دوشنبه 12 اسفند 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فرازی برای به حافظه ملی سپردن يک کابوس، نگاهی به فيلمی از رضا علامه‌زاده، علی‌اصغر سليمی

علی‌اصغر سليمی
فيلم "با من از دریا بگو" علامه‌زاده در اين دوره پر تب و تاب، اما به ظاهر آرام ميهن، پيام‌آور زنده بودن زندگی است. او در ديالوگ با نسل جوان، روشنفکرانی از جنس و تبار خود را به صراحت به نقد می‌کشد و از آن‌ها می‌خواهد که اشتباهات خود را بکاوند تا ميهن‌مان دوباره در دام فريب و فريفتگی و پريشان فکری نيفتد و به ورطه نابودی کشانده نشود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

a.salimi@gmx.de

تصاوير متن از فيلم "با من از دريا بگو"

تقديم به زنان ميهنمان در آستانه روز جهانی زن

٢٥ سال از کشتار جمعی ١٣٦٧ در زندانهای رژيم اسلامی ميگذرد. صدها نوشته و خاطره بعنوان سندهای زنده از اين کابوس بر جای مانده اند. تلاشهای زندگانی که اين کشتار گسترده را تجربه کردند و از آن جان بدر بردند و خانواده هايی که عزيزانشان را از دست دادند و کوشيدند تا اين فاجعه ملی را بازگو و افشا کنند، اکنون موجب آگاهی هر چه بيشتر ايرانيان به ابعاد اين کشتار می گردند.

رضا علامه زاده کارگردان و بيژن شاهمرادی تهيه کننده، اين بار وظيفه دشواری را بر عهده گرفتند. آنها نه با قلم، بلکه با نگارگری دوربينشان به سراغ کابوس اعدامهای گسترده، شکنجه های روانی و جسمانی، تجاوز های جنسی و .... رفتند. فيلم «با من از دريا بگو» رويای زنده گارکردان و مستند سازی است که در قصه ای از زبان دو مادر و دو دختر، آذر و نينا و رويا و دريا، يکی واقعی و ديگری تخيلی «رويايی»، بازگويی ميشود. رويايی که کابوس را به دريا ميسپارد، از نفرت و خشم «مادران خاوران» گلهای شقايق ميروياند، از اشکهای شکنجه شدگانی چون آزاده زن کرد، خانم آذر آل کنعان و خانم خاطره معينی واژه های عشق به فرزندان و نسل جوان و اميد و راز با هم ماندن و با هم بودن جانباختگان را ترسيم ميکند.

دوربين علامه زاده کودکانی را تصوير ميکند که تنها بازی کودکانه شان کشيدن پی در پی سيفون های سلول است، بازی که رويای آبشار را برای مادر می آفريند. آنان با مادران دربندشان به نيايش نور ميروند و از دريچه کوچک زندانها به آفتاب خيره می شوند و آن را ميشناسند. کودکانی که پس از دو دهه در هيئت دو دختر و زنانی برومند به کشف حقيقت ميروند و در دادگاهی برای ثبت و محکوميت جنايت هولناک ٦٧ شرکت ميجويند.

فيلم ديالوگی است ميان اين جوانان و زنان برومند با مبارزان و کنشگران و يا بانيان انقلاب يعنی با نسل سوخته انقلاب ٥٧، نسلی که به نقد خويش مينشيند. از زبان محسن يلفانی، علی کشتگر و با يادواره چهره نامدار ادبيات ايران غلامحسين ساعدی و ديگران به جستجوی ريشه های فريفتگی آگاهان و فروغلتيدن ملت ميپردازد. ريشه هايی در تاريخ، در بنيادهای انديشه اسلامی، در دروغگويی و حيله و تزوير رهبر انقلاب اسلامی، در تقيه و جايگزينی انديشه واپسگرايانه اسلامی ـ شيعی با انديشه آزاديخواهانه، در به کرسی نشاندن قانون شريعت بجای حقوق بشر و ... . دوربين علامه زاده در جستن ريشه های خشونت و پيشينه اعدام های گسترده ٦٧ و قربانيان خشونت، روزهای آغازين انقلاب ٥٧ را به تصوير ميکشد، محکوميت بدون دادگاه، متهم بدون وکيل و تيرباران هويداها به دست حجت الاسلام های مسلح و غيره.

متن حزن انگيز درام و داستان بلند فيلم با صدای گيرا و گرم گلنار و ميرعلی حسينی با موسيقی متن اسفنديار منفردزاده بازگو ميشود.

اين فيلم مستند علامه زاده متمايز است از ديگر فيلمهای تکان دهنده کوتاه و مستندی که او در سالهای اخير در مصاحبه با قربانيان شکنجه و تجاوز رژيم ساخته است. علامه زاده خيز برميدارد و با استوديوی کوچکش در مهاجرت، پرش و پرواز ميکند. او با همت يار و همکار ديرينش بيژن شاهمرادی، تهيه کننده فيلم، و تکيه بر تلاش دراز مدت روشنگرانی چون آذر آل کنعان، مهدی اصلانی، ايرج مصداقی، سيمين بهبهانی، علی کشتگر، محسن يلفانی ، امير اطيائی و احمد موسوی و از همه مهمتر با فداکاری ها و افشاگری های بی پروای «مادران خاوران» ايران عمق فاجعه را ميکاود و رنج مادران را به تصوير ميکشد. «مادران خاورانی» که نه تنها يکبار رنج جسمانی زادن فرزندان شان را کشيدند بلکه با يافتن جسدهای عزيزان و جگرگوشه گانشان در گوری گمنام و جمعی بار ديگر درد زاياندن حقيقت و افشای چهره تلخ حکومت اسلامی را بر خود هموار کردند.

در اوج های غمناک فيلم، علامه زاده موج های دريا و اشکهای آذر را فراموش نمی کند، دختری نمادين بنام دريا در کنار امواج دريا و اشکهايی که دوباره در نگاه دوربين علامه زاده به دريا می پيوندد و بخشی از آن ميگردند. دريايی که دختر مادر نمادين، يعنی روياست. مادری که اگر زنده ميماند بايد در دادگاه محاکمه يکی از قدارترين و جنايتکارترين رژيم های دنيا شرکت ميجست. رويايی که نه تنها در دريا بلکه در عزم و اراده روشنگرانه انسانها در تلاش و جستجوی کشف حقيقت همچنان زنده است.

جايگاه زنان ايران در اين بيداری ملی بسيار سترگ و نقش آفرين است. اگر رژيم های آپارتايد به نژادکشی پرداختند، رژيم ولايت فقيه با اتکاء به استبداد دينی و بنام خدا و «رحمانيت اسلام شيعه» و با «پرچم عدل علی» در ايران در ابعاد گسترده ای به زن کشی پرداخت. پاسخ زنان ايران به «يا روسری يا تو سری» رژيم ايستادگی در برابر زور و واپسگرايی و «نه روسری نه تو سری» بود. علامه زاده اين فيلم مستند و «رويايی» خود را به مادران خاوران پيشکش ميکند و آن را برای اولين بار همزمان با هشتم مارس ٢٠١٤ در دانشگاه يو ـ سی ـ ال ـ ای در لس آنجلس به نمايش ميگذارد.

فيلم هم مستند و هم رازگونه علامه زاده تلاشی هنری است پهلو به پهلوی واقعيتهای دردناک ملتی که در پايان قرن بيستم و در آغاز قرن بيست و يکم به بهانه گروگان گيری چند ده آمريکايی به سفارتخانه ای در تهران، در واقع خود به گروگان کشيده ميشود و دهه ها گرده خم ميکند تا با تکيه بر اعتقادهای دينيش، رژيمی مستبد و اسلامی به قدرت و عظمت رسد، تا در آن يکی را به جرم ارتداد از اسلام، ديگری را به جرم محاربه با خدا، سومی را به جرم زاده شدن در خانواده ای غير اسلامی، چهارمی را به جرم ستيز با ولايت و رهبری و پنجمی را به جرم اعتياد، در زندان ها و خيابانها، خشن تر از اسيران جنگی، شکنجه و اعدام کنند.

فيلم علامه زاده در اين دوره پر تب و تاب، اما به ظاهر آرام ميهن، پيام آور زنده بودن زندگی است. او در ديالوگ با نسل جوان، روشنفکرانی از جنس و تبار خود را به صراحت به نقد ميکشد و از آنها ميخواهد که اشتباهات خود را بکاوند تا ميهن مان دوباره در دام فريب و فريفتگی و پريشان فکری نيفتد و به ورطه نابودی کشانده نشود.

اگر کشتارها و تجاوزهای ٣٥ ساله حراميان اسلامی کابوس ميليونها انسان ايرانی شده اند. اگر بناست کابوسها ثبت گردند و به عبارتی ديگر از جان و روان ملت رخت بر بندند و به بستر، بالين و روان بانيان کشتار و کابوس آفرينان بنشينند، جان ملت بايد از حجم غمناک حادثه و از سنگينی اين فاجعه رهائی يابد و اين فاجعه فراموش نگردد. پرسش اين است که چگونه ميتوان فراموش نکرد و شعور تجربی ملت را به حافظه ای نيرومند و مواج و درياگونه پيوند زد و رساند، تا بماند؟ چگونه اين حافظه ملی ميتواند همچون زبانی گويا و پشتيبانی توانا روان و جان ملت را از پريشانی و از گزند آسيبهای کهنه و نو در پناه خود گيرد؟ اگر فاشيسم بمثابه انديشه و ماشين نظامی کشتار در آلمان و اروپا ساليان دراز تسلط و دوام داشت، بدون شناخت و شناسائی ژرف و گسترده آن، ملتهای اروپائی نمی توانستند با آن مقابله نمايند.

