Tuesday, Jun 20, 2017

صفحه نخست » گنجی: اگر حافظ زنده بود به خامنه ای و مراجع و فقیهان درباری چه می گفت؟

h85hrhr21_small.jpgاکبرگنجی - خبرنامه گویا

حافظ در زمان خود به جنگ "زهد ریایی" فقیهان قشری رفته بود. از همه سو به آنان می تاخت. هستی شناسی، معرفت شناسی، خداشناسی، آخرت شناسی، دنیا شناسی، انسان شناسی و شریعت اندیشی آنان را به تیغ نقد رادیکال گرفته بود. می گفت:

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام

گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند

پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌است بو

از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند

پشمینه پوشان تندخو، دین فروشانی بودند که دین و عرفان و تصوف را به مغازه و دکان تبدیل کرده و کالایی که در این بازار به مشتریان می فروختند، خودفروشی بود. از توحید و نفی غیر خدا سخن می گفتند، اما همه را فقط و فقط به خود دعوت می کردند.

فقیهانی چون مصباح یزدی که می گویند نفی ولایت فقیه به شرک منتهی می شود. یا فقیهانی که می گویند نظریه انتخاب رهبری سیاسی توسط مردم و مشروعیت گرفتن حکومت از رأی مردم- که حسن روحانی هم گفته است- نظریه ای مشرکانه است، چون فقط و فقط خداوند مشروعیت بخش است و خدا هم به ما فقیهان- و آیت الله خامنه ای- مشروعیت داده است. در واقع با فراخواندن به خود، و محور قرار دادن خود، بیش از هر فرقه و گروهی مشرک هستند. حافظ به این دین فروشان می گفت :

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری

کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخواست

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

خدا زان خرقه بیزار است صد بار

که صد بت باشدش در آستینی

یا می گفت: "ای بسا خرقه که مستوجب اتش باشد" و به صراحت تأکید می کرد که پیامد تبدیل دین و عرفان و تصوف به مغازه و دکان و بازار "خودفروشی"، نابودی دین و عرفان است :

آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت

حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو

حافظ در دوران ماقبل مدرن چنین رادیکال با دین فروشان خودفروش سخن می گفت. او مطلقاً نمی توانست ذره ای دوران مدرن را در خواب هم ببیند که چگونه عصری است.

این عصر امکانات بی نهایتی- بنگرید به عصر بی نهایت ها ی اریک هابسبام- در اختیار خودفروشان مخفی شده در پس دین و عرفان قرار داده است. همه آنان، از فیس بوک، اینستاگرام، توئیتر، تلگرام، وبسایت و صدها رسانه دیگر برای خود فروشی استفاده می کنند. اگر به صفحاتشان بنگرید، هر روز عکس ها و تصاویری جدیدی از خود به خریداران می فروشند. فقیهان و صوفیه گذشته از چنین امکاناتی برخوردار نبودند.

اگر دعوت به خدا و نفی مطلق غیر خدا(غیر خدا را ندیدن، غیر از خدا هیچ موجودی وجود ندارد) حقیقت دینداری و عرفان است، پس این همه خودفروشی برای چیست؟ به وبسایت های خامنه ای بنگرید. از هر دیداری، ده ها عکس منتشر می کند.

فقیهان مگر می توانند در دنیای مدرن زندگی کنند و از مدرن ترین ماشین ها استفاده نکنند. فقیهان و صوفیه دوران حافظ ، حداکثر الاغ سواری می کردند.

برای همین است که می پرسم اگر حافظ امروز زنده بود، به آنان که به نام دین و عرفان و تصوف در حال خودفروشی هستند، چه می گفت؟ آیات و روایات در مذمت دنیا را می خوانند، شعرهای عارفانه می خوانند که عاشق چنان باید محو در معشوق شود که به هیچ تبدیل شود، اما لحظه ای بعد، در رسانه های مدرن، عکس های زیبا از خود به نمایش می گذارند. رسانه های مدرن این امکان را هم برای آنان فراهم آورده که صدای خود را بهتر از آن که هست، عرضه کنند. موسیقی هم به کمک آنان آمده است. تصویر و صدا، به همراه موسیقی به مصرف کنندگان فروخته می شود. مصرف کننده لذت می برد که او را به عالم ملکوت می برند، اما در واقع همه اش خودفروشی است. اگر نیست چرا همه چیز حول "من" می چرخد؟ عکس های هر روزه من، صدای من، صوت من همراه با موسیقی.

آری میشل فوکو گفته بود که انسان مدرن خود را چون اثری هنری خلق می کند. فیلسوف و جامعه شناس دینداری چون چارلز تیلور هم گفته است که اینک ما در دوران "خود ابرازگری" به سر می بریم. همه در حال نمایش خود هستند. این ویژگی عصر ماست. مایکل سندل- فیلسوف استاد دانشگاه هاروارد- هم کتابی نوشته که امروزه همه چیزی بازاری شده و همه چیز به فروش می رود. هیچ حوزه- از جمله دین و عرفان- غیر بازاری وجود ندارد. اما او به شدت این امر را نقد کرده و می گوید حداقل سرشت برخی امور- از جمله دین و عرفان- به غیر بازاری بودن آنهاست. وقتی این ها را هم به کالای فروختنی تبدیل کردید، سرشت خود را از دست خواهند داد.

