يكشنبه 11 آذر 1386

صدراعظم معزول، گزارشی از ديدار با فريدون آدميت، فرشاد قربانپور

فريدون آدميت
آدميت که حرف می زند از همه چيز می گويد جز خودش. همه چيز را به شکل دقيق و رشک برانگيزی به خاطر دارد. او وقتی به ناکامی های تاريخی در ايران اشاره می کند می گويد: "آقا اين حرف امروز و ديروز نيست. روزی بيسمارک به ميرزا حسين خان گفته بود؛ مملکت شما مملکت بوالهوسان هست. هر روز يک نفر می آيد و يک چيز می گويد"


دکتر "فريدون آدميت"بدون شک مهمترين تاريخ نگار معاصر ايران است. تا جايی که مقام و منزلتی دراين راستا يافته که به او فقاهت و ولايتی در تاريخ معاصر را اعطا کرده است. در اين راستا همين بس که هيچ تاريخنگار و تاريخ پژوهی بی نياز از خواندن و بررسی آثار فريدون آدميت نيست.او که در سال ۱۲۹۹ در تهران متولد شد،در ۸۷ سالگی هنوز در تهران زندگی می کند و به دور از تمام هياهوها.
او کمتر با کسی روبرو می شود و عموما هيچکس را به حضور نمی پذيرد.
اولين بار که او را ديدم پائيز سال گذشته بود. دکتر فريدون آدميت را از نزديک ديدم و با او دست دادم، دستم را فشرد و با دست ديگرش در حالی که عصايی نيز داشت به پشتم زد و خنديد. خنده اش پيروز مندانه بود بدون شک.
شوق زيادی برای ديدار با او داشتم و برای اين کار هم بسيار وقت گذاشته بودم. او من و دوستی را که همراهم بود به طبقه ی دوم منزلش دعوت کرد و به اتاق کارش رفتيم. ميز بزرگی در آن قرار داشت و چوبی و لايه ای از گرد و خاک نيز بر آن نشسته بود. رو به ما کرد و گفت: "ميبينی؟ اين ميز يک صدراعظم معزول است".
صدراعظم معزول به خودش می گفت. به راستی که هنوز يک صدراعظم می نمود. نشستيم و بيش از دو ساعت با هم حرف زديم و بيشتر درباره ی مشروطه و نهضت قانون خواهی و بيداری ايران.اما از خودش چيزی نگفت.
فريدون آدميت متولد ۱۲۹۹ تهران است. پدرش عباسقلی خان قزوينی معروف به آدميت بود که در سال ۱۲۷۸ق متولد و در سال ۱۳۵۸ق درگذشت. عباسقلی خان در سال ۱۳۰۳.ق وارد جرگه سياسی شد و با آشنايی با ملکم، در زمره مريدان او قرار گرفت. وی پس از آن بود که جامع آدميت را با همان اصول فکری و مرامنامه ملکم به وجود آورد.

