ویژه خبرنامه گویا
در طی سه دهه زمامداری آیت الله خامنه ای ، مخالفان و رقبا انتقادهای زیادی از او کرده اند. رویه دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و قوه قضائیه این بوده که "انتقاد از رهبری" را به "اهانت به رهبری" فروکاسته که ۶ ماه تا ۲ سال مجازات زندان دارد. همه به یاد دارند که آیت الله منتظری پس از سخنرانی منتقدانه آبان ۱۳۷۶ علیه آیت الله خامنه ای که گوشزد کرد که او مرجع تقلید نبوده و نیست و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی به زور نظامی وی را مرجع تقلید کردند و خامنه ای به شیوه پادشاهان دارای قدرت مطلقه سلطنت می کند؛ آن مرحوم را ۵ سال در منزلش زندانی کردند. با این همه، منتقدان به انتقاد از او ادامه داده و برای گریز از مجازات، باب انتقاد از رهبری را نبستند. بسیاری از زندانیان سیاسی نیز در دوران حبس، از درون زندان ها او را به تیغ نقدهای بسیار رادیکال کشاندند و می کشانند.
نقش دوم خرداد ۷۶ و جنبش سبز ۸۸ در انتقاد از رهبری
آیت الله خامنه ای هیچ گاه مشوق انتقاد از رهبری- یعنی خودش- نبوده و از آن استقبال نکرده است. اما فضای پدید آمده پس از پیروزی محمد خاتمی در دوم خرداد ۱۳۷۶ او را مجبور کرد که تاحدودی در این مورد عقب نشینی کند. در دو مورد نیز، پس از پیامدهای "جنبش انتخاباتی سبز" و شعارهایی که علیه او سر داده شد، ادعا کرد که انتقاد از رهبری رایج است و مخالفت با نظرات کارشناسانه رهبری مجاز است. به هر سه مورد بنگرید:
اول- آیت الله خامنه ای در پرسش و پاسخ دانشجویی ۴ اسفند ۱۳۷۷، در پاسخ یکی از دانشجویان درباره عدم امکان انتقاد از رهبری، ضمن تفکیک انتقاد از عیب جویی، گفت : "شما می گویید چرا به رهبری انتقاد نمی کنند! اوّلاً که عیبجویی از رهبری مگر چه حُسنی دارد؟ رهبری ای که در نظام جمهوری اسلامی اشاره انگشتش باید بتواند در یک لحظه خطرناک و حسّاس، مردم را به جانفشانی وادار کند، آیا این مصلحت است که یک نفر به میل خودش بیاید بایستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگویی کند!؟ آیا این به نظر شما کار خیلی خوبی است!؟ این کار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است".
پس انتقاد از رهبری بد است و بهتر است که صورت نگیرید. اما خامنه ای در همین پاسخ یادآور شد که، الف- اهل گفت و گو و شنیدن انتقاد است و در جلسات گوناگونی که با اقشار مختلف برگزار می کند، انتقادها را شنیده و به آن ها پاسخ می دهد. ب- در جامعه آزاد ایران، کتاب در نقد و انکار ولایت فقیه نوشته شده و با مجوز حکومت منتشر شده است. حتی در آن کتاب ها با تحریف اصل ولایت فقیه، آن را قیمومت بر صغیر و مهجور معنا کرده اند تا راحت بتوانند ردش کنند. در عین حال، نویسندگان منکر ولایت فقیه، هیچ مجازاتی نشده اند. پ- صد در صد موافق عملکرد مسئولان نظام نیست و در جلسات خصوصی از آن ها انتقاد می کند. ت- در حوزه رهبری هم اگر فردی را مقصر بیابد، بدون اغماض برخورد می کند. ث- در مورد نهادهای انتصابی (قو قضائیه، صدا و سیما، بنیاد مستضعفان، و...) فقط می توان از رهبر سؤال کرد: آیا فرد بهتری وجود نداشت یا ندارد که به جای فلان مسئول قرار دهید؟ اما در مورد عملکردهای ناصواب نهادهای انتصابی، رهبر را نمی توان مورد پرسش و انتقاد قرار داد.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
دوم- آیت الله خامنه ای در ۶ آبان ۱۳۸۸، دوباره درباره عدم امکان انتقاد از رهبری از سوی برخی نخبگان مورد پرسش قرار گرفت. او در پاسخ گفت :"اینی هم که گفتند از رهبری انتقاد نمی کنند، شما بروید بگوئید انتقاد کنند. ما که نگفتیم از ما کسی انتقاد نکند؛ ما که حرفی نداریم. من از انتقاد استقبال می کنم؛ از انتقاد استقبال می کنم. البته انتقاد هم می کنند. دیگر حالا جای توضیحش نیست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، کم هم نیست؛ بنده هم می گیرم، دریافت می کنم و انتقادها را می فهمم".
