شنبه 11 خرداد 1392

مروری بر نیم قرن مهاجرت ایرانیان به کانادا در گفت‌وگوی هفته با علی چنگیزی

شهر مونترال در آن زمان هنوز بکر بود و وسعت امروز را نداشت. برجهای بلند مرکز شهرتعدادشان از سه برج تجاوز نمی‌کرد. برخ ویل ماری که در 1963به بهره‌برداری رسیده و در47 طبقه و با ارتفاع 188 مترارتفاع، برج بورس با 194متر و 47 طبقه ساخته شده در 1963 و بالاخره برج بانک سی.ای.بی.سی با 187 متر ارتفاع و 45 طبقه که سال 1962 به بهره‌برداری رسیده بود، بلند‌ترین ساختمان‌های شهر بودند.
ali-changizi.jpg
علی چنگیزی از قدیمی‌ترین مهاجران ایرانی مونترال و کاناداست و به خاطر حضور موثرش در فعالیت‌های جامعه ایرانیان مونترال، چهره‌ای بارز و قابل احترام دارد. کمتر کسی است که علی چنگیزی را نشناسد. از سال‌های دور در تلاش برای شکل‌گیری و انسجام جامعه ایرانی شرکت داشته است. آنچه که خاطرات اوست، عملا تاریخ حدود نیم قرن مهاجرت و زندگی ایرانیان در کانادا و بویژه مونترال است. کافه خاطرات با دعوت ایشان دریچه‌ای گشوده است که از ورای سخنان وی همه ما بتوانیم نگاهی داشته باشیم به آنچه بودیم و آنچه شده‌ایم. برای اینکار باید از مهدی غفوری، مبتکر و بنیانگذار کافه خاطرات، سپاسگزاری کرد. مهندس مهدی غفوری، معمار کارآمد و پرسابقه که او هم از چهره‌های برجسته و موفق جامعه ایرانیان مونترال است، کافه خاطرات را از فوریه 2011 آغاز کرده و تا کنون حدود پانزده جلسه آن با شرکت چهره‌های مختلف تشکیل شده و بسیار پربار بوده است. به دلیل اهمیت خاطرات علی چنگیزی «هفتـــــــــه» با وی مصاحبه‌ای داشته که می‌خوانید.
علی چنگیزی در روز سوم خرداد 1327 در شهر تهران در محله شاهپور امیریه متولدشده، در دبستان شریعت و سپس دبیرستان رازی تهران تحصیل کرد. این مدرسه توسط میسیون لائیک فرانسه که با تفاهم بین دولت ایران و فرانسه در تاریخ 1307 درمحله فرمانیه تاسیس شده بود، در اوائل 1330 به خیابان فرهنگ و شاهپور نقل مکان کرد. چنگیزی در سال 1966 برای ادامه تحصیل به شهر لوزان سوئیس رفته و بعد از آنجا به مونترال کانادا مهاجرت کرد.


آقای علی چنگیزی گرامی در چه تاریخی و به چه منظور به مونترال کانادا آمدید؟
اولین روز ماه مه 1967 از سوئیس به مونترال آمدم، دلیل سفرم به کانادا، نخست دیدار از آقای تیزهوش و خانم‌شان بود که نسبت خویشاوندی داریم،«پسرعمه و پسردائی» یکدیگر هستیم. ایشان هم از سال 1361 در سوئیس به تحصیل اشتغال داشتند و دو ماه قبل از رسیدن من به سوئیس، به کانادا مهاجرت کرده بودند، بعد هم ارزیابی از این شهر و احتمالأ ادامه تحصیل درمونترال.

به هنگام رسیدن شما به کانادا، چند ایرانی در مونترال و کل کانادا زندگی می‌کردند؟
به جرأت می‌توان گفت که در سال 1967 تعداد ایرانیان مهاجر و محصلین درموسسه‌های تربیتی و دانشگاه‌ها در شهر مونترال از سی نفر تجاوزنمی‌کرد. ایرانیان در کانادا، عمدتأ دراستان‌های کبک، اونتاریو و بریتیش کلمبیا تمرکز داشتند و تعدادشان حدودأ صد نفر بیشتر نبود.

