نوشته های من از درد و زندگی مردمان است
نگاهی به اوضاع و احوال فعلی ایران ، در گفتگو با یک نویسنده
( گفت و گویی با مسعود بهنود ، روزنامه نگار و نویسنده ایرانی)
مصاحبه از عرفان قانعی فرد.
---------------------------------------------
The Sydney Morning Herald.
در ایران ، به موجب خواست های سیاسی و مدنی و مرز بندی های جامعه ، چند حزب سیاسی در ساختار قدرت حاکم و دیگر طیف های اجتماع فعالیت دارند و گاه احزاب سیاسی ایران و قومیت های داخل آن ، نقش اپوزیسیون را داشته اند که از مهم ترین آنها می نوان به "توده ، مشروطه ، نهضت آزادی ، جبهه ملی ، مجاهدین خلق ، کمونیست کارگری ، دمکرات کردستان و..." اشاره کرد و گاه در چارچوب قوانین حکومتی فعالیت خود را ادامه داده اند ، که پس از انقلاب ایران ، به ویژه در دهه اخیر ، احزاب سیاسی فروانی - به غیر از مجمع ها ، ائتلاف ها و گره های دیگر - درداخل ایران فعالیت خود را آغاز کرده اند که از جمله آنها می توان " سازندگی ، مشارکت ، مجاهدین اسلامی ، همبستگی و...." را نام برد، که پس از انتخابات ریاست جمهوری در هشت سال قبل ، در بسیاری از موارد ، فعالیت این احزاب بر ساختار قدرت سیاسی در ایران تاثیر گذار بوده اند. حسن غفوری فرد ، رئیس خانه احزاب ایران ، در ماه اخیر " بستر فعالیت احزاب در داخل ایران " را مثبت ارزیابی نکرد و فعالیت و اقدامات آنان را بیشتر نوعی اقدامات حزبی در هنگام بر گزاری انتخابات ، نام نهاد. در این باره ازبهنود ، نویسنده و روزنامه نگار مستقل ایرانی ، می پرسم که " وضعيت احزاب موجود در ايران و فعاليت های سياسی آنها را که به مناسبت نزديک شدن انتخاباتریاست جمهوری ، بنا به اخبار منتشره ، شدت یافته است را چگونه می بینید؟ " که در پاسخ می گوید:
< در وضعیت کنونی در ایران به علت قوانین سخن گیرانه و برداشت حکومت از آزادی سیاسی، تنها گروهی از اصلاح طلبان به فعالیت سیاسی مشغولند که آن هم با انواع سختی ها و محدودیت ها، تهدید و زندان همراه است. سایر گروه ها و دسته ها هم امکانی برای گرد هم آئی و تجمع و یا فعاليت های حتی اجتماعی ندارند. >
یکی از خبرگزاریهای ایران - فارس - با انتشار گزارشی با عنوان «تلاش نامزدهای رياست جمهوری برای گرفتن تاييديه از رهبر فعلی ایران – خامنه ای » در نهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران چنین نوشت: «علی اکبر ولايتی، مهدی کروبی، محسن رضايی و اکبر هاشمی رفسنجانی کسانی هستند که براساس اخبار غيررسمی تاکنون با آيت الله خامنه ای ديدار کرده اند و هر يک به نوعی تلاش کرده اند ضمن کشف ديدگاه مقام رهبری، تاييدی هرچند تلويحی بر حضور خود به دست آورند.» محمد جواد روح خبر نگار گروه سياسی در روزنامه شرق – در تهران – در نوشتاری به این مساله اشاره کرد که < پس از انتشار این خبر ، هنوز از سوی نهادهای مسئول تاييد يا تکذيب نشده است. با اين حال، اگر اين خبر صحت داشته باشد، نشانگر آن است که از ميان چهره هايی که تاکنون نام آنها در فضای سياسی کشور به عنوان نامزدهای احتمالی انتخابات رياست جمهوری مطرح شده، دست کم چهارتن حضور دارند که در صورت دريافت نظری مثبت و يافتن زمينه ای مساعد، حاضر به شرکت در انتخابات هستند: ولايتی ( وزیر خارجه در کابینه رفسنجانی ) ، کروبی ( ریس سابق مجلس شورای اسلامی )، هاشمی رفسنجانی ( ریس مجمع تشخیص مصلحت نظام ) و محسن رضايی ( سر پرست سابق