یکشنبه 18 مرداد 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

توافق هسته‌ای وین: شکست محور "اپوزیسیون همسو"، تل آویو، و "دلواپسان" تهران٬محمد سهیمی- بخش دوم

قسمت اول این نوشته را اینجا بخوانید

حال که توافق وین اعلام شده، و چه کنگره آمریکا آنرا قبول کند و چه ردّ، اجرا خواهد شد، و در نتیجه تحریم‌های اقتصادی لغو شده و سایه جنگ از ایران دور خواهد شد، برخی‌ از آقایانی که در گذشته از تحریم‌های کمر شکن بر ضدّ مردم ایران حمایت میکردند و با جنگ طلبان مقالات مشترک منتشر میکردند، به دنبال تطهیر خود هستند، و مواضع خودرا که همگی‌ ثبت شده هستند را یا انکار کرده، یا تحریف میکنند، و یا تفسیر دیگری از آنها ارائه میدهند. یکی‌ از اینها طلبه سابق ‌قم ، که حال خودرا بعنوان "متخصص الهیات شیعه" معرفی‌ می‌کند [با کدام آموزش دانشگاهی؟ با کدام پژوهش؟] و سال هاست در وینپ مشغول کار است، میباشد.

در ماه آوریل، کارمند ایرانی‌ لابی اسرائیل به همراه جیمز جفری، یکی‌ از اعضای ارشد وینپ و مخالف سرسخت ایران، و سنر جگاپتای که کارشناس مسائل ترکیه در وینپ هستند، مقاله‌ای در نیو یورک تایمز منتشر کردند که در آن ایران را با آلمان نازی مقایسه کرده -- که دقیقا همان ادعای بی‌ اساس بنیامین نتانیاهو میباشد -- تاریخ ساختگی برای ایران ساختند، و ادعا کردند که ایران حتی بعد از توافق هسته‌ای از مقاصد توسعه طلبانه خود، که از ۴۰۰ سال پیش بدنبال آن بوده است، دست برنخواهد داشت، که دقیقا همان ادعای مخالفین توافق هسته‌ای است. این کارمند لابی اسرائیل همچنین دارای گزارش‌ها و مقالات مشترک زیادی با آقای کلاسن جنگ طلب است [بعنوان مثال اینجا، اینجا، و اینجا].

ولی‌ از زمان اعلام توافق وین، کارمند لابی اسرائیل سخت مشغول تلاش است که چهره دیگری از خود ارائه دهد. ایشان که مرتب توسط صدای آمریکا، بی‌ بی‌ سی‌، رادیو فردا، و موسسه "توانا" که متعلق به نئوکان ایرانی‌ آقای اکبر عطری و همسر ایشان میباشد (که به گفته آقای شهریار آهی، فعال سیاسی سلطنت طلب، در برنامه پرگار تمام بودجه آن را دولت آمریکا پرداخت میکند، اگرچه بر طبق صفحه خود وبسایت توانا منابع مالی‌ آن گوناگون هستند که در یک مقاله در آینده مورد بحث قرار خواهند گرفت) ، بعنوان یک "کارشناس" معرفی‌ و بالا برده میشوند، حال ادعا می‌کند که دمکرات است [نه‌ جمهوریخواه]، و اصولا وینپ به هیچ حزبی وابسته نیست [البته بجز حمایت شدید از راست افراطی اسرائیل!]. ایشان ظاهراً تصور میکنند که با این ادعا‌های مضحک خودرا تطهیر میدهند. در اینکه ایشان از گربه مرتضی علی‌ ماهرتر هستند شکی نیست. تکلیف وینپ نیز با آنچه که در بالا شرح داده شد کاملا روشن است. حال ببینیم ادعای دموکرات بودن ایشان، حتی به شرط صحت چه معنی‌ دارد.

زمانی‌ که لایحه حمله به عراق و صدور اجازه کنگره به پرزیدنت بوش برای استفاده از نیرو‌های مسلح آمریکا بر ضدّ عراق در اکتبر ۲۰۰۲ به رأی گذشته شد، ۲۹ سناتور دموکرات به آن رأی مثبت دادند [پرزیدنت اوباما، سناتور آن زمان، بر ضدّ لایحه رأی داد، خانم هیلاری کلینتون در حمایت از آن]. در مجلس نمایندگان ۸۲ نماینده دموکرات به لایحه رأی مثبت دادند. سناتور جو لیبرمن دموکرات و نامزد معاونت ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۰ یکی‌ از مهمترین حامیان حمله به عراق، و در عین حال یکی‌ از سرسخت‌ترین مخالفان برنامه هسته‌ای ایران بود. بیل کلینتون دموکرات بود که تحریم کامل اقتصادی بر ضدّ ایران را در ۱۹۹۵ برقرار کرد. کارمند لابی اسرائیل تصور می‌کند که اگر کسی‌ دموکرات بود، بر ضدّ طرفداری از جنگ واکسینه شده است. نخیر اینطور نیست. طرفداری از جنگ و یا مخالفت با آن تابع اصول عقیدتی‌ و نگاه شخص به مسائل جهان است، نه‌ ادعای دموکرات و یا جمهوری‌خواه بودن داشتن.

