دوشنبه 5 آبان 1382

سيستم فدراليسم تنها راه حل بحران سياسی درکشورهای کثيرالملل نيست، م. سببی

گريز از تجمع قدرت و مرکز گرايی، مخصوصا در کشورهای کثيرالملل يکی از اصول اساسی الفبای دمکراسی محسوب می شود و نوع بارز اين گريز، مشخصا در نظام فدراتيو تعيين شده است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

قبل از هر چیز قابل ذکرهست که در این بحث از کلمه ملت بعنوان یک گروه و یا مردم مانند آذربایجانیها و کردها که دارای یک زبان و فرهنگ متحدی میباشند و مترادف با خلق و اقوام نیز هست استفاده میشود در حالی که ا ز ملیت بعنوان شناسنامه کشوری استفاده خواهد شد.
ETHNICITY. ملت:NATIONALITY ملیت:

طی چند سال اخیر تعداد کثیری از صاحب نظران و روشنفکران ایرانی که اغلب از طیف اقلیتهای قومی برخواسته اند با مقالات متعددی خواهان تغییرات بنیادی در راستای حکومت فدرالیستی در نظام سیاسی ایران هستند. با توجه به ستمهای سیاسی و فرهنگی موجود علیه ملتهای مختلف غیر فارس در ایران طبیتعا چنین خواستارها امری غیرعادی بنظر نمیرسد چونکه:
1. کشورهایی کثیرالملل همچون کانادا، بلژیک، سویس و هند برای حل مشکلات اقوام خود به نحو احسن از سیستم فدرالیستی بهره مند شده اند.
2. دولتهای تک ملتی با وسعت جغرافیائی بزرگ نظیر آلمان، امریکا، برزیل و استرالیا بمنظور گریز از حکومت سانترالیستی در راستای برقراری یک حکومت دمکراتیک با تجربه مثبت از اصول ساختار فدرالیسم سالیان دراز استفاده کرده اند.
3. کنوسیون آینده اتحادیه اروپا بعد از تحقیقات زیادی، ایجاد اتحادیه بر اساس اصول فدرالیسم، کنفدرالیسم را تنها راه حفظ ارزشهای ملی و تقسیم عادلانه قدرت در میان ملیتهای مختلف اروپا پیشنهاد کرده است.
4. کشورهای کثیرالملل و در حال رشد مانند سریلانکا و عراق که درگیر تضادهای قومی هستند در ایجاد آشتی ملی و دمکراسی به دنبال احیای حکومت فدرالیستی هستند.
5. با تکیه بر نظام فدراتیو تشکیل کشور چندین ملل سویس و بهم پیوستن شاهزاده نشینهای متعدد آلمانی ممکن شد.
6. قریب به شصت کشورجهان دارای یک نوع حکومت فدراتیو میباشند.

اینکه نظام فدرالیستی جوابگوی اکثر ضرورتهای جوامع دمکراتیک و مردم سالار هست چندان تعجب آور هم نیست چونکه اساس فدرالیسم را قراردادهای فردی و معاهده های جمعی که معمولا تفکیک عادلانه قدرت بین شهروندان و نظامداران و همینطور بین ارگانهای حکومتی و ملتها را تنظیم میکند تشکیل میدهد. البته برای حفظ حق تعیین سرنوشت خود، مشارکت مردم و حق رفراندم نقش کلیدی در روند تکامل نظام فدرالیستی دارد. برای مثال در اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی سابق معاهده های فرهنگی در غیاب حق رفراندم و مشارکت چندان در احیای جامعه عادل کارساز نشد. در حالی که در کانادا و بلژیک با وجود حمایت گسترده از حرکات استقلال طلبانه، منافع مشترک ملتها مانع جدائی آنها از همدیگر شده است وبا حفظ هویت دوگانه همچنان بصورت فدراتیو با همدیگر زندگی میکنند.

بررسی دو مورد دیگر، یعنی دوران بعد از فرانکو در اسپانیا و دوره بعد از استعمار در هندوستان، بروشنی نقش اصلاحات اساسی طبق اصول فدرالیسم دراحیای دمکراسی و مهار کردن موج خشونت و تجزیه طلبی را نشان میدهد. با ایجاد یک حکومت متشکل از شش دولت فدرال بر پایه زبان، حکومت هندوستان نه تنها موفق به جلب حمایت وسیع اکثر ملتها شد بلکه از گسسیختگی کشور نیز جلوگیری بعمل آورد. مشابه آن در اسپانیا نشان داد که افزایش قدرت دولتهای محلی بعد از سقوط دولت مرکزگرای فرانکو بشدت ازتشنج حاصله از خشونت سیاسی آن کاست و ضمینه برای رشد و شکوفائی فرهنگ و اقتصاد تمام ملتها را فراهم ساخت.

ایرانیان به ایده فدرالیسم چندان بیگانه هم نیستند. اولین بار در دوران جنبش مشروطیت انجمنهای ایالتی تاسیس شد که متاسفانه بدلیل عدم شرایط مناسب عمر درازی نکرد. از آن به بعد، تلاشهای متعدد اقوام مختلف از جمله آذربایجانیها و کردها برای احیای حکومت فدرالیستی در ایران بدلایلی بی ثمر مانده است. معمولا برای تشکیل یک سیستم فدرالیستی در یک کشور چند ین ملل مانند ایران مشارکت خیرخواهانه و تفاهم دو نیروی اساسی، یعنی دولت و مردم، اهمیت خاصی دارد. دولت با تدوین قوانین فدرالیستی و تنظیم ارگانهای نظارت و اجرایی ضمینه عینی را برای تغییرات بنیادی فراهم میسازد در حالی که مردم با تکیه بر تجربیات و آگاهی اجتماعی خود و حس مسئولیت زیر پایبند آن قراردادهای جمعی میروند. متاسفانه، بدلایل استفاده وسیع از خشونت سیاسی در تاریخ ایران، عدم آموزش و پرورش صحیح در ترویج دیالوگ و تجربه دمکراسی، در حال حاضر مردم و دولت ایران آشنایی کامل به محتوای این مسئولیت ندارند. لذا هر تلاش عجولانه جهت ایجاد حکومت فدرالیستی مشابه هند و اسپانیا در ایران در آینده نزدیک ناکام خواهد ماند و حتی میتواند عواقب ناخوشایندی نیز با خود به همراه داشته باشد. نگاه کوتاهی به عمق حوادث چند سال اخیر ناشی از انتقال شهرستانها مابین استانها اندکی گویای این حقیقت میباشد. حوادث بصراحت نشان میدهند که هنوز دیالوگ مسالمت آمیز پدیده بیگانه ای برای اکثر مردم ایران مخصوصا شهرستانیها میباشد و استفاده از خشونت سیاسی بخش عظیمی از فرهنگ و سنت ما را تشکیل میدهد. بنابر این بحث بر سر تغییرات بنیادی جهت ایجاد حکومت فدرالیستی در ایران بیشتر جنبه آکادمیک و روشنفکری دارد تا اینکه عینی.


خشونت و سیاست در ایران
برای روشن شدن عمق سنت خشونت سیاسی در ایران نگاهی کوتاه به تاریخچه آن امری واجب بنظر میرسد. خشونت سیاسی معمولا به اشکال مختلف در ایران ظهور کرده است.

1. از طرف نظامداران: یکی از ویژگیهای رژیمهای سلطنتی در ایران استمرار و انحصار خشونت ٌمشروع ٌ بود که متاسفانه بعد از انقلاب اسلامی همچنان بشدت سابق ادامه پیدا کرد. برای حفظ نظم در جامعه، دولت با تکیه بر مشروعیت قانونی و در چهارچوب وظایف خود حق اعمال زور از طریق نیروهای انتظامی و نظامی میباشد. اما خشونت قانونی نباید در مقابل دمکراسی و مشارکت گذاشته شود. حال اینکه در ایران اقتدارهای ٌغیر مشروع ٌ بخاطر حفظ حاکمیت در سرکوب مخالفان خود مدام از خشونت قانونی استفاده کرده اند. بنابر این بدون اشاره به جزئیات تاریخی سوء استفاده از خشونت ٌمشروع ٌ، باید گفت که تعجب آور نیست که تعداد کثیری از مردم ایران خشونت دولتی را اعم از نوع خود بخشی از روش سیاست بحساب می آورند و طبعا اعمال خشونت جهت پیشبرد سیاست از طرف حاکمیتهای محلی در ایران فدرالیستی نوعی مشروعیت (ولوغیر قانونی) خواهد داشت. حتی جلب و حمایت افکار عمومی نقش مهمی در مشروعیت اعمال خشونت ایفا خواهد کرد.

