عدالت تاريك (1)
28 آبانماه 1381 زني ضمن مراجعه به كلانتري يازده كرمان اعلام مي كند كه «شب گذشته دخترم (شهره نيكپور) به همراه نامزدش محمدرضا نژاد ملايري با اتومبيل پژوي سفيد در حين مراجعت به منزل مفقود شدهاند. در حالي كه با تلفن همراه با منزل تماس داشتهاند تماسشان قطع شده و تاكنون خبري از آنها در دست نيست.»
دو هفته بعد (13 آذرماه 81) در حاشيه جاده جوپار- كرمان جسد محمدرضا نژاد ملايري در حالي كه بخشهايي از جسدش توسط حيوانات وحشي خورده يا از محل جسد دور شده كشف ميشود. دو روز بعد پژوي سوخته محمدرضا هم پيدا شد و در 17 آذرماه 81 جسد متلاشي شهره نيكپور (28 ساله) به فاصله كمي از محل جسد نامزدش كشف و از روي لباس توسط خانوادهاش شناسايي ميشود.
كشف جسد اين زوج در حالي صورت مي گيرد كه پيشتر قتلهاي مرموز ديگري در كرمان اتفاق افتاده بود. تحقيقات پليس پس از سه ماه به صدور حكم جلب «محمدحمزه مصطفوي» در 4 اسفند 81 منجر ميشود. محمدحمزه ابتدا منكر نقش خود در قتل اين دو بوده اما پس از رديابي تماسهاي انجام شده از تلفن همراه مقتولان ناچار به قتل اعتراف ميكند. او براي جلوگيري از دستگيري همدستانش و افشاي قتلهاي ديگر مسووليت كامل قتل اين دو نفر را برعهده ميگيرد. سپس به ترتيب محمد سلطاني محمد ياعباسي و علي ملكي دستگير ميشوند. ملكي به يك قتل ديگر (مصيب افشاري) هم اعتراف ميكند و در مرحله بعد سليمان جهانشاهي ميپذيرد كه با همدستي افراد دستگيرشده ابتدا مصيب افشاري (19 ساله) را به قتل رساندهاند، به فاصله يك هفته محسن كمالي و سپس جميله (زهرا) اميراسماعيلي را. و در 27 آبانماه 1381 محمدرضا نژادملايري و شهره نيكپور را به قتل رساندهاند.
پرونده شش متهم قتلهاي كرمان در شعبه نهم دادگاه عمومي كرمان بررسي و هر شش متهم به اعدام در ملاء عام و مجازاتهاي ديگر محكوم ميشوند. بازخواني متن دادنامه، دادگاه و اظهارات متهمان در جريان رسيدگي به پرونده نشان ميدهد كه:
1.محمد حمزه مصطفوي (22 ساله، مجرد) سرباز مركز كنترل فرماندهي نيروي انتظامي كرمان و به گفته وكيل متهم طلبه مدرسه الهادي قم، علي ملكي (25 ساله، مجرد) ميوه فروش، سليمان جهانشاهي (22 ساله، مجرد) نقاش ساختمان، محمد ياعباسي (21 ساله،مجرد) كارمند،محمد سلطاني (19 ساله، مجرد) سرباز قرارگاه سيدالشهداء و چنگيز سالاري (38 ساله، متاهل) با طراحي و نقشه قبلي مقتولين را به محلهايي كشانده و دستگير مي كردند و پس از بازجويي، در خصوص قتلشان تصميم مي گرفتند. آنها را به محلهاي خلوت و متروكه برده و پس از كشتن، جسدشان را سر به نيست ميكردند.
2.همه عاملان پرونده قتلهاي كرمان به گفته وكلاي خود از اعضاء پايگاه بسيج مسجد آقا غلامعلي مسجد ارگ كرمان بوده و در زمان ارتكاب قتلها كارت شناسايي بسيج داشتهاند.
3. به گفته وكيل محمدحمزه مصطفوي و محمد ياعباسي آنها عضو فعال بسيج و در سمتهاي فرمانده و جانشين فرماندهي پايگاه مقاومت علياصغر مولا داراي كارت و احكام ممهور به مهر ناحيه مقاومت بسيج بودهآند.
4.عاملان قتلهاي كرمان همچنين 4 دستگاه بيسيم، خودرو، دستبند و مكان پايگاه را در زمان ارتكاب قتلها در اختيار داشتهاند.
5.كارشناسان امنيتي در پاسخ به استعلام دادگاه درباره آمران احتمالي اين قتلها پاسخ دادهاند كه؛ 6 متهم «راسا تصميم به قتل افراد مورد نظر خود گرفتهاند. ضمنا دليلي بر آمريت فرد يا افراد ديگري جهت انجام قتلها به دست نيامده است. متهمان انگيزه خود را از ارتكاب آدمربايي و قتل، مبارزه با مفاسد اجتماعي اعلام كردهاند.» اما متهمان در جريان دادگاه گفتند كه تحت تاثير سخنراني يك آيتالله تصميم به انجام قتلها گرفته و آن را وسيلهيي براي امر به معروف و نهي از منكر دانستهاند. محمدحمزه مصطفوي در جريان دادرسي مجدد به اين پرونده و در پاسخ به قاضي دادگاه كه از او پرسيده «آيا مجوز قتلها كتبا يا شفاها به شما داده شده؟» گفته است: «كسي به ما دستور كتبي يا شفاهي نداده،اما با توجه به نواري كه از آقاي مصباح داشتيم، به اين نتيجه رسيديم.» او همچنين در جواب اين پرسش قاضي كه «آيا چنين نواري موجود است؟» گفته: «اين نوار را ندارم. فكر ميكنم در حسينيه كرمان موجود باشد...»
6.فرماندهي ناحيه مقاومت بسيج سپاه كرمان در پاسخ به استعلام دادگاه درباره سابقه فعاليت پايگاه علياصغر مولا اعلام كرده كه «پايگاه مقاومت شهيد علياصغر مولا در تاريخ 29/8/1381 مجوز افتتاح آن صادر گرديده است.» اما محمد حمزه مصطفوي در اعترافاتش گفته: «فرد افغاني (بعدها معلوم شد كه او مصيب افشاري بوده است) مشغول فروختن مشروب روي ميدان ارگ بود با ديدن بچههاي پايگاه پا به فرار گذاشت. سليمان جهانشاهي او را دستگير كرده، داخل پايگاه آورديم.» به نظر مي رسد كه قاتلان از مدتها پيش از محل پايگاه با همين عنوان استفاده ميكردند.
7.از محتويات حكم دادگاه چنين برميآيد كه قتل جميله (زهرا) امير اسماعيلي در فاصله قتل محسن كمالي و قتل محمدرضا نژاد ملايري و شهره نيكپور واقع شده است. اما دقت در ماجراي دستگيري و قتل محمدرضا و شهره نشان مي دهد كه شب 27/8/81 جمليه (زهرا) هنوز به قتل نرسيده چرا كه محمد سلطاني ضمن اعترافاتش درباره ماجراي آن شب ميگويد: «محمدحمزه مصطفوي گفت از طريق زهرا (جمليه اميراسماعيلي) با او تماس گرفتيم... آنجا رفتيم هادي يزدانفر آمد با زهرا شروع به قدم زدن نمود. در همين حال حمزه به سمت آنها دويد و بچههاي ديگر را صدا زد. همگي دور هادي را گرفتند و شروع به زدن او كردند، يك پژو كه مقتول آقاي نژادملايري در آن بود با سرعت آمد كنار بچهها... محمدرضا نژادملايري و خانم شهره نيكپور سرنشينان پژو را دستگير كرده به پايگاه آورديم.»
با اين حساب معلوم نيست كه قتل جميله (زهرا) اميراسماعيلي قبل از 27/8/81 انجام شده يا پس از آن. در صورتي كه جميله (زهرا) پس از اين تاريخ به قتل رسيده دليل قاتلان براي جلو بردن تاريخ قتل او حتما مهم بوده است.
8.قاتلان در جريان دادرسي بارها اعلام كردهاند كه مقتولان را مهدورالدم ميدانستند. آنها همچنين در مورد هر پنج قتل ذكر شده در پرونده به وسيله استخاره اقدام به تصميمگيري كردهاند.
آنها در دادگاه اول گفتهاند: «ما پيش از كشتن قربانيان استخاره ميكرديم و وقتي استخاره خوب ميآمد ترتيب قتل آنها را ميداديم.» در ماجراي شب 27/8/81 هم به خاطر استخاره بد هادي يزدانفر را پس از 24 ساعت آزاد كرده و محمدرضا نژادملايري و شهره نيكپور را به دليل خوب آمدن استخاره به قتل رسانده بودند. با اين همه محمد حمزه مصطفوي در جريان تجديد دادرسي گفته: «ما براي اين كه مهدورالدم بودن يا نبودن مقتولان را تشخيص بدهيم احتياجي به استخاره نداشتيم.» او در جواب قاضي كه پرسيده «پس چرا قبل از كشتن هر قرباني استخاره ميكرديد.» گفته است: «ما قبل از انجام قتل، استخاره ميكرديم تا قوت قلب در اجراي قتل داشته باشيم.»
9.قاتلان اين پرونده در اعترافات خود تاكيد كردهاند كه پس از دستگيري مقتولان هيچ مدرك جرمي پيدا نكردهاند. تنها در يك مورد به يافتن «چند تخته بنگ» در جيب يكي از مقتولان اشاره كردهاند. در ماجراي قتل محمدرضا و شهره يكي از قاتلان (محمد سلطاني) ميگويد: «من با او (حمزه) مخالفت كردم، گفتم آنها را به مركز اجرايي ببريم. ولي (حمزه) گفت خير ما كه از اينها مدركي نداريم. اگر به مركز اجرايي بببريم آنها را آزاد ميكنند. گفتم خوب منظور چيست؟ گفت بايد آنها را بكشيم.»
عاملان قتلهاي كرمان به گفته محمد ياعباسي حتي در بازجويي نتوانستهاند از مقتولان هيچ اعترافي بگيرند. محمد ياعباسي در اين باره ميگويد كه در جريان بازجوييها «درباره جرايم و خلافهاي آنها ميپرسيديم اما آنها اين مطالب را انكار ميكردند.»
10.چهار تن از عاملان قتلهاي كرمان در جريان دادگاه اول به روابط نامشروع نيز اعتراف كرده بودند. از جمله سرگروه آنها از سوي دادگاه و «از بابت ارتباط نامشروع با خانم م.ذ معروف به نازي (بازيگر تئاتر) به نود و نه ضربه شلاق تعزيري» محكوم شده بود. اين در حالي است كه نازي به اتهام تجاوز به عنف از اين سرگروه شكايت كرده است و خود نيز به شلاق محكوم شده است.
11.در فاصله ماههاي پاياني سال 1380 تا هنگام دستگيري عاملان قتلهاي كرمان، 13 قتل ديگر با روشهاي مشابه در كرمان صورت گرفته كه پرونده آنها مسكوت مانده است. شاهدان در اين باره حتي به يك پيكان سفيد با چهار سرنشين اشاره كردهاند اما هيچ اقدامي در مورد شناسايي آنها صورت نگرفته است.
نكته: شعبه سي و يكم ديوانعالي كشور به دنبال اعتراض وكلاي متهمان قتلهاي كرمان به حكم صادره از سوي شعبه نهم دادگاه عمومي كرمان اين حكم را نقض كرده و رسيدگي را به شعبه ديگر دادگاه عمومي كرمان محول كرده است. شعبه سي و يك ديوانعالي كشور نبود دليل بر ارتباط نامشروع متهمان رديفهاي 1 تا 3 را از جمله دلايل نقض حكم عنوان كرده و آورده كه «اقارير آنان در اداره اطلاعات در شرايط عادي صورت نگرفته زيرا در مراحل بعدي منكر شدهآند» همچنين «اعتقاد به مهدورالدم بودن مقتولان» و اينكه «متهمان بعضا از خانوادههاي شهيد داده يا ايثارگر هستند و خود آنان در دادگاه بر اين اعتقاد اصرار ورزيده و مستندات و مستمسكهايي براي آن (مهدورالدم بودن مقتولان) ذكر كردهاند.» از جمله دلايل حكم دادگاه ذكر شده است.
روايت قتلها
1.ماجراي قتل مصيب افشاري
... او را دستگير كرده داخل پايگاه آورديم. از او سوالاتي كرديم. پس از بازجويي استخاره كرديم كه خوب آمد او را بكشيم. سليمان گردن او را فشار داد و من دست و پاي او را گرفتم و محمد ياعباسي هم كمك داد تا اينكه ديديم اينطور نميشود او را كشت. چون مسجد بود از آنجا بيرون آمديم. او را به خانه آورديم. صبح روز بعد او چند شماره تلفن همراه از مشروبفروشيهاي حرفهيي به ما داد. سپس او را سوار ماشين كرده به باغ پستهيي برديم... او را در يك گودال كه كمتر از يك متر بود گذاشتيم. دستان او را بستيم و سنگ بزرگي را من (محمدحمزه) از بالا به طرف او پرتاب كردم. سليمان پايين دست و پاي او را گرفته بود و محمد (ياعباسي) هم كمك ميداد تا اينكه خون از سر او بيرون آمد و سليمان چندين بار سنگ را بر سر او زد و من و محمد خاك روي او ريختيم تا اينكه خاك بدن او را پوشاند. (اعترافات محمدحمزه مصطفوي)
2.ماجراي قتل محسن كمالي
او را دستگير كرده ... به طرف پايگاه رفتيم. در آنجا از داخل جيب او چند تخته بنگ پيدا كرديم. او را بازجويي كرديم. پس از استخاره او را به باغ ... برديم... محسن كمالي را داخل آب حوض انداختيم. (اعترافات محمدحمزه مصطفوي) او در حالي كه دستهايش از پشت بسته بود به طرف حوض بردند. او را داخل آب انداختند و محمد ياعباسي و محمدحمزه مصطفوي بر روي كمرش پاگذاشته و سرش زيرآب رفت و من (علي ملكي) هم پا روي پاي او گذاشتم كه بالا نيايد. اين قدر او را زير آب گذاشتيم كه جان داد. (اعترافات علي ملكي)
3.ماجراي قتل جميله اميراسماعيلي
«آقاي مصطفوي شب زنگ زد خانه ما و گفت بلند شو بيا خانه آقاي... آدرس را نميدانستم، آدرس داد. گفت فورا بيا و ماشين را هم بيارو من رفتم دنبال علي ملكي... رفتيم آنجا. ديدم كه به آن زن دستبند زدند و حمزه گفت او را به داخل ماشين ببريد... همينطور داخل شهر ميچرخيديم. حمزه گفت كه بايد او را به سر تلمبه (حوض) ببريم. مصطفوي استخاره گرفته بود،گفت استخاره خوب است... من گفتم حمزه اين زن است و من دست به جان او نمي زنم. گفت باشد تو اطراف را داشته باش... ديدم كه حمزه او را داخل آب انداخت و علي ملكي هم داخل آب بود. (اعتراف محمد ياعباسي)
4.ماجراي قتل محمدرضا نژادملايري و شهره نيكپور
در يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان حمزه مصطفوي به من زنگ زد، گفت بيا كارت دارم، رفتم. گفت عامل اصلي فروش مشروبات الكلي در كرمان را شناسايي نمودهايم. گفتم چگونه، گفت از طريق بچههاي مخبر. بيا او را دستگير كنيم. گفتم چگونه او را دستگير كنم. گفت از طريق زهرا (جميله اميراسماعيلي) با او تماس گرفتم و به بهانه دوستي و داشتن مجلس پارتي از او خواستيم كه دو كارتن مشروبات الكلي برايمان بياورد. گفتم كجا قرار گذاشتهيي. گفت كنار پارك نشاط. آن جا رفتيم. هادي يزدانفر آمد با زهرا شروع به قدم زدن نمود. در همين حال حمزه به سمت آنها دويد و بچههاي ديگر را صدا زد. همگي دور هادي را گرفتند و شروع به زدن او كردند يك پژو كه مقتول آقاي نژادملايري در آن بود با سرعت آمد كنار بچهها. محمد ياعباسي با نانچيكويي كه در دست داشت به شيشه جلوي ماشين زد و آن را شكست. حمزه مصطفوي با دست شيشه جلوي ماشين را كوبيد و آن را شكست. آنها را دستگير و به پايگاه آورديم. در آنجا حمزه با محمدرضا نژادملايري و خانم نيكپور حدود يك ساعت شايد هم بيشتر صحبت كرد. بعد آمد بيرون و گفت اينها همان اصل كاريها هستند بايد آنها را نابود كنيم. من با او مخالفت كردم، گفتم آنها را به مركز اجرايي ببريم، ولي گفت خير ما كه از اينها مدركي نداريم. اگر به مركز اجرايي ببريم آنها را آزاد ميكنند. گفتم خوب منظور چيست. گفت بايد آنها را بكشيم، اينها خيلي خلافكارند، اگر آزاد شوند ممكن است فردا محتاطتر عمل كنند و ديگر نشود آنها را دستگير كرد. ولي با همه اين احوال من مخالفت كردم. تا اينكه خيلي به من اصرار نبود و گفت حداقل استخاره بگير چون استخاره گرفتم و خيلي براي كشتن آنها خوب آمده است، تو هم استخاره بگيرد. بعد من استخاره گرفتم، ديدم عدد 6 آمد. يعني تعجيل در انجام عمل. پس من كه فكر ميكردم در هر كاري بايد استخاره كرد وقتي ديدم خوب آمد قبول كردم....او (محمدرضا نژادملايري) را داخل آب هول داديم. علي ملكي كه در آب بود، روي سر و گردن او ايستاد، و من و سيلمان جهانشاهي هم روي كمر او ايستاديم... در اولي كه او را داخل آب انداختيم خيلي خودش را تكان ميداد... اما كاري نميتوانست بكند.» (اعترافات محمد سلطاني)