سپاه پاسداران ) و این درحالی است که پس از شکست سیاسی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هفتم و انتخابات شورا های شهر در ایران ، به علت محدوديت های ايجاد شده توسط شورای نگهبان – مانند رد صلاحیت ها - وجود نوعی عدم حمایت یا بی رغبتی در جامعه ایران به شرکت در انتخابات، نام ميرحسين موسوی،نخست وزیر سابق ایران ، را به عنوان جانشين خاتمی ، ریس جمهوری فعلی ایران ، اعلام کردند ، اما سرانجام بنا به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ، ايرنا، و خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا، پس از برگزاری جلسه شورای مرکزی مجمع روحانيون مبارز ، یعنی چند ماه پس از اعلام اصلاح طلبان ، در جلسه مجمعی با حضور رئيس جمهور خاتمی به همراه مهدی کروبی و آيت الله موسوی خوئينی ها با مهندس ميرحسين موسوی، وی رسما بر عدم پذيرش کانديداتوری رياست جمهوری اصرار ورزید و پس از آن اصلاح طلبان ، مصطفی معین، وزیر سابق علوم را به عنوان کاندیدای مورد نظر خود اعلام کردند، هر چند که در آستانه برگزاری انتخابات جای چهره معروفی مانند " سید عطاالله مهاجرانی ، وزیر سابق ارشاد اسلامی ، و از جمله بنيان گذاران حزب کارگزاران سازندگی – با اعضایی تشکل شده از تکنوکرات های دولت هاشمی رفسنجانی ، خالی به نظر می رسد. اما نکته حائز اهمیت دیگر اینکه ، پس از انتخاب حداد عادل به عنوان ریاست مجلس هر رو رقیب سیاسی بیشتر به انتخاب چهره های غیر روحانی علاقه دارند. در این باره که " علت انتخاب ميرحسين موسوی و سپس متوسل شدن به دکتر معين ، وزير سابق علوم، توسط اصلاح طلبان چه چیزی می تواند باشد و آمدن دو باره هاشمی رفسنجانی چه معنایی دارد؟ " بهنود ، چنین پاسخ می دهد:
< کسانی که در ایران زندگی می کنند ناگزیزند با قوانین موجود و شرايط موجود بازی سیاسی را ادامه دهند و در برزخ بد و بدتر قرار دارند. در اين وضعیت سپردن همه کارها به متحجران و جناح راست مدافع حکومت، فشارهای سختی بر طبقه متوسط و جوانان و زنان وارد می آورد در حالی که در دوران هفت ساله گذشته شرايط بهتری برای آنان وجود داشت. به همين دليل هر کس که اصلاح طلبان وی را بپذيرند از جانب شهرنشينان و به ويژه شهرهای بزرگ و جوانان و زنان به او رای داده خواهد شد تا دست کم زمينه برای به اکثريت رسيدن کسانی که آزادی و دموکراسی می خواهند فراهم شود. ميرحسين موسوی از آن جا اهميت داشت که شورای نگهبان منصوب آيت الله خامنه ای نمی توانست او را رد کند و در نتيجه کاندیدا می شد و احتمال تکرار دوم خرداد برای مردم زياد بود. بقيه نامزدهائی که انتخاب می شوند هم خطر رد شدن توسط شورای نگهبان را دارند و هم خطر رای نياوردن از سوی مردم. پس اگر روزی شنيدید که مردم و اصلاح طلبان به هاشمی رفسنجانی رای دادند تعجب نکنيد چون او هم کسی است که بنا به مشی سیاسی خود یکدست در اختیار جناح راست و متحجران قرار نمی گیرد و علاوه بر آن در زمينه سياست خارجی و اقتصادی از نظریات بازتری نسبت به متحجران برخوردارست. پس به عنوان آخرين راه حل او هم انتخاب شدنی است.>