این سخنان در اوج دوران جنبش سبز ایراد شد. در این مورد؛ الف- به صورت توصیفی گزارش می دهد که انتقاد از رهبری فراوان صورت می گیرد. ب- به نحو تجویزی توصیه به انتقاد از رهبری می کند.
سوم- آیت الله خامنه ای در ۱۶ مرداد ۱۳۹۱ در پاسخ به پرسش دانشجویان گفت :"گفته شد که بعضیها نظرات کارشناسی می دهند، با نظر رهبری مخالف است، می گویند آقا این ضد ولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسی ای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟! نظر کارشناسی، نظر کارشناسی است. کار کارشناسی، کار علمی، کار دقیق به هر نتیجهای که برسد، آن نتیجه برای کسی که آن کار علمی را قبول دارد، معتبر است؛ به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. البته گاهی اوقات می شود که این حقیر خودش در یک زمینهای کارشناس است؛ بالاخره ما هم در یک بخشهائی یک مختصر کارشناسیای داریم؛ این نظر کارشناسی ممکن است در مقابل یک نظر کارشناسی دیگر قرار بگیرد؛ خیلی خوب، دو تا نظر است دیگر؛ کسانی که می خواهند انتخاب کنند، انتخاب کنند. در زمینههای فرهنگی، در زمینههای آموزشی - در بخشهای مخصوصی - بالاخره ما یک مختصری سررشته داریم، یک قدری کار کردیم؛ این می شود نظر کارشناسی. به هر حال هیچ گاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرفها به حساب نمیآید و نباید بیاید".
در این جا خامنه ای می گوید؛ الف- در مواردی رهبری فاقد نظر کارشناسی است. در این موارد، نظرات کارشناسانه مخالف نظر رهبری آزاد است. ب- در مواردی رهبری در خصوص مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی ، علمی و آموزشی دارای نظر کارشناسی است. در این موارد نیز نظرات کارشناسانه مخالف نظر کارشناسانه رهبری آزاد است. افراد آزاد هستند میان این نظرات کارشناسانه رقیب دست به انتخاب بزنند.
محل نزاع صدق و کذب این مدعیات نیست، محل نزاع تأکید بر این نکته است که این عقب نشینی ها و پذیرش ها محصول حرکت دوم خرداد ۱۳۷۶ و جنبش سبز سال ۱۳۸۸ بود.
حرکت اعتراضی ۹۶ خامنه ای را وادار به عذرخواهی کرد
اگر دو حرکت قبلی آیت الله خامنه ای را مجبور کردند تا رسماً انتقاد از رهبری را مجاز به شمار آورد، حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ او را به مسئولیت پذیری و نوعی عذرخواهی وادار کرد. پیش از آن، شبکه های اجتماعی در فرمان "آتش به اختیاری" رهبری را مجبور به پاسخ گویی و عقب نشینی کردند. در این عقب نشینی، او مجبور شد فرمانی را که حکم تجویز خشونت به شمار می رفت، به یک فرمان "فعالیت فرهنگی خردمندانه تمیز" تبدیل سازد.
