سه شنبه 29 مهر 1382

آيا ملت ايران ملتي خود شيفته است؟ نوشته ف.م.سخن

«به بهانه انتشار "تبعات نوبل" و "نوبل شوم" داريوش سجادي، و بحث هايي که برانگيخت»


داريوش سجادي طي مقاله "تبعات نوبل" که در سايت گويا منتشر شد، تلاش کرد تا "وجود سندروم خودشيفتگي در سلوک جامعه ايراني" را اثبات کند. به دنبال اعتراض اکثريت خوانندگان اين مقاله، ايشان در مقاله دوم تحت عنوان "نوبل شوم" بابت "شموليت اين تحليل" از جامعه ايراني عذر خواهي کرد، و ضمن "رديابي واکنش هاي خودشيفتگانه در رفتار کسر قابل اعتنايي از ايرانيان"، بخش ماکزيممي جامعه ايراني را از اتهام ابتلا به سندروم خود شيفتگي مبرا دانست.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

سوالي که در اينجا مطرح مي شود اينست که چطور فردي انديشمند، در مورد 62 ميليون انسان نظر مي دهد، و به فاصله بيست و چهار ساعت نظر خود را پس مي گيرد و آن را تنها به 130 نفر منتسب مي کند؟ آيا اين امکان وجود دارد که بيست و چهار ساعت ديگر ايشان نظر ديگري ارائه کند؟

مشکلي که ايشان، وبرخي ديگر از روشنفکران ما دارند، تعريف کلمه ملت و جامعه ايراني است. اين امر علي رغم بديهي بودن معضل بزرگي است که جامعه روشنفکري ما بدان دچار است. در دوران پيش از انقلاب سازمان هاي چريکي براي شناخت جامعه و "خلق ايران"، گروه هايي را به روستاها و کارخانه ها اعزام مي کردند. اين گروه ها وظيفه داشتند جامعه ايراني را بشناسند و بر اساس تحليل هاي به عمل آمده مبارزات خود را سازمان دهي کنند. شناخت اين گروه ها علي رغم عيني بودن راه به جايي نمي برد و انتظار سران سازمان ها را برآورده نمي کرد. حاصل اين تحقيقات آن شد که گروه هاي پيشرو خلق، خلق را از نظر افکار طبقاتي فاسد خواندند و آنها را غير قابل اصلاح دانستند و گمان بر آن آوردند که با شليک چند گلوله و انفجار چند نارنجک و کشتن چند پاسبان، خلق بيدار مي شود و به گروه پيشرو ملحق مي گردد. نتيجه اين گلوله پراني ها هم آن شد، که همان خلق، در روستا، اولين گروه از اين چريک هاي از جان گذشته را با چوب و چماق دستگير کردند و به ژاندارم ها تحويل دادند، و در نهايت کار، رهبري تحولات انقلابي به دست کساني افتاد که شايسته رهبري نبودند!

روشنفکران و گروه هاي پيشرو وقتي از شناخت ملت و خلق در مي مانند، ايراد را از ملت و خلق مي دانند و نه از تئوري هاي خود! به مانند اساتيد علم تشريح قرون ماضي که بر اساس کتاب جالينوس اجساد را تشريح مي کردند، و هر جا که به چيزي غير از آن چه که در کتاب آمده بود بر مي خوردند، ايراد را به جسد نسبت مي دادند و نه به کتاب استاد! بر اساس همين واقعيت تلخ و عدم شناخت است که سران حکومتي توسط ملت به عرش اعلا کشيده مي شوند و بعد از مدتي همان ملت آنها را با سر به زمين مي کوبند. اينکه مي بينيم ماشين حامل رهبر را در زنجان مردم بر سر دست مي برند، و در روز تولد شاه صدهزار نفر در استاديوم آريامهر هلهله مي کنند، و در راه پيمايي ششم بهمن هزاران نفر براي هويدا دست تکان مي دهند، و هزاران نفر در پاي ديوار برلن، در حضور اريش هونکر، بر لزوم چنين ديواري که جلوي هجوم امپرياليسم و فاشيسم را خواهد گرفت صحه مي گذارند و با فرياد و هيجان، دعوت او را به مبارزه با امپرياليسم جهان خوار لبيک مي گويند، صحنه هائي است که خيلي ها از تحليل آن در مي مانند. اتکا رهبران سياسي کشور به اين گونه تظاهرات مردمي نيز به همان بهت و حيرتي منتهي مي گردد که شاه در پاناما، هويدا در صحن دادگاه انقلاب، و هونکر در راه تبعيد به شيلي دچار آن شدند. گروه هاي پيشرو و احزاب مردمي هم چون سازمان چريک ها و سازمان مجاهدين و حزب توده و نيز روشنفکران مستقل طرفدار مردم نيز در اثر تحولات غير قابل پيش بيني ئي که نمي توانستند علل بروز آن را تحليل کنند دنباله رو "خلق قهرمان" گشتند و به جاي آن که هدايت گر خلق باشند، خلق آن ها را هدايت کردند.

