جمعه 17 آبان 1392

«جانشینی» در نبوت ابهامی ساده اما خونین و ویرانگر٬ آرش سلیم

shia-sunni.jpg
درگیری ها و منازعات روز افزون فرقه ای بین شیعه و سنی به کمک تسلیحات و مواد انفجاری پرقدرت امروزی، ابعاد وحشتناکی یافته است! سمینارها و حرف های کلیشه ای و بدون پشتوانه تکراری و تشکیل نهادهای زینتی و تبلیغاتی تاثیری در کم کردن خشم «مقدس» طرف های درگیر نداشته است! اختلاف بر سر بر حق بودن یا نبودن «یک فرد» در چهارده قرن پیش، منازعات و درگیری های چهارده قرنه ای را دامن زده است که هنوز ادامه دارد و با شدت بیشتری قربانی می گیرد.

«جانشینی» در نبوت ابهامی ساده اما خونین و ویرانگر

نقدی بر گمانه زنی با آیه مائده:67

آرش سلیم

آبان 1392

اختلاف دیرینه بر سر «جانشین» پیامبر، تاکنون قربانیان بیشماری داشته است. طرف های درگیر با استناد به روایت خود از تاریخ، همچنان بر حقانیت راه خود اصرار می ورزند. گمان خود را حقانیت «الهی» فرض کرده اند و با تحریک و تهییج «مومنین»، به خونریزی های «برادرکشانه» بیرحمانه دامن می زنند. درگیری ها و منازعات روز افزون فرقه ای بین شیعه و سنی به کمک تسلیحات و مواد انفجاری پرقدرت امروزی، ابعاد وحشتناکی یافته است! سمینارها و حرف های کلیشه ای و بدون پشتوانه تکراری و تشکیل نهادهای زینتی و تبلیغاتی تاثیری در کم کردن خشم «مقدس» طرف های درگیر نداشته است! اختلاف بر سر بر حق بودن یا نبودن «یک فرد» در چهارده قرن پیش، منازعات و درگیری های چهارده قرنه ای را دامن زده است که هنوز ادامه دارد و با شدت بیشتری قربانی می گیرد. در حالی که در «امر» نبوت، اصلا مفهوم «جانشینی» جایی ندارد. طبق تعریف نبوت و چارچوب مفهومی ارائه شده در قرآن، در نبوت مقام «جانشینی» موضوعیت ندارد. بحث «جانشین» برای هر پیامبر یک بحث انحرافی است که شوربختانه بحث اصلی در آن گم شده است و همچنان خون باران است. بر اساس آیات قرآن، برگزیدن یک فرد و دادن مقام «نبوت» همراه با «کتاب» و «حکم» به آن فرد، یک «امر» الهی با تعریف و کارکرد ویژه است. در چارچوب مفهومی «نبوت» و با شرح وظایف مشخص و محدود، انبیا با فرمان و مجوز خدا مسئولیت هشدار به قوم خود را به عهده می گیرند. به زبان اداری امروزی حکم ماموریت یا امریه انبیا توسط خدا امضا می شود. هیچ فرد دیگری نمی تواند بدون این مجوز، خودسرانه به نام و از طرف خدا به دیگران هشدار دهد و در زندگی دیگران دخالت کند- حتی اگر به لحاظ کمالات انسانی نزدیک ترین فرد به خدا و حتی از ابراهیم خلیل الله به خدا نزدیک تر باشد.

«امر» و «وحی» خدا قابل واگذاری و انتقال از یک پیامبر به فرد دیگری نیست. هیچ پیامبری جانشین تعیین نکرده است. تنها سند قرآنی که در تعیین جانشین برای پیامبر به آن استناد می شود، آیه مائده:67 و گمانه زنی درباره این آیه است. در این آیه خطاب به پیامبر گفته شده است: آن چه بر تو از خدایت نازل شده است ابلاغ کن، اگر انجام ندهی پیام او را ابلاغ نکرده ای. برخی از مفسرین بر این باورند که اشاره این آیه متوجه آیه دیگری با موضوعی بسیار مهم و حساس بوده است، تا جایی که ابلاغ آن به مردم کار راحتی نبوده است. این دسته از مفسرین گمانه زنی می کنند که سرانجام آن مطلب مهم و حساس مورد نظرشان، یعنی تعیین جانشین، طی یک سخنرانی توسط پیامبر به مردم اطلاع داده شده است. در این نوشتار چنین ادعایی با آیات قرآن نقد و رد می شود. نگارنده مقاله جامعی درباره موضوع «جانشینی در نبوت» در دست تالیف دارد. تلاش بر این است که با بیست جستار مستقل و کوتاه تمام موضوعات مربوط به این موضوع با آیات قرآن واکاوی شود و به مثابه یک دانشنامه کوچک ارائه گردد.

اما علت ابهام موجود درباره آیه مائده:67 و استدلال لازم برای ابهام زدایی، آن قدر ساده است که از سادگی شاید باور آن مشکل باشد. به همین سادگی است که در دو مثال دنباله می آید. آموزگار به شاگردش می گوید: آن چه را گفتم بنویس، اگر انجام ندهی مشقت را ننوشته ای! رئیس به کارمندش می گوید: کاری را که گفته ام انجام بده، اگر انجام ندهی گزارش کارت را نداده ای! در مائده:67 خدا به پیامبرش می گوید: آن چه را که بر تو نازل شد [پیام خدا را] به مردم ابلاغ کن. اگر انجام ندهی «رسالته» [پیام خدا] را ابلاغ نکرده ای! ابتدایی ترین اما اصلی ترین وظیفه پیامبر، ابلاغ تمام پیام هایی می باشد که به او نازل می شود. اینجا به پیامبر یادآوری شده است که کارش را انجام دهد. پیامبر مستقل از محتوی پیام، موظف به ابلاغ «مبین» تمام پیام هایی بوده است که به او با وحی نازل می شده است- حتی آن دسته از آیاتی که به خود پیامبر مربوط می شده است. مورد مائده:67 چون سایر موارد یک یادآوری به پیامبر است. افزون بر این مورد، در راستای انجام بهتر وظایف پیامبری، به پیامبر در موارد زیادی تذکر و هشدار داده شده است. فقط به مائده:67 محدود نمی شود. حتی در آیاتی به پیامبر انتقاد شده است [1].

اما اگر به پیامبر آیه ای نازل شده باشد و آن را به مردم ابلاغ نکند، مشکل بزرگ جای دیگری خود را نشان خواهد داد. کل قرآن و «صدیق» بودن پیامبر زیر سئوال می رود، و پیامبر باید پاسخگوی خدا باشد: لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ (احزاب:8). پیامبران طبق «میثاقی» که با خدا دارند باید «صدیق» باشند. در احزاب:7 به پیامبر یادآوری می گردد که چون پیامبران دیگر با خدا میثاقی غلیظ دارد. خدا به این میثاق اکتفا نکرده است و دائم در حال «رصد» کردن پیامبران می باشد تا مطمئن شود پیام هایی را که به آن ها با وحی نازل می شود به مردم ابلاغ کنند (جن:27 و 28). «نصیحت» پیامبران به افراد، با وظیفه ابلاغ «مبین» آیاتی که بر اساس مقام نبوت به آن ها نازل می شود، کاملا فرق دارد. با خلط مبحث و قاطی کردن مفاهیم، جز دامن زدن به ابهام و اتلاف وقت و فقر و عقب ماندگی و پیامدهای خونبار، چیزی نصیب کسی نمی شود. حقیقت را نمی توان برای همیشه کتمان کرد.

ادعا می شود که پیامبر در ابلاغ آیه ادعایی، ملاحظات یا واهمه ای داشته است. کسانی که چنین حرف هایی می زنند، آیا نمی دانند که پیامبر از آموزه های خدا تبعیت می کرد؟ مگر به پیامبر گفته نشده است که در «ابلاغ» پیام های خدا یا «رسالات الله» نباید از هیچکس بترسد جز خدا: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ (احزاب:39). اگر وظیفه پیامبر ابلاغ مبین آیات خدا می باشد و در این راه نباید از احدی بترسد غیر از خدا، پس آیه مائده:67 نیز در رده همان یادآوری های معمول به پیامبر است و چیزی بیش از احزاب:39 نمی باشد. در راستای رصد کردن و پیگیری ابلاغ پیام های نازل شده، ممکن است به پیامبر تذکر داده شود تا پیامی که احتمالا فراموش شده ابلاغ گردد.

شاید واژه «رسالته» به معنی «پیام او» در مائده:67 موجب ابهام این دسته از مفسرین شده باشد. که آری چون گفته شده است «رسالت»، باید چیزی ورای آیات قرآن و مهم تر باشد! می توان گفت کلام وحی موقعی آیه می شود که به مردم ابلاغ شده باشد. تا زمانی که کلام نازل شده هنوز نزد پیامبر است و به مردم ابلاغ نگردیده است پیام ارسالی نازل شده یا همان «رسالت» است. در آیات جن:27 و 28 نیز از همین ترمینولوژی استفاده شده است: أَبْلَغُوا «رِسَالَاتِ» رَبِّهِمْ (جن:28). «رسالات» به معنی پیام ها جمع «رسالت» می باشد. به بیان دیگر علت ابهام، فرق نگذاشتن بین «پیام هنوز ابلاغ نشده» و «پیام ابلاغ شده» یا همان «آیه» بوده است.

مائده:67

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ،

وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ،

وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ،

إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ.

به باور نگارنده طرح چنین ادعاهایی آن هم با گمانه زنی درباره یک آیه، زیر سئوال بردن اصل «صدیق» بودن پیامبران است. پیامبران با خدا در این باره میثاق دارند. اگر موضوع چنین حساس بوده است، بر عکس باید پیامبر حتما آیه آن را ابلاغ می کرد. چرا باید پیامبر به جای ابلاغ مبین، با پنهان کردن پیامی خود به ابهام دامن بزند! مگر پیامبر اجازه دارد هر آیه ای را که بخواهد نزد خودش نگاه دارد و به مردم ابلاغ نکند؟ ابلاغ «رسالات خدا» چیزی نیست جز ابلاغ آیاتی که توسط وحی به پیامبر نازل می شود. پیامبران رسول خدا هستند و پیام های خدا را برای هدایت مردم مخاطب بدون کم و کاست به آن ها می رسانند. نصیحت پیامبران به افراد گوناگون، با ابلاغ «مبین» آیاتی که بر اساس مقام نبوت به آن ها نازل می شود فرق دارد. مسلما پیامبر به دیگران نصیحتی نمی کند که خلاف آموزه های وحی باشد. اما ابلاغ بی کم و کاست و بی چون و چرای آموزه های نازل شده نزد پیامبر، مقوله ای کاملا متفاوت می باشد. باید این را فهمید و پذیرفت. در چارچوب مفهومی نبوت و وحی، این دو دو جایگاه حقوقی و کارکردی کاملا متفاوت دارند. پیامبر می تواند به فردی نصیحت کند یا نکند. دیگران از نصحیت او به فردی مطلع بشوند یا نشوند. اما پیامبر حتما باید پیام ها را ابلاغ کند و ابلاغ هم باید عمومی و آشکار باشد.

پرسش مهم تر این است که اگر یادآوری به پیامبر در مائده:67 مصداق ویژه ای داشته است، چرا پیامبر حتی بعد از تذکر خدا در ابلاغ آیه ادعایی قصور کرده است؟ چطور می توان پذیرفت پیامبر از انجام ابتدایی ترین و مسلم ترین وظیفه اش که «ابلاغ مبین» است سر باز زند و حتی نافرمانی کند؟ چرا پیامبر «رسالات الله» باطل کردن رسم جاهلی پسرخواندگی قریش را ابلاغ کرده است. اما آیه ای چنین حیاتی و حساس که تا کنون جان صدها هزار انسان را بلعیده است، پیش خودش نگه داشته است؟ آیا با عقل جور در می آید پیامبر آیه مشکلی را که خود در آن ذینفع بوده است ابلاغ کند، اما در برابر خون صدها هزار انسان بی مسئولیت برخورد کند؟ پیامبر هم انسان است و ممکن است آیه ای را فراموش کند، یا فراموش کند که ابلاغ کند (رد ناسخ و منسوخ در [2]). اما نمی تواند سرخود آیه ای را عمدا ابلاغ نکند؛ آن هم پس از تذکر خدا با نزول آیه ای دیگر در پیگیری ابلاغ آن آیه!