ایرانی‌ها مشغول چه کارهایی بودند و به چه منظور به مونترال و کانادا آمده بودند؟
اکثر قریب به اتفاق ایرانیانی که به کانادا مهاجرت کرده بودند پزشک، مهندس یا تکنسین رشته‌های مختلف بودند که قبل از ورودشان برنامه کاری و محل اشتغال‌شان مشخص شده بود. تعدادی هم دانشجو برای تحصیل آمده بودند که اکثرشان در همین رشته‌هایی که گفتم تحصیل می‌کردند. روز ورود من به مونترال آنچه باعث تعجب من شد بارش برف در دومین ماه بهار بود. در شروع ماه مه دراروپا هوا بسیار مطبوع و رو به گرمی می‌رفت، درختان شکوفه کرده و گلها در همه جا روئیده بودند، اما در این دیارِ هنوز کشف نشده برای من، سرما می‌توانست ده دوازده روز دیگری قدرت نمائی کند.
مونترال از نظر شهری چگونه شهری بود و حالا چه تفاوت‌هایی کرده؟
شهر مونترال در آن زمان هنوز بکر بود و وسعت امروز را نداشت. برجهای بلند مرکز شهرتعدادشان از سه برج تجاوز نمی‌کرد. برخ ویل ماری که در 1963به بهره‌برداری رسیده و در47 طبقه و با ارتفاع 188 مترارتفاع، برج بورس با 194متر و 47 طبقه ساخته شده در 1963 و بالاخره برج بانک سی.ای.بی.سی با 187 متر ارتفاع و 45 طبقه که سال 1962 به بهره‌برداری رسیده بود، بلند‌ترین ساختمان‌های شهر بودند.
خیابان سن لوران همانند امروز شهر را به دو قسمت شرق و غرب تفسیم می‌کرد و فرانسه زبان‌ها در شرق و انگلیسی‌زبان‌ها در غرب شهر مستقر بودند، زبانهای فرانسه و انگلیسی تقریبأ به صورت پنجاه پنجاه زبان‌های محاوره شهروندان بود. مهاجرین عمدتأ تمایل به زندگی در بخش انگلیسی زبان‌ها داشتند، زیرا انگلیسی زبان‌ها سنت جذب مهاجرین از جمله ایتالیی‌ها، پرتقالی‌ها، یونانی‌ها و کلیمی‌تبارها که عمدتأ در زمان جنگ جهانی دوم به این شهر آمده بودند را داشتند. شهرهای لاوال، بروسارد و وست آیلند توسعه نیافته بودند، وست مونت، اوتروموند و ویل مونت رویال و هامپ‌ستیت عمدتأ متعلق به طبقه مرفه و سرمایه‌دارن انگیسی زبان بود.
پالایشگاه‌های نفت در شرق و شمال شرق مونترال آنزمان ساخته شده بودند. سه دانشگاه انگلیسی زبان و یک دانشگاه فرانسه زبان در مونترال وجود داشت.

در باره متروی مونترال، اکسپو 1967 اجاره خانه و هزینه‌های زندگی در مونترال آن دوره بگویید.
مترو شهر مونترال در ماه آوریل 1967 به بهره‌برداری رسید، تقریبأ همزمان با گشایش اکسپو، بلیت آن برای دانشجویان 9 سنت بود. تعداد بازدیدکنندگان از نمایشگاه بین‌المللی مونترال از آوریل تا ماه اکتبر که نمایشگاه بسته شد، ازپنجاه میلیون نفر گردشگر تجاوز کرد. جزیره نوتردام وجود خارجی نداشت و برای گسترش مسافت اکسپو با پر کردن بخشی ازرودخانه سن لوران ساخته شده بود. یک لیتر شیر فقط 64 سنت بود.اجاره یک آپارتمان بسته به اندازه و محل آن بین 90 تا 200 دلار بود.