پس از حرکت اعتراضی دی ماه، آیت الله خامنه ای در سه مورد به تجزیه و تحلیل آن حرکت پرداخت و نشان داد که علی رغم تحلیل های نادرست، به گونه ای مسئولیت پذیر شده و عذرخواهی می کند. به سه مورد یادشده بنگرید:
اول- آیت الله خامنه ای در ۱۹ دی ۹۶ در مورد حرکت اعتراضی گفت: "آن تمنّاهای مردمی یا اعتراض های مردمی یا درخواستهای مردمی، در این کشور همیشه بوده، الان هم هست...باید هم به این حرفها رسید، باید گوش کرد، باید شنید، باید در حدّ وسع و توان به آن ها پاسخ داد...من نمی گویم «باید دنبال بکنند»؛ خود بنده هم مسئولم، همه ما باید دنبال کنیم...یک خطابی [هم] دارم من به مسئولان حکومتی خودمان - که البتّه این، شامل خود حقیر هم می شود-...ما هم ضعف داریم...دفاع از حقوق مظلومین وظیفه همه ما است؛ بخصوص [دفاع از] ضعفا و از حقوق ملّت وظیفه ما است، بخصوص [دفاع از] طبقات ضعیف ملّت؛ همه بایستی مراقب باشیم...یک گروه مهمّی هم در کشور هستند که فشارهای زندگی، آنها را زیر فشار قرار می دهد. باید همه همّت ما این باشد که این ها را از زیر فشار خارج کنیم؛ تلاشمان باید این باشد...بعضیها گله می کنند که چرا فلانی تذکّر نمی دهد؛ نخیر، بنده زیاد تذکّر می دهم. این که می بینید من گاهی علناً یک چیزی می گویم، این یک دهمِ تذکّرات و اوقاتتلخیها و هشدارهای ما با این آقایان نیست. در جلسات حکومتی، بنده غالباً تذکّر، هشدار و مطالبه، زیاد دارم. اینجور هم نیست که ما از قضایا مطّلع نباشیم؛ حالا بعضیها می گویند فلانی از فلان قضیّه مطّلع نیست؛ بنده از آن مسائل اجتماعی و عمومی و اساسیای که مردم از آنها مطّلع می شوند، باید ده برابر آنها مطّلع باشم و الحمدلله هستم... مسئولین ارشد به قدر وسعشان دارند کار می کنند؛ البتّه یک جاهایی قصور هست، تقصیر هست -نه این که این ها را منکر باشیم؛ بنده حقیر هم، هم قصور دارم، هم تقصیر دارم؛ خدا ببخشد... بنده البتّه تذکّراتی می دهم -عرض کردم، آنچه من گاهی علنی می گویم، یک دهم آنچه در جلسات خاص با آقایان عرض می کنیم هم نمی شود؛ گاهی هشدار می دهیم، گاهی دعوا می کنیم؛ معمولاً مسائل گوناگون را تذکّر می دهیم- منتها خب عرض کردیم، به قدر وسع".
در این مورد؛ الف- اذعان می کند که همه مسئولان نظام و رهبری مسئول ضعف ها و مسائل کشورند. ب- مسئولان نظام و رهبری قصور و تقصیر داشته اند. پ- رهبری از همه مسائل و مشکلات کشور آگاه است و دائماً به مسئولان در مورد آن ها هشدار داده و گاهی دعوا می کند. ت- از خداوند می خواهد که او را به خاطر قصور و تقصیر ببخشد.
دوم- آیت الله خامنه ای در ۱۹ بهمن ۹۶ دوباره به حرکت اعتراضی دی ماه پرداخت و گفت: "عدالت، عدالت اجتماعی، برداشتن فاصلههای زیاد بین قشرهای مختلف مردم. در این زمینه البتّه کم کاری داریم، عقبماندگی داریم، کاری که باید در این زمینه انجام بگیرد آن چنانکه شایسته و بایسته و لازم بوده انجام نگرفته؛ باید بجد دنبال این باشیم و بدانید که به توفیق الهی دنبال این هستیم و از این قضیّه صرفِ نظر نخواهیم کرد؛ این یکی از پایههای اصلی نظام جمهوری اسلامی است. البتّه راهش مبارزه با ظلم و مبارزه با فساد است...باید با فساد مبارزه بشود، با ظلم مبارزه بشود؛ البتّه خیلی سخت است. بنده چند سال قبل از این ذکر کردم که فساد مثل اژدهای هفت سر افسانهها است؛ در افسانهها، یک سر اژدهای هفت سر را که می زنی، با شش سر دیگر حرکت می کند؛ از بین بردنش آسان نیست. فساد این جوری است؛ برخورد و زورآزمایی با آن کسانی که در درون جامعه منتفع از فسادند کار بسیار سختی است، انصافاً کار مشکلی است، ولی از آن کارهای سختی است که حتماً باید انجام بگیرد؛ از آن کارهایی است که حتماً باید انجام بگیرد...حرف مردم را باید [گوش کرد]؛ حرف مردم شکایت از فساد است، شکایت از تبعیض است؛ این حرف مردم است. مردم خیلی از مشکلات را تحمل می کنند، البتّه فساد را، تبعیض را نمی پسندند، شِکوه دارند، شکایت می کنند. شکایت مردم از فساد و از تبعیض است که باید مسئولین - چه مسئولین قوّه مجریّه، چه مسئولین قوّه قضائیّه، چه مسئولین قوّه مقنّنه- به طور جِد دنبال کنند".
در این مورد؛ الف- اذعان می کند که کشور گرفتار بی عدالتی، فساد و تبعیض است. ب- می گوید همه مسئولان باید در این جهت بکوشند. پ- در تحلیل مسائل به گونه ای سخن می گوید که خودش را هم دخیل می سازد.