"متخصص الهیات شیعه" آنقدر اسلام شناس است که پای "منبر" آقای محمد رضا نیکفر، "فیلسوف" اسلام‌ستیز، می نشیند و با او مصاحبه همدلانه می کند تا ایشان ادعا کنند که اسلام "الهیات شکنجه" است، ولی‌ در باره "الهیات شکنجه لیبرالی،" نظیر آنچه که در زندان‌های ابو غریب در عراق، گوانتانامو در کوبا، پایگاه بگرام در افغانستان، زندان‌های سیاه سازمان سیا در اروپای شرقی‌، و زندان‌های رژیم‌های متحد غرب، نظیر مصر اتفاق افتاده است سکوت میکنند. بزرگترین مستشرقان غربی که مرحوم پروفسور ادوارد سعید نگاه نژادپرستانه شان را نقد می کرد، چنین ادعایی درباره اسلام نکرده اند ، ولی‌ این جماعت "الهیات اسلامی" جعلی ساخته و به یکدیگر نان هم قرض میدهند. نگارنده هر چه جستجو کرد نتوانست یک مقاله از این "فیلسوفان" در یک مجله یا وبسایت معتبر در باره فلسفه به انگلیسی، آلمانی، و یا فرانسه بیابد . حال چرا این آقایان فیلسوف هستند دستکم برای نگارنده روشن نیست.

شکست بزرگ محور متحد

توافق وین شکست بسیار بزرگی‌ برای محور متحد طرفداران تحریم، و همچنین طرفداران جنگ با ایران است. عربستان سعودی، اسرائیل، و لابی‌ها و طرفداران آنها در آمریکا، از جمله محافظه کاران نوین، خواهان جنگ با ایران هستند، جنگی که خود مایل نیستند آنرا انجام دهند. "اپوزیسیون همسو" که از تمامی مواضع اسرائیل و حامیان آنها در آمریکا حمایت کرده است، و هر انتقادی از خود را با اتهام مضحک و بی‌ پایه "آمریکا-ستیزی" منتقدین "پاسخ" داده است، امیدوار بود که آمریکا و متحدان در سوریه نیز دست به دخالت به اصطلاح بشر دوستانه زنند، و بعد به سراغ ایران روند. برخی از بی حیاترین آنها رسماً از حمله نظامی به ایران دفاع کردند و نوشتند که مدل لیبی را در ایران پیاده کنید و فرقی نمی کند که مردم ایران به دست جمهوری اسلامی کشته شوند یا به دست نظامیان آمریکایی و اروپایی!!! تکلیف "دلوا پسان تهران" نیز که روشن است.

"ترکمن چای دوم" بودن توافق وین

یکی‌ از مضحک‌ترین ادعا‌ها "ترکمن چای دوم" نامیدن توافق وین توسط مخالفین برنامه هسته‌ای است. به عنوان مثال، آن روزنامه نگاری که برای اثبات اعتبار خود یادآوری می‌کند که زمانیکه هنوز در ایران بود دوست و همکار اصلاح طلبان بود، ولی‌ حال که در غرب است هم و غم خودرا صرف حمله به آنها می‌کند، این لقب را مانند شمشیر "برّنده" این‌روز‌ها بکار میبرد.

بعد از این جناب، گروه "سه‌ تفنگدار" مقیم اروپا را داریم که به ناگهان "فوق ملی‌ گرا" شده‌اند. اعضای این گروه مانند سیارات بدور خورشید خود میگردند، و هرچه که ایشان می‌گویند کلمه به کلمه تکرار میکنند. رشته تحصیلی‌ یکی از آنها نه مهندسی‌ هسته‌ای و رشته‌های مهندسی‌ مربوط دیگر است، نه‌ رشته پژوهشی ایشان انرژی، به خصوص انرژی هسته‌ای است، نه‌ حتی یک مقاله به زبان انگلیسی و یا فرانسه در یک مجله و یا وبسایت معتبر در باره این موضوع دارد، و نه‌ حتی اعداد و بزرگی‌ آنها‌را میشناسد و مانند آب خوردن ادعا می‌کند که جمهوری اسلامی ۷۰۰ میلیارد دلار هزینه مستقیم برنامه هسته‌ای داشته است، که البته بخاطر عدم عمیق دانش است. ایشان تا قبل از توافق موقت ژنو در نوامبر ۲۰۱۳ همیشه میگفت که احتیاجی به مذاکره نیست. جمهوری اسلامی باید تمام برنامه هسته‌ای را بطور داوطلبی بر چیند، که البته اینکار، همانند آنچه که مرحوم معمر قذافی انجام داد، تسلیم محض میبود. ولی‌ در همان شب اعلام توافق وین با عجله "مقاله ای" منتشر کرد و ادعا نمود که ایران تسلیم کامل شده است، و این در حالی‌ است که دشمنان ایران، نه‌ فقط جمهوری اسلامی، دائماً به پرزیدنت اوباما حمله میکنند که "تسلیم" ایران شده است و شدیدترین حملات را نیز به کشور ما انجام میدهند تا از آن چهره ای کاملا سیاه بسازند، که نگارنده آنرا در یک مقاله انگلیسی اخیر به تفصیل مورد بحث قرار داد. همین جناب که با آن عجله "مقاله" در محکومیت توافق وین منتشر کرد، حالا دیگران را متهّم می‌کند که متن قرارداد را مطالعه نکرده‌اند، گویا ایشان نسخه ویژه توافق وین را حتی قبل از اعلام آن دریافت کرده و مطالعه کرده بود.