2. از سوی مخالفان حاکمیت (اپوزیسیون): استفاده از خشونت در جنبشهای سیاسی و ملی علیه اقتدار منبع دیگر تغذیه فرهنگ خشونت در ایران بوده اند. این نوع خشونت که به ٌ خشونت از پایینٌ معروف هست از نظر دامنه و گستردگی قابل مقایسه با خشونت نظامداران نیست و معمولا خشونتهای اپوزیسیونیستی از طریق ترور، مبارزه و قیام مسلحانه اعمال شده است. در تاریخ معاصر ایران، از ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی گرفته تا انقلاب مشروطیت، قیام خیابانی و میرزا کوچک خان، مبارزات مسلحانه از طرف گروههای مذهبی و چپ گرا ( فدائیان اسلام، مجاهدین خلق و فدائیان خلق)، تجربه کردستان و ترکمن صحرا همگی بیانگر ریشه عمیق عنصر خشونت در فرهنگ سیاسی جامعه ما هستند. بجاست یادآور شد که روشنفکران ایرانی در شکل گیری یک فرهنگ خشونت گرائی در ایران چندان بی تاثیر هم نبوده اند.

3. از سوی نیروهای خارجی: منبع دیگر برای توسعه خشونت هم د ر تاریخ معاصر و هم دیرینه ایران دولتهای اجنبی بوده است. سرنوشت کشور نه تنها درجنگ مستقیم با قوای نظامی دولت بیگانه، بلکه از طریق دخالت آنها در کودتاها نیز مورد تغییر واقع شده است و بدین صورت بیگانگان در گسترش خشونت تاثیر گذاشته اند.

4. خشونت ازسوی ارزشهای سنتی: شکی نیست که رفتار سیاسی بیشتر مردم بازده ارزشهای فرهنگی حاصل از گذشته آنهاست. بعنوان یکی از منبع بروز خشونت و رواج وسیع آن در میان مردم ایران، طبعا از خشونت ناشی از احکام دینی در اشکال گوناگون خود از جمله سنگسار، شلاق زدن و تنبیه فیزیکی دگراندیشان وبزهکاران باید نام برد. در کنار خشونت دولتی، ترویج خشونت از طریق ادبیات و هنر قبل و بعد از انقلاب، نیز بخش دیگری از فرهنگ مدرن ایرانیان را در چند دهه اخیرتشکیل داده است وبدین صورت در کسب نوعی مشروعیت اجتماعی به خشونت، هنر و ادبیات نیز نقشی ایفا کرده اند.

معمولا اکثر صاحب نظران سیاسی طرفدار اصلاحات با بی توجهی به کمبود سنت دمکراسی و پتانسیل ناشی ازسنت خشونت سیاسی در ایران معتقدند که تغییرات اساسی در نظام و گردانندگان آن و با بنیان قوانین دمکراتیک خواه ناخواه موجب حل مشکلات سیاسی کشور خواهد شد لذا مکررا در دستیابی به آن تاکید میکنند. البته شکی نیست که چنین تغییرات بخشی از مشکلات را حل خواهد کرد، اما همچنانکه قبلا ذکر شد مردم ایران آمادگی تغییرات عمیق و سریع در راستای فدرالیسم را ندارد و فقط بمرور زمان و تدریجا توانای جذب فرهنگ دمکراسی را خواهند داشت.

در اینجا به منظور جلوگیری ازطول کلام ازتوضیحات بیشتر در مورد مزایا و امکان احیای سریع نظام فدراتیو در ایران صرف نظر میشود تا دقت خوانندگان گرامی را بیشتر به سیستمهای غیر فدرالیستی در حل مشکلات کشورهای چند ملتی جلب شود.


حکومت غیر سانترالیستی
بطور عموعی گریز از تجمع قدرت و مرکز گرایی، مخصوصا در کشورهای کثیرالملل یکی از اصول اساسی الفبای دمکراسی محسوب میشود و نوع بارز این گریزمشخصا در نظام فدراتیو تعیین شده است. اما با توجه براینکه مثداق جامعه عادل سیستم دمکراسی بمنظوراحیای حقوق انسانی طبق منشور سازمان ملل (حق تعیین سرنوشت خود) میباشد، لذا با توجه به گوناگونی فرهنگ و سنتهای موجود در جهان طبعا شیوه دستیابی به آن نباید محدود به روش خاصی باشد.

اغلب نظام اداری ملیتهای دنیا در بین یک سیستم دو قطبی واقع شده است. تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در میان اندک معدود شهروند، و گاها خلق حاکم در جامعه چند ملتی، قطب منفی این سیستم را تشکیل میدهد در حالی که تقسیم عادلانه قدرت سیاسی و اقتصادی و همینطور فراهم کردن ضمینه برای مشارکت مردم و حق رفراندم قطب مخالف را تشکیل میدهد. در اینجا چشیده بحث ما بر سرنوع حرکت ازقطب منفی به مثبت در ایران و اجبارا رعایت مراحل تکامل یک پروسه اجتماعی میباشد. عدم درک صحیح از شرایط حاکم و اصرار در احیای نظام فدراتیو ممکن هست به معنای جهش از روی تعدادی مراحل تکامل در ایران باشد که بدنبال آن روند طبیعی پیشرفت منحرف شده ودر نتیجه بازده رضایت بخش ندهد. لذا بررسی وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران در پی صعود به اوج عدالت و تعیین تاکتیک مناسب باید بی قید و شرط باشد.

برای مثال، حاکمیت و انتخابات شهری که یکی از مهمترین پایه های حکومت دمکراتیک را تشکیل میدهد بعنوان یکی از بهترین تاکتیک گریز از حاکمیت سانترالیستی محسوب میشود. دربعضی از کشورها مانند سوئد شوراهای شهر نقش بزرگی در زندگی روزمره شهروندان دارند. به غیر از مسائل مربوط به سیاست خارجی، ارتش، بهداشت (kommun(
و تحصیلات عالی، قضایی و امنیت کشور اکثر تصمیمات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مربوط به شهروندان در سطح شورای شهر گرفته میشود. عوارضهای مخصوص و مالیتهای حاصل از درآمد شهرنشینان بخش عظیمی از بودجه شهررا تشکیل میدهد و بدین صورت قدرت اجرائی سیاستمداران محلی افزوده و بموازات آن فاصله بین سیاستمداران انتخابی و انتخاب کنندگان بشدت کاسته میشود.

دولت خاتمی با اینکه در تحقق سیاست اصلاح طلبانه خود به اهمیت انتخابات محلی پی برده است، اما همچنان اقدامات قابل ملاحظه ای در حاکمیت محلی انجام نداده است. با این باور که اصلاحات تنها از دریچه رأس نظام و در پایتخت ممکن خواهد بود پتانسیل دمکراسی محلی خارج از شهرهای بزرگ پایین ترین اولویت را در میان طراحان سیاست دوم خردادی را به خود اختصاص داده است. چنان بنظر میرسد که وزیرکشور دولت خاتمی در انتساب استاندارهای کشور که نقش دولت محلی را ایفا میکند تجربه و آگاهی از اصول دمکراسی را چندان ملاک انتخاب استانداران قرار نمی دهد. بدین ترتیب جای تعجب نیست که روند پیشرفت آداب و سنت دمکراسی در مرکز فرق فاحشی با شهرستانها دارد.

حمایت گسترده از رسانه های گروهی و مطبوعات محلی، انتساب رؤسای ارگانهای دولتی از افراد بومی با همکاری و پیشنهاد شوراهای محلی، افزایش قدرت سیاسی و حتی حقوقی شوراهای شهری،. صرف عوارض و مالیتهای محلی به نیازهای منطقه و همچنین تقسیم عادلانه ما زاد درآمد حاصله از نفت و سایر ذخایر طبیعی کشورنمونه اقداماتی هستند که دولت خاتمی میتواند بدون مداخله نیروهای محافظه کاران در تحکیم سیاست اصلاح طلبانه و حکومت مردم سالاری انجام دهد.

تجربیات حاصل در حول روند پیشرفت حکومتهای مردم سالاری نشان میدهد که اصلاحات سیاسی بدون اصلاحات فرهنگی ارزش چندانی ندارند. در یک کشور کثیرالملل مانند ایران اصلاحات فرهنگی بمراتب دشوارتر از اصلاحات سیاسی میباشد. چونکه سالیان دراز مدت، رمز اتحاد ملی زبان و فرهنگ فارسی شناسانده شده و همچون مذهب مقدسی در میان مردم ریشه انداخته است. درراستای احیای حکومت مردم سالاری در ایران طبیعتا رمز اتحاد ملی باید از نو بررسی و تعریف شود و اینبارپایه آن بر اساس منافع مشترک و متقابل تمام شهروندان ایرانی استوار گردد. توسعه و تکامل زبان و فرهنگ ملتها امری ضروری برای دمکراسی در یک کشور کثیرالملل مانند ایران میباشد چونکه بدون هویت زبانی و فرهنگی نمیتوان نایل به عالی ترین نوع زندگی مسالمت آمیز شد.

