ضرورت اختراع اسلام دموکراتيک، مقاله اکبر گنجی در هافينگتون پست
اگر افراد و گروه ها (ديندار و بی دين، مسلمان و نامسلمان) صلح و آزادی و حقوق بشر را آرمان هايی مهم به شمار می آورند، اخلاقاً موظفند تا از اختراع "اسلام دموکراتيک" دفاع کنند. خشونت طلبان پروژه ديگری را دنبال خواهند کرد. آنان اسلام را غده سرطانی قلمداد خواهند کرد که از طريق عمل جراحی بايد نابود شود
منتشر شده در [هافينگتون پست]
[نسخه پیدیاف مقاله با ارجاعات و لینکها را از اینجا دریافت کنید]
وضعيت کشورهای مسلمان و رشد گروه های تروريستی اسلام گرا توجه جهانی به اسلام را به خود معطوف کرده است. بدون ترديد در قرآن و سنت اسلامی مواردی وجود دارد که خشونت را تجويز کرده و آن فرامين موقتی مختص ۱۴۰۰ سال پيش، در دوران جهانی شدن ايده دموکراسی اگر به اجرأ درآيند، نقض حقوق بشر به شمار می روند. بدون ترديد دولت ها، گروه ها و افرادی وجود دارند که به نام اسلام دست به جنايت و ترور می زنند. بدون ترديد دولت هايی(ايران، عربستان سعودی، پاکستان، و...) که خود را حکومت اسلامی قلمداد می کنند، رژيم های ديکتاتوری و ناقض حقوق بشرند.
در چنين فضايی ادعاهای زير مطرح می شود: اسلام اصلاح پذير نيست ، اسلام با حقوق بشر تعارض دارد، اسلام با سکولاريسم منافات دارد، قرآن کتاب جنگ است نه صلح ، قرآن کتاب خشونت و مرگ است نه رحمت و زندگی ، اسلام يعنی همين گروه های تروريستی و هيچ اميدی به تغيير آن وجود ندارد.
فرض را بر اين بگذاريم که همه مدعياتی که عليه خود اسلام طرح می شوند- نه آنچه به نام اسلام صورت می گيرد- از نظر معرفتی صادق و موجه اند و از اعتبار هرمنوتيکی برخوردارند. در اين صورت وظيفه اخلاقی ما چيست؟ و از نظر سياسی چه استراتژيی را بايد دنبال کرد؟
واقعيت های ساختاری محدود کننده تصميم گيری اخلاقی و سياسی
پاسخ به اين پرسش شايد ساده بود، اگر با ده يا صد هزار تروريست روبرو بوديم. اما واقعيت اين است که ۱,۶ ميليارد مسلمان و ۴۹ کشور با اکثريت مسلمان وجود دارد. مسلمانها حدود ۶ درصد جمعيت اروپا را تشکيل می دهند. آنان به اسلام باور داشته و با آن بخشی از هويت خود را می سازند. با اين جمعيت عظيم و کشورهای آنان چه بايد کرد؟
انسان عاقل آرزوهای دست نيافتنی را تعقيب نمی کند. چند امر ناممکن است :
الف- نابود کردن و محو اسلام. دين به پرسش های وجودی (existential) آدميان پاسخ گفته و به زندگی انسان ها معنا می بخشد، به همين دليل محو شدنی نيست .
ب- نامسلمان کردن کل مسلمانان. اکثريت آدميان در جامعه ای معين با دينی خاص متولد شده و با همان دين از دنيا می روند.
پ- نابود کردن جمعيت مسلمان جهان. اگر کشتن چند ميليون يهودی در فاجعه هولوکاست توسط نازی ها امکان پذير بود، آفرينش هولوکاستی با هدف نابودی ۱,۶ ميليارد مسلمان شدنی نيست.
ت- جنگ و نزاع دائمی جهان غرب با مسلمانان جهان.
ث- قطع رابطه با کليه کشورهای اسلامی و مسلمانان.
زندگی صلح آميز يکی از مهمترين آرمان های بشری است. اگر هم برای دولتمردان غربی فقط "منافع ملی" و "بازار آزاد" هدف باشد، بدون امنيت و ثبات جهانی، به اين اهداف نمی توان دست يافت. از بی ثباتی و جنگ فقط کمپانی های اسلحه سازی بهره مند می شوند، اما به قيمت کشته و زخمی و آواره کردن ده ها ميليون انسان.