وقتي روشنفکري از ملت سخن مي گويد به راستي چه چيزي را به عنوان ملت در نظر دارد؟ آيا چوپان پيري را در نظر دارد که من در جنگل هاي شمال ديدم و تمام زندگي اش در گاو و گوسفندها و راديوي دو موجي که داشت خلاصه مي شد و چنان در سال انقلاب، مسائل ايران و مذاکرات مجلس شورا و سنا را با ذکر جزئيات براي من تجزيه وتحليل کرد که من از کار او در شگفت مانده بودم؟ آيا مرد سيه چرده ي جنوبي را در نظر دارد که تک و تنها در کومه اي بر حصيري لخت نشسته بود و مراقب مزرعه هندوانه بود و سه سال بعد از انقلاب شاه را دعا مي کرد و نفرين مي کرد حکومتي را که باعث جنگ و گراني و احتکار شده بود؟ آيا پيرزن و پيرمردي را در نظر دارد که در مزرعه اي در حميديه کار مي کردند و جان مي کندند و نفرين مي کردند به جنگ که باعث شده تانک ها و نفربرها از کنار مزرعه آنان بگذرد و خاک بر برگ خيارهاي تازه رسته بنشاند که نتوانند نفس بکشند و رشد کنند و جهاد سم به قيمت دولتي به آنها نمي داد و اين دو مانده بودند که با هزينه هاي زندگي چه کنند و وقتي بابت چند خيار و گوجه بيست تومان به آنها داديم انگار که دنيا را به ايشان داده ايم و تمام اينها در زماني بود که اکثريت ملت از ديد دستگاه حکومتي سرود خوانان و پاکوبان، رو به جبهه ها داشتند؟ آيا مرد بقالي را در نظر دارد که موقع زلزله گلبافت، خانه و کاشانه و دکانش ويران شده بود، و در کنار سفره پرارزشي که براي ما به رسم ميهمان نوازي در کنار خيابان گسترده بود، حکومت انقلابي را نفرين مي کرد، و خود و زن و فرزندانش چنان از روحانيون حاکم بد مي گفتند که آدمي حيران مي ماند که در اين نقطه دورافتاده، مردمان به چه سان مي انديشند، و طرفه آن که با به راه افتادن جمعيتي که به تحريک عوامل حزب الله بر روي ويرانه ها عليه بني صدر شعار مي دادند و سرنگوني او را خواستار بودند همين خانواده و من با هم به جمعيت پيوستيم چرا که مرد بقال به ما گفت اينجا زير نظريم و اگر نرويم عاقبت خوبي نخواهد داشت؟ آيا سرباز روستائي ترکمن صحرائي را در نظر دارد که فارسي نمي دانست و او را از دهشان براي جنگ با صداميان کافر گسيل کرده بودند و وقتي به شوخي به زبان خودش مي گفتيم که چرا استخدام ارتش نمي شوي و همين جا نمي ماني، نگاه عاقل اندر سفيهي به ما مي کرد و مي گفت مگر من خلم که اينجا بمانم و کشته شوم؟ آيا پسر نوجواني را در نظر دارد که در دشت هاي سيستان بلوچستان علف گاز مي زند و يا پيرزني که با کمر خميده در شاليزارهاي شمال برنج مي کارد يا زن عشايري که در کوه ها و دشت ها عمر مي گذراند؟ اين ها تازه درصد کوچکي است از ملتي بزرگ به نام ملت ايران. به اينها اضافه کنيد گروه مهندسان و پزشکان و استادان و کساني که در زندگي شهري بيشتر با آن ها سر و کار داريم. به اينها اضافه کنيد پرفسورهاي عالي رتبه اي که در اروپا و آمريکا مشغول به کارند و سرمايه داران بزرگي که در چهارگوشه عالم علي رغم تعداد اندک در اشل جهاني فعاليت دارند و هنرمندان والامقامي که هنرشان را در ابعاد بين المللي عرضه مي کنند. به اينها اضافه کنيد جامعه مسيحيان و يهوديان و زرتشتيان و بهائيان ايراني. تنوع و کثرت اين گروه ها و دايره هاي تو در توي مجموعه هاي فکري و شغلي و مذهبي و قومي، آن قدر زياد است که به نظر قابل احصا نمي باشد. شايد گفته شود که يادآوري اين تنوع و کثرت، کاري عبث است و حرام کردن کيلوبايت هايي از سرورهاي گويا. اما ناگزيريم اين مسائل بديهي را يادآور شويم تا کساني که ملتي را بيمار مي خوانند بدانند که روي سخن شان با چنين جمع متنوعي است. نگراني از چنين اظهار نظرهايي براي امروز نيست. براي فردايي است که حکومت به دست امثال اين نظريه پردازان مي افتد و با چنين بينشي آن مي کنند که طي دو هزار و پانصد سال – جز در مقاطعي خاص - بر اين ملت بزرگوار رفته است.