بموازات گریز ازفرهنگ مرکز گرایی، چندگانگی زبان و فرهنگ اقوام ایرانی مشکلاتی نیز ایجاد خواهد نمود. در حاکمیت و انتخابات شهری، تعریف و تعیین حوزه پوششی یک زبان و فرهنگ مشخص در ایالتهای مختلف ایرانی مشکل اساسی بنظر میرسد. البته چنین مشکلات مختص به مناطق مرزنشینها خواهد بود که باید بمرور زمان با دیالوگ فرسایشی حل شوند. همینطور موضوع دیگری که اهمیت خاصی در حاکمیت و انتخابات شهری در ایران دارد زبان رسمی کشور در ایالتها خواهد بود. طبق استانداردهای جهانی حداقل باید دو زبان بزرگ ( آذربایجانی و فارسی) زبان رسمی کشور شناخته شود و در مناطق خارج ازحوظه این دو زبان، در کنار زبان محلی یکی از دو زبان بزرگ اولویت داده شود.

در مجموع باید گفت که گرچه نظام فدرالیستی و حتی استقلال کامل ملتها جاذبه خاصی در حل نهائی مشکلات سیاسی ایران را عرضه میکند نباید در رد سایر راه حلهای مسالمت آمیز جهت دستیابی به دمکراسی اصرار ورزید. واقعیت این است که مردم ایران بدلیل عدم تجربه از گفتمان مسالمت آمیز نیاز به تکامل تدریجی دیالوگ سیاسی دارد و هر گونه تغییرات بنیادی و انقلابی در نظام سیاسی ایران اتوماتیک ضامن احیای جامعه عادل نخواهد بود. البته که استراتژی تغییرات باید بر مبنای احیای کامل حاکمیت دمکراتیک در ایران استوار شده باشد، اما تعمل و انعطاف در تاکتیکهای مقطعی اهمیت خاصی دارد. باینکه لزومی برای تائید مطلق از ماهیت و سیاست گروه اصلاح طلبان نظام و نوگرایان مذهبی در ایران وجود ندارد، تشویق و حمایت از سیاست توسعه حکومت غیر سانترالیستی توسط این گروهها بنوعی حمایت غیر مستقیم از ضمینه برای دمکراسی خواهد بود. اگر دولت خاتمی توان و یا خواهان رفراندم جهت ایجاد حکومت مردم سالاری نیستند، حداقل توان گسترش حاکمیت و انتخابات شهری که یکی از مهمترین پایه های دمکراسی را تشکیل میدهد دارند.
دکتر م. سببی
لوند/1381

مقالات | بازديد 1934 | نظر 99 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
در همين زمينه:

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/721

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سيستم فدراليسم تنها راه حل بحران سياسی درکشورهای کثيرالملل نيست، م. سببی' لينک داده اند.
نظرات
[amir - November 1, 2003 12:37 AM]

Persians+Gilaki+Mazandarani+Luri>65%
Iranian Kurds are 10%

Turks are 20% although many of them do not speak turkish.,
Only one turkish speaking city that has a population of over 1 million. There are 5 Persian cities that have a population of over 1 million.


com/e.o/iran_4.htm

Persians
30 million
Azeris
11 million
Kurds
6.0 million
Gilakis
3.3 million
Lors
2.7 million
Mazandaranis
2.4 million
Baluchis
1.5 million
Arabs
1.5 million
Bakhtiaris
1.1 million
Turkmens
1.0 million
Armenians
350,000

[ایرج - November 1, 2003 12:35 AM]

آقای علی و آقای دکتر احمدی و اهورا خسته نباشید

" بنا بر تحقیقات و مطالعات باستان شناسان ساکنان
اصلی وبومی بیشتر مناطق اشغال شده توسط آریا ها ِ دوران تمدن مشهور به " تپه ای" را پیموده از طریق
کشاورزی و تبادل کالا روزگار می گذرانیدند . آثار
بسیاری از مظاهر نخستین تمدن بشری متعلق به پیش از
تاریخ که در کاوشهای باستانشناسی شوش ِ استخر ِ ایلام ِ
لرستان ِ غار تنگ پیده در کوهای بختیاری ِ تپه های
سیلک کاشان ِ مار لیک ِ غار های تپه علی ِ رستم قلعه
در منطقه جنوبی سواحل دریای مارندران ِ قزوین ِ همدان ِ
تپه های حسنلو ِ شاهپور ِ اورمیه " چی چست " در آذربایجان و نقاط دیگر بدست آمده است مو ید این
نظر یه باستانشناسی ست." بدری آتابای ِ "نگاهی به
گوشه هایی از تاریخ ایران " 1377 ص 32
ّ
ادامه
" اقوام مادی در حدود هزاره دوم پیش ار زایش مسیح
در قسمتهای وسیعی از آذربایجان ِ آران و نواحی غرب
در کردستان و کرمانشا هان و همدان مستقر گردیدند. مادها در آغاز تحت فرمانروایی دولت آشور می زیستند.
در کتیبه های آشوری در حدود پانرده قرن پیش از زایش
مسیح نام ماد ها به صورت " آمادی" و پارسها "پارسواش" یاد شده است." همانجا ص 33
زرتشت در محلی نزدیک دریاچه چس چست اورمیه "رضاییه"
دیده به جهان گشود. آیین یکتا پرستی بر مبنای
سه اصل اندیشه نیک ِکردار نیک و گفتار نیک را زرتشت
به انسانها عرضه داشت. کسانی که کلمات توهین آمیز می
نویسند خودشان را از رده انسانیت بدور می کنند یعنی
افکار فاشیستی پان ترکیست دارند.
اوائل این قرن برنامه روسها وانگلیسها تقسیم ایران
به سه بخش بود

ایرج رشتی

[amir - November 1, 2003 12:30 AM]

Az hamaan Adress Shahin:
Total numbers of speakers is high: over 23 million Farsi speakers (about 50% of Iran's population); over 5.5 million Dari Persian speakers in Afghanistan (25% of the population); and about 1 million Dari Persian speakers in Pakistan.

This is still correct. It is just taking older statistics. Of course Gilaki+Persian+Mazandarani+Luri > 65% of the population.


[Shah Esmail - October 31, 2003 11:59 PM]

pas dar na-hayat sabet shod ke tamamiye Farsha dar donya 23000000 hastand va Turkhaye Azari dar Jografiye Iran hdode 30,000,000.00

[Shahin Ostajloo - October 31, 2003 09:17 PM]

Ba Salam kedmate
dostan tavajoh farmaid dar en adres
http://www.lmp.ucla.edu/profiles/profp01.htm
tedade Fars zabanhaye donya ra 23 melyon neveshteh hastan yani jamiyate Farshaye Afganestan va Tajikestan
http://www.lmp.ucla.edu/profiles/profp01.htm

[Javid - October 31, 2003 09:01 PM]

Dear Fellow,

I am from AHAR in East-Azerbaijan, Iran and have been living in Norway over 12 years

When I talk to Norwegian about 20 miljons azerbaijanis without a single school in their own language, they do not simply believe me. I would be grateful if someone could explain why just azerbaijanis would be deprived from thier language and culture

Of course, other peoples like Kurds and Beluch share the same fate. But the problem with azerbaijanis is thier number of population which make Norwegians amazed

Finally I am sad because, I can not write you in persain or azerbaijani language becuase I talk to my norwegian wife in their language and try to talk azerbaijani with my daugther. She has to be able to talk with her grandmother who can not speak persian

Myself can not write persian since it was long time ago I talked and wrote in that language, ofcourse I try to read news sometimes to understand what happining in Iran

Can you understand what you have done to us azerbaijanis?

Sincerely
Javid

[aria - October 31, 2003 07:13 PM]

vaghean zarfiate adama injoori sanjide mishe ke aya liaghate demokrasi ra daran ya na. sare ye masaleye bi arzesh hame oftadan be joone ham , va dar vaghe nevisandeye koskeshe maghale be hadafesh reside

[Vahid Norbakhsh (Bonabli) - October 31, 2003 05:42 PM]

http://www.durna.info/menaf.pdf

Ba salam, dostane aziz vakhti ma az hughugh insani khod harf mizanim zod be ma pantork migoyand. Vakhti ma hamkari ba hamzaban va hamfarhangan khod harf mizanim, ma pantork mishavim. Amma aghayan shovinist fars dar nabodi zaban va farhange sayere melletha shadidan talash mikonand , amma be khod hatta pan-fars bodan ra gonah midanad. Vaya bodece azerbayjanihara dar tovsiye zaban farsi dar tashkand ra amri tabii midanad vali hamkari torkhaye irani ba Baku jahat jologiri az nabodi zaban torki dar Iran ra khayanat va tajziye telebi midanand. Ey kash incur ashkhas ba yek edde adamhaye bitaraf dar morede afkare zalemane khod mashvarat mikardand. Dar memn maqalei dar morede motalebate belhage azerbayjaniyan dar sayte
http://www.durna.info/menaf.pdf mitavanid bekhanid ba sepas faravan Vahid


[ali - October 31, 2003 03:25 PM]

Yek--Aghaye Iraj Rashti,ba shoma movefegham.Doostan,in keh hoghooghe aghalliyatha ham dar zamane shah va ham JI,beh toroghe mokhtalef,za'ye shodeh-and,inkeh bekhatere tadris-e gooyeshe madari,morede azar gharar gerefteh-and va gah o bigah tojeehate ablahaneh va shovenisti az ba'zi "dolat-mardan" ve gheyreh,shenideh-and,inkeh shah-e fashist farhange lompani ra ravaj dad keh dar an beh khater lahjeye shirinat tahghir mishodi va beh maghamate bala nemiresidi,va...jozv-e haghayegh mebashand va joave moshkelati keh be-shakk bayad raf'e shavand.Moshkelati az in ghabil ,dar haghighat,joloye roshd-e ma ra az tarigh-e bolookeh kardane nirooye la-yazal-e "aghaliyyatha",ta hadd-e ziyadi gerefteh-and.

Masalan fekr konid,keh chera dar television-e sarasari Iran,ma nabayad afradi ra dashteh basheem keh beh gooyesha va zabanhaye mokhtalefe Irani,takkalom konand?!Cheh eshkali darad?!Aya in beh ghanaye farhangi hameh Iranian nemi-afzayad,aya sahm-e be-sazayee dar fahm bishtar-e yek-digar ifa nemikonad va sababe yek-parchegi bishtar va ameegh-tar-e Iranian nemishavad,aya ashnayee ba vajegan-e mahalli ,va avardan-e anha beh dakhel-e zaban-e ghaleb(Farsi) ,beh ghnay-e gooyesh-e hameh ma Iranian va kar-amad-tar kardane zaban-e farhangi/elmi ma,nemi-afzayad,va aya beh raf'e jahl va tahghir-e gooyesh-ha va mardom-e "aghaliyyat-ha" , nemi-anjamad?!Aya...aya


Az janeb-e digar,nabayad dar sanjesh va toseef-e in setamha va eshkalat,dochar-e eghragh va ya na-shokri shod.Dar in mored,ba beh neveshteh aghaye Iraj va aghaye Behrooz rojoo konid.Yademan naravad keh ba vojood-e in setam-ha,ba ham ghatebey=e bozorg-e Iranian,hich farghee beyn-e digar ham-mihanan-e khod nagozashteh va hameh ra doost o baradar o khahar-e Irani beh hesab avardeh va haman-gooneh niz raftar mekonand.Va yademan naravad,keh hame-ye ma Iranian ghorbani es'temar-e kasif va besyar khatarnak-e Gharb va amperialsim boodeh va hastim.Yademan naravad,keh hameh mardom-e Iran taht-e setam-haye vahshatnak tavassot-e estemar va nokarane dakheli an,az shah ta Rafsanjani va gheyreh,boodeh va hastim.Besyari az setamha keh bar aghaliyyatha rafteh,jozv-e avarez-e hamin baziha va dekhalat-haye ajnabi boodeh ast.Gool-e inha ra nakhorim doostan,dard-ha ra angooneh keh hastand bebinim,ettehad ra pas dareem,va bedanim keh ba tafragh-eh va shekaf-haye anchenani,hal o roozeman metavand hatta besyar bad-tar az in beshavad! Beh sooye esteghlal-azadi,democracy,edalate ejtamee,karamate ensani,va roshd-e haghighi beravim keh kelid-e asli in moshkelat hosool-e beh hamin ahdaf,yaft meshavad

[یاشار تبریزلی - October 31, 2003 02:05 PM]

از گردانندگان سایت گویا به خاطر اینکه امکان اظهار نظر آزاد برای هموطنان فراهم آورده است قدر دانی و تحسین می کنیم.

[Margbarfashistefars - October 31, 2003 06:49 AM]


Amareaz manabeye bitaraf dar Adrese zir mijod mibashad, amare Shah va Jomhoriye Eslami be darde Fashisthayefars mikorad va bas

http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH
AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information
QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More
TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN
PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.

[nabodbadiran - October 30, 2003 05:17 PM]
http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH
AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information
QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More
TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN
PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.


[alioff - October 31, 2003 06:02 AM]

استراتژي نوين پان‌تركيسم: استراتژي «ختنه»
استراتژي نوين پان‌تركيسم: استراتژي «ختنه»
دكتر حميد احمدي

در مورد وظايف و برنامه‌هاي پان‌تركيست‌ها در دوران جديد پس از جنگ سرد و استقلال كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز، بحث‌هاي زيادي در محافل پان‌تركيستي در داخل تركيه، در جمهوري آذربايجان و خارج از اين مناطق صورت گرفته است. اما هيچ‌كدام از اين بحث‌ها به اندازه پيشنهادات صبري بدرالدين براي پان‌تركيست‌ها جذابيت نداشته است. مي‌توان پس از ضياءگوك آلپ، بدرالدين را مهم‌ترين ايدئولوگ جريان پان‌تركيستي دانست. او در يكي از مقالات بسيار مهم خود كه در برگيرنده استراتژي پان‌تركيست‌ها براي دستيابي به وحدت تركيه، قفقاز، مناطقي از ايران، افغانستان و كليه جمهوري‌هاي آسياي ميانه و بخش‌هاي شرقي چين است، ضمن نگاهي به گذشته پان‌تركيسم، مي‌گويد كه تا سال 1991 (فروپاشي شوروي)، پان‌تركيسم تنها به عنوان يك ايدئولوژي وجود داشت اما پس از آن، اقدام‌هاي عملي براي آغاز مرحله نهادي جنبش پان‌تركيسم آغاز شد. تشكيل «مجمع خلق‌هاي ترك» (TPA ) با شركت‌ كشورهاي ترك زبان تركيه، قفقاز، كشورهاي آسياي ميانه و گروه‌هاي ترك‌ زبان ساير كشورها، نخستين گام در اين جهت بود. اين مجمع جلساتي را هر سال در پايتخت‌هاي كشورهاي مذكور تشكيل داد، در آن مسايل جهان ترك به بحث گذاشته مي‌شود. خلاصه استراتژي آينده‌ي پان‌تركيسم، آن‌گونه كه توسط بدرالدين مطرح شده است، به شرح زير است:
از آن‌جا كه كشورهاي داراي اقليت‌هاي عمده ترك زبان در روسيه، چين، ايران، بلغارستان، يونان و افغانستان، نسبت به هر گونه حركت در رابطه با وحدت ترك‌هاي جهان حساس هستند و آن را در مورد تماميت ارضي خود نوعي اقدام دشمنانه تلقي مي‌كنند، پان‌تركيست‌ها بايد بسيار محتاط عمل كنند، تا دشمني اين كشورها و نيز جهان عرب را برنيانگيزند. بدرالدين يك شيوه تدريجي را براساس آن‌چه كه او «اصل ختنه» (Prinaple of circmcision) مي‌خواند توصيه كرده و كاربرد آن را مدنظر قرار مي‌دهد. به نظر او در دوران قبل از ختنه، كودك را با اسباب‌بازي و شكلات و شيريني سرگرم مي‌كنند تا موعد مقرر فرا رسد و ضربه ناگهاني در اوج بي‌خبري كودك وارد شود. در اين لحظه اجتناب‌ناپذير، گريه كردن و مقاومت بيهوده است چون در واقع كار از كار گذشته است.1 وي يك استراتژي سه مرحله‌اي را براي رسيدن به آن‌چه كه ايجاد « فدراسيون ترك‌ها» مي‌‌خواند پيشنهاد مي‌كنند:
1ـ در مرحله نخست پان‌تركيست‌ها بر ايجاد روابط فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي ميان ترك‌ها تاكيد مي‌كنند. 2ـ در مرحله دوم استحكام سياسي در اولويت قرار خواهد گرفت، اما اين استحكام سياسي به شش كشور مستقل ترك روسيه سابق محدود خواهد بود. 3ـ مرحله سوم زماني است ]كه[ حركت اين كشورها به رهبري جنبش پان‌تركيستي، براي آزاد سازي خلق‌هاي ترك و اتحاد سياسي آن‌ها از قيد استعمار در روسيه (تاتارها، ياقوت‌ها و ...) چين (اويغورها)، ايران (آذربايجاني‌ها)، و غيره، آغاز خواهد شد. بدرالدين به دليل حساس بودن دنياي غرب، روسيه و كشورهاي منطقه به اقدامات تركيه، تاكيد مي‌كند در عين اين‌كه تركيه يك نقش محوري و رهبري كننده را در جريان پان‌تركي به عهده دارد اما در مراحل اوليه ادغام و اتحاد ترك‌ها، بايد با احتياط تنها بر جنبه فرهنگي رهبري تركيه تاكيد كرد. 2 به سوي اجراي استراتژي «ختنه»: گام‌هاي عملي تركيه و پان‌تركيست‌ها گرچه نمي‌توان سند دقيقي براي اثبات ارتباط گروه‌هاي پان‌تركيستي تركيه با پيشنهادات استراتژيك بدرالدين به دست داد اما بررسي اقدامات عملي دولت تركيه در سال‌هاي دهه 1990 و اوايل قرن 21 به خوبي نشان مي‌دهد كه اين گام‌هاي عملي در واقع چيزي جز گام‌هاي تدريجي پان‌تركيسم به سوي فراهم ساختن شرايط براي رسيدن لحظه موعود، يعني لحظه ختنه (چه در رابطه با جمهوري‌هاي شش‌گانه آسياي ميانه و قفقاز و چه كشورهاي داراي گروه‌هاي ترك‌زبان) نمي‌تواند باشد. در واقع بايد گفت كه « فرصت‌هاي طلايي» (از نظر خود پان‌تركيست‌ها) فراهم شده است. سقوط شوروي بار ديگر پس از گذشت 70 سال از سقوط دولت ترك‌هاي جوان و فروپاشي عثماني، دولت تركيه را به وسواس انداخته و آن‌ها را همانند رهبران ثلاثه ترك‌هاي جوان به تبديل پان‌‌تركيسم به استراتژي و ايدئولوژي رسمي سياست خارجي خود واداشته است. در جريان ده سال گذشته، دولت تركيه گام‌هاي زير را به عنوان گام‌هاي آغازين مرحله نخست استراتژي نوين‌ پان‌تركيسم برداشته است: 1ـ تشكيل مجمع خلق‌هاي ترك (TPA ) متشكل از تركيه، جمهوري آذربايجان، پنج جمهوري آسياي ميانه و گروه‌هاي پان‌تركيست كشورهاي غير ترك داراي گروه‌هاي ترك زبان. اين مجمع هر ساله جلساتي را كه به اجلاس « سران ترك» معروف است و تاكنون هشت اجلاس آن در پايتخت‌هاي مختلف منطقه برپا شده است، تشكيل داده است. در اين اجلاس‌هاي سران و نمايندگان گروه‌هاي پان‌تركيست، مسايل فرهنگي، اقتصادي و سياسي كشورهاي ترك تبار مورد بحث و بررسي و چاره‌يابي قرار مي‌گيرد. 3 2ـ تلاش براي ترويج فرهنگ، زبان و سيستم سياسي تركيه در جمهوري‌هاي فوق‌الذكر از طريق كمك به نشريات پان‌تركي، چاپ كتاب‌ها و نشريات تركي با استفاده از حروف لاتين (به جاي حروف عربي ـ فارسي) و تركي استانبولي، از جمله چاپ كتاب‌هاي آموزشي در مدارس و حتي چاپ كتاب‌ها و نشريات اسلامي به تركي استانبولي و حروف لاتين. تاسيس مدارس در سطوح مختلف از ابتدايي تا تاسيس موسسات آموزشي عالي در اين جمهوري‌ها و تدريس تركي استانبولي و تاريخ رسمي مورد نظر پان‌تركيست‌ها بخش ديگري از اقدامات دولت تركيه است. دولت تركيه و موسسات غير دولتي پان‌تركيست تاكنون چندين دانشگاه، و صدها دبيرستان و دبستان در سراسري جمهوري‌ها تاسيس كرده و به آن‌ها كمك مالي مي‌دهند. 4 3ـ كمك به تاسيس شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني و پخش برنامه‌هاي هنري، تاريخي، سياسي مورد نظر تركيه، چه از طريق كانال‌هاي رسمي تلويزيون خود تركيه و چه از طريق كانال‌هايي كه براي جمهوري‌هاي فوق به كمك متخصصان فني و كارشناسان هنري، ادبي،‌ تاريخي و سياسي پان‌تركيست وابسته به تركيه ساخته مي‌شود. تركيه از طريق اين پوشش وسيع ماهواره‌اي به ترويج زبان، فرهنگ، شيوه زندگي و سيستم سياسي مورد نظر خود در اين جمهوري‌ها مي‌پردازد. 5 4ـ تاسيس مدارس مذهبي به شيوه مدارس امام خطيب تركيه در اين جمهوري‌ها و چاپ كتب مذهبي، نظير قرآن و ساير كتاب‌ها به منظور جلوگيري از فعاليت‌هاي مذهبي جمهوري اسلامي و عربستان سعودي. علاوه بر دولت تركيه، موسسات غير دولتي، به ويژه موسسات اخوت اسلامي (طريقت) نيز در اين رابطه فعال هستند. يكي از فعال‌ترين اين موسسات غير دولتي، هيات‌هاي مذهبي وابسته به فتح‌اله گوسن هستند كه صدها مدرسه مذهبي در اين جمهوري‌ها تاسيس كرده و به ترويج زبان و فرهنگ تركيه دست مي‌زنند. 7 5ـ اعطاي بورسيه‌هاي تحصيلي گسترده، به دانشجويان اين جمهوري‌ها و نيز به دانشجويان ترك زبان كشورهاي منطقه، براي تحصيل در دانشگاه‌ها و موسسات آموزشي عالي تركيه. تركيه هر ساله هزاران بورسيه به اين كشورها و گروه‌ها واگذار مي‌كند، و در جريان اقامت آن‌ها در تركيه، علاوه بر آموزش زبان تركي استانبولي، ايدئولوژي پان‌تركيسم طي برنامه‌هاي آموزشي ويژه به آن‌ها ارائه مي‌شود تا پس از بازگشت به كشورهاي خود، به عنوان فرستادگان و فعالان جريان تركي و رواج فرهنگ، زبان و ارزش‌هاي سياسي و اجتماعي تركيه به عنوان رهبر نهضت پان‌تركي عمل كنند. 8 6ـ تلاش براي بازسازي اقتصادهاي ويران شده جمهوري‌هاي شش‌گانه سابق روسيه، از طريق فعاليت‌هاي شركت‌هاي تجاري، اقتصادي، دولتي و غير دولتي تركيه در زمينه‌هاي گوناگون فني، توليدي، صنايع تجاري، راهسازي و انواع قالب‌هاي اقتصادي دولت تركيه و شركت‌هاي وابسته به آن يا شركت‌هاي غير دولتي تركيه كه در طول ده سال پس از فروپاشي شوروي صدها قرارداد گوناگون در اين زمينه‌ها با دولت‌هاي آسياي ميانه و جمهوري آذربايجان بسته‌اند. 9 7ـ اعطاي وام‌هاي گوناگون به دولت‌هاي جمهوري‌هاي شش‌گانه فوق‌الذكر براي بازسازي اقتصادي و پيشبرد توسعه اقتصادي و فرهنگي اين جمهوري‌ها. اين وام‌ها گاه از طريق خود تركيه و شركت‌هاي ترك و گاه نيز با وساطت تركيه، از طريق كشورهاي اروپايي، اسرائيل و آمريكا به اين جمهوري‌ها واگذار مي‌شود. 10 8ـ اتحاد و اتئلاف با كشورهاي غربي و غير مسلمان به منظور افزايش توانمندي خود براي فعاليت‌هاي اقتصادي و فرهنگي در آسياي ميانه و قفقاز و مهم‌تر از آن مقابله با نفوذ كشورهاي رقيب نظير ايران كه زمينه‌هاي خوبي براي فعاليت‌هاي مقابل و خنثي‌كردن تلاش‌هاي پان‌تركيستي تركيه دارند. تركيه گاه از طريق ائتلاف با آمريكا و اسرائيل (پيمان استراتژيك 1994 تركيه ـ اسرائيل) و انجام پروژه‌هاي مشترك اقتصادي و صنعتي در آسياي ميانه و قفقاز، به اعمال فشار عليه ايران و ساير كشورهاي منطقه پرداخته است. دست پنهان جريان پان‌تركيستي در وراي مخالفت‌هاي آمريكا به مشاركت ايران در كنسرسيوم نفتي قفقاز، و عبور لوله‌هاي انتقال نفت آسياي ميانه از ايران را نبايد از نظر دور داشت. علاوه بر اين، تركيه و جريان پان‌تركيستي از قدرت مالي و سياسي و نظامي اين كشورها به ويژه (آمريكا و اسرائيل) به خوبي استفاده كرده و از طريق بستن پروژه‌هاي مشترك در زمينه‌هاي فوق،‌ از توان مالي، نفوذ سياسي، قدرت نظامي و دانش فني اين كشورها در راه اجراي استراتژي پان‌تركي خود بهره‌برداري كرده است. 11 پان‌تركيسم و ايران همان‌گونه كه در بخش‌هاي پيشين اشاره شد، ايدئولوژي پان‌تركيسم از همان آغاز هميشه نگاهي نيز به ايران داشته است. نظريه‌پردازان پان‌تركيسم/ پان‌تورانيسم، كه خود اساسا از نوشته‌هاي شرق‌شناسان اروپايي متحد انگلستان (كه در گرما گرم‌بازي بزرگ يعني رقابت امپرياليستي ميان روسيه و انگلستان، بر سر آسياي ميانه، ايران، ‌افغانستان و هند، طرح دامن زدن به احساسات قومي ترك گرايانه در محورهاي جنوبي روسيه را عليه اين امپراتوري ارائه دادند) الهام مي‌گرفتند، بخش‌هاي شمالي ايران، شامل آذربايجان، گيلان و شمال خراسان را بخشي از امپراتوري آرماني آينده ترك‌ها مي‌پنداشتند، و در اين رابطه نوشته‌هايي را در نشريات پان‌تركي استانبول انتشار مي‌دادند. 12 در سال‌هاي دهه 20 ـ 1910 تعداد اين‌گونه نوشته‌ها پيرامون آذربايجان ايران افزايش يافت و نويسندگان آن براساس استدلال‌هايي كه بيش‌تر از ماهيت احساسات غير عقلايي شديد نژاد پرستانه و تخيلي برخوردار بود، و نمونه‌هاي آن در هيچ يك از نوشته‌هاي معتبر تاريخي غربي (چه در عهد باستان و چه در قرون بعد)، اسلامي و ايراني به چشم نمي‌خورد. اين نوشته‌ها، بر ريشه‌هاي تركي ـ و نه ايراني بودن ـ آذربايجان اصرار مي‌ورزيدند و آن را جزيي از توران آينده مي‌دانستند. ضياء گوك آلپ در استراتژي سه مرحله‌اي پان‌تركيسم، كه پيش از اين به آن اشاره يافت، آذربايجان ايران و بخش‌هاي شمال غربي و شمال شرقي ايران را بخشي از «دوغوزستان» موعود بر مي‌شمرد كه با پيوستن به تركيه و قفقاز يك دولت بزرگ ترك تشكيل خواهند داد. 13 محافل پان‌تركيست دولت عثماني و جمهوري ترك بعدي، چه در اقدامات عملي و چه در نشريات گوناگون خود،‌ آذربايجان ايران را بخشي از منطقه تبليغاتي و عمليات خود جهت ترويج پان‌تركيسم در نظر مي‌گرفتند. سازمان پرقدرت مخفي تحت نظر انورپاشا (تشكيلات مخصوصه) كه اندكي قبل از آغاز جنگ جهاني اول به منظور فراهم ساختن زمينه ترويج پان‌تركيسم و الحاق مناطق شمال غرب ايران، قفقاز، شمال شرق ايران و افغانستان و آسياي ميانه تشكيل شده بود، واحدهاي تبليغي و عملياتي متعددي را به ايران اعزام كرد.14كه در شهرهاي تبريز و تهران مستقر شده بودند. گروه‌هاي عملياتي و تبليغي فوق در طول دوران اشغال آذربايجان از سوي عثماني پس از انقلاب اكتبر 1917 روسيه، براي تبليغ و سازماندهي هسته‌هاي پان‌تركي در تبريز تلاش كردند، اما مخالفت شديد ايران دوستان تبريز، به ويژه شيخ محمد خياباني و احمد كسروي، تلاش‌هاي آن‌ها را خنثي كرد. سقوط امپراتوري عثماني و از ميان رفتن رهبران ثلاثه پان‌ترك (انور، طلعت و جهان) باعث توقف موضع‌گيري‌هاي مداخله‌جويان محافل پان‌تركيستي و جمهوري نوين تركيه نسبت به ايران نشد. در اين رابطه مي‌توان اقدامات سازمان «ترك اجاقي» و رهبران روشي بيك اشاره كرد كه در كنفرانس 1923 استانبول، آذربايجان ايران را بخشي از جهان ترك دانست و ‌خواستار پيوستن آذربايجاني‌ها به جمهوري تركيه شد.14 سازمان ترك «اجاقي» در سال‌هاي دهه 1930 نيز در راستاي تبليغات گسترده خود پيرامون برتري نژاد ترك بر ساير نژادهاي جهان، مطالب عمده‌اي را عليه ايران انتشار داد. اين نوع احساسات و ادعاها را مي‌توان بيش از همه در نوشته‌هاي رشيد صفوت يكي از مورخين و نظريه‌پردازان سازمان مذكور پيدا كرد. 15 در اوايل سال‌هاي دهه 1940، گروه‌هاي پان‌تركيستي كه از سوي سفارت آلمان در استانبول و خارج از تركيه حمايت مي‌شدند، به عمليات خود عليه ايران افزودند در جريان تلاش محرمانه نمايندگان گروه‌هاي پان‌تركيست با ماموران اطلاعاتي آلمان نازي در برلين، پان‌تركيست‌ها در صدد برآمدند كه نظر آلمان‌ها را به آذربايجان ايران جلب كنند. براساس اسناد محرمانه آلمان نازي، نوري پاشا برادر انورپاشاي معروف، در جريان يك ملاقات با نمايندگان نازي در جبهه شرقي در 1941 (پيش از هجوم آلمان به شوروي) پيشنهاد ايجاد جمهوري‌هاي ترك در آذربايجان ايران و شمال عراق را كه متحدان تركيه خواهند شد، به نازي‌ها ارائه داد. 16 در طول سال‌هاي 44 ـ 1941 كه فعال‌ترين دوران تحرك‌ پان‌تركيست‌هاي «تركيه» بود، ‌فشارهاي زيادي براي حمايت تركيه از راه‌اندازي حركت‌هاي پان‌تركي در ايران صورت گرفت. محافل پان‌تركيست بخشي از تلاش‌هاي خود را بر دانشجويان ايراني مشغول به تحصيل در استانبول و آنكارا و گرايش دادن آن‌ها به فعاليت‌هاي پان‌تركيستي متمركز ساختند. (برخي از فعالان بعدي پان‌تركيست‌هاي فرهنگي و سياسي ايراني نظير جواد هيات و حميد نطقي ـ كه پس از انقلاب اسلامي نشريه وارليق را به زبان تركي و فارسي، اما با محتوي پان‌تركيسم فرهنگي منتشر كردند، در اين سال‌ها به دعوت دوات تركيه در استانبول به تحصيل مشغول بودند). 