شاید هیچ اشکالی نداشته باشد که انسان های مدرن دائماً در حال "خود نمایشگری" باشند. اما آنان که از عرفان، تصوف، دین و خدا سخن می گویند، اخلاقاً نمی توانند چنین کنند. اما می کنند و نشان می دهند که میان نظر و عمل آنان تعارض بنیادین وجود دارد. مولوی می گفت :"مثنوی ما دکان وحدت است"، اما دین فروشان و عرفان فروشان، با "خودفروشی"، آن وحدت موحدانه عارفانه را به کثرت مشرکانه تبدیل کرده اند. به ادعاهایشان ننگرید، به عکس هایی که همه روزه از خود منتشر می کنند، بنگرید.

سادگی روشنی در برابر پیچیدگی و ناروشنی

فقیهان درکی ساده و کاملاً روشن از عالم و آدم و دنیا و آخرت دارند. این نعمت بزرگ را دوران مدرن از همه ستانده است. به قول مارکس در مانیفست کمونیسم، دوران مدرن، دوران تغییر دائمی، فروپاشی ثابتات، وداع با یقین، فروپاشی مقدسات، و عقل تردیدی است.

فقیهان می گویند خدای متشخص انسانوار عالم و آدم را خلق کرده است. عالم و آدم را هم به خاطر حضرت محمد، حضرت علی، حضرت فاطمه، و...آفریده است. حق حکومت را ابتدأ به پیامبر اسلام داده و سپس به علی بن ابی طالب و فرزندان او بخشیده است. بعد فرزند امام یازدهم- امام زمان- در پنج سالگی از نظرها غایب می شود و زمامداری سیاسی "حق ویژه" فقیهان می شود. این برنامه خداوند برای عالم و آدم است و منکرش، مشرک و کافر است. کسانی هم که به این باورها اعتقاد ندارند، جایگاه ابدیشان آخر جهنم است. همه چیز ساده و روشن است.

حافظ دقیقاً معکوس فکر می کرد. می گفت ما انسان ها قادر به حل مسائل فلسفی و کلامی و آخرتی نیستیم. خداوند آگاهانه عالم و ذهن آدمیان را به گونه ای آفریده که تا ابد در حال گره گشایی از این مسائل باشند و هیچ گاه به توافق دست نیابند:

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام

گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند

همین مشکل معرفت شناختی، حافظ را بدان جا راند که به خلفت خداوند هم ایراد بگیرد و بگوید:

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

به فقیهان می گفت که هیچ یک از ما نمی دانیم که در پس پرده چه خبر است و حکمت خداوندی بر چه قرار گرفته است:

نا امیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این دیدگاه جهان شناسانه و معرفت شناسانه نوعی شجاعت عملی به او می بخشید و می گفت:

دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش

زین دلیریها که من در کنج خلوت می کنم

بهوش باش که هنگام باد استغنا

هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند

می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب

بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند

نگویمت که همه ساله می پرستی کن

سه ماه می خور و نه ماه پارسایی کن

نگاه او به مسأله مهم گناه، مطلقا نگاه فقیهانه نبود. می گفت:

مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن

که در شریعت ما غیر این گناهی نیست

شریعت فقها جز مردم آزادی و سرکوب آنان چیزی نیست. اما در شریعت حافظ ، تنها گناه، مردم آزاری است.

حافظ بهشت نقد دنیا را به بهشت نسیه فقیهان نمی فروخت و می گفت:

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

و:

چمن حکایت اردی بهشت می گوید

نه عاقلست که نسیه خرید و نقد بهشت

به می عمارت دل کن که این جهان خراب

برآن سرست که از خاک ما بسازد خشت

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست

که آگهست که تقدیر بر سرش چه نوشت

چند روزی بیشتر از رمضان باقی نمانده است. خودفروشان به نام دین و عرفان، خلق خدا را به عبادت خویش می خوانند. همه شبانه روز در حال مجیزگویی "مقام معظم رهبری"، "رهبر فرزانه انقلاب" و "رهبری خردمندانه" او هستند. یک سخن که انتخاب رهبر با مردم است و مردم با آرای خود به نظام سیاسی مشروعیت می بخشند، موجب هراس و دین فروشی فقیهان درباری سلطان شده است. دست کم در ماه رمضان حفظ ظاهر نکردند. وقتی کسی با "امتیازات بلادلیل" و "ویژه خواری" آنان مخالفت ورزد، عوام فریبی را آغاز می کنند. اما حافظ صادقانه در پایان رمضان می گفت:

روزه هر چند که مهمان عزیزست ای دل

صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی

ما امروزه بیش از هر زمان دیگری به حافظ زمان خود نیازمندیم که به جنگ دین فروشان و عرفان فروشان برود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

آدرس کانال تلگرام اکبر گنجی: https://telegram.me/ganji_akbar

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy