منبع: MEE / Nada Elia
ترجمه: شفقنا
«نادا الیا» تحلیلگر سیاسی فلسطینی در یادداشتی در وبسایت «میدل ایست آی» به بررسی ریشههای اسلامهراسی و نقش صهیونیسم در آن پرداخت.
به گزارش سرویس ترجمه شفقنا در این یادداشت آمده است:
یکی از تابلوهایی که خیلیها در راهپیماییهای اعتراضی بر ضد ترامپ در دست داشتند، خصوصا راهپیماییهایی که پس از اولین فرمان اجرایی او برای ممنوعیت ورود مهاجران و پناهجویان از هفت کشور مسلمان در گرفت، حاوی این نوشته بود: «اول به سراغ مسلمانان آمدند، و ما گفتیم: عمراً». قطعا این شعار از همان شعر منسوب به «مارتین نیمولر» الهام گرفته است که گفته بود: «اول به سراغ یهودیان آمدند».
این تابلو نشانگر ضعف حافظهای است که در قاطبهی آمریکاییها وجود دارد، چون این واقعیت را نادیده میگیرد که «آنها» (یعنی دم و دستگاه حاکمه، یا صرفا آن میلیونها نژادپرست آمریکایی) اول به سراغ بومیان آمریکایی رفتند، و هنوز به سراغشان میروند. بعد به سراغ آمریکاییها آفریقایی تبار رفتند، و هنوز هم میروند. به سراغ ژاپنیها هم رفتند، و قبل از آنها به سراغ چینیها هم. و به سراغ یهودیان هم رفته بودند.
با این حال، نقطهی شروع دلبخواهی این گفته که «اول به سراغ مسلمانان رفتند» به نوعی تمام اقدامات نژادپرستانهی آمریکاییها را تا پیش از ممنوعیت ورود مسلمانان در زمان ترامپ، از نظر میاندازد.
شخصا همانقدر از رییسجمهور فعلی آمریکا هراس و نفرت دارم که از رییسجمهور لیبرال و کلاهصورتی بعدی آمریکا. اما به باور من این واقعیت را نیز باید اعتراف کنیم که عربهراسی و اسلامهراسی از مدتها پیش از ترامپ رایج بوده است، و به آن بلندایی که لازم بود محکوم نشده است، اگر نگوییم که اصلا محکوم نشده است.
نه هفتهها، بلکه سالها تبعیض
همانطور که خیلیها خاطرنشان کردهاند، هفت کشوری که در لیست ممنوعیت ورود مهاجران و پناهجویان قرار گرفتهاند، پیش از این از سوی رییسجمهور قبلی «باراک اوباما» در چنین فهرستی قرار گرفته بودند، و رییسجمهور قبل از اوباما یعنی «جورج دابلیو بوش» هم جنگهای ویرانگری بر ضد کشورهای عرب و مسلمان به راه انداخته بود.
عربها و افرادی که چهرهشان شبیه عربهاست، سالهاست که در حین سفر هوایی به آمریکا و در خاک آمریکا، بر مبنای حدس و گمانهای نژادپرستانه در معرض تفتیشها و بازجوییهای بیش از حد قرار گرفتهاند، و چنین چیزی ابدا محدود به چند هفتهی گذشته نبوده است. قبل از سال ۲۰۱۷ هم مسافرانی بودهاند که بخاطر عربی حرف زدن از هواپیما پیادهشان کردهاند.
کتاب «عربهای بد سینمایی» نوشتهی «جک شاهین» که در سال ۲۰۰۱ - اما پیش از حملات ۱۱ سپتامبر - منتشر شد، با مستندات نشان میدهد که صنعت هالیوود از اولین روزهای فعالیتش همواره عربها را در ترکیبی افتراآمیز از انسانهای شهوتران، احمق، و خشن نشان داده است. کتاب «استیون سلایطه» با عنوان «نژادپرستی ضد عربی در آمریکا» در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، و این کتاب هم، پدیدهی عربهراسی را طی سالهای فراوان تحلیل کرد، و نشان داد که چگونه این پدیده پس از حملات ۱۱ سپتامبر بالا گرفته است، اما منشأش آنجا نبوده است.
این برند خاص از نفرتورزی چیز جدیدی نیست که بتوان به دولت ترامپ منتسب کرد. و اگر مسلمانان در شمول گروههایی که در معرض تبعیض نژادی و حملات رییسجمهور فعلی هستند قرار نگرفته بودند، احتمال چندانی نمیرفت که این کشور امروز اسلامهراسی و عربهراسی را محکوم کند. این گروهها از قبیلهی بومی «سو» در داکوتای شمالی گرفته تا «مراکز خشن شهری» تا «مردان لاتین بد» و کسانی که ترامپ «متجاوزان جنسی» مینامد شامل میشوند؛ این مورد آخر بطور خاص یک اتهام فاحش [به مردان لاتین تبار] است، آن هم از سوی کسی که به میل غیر قابل کنترل خود برای حملهی جنسی به زنان مباهات میکند.
متاسفانه، راحت میتوان تصور کرد که اگر ترامپ فقط «به سراغ مسلمانان میآمد»، اعتراضات چندان گستردهای رخ نمیداد.
سلب تریبون از عربها
ما نمیتوانیم - و نباید - ناامیدی خودمان را طی چند دههی گذشته از آمریکاییهایی که در دیگر حوزه]ا «عدالت طلب» هستند فراموش کنیم. همین آمریکاییهایی که بیزاریشان از عربها و عرب-آمریکاییها ریشه در جهانبینیشان دارد. ایدئولوژی صهیونیستی «نیویورک تایمز» - و صهیونیسم چیست مگر عربهراسی به تمام معنا؟ - مدتهاست که از سوی فلسطینیان و متحدانشان محکوم شده است. آنها از این واقعیت خشمگین بودهاند که رنج ما، مرگ ما، هیچگاه «مناسب انتشار» نبوده است.