ایرانی‌ها عمدتا در چه محله‌هایی در مونترال زندگی می‌کردند و در طول این سالها تمرکز محل سکونت ایرانیان در مونترال چه جا به جاهایی داشته و از نظر شما چرا این جا به جایی‌ها صورت گرفته است؟
ایرانیان مقیم مونترال عمدتأ در مرکز شهر و در نزدیکی دانشگاه‌ها سکنی داشتند ولی در طول زمان وبا افزوده شدن بر تعداد آنها، حالا در بیشتر محله‌های شهر می‌توان حضور ایرانیان را دید. امروزه به نظر می‌آید که ایرانیان در وست‌آیلند تمرکز بیشتری دارند. باید متذکر شد که اصولأ ایرانیان با فرهنگ تجمع و تمرکز چندان قرابتی ندارند به همین دلیل از محله خاص ایرانیان همانند محله‌های ایتالیایی‌ها، چینی‌ها، پرتقالی‌ها، کلیمی‌ها نمی‌توان سخن راند، یا بهتر است بگوئیم ایرانیان با «گتوایزاسیون» میانه خوبی ندارند.

سالهای ورود شما به مونترال همزمان می‌شود با آغاز کار «کنفدراسیون». دلایل تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی چه بود و بخش مونترالی آن چه زمانی شکل گرفت؟
کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از کشوردر شروع سال 1960 در کنگره هایدلبرگ با پیوستن انجمنهای دانشجوئی انگلیس، آلمان و فرانسه شکل گرفت هدف از تشکیل این نهاد دمکراتیک دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ازهر تفکرواندیشه، ازهروابستگی تشکیلاتی و دفاع از حقوق بشر به طورعام و مبارزه جهت افشا‌گری در سطح جهانی در مورد سیاست‌های ضد دمکراتیک رژیم پهلوی و وابستگی آن به آمریکا بود، انجمن دانشجویان ایرانی شهر مونترال با تجمع تعدادی از دانشجویان در اکتبر سال 1968 پایه گذاری شد.

چه گروه‌های سیاسی تشکیل دهنده کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در دنیا و بطور اخص در مونترال و کانادا بودند؟
کنفدراسیون بعد از کودتای 28 مرداد 1332و عزیمت دانشجویان به اروپا و امریکا،درعین حال فعالین سیاسی با تعلقات تشکیلاتی متفاوت شکل گرفت، اعضائ سازمانهای جوانان احزاب و تشکل‌های سیاسی که به خارج از کشور آمده بودند با گردهمائی و احساس ضرورت وجود نهادی دمکراتیک، حول محور منشوری مشترک، اقدام به پایه‌گذاری آن کردند. تعلقات سیاسی تشکیلاتی پایه‌گذاران اولیه کنفدراسیون، حزب توده، جامعه سوسیالیست‌ها و جبهه ملی ایران بودند. در شهر مونترال در زمان پایه‌گذاری آن تمایلات سیاسی اعضاء جلوه آنچنانی نداشت. هدف، ایجاد این تشکل و تشویق دانشجویان به شرکت در فعالیت‌های آن بود.

این کنفدراسیون فعالیت عمده‌اش تا سقوط محمدرضا شاه چه بود و چه گستردگی و هدف‌هایی داشت؟
در طول حیات کنفدراسیون هزاران دانشجو در فعالیتهای آن شرکت کردند، در بستر آن آگاهی سیاسی بدست آوردند و در مبارزات آن صادقانه از حقوق دمکراتیک مردم ایران و زندانیان سیاسی دفاع کردند، کارزارهای افشأگرانه جهانی کنفدراسیون بر علیه حکومت پهلوی زبان‌زد کلیه محافل سیاسی کشورهای اروپا و امریکای شمالی بود. دفاع خستگی‌ناپذیر کنفدراسیون از مبارزات مردم ستمدیده کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و جنبش‌های آزادیبخش این ملل علیه استعمارگران و امپریالیسم، الهام‌بخش روشنفکران دیگر کشورها بود. بسیاری از شخصیت‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی،ادبی و دانشگاهی که درشکل‌گیری تاریخ معاصر ایران نقش داشته‌اند درفعالیت‌های آن نهاد دمکرات شرکت کرده و عضوآن بوده‌اند. امروزه بعد از گذشت سی و سه سال از پایان فعالیتهای آن نهاد بی‌بدیل به جرأت می‌توان گفت که کنفدراسیون از کارنامه درخشانی در دفاع از حقوق بشر، فرهنگ کثرت‌گرائی فکری، دفاع از دمکراسی و همبستگی با ملت‌های تحت ستم برخورداربود. من و دیگر اعضأ این نهاد دمکراتیک در بستر کنفدراسیون تربیت سیاسی یافتیم. در مبارزات آن صادقانه شرکت کردیم. عضویت در کنفدراسیون برای همگی ما نه تنها افتخارآمیزبود بلکه هم اکنون هم افتخار زندگی ما محسوب می‌شود.

از چه زمانی جمعیت ایرانیان کانادا و مونترال رو به افزایش گذاشت و علت‌های آمدن ایرانیان به مونترال و کانادا چه بود؟
افزایش جمعیت جامعه ایرانی مونترال را به دو دوره می‌توان تقسیم کرد، نخستین دوره بعد از سالهای اولیه 1970 با آمدن تعداد قابل توجه‌ای از دانشجویان و مهاجرین شروع می‌شود، دانشگاه‌های انگلیسی زبان به ویژه کنکوردیا تعداد زیادی از دانشجویان ایرانی را به سوی خود جلب کردند. تعداد ایرانیان مونترال در سال 1979 یعنی زمان تغییر و تحولات سیاسی در ایران بین نهصد الی هزار نفر می‌رسید. دومین دوره بعد از سال‌های 1983 شروع می‌شود که تعداد کثیری ایرانی به شهر مونترال وارد شدند و اکثرا درخواست پناهندگی کردند و این موج تا اواخر سالهای 92 تا 93 ادامه داشت. اما تعداد قابل توجه ای از این ایرانیان بعد از دریافت مدارک اقامت، شهر مونترال را بعلت غالب بودن زبان فرانسه به مقصد استان اونتاریو و بریتیش کلمبیا ترک کردند.
(در دهه اخیر بویژه بعد از تابستان 1378 و انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 هم موج جدیدی از مهاجرت به کانادا و مونترال شروع شد در نتیجه رشد سریع دهه گذشته، جمعیت امروزی ایرانیان مونترال به حدود سی هزار نفر رسیده است. ع . ش)

از نظر ترکیب و تنوع جمعیتی جامعه مهاجران ایرانی از اواخر دهه شصت تا کنون چه تغییراتی داشته است؟
در دهه شصت و هفتاد همانطور که قبلأ گفتم تعداد ایرانیان قلیل و بیشتر به دانشجویانی که برای تحصیل به مونترال آمده بودند و متخصصان محدود می‌شد.
از اوائل سالهای هشتاد بافت جامعه ایرانی شهر مونترال از نظر اجتماعی، فرهنگی تغییر کرد. تعداد زیادی جوان، دختر و پسر، با قصد پناهندگی به مونترال وارد شدند، یعنی نه دانشجو بودند نه مهاجر و نه تحصیلاتشان به پایان رسیده بود که بتوان بعنوان مهاجرین با حرفه مشخص از آنها یاد کرد. تعداد قابل توجه‌ای خانواده با نیازهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که متفاوت بود نسبت به جامعه مهاجران سالهای پیش، به این شهر وارد شدند. افراد جامعه ایرانی شهر ظرف مدت کوتاهی از هزار نفر به چند هزارافزایش یافت، طبیعتأ به اقتضای رشد عددی، جامعه جدید ایرانی به اشکال متفاوت نهادهای اجتماعی و فرهنگی تازه‌ای نیاز داشت. از جمله تعاونی‌ها، نهادهای کمک‌رسانی به تازه‌واردین که با قوانین جامعه میزبان آشنایی نداشتند. مهاجران بر مبنای نیازهای عینی و ملموس خود بعد از ورود به جامعه میزبان نهادهای تسهیل‌کننده جهت آشنایی، تطبیق وهم‌خوانی با آن را ایجاد می‌کنند. نتیجتأ جامعه جدید ایرانی نیز دست به تاسیس این نوع نهادها زد. از جمله کانون ایرانیان کبک، تعاونی تاکسیرانی اطلس، مرکز همکاری‌های فرهنگی اجتمای ایرانیان، مدرسه فارسی (دهخدا) برای فرزندان خانواده‌های ایرانی و مراکز تجمع ادیان و....که هیچ‌یک از این نهادها در جامعه قبلی ایرانیان وجود نداشت، به دلیل اینکه نیازشان احساس نمی‌شد.