سوم- آیت الله خامنه ای در ۲۹ بهمن ۹۶ دوباره به حرکت اعتراضی دی ماه پرداخت و گفت:"مردم از برخی از مسائل جاری کشور، انتقاد هم دارند، نه این که انتقاد ندارند؛ ما کاملاً در جریان انتقادهای مردم، گلههای مردم، شِکوههای مردم هستیم؛ به ما هم می گویند؛ به دیگران هم می گویند، به ما منتقل می شود؛ امّا وقتی پای انقلاب و پای نظام در میان است، مردم اینجور وارد میدان می شوند و حرکت می کنند. یک آگاهی انقلابی، یک کمال سیاسی، در ملّت ایران به توفیق الهی به وجود آمده است که می توانند تفکیک کنند بین نظام انقلابیِ «امّت و امامت» و بین تشکیلات دیوانسالاری؛ [بااینکه] در یک جا انتقاد دارند، امّا از اصل نظامی که به وسیله انقلاب به وجود آمده است، با همه وجود دفاع کنند. این که می گوییم انتقاد داشته باشند، نه فقط انتقاد از دولت یا قوّه قضائیّه یا مجلس؛ نه، ممکن است کسی از شخص این حقیر هم انتقاد داشته باشد. این انتقاد هیچ منافاتی ندارد با ایستادگی پای نظام اسلامی، نظام انقلابی، نظام «امّت و امامت»...نتیجه مردمسالاری، پیشرفت کشور است؛ پیشرفتها هم واقعاً خارقالعاده است. ما دهه چهارم انقلاب را دهه پیشرفت و عدالت نامگذاری کردیم و پیشرفت به معنای واقعی کلمه در کشور اتّفاق افتاده است؛ عدالت را نمی گویم؛ درمورد عدالت ما عقبمانده هستیم؛ در این تردیدی نیست؛ خودمان اعتراف می کنیم، اقرار می کنیم. در دههی پیشرفت و عدالت بایستی هم در پیشرفت موفّق می شدیم، هم در عدالت؛ در پیشرفت به معنای واقعی کلمه موفّق شدیم، واقعاً پیشرفت کردیم و در همه زمینهها پیشرفت اتّفاق افتاده است؛ [امّا] در زمینهی عدالت، باید تلاش کنیم، باید کار کنیم، باید از خدای متعال و از مردم عزیز عذرخواهی کنیم. درمورد عدالت مشکل داریم و انشاءالله با همّت مردان و زنان کارآمد و مؤمن، در این ناحیه هم پیشرفت خواهیم کرد امّا در زمینه پیشرفت مادّی انصافاً کارهای بسیار زیاد و بسیار مهمّی انجام گرفته...من وظیفه دارم خطر را به مردم عزیزمان بگویم. ما اگر به سمت اشرافیگری حرکت کردیم، این رفتن به سمت ارتجاع است؛ اگر به جای توجّه به طبقهی ضعیف، دلسپرده طبقات مرفّه و زیادهخواه در کشور شدیم، این حرکت به سمت ارتجاع است".
در این مورد؛ الف- اعتراف می کند که کشور از نظر عدالت عقب مانده است. ب- مردم به دلیل مسائل و مشکلات، به حق از همه مسئولان نظام و رهبری انتقاد دارند. پ- برعکس بار اول که برای قصورها و تقصیرها از خداوند درخواست بخشایش کرد، از "خدای متعال" و "مردم عزیز"، "عذرخواهی" می کند.
نگاهی به تفکیک و ریشه یابی آیت الله خامنه ای
بر سخنان آیت الله خامنه ای نقدهای بسیاری وارد است. اما من فقط به سه نکته مهم و اساسی اشاره خواهم کرد.