اظهار نظر در باره يک ملت و تشخيص علمي و عيني بيماري هايي که حقيقتا به آنها دچار است، نياز به اطلاعات دقيق آماري دارد. چنين آماري نمي تواند به طور عادي، بر اساس شمارش و نظرخواهي مستقيم به دست آيد چرا که مردم به نظام آمارگير و آمارگيران اطمينان نمي کنند. در زمان جنگ وقتي مخبري براي مصاحبه با سربازان مي آمد، مخالف ترين مخالفان جنگ و نظام هم، سخنش را با درود به رهبر کبير انقلاب شروع مي کرد و حضور در جنگ را نعمت الهي مي خواند و سرکشيدن شربت شهادت را آرزو مي کرد. دوربين ها که خاموش مي شد، و به سنگرها که بازمي گشتيم، لعن و نفرين بود که فضا را مي آغشت و خنده تمسخر که ببين طرف را عجب سر کار گذاشتيم! اين شيوه اي است شايد نامرضيه اما موثر که از ديروز تا امروز ملت ايران با آن خود را حفظ و دشمنانش را به آرامي نابود کرده است. اين انطباق ظاهري با آنچه که حکومت ها از مردم مي خواهند، نوعي تنازع براي بقاست که هرچند زيبا نيست اما اثرگذار است. در جائي که مشت بر ديوار سيماني اثر نکند، رسوخ از لا به لاي شکاف ها و درزهاي آن شايد موثر افتد. واقعيت اين است که همه قهرمان نيستند. همه براي زندان رفتن و شکنجه شدن آمادگي ندارند. همه حاضر به از دست دادن کار و محل تدريس و تحصيلشان نيستند. ريش مي گذارند و مقنعه به سر مي کنند و در راه پيمايي ها حضور مي يابند و در دل و منزل به هر چه ريش و مقنعه و راه پيمائي است لعنت مي فرستند. در چنين محيطي گرفتن آمار واقعي تنها از طريق سوال و جواب مستقيم امکان پذير نيست و مي بايد آمار گيري با جلب اعتماد و پژوهشي عميق همراه باشد که چنين امري با امکانات موجود تقريبا محال است. وقوع رويداد هايي مانند دوم خرداد و پيش آمدن زمينه اي که مردم توانستند نظر مخالف خود را بدون شناخته شدن ابراز دارند کلياتي را مي تواند مشخص کند اما براي رسيدن به نتايجي که تشخيص بيماري هاي اجتماعي را مقدور مي سازد کافي نيست.

بنابر اين دلايل نمي توان به راحتي از ملت و کنش ها و واکنش هاي آن سخن گفت. نمي توان و نبايد با استناد به ترانه ويگن، اظهار نظر کرد که ملت ايران معتقد است که زن ايراني زيباترين زنان است. شايد بتوان گروهي را که با آنها بيشتر نزديکيم در نظر داشت و بر اساس شناختي که در مورد آن گروه وجود دارد اظهار نظر کرد که در آنجا نيز بايد با قيد احتياط رفتار کرد. به قول دکتر شريعتي که خود از آندره ژيد نقل مي کرد، بايد موقع هر اظهار نظري در ابتدا گفت که "من فکر مي کنم که..." و با اين روش امکان تصحيح و نقد نظر را فراهم آورد. مثلا ما مي توانيم از روشنفکران و نويسندگان و هنرمندان مان بگوييم و مثلا موضوع خودشيفتگي را در اجتماع فرهيختگان جامعه مورد بررسي قرار دهيم. حداقل از روشنفکران، نوشته ها و آثاري در اختيار است که مي توان از طريق آنها قضاوت کرد و به نتايجي هر چند نسبي رسيد.