در حالی که بیشتر از چند ماه دیگر به پایان دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی ، رئیس جمهور منتخب اصلاح طلبان ، باقی نمانده است ، این دو سوال " که حکومت ایران ، با وجودی که اکثر اهرم های قدرت در اختیار جناح اقتدار گرا می باشد ، چه عکس العملی را برای زمینه سازی جو حاکم بر انتخابات آتی خواهد داشت؟ "، مانند بحران سازی های پی درپی و نظارت ها و اعلام عدم صلاحیت ها ودیگر رویه هایی که تا به حال در پیش گرفته اند و اینکه " چرا رقبای اصلی اقتدار گرایان ، هنوز همان چهره های قدیمی - که می توان آنها را لایه سوم بازی قدرت در ایران نام نهاد - مانند جاسبی ( رئیس دانشگاه آزاد ) . محسن رضایی . ولایتی . شمخانی ( وزیر دفاع ) ، روحانی ( دبیر شورای عالی امنیت ) ،احمدی نژاد ( شهردار تهران ) و شاید لاریجانی ( مشاور رهبری ) - استفاده می شود؟ " به ذهن می آید ، این نویسنده ایرانی در این باره معتقد است که :
< محافظه کاران و متحجران ديگر در صدد ايجاد بحران برای دولتی که تا چند ماه ديگر خواهد رفت نيستند بلکه سعی می کنند به مردم نشان دهند که اصلاح طلبان، بی اراده و بی اعتنا به مسائل اقتصادی و بی دين بوده اند. به اين ترتيب محافظه کاران موفق خواهند شد بدون نگرانی آرای بهتری از مردم کسب کنند > از طرفی دیگر < متحجران و محافظه کاران به شدت نگران تکرار دوم خرداد و روی کار آمدن اصلاح طلبان هستند که بار قبل با تحمل هزينه های سنگین توانستند جلوشان را بگیرند که گامی به سمت دموکراسی برندارند. انتخاب آدم هائی که قبلا امتحانشان را داده اند شرط بندی مطمئن تری برای آنان است و از همين رو به نسل دوم نگاه می کنند > .
در مصاحبه ها و گفت و گو هایی متفاوت با بعضی از فعالان سیاسی ایرانی – مانند دکتر ابوالحسن بنی صدر، اولین ریس جمهوری ایران ، که هم اکنون در تبعید به سر میبرد - به این مساله اشاره شده است که " شارون و بوش و خامنه ای در حال معامله بر سر مساله انرژی اتمی در ایران هستند! ، حال باتوجه به پرونده جنجال های خبری اخیر درباره وضعیت انرژی اتمی ایران و نظریات و عکس العمل های متفاوت دولت ایران از یک سو و تهدید های اسرائیل وآمریکا علیه ایران و اخطار های اروپا از سوی دیگر و از طرفی آزمایش موشک نظامی و....این موضوع که چه تاثیری در روابط بین المللی ایران خواهد داشت ، به عنوان مبحث روز مطرح شده است و حتی گاهی بعضی از تحلیل گران ، معتقدند که " به ظاهر حکومت ایران در حال فرصت سوزی و چانه زدن های خاصی است تا بعد از انتخابات فعلی آمریکا ، دوباره موضع گیری کند . از بعضی جهات هم گاه اپوزیسون های ایرانی بر این مساله پافشاری دارند که " دیگر هیچ کشور خارجی با ایران حاضر به ایجاد رابطه نیست " اما بهنود ، با صراحت لهجه می گوید:
< روابط بين المللی جمهوری اسلامی روز به روز رو به بهبودست و نباید فريب تبليغات را خورد. دليل اين که کسانی به اين نتيجه می رسند که سياست ها در جمهوری اسلامی ضد و نقيص است و يا برخورد دنيا با آنان ضد و نقيص است، در اين نکته خلاصه می شود که جمهوری اسلامی برای مصرف داخلی و فريب مردم و تهييج آن ها شعارهائی می دهد که افکارعمومی و رسانه های همگانی جهانی و کسانی مانند آقای بنی صدر آن ها را می شنوند و اساس تحليل های خود قرار می دهند ، اما وقتی ماموران جمهوری اسلامی با جهانيان به گفتگو می نشنينند مانند همه ديپلمات های جهانی از همان تکنيک ها و روش های چانه زنی استفاده می کنند و با دنیا معامله و مصالحه دارند. دنيا هر گاه که با جمهوری اسلامی گفتگو می کند یک نظر می یابد و هر گاه پای راديو و تلويزيون ها و اخبار خبرگزاری ها می نشنيد نظری ديگر پیدا می کند . این سرشت حکومت های توتاليتر و توده گراست> .