17 در همين دوره، يعني 1942 بود كه يكي از اولين كتاب‌هاي پان‌تركيستي پيرامون آذربايجان ايران توسط شخصي به نام صنعان آذر (نام مستعار) با استفاده از تبليغات تاريخي محافل پان‌تركيستي سال‌هاي قبل درباره ايران نوشته شد. 18 در همين دوره يكي از نويسندگان پان‌تركيست تركيه (صلاح‌الدين ارتورك) در كتاب خود كمك به « برادران ترك در ايران» را براي كسب استقلال خود، به عنوان نخستين، گام به سوي وحدت در « توران بزرگ» پيشنهاد كرد. 19 بعد از جنگ جهاني نيز مبلغان، روزنامه‌نگاران و نويسندگان پان‌تركيست تركيه، نظير جلال‌الدين يوسل احمد جعفر اوغلو و يوسف آزمون و فاروق سومر مطالبي مشابهي را كه بيش‌تر رنگ و بوي احساسي شديد همراه با پرخاشگري داشت و از تخيل‌پردازي‌هاي ذهني سرچشمه مي‌گرفت تا منابع تاريخي معتبر، درباره آذربايجان ايران مي‌نوشتند. نشريات پان‌تركيستي چون ارتوكن با طرح شعار « همه ترك‌ها يك ارتش هستند» خواستار تقويت نيروهاي مسلح تركيه و آماده سازي آن براي رهاسازي « ترك‌‌هاي ايران» شدند. 20 با تاسيس حزب پان‌تركيستي اقدام ناسيوناليست به رهبري آلپ‌ارسلان توركش، كه خواستار كمك تركيه به هسته‌هاي پان‌تركي جهان براي آماده‌سازي مقدمات تشكيل « توران بزرگ» بود، تبليغات پان‌تركي عليه ايران شدت بيشتري پيدا كرد. نشريات حزب مذكور و نشريات بعدي در دهه 1970 (پس از انقلاب اسلامي ايران) نظير « چاغري» به طرح مطالب نژادپرستانه و چاپ گزارشات اغراق گونه درباره جمعيت « ترك‌هاي ايران»، خواستار رهاسازي آن‌ها از به اصطلاح « ستم فارس‌ها» شدند.21 در سال‌هاي دهه 1980 كه موج اسلام‌گرايي تركيه را نيز در برگفت، تبليغات ضد ايراني حزب « اقدام ناسيوناليست» عليه ايران شدت گرفت و پان‌تركيست‌هايي نظير فاروق سومر و محرم ارگين به تلاش براي جذب عناصر ايراني اهل استان آذربايجان و تبديل ساختن آن‌ها به مهره‌هاي فعال پان‌تركيست تلاش كردند. 22 از اوايل دهه 1980 تعدادي از عناصر چپ‌گراي افراطي آذربايجان ايران به تركيه رفتند23و نزد اين پان‌تركيست‌ها به فراگيري آموزه‌هاي رمانتيك پان‌تركي مشغول شدند تا بعدها به ترويج آن‌ها در ايران دست بزنند. در سال‌هاي دهه 1990، به ويژه پس از فروپاشي شوروي و استقلال جمهوري آذربايجان، تعدادي از عناصر با سابقه پان‌تركيست‌ متعلق به فرقه دمكرات آذربايجان، كه پس از انقلاب اسلامي وارد ايران شده بودند به محافل سابق الذكر پيوستند تا در لحظه مناسب به كمك عناصر ماركسيست پان‌تركيست ايران (به ويژه چهره‌هاي فعال مسئول نشريه وارليق) آمده و فعاليت‌هاي سياسي و سازماني خود را در ايران آغاز كنند. باز شدن فضاي سياسي ايران در 1376 و جنگ قدرت ميان نيروهاي چپ و راست (موسوم به اصلاح‌طلبان و محافظه‌كاران) جمهوري اسلامي، فرصت مناسبي دست داد تا عناصر گوناگون پان‌تركيست ايراني (حلقه‌هاي باكو و استانبول) و هسته‌هاي فعال چپ و راست (در اروپا و آمريكا) با حمايت‌هاي مالي و سياسي تركيه و جمهوري آذربايجان، به انتشار نشريات گوناگون محلي در استان‌هاي آذربايجان ايران بپردازنند و ضمن تبليغات گسترده پان‌تركي به سازماندهي هسته‌هاي فعال در سطوح گوناگون (به ويژه در سطح دانشگاه‌ها) دست بزنند. استقلال منطقه مسلمان‌نشين قفقاز معروف به جمهوري آذربايجان نقطه عطف بسيار مهمي در سياست‌هاي پان‌تركيستي، به ويژه در رابطه با ايران محسوب مي‌شود. به اين خاطر از اوايل دهه 1990 به بعد دوره جديد و مهمي از تبليغات، تلاش‌ها و سازماندهي‌ها در رابطه آذربايجان ايران شروع شد كه در آن شعار « آذربايجان واحد» و هدايت تلاش‌هاي پان‌تركي جهت دامن زدن به احساسات تركي و طرح تضاد و كشمكش قومي ميان « ترك و فارس» به عهده جمهوري آذربايجان و عناصر افراطي پان‌ترك آن گذاشته شد. بررسي نقش محوري باكو در اين زمينه ضروري است. جمهوري آذربايجان: كارگزار پروژه پان‌تركيسم ضد ايراني همان‌گونه كه در بالا گفته شد، فروپاشي اتحاد جماهير شوروي اين فرصت را فراهم ساخت تا پروژه پان‌تركيسم ضد ايراني، يعني برنامه‌ريزي گام به گام براي رواج ايدئولوژي و جريان پان‌تركيستي در مناطق ترك زبان ايران و زمينه‌سازي اجراي استراتژي «ختنه» مورد نظر طراحان نوين پان‌تركيسم به اجرا درآيد. وظيفه اين طرح ريزي عملياتي و اجراي آن به عهده جمهوري آذربايجان گذاشته شده و نخبگان و محافل پان‌تركيست و به طور غير مستقيم دولت باكو، به كارگزاران دولت تركيه جريان پان‌تركي / پان توراني آن تبديل شده‌اند. در واقع اين پديده چندان بي‌سابقه هم نبوده است. نقش كارگزاري در همان دوره اوليه پان‌تركيسم، يعني دوران فعاليت‌هاي گروه سياسي، تبليغاتي و نظامي تشكيلات پان‌تركي سال‌هاي دهه 20 ـ 1910 تحت رهبري ترك‌هاي جوان، نيز به عهده نخبگان باكو گذاشته شده بود و بخش عمده‌اي از جريان پان‌تركيستي ضد ايراني از آن منطقه عليه ايران سازماندهي و هدايت مي‌شد. به واقع نخبگان ماجراجوي باكو در طول قرن بيستم نقش كارگزاري را براي يك دولت خارجي در ايران بازي مي‌كرده‌اند. در سال‌هاي 1930 ـ 1910 كارگزار دولت عثماني، در سال‌هاي 1990 ـ 1920 كارگزار برنامه‌هاي توسعه‌جويانه مسكو و از 1991 به بعد بار ديگر كارگزار استراتژي نوين پان‌تركيستي آنكارا. نگاهي كوتاه به سير تحول اين جريان، نكته‌ها را بيش‌تر روشن مي‌سازد. اصولا جريان پان‌تركيسم در منطقه‌نشين و سرزمين‌هاي سابق ايران در قفقاز از همان سال‌هاي آغازين قرن بيستم و همزمان با گسترش اين ايدئولوژي در امپراطوري عثماني، پيدا شد. برخي از فعالان پان‌تركيسم نظير حسين‌زاده و احمد آقا اوغلو از اهالي قفقاز بودند كه در سال‌هاي دهه 20 ـ 1900 در استانبول بسر مي‌بردند در زمره برجسته‌ترين شخصيت‌هاي محافل پان‌تركي محسوب مي‌شدند. 24 بعدها محمد امين رسول‌زاده نيز به آن‌ها پيوست، و همين گروه‌ها بنيانگذار حزب (مساوات) شدند كه در واقع از سال‌هاي 1917 به بعد گرايش‌هاي پان‌تركي خود را به شدت آشكار ساخت. اين حزب تحت حمايت شديد مالي، نظامي و سياسي رژيم ترك‌هاي جوان در عثماني قرار داشت و از برنامه بلندپرواز پان‌تركيستي رهبران عثماني در راه برپايي يك امپراتوري گسترده ترك زبان (توران) پيروي مي‌كرد. در واقع بايد بر اين نكته انگشت گذاشت كه اقدام حزب مساوات در سال 1918 براي گزينش نام « آذربايجان» براي منطقه مسلمان‌نشين قفقاز (اران و آلبانياي تاريخي) يك اقدام حساب شده و سنجيده در راستاي برنامه‌هاي آينده پان‌تركيستي ترك‌هاي جوان بود. رهبران حزب مساوات به كارگزاري از سوي رهبران ترك‌هاي جوان با گزينش اين نام براي منطقه اران، آرزو داشتند تا در آينده بحث وحدت مناطق شمال رود ارس را با آذربايجان واقعي در ايران مطرح كنند و با دامن‌زدن به احساسات ترك گرايانه ضد ايراني، زمينه الحاق آذربايجان ايران به امپراتوري ترك را فراهم سازند. گرچه اين نكته تاكنون به طور گسترده در پژوهش‌هاي ايراني بررسي نشده است، اما حضور نيروهاي نظامي ارتش عثماني در قفقاز، و حضور عناصر برجسته پان‌تركيست در آن منطقه را كه تحت حمايت نظامي عثماني قرار داشتند، مي‌توان دليلي بر اين مدعا دانست. در آن روزگار برخي از نخبگان تيزبين ايراني، نظير شخ‌محمد خياباني و احمد كسروي در تبريز به خوبي به اين انگيزه‌هاي پان‌تركي پي