دانش آموز دارالفنون
فريدون آدميت تحصيلات مقدماتی را در دارالفنون گذراند. دبيرستانی که امير کبير پايه گذاری کرده بود و اين چه تصادف عجيبی بود که پايان نامه اش را هم در مورد امير کبير نوشت. دو ماه پيش از امتحان نهايی دبيرستان ، پدرش عباسقلی خان درگذشت،اما ابراهيم حکيمی (حکيم الملک) ، دوست ديرين پدرش که به ادامه تحصيلات دانشگاهی فريدون آدميت علاقه داشت، کارش را دنبال کرد وپيش برد.
استادان آن روز دارالفنون نيز همه بی نظير بودند و ماندگار و يک تن از اين استادان "جلال همايی" بود که فريدون آدميت او را بهترين استادش خوانده است.
همچنين فريدون آدميت در گفت و گوی ما از استاد ديگرش به نام"محمد صديق حضرت"نام برده ويادش را گرامی داشت.
فريدون آدميت پس از پايان دبيرستان به دانشکده ی حقوق و علوم سياسی راه يافته و در سال ۱۳۲۱ شمسی از آن جا فارغ التحصيل شد.
و همانطور که گفتم پايان نامه اش را درباره ی زندگی و اقدامات سياسی اميرکبير نوشت که در سال ۱۳۲۳ با عنوان "اميرکبير و ايران "با مقدمه ی استادش "محمود محمود" به چاپ رسيد.
در آن دوران فريدون آدميت افسر نظام وظيفه بود و عصرها بعد از دانشکده افسری ، به کافه "فردوس" می رفت که در آن زمان صادق هدايت وديگر دوستانش در آنجا حلقه ای داشته و گرد هم می آمدند. آنها اغلب تفکرات چپی داشتند و فريدون آدميت خود را با اين مسائل درگير نمی کرد. وقتی در اين گردهمايی های دوستانه دو انديشمند مهم ايران آن عصر، يعنی صادق هدايت و دکتر حسن شهيد نورايی (استاد تاريخ وعقايد اقتصادی در دانشکده حقوق ) آن کتاب(امير کبير و ايران) را پسنديدند،آدميت را تشويق کردند،تا به اتمام آن کتاب پرداخته و تلاشش را بيشتر کند. صادق هدايت که بسيار سخت پسند بود وهيچ اثری را بدون گوشه وکنايه باقی نمی گذاشت، «امير کبير و ايران» را ستود وخواندنش را به همه دوستانش توصيه کرد.

آدميت ديپلمات
آدميت، همچنين در حالی که دانشجوی دانشکده ی حقوق بود، در سال ۱۳۱۹ به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و درنخستين تجربه ی ديپلماتيک خود در ديماه سال ۱۳۲۳ به دبير دومی سفارت ايران در لندن منصوب شد. و در همانجا به تحصيلات خود ادامه داده و وارد دانشکده ی علوم سياسی و اقتصاد لندن شد. سرانجام در سال ۱۹۴۹ دکترای "تاريخ سياسی و فلسفه ی سياسی" را از همين دانشگاه اخذ کرد.
در آن زمان رئيس دانشکده ی علوم سياسی و اقتصاد لندن در مورد آدميت گفته بود:"آقای آدميت در تحقيق تاريخ روابط ديپلماسی تهران در دوره اوايل سده نوزدهم، علاوه بر پشتکار و مهارت فنی، نمودار بصيرت و تفکر تاريخی استثنايی است. همچنين در دوره های ديگر تاريخ ديپلماسی «آرشيوهای وزارت امور خارجه انگلستان، وزارت هندوستان ومنابع خطی کتابخانه موزه بريتانيا تحقيق کرده است. بدان مراتب، آقای آدميت در تاريخ روابط ديپلماسی ايران در سده نوزدهم دانش استثنايی کسب کرده است و يقين دارم که می تواند تأثير بزرگی در تحول تحقيقات تاريخی در ايران داشته باشد انتظار دارم در آينده آثار مهمی به وجود بياورد".
فريدون آدميت پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۲۸ به معاونت اداره اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه ومعاونت اداره کارگزينی آن منصوب شد،اما زياد طول نکشيد چرا که وی در سال ۱۳۳۰ به عنوان رايزن نمايندگی ايران در سازمان ملل متحد و سپس وزير مختاری در ايالات متحده منصوب شد. اين ماموريت فريدون آدميت تا سال ۱۳۳۸ ادامه داشت.
آدميت که در حين کار ديپلماتيک به تحقيق و پژوهش تاريخی هم می پرداخت در سال ۱۹۵۵ و در همان زمان حضور در ايلات متحده دومين اثر خود پس از"اميرکبير و ايران" را با عنوان "جزيره بحرين: تحقيق در تاريخ ديپلماسی و حقوق بين الملل" به زبان انگليسی در نيويورک منتشر کرد.
نفوذ فريدون آدميت در سازمان ملل بسيار زياد بود و با دبيران کل اين سازمان روابط نزديکی داشت. فعاليت های فريدون آدميت از جمله شرکت در چندين کنفرانس و انجام وظيفه در مقام داور بين الملل در ديوان دائمی حکميت لاهه در هلند از فعاليت های ديگر فريدون آدميت در طی ماموريت خود بود که تا سال ۱۳۵۹ شمسی يعنی دو سال پس از انقلاب ايران به طول کشيد.

سفارت هند
اما فريدون آدميت پس از بازگشت از ايالات متحده در سال ۱۳۴۲به سمت سفير کبير ايران در "دهلی نو" منصوب شد.
آدميت در دهلی نو ارتباط بسيار دوستانه ای با "جواهر لعل نهرو" نخست وزير اين کشور داشت و در اولين ديدار "نهرو"از تهران نيز همراه او به تهران آمد و تمام طول سفر در جنوب ايران را نيز همراه نهرو بود.
آدميت خاطرات زيادی از زمان سفارت در دهلی نو دارد.اما در مورد يکی از آنها می گويد:" وقتی به دهلی رفتم متوجه شدم در سفارت ايران تعداد زيادی مرتاض، مارگير و... و اين افرادی که در هند زياد پيدا می شوند حضور دارند و همه هم از سفارت ايران پولی دريافت می کنند. من متوجه شدم در ديگر سفارتخانه هم چنين افرادی حضور دارند.من همه ی آنها را از سفارات اخراج کرده و ديگر پولی به آنها ندادم".
او در سال ۱۳۴۴ از دهلی نو بازگشت و به سمت مشاور عالی سياسی منصوب شد. اين آخرين ماموريت و يا مسووليت دولتی دکتر فريدون آدميت بود. آدميت با سه کلمه ی "تقاضای بازنشستگی دارم"کار خود را در دولت به پايان رسانيد و يکسره به تحقيق و تاليف پرداخت.
اما هنگامی که در سال ۱۳۴۲ به عنوان سفير ايران در هند منصوب شد، شاه در استوارنامه او نوشت:"… لازم می‌دانيم يکی از مامورين شايسته و مورد اعتماد خود را به سمت سفير کبير و نماينده فوق العاده در آن کشور تعيين نماييم..".(نقل از ماهنامه ی زمانه).اما کمی بعد مطرود شد که همين امر موجب استعفای او شد.
در آن زمان گفته می شد علت اصلی بازنشستگی اوفشار زياد وارده بر او به خاطر نامه‌ای بود که در مخالفت با جدايی بحرين از ايران ارسال کرد.
برخی از سمت هايی ديگری که دکتر آدميت داشت عبارتند از: نماينده ايران در کميسيون وابسته به شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد، نماينده ايران در کميسيون حقوقی تعريف تعرض، مخبر کميسيون امور حقوقی در مجمع عمومی نهم، نماينده ايران در کنفرانس ممالک آسيائی و آفريقائی در باندونگ، مدير کل سياسی وزارت خارجه، مشاور عالی وزارت امور خارجه، معاون وزارت امور خارجه، سفير ايران در لاهه، سفير ايران در مسکو، سفير ايران در فيليپين .
فريدون آدميت از سال ۱۳۴۴ تمامی وقت خود را صرف مطالعه و تحقيق در عصر مشروطيت کرد.