شاید گاهی برای بعضی از افراد این سول مطرح باشد که با توجه به نقض های علنی حقوق بشر در ایران - مانند اعدام دختر ۱۶ ساله ، اذیت و آزار خانواده های زندانیان سیاسی و...چرا سازمان های بین المللی نسبت به ایران ، بجز صدور اطلاعیه و یا محکوم کردن ، همچنان سیاست سکوت را پیشه کرده اند؟...آیا برای آنان سخن افراد دست اندر کار حکومت مانند " اسد الله بادامچیان " ملاک قرار می گیرد که " ما در ایران زندانی سیاسی نداریم! " و یا با وجود جريان موج تازه برخورد دادسرای عمومی و انقلاب تهران با بسته شدن سايت های خبری و سياسی نزديک به جناح اصلاح طلب – مانند بامداد و امروز - و دستگیری شماری از روزنامه نگاران و فعالان سایت های اينترنتی ، بنا به اتهامات وارد شده به آنان مانند : تبليغ عليه نظام، اقدام عليه امنيت کشور، تشويق به آشوب و توهين به مقدسات و....، که در اين ميان از جمله می توان به شهرام رفيع زاده، حنيف مزروعی، مهدی درايتی، بابک غفوری آذر و روزبه ميرابراهيمی اشاره کرد،که سر انجام غفوری آذر پس از چهارده روز بازداشت از زندان آزاد شد و حتی انجمن صنفی روزنامه نگاران در اعتراض به بازداشت هشت وبلاگ نويس و روزنامه نگار وابسته به روزنامه های اصلاح طلب که طی يک ماه اخير در ايران بازداشت شده اند، تشکيل جلسه داد.و در نامه ای به محمود هاشمی شاهرودی، رييس قوه قضاييه ایران ، از وی خواسته بود تا هم امکان ملاقات نمايندگان اين انجمن با سه عضو زندانی اين انجمن را فراهم کند و هم دست اندرکاران اين قوه را از اعمال رويههای غيرقانونی نسبت به مطبوعات و روزنامه نگاران برحذر داشته و پيامدهای زيان بار اين گونه رفتارها را برای حاکميت و کشور به آنان يادآوری کردند و از طرفی ممنوع الخروج شدن افرادی مانندمحمد ملکی ( رئیس سابق دانشگاه تهران ) و عماد باقی ( روزنامه نگار ) و محمد علی داد خواه ( وکیل دادگستری و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر ) و...بیش از پیش نقض های حقوق شهروندی را محسوس تر می سازد.
این روزنامه نگار باسابقه ، هر چند خود در سایت های خبری و معتبر فارسی زبان ، به دفاع از روزنامه نگاران جوان دستگیر شده به نوشتن مقالاتی در دفاع از رهایی آنان پرداخت ، اما در برابر این ابهام چنین تحلیل می کند که :
< هر چند افکارعمومی جهان با شنيدن اخباری دال بر نقص موازين حقوق بشر در کشوری مانند ايران به هيجان می آيد و انسان دوستان و نهادهای مدافع حقوق بشر اعلاميه هائی صادر می کنند و گاه هم موفق می شوند که دولت های اروپائی را زير فشار بگذارند و از آن ها نيز مخالفت هائی بروز کند. اما واقعيت آن است که دولت های اروپا و آمريکا در ايران خود را با دولتی مستقر روبرو می بينند که با استفاده از اهرم های دين، بخش عمده ای از مردم را هم به دنبال دارد. با اين دولت معامله می کنند و مذاکره دارند و در مواقعی مانند بحران هسته ای همه بحث های مربوط به حقوق بشر را تعطيل می کنند. ده ها دليل دارد اين نوع رفتار که به موقعيت فوق العاده مهم ژئوپوليتیک و ژئواکونوميک ايران مربوط می شود و اين واقعيت که در منطقه خاورميانه حکومت هائی به مراتب سخت گيرتر از ايران هستند که دولت های دنیا با آنها هم معامله دارند. دولت ها مامور تامين شرايط بهتر زندگی مردم خود هستند و مامور صدور و عمومی کردن اخلاق در جهان نيستند. تا به حال که چنين بوده است. هنوز دنیا به آن مرحله ارمانی نرسيده است که دولت ها از منافع خود به خاطر انسان های ديگر دست بشویند به خصوص وقتی که احساس کنند آن انسان های دیگر خودشان _ یا اکثرشان به هر دلیل – چندان اعتراضی ندارند> .