«در پايگاه با استخاره جلو رفتيم براي هادي (يزدان فر) بد آمد و اما براي نژاد ملايري خوب آمد. آقاي سلطاني دومرتبه استخاره كرد، خوب آمد اما چيزي در ماشين آنها كشف نشده بود و شيشه ماشين شكسته بود. محمد از دادسراي نظام ميترسيد، مي؛فت پدرم را بيچاره ميكنند كه تصميم بر اين شد كه نسبت به استخاره خوب آمدن دو نفر را بكشيم به طرف باغ پسته حركت كرديم... گفتم چكار كردي؟ گفت محمدرضا نژادملايري تمام كرد... جسد نژادملايري را عقب ماشين گذاشتيم و سليمان دستبند را از دستان او باز كرد و به دستان (شهره) نيكپور زد. چشمان او را ... بستيم و او را به لب حوض آورديم. (اعترافات محمدحمزه مصطفوي)
بعد از آن كه به شهره نيكپور دستبند زده و او را به صورت داخل آب انداخته هنگامي كه داخل آب خود را روي شهره نيكپور قرار داده رفتم روي شهره نيكپور كه موبايلم با آب تماس گرفت و سوخت ... او تمام كرده بود. (اعترافات سليمان جهانشاهي)
با سلام
خيلي اتفاق نا گواري است ‚بايد آنها كه جوان ها را براي اين كار آماده مي كنند ‚ بدانند كه در اين فجايع سهيم هستند .
كاش به خدا و ان دنيا اعتقاد دشته باشند و جلوي اين اعمال گرفته شود/
kkkkkkkkkkkkkkkkk
قتلهای زنجیرهای کرمان تنها مشتی نمونه خروار است.حاکمیت مافیایی اسلامی در طول این حیات نکبت بار خود هزاران جنایت از این بدتر را مرتکب شده است.این لکه ننگ بر تاریخ بشریت ار تا کی باید تحمل کنیم؟
Unfortunately those who claim islam is the best way of life and justice, do not address horrible issues like this that are a systematic result of extremist islamic teachings.
Great crimes happen in all soceities and under all circumstances but the way an ideological system treats them is more important. Perhaps even bloody killing of innocent people like this is also not an important enough issue for Khatami to even briefly refer to.
Neither life of people nor their glory is in fact important enough for him.
He has either forgotten or did not recognize from beginning that justice, rights, freedom and democracy are not just general words but should be examined in the light of the apparently very trivial incidences like killing of innoccent citizens in the name and by hand of state-related elements or winning a prestigous award for fighting for freedoms.
چرا در خبر ابراز نظر احمقانه خاتمی در مورد جایزه صلح نوبل نظرات ما را نخواستید؟به هر حال این اظهارات تیر خلاصی است برای طرز فکری که خاتمی را اصلاح طلب و دموکرات می داند!
Rayehayeshan ra
Mardom bayad bator sambolik ham ke shode ayehayeshan ra az mozdori chon khtami begirand.
mikham bebinam agar khanevadeye hamin akhondaye kasifo in avaziha mikoshtan enghadr to mohakemashon taakhir mikardan.benazare man ta zamanike mamlekate ma eslami bashe azin dastanha bazam khahim shenid,tanha isaye masih mitone mellate maro az badbakhti va farhange aghab oftadeye arabha dor kone.zende bad iran.
نابود باد ارتجاع
koja mishe faryad zad "Afgaye Khatami lotfan khafe shavid!"
Afarin be in rahrovane asile eslam !!
mardom, man mikham reiiss jomhur besham.
ay amann.
man zendaniammm.
loool
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
مکتب مصباح يزدي و جنتي و خامنه اي دست پروردگانش همين جنايتکارانند. ريشه را بايد سوزاند, اينها شاخ وبرگ آن مکتبند.
Benazam be edalat Islami! Inha az khode pighambar Islam yad gerefteand.Vaghti taefeh yahodi ra ke be jorme kheyanat dar madine be eadam mahkom kard,zani ke baraye ayeshe kar mikard be oo panahande shod vali mohamad be Ali goft ta gardanash ra bezanad.Mibinid ke khomini,taleban,yazdi ...ra Islam ra miravand va tanha ahmaghhaei hastand ke kheyal mikonand Islam be azadi,targhi, hoghoghe bashar motaghed mibashad.In nomonahe vazehei az edalat va ensannegari Islami ast.
Zobshodegan dar velayat