در چنين حالتي اگر جلال از خدمت و خيانت روشنفکران بگويد قابل قبول است. اگر غرب زدگي را به بحث بگذارد شنيدني است. مي توان خود جلال را بر اساس نوشته هايش نقد کرد. مي توان با خواندن سي و چند جلد آثار شريعتي افکار او را به عنوان يک روشنفکر مذهبي به چالش کشيد. مي توان آثار مهندس بازرگان را خواند و افکار او و همکيشانش را تجزيه و تحليل کرد. با بررسي مجموعه آثار آقاي مطهري مي توان روشنفکر مذهبي سنتي را مورد نقد روانشناسانه قرار داد. مي توان از تقي زاده اول گفت و تئوري غربي شدن از نوک پا تا فرق سر را بازشکافي کرد. مي توان افکار کسروي را از روي آثارش بازشناخت و باز شناساند. مي توان از طالبوف و ملکم خان گفت و نوشت. به طور کل مي توان مجموعه جامعه روشنفکري و منورالفکري ايران را مثلا از بدو مشروطيت تا به امروز بر اساس آثار پديد آمده خط به خط و کلمه به کلمه کالبد شکافي کرد و نتايجي روانشناسانه به دست آورد. به همين گونه جامعه روشنفکري معاصر را . بر اساس چنين تحقيقي شايد بتوان گفت که مثلا اين گروه خودباخته يا خودباور يا خود شيفته بوده اند، ويا راه خودباختگي و خودباوري و خودشيفتگي را هموار کرده اند.

روشنفکران نظريه پرداز اجتماعي ما بايد قبول کنند که همان طور که در رشته پزشکي نمي توان تمام تخصص ها را يک جا داشت و همه اجزا بدن را به طور تخصصي معاينه و معالجه کرد، در رشته جامعه شناسي نيز چنين تقسيم بندي هايي وجود دارد که بايد در هر يک صاحب تخصص بود تا بتوان اظهار نظري در خور و شايسته کرد. استناد و استدلالي از اين دست که "نسلي که تا پيش از اين از حضور لي ميجرز و همسرش (دو هنرپيشه نه چندان سرشناس آمريکايي) در تهران دچار تب ملي مي شد، اکنون در انتساب خود به دانشجويان اشغال کننده سفارت آمريکا از يکديگر سبقت مي گرفتند" قطعا شايسته عالم اجتماع نيست و به هيچ رو راه گشا نخواهد بود.

آلمان
18 اکتبر 2003

مقالات | بازديد 723 | نظر 10 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
دنبالک:
http://akhbar.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/495

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آيا ملت ايران ملتي خود شيفته است؟ نوشته ف.م.سخن' لينک داده اند.
نظرات
[Kaveh Jahangir - October 22, 2003 12:29 PM]

Cho dar taas-e lagzandeh oftad moor, rahaanndeh ra chaareh bayad na zoo,
Probably this single poem indicates the very hardship that we have had along our history. Don't forget that just until recently AAhgaa Mohammad Qaajarr used to kill as many people as he wished, and now the current regime does almost the same. Yet I still believe that we are much better and more honest than many the so called civilized nations. We shall prevail, and the future is is ours.

[mehran - October 21, 2003 10:04 PM]

سلام آقای ف.م
شما قلم روانی دارید که به خاطر داشتن آن به شما تبریک میگم.در مورد نظرات شما هم کاملا موافقم.فقط یک عرض کوچک داشتم و اون اینکه این خصوصیت انطباق با شرایط فقط مخصوص ایران نیست.شما کشورهای کمونیستی رو ببینید.اونها هم از چنین مرحله ای گذشته اند.ما هم باید بگذریم.به نظر من مهمترین رسالت آزاد مردان ایرانی روشن کردن دروغها و تزویرهای این حکومت فاسد است.بیایید با شرکت نکردن در انتخابات میخ آخر را بر تابوت جمهوری اسلامی بکوبیم.
زنده باد آزادی/زنده باد ایران

[villej - October 21, 2003 09:31 PM]

Thanks for your analysis. I Just disagreed about referencing Sajadi as an
intellectual. Using “BIG” word in his article to justify a baseless claim
does not make him a “BIG” thinker. The intellectual word in Farsi has
already been weaken because of some shallow thinker, but I guess calling
Sajadi as intellectual is an insult to the word. Please let appreciate the
meaning of the words. Regards

[حسين - October 21, 2003 07:56 PM]

صميمانه خواهشمند است آقاي سجادي را يک "روشنفکر" نخوانيد. ايشان در مقاله شان حتي يک جمله کامل به زبان فارسي نداشتند و سياه و سفيد بيني ايشان تنها از حضيض سواد و دانش شان خبر مي دهد.
"که نه هر کو ورقي خواند معاني دانست".

