پنجشنبه 6 آبان 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و احتمال رویارویی این کشور با روسیه (بخش دوم و پایانی)، کورش عرفانی

[بخش نخست مقاله]

بنیه ی اقتصادی آمریکا و نقش آن در تعیین سیاست خارجی

واقعیت این است که وضعیت اقتصادی-اجتماعی کشورهای سرمایه داری، شامل ایالات متحده ی آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی شکننده است. برخی کارشناسان تنها نسبت به وجه اقتصادی بحران سیستم سرمایه داری از خود دقت نشان داده و جنبه ی اجتماعی آن را -شاید به واسطه ی انتزاعی بودن آن-، کمتر مورد توجه قرار می دهند. اما اگر جنبش های اعتراضی و دادخواهی های اجتماعی گسترده ای را که هم اکنون در بسیاری از کشورهای غربی خود را نمایانگر می کند، ملاک قرار دهیم۵، و یا شورش های وسیعی که در آمریکا در اعتراض به تبعیض های نژادی همچنان جاری صورت می گیرد؛ آثار یک بحران عظیم اجتماعی در کشورهای سرمایه داری به خوبی عریان میشود. وضعیت داخلی کشورهای سرمایه داری غرب تنش های نژادی، طبقاتی، مذهبی و مهاجرتی را در خود دارد. تحلیلگران بدبین از خطر جنگ داخلی در برخی از این کشورها سخن به میان می آورند.

حال پرسش این جاست که آیا تصمیم گیرندگان پشت پرده در آمریکا، -با توجه به تمامی شاخص های سیاسی-اجتماعی-امنیتی در کشور خود و سایر جوامع سرمایه داری غرب، به خود این جرأت را می دهند که با ورود به یک جنگ و رویارویی جدی با روسیه، به این غول در حال رشد، در همین نقطه ای که امروز هست، ضربه ای چنان کارآمد بزنند تا دیگر به این زودی ها کمر راست نکند؟ و یا محاسبه ی هزینه ای که کل ساختار اقتصادی-سیاسی واجتماعی آمریکا باید در صورت مقابله ی مستقیم با روسیه تحمل کند، لرزه بر اندام اتاق های فکر در خدمت سیستم می اندازد؟ میزان خطر پذیری سیستم سرمایه داری تا چه حد است؟ برای پاسخ به سوال فوق باید همچنین ببینیم که طرف مقابل چه توانایی های دارد و در صورت بروز رویارویی تا چه حد می توان آسیب بزند.

موقعیت روسیه در مقابل آمریکا:

نگاهی به کارت هایی که روسیه در همین یک سال اخیر رو کرده است، جدیت رشد این قدرت نوظهور را برای ما بیشتر روشن خواهد کرد:‌

• وضعیت در اوکراین: ایالات متحده ی آمریکا تلاش بسیار کرد تا با شتافتن به یاری جریان های دست راستی و حتی نئوفاشیست در این کشور -از جمله با فرستادن مهره های جنگ طلبی همچون جان مک کین- بتواند اوکرائین را از زیر نفوذ روسیه خارج سازد و آن را مرکز فشار نظامی و سیاسی به مسکو تبدیل سازد. امید آمریکا بر این بود که با پیوستن این کشور به جبهه ی کشورهای غربی و سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، اوکرائین به یک تهدید جدی ژئواستراتژیک برضد روسیه تبدیل شود. اما این امر می توانست مترادف شود با باز شدن دروازه های اتحادیه ی اروپا به روی موجی از جریان های دست راست افراطی و نئوفاشیت. ترس و وحشتی که کشورهای اروپایی از این خطر اجتماعی داشتند سبب شد تا در تلاش های آمریکا برای کاستن توان ژئواستراتژیکی روسیه در این نقطه ی حساس جهان، هم پیمان خود را آن چنان که واشنگتن انتظار داشت همراهی نکنند.

• اشغال کریمه: به هنگام اشغال و سپس الحاق بخش روس زبان اوکرائین، یا استان کریمه به روسیه، در عمل آمریکا نتوانست مقابله ای جدی از خود نشان دهد. تأسیس پایگاه های نظامی جدید روس در کریمه، از لحاظ استراتژیک خود به خطر بزرگی برای ناتو تبدیل شد. امری که به درستی از آن می توان به عنوان دومین شکست آمریکا از روسیه در این بازی خطرناک یاد کرد.

• حمله ی نظامی به سوریه: پس از نخستین بمباران های شیمیایی مردم بی پناه سوریه به دست ارتش این کشور، اوباما اعلام کرد که بشار اسد از خط قرمزی که وی برای خود کشیده عبور کرده و لذا به فکر اعلام دخالت نظامی در این کشور بود. این امر بلافاصله با واکنش روسیه مواجه شد که با اخطار به آمریکا، این کشور را از حمله ی نظامی به سوریه باز داشت. کمی دیرتر روسیه به این هم بسنده نکرد و با لشکرکشی به سوریه، در عمل هم بساط تداوم قدرت بشار اسد را فراهم کرد و هم جای پای استراتژیک مهمی برای خود در بیخ گوش هم پیمان آمریکا در خاورمیانه یعنی اسرائیل فراهم کرد. این حرکت بر خلاف تمایل ایالات متحده ی آمریکا زمانی صورت می گیرد که هم پیمانان دیگرش مانند عربستان سعودی و قطر و ترکیه، چند سالی بود در امر سرنگونی اسد سرمایه گذاری جدی کرده بودند. این روزها شاهدیم که شهر استراتژیک حلب تا حد زیادی تعیین تکلیف شده، و تصرف آن به دست نیروهای طرفدار اسد در عمل به معنای شکست دیگری برای سیاست های واشنگتن در این زمینه خواهد بود.

علاوه این سه موفقیت ملموس، روسیه همچنان به محاصره ی ناتو درحوزه های نظامی، سیاسی و امنیتی ادامه می دهد. به طور مشخص می توان اشاره کرد به فسخ یک طرفه ی معاهده ی مهار و عدم گسترش سلاح های هسته ای با آمریکا۶ از جانب روسیه، و یا استقرار اخیر موشک های اس ۴۰۰ در پایگاه هوایی طرطوس در سوریه برای بالا بردن توان دفاع تهاجمی خود در قبال ناتو یا اسرائیل که هم پیمان خاورمیانه ای آمریکا ست.

یک نکته روشن است، و آن این که از حیث تاکتیکی همزمان که ایالات متحده ی آمریکا گام به گام در حال عقب نشینی است، بولدوزور پوتین که به خصوص می داند اوباما پیش از ترک کاخ سفید دست به هیچ اقدام جدی بر ضد روسیه نخواهد زد، با ریتمی بسیار سریع تر در حال پیش روی است.

نقش انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در تعیین استراتژی این کشور
بازگردیم به انتخابات آمریکا و نگاهی که هریک از این دو نامزد ریاست جمهوری به این صحنه ی زورآزمایی جهانی دارند. با شناختی که دانلد ترامپ از خود به دست داده است، نگاه او به مسائل نظامی صرفأ یک نگاه اقتصادی و سودجویانه است. وی اعلام داشته است که جهان باید آماده ی پرداخت هزینه لازم برای دفاع از خود به وسیله ی آمریکا باشد و یا بر این باور است که پیمان ناتو قدیمی شده و باقی ماندن در آن، چنانچه مورد بازبینی قرار نگیرد، به نفع آمریکا نیست. در حالی که ناتو ابزار نظامی نخست اتحادیه ی اروپا در برابر تهاجم اروپاست، ترامپ اعلام کرده مشارکت بیشتری در هزینه ی ناتو بر گردن اروپا خواهد گذاشت. امری که با توجه به اقتصاد در مرز بحران بسیاری از کشورهای اروپایی در عمل غیر ممکن است و بسیاری از سردمداران سیاسی در این اتحادیه را نگران پیروزی ترامپ کرده است. مجموعه ی نظرات این کاندایدای «نامتعارف» -که مشابه آن را در قبال ژاپن یا عربستان سعودی هم بیان کرده بود- به ما این نکته را می رساند که وی نخواهد توانست آن رئیس جمهوری باشد که متناسب با تصمیم گیری مبنی بر تقابل نظامی با روسیه است. به عبارت بهتر، اگر تصمیم گیرندگان اصلی سیستم بر آن شده اند که به مقابله با روسیه بروند، دانلد ترامپ کاندیدای مطلوب آنها نیست و از آن سوی، اگر ترامپ به ریاست جمهوری برسد بیانگر این است که تصمیم مهره گردانان سیستم بر مقابله ی فعال با روسیه نمی باشد.

