جبهه اصولگرايي در انتخابات رياست جمهوري خرداد 84 چه كاره است؟ اصولگرايان در انتخاباتي كه قريب 8 ماه ديگر برگزار مي شود، دنبال كدام گمشده بايد بگردند و در معرض افكار عمومي قرار دهند؟ اگر بايد طرحي نو درانداخت، مختصات چنان طرحي كدام است؟ اساساً اصولگرايان چقدر به تعريف و تبيين خويش پرداخته اند تا بتوانند از جريانات متلون و رند عرصه سياست متمايز شوند و حيثيت آنها ديگر مورد دستبرد كامجويان قدرت قرار نگيرد؟
پرسش هايي از اين دست آن هم در ايامي كه هر دو جريان راست كارگزاراني و چپ دوم خردادي نعل تازه به سمند امكانات دولتي زده اند تا هر يك به نحوي ماندگاري ديرين در قدرت را تضمين كنند و كامروايي خويش را مستدام دارند، مورد بحث محافل حزب اللهي است كه از اساس، راه خود را با آن جريان هاي معطوف به قدرت جدا مي دانند.
براستي چرا وقتي چنان طيف هايي دست بر نام فلان رجل سياسي مسما به چپ يا موسوم به راست مي گذارند و تنبك تبليغات را گرم مي كنند، احساس مسرت به مردم دست نمي دهد و هيجاني كه برنمي انگيزد هيچ، ملال و نگراني خاطر را هم براي آنان به ارمغان مي آورد؟ شايد به جرئت بتوان علت را در اين برداشت بلافاصله جست كه با چنان رويكردي، در دولت بر همان پاشنه سابق خواهد چرخيد؛ يعني مدل دولت پرخرج و كم ثمر.
نه، مردم ايران بي چشم و رو و كم انصاف نيستند كه بخواهند خدمات دولت هاي گذشته را نديده انگارند و اجر آن گروه از مديران را كه در اندازه حوزه مديريتي خويش منشأ خير در برخي دستگاه هاي دولتي بوده اند، ضايع كنند. كه چنين قضاوتي تنها از دشمنان خوني ملت برمي خيزد. رنجش خاطر مردم و نارضايتي آنان از مسئله ديگري است و آن اينكه به مرور زمان، جماعتي را رصد كرده اند كه با وجود گونه گوني آرايش سياسي شان، يك «كار ويژه» واحد دارند و آن، آويختن از سينه قدرت و موقعيت، و دوشيدن و بي رمق كردن مام دولت است.
مردم ديده اند كه اين مؤتلفان و متحدان خود خوانده دولتين اصلاحات و سازندگي، چگونه ترمزهاي قدرتمندي به پاي دولت هاي منتخب ملت شده اند، دولت هايي كه رؤساي آنها با رأي و اقبال بالاي عمومي انتخاب شده اما نتوانسته اند تا پايان، آن اعتماد عمومي را در اندوخته خويش داشته باشند. مردم بتدريج كارآزموده شده و به اين فهم رسيده اند كه گويي در انباري كه آنان از آراي اعتماد خويش مي سازند و تقديم رئيس جمهور مي كنند، موش مي افتد و اندوخته را تباه مي سازد. به تعبير مولوي:
اول اي جان دفع شر موش كن
بعد از آن جمع گندم كوش كن
به عبارت ديگر، مسئله اين است كه امكانات ملي چندان كه بايسته است، مورد استفاده قرار نمي گيرد و هرز مي رود. اين امكانات هم پشتوانه آراي مردم، هم وجود منابع اقتصادي و مالي قوي و هم نيروي انساني شايسته و كارآمد است كه به دلايل مختلف از بين مي رود، از جمله عدم تحقق شايسته سالاري در دولت- به اعتبار واگذاري سهم مديران مادرزاد و پرتوقع باندهاي سياسي-و حيف وميل منابع در خدمت افزون خواهي صاحبان قدرت و ثروت.
دغدغه «در به همان پاشنه خواهد چرخيد» يعني نگراني از ماندگاري ج رم هاي بسته به چرخ دولت كه آن را از رواني و شتاب مي اندازد و امكانات و منابع را مستهلك مي سازد. اين نگراني البته دل مشغولي اصلي جرياني برخاسته از متن ملت است كه با اقتدا به رهبري، بار اصلي مقاومت در انقلاب و جنگ تحميلي 8 ساله را بر دوش كشيد و كفايت خود را نشان داد؛ جرياني كه به رغم بي مهري ها و طرد از حوزه مديريت و مسند، وظيفه خويش را از خاطر نبرد و براي مثال، امروز كشور را به فناوري پيشرفته و غرورآميز هسته اي مجهز كرده است و بي دليل نبود كه جريان سكولار رخنه كرده در جبهه اصلاحات و مجلس ششم، كينه و عقده همين جريان را درباره فناوري اتمي به دل گرفته بود و همصدا با اروپا و آمريكا مي گفت ايران چه نيازي به فناوري هسته اي دارد(؟!)
روان كردن چرخ دولت براي خدمتگزاري و پيشرفت كشور در دنيايي كه رقبا با چنگ و دندان مي كوشند از هم سبقت گيرند، دغدغه مهم جريان اصولگرايي است كه طي دو دهه گذشته به فرضيه اين هماني دولتمردان با انقلاب و جمهوري اسلامي قائل بود اما بتدريج دريافت كه چه در دوره مهندس موسوي و چه در دوره هاي سازندگي و اصلاحات- به رغم حضور نيروهاي مؤمن و ارزشي در دولت و مجلس- لزوماً همه مسندنشينان با آرمان هاي انقلاب همدل نيستند هيچ، كه بتدريج زاويه و گارد هم مي گيرند. و هر چه زمان سپري شد، اين تفاوت بيشتر آشكار شد تا اينكه امثال بهزاد نبوي و عطاءالله مهاجراني و... كه از صدر انقلاب عادت كرده بودند در دولت و مجلس ماندگار باشند، هويت و مقصد واقعي خويش را در مراكزي چون مجلس ششم و دولت هاي سازندگي و اصلاحات نشان دادند. نهايتاً معلوم شد جريان حزب اللهي چه آن مقاطعي كه از طيف موسوم به چپ دنباله روي مي كرده و چه آن دوره هايي كه سرنوشت خود را در بست به جريان موسوم به راست سپرده، در واقع از رسالت اصلي خويش در نظارت و امر به معروف و اصلاح كجروي ها فاصله گرفته بود. در واقع، سياست درست در خط امام و رهبري بودن و از كليت دولت جمهوري اسلامي حمايت كردن، تغيير محتوا داد و به استحاله خاموش و ناخودآگاهي انجاميد كه طي آن، جريان هاي حزب اللهي، از سوي هر دو طيف مديريتي موسوم به چپ و راست، تنها به چشم حاميان توده اي رأي ساز نگريسته شدند و بس، و چنين بود كه با ناجوانمردي تمام و در حالي كه حزب الله از سوي برخي مديران دولت سازندگي به عنوان جلنبرهاي مخالف سازندگي و در دولت اصلاحات به عنوان خشونت طلب هاي مخالف اصلاح كشور معرفي مي شد، مسئول كوتاهي ها، كجروي ها، تبعيض آفريني ها و فرصت سوزي هاي مديراني قرار گرفت كه هيچ نقشي در آوردن آنان و برنامه ها و عملكردشان نداشت اما آن دولت ها هرچه بود دولت جمهوري اسلامي بود! اين نكته مغفول، اسباب آن شد كه تا همين يكي دو سال پيش، جريان اصولگرا هم چوب مديران بي كفايتي را كه از عناصر كارآمد خدمتگزار هراسان بودند، بخورد و رانده شود و هم با اقبال كافي از سوي مردم در جريان انتخابات مواجه نگردد.