آغاز سختی های سخت
هرچند فريدون آدميت اساسا کارش را مسووليتی ديپلماتيک آغاز می کند اما هرگز چهره ای صرفا سياسی به خود نگرفت.اما او با اين وجود در ابتدای انقلاب اسلامی چهره‌ای سياسی به خود می گيرد.
سياسی از اين منظر که در قالب تشکلی فرهنگی که جمعی از نويسندگان تشکيل داده بودند، پيشنهادی در ده ماده به دولت ارائه می کنند که اجرای قانون اساسی، آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، آزادی زندانيان سياسی ورعايت اعلاميه حقوق بشر برخی از مفاد آن بود. بعد ها در جريان فشارهايی که برگروههای سياسی و دانشگاهی وارد شد فريدون آدميت نيز در امان نمانده و تحت فشار قرار گرفت.از جمله بهانه هايی که در برخی جلسات به او ايراد می گرفتند امضای زير همان بيانيه بود. پس از انقلاب به همين بهانه ها حقوق بازنشستگی اش را نيز قطع کردند تا جايی که برخی مواقع در فشار اقتصادی سختی بسر می برد. فريدون آدميت چندان تمايلی به باز يادآوری آن خاطرات ندارد و تنها با نيشی گزنده از آن دوران ياد می کند و در حالی که چشمش را به مکانی ديگر دوخته است،می خندد. خنده ای که بيشر ازآن صدای فرياد و اعتراض به گوش می رسد. او کسی بود که هرگز نخواست سياسی باشد و سياسی زندگی کند. آزاد انديشی مرام او بود. او حتی تمايلی برای به خاطر آوردن برخی جلسات با برخی از مسوولين امنيتی ندارد.
من در حضور فريدون آدميت کمتر سوال می پرسيدم چرا که او به اندازه ی کافی حرف و سخن برای گفتن داشت. از اين رو بيش از چند سوال از او نپرسيدم. يکبار از او پريسدم؛اينکه می گويند شما از مريدان و طرفداران ميرزا ملکم خان بوديد،درست است؟پاسخ داد:"پدرم به ملکم احترام می گذاشت.اما من به هيچ وجه اعتقادی به احترامی که پدرم به او می گذاشت ندارم. بنده فريدون آدميت هستم،مستقل الراس".جواب جالبی داده بود به من.
در مورد تفکرات او هم پرسيدم و اينکه آيا به کلی عقل گراست و ليبرال؟که گفت:" سالهای سال پيش از اين،وقتی که نوجوان بودم استادم محمود محمود به من کتاب‌های هيوم را داد و از آنجا با تفکر عقلی آشنا شدم. محمود بسيار فرد بزرگی بود".

مخالفين آدميت
بهايی ها از صريح ترين مخالفان آدميت هستند.چرا که معتقدند فريدون آدميت بيهوده تمام نوشته های بابی و بهايی را مورد نقد قرار داده و نوشته های بهاالله را خرافات می خواند.
اما آدميت در پاسخ پرسشی در باره ی مسائل شرعی گفت:" من فردی لائيک هستم اما اين به معنای ملحد بودن من نيست.الحاد معنا و مفهوم ديگری دارد. من به يک سری از چيزها اعتقاد دارم.از اين رو آدم بی اعتقادی هم نيستم اما به سبک خودم اعتقاد دارم. من خيلی جوان بودم که بر اثر پژوهش با مسائلی از جمله امثال بهالله آشنا شدم و خيلی زود با همه ی آنها وداع کردم".
دکترهما ناطق ، مورخ شناخته شده ايرانی که مدتی را نيز در پاريس استاد دانشگاه سوربن بود در مورد فريدون آدميت می گويد:" هدايت بزرگوارترين انسانی بود که درميان هموطنانم شناختم. درميان هرقوم وقبيله ای واز هر رده ای".
آدميت که حرف می زند از همه چيز می گويد جز خودش.همه چيز را به شکل دقيق و رشک برانگيزی به خاطر دارد.او وقتی به ناکامی های تاريخی در ايران اشاره می کند می گويد:" آقا اين حرف امروز و ديروز نيست. روزی بيسمارک به ميرزا حسين خان گفته بود؛مملکت شما مملکت بوالهوسان هست.هر روز يک نفر می آيد و يک چيز می گويد".
آدميت به سخنانش دراين ناکامی ها ادامه داده و با افسوس حرف می زند.افسوس در چشمانش هم موج می زند.او با ناکامی های سرزمين من بيشتر آشناست.آدميت می گويد:"ميرزا حسين خان سفير ايران در لندن متن اوليه ی قراردادی را با انگليسی ها تنظيم می کند تا هرات دوباره به ايران بازگردد. متن را برای ناصرالدين شاه می فرستند. ناصرالدين شاه از طريق ميرزا صادق استخاره می کند و بد می آيد،قرار داد هم منتفی می شود.آن هم چه قراردادی؟ قراردادی که قرار بود دوباره هرات را مطلقا زير حکومت ايران برگرداند".