اول- تبیین مارکسیستی مسائل: آیت الله خامنه ای به اقتفای مارکسیستها [۱] ، یا همه مسائل را به علل اقتصادی فرو می کاهد ( روبنای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و ایدئولوژیک تابع زیربنای اقتصادی است. به تعبیر یان کرایپ، گویی اقتصاد چوب بیلیارد است و سطوح سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی و اجتماعی توپ بیلیارد هستند که با استفاده از این چوب به حرکت در می آیند[۲] ) و یا همانگونه که انگلس و لویی آلتوسر گفته اند، علی رغم "استقلال نسبی" (relative autonomy) سطوح سیاسی و ایدئولوژیک و تأثیر علی آن ها، "اقتصاد در تحلیل نهایی تعیین کننده است"، به "تعیین کنندگی اقتصاد در تحلیل نهایی" باور دارد[۳]. آیت الله خامنه ای می گوید کشور گرفتار فقر، بیکاری، تورم، تبعیض اقتصادی، فساد اقتصادی و اشرافی گری است. این ها که حل شوند، بقیه مسائل هم به تبع آن ها حل خواهند شد. به عنوان مثال در آخرین سخنرانی می گوید:
"اشرافیگریِ مسئولان، امتیازطلبیِ مسئولان، بی مبالاتیِ به بیتالمال، بیاعتنائیِ به طبقه مستضعف، این ها حرکتهای ضدّ انقلابی است...ما اولویّتهایی داریم: باید مدیریّت جهادی را بر دیوان سالاریهای فرسوده ترجیح بدهیم؛ این یکی از اولویّتهای ما است؛ اصرار بر مدیریّت جهادی. مسئولین کشور در قوّه مجریّه، در قوّه قضائیّه، در بخشهای مختلف، مدیریّت جهادی را دنبال بکنند. مدیریّت جهادی به معنای بیانضباطی نیست؛ پُرکاری، با تدبیر حرکت کردن، شب و روز نشناختن و دنبال کار را گرفتن، این معنای مدیریّت جهادی است...در باب خدمات بایستی مستضعفان را، مناطق مظلوم را، مناطق دورافتاده را، ترجیح بدهیم بر مرفّهین... در اقتصاد، مسئله اشتغال بالاترین مسئله است، مسئله تولید بالاترین مسئله است".
این مدعا لزوماً صادق نیست. یعنی، حل و رفع مسائل و مشکلات اقتصادی، لزوماً حل کننده دیگر مسائل نظام و کشور نیست. در مقاله های قبلی در مورد حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ به این مسأله پرداخته ام. فقط و فقط به سه شاهد دیگر بنگرید. حرکت اعتراضی زنان در مورد حجاب اجباری و حرکت اعتراضی دراویش هیچ ربطی به مسائل اقتصادی ندارد. به تعبیر دیگر، حتی اگر عدالت اقتصادی حاکم بود، بازهم زنان به حجاب اجباری و دراویش به عدم آزادی فعالیت شان اعتراض داشتند. سومین شاهد هم بهائیان هستند. در ساختاری که عدالت اجتماعی در آن کاملاً رعایت می شود و سوسیالیستی و یا حتی کمونیستی است، بازهم بهائیان می توانند اعتراض کنند که چرا آنان از همه حقوق شهروندی محروم هستند(آزادی مذهبی در دوران بلشویک ها هم وجود نداشت و آنان دین را تریاک توده ها به شمار می آوردند که باید نابود شود. برای نابودی آن هم ۷۳ سال به نحو سیستماتیک علیه هرگونه دین و مذهبی عمل کردند، ولی در نهایت خود شکست خوردند).
دوم- تمایز نظام امت و امامت از تشکیلات دیوان سالاری: آیت الله خامنه ای با این تفکیک می کوشد تا نظام را از هرگونه اشکال و انتقادی مبرا سازد. ادعا می کند که همه مسائل و مشکلات ناشی از "تشکیلات دیوان سالاری" است، نه نظام "امت و امامت" که اصل انقلاب و جمهوری اسلامی است. اگر "دیوان سالاری های فرسوده" از طریق حرکت های انقلابی، جای خود را به مدیریت های جهادی و ساختارهای جهادی بسپارند- که عدالت خواه و دشمن اشرافیگری هستند- مسائل و مشکلات حل و رفع خواهند شد.
این مدعا، مدعایی کاذب است. چرا؟
الف- آن تفکیک و تمایز نادرست است. نظام امت و امامت در شکل یک نظام امروزین تجلی یافت. یعنی آن روح آسمانی، لباس زمینی بر تن کرد و جمهوری اسلامی را پدید آورد. به گفته ماکس وبر، بورکراسی، نماد عقلانیت (کارآیی، حسابگری، کمی سازی، کنترل و پیش بینی، غیر شخصی بودن، جهت گیری هدف - وسیله ای) است. بدون جمهوریت، تفکیک قوا، و دیوان سالاری لازمه آن، اصلاً جمهوری اسلامی تحت سلطه ولی فقیه وجود نخواهد داشت. به همین دلیل آیت الله خامنه ای در انتقاد از رویکرد برخی از ناقدان نظام می گوید:
"این هم که ما خیال کنیم انقلاب بدون نظام معنی می دهد، یک خطای دیگری است که از آن طرف، بعضی تصوّر می کنند انسان باید به همه چیز، به همه حوادث، به همه بخشهای نظام اسلامی زبان اعتراض و انتقاد و مانند این ها پیدا کند به اسم انقلاب؛ نه، این [صحیح] نیست. انقلاب یعنی نظام انقلابی؛ این نظام اسلامی، همین نظام امّت و امامت، نظام مردم سالاری دینی باید باشد با هدفهای انقلاب، با حرکت انقلابی، با جهتگیری انقلاب".