صداهای ما، تحلیلهای ما، چشماندازهای ما، دهها سال است که به همین منوال نادیده گرفته شده است: مثلا، سال ۲۰۰۴ که «یاسر عرفات» درگذشت، نیویورک تایمز ۵ یادداشت مختلف دربارهی این مرد و میراثش منتشر کرد که هیچ کدامش را یک عرب ننوشته بود.
این اصرار برای به رسمیت نشناختن تحلیل عربها اسمش نژادپرستی است. رویکردهای اهانتآمیزی که مشخصهی مجلهی «نیشن» و اکثریت کارمندان دیگر نشریات و شوهای تلویزیونی عدالت طلب است نیز از همین قبیل است.
این مسائل هم چیز جدیدی است. ایالات متحده آمریکا، که از آغاز ملتی مهاجرتی-استعماری بوده است و بر گردهی بردگان ساخته شده است، بدون خشونت نژادپرستانه امکان تولد نداشت. قصدم این نیست که کشتار گستردهی بومیان این سرزمین و اسارت آفریقاییها و فرزندانشان را با جنبههای متعدد نژادپرستی ضد عربی «مقایسه» و رتبهبندی کنم. اما اگر قرار است به ریشههای این بیماری بپردازیم، که آغازش همزمان با ریاستجمهوری ترامپ نبوده است، باید خصوصیتهای منحصر به فرد آن را بفهمیم.
آنچه در مورد عربهراسی منحصر به فرد است این است که نوعی از نژادپرستی آمریکایی به شمار میآید که از دهه ۱۹۶۰ بدین سو فراگیر شده است، آن هم علیرغم آن همه شعاری که برای «پذیرش» و تنوع در دوران حقوق مدنی سر داده شد. از سوی دیگر، عربهراسی نوعی از نژادپرستی است که هرچند به شکلی «بهداشتی» در میان لیبرالها فراگیر است، همان کسانی که چشمان خود را بر نژادپرستی بنیادین ایدئولوژی صهیونیسم میبندند، و اسراییل را «متمدن» و یک دموکراسی قلمداد میکنند.
و اگرچه دیگر انواع نژادپرستی هم پس از دوران حقوق مدنی از بین نرفتند، عربهراسی تنها نوعی از نژادپرستی در آمریکاست که پس از آن دوران به طرزی زهرآگین شدت یافت، آن هم علیرغم استقبال (اگرچه لفظی) این کشور از تنوع فرهنگی.
زمانی که حقوق مساوی با «خودکشی ملی» قلمداد میشود
صهیونیسم یک ایدئولوژی ذاتا نژادپرستانه است، چرا که از برتری دادن اعضای یک قومیت خاص بر دیگران استقبال میکند، همان دیگرانی که حقوق اولیهشان بخاطر حفظ برتری گروهی از برگزیدگان فرضی ضایع میشود. «آشر گرونیس» رییس وقت دیوان عالی اسراییل، این نکته را به مختصرترین شکل ممکن بیان کرد و گفت: «حقوق بشر نباید مجوزی برای خودکشی ملی باشد».
صهیونیسم معادلهی سادهای ساخته است که از نظر اغلب آمریکاییها، چه محافظهکار و چه لیبرال، سوال برانگیز نیست: اسراییل خوب است، فلسطینیان و متحدانشان، که منتقد اسراییل هستند، بد هستند. آنها خشن و یهودستیز هستند. این معادله، صهیونیسمستیزی را با یهودستیزی مساوی میکند، و مدتهاست که باعث شده است عربهراسی و اسلامهراسی بیوقفه در بین اکثریتی از آمریکاییها رواج داشته باشد.
بنابراین، صهیونیسم نقشی کلیدی در ترویج عربهراسی ایفا میکند، و بدون در هم کوبیدن صهیونیسم نمیتوانیم امیدی به پایان عربهراسی داشته باشیم. پس وظیفهمان این است که در کنار مبارزه با «ممنوعیت ورود مسلمانان»، ارتباط آن را با عربهراسی و اسلامهراسی به عنوان پیامدهای صهیونیسم برجسته سازیم.
مبارزهی امروز بر ضد سیاستهاست، بر ضد یک جهانبینی، یک ایدئولوژی، که با ترامپ شروع نشد. مبارزهی ما باید معطوف به علت باشد، و نه عارضه.
علت ریشهای همهی این مسائل چند جانبه است، و شامل نظامیگری بیش از حد این کشور و اعتیاد آن به جنگ، در کنار تاریخ آن در قامت یک ملت مهاجرتی-استعماری است که برای یک کودک کوچکتر مهاجرتی-استعماری در محلهشان، یعنی اسراییل، مصونیت و حمایت مالی فراهم میآورد.
حالا آمریکاییها روز به روز بیشتر به ارتباط بین دولتهای دو کشور آمریکا و اسراییل پی میبرند، همان اسراییلی که سیاستهای شدیدا نژادپرستانه و زنستیزانهای به اجرا میگذارد، دیوارهای حائل میسازد، ورود مسلمانان را ممنوع میکند، و مردم را به خاطر سود شخصی خود گرسنگی میدهد و مسموم میکند. همین مردم آمریکا، این را نیز به تدریج متوجه میشوند که مبارزه با عربهراسی وقتی در کنار تصمیم قاطع برای نابودی صهیونیسم نباشد، یک آرمان پیشاپیش از دست رفته است.