بدين ترتيب، بايد به دنبال راه هايی بود که به صلح، تفاهم و همزيستی احترام آميز منتهی شوند. اين هدف نيازمند درک واقعيت های ديگری هم بوده و هست.
الف- جهان اسلام و مسلمانان يکپارچه نيستند. اکثريت مسلمانها در طول تاريخ، ميانه رو بوده و هستند. ضمن آن که همه آنان نه روايت واحدی از اسلام دارند و نه به يک ميزان به دستورات اسلام عمل می کنند.
ب- اسلام تمام هويت يک مسلمان را تشکيل نمی دهد. برای اين که هويت تکواره (singular) وجود ندارد و هويت افراد و گروه ها محصول منابع گوناگونی است. هويت امری ترکيبی است که توسط متغيرهای مختلفی ساخته می شود.
پ- آمريکا و متحدانش در ساختن گروه های جهادی در افغانستان(۱ و ۲) ، عراق ، ليبی و سوريه نقش مهمی داشته اند و بايد مسئوليت پيامدهای گسترده سياست ها و اعمالشان را پذيرا باشند. ژنرال وسلی کلارک- رئيس سابق ارتش آمريکا- گفت: متحدان ما داعش را برای مقابله با حزب الله به وجود آوردند. پذيرش اين امر توسط اوباما از همه مهم تر بود که گفت:
"داعش حاصل مستقيم بزرگتر شدن القاعده در عراق است که به دليل حمله ما [به عراق در سال ۲۰۰۳] رشد پيدا کرد؛ اين يکی از نمونههای تبعات ناخواسته[جنگ] است و به همين خاطر است که ما بايد به طور کلی قبل از شليک کردن، ابتدا نشانه بگيريم".
ما در اين مقاله نشان داده ايم که وضعيت فعلی عراق را "پيامد ناخواسته" حمله نظامی آمريکا به آن کشور قلمداد کردن، مدعايی است که ترديدهای جدی بر آن وارد است و بالاترين مقامات دولت آمريکا از سال ها پيش گفته بودند که اگر به عراق حمله نظامی کنيم پيامدهايش چه خواهد بود.
ت- بدون شناخت تاريخ وهابيسم عربستان سعودی نمی توان داعش را شناخت. اسلام وهابی رابطه وثيقی با تروريسم اسلام گرا دارد. اين موضوع آگاهانه توسط دولت های غربی ناديده گرفته می شود.
ث- بايد به بسترهای اجتماعی که اين گونه گروه ها را توليد می کنند- همچون استبداد، فقر، فساد، تبعيض، بيکاری گسترده، احساس تحقير و اهانت وطردشدگی- نيز توجه ويژه ای مبذول کرد.
ج- اصلاح دين امری ممکن و مطلوب است. هيچ يک از اديان کنونی همانی نيستند که توسط پيامبرشان ده ها قرن پيش ساخته شد.
چرا اسلام دموکراتيک را بايد اختراع کرد؟
انسان حتی اگر خداناباور و يا اسلام ستيز باشد، بايد اين واقعيت ها را در نظر گرفته و آن گاه به اين بينديشد که وظيفه اخلاقی اش چيست و کدام استراتژی سياسی به صلح جهانی- در عين کثرت گرايی فرهنگی و رواداری- می انجامد؟
کليه اديان برساخته های اجتماعی هستند. اديان در طول تاريخ متناسب با تحولات اجتماعی تغيير کرده و باز هم تغيير خواهند کرد. هر دينی چند زبانی است و می توان در آن عناصری يافت که به سود يا به زيان جنگ و صلح اند. "اسلام دموکراتيک" اگر هم تاکنون توسط نوگرايان مسلمان ساخته نشده باشد، بايد اينک آن را اختراع کرد.
اريک هابسبام نشان داد که سنت اختراع شده است. دين هم امری اختراعی است. اختراع اسلام دموکراتيک، اسلام سازگار با حقوق بشر، اسلام کثرت گرايانه، اسلام روادارانه و اسلامی که همه انسان ها را شهروندان آزاد و برابر به شمار می آورد؛ ممکن و مطلوب و ضروری است. کشورهای مسلمان و مردم مسلمان به "اسلام دموکراتيک" نياز دارند تا به آنان کمک کند که از شر رژيم های استبدادی و نابرابری اجتماعی خلاص شوند و آزادانه در پناه "رژيم دموکراتيک سکولار"، فارغ از تحميل های دولت و حکومت، زيستی مومنانه داشته باشند.
جهان غرب و غربيان هم اگر خواهان همزيستی مسالمت آميز و روابط دوستانه با ديگران هستند، بايد از اختراع اسلام دموکراتيک استقبال کنند. نه آن که به نحو پيشينی، آن را محال قلمداد کنند.
نمی توان قرآن و محمد را به خشونت و جنگ فروکاست. نمی توان حکمی متعلق به ۱۴ قرن پيش را که در عصر خود عرف زمانه بوده، به دوران کنونی تعميم داد و گمان باطل برد که اگر اجرای حکمی در آن عصر ضروری بوده، آن حکم موقتی ، دائمی شده و برای دوران کنونی هم معتبر است. برده داری هم در قرآن وجود دارد ، اما اينک هيچ مسلمانی- جز گروه های تروريستی بوکوحرام و داعش- به دنبال برده داری نيست. بدترين و گسترده ترين برده داری تاريخ در آمريکا وجود داشت که در دسامبر ۱۸۶۵ رسما ملغی شد.
ادعاهای اصلی من به قرار زيرند:
قرآن- همچون تورات و انجيل- چند صدايی است.
تاريخ نشان می دهد که اسلام اصلاح پذير است (رجوع شود به مقاله "آيا اسلام اصلاح پذير است؟ ").
قرآن مانيفست صلح طلبان هم بوده و هست(رجوع شود به مقاله "قرآن جنگ طلبان و قرآن صلح طلبان").
قرآن کتاب رحمت و کرامت هم هست(رجوع شود به مقاله "صدای قرآن: وحشت يا رحمت؟ ").
اسلام هيچ طرحی برای تشکيل دولت ندارد و اساساً سکولار است و اگر به آن توجه جدی شود، زمينه ساز دولت دموکراتيک ضد تبعيض خواهد شد(رجوع شود به مقاله "اسلام سکولار پاد زهر تروريسم اسلام گرا").
روايت هايی از اسلام وجود دارد که با حقوق بشر سازگارند(رجوع شود به مقاله "اسلام و حقوق بشر").
اينها را نوگرايان مسلمان ساخته و اختراع کرده اند.
ممکن است مخالفان ادعا کنند که اختراع "اسلام دموکراتيک" فاقد اصالت است و هيچ حظی از حقيقت نمی برد. يعنی هيچ نسبتی با اسلام آغازين ندارد. اين مدعا درباره يهوديت و مسيحيت هم صادق است. برای اين که اساساً در ۱۴ يا ۲۰ يا ۴۰ قرن پيش دموکراسی و حقوق بشر و فمينيسمی وجود نداشت. انسان های دوران مدرن اينها را اختراع کردند.
تاريخ نشان می دهد که يهوديان و مسيحيان در دوران مدرن، متأثر از تحولات اجتماعی، رفته رفته يهوديت و مسيحيت سازگار با دموکراسی و حقوق بشر را اختراع کردند. آيا کتاب مقدس يهوديان فرمان نمی دهد:
"هنگامی که به شهری نزديک می شويد تا با آن بجنگيد، نخست به مردم آنجا فرصت دهيد خود را تسليم کنند. اگر آنها دروازه های شهر را به روی شما باز کردند، وارد شهر بشويد و مردم آنجا را اسير کرده، به خدمت بگيريد؛ ولی اگر تسليم نشدند، شهر را محاصره کنيد. هنگامی که خداوند، خدايتان آن شهر را به شما داد، همه مردان آن را از بين ببريد؛ ولی زنها و بچه ها، گاوها و گوسفندها، و هرچه را که در شهر باشد می توانيد برای خود نگه داريد. تمام غنايمی را که از دشمن بدست می آوريد مال شماست. خداوند آنها را به شما داده است. اين دستورات فقط شامل شهرهای دور دست می باشد و نه شهرهايی که در خود سرزمين موعود هستند. در شهرهای داخل مرزهای سرزمين موعود، هيچ کس را نبايد زنده بگذاريد. هر موجود زنده ای را از بين ببريد. حيثيها، اموريها، کنعانيها، فرزيها، حويها و يبوسيها را بکلی نابود کنيد. اين حکمی است که خداوند، خدايتان داده است"( کتاب مقدس، تثنيه، ۲۰، آيات ۱۷- ۱۰).