فعالیت‌های عمده سیاسی، فرهنگی و هنری جامعه ایرانیان مونترال، همانند تشکیل سازمان‌های سیاسی، انتشار مطبوعات، راه‌اندازی برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی و فعالیت گروه‌های هنری مثل تئاتر و موسیقی و مانند آن چه سیری در مونترال داشته است؟
همانطور که میدانید فعالیت‌های سیاسی بعد از سال‌های هشاد میلادی در خارج از کشور به نوعی در اعتراض به وضع موجود، با تعدد گرایشات و تشکل‌های سیاسی، بازتابی از شرائط عینی موجود در صحنه سیاسی و انعکاس دهنده واقعیت غالب بر جامعه سیاسی ایران بود، فعالیت‌ها بسیار پراکنده و بعضأ در تقابل و به نوعی خنثی‌کننده یکدیگر وجه غالب در صحنه سیاسی خارج کشور بود. هیچ یک از این تمایلات سیاسی حاضر به کوتاه آمدن از مواضع خود و وحدت بر پایه حداقل‌ها برای همکاری با یکدیگر نبودند. با درنظر داشتن بافت جدید جامعه ایرانی در خارج از کشور که از همه طبقات و اقشار با اهداف کاملأ متفاوت به خارج کشور مهاجرت کرده بودند، طبیعتأ از نظر کیفی همان شرائط ما قبل این سال‌ها که جامعه ایرانی بیشتر شامل صنف دانشجویان با منافع و خواست‌های مشترک بودند، کاملأ متفاوت بود. با چنین بافت اجتماعی کار سازمان‌های سیاسی دو صد چندان دشوارترشد. بعد از گذر زمان فعالیت سیاسی درغالب همان تشکلات تبدیل به یک نوستالژی دست نیافتنی تاریخی شد.
در مورد انتشارات و مطبوعات هم باید گفت بعد از مهاجرت جمعی ایرانیان، لزوم انتشار مجله، ماهنامه، دو هفته نامه وو...احساس می‌شد که بیاد می‌آورم در چارچوب مرکز همکاری‌های فرهنگی و اجتماعی ایرانیان، توسط آقایان علی شریفیان و محمد رحیمیان نشریه «روزنه» در سه شماره با بودجه مرکز به چاپ رسید، سپس دو هفته نامه پیوند با سردبیری آقای رحیمیان از تاریخ 1993تا به امروز منتشر شده است و مجله هفتگی هفته هم با همت آقای شمیرانی از پنج سال پیش تا به امروز به چاپ می‌رسد.
طبیعتأ با آنچه در مورد مهاجرت جمعی ایرانیان مطرح شد، ایرانیان از دیگر مهاجرین مستثنی نیستند و خواه‌ناخواه کوله‌بار فرهنگ و اداب و رسوم خود را در مهاجرت‌ها و در هرگوشه کنار جهان که باشند به دوش می‌کشند. بیاد می‌آورم که از سال‌های هشتاد و پنج الی هشتاد وهفت وهشت صحنه فرهنگی شهر در دست تعدادی منفعت‌طلب بود که با فرهنگ و هنر سوداگری می‌کردند. ماهی نبود که یکی از خوانندگان لس‌آنجلسی را به این شهر نیاورند و درحین برنامه نزاعی رخ ندهد و همانند اراذل و اوباش به جان همدیگر نیفتند. در مرکز همکاری‌ها به این فکر افتادیم تا برای مقابله با چنین جوی کاری انجام دهیم، تنها راه مقابله با این وضع الترناتیو سازی از جانب ما بود. دفاع و تقویت امکان کارهای هنری در دستور کار مرکز همکاری‌ها قرار گرفت، قبل از این زمان گروه تئاتر صورتک توسط آقای علی شریفیان پایه‌گذاری شده بود و چند نمایش هم روی صحنه آورده بودند. از جمله نمایش سیزوئه بانسی مرده است (اثول فوگارد)، درویش مست‌علی شاه و مسیو ژوردان (آخوندزاده) و داش آکل نوشته صادق هدایت...
در سال 1987 یکی از پیش‌کسوتان تاتر ایران آقای محمود استادمحمد همراه خانم آهو خردمند از شهر تورنتو به مونترال نقل مکان کردند، امکان معرفی تئاتر و کارهای نمایشی بیشتر با حضور آن دو و دیگر دوستان تئاتری در مونترال فراهم شد و مرکز هم کلیه امکانات را در اختیارشان گذارد، بعد از ماهها کار، نمایش «آی باکلاه، آی بی‌کلاه» (غلامحسین ساعدی) به کارگردانی محمود استادمحمد و دستیاری آقایان علیرضا رضایی و بازی علی شریفیان و بازیگران خوب دیگری مثل آقای جواد رستمی به مدت دو شب در سالن دی بی کلارک (دانشگاه کنکوردیا) به روی صحنه رفت که با استقبال جامعه ایرانی شهر روبه رو شد، همین نمایش در تورنتو هم دو شب اجرا شد. در بخش موسیقی هم با دعوت از هنرمندانی چون محمدرضا شجریان ، شهرام ناظری، گروه کامکارها، گروه دستان، زنده یاد پرویز مشکاتیان، سیما بینا، پریسا و....موفق به تغییر جو فرهنگی شهر مونترال شدیم.