خدا با «رصد» کردن پیامبر و با احاطه کامل بر او، حساب تعداد آیات نازل شده نزد پیامبر را نگه می دارد. چنانچه در ابلاغ آیه ای به هر دلیل تاخیر شود، یادآوری آن به پیامبر غیرعادی نیست. طبق آیات جن:27 و 28، خدا همواره پیامبران را «رصد» (جن:27) می کند تا مطمئن شود که پیام های خدا را ابلاغ کرده اند: لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ (جن:28). خدا به پیامبران احاطه دارد و حساب کتاب آیات نازل شده به پیامیران دست خدا می باشد: وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (جن:28). پس پیگیری و یادآوری ابلاغ کردن آیات نازل شده، نمی تواند اتفاق شگفت انگیز و غیرمعمولی باشد. تا جایی که دیگران را مجبور کند درباره نظر و خواست خدا به حدس و گمان متوسل شوند! اگر مائده:67 با هدف پیگیری در ابلاغ آیه ای بوده است، آن آیه بدون تردید توسط حضرت محمد ابلاغ شده است. مگر بخواهیم «صدیق» بودن پیامبر را به چالش بکشیم. آیه و یا آیه های مورد نظر، اگر چه با تاخیر اما قطعا ابلاغ شده و 14 قرن است که جزو قرآن می باشد. نمی دانیم کدام آیه و یا آیات است، اما قطعا یکی یا آیاتی از قرآن می باشد.

موجب بسی شگفتی است. مدعیان یا گمانه زنان از خود پرسش نمی کنند که چرا آیه مورد نظر آن ها توسط پیامبر پنهان نگاه داشته شده است، اما آیه پیگیری ابلاغ آن آیه به مردم ابلاغ گردیده است!؟ اگر پیامبر به هر دلیل و یا علتی آیه اصلی را ابلاغ نکرده است، با همان دلیل یا ملاحظه می توانست آیه پیگیری آن یعنی مائده:67 را نیز ابلاغ نکند و نزد خودش نگه دارد!

بعضی ها در راه اهداف خود، گاه با دست آویز کردن یک گزاره از یک آیه، ادعاهای عجیب و غریبی می کنند. اما چون با تمام قرآن آشنا نیستند، نمی دانند حرفشان چه پیامدهای سنگینی در زیر سئوال بردن پیامبر و قرآن دارد! پیامبران پس از هدایت اولیه در راستای بعثت و به عهده گرفتن مسئولیت منذر بودن با «کتاب-حکم-نبوت» (نحل:2، غافر:15) (انعام:89 و 90)؛ در تمام دوران نبوت خود همچنان توسط خدا هدایت می شوند. نزول تدریحی آیات قرآن، هم برای هدایت مردم بود و هم برای هدایت خود پیامبر. پیامبر هم یک بشر است. چون دیگران آموزه ای را می گیرد و بکار می بندد تا هم خود در مسیر هدایت پایور باشد و هم بتواند مردم را هدایت کند. آموزه ها برای پیامبران و بقیه مردم یکی بوده است. تنها تفاوت این بوده است که پیامبر آموزه را مستقیم از وحی می گرفته است، اما مردم همان آموزه را با واسطه پس از ابلاغ پیامبر دریافت می کرده اند. حتی آیاتی که هشدار ویژه به خود پیامبر بوده است، به مردم نیز ابلاغ شده است. چرا که پیامبر باید هر چه را به او وحی می شود به مردم ابلاغ کند.

برای مثال در ماجرای همسر مطلقه زید، پیامبر مورد انتقاد خدا واقع می شود. چرا که علاقه اش را به خاطر «ترس» از مردم مخفی نگاه داشته بوده است. خدا به او می گوید از مردم ترسیدی در حالی که باید از من می ترسیدی: وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ (احزاب:37). ممکن است بعضی ها این آیه را نقطه ضعف بدانند. اما در واقع نقطه قوت است. پیامبر هم بشری است مثل بقیه. اما زیبایی حقیقت در آن است که خدا حتی پیامبرش را قاطع و بی پرده مورد پرسش قرار می دهد و این خود چون آیه ای مبین به مردم ابلاغ می شود. در واقع به او گفته می شود از مردم پنهان می کردی، خدا را چه می کنی که هم بر آشکار و هم بر پنهان بندگانش آگاه است! و این آیه که پنهان پیامبر را برای مردم آشکار می کند، خود آشکار و مبین توسط پیامبر طبق وظیفه پیامبری به مردم ابلاغ می گردد. پیامبر ممکن است به عنوان یک «بشر» درباره مسائل فردی خود شرمی داشته باشد، اما به عنوان «رسول الله» در ابلاغ پیام خدا صدیق است- اگر چه پیام خدا در این مورد آشکار کننده شرم پنهان او بوده باشد. در قرآن بارها یادآوری شده است که ابلاغ مبین است. آیات مبین است. کتاب مبین است. در «هدایت» خدا پنهان کاری و ریاکاری و تبعیض جایی ندارد.

یادآوری به پیامبر، فقط درباره ابلاغ کردن پیام های دریافتی نبوده است. برای فهم بهتر، به نمونه دیگری از آیات که پیامبر در آن تذکر گرفته است نگاهی می اندازیم. در آیاتی چند، «اطاعت نکردن» از دیگران به پیامبر تذکر داده می شود. مگر پیامبر نمی دانست که فقط باید از خدا اطاعت کند. پس هدف از نزول این گونه آیات و یادآوری به پیامبر مثلا: در اطاعت نکردن («لاتطع») از کافران، منافقان، مکذبین، گناهکاران، چرب زبانان، و دیگران چه می تواند باشد؟ به چند نمونه دقت می کنیم: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ (احزاب:1)، فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا (انسان:24)، فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ (فرقان:52)، فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ. وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ (قلم:8 و 9 و 10)، و آیات دیگر! آیا غیر از این است که پیامبر نیز نیاز به یادآوری داشته است؟ مگر می توان حتی تصور آن را هم کرد که پیامبر از کسانی چون کافرین و مکذبین و گناهکاران اطاعت می کرده است؟ تنها چیزی که می توان گفت این است که پیامبر نیز انسان است و ممکن است در شرایط دشواری قرار گیرد که نتواند به فشارهای همه جانبه طاقت فرسایی که بر او و یاران اندکش وارد می شد، واکنش مناسبی داشته باشد. در این گونه شرایط سخت نیز، خدا دستگیر او بوده است و با نزول آیه ای او را در تصمیم گیری و واکنش کمک کرده است. پیامبر «بشری» است مثل مخاطبانش، جز آن که به او وحی می شود. خدا دستگاه خارق العاده ویژه ای داخل اندام های پیامبر تعبیه نکرده است. پیامبر «بشر» است. پس «نفس» پیامبر هم یک «نفس» انسانی است. امکان «تقوی» و «فجور» در خلقتِ «گونه» انسان، خدانهاد می باشد: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس:7 و 8)

در پایان بد نیست ببینیم اگر بخواهیم با گمانه زنی به سراغ آیه مائده:67 برویم، حاصل ارزیابی احتمالاتی چه می تواند باشد. در پایان مائده:67 به «کافران» اشاره شده است: «إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ». پس احتمال دارد آیه مورد بحث به نوعی به کافرین ربط داشته باشد. به بیان دیگر اگر به فرض پیامبر واهمه ای هم در تاخیر ابلاغ پیام ادعایی داشته است، می توان با احتمال بیشتر درباره واهمه پیامبر از «کافرین» گمانه زنی کرد و نه واهمه پیامبر از جمعیتی از «مومنین»! حال به آیه بعدی یعنی مائده:68 دقت می کنیم. مائده:68 با «قل» شروع می شود و با «فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» یعنی «بر قوم کافرین اندوه مخور» تمام می شود. پس بر احتمال این که واهمه پیامبر از کافران بوده باشد افزوده می گردد. بنابراین احتمال دارد اشاره آیه مائده:67 به مائده:68 باشد. دو آیه ای که پست سرهم آمده و با «قل» نیز به یکدیگر ربط داده شده است. برخی سوره های قرآن با گزاره «این ها آیات کتاب است» شروع می شود: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ». در مواردی لابلای آیات بیان شده است «این ها آیات خداست که برای تو خوانده می شود»: تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ. مگر پیامبر نمی دانسته است که او پیامبر خداست و این ها آیات قرآن است که به او نازل می شود؟ پس چرا با آیه یا آیاتی در شروع سوره به او تاکید می شود که این ها آیات کتاب است؟ برای مثال: المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ. جالب است اینجا همزمان با بیان این که این ها آیات کتاب است که دارد نازل می شود؛ به پیامبر یادآوری می گردد: اما اکثر مردم ایمان نمی آورند! مثال دیگر خواندن آیات برای پیامبر: تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ (جاثیه:6، آل عمران:108)، تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ﴿بقره: 252﴾. اینجا مرسل بودن پیامبر به او یادآوری می شود. مگر پیامبر نمی دانست که پیامبر خداست؟ پاسخ چیزی نیست جز این که پیامبر نیز یک انسان است و نیاز به یادآوری و تاکید دارد تا برای او ابهامی ایجاد نشود.