اما بعضی از نویسندگان ایرانی مانند علی اشرف درویشیان – عضو کانون نویسندگان ایران - علت اعمال فشار زیادی بر مطبوعات و فعالان ادبی و فرهنگی و حتی حقوق بشر در ایران را در نوعی " حاکم شدن فضای نظامی " می بیند، اما در این باره بهنود، بالحنی حاکی نگرانی و دغدغه خاطراز به کار برن رفتار مملو از تهدید حکومت اسم می برد و می گوید :
< تا نزديک شدن تاريخ برگزاری انتخابات رياست جمهوری، متحجران و محافظه کاران احساس می کنند که هر نوع آزادی بيان و اطلاع رسانی صحيح ممکن است باعث شود که شهرنشين ها و جوانان به کمک رسانه های جهانی بتوانند بقيه مردم را هم بيدار کنند و رای سنتی حکومت شکسته شود. به همين دليل مطبوعات، اينترنت، کسانی که با راديو وتلويزيون های خارجی مصاحبه و کار می کنند در خطر بيش تر قرار می گیرند. اگر در داخل کشورند که به زندان می افتند و اگر در خارج از کشورند با تحت فشار قرار دادن خانواده هاشان ناگزير می شوند که دم فروبندند>
کنار مسایل مطرح شده درباره حکومت فعلی ایران ، اضطراب دولت ایران از ادامه حضور آمریکا در عراق کاملا مشهود است – که در این باره " علی اکبر ولایتی ، وزیر اسبق امور خارجه ایران ، اعلام می کند که " آمریکا باید از عراق برود " و از طرفی دیگر خرازی ، وزیر فعلی امور خارجه ، معتقد است که " عراق نباید محل تسویه حساب آمریکا علیه ایران باشد - و از طرفی اایران محکوم به دخالت علنی در اوضاع ناآرام عراق است" و حال با توجه به دامنه گسترده اعتراضها و اعتصاب ها در ایران و از طرفی تحولا ت منطقه و وجود فشارهای بین المللی ، ارائه تحلیل درست درباره وضعیت ایران ، مخصوصا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا ، کمی مشکل به نضر می رسد ، پس از مطرح کردن این مسایل موجود و مطرح ،عکس العمل بهنود چنین است :
< ايران تاکنون با آمريکا در منطقه ای دور [ فلسطين و در دل خاک اسرائيل ] جنگيده و با کمک به تندروترين جناح فلسطينی برای آمريکا و متحدش اسرائيل دردسر ساخته است. حالا که آمريکا به کنار مرزهای ايران رسيده و ناگزير بايد با وی در کنار و شاید داخل خانه جنگيد به طور طبيعی جمهوری اسلامی از چنين وضعیتی ناخرسندست و سعی خود را کرد که کار به این جا نکشد و حالا هم سعی خود را با احتیاط تمام می کند که آمريکا موفق نشود. به همين دليل با حضور آمريکا در عراق و افغانستان و اگر در هر دو کشور آمريکائی ها موفق شوند برای جمهوری اسلامی چاره ای جز مذاکره و از ميان بردن فضای دشمنی با ايالات متحده نخواهد ماند. گام های اول هم برداشته شده است.>
امروزه در بسیاری از تحلیل ها در داخل ایران ، نوعی اعتقاد به نبود رهبریت برای جنبش آزادی خواهی در ایران وجود دارد, اما گاه چنین اظهار نظر می شود که " مردم ایران همچنان به سیاست سکوت مملو از بهت و فرصت سوزی، در برابر حکومت ادامه می دهند...از اپوزیسیون خارج از کشور دیگرهم هیچ عملی ساخته نیست.... و نوعی بازی دوگانه در بین جامعه ایرانیان داخل و خارج از کشور به وجودآمده است ، که مردم داخل ایران به خارج از کشور چشم امید دارند و از طرفی نگاه جامعه ایرانی خارج از کشور به تحول های اوضاع و احوال داخل ایران است ، اما با وجود اپوزیسیون ها و احزاب سیاسی مختلف و دنیای رسانه ها ،این سوال وجود دارد که " آیا مردم ایران در نوع شناخت رهبری مشکل دارند یا نبود رهبری و یا احساس عدم نیاز به وجود رهبری ؟ " که بهنود ، بدون هیچ تعارف و ملاحظه ای در پاسخ می گوید:
< به نظر من از اوپوزيسيون ايران تا روزی که شناخت قطعی و دقیقی از مردم ایران پيدا نکرده هيچ اثری در صحنه سياسی کشور ظاهر نمی شود. اکثر مردم ایران از داشتن رهبر مطلقه ناراضی نیستند گیرم اکثریت جوان کشور رهبر مطلقه مدرن می خواهد. دلیلش هم این است که سه دوره دموکراسی که در قرن بيستم در ایران اتفاق افتاد با هرج و مرج همراه بود که روشنفکران را از اين تجربه ها پشیمان کرد و به هواداری از دیکتاتور مصلح کشاند. هنوز هم به نظر می رسد اکثریتی از اوپوزيسیون ایران به رهبر کاریزمائی چشم دوخته که از آن طريق به دموکراسی و مدرنیزم دست یابد. اما روشنفکران دينی و نوانديشان دينی که با اصلاح طلبان داخلی همخون هستند اميد آينده ايرانند. اين گروه هم سنت را می شناسند چون از دل آن آمده اند و هم مدرنيزم را به تازگی شناخته اند. و خوب شناخته اند بهتر از جناج چپ سابق و حتی روشنفکران چپ. از همين رو من اميد دارند که اين گروه با اطمنينان دادن به مردم که دموکراسی به دينشان کاری نخواهد داشت. راهی برای دموکراتيک شدن ايران و از بين رفتن استبداد برداشته شود. برای اين باور چشمم به حوزه های علميه است که هر روز هواداران مدرنيزم و دموکراسی در آن ها زياد می شود. ما در ايران برای رسيدن و نهادينه کردن دموکراسی چاره ای جز دموکراتيک کردن دين و يا قبول روايت دموکراتيکی از دين که کبه رای مردم تن بدهد نداريم . اين راهی است که اروپا در طی ششصد سال پيمود و در دنيای جديد به زمان کوتاه تری پيموده خواهد شد>
این نویسنده ایرانی ، که در ایران آثار وی با استقبال زیادی روبروست و نوشته های های اخیر وی در سایت اینترنتی در بین نسل جوان، انعکاس خوبی داشته است و گاه شمار بینندگان علاقمند و حتی منتقد و مخالف از سایت او و روز نوشت هایش ، بین سه تاهفت هزار نفر در روز در نوسان است و علاوه بر آن ، بسیاری از روزنامه ها و مجلات فارسی زبان خارج از کشوردیدگاه ها و نوشته های وی را به صورت پراکنده منتشر می کنند ، به عنوان یک روزنامه نگار مستقل ایرانی و فعال ،در آغاز موج بر خورد ها علیه نویسندگان و روز نامه نگاران در ایران ، در دو سال اخیر ، وی مدتی دستگیر شد و بسیاری از اتهامات مختلف محکوم شد ، و دفاعیات او در دادگاه مو جب رشد دو دیدگاه درباره وی شد که از دو جهت مثبت و منفی کارهای وی و اندیشه هایش را مرد تحلیل و بررسی قرار دهند. اما پس از آزادی ، جلای وطن کرد و هم اکنون در لندن بسر می برد و به فعالیت ژورنالیستی خود ادامه می دهد به عنوان آخرین پرسش از او علت وحشت حکومت ایران از فعالان فرهنگی نسل جوان ایران را از وی جویا می شوم و او در جوابش می گوید :