ب- دیوان سالاری و بورکراسی با حرکت های انقلابی و جهادی سازگار نیست. وبر که آن را نماد نوعی عقلانیت به شمار می آورد، در سطرهای پایانی پایان کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری نوشت که همین نظام آدمیان به "قفس آهنینی" تبدیل شده که فرجام آن "استحاله در نوعی فایده گرایی محض" است.
سوم- مسأله مشروعیت:فرض کنیم بتوان روح امت و امامت را از دیوان سالاری فرسوده و ناکارآمد نظام تفکیک کرد. فرض کنیم نظام امت و امامت یا مردم سالاری دینی بهترین نظام سیاسی دنیاست، اگر مردم این نظام را نخواهند، آن نظام فاقد مشروعیت عقلایی ناشی از رأی و رضایت مردم است. آیت الله خامنه ای که انتقاد از رهبری را مجاز به شمار آورد و برای قصورها و تقصیرها از آنان عذرخواهی کرد، در گام بعد باید نظام سیاسی را به مردم بسپارد. این گام، محصول فرایند قدرتمندسازی مردم در جامعه مدنی- در نهادهای مدنی و صنفی- و عقب راندن گام به گام قدرت لویاتانی رژیم سیاسی است.
پانوشت:
۱- مدعا این نیست که هرکس اقتصاد را پایه و اساس دیگر مسائل به شمار آورد مارکسیست است. در دهه ۴۰ و ۵۰ که مارکسیسم روسی و جهان سومی ایدئولوژی مترقی و نشانه روشنفکری به شمار می رفت، نیروهای مذهبی چون علی شریعتی ، علی خامنه ای ، مرتضی مطهری و...نیز می کوشیدند تا تفسیری به همان شکل از اسلام ارائه کنند. شریعتی از همه بیشتر تحت تأثیر این فضا قرار گرفت و حتی تا آنجا پیش رفت که گفت علی بن ابی طالب:"انقلابی تر از مارکس زندگی کرد و در برابر بهره کشان کینه ورزید و با محرومان چندان همدرد بود که فریاد زد: اگر قدرت را به دست آورد حقی را که اینان از مردم ربوده اند، اگر شیر شده در پستان مادرانشان رفته باشد، یا مهر در کابین زنانشان، بیرون خواهم کشید، و پس خواهم گرفت"(م.آ. ۲، ص ۱۴۵). می پرسید:"چگونه می توان مارکس را و حلاج و سارتر را در خویش با هم آشتی داد؟ بی آن که هیچ کدام را قربانی دیگری کرد"(م.آ. ۲، ص ۱۵۰). پاسخ می داد که علی بن ابی طالب نماد این سه بعد است(م.آ. ۲، ص ۹۲). شریعتی ادعا کرد که تحلیل طبقاتی را "مارکسیست ها از اسلام و مذهب یاد گرفته اند"( م. آ.۱۰، ص ۱۶). "منحنی جهت گیری طبقاتی قرآن کاملاً مثل ریاضی ترسیم می شود"( م. آ.۱۰، ص ۳۴). می گفت ما سوسیالیست هستیم و معتقدیم که در مسیر جبر تاریخ، سوسیالیسم به طور حتمی جایگزین سرمایه داری خواهد شد( م. آ.۱۰، ص ۱۰۳). مارکس در کاپیتال وقوع انقلاب سوسیالیستی را مطابق قوانین حرکت درونی اقتصاد سرمایه داری تفسیر می کرد( او قانون های بسیاری در کاپیتال برای سرمایه داری می سازد). مطابق تحلیل او، همه شرایط انقلاب- طبقات مخالف هم، تمرکز سرمایه، کارگران بیکار و با دستمزد اندک- درون زا هستند. البته مارکس برخلاف ادعا، فقط و فقط به دنبال تفسیری علمی نبود، بلکه تجویزی هم سخن می گفت. به عنوان مثال در سرمایه نوشت: "خشونت قابله هر جامعه کهنی است که جامعه نوینی را آبستن است". این سخن، در چارچوب تحلیل او از کمون پاریس قابل فهم است.
شریعتی براین مبنا سخن می گفت. مرتضی مطهری مالکیت ابزارتولید را دولتی به شمار آورد و به این هم بسنده نکرد و گفت کلیه اختراعات- از جمله آثار فکری چون کتاب- فاقد مالکیت خصوصی اند. کتابش که پس از انقلاب منتشر شد، به سرعت باد توقیف شد. علی خامنه ای هم کتابی تحت عنوان جامعه بی طبقه توحیدی نوشت. دقیقاً از جامعه کمونیستی مارکس الگو گرفته بود. مارکس نوشته بود:
"در مرحله بالاتر جامعه کمونیستی ، پس از آن که فرمان گذاری بردگی آور فرد به تقسیم کار...ناپدید شده است؛ پس از آن که کار نه تنها ابزاری برای زندگی که خواسته عمده زندگی شده است؛ پس از آن که نیروهای تولید نیز با رشد همه جانبه فرد بالیده اند، و [پس از آن که] همه سرچشمه های ثروت همکارانه سرشارانه تر جاری شوند- فقط در آن زمان می توان از افق فکری باریک بینانه حق بورژوایی در تمامیت آن فراتر رفت و جامعه می تواند بر درفش هایش نقش کند: از هر کس برپایه توانایی اش، به هرکس برپایه نیازهایش"( مارکس و انگلس، ۱۹۶۸ ، صص ۳۲۱- ۳۲۰ ).
پس از انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق و اعلام کمونیست شدن گروهی از آنان، رابطه نیروهای مذهبی و کمونیست ها تغییر کرد. علی خامنه ای هم پس از انقلاب شخصا دستور داد این کتاب را جمع آوری کنند.
۲- مارکس در پیش گفتار درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی- سال ۱۸۵۹- بهترین تدوین مدل زیربنا/ روبنا را عرضه کرده است. او می نویسد:
"انسان ها در تولید مادی زندگی خود وارد مناسبات معینی می شوند که لاینفک و مستقل از اراده آن هاست؛ این مناسبات تولید مطابقت دارد با مرحله معینی از تکامل قوای مادی تولید آن ها. کل این مناسبات تولید منوط به ساختار اقتصادی جامعه- همان زیربنای واقعی که روبناهای حقوقی و سیاسی بر آن شکل می گیرند و شکل های معینی از آگاهی اجتماعی با آن مطابقت می یابند. شیوه تولید زندگی مادی به خصلت عمومی روند اجتماعی، سیاسی و معنوی زندگی شکل می دهد. آگاهی انسان ها نیست که هستی شان را تعیین می کند، بلکه برعکس، هستی اجتماعی آن هاست که آگاهی شان را تعیین می کند...با تغییر زیربنای اقتصادی، کل روبنای عظیم نیز دیر یا زود دگرگون می شود"( مارکس ، ۱۸۵۹ ، صص ۶۰- ۱۵۹).
مارکس بعدها در سرمایه به برخی ناقدان این حکم کلی در پیشگفتار درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی پاسخ گفت. پاسخ او به نحوی است که شاید بتوان از آن این برداشت را کرد که این حکم فقط و فقط متعلق به دوران سرمایه داری است و در دیگر دوران ها، شمول کلی و موجبیت نخواهد داشت.
یک نشریه آلمانی زبان در آمریکا در انتقاد از تئوری مارکس می گوید در عصر باستان و بعد قرون وسطا، یونان وروم قدیم، تز مارکس قابل مشاهده نیست چون نقش دولت و مذهب بر زیربنای تولیدی فائق بوده و برآن می چربیده است. مارکس به لحن طعنه آمیز پاسخ می دهد که منتقد فرض را گذاشته که این بدیهیات را که همه می دانند من نمی دانم ولی نکته اینجاست که آن ها هم «وجه تولید مادی» داشتند و همان «وجه» («مُد آو پروداکشن») بوده که تعیین می کرده کجا سیاست برده داران و کجا دین کاتولیک حرف آخر را بزند. طعنه مارکس در این است که «کاتولیسیسم» شکم را سیر نمی کند، اول باید چیزی در اقتصاد تولید شود تا کاتولیسیسم بتواند از قِبَل آن حکم براند. مارکس می نویسد:
"در ارزیابی روزنامه آلمانی زبان، این نظر من که هر وجه تولید معین، و روابط اجتماعی خاص مربوط به آن، یا به کوتاهی، ساختار اقتصادی جامعه، پایه واقعیای را شکل می دهد که بر روی آن روبنای سیاسی و حقوقی برپا می شود، و شکلهای اجتماعی معینی از اندیشه نیز با آن مطابقت می یابد؛ این که وجه تولید است که تعیین کننده خصلت اوضاع عمومی اجتماعی، سیاسی، و فکری است، همه این دیدگاه ها برای دوران ما کاملاً صدق می کند که منافع مادی بر همه چیز مسلط است، اما در مورد قرون وسطا صادق نیست که در آن کاتولیسیسم غلبه داشت و نه در مورد آتن و روم، که سیاست بر همه چیز فائق بود. اول این که آدم تعجب می کند که کسی خیال کند این بدیهیات شناخته شده درباره قرون وسطا و دوران باستان از چشم کسی پنهان مانده باشد. اما این نکته دستکم بدیهی است که قرون وسطا نمیتواست از راه دین کاتولیک ارتزاق کند، و به همان نحو دوران باستان از طریق سیاست. برعکس، این شیوه تولید وسایل معاش بود که تعیین می کرد در یک جا سیاست، و در جای دیگر کاتولیسیسم نقشی برجسته پیدا کنند. دیگر این که ، تنها آشنایی مختصری با تاریخ جمهوری روم باستان کافی است تا بدانیم که تاریخ ناگفته آن همان تاریخ مالکیت بر زمین است. از سوی دیگر، دن کیشوت هم به وقت خودش مدتها قبل جریمه این تصور غلط را پرداخت که سلحشوری و شوآلیهگری با همه نوع وجه تولید در جامعه همخوانی دارد" "( کارل مارکس، سرمایه ، جلد اول ، انتشارات اینترنشنال، ترجمه عبدی کلانتری، چاپ هفتم ۱۹۷۵ ، ص ۸۲ ).
جامعه شناسان معتبری حتی در قرن بیست و یکم نوشته اند:"هدف نظریه دولت در اندیشه مارکسیستی تبیین صورت های سیاسی بر حسب شالوده های اقتصادی سازمان احتماعی است. از این دیدگاه، ویژگی های خاص دولت سرمایه داری را باید بر جسب فرآیندهای انباشت اقتصادی و بازتولید سرمایه داری تحلیل کرد. بر اساس این نقطه عزیمت، مسائلی از این دست را مورد بحث قرار می دهند: عملکرد دقیق دولت در بازتولید سرمایه ؛ میزان نسبی استقلال دولت از نیروهای اقتصادی، نقش مبارزه طبقاتی در تعیین شکل ها و قالب های سیاسی، و قابلیت تغییرات فراگیر در سطح دولت...اظهارات سنجیده تر مارکس درباره دولت سرمایه داری حاکی از آن است که چنین دولتی بخشی از روبنای حقوقی و سیاسی ای را تشکیل می دهد که می توان آن را به مثابه انعکاسی از یک زیربنای اقتصادی تبیین کرد" ( دن اسلیتر و فرن تونکیس، جامعه بازار، بازار و نظریه اجتماعی مدرن ، ترجمه حسین قاضیان، نشر نی، صص ۲۱۳- ۲۱۲).
مشکل مارکس این بود که ساخت اجتماعی را مشابه ساخت فیزیکی به شمار آورده بود. این تشبیه از فیزیک و ساختمان سرچشمه گرفته بود. جهان اجتماع، مانند ساختمان، دارای "زیربنا" و "روبنا" نیست. (رجوع شود به :خوزه لوپز و جان اسکات، ساخت اجتماعی ، ترجمه حسین قاضیان، نشر نی، ص ۱۲۲).
۳- موجبیت اقتصادی که روبنای سیاسی و حقوقی و ایدئولوژیک را فقط و فقط بازتاب زیربنای اقتصادی به شمار می آورد، از سوی انگلس رد شد. موجبیت مکانیکی تک علتی چنان به نام مارکس و انگلس گره خورده بود ، که انگلس در نامه مشهورش به بلوخ نوشت:
"...عنصر تعیین کننده در تاریخ، نهایتاً تولید و بازتولید در حیات واقعی است. نه من و نه مارکس چیزی بیش از این اظهار نکرده ایم. بنابراین، اگر کسی این اظهارات را با پیچ و تاب دادن به این عبارت تبدیل کند که عامل اقتصادی تنها عامل تعیین کننده است، اظهارات ما را به عباراتی بی معنی، انتزاعی و پوچ تبدیل کرده است"( انگلس، ۱۸۹۰ ، ص ۴۷۵).
آدرس کانال تلگرام اکبر گنجی: https://telegram.me/ganji_akbar