بنابراین می توان گفت که نتایج انتخابات، از این منظر، تابع آن خواهد بود که خط استراتژیک تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران واقعی این کشور در مسیر یک برخورد نظامی با روسیه قرار بگیرد یا خیر! این گونه به نظر می رسد که احتمال به قدرت رسیدن ترامپ هر روز کمتر می شود، و خالی کردن پشت ترامپ از جانب سخنگویان اصلی جناح نئوکان در حزب جمهوریخواه و یا نمایندگان صنایع تسلیحاتی در پنتاگون به بهانه ی «افتضاحات اخلاقی» برملا شده در بزنگاه مورد نیاز، نشان می دهد ساختار سیاسی آمریکا در جناح های مختلف آن، به سمت یک تصمیم گیری کلان سوق یافته است. این البته به معنای برخورد قطعی تهاجمی-نظامی با روسیه در صورت به ریاست جمهوری رسیدن خانم کلینتون نیست اما چنانچه تصمیم به آن گرفته شود و با شناختی از خود به دست داده، «مرد» استفاده از نیروی نظامی در یک برخورد احتمالی با روسیه کسی نخواهد بود جز خانم هیلاری کلینتون! به زبان ساده در صورتی که تصمیم بر عدم برخورد با روسیه اتخاذ شده باشد شانس برای دانلد ترامپ هنوز برقرار است، اما اگر خانم کلینتون پیروز انتخابات بود باید احتمال دهیم که برخورد با روسیه می تواند در دستور کار قرار گرفته باشد. برخوردی که می تواند به جنگ بگراید. جنگی که به خودی خود دارای توان بالقوه ی تبدیل شدن به یک برخورد هسته ای است و می تواند سرآغاز جنگ جهانی سوم باشد. به دلیل حجم کلاهک های اتمی انباشته شده نزد طرفین این مجادله می تواند کل کره ی زمین را چندین بار نابود کند.

این خطر جدی رویارویی مستقیم میان دو ابرقدرت، فرضیه ی دیگری را به میان می کشد و آن این که شاید این دو برای پرهیز از نابودسازی خود و کره ی زمین، شیوه ی دیگری را برای زورآزمایی بیابند و آن عبارت است از احاله ی این وظیفه ی مهم به نوچه های خود برای تدارک یک جنگ نیابتی. اگر رویدادها به این سمت میل کند کشور ما با دولتی که برای حفظ خود به زیر چتر مسکو خزیده باید آماده باشد هزینه ی سنگینی را در این نبرد نیابتی پرداخت کند.

جایگاه ایران در یک جنگ «نیابتی» بین روسیه و آمریکا

تاریخ به ما نشان داده که به هنگام جدی شدن تنش ها بین قدرت های بزرگ، آن گونه که در زمان جنگ دوم جهانی در صفوف متحدین و متفقین اتفاق افتاد؛ کشورهای کوچک تر به سرعت مجبور به انتخاب جبهه ی خود و قرار گرفتن در یک طرف دعوا می شوند. حتی آن کشورهای کوچکی که اعلام بی طرفی می کنند از این برخوردها بی نصیب نمی مانند، در جنگِ فیل ها لاجرم پشه ها له خواهند شد! بدیهی است چنانچه تنش بین روسیه و آمریکا تا مرز برخورد نظامی افزایش یابد، خواه ناخواه کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در یک جبهه ی مشترک قرار خواهند گرفت، صف بندیی شامل مجموع کشورهای سرمایه داری غربی (کشورهای اروپایی غربی، برخی کشورهای اروپای شرقی عضو ناتو و آمریکا). ترکیه نیز، با وجود آن که پس از کودتای شکست خورده ی اخیر خود، تلاش دارد با استفاده از تضادهای بین روسیه و آمریکا به نفع خود وارد ماجراجویی های کشورگشایانه در سوریه و عراق شود، همچنان عضو ناتو باقی مانده، به این پیمان متعهد است و لاجرم در جبهه ی ناتو-آمریکا قرار خواهد گرفت. کشورهای عرب منطقه همگی به این سوی میل خواهند کرد. پاکستان نیز با قدرت اتمی سهمگین خویش در همین جبهه نقش آفرینی خواهد کرد.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اندیشیدن به میزان قدرت تخریبی سلاح های انباشته شده نزد هریک از طرفین این جبهه بندی جهانی لرزه بر اندام هر انسان عاقلی خواهد انداخت. در یک سوی این صف بندی ارتش آمریکا واقع شده با هم پیمانانی همچون فرانسه و بریتانیا که دارای تعداد بالایی از سلاح های اتمی هستند و یا ترکیه که دارای مهم ترین ارتش ناتو از حیث تعداد پیاده نظام، پس از ارتش آمریکاست. در سوی دیگر این جبهه، روسیه قرار دارد که موفق شده اختلافات دیرینه اش با چین را کمابیش حل و فصل کند. از این رو در صورت احساس خطر چین و روسیه از جانب آمریکا، هر دو کشور خواهند توانست -بدون عمده کردن اختلاف نظرهای باقی مانده بر سر کره ی شمالی- با یکدیگر به سازگاری برسند. علائم و نمود نزدیکی و توافق عمل بین روسیه و چین را می توان در چندین مانور نظامی بزرگ مشترک این دو کشور در چند ساله ی اخیر دید، که آخرین آن در هفته های گذشته با مرکز مشترک فرماندهی و با به کارگیری آخرین سلاح های پیشرفته اجرا شد و نشان از توان نظامی بسیار بالای این دو قدرت نوظهور دارد. در مورد آن دیگر قدرت نوظهور، یعنی هند هم می توان پیش بینی کرد که در صورت احساس خطر، با وجود باقی ماندن اختلافات بزرگی که همچنان با چین دارد، آمادگی بیشتری برای پیوستن به اتحاد مشترک روسیه و چین را پیدا کند و این به معنای قرار گرفتن کشوری با جمعیتی معادل یک میلیارد و یک صد میلیون و قدرت اتمی در جبهه ی مقابل آمریکاست. همچنین برخی از کشورهای واقع در آسیای مرکزی و یا کشور بلاروس، به صورت قطع در کنار روسیه قرار خواهند گرفت، همزمان که در خاورمیانه سوریه پایگاه اصلی و دائمی این کشور باقی خواهد ماند.

حال پرسش اینجاست، در چشم انداز یک برخورد احتمالی بین دو جبهه ی قدرت های بزرگ، کشور ما در کجای این صف بندی جهانی قرار خواهد گرفت؟ به نظر می رسد عملکرد جمهوری اسلامی و سیاست خارجی سراپا اشتباهش، خواه ناخواه و به صورت «دوفاکتو»۷ ایران را در جبهه ی روسیه قرار خواهد داد. نمادهایی همچون حضور هواپیماهای روسی در پایگاه شکاری همدان و یا کناره گیری ناوهای نظامی روسی در بندر انزلی و شلیک موشک های دوربرد از آن به سمت سوریه، همه می تواند نشان از یک همکاری مهم و نزدیکی نظامی بین رژیم حاکم بر ایران و دولت روسیه باشد و چه بسا پشت پرده توافق نامه هایی نیز بین وزارت دفاع این دو کشور امضا شده باشد. از سوی دیگر، این گونه به نظر می رسد که سران رژیم در ارتباط با جایگزین اوباما احساس خطر می کنند. چرا که دریافته اند که اگر ساختار سیاسی آمریکا به مسیر برخوردی جدی تر با روسیه حرکت کند، در عمل سختگیری های بیشتری نیز در ارتباط با اجرایی کردن مفاد برجام از سوی رژیم ایران از خود نشان خواهند داد، اگر که آن را در کل به زیر سؤال نبرند. این امر کمک خواهد کرد که در یک رویارویی احتمالی بین آمریکا و روسیه، رژیم ایران در جبهه ی روسیه و در مقابل ایالات متحده قرار بگیرد.

از چشم ناظران پنهان نیست که ویژگی اصلی یک رویارویی نظامی بین روسیه و آمریکا، قدرت تخریبی بسیار بالای سلاح های «نامتعارفی» باشد که هر یک از طرفین دعوا در اختیار دارند؛ مانند سلاح هایی باکترولوژیک، هیدروژنی، شیمیایی یا اتمی که همگی در رده بندی سلاح های کشتار دسته جمعی قرار دارند و یا موشک اسکندر که اخیرأ روسیه آزمایش کرده است وقادرند بدون شناسایی رادارها سیستم دفاعی دشمن را ویران کند. یا موشک های اتمی با قدرتی چنان مخرب که یک عدد از آن قادر است در صورت اصابت به شهر نیویورک، کل ایالت پرجمعیت نیویورک را با خاک یکسان کند. قدرت تخریب کننده ی انبوه این این سلاح ها و موارد مشابه ای که ارتش آمریکا در اختیار دارد آنقدر وحشتناک است که به نیرویی بازدارنده در برابر جنگی مستقیم در خاک هرکدام از دو کشور روسیه و آمریکا تبدیل شده اند. این امر سبب تدوین استراتژیی شده است که بر اساس آن به نفع هر دو کشور است که رویارویی خود را به صورت غیرمستقیم و در خاک یک یا چند کشور ضعیف هم پیمان اجرا کنند. این شکلی پیشرفته تر از یک جنگ نیابتی است که ما آن را جنگ «فرانیابتی» خواهیم خواند.

چنانچه جنگ نیابتی را درگیری بین گروه های شبه نظامی حمایت شده توسط دولت های کوچک و بزرگ منطقه بدانیم، جنگ فرانیابتی از درگیری بین دو دولت حمایت شده از جانب قدرت های بزرگ جهانی رخ می دهد. و در مورد جنگ فرانیابتی بین روسیه و آمریکا، آن نوع از جنگ خواهد بود که با هل دادن کشوری ضعیف متعلق به جبهه ی یکی از این دو قدرت به رویارویی نظامی با کشوری ضعیف در جبهه مقابل اتفاق خواهد افتاد.

به نظر می رسد که منطقه ای از جهان که بیش از همه مستعد یک جنگ غیرمستقیم و فرانیابتی بین روسیه و آمریکا باشد، جایی نیست به جز خاورمیانه. به رغم همه ی تنش ها بین این دو قدرت بزرگ در اوکرائین، نقطه ی اصطکاک آن ها این کشور نمی تواند باشد، چرا که بر اساس مواضع رسمی اعلام شده از جانب روسیه، کوچکترین دست اندازیِ از جانب ناتو به کریمه، حمله به روسیه محسوب خواهد شد و لذا پاسخ آن می تواند موشک هایی باشد که بر سر ساکنین پاریس یا لندن یا واشنگتن فرود آیند. به همین دلیل گزینه ی اوکرائین، به عنوان نقطه ی آغاز یک رویارویی غیرمستقیم با روسیه، از جانب آمریکا و متحدانش منتفی است. اگر هم به آسیای مرکزی و یا هرجای دیگری در این کره ی خاکی بنگریم، به جز خاورمیانه ی در آتش و ملتهب، جای دیگری در دنیا نیست که بهتر و آماده تر از کشورهای خاورمیانع، در آن دولت هایی آماده برای ورود به یک جنگ گسترده وجود داشته باشند.

با درنظر گرفتن پیچیدگی هایی که در مذاکرات بر سر برقراری یک آتش بس پایدار در سوریه وجود دارد احتمال این که قرعه فال به نام این کشور و مردم بی پناهش افتد وجود دارد، جنگی که سپس می تواند دیگر کشورهای دیگر خاورمیانه را درگیر خود کند و این منطقه از جهان را تبدیل به صفحه ی شطرنجی کند که به روی آن هربار روسیه یا ناتو یکی از سربازهای پیاده ی خود را یک خانه به سمت حریف جلو براند. واقعیت این است که با توجه به فرارسیدن پایان دوران ریاست جمهوری اش، ویا به دلیل اضطرارهای دیگر پشت پرده، اوباما تمایلی به آغاز یک جنگ غیرمستقیم در سوریه را در حال حاضر نداشته باشد و دستور اخیرش برای بررسی جایگزین ها برای برخوردی متفاوت با روسیه در سوریه چندان جدی به نظر نمی رسد. اما چنانچه با ورود رئیس جمهور جدید به کاخ سفید این پرونده روی میز قرار بگیرد، در هر دو سوی این صف بندی جهانی باید مهره های مناسب برای آغاز یک جنگ فرانیابتی وجود داشته باشد. روسیه همچنان سوریه را خواهد داشت و آمریکا عربستان و دیگر کشورهای عرب منطقه ی حامی شبه نظامیان درگیر در جنگ داخلی در سوریه را. تنش هایی هم اخیرأ در مرز هند و پاکستان بالاگرفته و امکان ضعیفی وجود دارد که به جنگی در آن ختم بشود. اما این جنگ نه مطلوب آمریکا خواهد بود و نه روسیه. چرا که از یک سو احتمال آن وجود دارد که نیروهای آمریکایی حاضر در افغانستان را درگیر خود بکند، چیزی که مطلوب آمریکا نیست؛ و از سوی دیگر، روسیه هم مطمئن نیست بتواند به روی هند به عنوان یک متحد پایدار حساب کند.

بنابراین به نظر می رسد بهترین نقطه برای آغاز یک رویارویی غیرمستقیم احتمالی بین این قدرت ها، در نهایت کشور ما و دولت های مناسب آماده برای ورود به چنین جنگی، از جانب روسیه، ایران و از طرف آمریکا، عربستان باشد. چرا که هر دوی این نظام ها دچار درجه ای از بحران های داخلی هستند که آن ها را متمایل می کند با متمرکز کردن توجهات داخلی به سمت صحنه ی جنگ با یک کشور دیگر، به همان عروسک خیمه شب بازی تبدیل شوند که این دو قدرت بزرگ جهانی برای پرهیز از یک نبرد جهان گیر نیاز دارند. بر اساس این فرضیه، شوربختانه، شرایط لازم برای آن که پای میهن ما به ورطه ی چنین جنگ مهلکی کشانده شود فراهم است، شرایطی که می تواند به پدیده ای که در ادبیات انگلیسی به آن ۸Perfect storm می گویند تشبیه شود. در ایران، مجموعه ی بحران های لاینحل رژیم از جمله ورشکستگی اقتصادی دولت و جنگ مافیاهای درون نظام در دوران پسابرجام، جمهوری اسلامی را به نقطه ای رسانده که بخش سنتی قدرت و در رأس آن سپاه ترجیح می دهد در برابر ضرورت تن دادن به استحاله ی رژیم و حذف شدن از صحنه ی قدرت، نقش مهره ی مورد نیاز روسیه در یک رویارویی غیرمستقیم با آمریکا را بازی کند. و از سوی دیگر، عربستان دچار بحران های شدید داخلی و خارجی نگران آن است که آمریکا خاورمیانه را در آینده ی نزدیک ترک کند، در حالی که رژیم ایران به سیاست های دخالت ورزانه اش در منطقه -از جمله در یمن- همچنان ادامه می دهد. بی شک طرح های آشکار و پنهان آمریکا در منطقه برای تقویت چنین نگرانی نزد عربستان بسیار مؤثر بوده، تا از این کشور یک کاندیدای مشتاق آغاز جنگ بسازد، و این به ویژه اگر رژیم حاکم بر ایران در جبهه ی مقابل قرار گرفته باشد. جنبه ی منفعت اقتصادی آمریکا در این زمینه اهمیت بالایی دارد، از یک سو شاهدیم بر اساس مصوبه ی اخیر کنگره، ایالات متحده ی آمریکا یک تریلیون دلار از پول های عربستان سعودی در این کشور را به بهانه ی حملات ۱۱ سپتامبر بلوکه می کند و از سوی دیگر -و با یک مصوبه ی کمابیش همزمان- قرارداد فروش تسلیحاتی به ارزش یک و نیم میلیارد دلار به تأیید نمایندگانش می رساند. بنابراین در یک رویارویی احتمالی غیر مستقیم با روسیه، چنانچه عربستان درگیر شده از جانب آمریکا نتواند در تقابل با قوای جمهوری اسلامیِ در جبهه ی روسیه، موفقیت بزرگی نصیب صف بندی متحدان آمریکا کند؛ دستکم مبلغ یک تریلیون دلار از دارایی هایش -که به تنهایی معادل هشت-نه درصد از کل بدهی آمریکاست- نصیب این کشور خواهد شد.

در تاریخ مشابه این چنین جنگ های نیابتی بین ابرقدرت ها را داشته ایم، می توان مثال جنگ شبه جزیره کره یا جنگ در افغانستان را آورد. این بار اما، در صورت وقوع، تفاوتی از لحاظ ماهوی با جنگ های نیابتی پیشین نخواهد داشت، بلکه تفاوت تکنیکی خواهد بود. دیگر مانند ویتنام، ایالات متحده مجبور به پیاده کردن نیم میلیون نفر نیرو نخواهد بود که در نهایت هم نتواند این کشور کوچک را تحت اشغال خود نگاه دارد. وضعیت اکنون بسیار متفاوت است، ایالات متحده ی آمریکا افغانستان و سپس عراق را به لابراتوارهایی تبدیل کرد که به واسطه آن پنتاگون بتواند نسل جدیدی از سلاح ها را آزمایش کند. و از آن زمان به بعد نیز باز نسل جدیدتری از سلاح ها را ساخته که تاکنون در هیچ جا به کار گرفته نشده است.

چنین سناریوی جنگ فرانیابتی که با خود نابودی ایران و عربستان سعودی را به دنبال خواهد داشت البته به دلیل منفعت خاصی که برای اسرائیل دارد می تواند مورد حمایت تل آویو قرار گیرد. تابع آن لابی اسرائیل در آمریکا پشت سر کاندیدایی قرار خواهد گرفت که برای اجرای این جنگ نیابتی سیاست تقابل با روسیه را مورد ارجحیت قرار می دهد. شاید حضور قدرتمند این لابی در حال حاضر در پشت کمپین تبلیغاتی هیلاری کلینتون نمودی باشد از این که وی، پس از ورود به کاخ سفید، دو سیاست مقابله با رشد قدرت روسیه از یکسو و تضعیف ایران به نفع اسرائیل از سوی دیگر را ترکیب کرده و در قالب جنگ فرانیابتی مورد بحث این نوشتار متبلور سازد. بسیار ساده انگارانه است که بپنداریم ایالات متحده ی آمریکا که همیشه وسواس خاصی را در فروش سلاح به کشورهای عرب منطقه در مقابل کمک نظامی به اسرائیل به خرج داده حاضر باشد ۲۰ میلیارد دلار تسلیحات مخرب پیشرفته را بدون هیچ طرح و نقشه ی خاصی تنها در عرض ۱۸ ماه به عربستان سعودی فروخته باشد.

آیا جنگ فرانیابتی در راه است؟ آیا این جنگ منتظر تعیین نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکاست؟ آیا در صورت بروز چنین جنگی دیگر چیزی از ایران و ایرانی خواهد ماند؟ آیا هشتاد و پنج میلیون ایران ناظران منفعل این روند محو ایران امروز از نقشه ی جغرافیایی سیاسی ایران خواهند بود؟ ... این ها نوع سوالاتی است که هر ایرانی باید از خود بپرسد، امروز، نه فردا که خیلی دیر است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ به واسطه ی ظهور مراکز قدرت و سیستم های مدریتی جدید مانند اتحادیه ی اروپا
۲ Super Power
۳ Apparatchik ( به کادرهای برتر سیستم حاکمه اتحاد جماهیر شوری یا حزب کمونیست گفته می شد.
۴) فرید زکریا تحلیل گر و کارشناس امور خاورمیانه و کشورهای عربی می باشد.
۵ می توان به نمونه ی جنبش های اعتراضی در فرانسه اشاره کرد که با «وقوع» حمله ی تروریستی شهر نیس در ماه ژوئیه آرام شد.
۶ معاهده ای امضا شده در سال ۲۰۰۰ بین روسیه و آمریکا که بر اساس آن این دو کشور متعهد می شدند دیگر از پلوتونیم مراکز آب سنگین خود در ساخت سلاح اتمی استفاده نکنند.
۷ کلمه ی لاتین De Facto در اصطلاح علوم سیاسی واژه ای ست که در مقابل De Juré قرار میگیرد که به معنای متعهد شدن به واسطه ی عقد قراردادی رسمی است و به وضعیتی گفته می شود که کشوری موضوعی را می پذیرد بدون آن که در آن ارتباط توافقنامه و قراردادی امضاء کرده باشد.
۸ این اصطلاح به رویدادی گفته می شود که در آن یک ترکیب نادر از مقتضیات موقعیت را به شدت وخیم می سازد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016