مگر پيامبر صلح- عيسی مسيح- نمی گفت:
"گمان مبريد که آمده ام صلح و آرامش را بر زمين برقرار سازم. نه، من آمده ام تا شمشير را برقرار نمايم. من آمده ام تا پسر را از پدر جدا کنم، دختر را از مادر، و عروس را از مادر شوهر. به طوری که دشمنان هر کس، اهل خانه خود او خواهند بود. اگر پدر و مادر خود را بيش از من دوست بداريد، لايق من نيستيد؛ و اگر پسر و دختر خود را بيش از من دوست بداريد، لايق من نيستيد. اگر نخواهيد صليب خود را برداريد و از من پيروی کنيد، لايق من نمی باشيد"( کتاب مقدس، متی، باب ۱۰، آيات ۳۸- ۳۴).
مسيحيان دوران جنگ های صليبی اين گونه آيات را به گونه ديگری می فهميدند. اخيراً که باراک اوباما از خشونت های تاريخی مسيحيان سخن گفت، جنجال بسياری عليه حقيقت گويی او برپا شد.
همان گونه که يهوديان و مسيحيان با کنار گذاشتن فرامين خشونت آميز دين شان "نا يهودی" و "نا مسيحی" نشدند، مسلمانان هم با کنار گذاشتن احکام خشونت آميز اسلام، "نا مسلمان" نمی شوند. خشونت زدايی از اسلام، رکن اساسی اختراع اسلام دموکراتيک و مسلمانی در دوران مدرن خواهد بود.
به عنوان نمونه ای ديگر، کتاب مقدس مجازات اعدام را برای همجنس گرايی تعيين کرده است:
"هيچ مردی نبايد با مرد ديگری نزديکی کند، چون اين عمل، بسيار قبيح است"( کتاب مقدس، لاويان، باب ۱۸، آيه ۲۲). "اگر دو مرد با هم نزديکی کنند، عمل قبيحی انجام داده اند و بايد کشته شوند، و خونشان به گردن خودشان می باشد"( کتاب مقدس، لاويان، باب ۲۰، آيه ۱۳).
قرآن فاقد هرگونه مجازاتی برای همجنس گرايی است. وقتی يهوديان و مسيحيان به اين حکم عمل نمی کنند، و همچنان يهودی و مسيحی اند، به چه مبنايی اگر مسلمانان به اين حکم متن مقدس يهوديان عمل نکنند، نامسلمان خواهند شد؟
نه گفتن به اختراع "اسلام دموکراتيک"، و دامن زدن به اسلام هراسی ای که اسلام را خشونت محض و اصلاح ناپذير قلمداد می کند، نه تنها صلح طلبانه و خيرخواهانه نيست، بلکه بدخواهانه و زمينه ساز نزاع های دائمی و جنگ های نابودکننده است. اسلام ستيزانی که اسلام را به ميکروب و ويروس تبديل می کنند، آيا راهی جز نابود کردن و نسل کشی ۶/ ۱ بيليون مسلمان باقی می گذارند؟
اگر افراد و گروه ها(ديندار و بی دين، مسلمان و نامسلمان) صلح و آزادی و حقوق بشر را آرمان هايی مهم به شمار می آورند، اخلاقاً موظفند تا از اختراع "اسلام دموکراتيک" دفاع کنند. خشونت طلبان پروژه ديگری را دنبال خواهند کرد. آنان اسلام را غده سرطانی قلمداد خواهند کرد که از طريق عمل جراحی بايد نابود شود.
منبع: [راديو زمانه]، ۲۸ فروردين ۱۳۹۴