چگونه فکر و روان بخش های بزرگی از مردممان در سالهای انقلاب ملهم از تويه های پوسيده دين و شريعت خونريزی شدکه عده ای توانستند با انقلاب اسلاميشان قانون هايی را بنويسند و به کرسی بنشانند که پل بهشتشان از پی قتل و کشتار دسته جمعی «کافران و محاربان» و تجاوز به زنان و جوانان ساخته و هموار شد؟ رهائی از کابوس مستلزم گذار از دالان های خشونت و بهيميت است.

راز ماندن در چيست؟
کوه پرسيد ز رود:
زير اين سقف کبود راز ماندن در چيست؟
گفت: در رفتن من.
کوه پرسيد: و من؟
گفت: در ماندن تو.
بلبلی گفت: و من؟
خنده ای کرد و گفت: در غزلخوانی تو.

آه از آن آبادی که در آن،

کوه رَوَد، رود مرداب شود و در آن بلبل سرگشته سرش را به گريبان ببرد و نخواند ديگر

من و تو بلبل و کوه و روديم
راز ماندن، جز در خواندن من، ماندن تو، رفتن ياران سفرکرده مان نيست
بدان!
ابوالفضل سپهر (کوهيار)


ديگر فيلم های مستند و کوتاه رضا علامه زاده تا کنون در فضای مجازی و رسانه ای، گاهاً رکورد بيش از دو ميليون مراجعه (کليک) داشته اند. اين مراجعه و توجه نشانگر گستردگی و حساسيت و بيداری هم ميهنانمان به واقعيت های دردناک زندگی خود است. علامه زاده همراه دوربينش در درازنای اين ساليان اسارت ملت به دست رژيم اسلامی، پر تب و تاب و کنجکاو و برغم محدوديتهای مالی و مشکلات کاری، در دفاع از حقوق بشر در ايران و در انتقاد و افشاء بيداد، خشونت، ناعدالتی، تزوير و دروغ، سکوت، عافيت طلبی، تاييد جنايت و نامردمی و تبعيض در مورد اقليتهای قومی و دينی بردبارانه و استوارانه کوشيده است. دفاع از حقوق شهروندی ايرانيان و مبارزه حقوق بشری که در درون و بيرون از مرزها بيش از پيش مورد کنکاش و توجه آگاهان و کارشناسان قرار می گيرد، وجدانهای بيدار بشری را بسوی خود می کشاند و بسيارانی را به حرکت و جنبش در می آورد.


علامه زاده در متن بلند ژانر فيلم مستند و داستانيش به رويارويی با ترسناکی فاجعه و در درامی غمناک و در پردازش شفاف و سخت و انتقادگونه به سبک خويش، در پی ساختن است نه ويرانی. ديالوگ او با نسل های جوان صريح و صادقانه است. او رخصت می جويد و با تمام قوا همراه با يارانی ديگر در پی فرصت و زدن پلی از مهاجرت دراز و سکوت و سکون به قلب خاوران است. اگر روشنگری و يا شعر، رمان، موسيقی و فيلم از نوع انتقادی نتوانستند پرده های سنگين و تويه های چرکين و کهنه مردممان و يا تسلط جهل و انديشه های واپسگرايانه را کاملا کنار زنند، اگر هنرمندانی از تبار علامه زاده در پی آفريدن حماسه ها و چکامه های خود هنوز در گردنه های پر فراز و نشيب اين راه هستند، دريا و اميد به زنده بودن زندگی اما پابرجاست و بسيارانی در پی کشف راز ماندن اند.

درام علامه زاده به سوی حماسه ميرود و دريا از درون حصار شش سنگی، کتاب «زنده باد زندگی» و رويای خود او و بازگويی زندگی روياگونه بسيارانی را در برميگيرد و به آغوش ميکشد. حماسه ها بايد بگسترند تا خاوران و انديشه های ملتمان از کابوس رهائی يابد.

فيلم با ديدار دو دختر جوان نينا و دريا و واگذاری يادهايی از کودکی گمشده اش به وی و سپردن خاطره ها به نسل جوان پايان می يابد. شقايقهای خاوران و خاطره مادران، اما روينده، گفتنی و ماندنی است و نگارگران و راويان اين قصه ها می روند تا از راز ماندن و از روندگی رود، ماندگاری کوه و غزل خوانی بلبل و چرائی رفتن ياران، رخ برکشند.

لينک سه دقيقه ای تريلر اين فيلم به زبان فارسی را در زير ميتوانيد ببينيد:

لينک سه دقيقه ای اين فيلم به زبان انگليسی را در زير ميتوانيد ببينيد
https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=2TJWKFIJ4f0

علی اصغر سليمی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016