مطبوعاتی که آن زمان منتشر می‌شدند در مقایسه با نشریاتی که ما امروز داریم، چه تفاوت‌ها و تشابهاتی دارند؟
در دوران دور گذشته نه در شهر مونترال و نه در دیگر شهرهای کانادا نشریه‌ای به زبان پارسی به طور اخص برای ایرانیان موجود نبود. نشریات تشکل‌های سیاسی و کنفدراسیون که در ایالت متحده و اروپا به چاپ می‌رسیدند برای علاقمندان ارسال و در دسترس آنها قرار میگرفت.

در اواسط دهه هشتاد گروه کوچکی از ایرانیان به کار قاچاق مواد مخدر روی آوردند، اینها چه کسانی بودند و شما از کار اینها چقدر خبردار شدید، عاقبت آنها چه شد؟
این سوال متاسفانه بیاد آورنده لحظات تلخ برای جامعه ایرانی است ولی با مطرح کردن اینکه در کنار هر گلی خاری نیز نشسته، شاید بتوان این درد و تاسف آن زمان را تا حدودی التیام بخشید. بله ...در دهه هشتاد تعدادی جوان که برای اولین بار از ایران راهی غرب شده بودند و شرایط داخل ایران بویژه جنگ ایران و عراق در روحیه آنها تاثیر منفی گذاشته بود و احساسشان برآن بود که حتمأ این دیار هم بی در و پیکر است و راه پولدارشدن سریع، رو آوردن به کارهای خلاف است، در صدد ایجاد گروهای فروش مواد مخدر و آنهم از نوع بسیار بد آن که برای این جامعه ناشناخته بود، یعنی پخش هروئین بر آمدند، تعدادی از جوانان ناآگاه هم به دام به اصطلاح حرفه‌ای‌ها افتادند و چند صباحی به این کار مشغول بودند تا اینکه پلیس مونترال همگی آنها را شناسایی کرد و به دام انداخت. البته ناگفته نماند سهل‌انگاری موسسات دولتی و وجود یک بازار سودآور در تشکیل و ادامه حیات این گروه‌ها نیز موثر بود.