دو کتاب بر زمين مانده دارم
او هنوز غم تاريخ را می خورد. هنوز چيزهايی بر زمين مانده دارد. می گويد: "کتابی ميخواستم بنويسم در مورد تاريخ ديپلماسی در ايران و نيز جلد بعدی تاريخ فکر،همه ی نوشته ها هم تقريبا آماده اند،فقط نياز به تنظيم دارد.اما نمی توانم،نمی توانم". خيلی افسوس می خورم.هم من و هم او.او از اينکه ديگر نمی تواند بنويسد و من از اينکه از خواندن چنين کتابی محرومم. چرا که نانوشته می دانم شاهکاری خواهد شد.اما آدميت ديگر خسته است.خسته ی خسته. حتی خسته برای حرف زدن.
می گويد: "ميرزا يعقوب، پدر ميرزا ملکم خان پس از رفتن به عثمانی برای ناصرالدين شاه کتابچه ای نوشت. در آن نوشته شده بود: در ايران هيچگاه دولت نبوده است. بلکه يک سلطنت بی معنی بود. کارش در درون تعرض به مال و جان مردم و در خارج،اگر قدرتی می داشت تعرض به خارجی بود".
از علت مشروطه می پرسم. گل از گلش شکفته است. همان سوال را پرسيدم که می خواست. توضيحاتش را مفصل داد. اما يک نکته:"آنها دنبال کنستيتيسيون بودند...حتی امير کبير به ميرزا يعقوب نوشته بود؛در خيال کنستيتيسيون بودم،روسای تو مخالف بودند، مترصد بودم، که به من مجالی ندادند...از اين رو بدانيد که فکر کنستيتيسيون يعنی خواهان حکومت بر پايه ی اصول بودن...بسياری گمان می کنند مشروطه از ديگ پلوی سفارت انگليس بوجود آمده. اينها کتاب نخوانده اند که چنين تفکری دارند.....پشت مشروطه فکر و زمينه بود".

مورخانی که تاريخ را درک نمی کنند
او در جلد اول کتاب ايدئولوژی نهضت مشروطيت ايران در همين رابطه نوشته بود: "مورخانی که روح تاريخ و زمان را درک نمی کنند ، می کوشند هر واقعه ای را به صورتی کج و کوله درآورند ، مگر در قالب ايدئولوژی ورشکسته خويش بگنجانند ".
اما اکنون فريدون آدميت از ليوان آبش کمی می نوشد و ادامه می دهد: "جهد بايد کرد تا در ايران سلطنت مشروطه محدوده و پارلمان ملی،انتظام دستگاه دولت و استقلال دستگاه قضا انشا شود.اين سرآمد نوشته ی يک مشروطه خواه و بهترين جمله ی کتابش است".
او خيلی پير شده است. همين که مرا به حضور پذيرفته بسيار خوشحالم. هزاران بار افتخار می کنم که اين سعادت نصيبم شده است.او با هزار کلمه ی ناگفته به ما می فهماند که برويد. اما ما هنوز هستيم. سوال بسيار است و حرف بی نهايت،اما بايد رفت. نمی توان ماند. ما هم رفتيم. با ما خداحافظی می کند و بار ديگر ميز تحرير بزرگش را نشان می دهد که چندين دهه عمر دارد و به گمانم بسياری از کتابهايش را روی آن نوشته است و می گويد: "می بينيد ميز صدر اعظم معزول را؟ مثل من شده است. غبار پيری او را در‌ آغوش گرفته است".


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2003 news.gooya.com
All rights reserved for the original source