این جناب درباره‌ خود دارای توهّم نیز میباشد، و خودرا بصورت یک "رهبر ملی‌" و یا دستکم یک "رهبر اپوزیسیون" می‌بیند. ایشان در مقالات خود بارها ادعا کرده‌اند که "هموطن، هیچ کس [قبل از من] این حقایق را برای تو نگفته" که البته اشتباه محض است و ناشی‌ از توهّم و عدم آگاهی‌، و یا، "اینجانب به تلاش‌های خود ادامه خواهم داد،" که همان لحنی است که آیت‌الله خامنه‌ای در باره خود بکار میبرد. مقاله با عجله ایشان در شب اعلام توافق وین نیز همانند بیانیه یک "رهبر" اپوزیسیون بود. ایشان ادعا می‌کند که "باید به مردم اتکأ داشت." صحیح است، ولی‌ اولا، این صحبت را یک رهبر اپوزیسیون که در ایران زندگی‌ می‌کند و در کنار مردم است باید مطرح کند، نه‌ کسانی که در پاریس، لندن، نیو یورک، واشنگتن و لوس انجلس زندگی‌ میکنند و درباره "رهبریت" و "جایگاه" خود توهّم دارند، و ثانیا، اولین شرط "اتکأ بر مردم" صادق بودن با آنهاست، و کسانی که مواضعی شبیه اسرائیل، عربستان سعودی، و راست افراطی آمریکا دارند نمیتوانند با مردم صادق باشند.

تفنگدار دیگر این گروه نیز که مخالف سرسخت برنامه هسته‌ای و انرژی هسته‌ای بود، به ناگهان فوق ملی‌ گرا شده و ادعا می‌کند که که رژیم تهران تحت قیمومت غرب درامده -- همان غربی که ایشان در آن زندگی‌ راحتی‌ دارند -- و تمامی حقوق کشور را برباد داده است.

بعد نوبت "خورشید" این گروه است که ده‌ها سال است در امنیت کامل در غرب زندگی‌ می‌کند، امنیتی که به او بخاطر مقام سابق ایشان در ایران به ایشان داده شده است، ولی ادعا می‌کند که ایران تسلیم کامل غرب شده است، همان غربی که برای ایشان امنیت را فراهم می‌کند. ایشان از پیش از انقلاب گرفتار توهم خود بزرگ بینی بود. زمانی که ایشان "اقتصاد توحیدی ؟!" را نوشت، اگر منتقدان این اصطلاح بی معنا را به سخره نگرفته بودند، احتمالا حال هم در باره "انرژی هسته ای توحیدی" می نوشت.

جالب است که این جنابان و امثال آنها مخالف سرسخت برنامه هسته‌ای هستند، ولی‌ در عین حال برای محدودیت‌های توافق وین "اشک" میریزند و آنرا نقض حاکمیت ملی‌ میدانند. اگر چنین بحثی‌ توسط یک حامی‌ برنامه هسته‌ای مطرح شود، آن ادعا قابل بحث است، ولی‌ کسانیکه توصیه میکردند که ایران از حقوق بین‌المللی خود در باره استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته‌ای، صرف نظر از مفید بودن و یا نبودن آن برای مملکت، بگذرد و چشم خودرا بر این حقیقت بسته‌اند که در جنگل بی‌ قانون روابط بین‌المللی که آمریکا و متحدان آن برای کشور هایی نظیر ایران ساخته‌اند، اگر کشوری از حقوق قانونی خود حتی بطور موقت گذشت دیگر قادر به بازیابی آن نخواهد بود، حال صحبت از تسلیم، "ترکمن چای دوم" و امثال آن میکنند. اینگونه مواضع نشان از ماکیاولیسم سیاسی و عدم صداقت با مردم دارد که گفتن و انجام هر چیزی را برای رسیدن به هدف قابل قبول میداند . پس فرق این گروه با بنیاد گرایان تهران چیست؟

عملکرد مدعیان روشنفکری

تحلیلگر سیاسی دیگری چندروز قبل از اعلام توافق در مقاله‌ای آسمان و ریسمان را بهم بافت تا بدین نتیجه برسد که در صورت شکست مذاکرات آمریکا [باید] جمهوری اسلامی را سرنگون کند، ولی‌ بلافاصله بعد از اعلام توافق به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی بطرف ترکیه و پاکستان شدن دیگری میرود و عامل آمریکا در منطقه خواهد بود. اینچنین تغییر موضع شدید بعد از فقط چندروز نشان از آشفتگی‌ فکری شخص دارد ، بخصوص اینکه این شخص در گذشته با چندین نام مختلف در حمایت از فرقه خائن مجاهدین مقاله می‌نوشت، ولی‌ حال سعی‌ دارد که یک تحلیلگر مورد احترام معرفی‌ شود.

همانطور که نگارنده بارها در مقالات خود گوشزد کرده است، اپوزیسیون واقعی‌ نمی‌تواند و نباید هویّت خودرا بصورت "ما در برابر جمهوری اسلامی" تعریف کند، و تمام تلاش آن بر این باشد که موضعی مخالف در برابر حاکمیت در ایران داشته باشد بدون اینکه به عواقب آن فکر کند. هر کشوری، مستقل از نوع نظام سیاسی حاکم بر آن، دارای مصالح و منافع ملی‌ میباشد که بر طبق تعریف مستقل از نوع نظام حاکم بر آن هستند، ولی‌ متأسفانه در حال حاضر بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور چنین نمی‌‌اندیشد. نگارنده به خوانندگان گرامی‌ توصیه می‌کند که مقاله بسیار گویا و عمیق آقای اکبر گنجی در باره این موضوع را مطالعه کنند.

وبسایت رادیو زمانه گزارش مفصلی در باره عملکرد روشنفکران ایرانی‌ در باره برنامه هسته‌ای منتشر کرد که اگر به تیتر و تم های آن نگاه کنید، دقیقا همان ادعاهای ایدئولوژیکی است که آقای محمد رضا نیکفر، مدیر رادیو زمانه طرح کرده است. ولی‌، با یک و یا دو استثنأ تمامی انهأییکه نظراتشان در گزارش مطرح شد متعلق به یک طیف خاص سیاسی بودند و اکثریت عظیم آنها طرفدار تحریم‌های کمر شکن بر ضدّ مردم ایران و دخالت به اصطلاح بشردوستانه. بنا بر این، سوال این است: تفکر و عملکرد این اشخاص تا چه حد به سود مردم ایران بوده است، که حال که بحران ساختگی هسته‌ای در حال پایان یافتن است، از همان اشخاص نظر خواهی‌ شود؟

یکی از همان نویسندگان و مصاحبه شدگان که خود را چپ و سوسیالیست معرفی می‌کند، مواضعی مانند راست افراطی اسرائیل گرفت و در مناظره برنامه افق تلویزیون آمریکا گفت که جمهوری اسلامی بمب هسته‌ای را برای قدرت می خواهد. آقای گنجی در پاسخ او گفتند که آری ایران بمب هسته‌ای نداشته را برای قدرت می خواهد، اما رهبران آمریکا حدود هفت هزار بمب هسته‌ای خود و رهبران اسرائیل ۳۰۰-۴۰۰ بمب هسته‌ای خود را برای عشق بازی می خواهند و با این بمب ها مانند معشوقه شان رفتار می کنند. ظاهراً به عقیده اینگونه هموطنان جمهوری اسلامی آماده است که با بمب های هسته‌ای که ندارد تمدن بشری و مدرنیته را نابود کند، اما رهبران آمریکا، اسرائیل، روسیه، چین و بقیه کشور‌های هسته‌ای با حدود ۱۶۰۰۰ هزار بمب هسته‌ای خود شب ها همبستر می شوند. نگارنده به خوانندگان گرامی‌ پیشنهاد می‌کند که حتما این مناظره جالب را تماشا کنند.
از آغاز تولید سلاح هسته‌ای در ۱۹۴۵ نگاه نظام سیاسی-اقتصادی آمریکا به آن بعنوان وسیله‌ای برای تسلط بر جهان بوده است. بمباران هیروشیما و ناگاساکی نه‌ برای تسلیم کردن ژاپن، بلکه برای اخطار به ارتش سرخ شوروی بود که نقش کلیدی را در شکست نازیسم و فاشیسم بازی کرده بود. وادار کردن رژیم هایی نظیر رژیم مرحوم معمر قذافی به تسلیم برنامه هسته‌ای خود برای سرنگون کردن آنها در مرحله بعد بود. نگارنده به خوانندگان گرامی‌ پیشنهاد می‌کند که کتاب "پرامتئوس امریکأیی، پیروزی و تراژدی رابرت آپنهایمر" [پدر بمب هسته‌ای آمریکا]، و بخصوص فصول ۲۴ و ۲۵ آنرا مطالعه کنند تا از نگاه رهبران آمریکا در باره سلاح هسته‌ای آگاه شوند. زمانی‌ که تنفر از جمهوری اسلامی، که میتواند کاملا توجیه شده باشد، به موضع گیری "ما در مقابل جمهوری اسلامی" منتهی‌ شود و مصالح ملی‌ کشور فراموش گردند، حتی مدعی سوسیالیسم هم مواضع راست افراطی اسرائیل و آمریکا را قبول می‌کند.

اینان فیل را در برابر چشم خود نمی بینند ولی‌ در سوراخ سوزن دنبال بمب هسته‌ای می گردند. جنایات نازیسم و فاشیسم سکولار را نمی بینند ولی‌ ادعا می کنند که اسلام قرار است تمدن غرب و مدرنیته را نابود کند. این کمونیست های سابق که به رژیم های توتالیتر اتحاد شوروی و اروپاقی شرقی سابق عشق می ورزیدند، حالا در آمریکا زندگی می کنند، اما نمی بینند که حتی فرانسیس فوکویاما که مدافع حمله نظامی به افغانستان و عراق بود، گفت "همکاران و حامیان نئوکان جرج دبلیو بوش گروهی لنینیست بودند که واقعیت را به سود خود تفسیر و تعبیر می کردند، کار ما در عراق نابودسازی دولت بود، نه دولت سازی. " حداقل این پرچمدار لیبرال دموکراسی، و کسی‌ که با سقوط شوروی ادعا کرد که تاریخ به پایان رسیده، تا این اندازه انصاف دارد که جنایات دولت آمریکا در عراق و افغانستان را ببیند، اما این مدعیان سوسیالیسم از فرط اسلام ستیزی بر چشمان خود چشم بند زده اند تا واقعیت ها را نبینند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


توهمات ایدئولوژیک مدعیان روشنفکری

توهمات ایدئولوژیک این گروه ها که آن را به نام روشنفکری بخورد خلق الله می
دهند بدین قرار است:

بمب هسته‌ای خوب است، اگر دولت های غربی و متحدانشان داشته باشند، ولی‌ بد است اگر مخالفان هژمونی غرب داشته باشند.

نیروگاه های هسته‌ای خوبند اگر دولت های غربی و متحدانشان داشته باشند، ولی بد است اگر مخالفین تسلط غرب داشته باشند.

دخالت در امور کشورهای دیگر و جنگ براه انداختن در خاور میانه و شمال افریقا خوب است اگر آمریکا و متحدانش انجام دهند، ولی بد است اگر دیگران انجام دهند.

سلاح های نظامی دفاعی برای غرب و متحدانش خوب است، اما مخالفان غرب نباید داشته باشند تا حمله به آنها سهل شود.

جنایات و خشونت های پیروان همه ادیان و ایدئولوژی ها- بخصوص لیبرالیسم- خوب و موجه است، اما جنایات و خشونت های پیروان اسلام خیلی خیلی بد است و کل تمدن بشری را نابود می کند. از نظر این جماعت مسلمانان در حال به آتش کشیدن مدرنیته هستند.

همکاری با لابی اسرائیل و بنیادهای دست راستی آمریکایی و گرفتن میلیون ها دلار از آنها خوب است، اما مخالفت با نوکری برای آنها بد است و مزدوری جمهوری اسلامی است.

ساختن بمب هسته‌ای توسط جمهوری اسلامی تا زمانی‌ خوب است که بهانه حمله نظامی به ایران درست شود، اما پرسش درباره سلاح های هسته‌ای آمریکا و اسرائیل، آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی است.

کنگره آمریکا برای خرید

تهوّع آورترین نتیجه توافق هسته‌ای با ایران نمایش قدرت یک کشور بیگانه در آمریکا‌، و قابل خرید بودن کنگره آمریکا توسط لابی اسرائیل است. نمایش سبقت گرفتن سناتور ها و نمایندگان کنگره‌، بخصوص انهأییکه قصد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده را دارند‌، از یکدیگر برای ابراز وفاداری خود به منافع جناح راست افراطی اسرائیل‌، نه‌ تمامی مردم اسرائیل‌،و دروغ ها‌، اغراق ها‌، و نیمه حقیقت گویی آنها براستی چندش آور است. حتی سردبیران روزنامه نیو یورک تایمز،‌ که همیشه حامی‌ سرسخت اسرائیل بوده است‌، از این موضوع به خشم آمده و در سرمقاله دوم اوت از اینکه نمایندگان و سناتور های جمهوری خواه به جای قرار گرفتن در کنار "فرمانده کلّ قوای آمریکا،" یعنی‌ پرزیدنت اوباما‌، در کنار نتانیاهو ایستاده‌اند بشدت انتقاد کردند.