مسئله زبان فرانسه، دانستن و ندانستن آن از طرف ایرانیان چه نقشی در رابطه جامعه ایرانیان مونترال با جامعه بزرگتر، میزبان داشته و دارد؟
دانستن زبان جامعه میزبان یکی از اساسی‌ترین عوامل درک مناسبات اجتماعی فرهنگی آن جامعه است، زبان وسیله ارتباط و تماس با دیگران برای رفع نیازهای اولیه انسان است، دانستن زبان‌های مختلف به رشد فکری فرهنگی انسان‌ها کمک بسیار می‌کند، ولی متاسفانه درمیان تعدادی از هموطنان ما نوعی مقاومت در مقابل آموختن زبان فرانسه مشاهده می‌شود که قابل درک و توجیه نیست. چنانچه فردی در سنین بالا به این استان آمده طبیعتأ آموزش زبان فرانسه تا حدودی برایش مشکل است، ولی از اینکه افرادی با نفرت از مردم این استان صحبت می‌کنند و قیافه حق به جانب به خود می‌گیرند که چرا ساکنین این استان به زبان فرانسه صحبت می‌کنند و مثل بقیه مردم آمریکای شمالی به زبان انگیسی مکالمه نمی‌کنند، باید گفت که اشکال از طرز تفکر این افراد است. خوشبختانه گروه زیادی از ایرانیان مهاجر و نسل (های) بعدی آنها با زبان فرانسه آشنائی دارند و خود را با جامعه میزبان تطبیق داده‌اند.

جامعه ایرانیان مونترال و کبک در جامعه بزرگتر پس از حدود نیم قرن مهاجرت چه جایگاهی پیدا کرده است؟
خوشبختانه باید گفت که جامعه اقلیت ایرانی یکی از موفق‌ترین و صلح‌طلب‌ترین جوامع اقلیتی در استان کبک است. اکثر ایرانیان مقیم استان کبک دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، در حرفه‌های متعدد زبان‌زد جامعه میزبان هستند، می‌توان گفت ایرانیان درهرحرفه و کاری وارد شده، موفق بوده اند، از جمله در بخش سیاسی، دوست قدیمی من و ما، آقای امیرخدیر هم که پا به صحنه سیاست استانی گذاشته، یکی از محبوبترین سیاستمدارن است که باعث افتخار جامعه ایرانی است.

مهاجران ایرانی مونترال و کانادا چه نقشی در تحولات سیاسی اجتماعی و هنری و فرهنگی جامعه میزبان، جامعه بزرگتر، داشته و یا می‌توانند داشته باشند؟
به نظر من جامعه اقلیت ایرانی، دقت بفرمائید که در همه جا با ذکر جامعه اقلیت صحبت می‌کنم زیرا، ما ایرانی‌ها بلند نظر هستیم و دارای پیشینه «امپراطوری» و گه‌گاهی این احساس به ما دست می‌دهد که در این جهان هستی از دیگران هم بهتر می‌فهمیم و هم بزرگتر از آن هستیم که در مناسبات عادی جامعه بشری جای بگیریم، متاسفانه در برخی از موارد به نوعی روحیه خودبزرگ‌بینی و شوونیستی بر ما غلبه می‌کند و از واقعیات عینی موجود دور می‌افتیم. به طورحتم ایرانیان مقیم کانادا در روند رشد جامعه کانادا چه از جنبه علمی، فرهنگی و چه از جنبه اقتصادی وسیاسی نقش ارزنده‌ای داشته و دارند. ولی قبل از هراندیشه دیگری در این مورد باید بپذیریم چنانچه به این کشور مهاجرت کرده‌ایم ازاین بابت است که در موطن خود از امکانات کافی برای رشد فکری، اجتماعی، تحصیلی و حرفه‌ای برخوردار نبوده‌ایم و چنانچه جامعه میزبان این امکانات را اختیار ما گذاشته با حفظ هویت ملی و فرهنگی خویش، ایرانی‌بودنِ خود، قدردان آن باشیم، و چنانچه از این منظر به جامعه میزبان بنگریم در روند رشد و پیشرفت آن هم می‌توانیم مفید واقع شویم و هم می‌توانیم جایگاهی که در این جامعه به ما تعلق دارد را با سربلندی، با احترام متقابل با افتخار و همزیستی صلح آمیز از آن خود کنیم.

آقای علی چنگیزی از شما سپاس‌گزاریم


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source