< به نظر من که از اين جهت با وپوزيسيون جمهوری اسلامی اختلاف دارم. ما با حکومتی روبرو هستيم که به دليل در دست داشتن سرمايه بزرگ دين در تهييج توده های مردم موفق است و هواداران دموکراسی در ايران هنوز به اندازه هواداران دين نيستند. کار بزرگ حکومت اين است که به توده مردم باورانده که دموکراسی نوعی دين است و اگر پذيرفته شود اعتقادات شما در خطر می افتد. توده مردم نمی خواهند دين خود را از دست بدهند، با اين تکنيک حاکمان مردم را از دموکراسی و اوپوزيسيون هواخواه دموکراسی جدا می کنند. جالب این است که اوپوزيسيون نيز به علت ضعف شناخت، به همين دام می افتد و در تبليغات خود مدام ضديت با دين را تبليغ می کند. من چنين نيستم و دين و اعتقادات مردم برايم محترم است و هيچ تضادی بين دموکراسی و دين نمی بينم بلکه مشکل مردم ايران به نظرم "حکومت دينی " است و جائی است که دين اساس حکومت قرار می گیرد و روحانيون طبقه ممتازی می شوند که همه قدرت را بايد در دست داشته باشند. بنابراين اگر جوانان ايرانی رغبتی به خواندن نوشته های من دارند از آن جاست که اين نوشته ها به درد و زندگیشان نزدیک تراست.>
بهنود ، جزو روز نامه نگاران حرفه ای و مستقل در ایران است ، که در جريان روزنامه نگاری و اطلاع رسانی ، برای تاثير گذاشتن از خود دور شود و به نوعی انسان کمياب بی طرف اما با شهامت در ابراز واقعیت و پيشرفت حرفه ای. چون معتقد است که تاثيرگذاری اولين وظيفه و هدف روز نامه نگار است. در این باره بنا به تجربه چند ساله اش با لحنی دوستانه و صمیمی می گوید:
:
< اگر به رسانه های مترفی عالم نگاهی از نوع دیگر بکنی ، متوجه می شوی که آن ها با وسواس و حساسیت ، بی طرفی خود را نگاه می دارند و یا بهتر بگویم علنا نمايش می دهند. آری همه رسانه ها طرفی دارند در این دنیای به شدت طبقه بندی شده، اما نهايت سعی خود را می کنند که بی طرف جلوه کنند ، چون راهی جز اين برای تاثيرگذاری در اين حرفه متصور نيست. مخصوصا در کار مصاحبه و خبرنگاری که با نوشتن مقاله تحلیلی و نظری کاملا متفاوت است . اين که می بينی رسانه های لس آنجلس بر خلاف آن که تصور می رفت تصويرشان به ایران می رسد ، اما کاری انجام نمی دهند چون معمولا از سوی کسانی اداره می شوند که حرفه را درست نیاموخته اند و در اولين گام نشان می دهند که جانبداری دارند ، پس در دنیا هم جدی گرفته نمی شوند و در ميان مردم ایران هم. جالب است برایت بگویم که مردم شهری و تحصيل کرده ایران که همگی تقريبا با جمهوری اسلامی مخالفند آمار نشان می دهد که رسانه های مخالف و همفکر خود را نگاه نمی کنند از بس که از آن ها اخبار جهت دار شنیده اند که با زندگی روزانه شان نمی خواند. بلکه به " بی بی سی و سی ان ان " و ديگر رسانه های حرفه ای دنیا توجه دارند. به همين دليل اقليت هوادار جمهوری اسلامی هم رسانه های حکومتی را نگاه نمی کند ، که اگر می کرد تيراژ نشرياتشان به اين غم انگیزی نبود. اين کيهان تهران ، به خبرنگارانش هم دستور می دهد در سئوالات شان از ادم ها هم نظر بدهند و خودش هم در نقل خبرهای خارجی حتی نظر خود را اعمال می کند : مثلا می نويسند " ديروز رزمندگان فلسطينی بمبی در ميان صهيونیست های آدم کش منفجر کردند که سی نفر مزدور را به خاک انداخت" و فردايش می نویسد" مزدوران اسرايئلی در حمله ددمنشانه به خانه های مردم مظلوم فلسطين با حرکات تروریستی خود عده ای مظلوم را کشتند." اين که خبررسانی نيست در حالی که می توان در مقاله ای همه این ها و بلکه بدتر را گفت اما مصاحبه و خبرنگاری و خبررسانی جداست.
وبلاگ قانعی فرد: www.hasbohal.blogspot.com