همانطور که نگارنده در یک مقاله انگلیسی‌ اخیر خود نوشت،‌ شدت حملات بر ضدّ این توافق در کلّ تاریخ آمریکا بی‌ سابقه است. پرزیدنت ریچارد نیکسون روابط با چین کمونیست را‌، که یکی‌ از سرسخت ترین دشمنان آمریکا در آن زمان بود و به سلاح هسته‌ای نیز مجهز بود‌، از سر گرفت و بدان اعتراض چندانی نشد. پرزیدنت بیل کلینتون روابط سیاسی با ویتنام‌، همان کشوری که آمریکا را مفتضحانه شکست داده بود‌، از سر گرفت و بدان اعتراضی نشد. پرزیدنت رانالد ریگان توافقنامه کاهش موشک های هسته‌ای در اروپا را با شوروی،‌ همان کشوری که آنرا "امپراطوری ابلیس" نامیده بود‌، امضا کرد‌، و اعتراض چندانی بدان نشد. در عوض شدت حملات بر ضدّ ایران بی‌سابقه است‌، و دلیل آن فقط اسرائیل و لابی آن در آمریکا است که قادرند کنگره آمریکا را خریداری کنند. کافی‌ است به لیست کمک های مالی‌ انتخاباتی لابی جناح راست اسرائیل در آمریکا‌، یعنی‌ ایپک‌، نگاهی کنید تا به این نتیجه برسید.

توافق هسته‌ای و نگاه مغرضانه به خاور میانه

آن دسته از هموطنان که از توافق وین به خشم آمده اند،‌ و حتی بخشی از آنان که ظاهراً از آن پشتیبانی‌ میکنند‌، بعد از ابراز عقیده خود در باره توافق بلافاصله می‌گویند که جمهوری اسلامی تمامی درامد های اضافی را در خاور میانه هزینه خواهد کرد‌، و آنرا مسول تمامی بدبختی های خاور میانه قلمداد میکنند. صرف نظر از بی‌ اساس بودن این ادعا که آقای گنجی در مقاله اخیر خود بخوبی اثبات کرده‌اند‌، واقعیت این است که جمهوری اسلامی فقط یک بازیگر از پنج بازیگر اصلی‌ خاور میانه است. ترکیه،‌ عربستان سعودی‌، اسرائیل،‌ و آمریکا دیگر بازیگران این صحنه هستند.

آمریکا بود که به افغانستان و عراق حمله کرد و آن دو کشور را اشغال کرد،‌ و در بمباران لیبی‌ نقش اول را به عهده داشت. هجوم آمریکا به عراق عامل اصلی‌ افرینش داعش در منطقه است.

اسرائیل حاضر به قبول تشکیل کشور مستقل فلسطینی نیست‌، یک کشور یکپارچه که در آن تمامی ساکنان حقوق مساوی دارند را نیز نمی‌پذیرد‌، و حال با جبهه‌ نصرت‌ شاخه القاعده در سوریه همکاری دارد.

عربستان در بمباران لیبی‌ شرکت داشت‌، از کودتای مصر و رژیم فاشیستی نظامی آن حمایت کرد‌، مردم بحرین را سرکوب نمود‌، مبارزه برای دموکراسی در سوریه را تبدیل به یک جنگ سکتاریستی بین شیعه و سنّی کرد‌، و از ماه مارس بیرحمانه مردم بی‌ دفاع یمن را مورد حملات وحشیانه خود قرار داده است.

ترکیه همیشه از گروه های تروریستی در سوریه حمایت کرده است.

چرا این گروه از ایرانیان از جنایات این کشور ها صرف نظر میکنند؟ نظام ولایت فقیه در ایران یک حکومت دیکتاتوری مذهبی‌ است و هم اکنون در عراق و سوریه نیز حضور دارد. ولی‌ چشم بستن بر اینهمه جنایات چهار بازیگر اصلی‌ دیگر منطقه و جمهوری اسلامی را تنها مقصر اوضاع کنونی‌ دانستن نه‌ تنها نهایت بی‌ انصافی و نشانه عدم صداقت سیاسی است،‌ بلکه چشم پوشی بر بزرگترین تهدید برای امنیت ملی‌ ایران در حال حاضر،‌ یعنی‌ گروه های سنّی جهادی منطقه با حمایت عربستان و متحدان عرب آن در آن ناحیه است.

اولین کشوری که از دام "فصل هفت" بطور مسالمت آمیز خارج میشود

فصل هفت منشور سازمان ملل درباره صلح و امنیت بین‌المللی است. اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل که در چهارچوب فصل هفت به تصویب رسیده‌اند برای کشور‌های عضو سازمان الزامی است. شورای امنیت قطعنامه‌های زیادی بر ضدّ بسیاری از کشور ها، از جمله ایران، در چهارچوب فصل هفت صادر کرده است. بعنوان نمونه میتوان از قطعنامه‌های شماره ۵۴ [۱۹۴۸] در باره فلسطین و اسرائیل، شماره ۸۳ [۱۹۵۰] در باره حمله کره شمالی‌ به کره جنوبی، شماره ۲۳۲ [۱۹۶۶] و ۲۵۳ [۱۹۶۸] بر ضدّ رودزیای جنوبی آن زمان [زیمبابوه کنونی]، ۱۹۷۳ [۲۰۱۱] بر ضدّ لیبی‌، شماره ۶۷۸ [۱۹۹۰] و ۶۸۷ [۱۹۹۱] بر ضدّ عراق، و بسیاری دیگر از کشور‌ها نام برد. در باره هیچ یک از این کشور‌ها قطعنامه بدون جنگ و خونریزی لغو نشدند. تنها استثنأ ایران میباشد، که این خود پیروزی مهمی‌ برای مردم ایران است که کشورشان، و کشور ما، بدون خونریزی، جنگ، و ویرانی ناشی‌ از آن از دام فصل هفت و قطعنامه‌های مربوط به آن رها خواهند شد.

چرا جمهوری اسلامی تن‌ به مذاکره داد؟

برای توجیه سیاست و تفکر مخرب خود، لابی اسرائیل و عربستان و حامیان آنها، از جمله بخش ایرانی‌ آن همیشه ادعا کرده‌اند که تحریم‌های کمر شکن اقتصادی غیر قانونی بر ضدّ مردم ایران تنها دلیل به پای میز مذاکره آمدن جمهوری اسلامی است، و بهمین دلیل اگر تحریم‌ها سختتر شوند، ایران امتیازات مهمتری خواهد داد و سرانجام همانند رژیم آقای قذافی "تسلیم" خواهد شد. از نظر نگارنده "تسلیم" جمهوری اسلامی در باره برنامه هسته‌ای فقط یک رویا بیش نیست، و آقای کری در صحبت‌های خود در سنای آمریکا به این موضوع اشاره کرد. نگارنده معتقد است که چون نگاه تندرو‌های تهران به برنامه هسته‌ای نگاهی‌ ایدئولوژیک، و نه‌ اقتصادی-علمی‌، است، "تسلیم" از نوع برچیدن تمام برنامه هسته‌ای یک انتخاب غیر قابل قبول است و هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

شکی نیست که اوضاع وخیم اقتصادی یکی‌ از دلایل مذاکره جمهوری اسلامی با غرب است، ولی‌ بدو دلیل تنها و یا حتی مهمترین دلیل نیست. اول، دولت آقای خاتمی در زمانی‌ که تحریم‌های اقتصادی مهمی‌ وجود نداشت و روابط اقتصادی ایران با اروپا بسیار وسیع بود نیز آماده بود که محدودیت‌های بسیار وسیعی را در باره برنامه هسته‌ای، که حتی محدود تر از توافق وین میبود، قبول کند. این سیاست جنگ طلبانه دولت پرزیدنت بوش و آقای دیک چینی بود که مذاکره با ایران را قبول نکرد، و هزینه سنگینی‌ را با همکاری "دلواپسان" تهران که هواداران آقای احمدی‌نژاد و حامی‌ اصلی‌ او یعنی‌ آقای خامنه‌ای و بخشی از سپاه، به مردم ایران تحمیل کرد. بنا بر این "اپوزیسیون همسو" که دائماً ایران و فقط ایران را مسول بحران ساختگی هسته‌ای میداند فقط دروغ می‌گوید.

دوم، به نظر نگارنده، در حال حاضر مهمترین تهدید برای امنیت ملی‌ و تمامیت ارضی ایران نه‌ اسرائیل است، و نه‌ آمریکا و متحدان آن، بلکه گروه‌های جهادی سنّی تروریستی، بخصوص داعش، که مستقیم و غیر مستقیم توسط عربستان و متحدان عرب آن در منطقه حمایت میشوند، میباشند. داعش نه‌ تنها در عراق و سوریه، که اهمیت حیاتی‌ برای امنیت ملی‌ ایران دارند، حضور نیرومند دارد، بلکه حتی به افغانستان نیز نفوذ کرده است، و کارشناسان نگران نفوذ آن در آسیای مرکزی نیز میباشند. به نظر می‌رسد دستکم بخشی از حاکمیت در ایران نیز به اهمیت این خطر پی‌ برده است، گرچه بخشی از تندرو‌های تهران نگاهی‌ داعشی به مسائل داخلی‌ ایران دارند و در واقع شیعه از نوع داعشی هستند. به عقیده نگارنده تشخیص این خطر و تصمیم حاکمیت برای مقابله با آن یکی‌ از دلایل مهم مذاکرات هسته‌ای بود. آمریکا و غرب نیز بخوبی بدین خطر واقفند.

همانطور که نگارنده در مقاله‌ای در ژانویه ۲۰۱۴ نوشت، دستگاه سیاسی-اقتصادی-نظامی آمریکا نیز مایل است بر روی چین و منطقه اقیانوس آرام متمرکز شود، و بنا بر این با محدود کردن برنامه هسته‌ای ایران و کاهش تنش با جمهوری اسلامی، که میتواند به همکاری در باره سوریه و عراق نیز منتهی‌ شود، قادر خواهد بود که به هدف خود دست یابد. از زمان انتشار آن مقاله که فشرده آن به زبان انگلیسی نیز منتشر شده است، تحلیل نگارنده در باره این موضوع مورد تائید کارشناسان غربی نیز قرار گرفته است.