اگر از دومين دوره انتخابات شوراها و پس از آن انتخابات مجلس هفتم، ورق برگشت و پايگاه اجتماعي جريان حزب اللهي همانند سال هاي اول انقلاب زنده شد، علت اصلي همين بود كه اصولگرايان به فهمي نو از خط امام و رهبري رسيدند و آن اينكه يك «وليّ» بيشتر نداشته باشند و ديگر تن به شيخوخيت اولياي جعلي ندهند، حيثيت خويش در نزد مردم را بي دليل و بي حدوحصر خرج كارگزاران دولتي و مديريت هاي ناكارآمد نكنند، تجديد سازمان كنند، از پوسته سياست به مغز و كنه آن كه برنامه سازي و كارآفريني و خدمتگزاري است وارد شوند و موتور حركت خويش را بر مبناي انرژي پايان ناپذير و متراكم انبوهي از نسل جوان كه در حقيقت رويش هاي مبارك انقلاب اسلامي است، قرار دهند. اصولگرايي اين چنين بود كه در انتخابات دو سال پيش شوراها-به ويژه در تهران- پدرخوانده هاي دولت(كارگزاران و مشاركت) و پدرخوانده هاي گروهك هاي معارض (نهضت آزادي) را انگشت به دهان گذاشت در حالي كه كمترين هزينه تبليغاتي و انتخاباتي را انجام داده بود. آنها از همان زمان مورد نفرت مدعيان دروغين خط امام در جناح هاي مختلف قرار گرفتند.
جريان هاي حزب اللهي اينك با حسي آشنا به هم نزديك شده و با دل هايي كه به هم مأنوس است، جبهه بزرگ اصولگرايي را شكل داده اند. آنها به همان شيوه اي كه در انتخابات مجلس به تفاهم رسيدند مي توانند در انتخابات آتي هم به نتيجه برسند اما در آن انتخابات قطعاً بايد از نگاه حداقلي چشم پوشيد و به نگاه حداكثري رسيد مخصوصاً كه نقاط قوت و ضعف مجلس هفتم هم پيش روي آنهاست.
اگر تحول طلبي و عبور از عملكرد ابتر جريانات چپ و راست (دل خوش كردگان به غرب و الگوها و وعده هاي آن) شاخص اصلي و اثرگذار در انتخابات رياست جمهوري است، اصولگرايان نمي توانند در چنين فرايندي دوباره عقبگرد كنند و به كساني-چه در ميان چپ ها و چه راست ها- اعتماد بورزند كه با غفلت از امكانات ملي و بومي و انقلابي، به الگو و برنامه و كمك بيگانه رو كردند و از آرمان هاي خط امام و قانون اساسي فاصله گرفتند.
بزرگترين خدمت به خط امام و رهبري، گرفتن خود از شير باندها و جناح هاست. جبهه اصولگرايي-از همان ابتداي انقلاب و امروز به مراتب غني تر- هرگز از توان مديريتي و اجرايي تهي نبوده و چند سالي است كه آموخته سرباز هيچ كس جز نظام و رهبري نباشد. البته آنان كه دولت را ارث پدري خود مي دانند، از توجيه و تطميع و تهديد و تلبيس دريغ نخواهند كرد اما حقيقت آن است كه روزگار ذبح حيثيت اصولگرايان در پاي الگوها و برنامه ها و مديران سكولار ديري است كه سپري شده است. اصولگرايان مي خواهند آن نقطه تضمين و اتكايي باشند كه رأي اعتماد مردم به ايلغار قدرت طلبان نرود.
اين نوشتار در همين حد توضيح صورت مسئله اي كه باندهاي قدرت مي كوشند تحريفش كنند. برنامه هاي اصولگرايي بحث مفصلي است كه ان شاءالله بتدريج بايد گفت و نوشت.
محمد ايماني