ابلاغ پیام وحی، مسلم ترین و ابتدایی ترین وظیفه پیامبر است. ممکن است پیامبر در هدایت مخاطبین به سبب نخواستن و رویگردان شدن آن ها موفق نباشد. اما در شرح وظایف پیامبر، آن چه مسلما در الویت نخست می باشد «ابلاغ» کردن پیام هاست. آموزه های خدا تکلیف پیامبر را کاملا روشن کرده است. اگر رویگردان شدند، وظیفه پیامبر چیزی نیست جز ابلاغ آشکار: فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ (نحل:83). اما اگر ابلاغ پیام هم انجام نشود پس این وسط کار پیامبر چیست: فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (نحل:35)؟

خلاصه این که سخن گفتن از «جانشین» برای مقام «نبوت»، سخن باطلی است. هیچ آیه ای در قرآن در این باره وجود ندارد. طرح چنین ادعای بزرگی آن هم با گمانه زنی درباره منظور یک آیه، به لحاظ «روش» نیز بس سخیف می باشد. تدوین مصحف در دست، شاید به لحاظ در هم بودن چیدمان آیات چندان چنگی به دل نزند. اما بین آیات قرآن رابطه ارگانیک قوی و شگفتی وجود دارد که نمی توان با استناد به یک آیه هر نتیجه گیری دلبخواهی کرد. به ویژه «تصریف» آیات یعنی گوناگون بیان کردن یک موضوع به کسی اجازه نمی دهد با یک گزاره و یک آیه هر چه دلش خواست به خدا ببندد. حتما با آیه یا آیات دیگری گیر می افتد! چارچوب و تعاریفی که قرآن برای: نبوت، روش برگزیده شدن و هدایت افراد برای این مقام، «وحی» و «امر» در دادن «کتاب-حکم-نبوت» به همه انبیا، نوع رابطه انبیا با خدا در هدایت مردم، و مسئولیت ها و محدودیت اختیار پیامبران؛ و موارد دیگر جایی برای مفهوم جانشینی و مقام جانشین باز نمی گذارد. مجوز هر پیامبر در هشدار به دیگران نیز فقط محدود به قوم آن پیامبر می باشد- اگر چه سخن همه پیامبران یکی است. به انبیا وظیفه انذار و هدایت گروهی از مردم (قوم هر پیامبر) و به زبان همان قوم و بدون «اجرت» واگذار می گردد. بر اساس آیات قرآن، دادن مسئولیت نبوت یا پیامبری به یک فرد، یک «امر» خداست که از طریق «وحی» به فرد رسما اعلام می گردد. در انجام وظیفه پیامبری نیز هر پیامبر همچنان با «وحی» خدا حمایت می شود. «امر» و «وحی» خدا قابل واگذاری و انتقال از پیامبر به فرد دیگری نیست. هیچ پیامبری جانشین تعیین نکرده است. سازوکار نبوت چنین اجازه ای به کسی نمی دهد که بخواهد از طرف خدا مقام الهی به کسی واگذار کند. با مرگ هر پیامبر، هم نبوت او و هم رهبری (امامت) او بر امتش پایان می پذیرد. سخن گفتن از نبوت و مقام الهی بدون «امر» و «وحی»، و همچنین سخن گفتن از «امامت» یک پیامبر بدون حضور زنده فرد پیامبر در میان پیروانش (امتش)، دروغ بستن به خداست. کسانی که به خدا دروغ بسته اند و مسبب این همه قتل و جنگ و خونریزی در 14 قرن اخیر شده اند باید در برابر خدا و تاریخ پاسخگو باشند. هر مقامی بدون «وحی» و «امر» خدا یک مقام عرفی است و هیچ استثنایی ندارد. غیر از انبیا کسی مقام الهی نداشته است و نخواهد داشت. اختیارات انبیا نیز محدود به هشدار دادن به قوم خود و هدایت کردن قوم خود و طبق آموزه های وحی بوده است.

منابع:

۱.پیامبر در آیات قرآن − سخنان و کردار پیامبر حجت وحیانی ندارد ، آرش سلیم، دی ماه ۱۳۹۰، سایت عبدالحمید معصومی

۲.بازگشت به «کتاب» با بازاندیشی «قرآن»، نقدی به رویکرد نصر حامد ابوزید، آرش سلیم، اردیبهشت 1392، سایت جرس


Published from gooya news {http://news.gooya.com}
Copyright © 2009 news.gooya.com
All rights reserved for the original source