تاثیر بر اوضاع داخلی‌ ایران

نگارنده معتقد است که در صورت لغو تحریم‌ها و بهبود شرایط اقتصادی تغییرات مثبتی در اوضاع سیاسی داخلی‌ ایران به وقوع خواهد پیوست. تا زمانی‌ که سایه جنگ و تهدید خارجی‌ بر ضدّ امنیت ملی‌ ایران وجود دارند، نه‌ تنها امیدی به بهبودی اوضاع سیاسی و احترام به حقوق بشر نیست، بلکه در حقیقت تندرو‌ها از تهدید برای استحکام اختناق و سرکوب بیشتر استفاده خواهند کرد. این موضوع آنقدر بدیهی‌ است که نباید احتیاجی به بحث داشته باشد. حمله تروریستی به آمریکای دمکراتیک، قدرتمندترین نیروی نظامی جهان، در سپتامبر ۲۰۰۱ به شدت جو این کشور را امنیتی نمود و نیرو‌های جنگ طلب از آن برای پیشبرد مقاصد خود استفاده نمودند، چه رسد به ایران که همیشه از یک نظام سیاسی دیکتاتوری رنج برده است. در عین حال، نیرو‌های تندرو و "دلواپسان" به شدّت نگران انتخابات مجلس و مجلس خبرگان در اسفندماه هستند، چون بخوبی آگاه هستند که اصلاح طلبان، نیرو‌های معتدل، و دیگر مخالفین تندرو‌ها از موفقیت مذاکرات هسته‌ای سود خواهند برد.

با دور شدن سایه جنگ از ایران فعالان سیاسی خارج از کشور میبایست صدای اعتراض خود به اختناق سیاسی در ایران و نقض حقوق بشر را رسا تر و نیرومند تر کرده، و از مبارزات مردم در داخل ایران، و نه‌ از تلاش دشمنان ایران در خارج، حمایت کنند.

کلام پایانی

صرف نظر از سودمند بودن و یا نبودن برنامه هسته‌ای ایران برای کشور، بحران هسته‌ای یک بحران دروغین و ساختگی بود که با اتحاد ضمنی‌ بین نیرو‌های تندرو تهران، واشنگتن، و تل آویو خلق شد. اگر آمریکا مانع از کمک آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای با ایران در دهه ۱۹۸۰ برای توسعه برنامه هسته‌ای ایران نمی‌شد، تاسیسات مخفی‌ در ایران برپا نمی‌شد. اگر دولت جنگ طلب پرزیدنت بوش پیشنهاد "معامله بزرگ" دولت آقای خاتمی در ماه مه‌ ۲۰۰۳ را قبول کرده بود، و یا باعث شکست مذاکرات بین ایران و اتحادیه اروپا در سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ نمی‌شد، بحران ساختگی بوجود نمی‌‌آمد. اگر آقای احمدی‌نژاد و حامیان اصلی‌ او، آقای خامنه‌ای و سرداران سپاه به شعار دادن در باره اسرائیل و واقعه تاریخی هولوکاست نمیپرداختند، بهانه‌ای برای فرستادن غیر قانونی پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت سازمان ملل وجود نداشت. تمامی اینها هزینه بسیار سنگینی‌ بر ایران تحمیل کردند که قربانیان اصلی‌ آن مردم ایران بودند.
صرف نظر از اینکه توافق وین سایه جنگ را از ایران دور خواهد کرد و مهمترین تحریم‌های اقتصادی برچیده خواهند شد، از هر زاویه ئیکه به توافق بدون غرض بنگریم، آنرا برای ایران مفید خواهیم یافت. اگر مخالف برنامه هسته‌ای هستیم، محدود کردن آن برای ۱۰-۱۵ سال آینده فرصتی را برای مردم در داخل کشور بوجود خواهد آورد که در باره تمامی جوانب آن بیشتر فکر کنند، با این امید که بهبود اوضاع داخلی‌ فرصتی را برای یک بحث در سطح ملی‌ برای این موضوع پدید آورد. اگر حامی‌ توسعه همه جانبه برنامه هسته‌ای هستیم، توافق وین زیربنای هسته‌ای کشور را برای آینده حفظ می‌کند، و اگر خواهان یک برنامه هسته‌ای محدود برای تحقیق و توسعه هستیم، توافق وین دقیقا آنرا به وجود خواهد آورد.
ولی‌ "دلواپسان" تهران، اپوزیسیون طرفدار تحریم و حمایت به اصطلاح بشردوستانه، و مخالفان برنامه هسته‌ای که به ناگهان "فوق ملی‌ گرا" شده اند، قادر نیستند این نکته ساده که توافق هسته‌ای به سود کشور است را باور کنند. به قول زنده یاد احمد شاملو (قریب به مضمون)، "سختترین کار یاد دادن چیزی به کسی‌ است که برای یاد نگرفتن آن پول دریافت کرده است."

نگارنده از خوانندگان گرامی‌ دعوت می‌کند که برای دریافت آخرین خبر‌ها و تحلیل‌ها در باره ایران و بقیه خاور میانه، هم به فارسی و هم به انگلیسی، از وبسایت او، اخبار ایران و گزارش‌های خاور میانه بازدید کنند، و مصاحبه‌ها و دیگر برنامه‌های تلویزیونی او را در اینجا تماشا کنند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016