[Vesta - October 21, 2003 07:27 PM]

It was really true. I liked the way you wrote. Thank you and write more please. I think I can learn more if you write more.

[فضولک - October 21, 2003 06:57 PM]

دوروئي ، ريا، محافظه کاری و دوشخصيتي بودن (يکي در خانه و خلوت و دومي در اجتماع) که تاثير گرفته از برداشت غلط از تقيه در اسلام است، اين شيوه اي است نامرضيه و زشت اما موثر که از ديروز تا امروز ملت ايران با آن خود را حفظ و دشمنانش را به آرامي نابود کرده است و خود نيز از لحاظ شخصيتي زوال يافته است.اين طرز تلقي نجات دهنده نيست و در پايان به نابودی اخلاق و زوال شخصيت مي انجامد.

[javad - October 21, 2003 05:49 PM]

You said it right. Thanks. Our country is suffering because of intelectuals like Mr. Sajadi.

[سياوشان - October 21, 2003 03:41 PM]

ميداني جناب عزيز ف. م. سخن چند هفته اي پيش با يكي از درجه داران ليسانس وظيفه در حفاظت اطلاعات سپاه به صحبت گرم بودم در منزلمان و او مي گفت از داخل سپاه ومسائلش واما مي گفت بزرگترين و عظيم ترين مشكل اين نظام و اين مجموعه پشتيبان آن اكنون وحالا عدم همراهمي مردم وعدم مقبوليت نظامشان در ميان مردم ودنيا است و بعديش مسائل ديگرمانند اسرائيل وآمريكا وغرب وآژانس اتمي وحقوق بشري و....است اميخواهند مردم را دوباره به حماري كشانند و سواري دوباره و... اگر تا كمتر از يك دوسال ديگر وقت توان داشته باشند ديگر به سلاح اتمي مجهز شده اندو اگر به جنگي بكشد هيچ ابايي در به آتش كشيدن كل خاورميانه نخواهند داشت اين نظام فقط يك دو سال آرامش مي خواهد وبعد از ساختن بمب اتم ديگر وجود كثيف خود را تا دهها سال ديگر ادامه خواهند دادو هيچ ترسي از جنگ هسته اي نخواهند داشت نيازي دوباره دارند به بازي وحماري مردم با اصلاح طلباني ديگر وخيلي از اين برنامه هااما چنان شش سالي پيش خاتمي واطرافيانش پروژه حماري بود وبس و سرپوشي وانحرافي واميدي دادن به دنيا ودرون براي مدتي تا آنچنان در خفا بخواهند ماربسران انچه كنندثروتهاي قاروني زندگيهاي سليماني وحكومت فرعوني وكشتارآغا محمد خاني دين عربي ومردم حماري

[bahar - October 21, 2003 03:16 PM]

finally some words of truth, thank you Sir, thank you very much.

[Omidvar - October 21, 2003 01:51 PM]

Salam,,ba nazare shoma movafegham ,,vali grohe tasir gozar dar tahavolate ejtemaiee che kasany hastan?? anche mohem ast iin ast ke bedanim har mellaty hamvareh yek grooh az afrad ra dashteh ke tavanesteand dar tahavolate ejtemaiee tasir gozar bashan,,tavajoh be hamie aza jamiee mohem ast ,,vali bimarihaye nokhbegan mitavanad tasirate manfy ziadtary dashteh bashad,,agar nokhbegan az aghaye khomeini dar zamane enghelab defa nakarde boodan,,aya mardom be khiabanha miamadan?? aya sedaye oo be gooshe mardom miresid? man ke 5 sal dashtam,vali, vaghty az pedare khod miporsam ke chera enghelab kardin,,migooiad man didam har che Dr va mohandes va ostade daneshgahe to khiaboon omade, gooftam shayad inha ye chizi sareshon mishe,, pas gosh-zad kardane bimarihaye nokhbegane har jamee lazem ast ,,albate iin dalil bar iin nist ke man ba nazarate aghaye sajady movafegham,,

Copyright: gooya.com 2016