برده، و به آن اعتراض كردند. در پي همين اعتراضات بود، كه نيروهاي پان‌تركيست كه به همراه ارتش عثماني آذربايجان را در اشغال داشتند به تبعيد شيخ محمد خياباني از ايران به قفقاز دست زدند. 25 شيخ در راستاي مقابله با همين برنامه‌هاي گسترش‌طلبانه و الحاق‌گرايانه پان‌تركيستي، نام آذربايجان را به «آزاديستان» تغيير داد تا مانع برنامه‌هاي فوق شود. 26 در همان زمان، در تهران نيز روشنفكران و نويسندگان ايراني واكنش‌هاي شديدي بر اين اقدام پان‌تركيستي مساواتي / عثماني نشان دادند كه، در نشريات آن دور ايران بازتاب يافت. 27 گرچه سقوط دولت ترك‌هاي جوان و نابودي رهبران پان‌تركيست آن از يك سو، و سقوط رژيم مساواتي به دست كمونيست‌ها از سوي ديگر به اين برنامه‌ها و روياها پايان داد اما انديشه پان‌تركيستي در پوشش ماركسيسم ـ لنينيسم در منطقه قفقاز هم‌چنان ادامه يافت، و بار ديگر در جريان جنگ جهاني دوم فرصت نقش آفريني پيدا كرد. در اين مرحله بود كه باكو و رهبران آن نقش كارگزاري براي انديشه‌هاي گسترش طلبانه شوروي را بازي كردند، و با آفرينش ماجراي جمهوري‌هاي خود مختار آذربايجان و كردستان ايران درصدد تجزيه و الحاق اين مناطق به خاك شوروي برآمدند. نوشته‌هايي كه اخيرا براساس اسناد و خاطرات چهره‌هاي فعال در ماجراي تشكيل فرقه دمكرات آذربايجان و اعلام حكومت خودمختار در تبريز انتشار يافته است، به خوبي نشان مي‌دهد كه اين ابتكارات، بخشي از برنامه‌هاي مشترك مسكو/ باكو براي تشكيل يك آذربايجان واحد و الحاق آن به شوروي بوده است. 28 پان‌تركيست وابسته به رژيم ميرجعفر باقراف رهبر حزب كمونيست شوروي شاخه باكو، از همان آغاز اشغال آذربايجان ايران تا خروج نيروهاي ارتش سرخ، به مدت 4 سال از طريق انتشار نشريات به شدت پان‌تركيستي « وطن‌يولندا»، « شفق» و « آذربايجان» براي رواج پان‌تركيسم در ايران فعاليت كردند. حوادث بعدي، پس از خروج شوروي و فرار رهبران اصلي فرقه دمكرات به باكو، نشان داد كه اين‌گونه تلاش‌ها تاثير چنداني در ايرانيان آذربايجاني به جاي نگذاشته و هيچ خدشه‌اي به وفاداري‌هاي ايراني آن‌ها وارد نياورد. 29 نظريه‌پردازان و مورخان پان‌تركيست قفقاز، به همراه متحدان اندك ايراني عضو فرقه دمكرات آذربايجان خود در فاصله سال‌هاي 1979 ـ 1946، از طريق انتشار كتاب‌ها، نشريات، و برپايي نمايش‌هاي هنري و تبليغاتي راديويي هم‌چنان به تبليغ انديشه‌هاي پان‌تركيستي واگرايانه عليه ايران ادامه مي‌دادند. چهره‌هاي ماركسيست/ پان‌تركيست ايراني كه محصول سال‌هاي اشغال چهار ساله آذربايجان ايران از سوي ارتش سرخ و رژيم پيشه‌وري بودند و براي تحصيل در موسسات آموزشي شوروي به باكو اعزام شده بودند و يا به همراه ارتش سرخ و رهبران فرقه دمكرات به آن سوي ارس گريخته بودند، از سال‌هاي دهه 1960 به بعد فعاليت پان‌تركيستي خود جهت برانگيختن انديشه‌هاي قوم‌گرايانه در آذربايجان ايران را شروع كردند. شاعران ايراني الاصل نظير بالاش آذر اوغلو، مدينه گلگون و حكيمه بلوري دوشادوش ادبا و شعراي پان‌تركيست باكو نظير سليمان رستم، ميرزا ابراهيم اوف و ديگران در راه برانگيختن انديشه‌هاي پان‌تركيستي در ايران و طرح آرمان وحدت آذربايجان ايران با «جمهوري آذربايجان» تلاش مي‌كردند. 30 برخي از عناصر فرقه دمكرات نظير علي پناهي، رئيس تامينه تبريز كه پول‌هاي فراواني را از تبريز با خود به باكو به سرقت برده بود و نيز محمد تقي زهتابي از شاخه جوانان فرقه دمكرات كه در راستاي فراهم‌سازي كادرهاي آينده پان‌تركي براي ايران به باكو اعزام شده بود، تحت تاثير نوشته‌هاي تاريخي بي‌سروته و غير علمي پان‌تركي محافل استانبول / آنكارا/ باكو به نوشتن آثار رمانتيك و باژگونه تاريخي پيرامون « ستارخان»31 و « تاريخ باستاني ترك‌هاي ايران» و ساير بحث‌ها دست زدند، تا از طريق اين نوع وارونه‌سازي‌هاي تاريخي و خلق تاريخي‌ تخيلي كهن و باستاني تركي براي آذربايجان ايران، اين منطقه را داراي پيشينه‌اي هماهنگ و مشترك با تركيه و ساير مناطق نشان داده و با زدودن هر گونه پيوند تاريخي اين منطقه با ايران، و تاريخ و تمدن و فرهنگ ايراني پايه‌هاي گفتمان وحدت‌ساز پان‌تركي را فراهم سازند. 32 انقلاب اسلامي ايران در 1357 / 1979 اين فرصت را فراهم ساخت تا برخي از اين عناصر، به ايران برگشته و با ساير همفكران موجود خود در ايران، فعاليت‌هاي سياسي را در راستاي هويت‌سازي غير ايراني براي آذربايجان ايران شروع كنند. اين محافل به انتشار نشرياتي هم‌چون يولداش (به مديريت ح.م. صديق) و وارليق (به مديريت جواد هيات، حميد نطقي و حميد محمدزاده) دست زدند. برخي از اين افراد نظير صديق و زهتابي كه داراي گرايشات چپ‌گرايانه پان‌تركي شديدتري بودند، به دليل فعاليت‌هاي سياسي و قوم‌گرايانه تحت فشار قرار گرفتند و يا براي مدتي به زندان افتاده (مورد ذهتابي در ايران) و از كشور خارج شدند. (مورد صديق كه در سال‌هاي 1359 به بعد به تركيه و به جمهوري آذربايجان رفت و با محافل پان‌تركي آن مناطق آشنا شد.) گرچه اين افراد به لحاظ موضع‌گيري سياسي داراي گرايشات چپ وليبرال متفاوت بودند، اما در يك هدف اشتراك نظر داشتند و آن خلق هويت تركي ـ و نه ايراني ـ براي آذربايجان ايران و طرح ـ مستقيم و غير مستقيم ـ انديشه وحدت (بيرليك) «دو آذربايجان» بود. محافل پان‌تركيستي باكو هم‌چنان با انتشار نشريات و سازماندهي گردهمايي پان‌تركي، به ويژه پس از سال‌هاي 1361، و سركوب حزب توده به بعد، با حمايت اتحاد جماهير شوروي به تبليغات پان‌تركيستي عليه ايران ادامه مي‌دادند. 33 اين فعاليت‌ها در طول سال‌هاي دهه 1980 ادامه پيدا كرد. اما به دليل نامساعد بودن شرايط منطقه‌اي، جهاني و نيز فضاي داخلي در ايران، نمود چنداني پيدا نمي‌كرد. آن‌چه باعث اميدواري مجدد محافل پان‌تركي در جمهوري تركيه. و جمهوري آذربايجان به افق‌هاي آينده شد، فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بود. نخبگان سياسي در باكو به جاي پيش‌گرفتن يك سياست معقول در قبال همسايگان خود و تلاش براي بازسازي بنيادهاي اقتصادي ـ اجتماعي كشور، از همان آغاز مواضع خصمانه‌اي در قبال ايران گرفتند، و با طرح دعاوي كودكانه و مبتني بر آرمان‌هاي الحاق‌گرايانه پان‌تركي، بدبيني ايران را نسبت به مواضع خود برانگيختند. اين بدبيني زماني تشديد شد كه جبهه خلق، به رهبري ابوالفضل ايلچي بيك رياست جمهوري را به دست گرفت و به طور رسمي شعارهاي قديمي دهه‌هاي تحت‌تسلط شوروي را در رابطه با آذربايجان ايران مطرح ساخت. اين نوع مواضع مبتني بر ديدگاه‌هاي خصمانه و بي‌تجربگي سياسي، و به راه انداختن تبليغات ضد ايراني در نشريات و رسانه‌هاي خبري باكو و نيز سازماندهي گروه‌هاي پان‌تركي از ميان عناصر ناراضي ايراني، نه تنها به تيرگي روابط تهران و باكو منجر شد، بلكه اتخاذ مواضع نابهنگام در برابر ارمنستان باعث به راه انداختن جنگ خانمانسوزي در منطقه شد كه اشغال سرزمين‌هاي مسلمان ‌نشين قره‌باغ از سوي ارمنستان را به دنبال آورد. در واقع مي‌توان گفت كه «چپ‌روي‌هاي كودكانه» پان‌تركي جبهه خلق و مواضع نابخردانه و رمانتيك آن، علت اصلي تحولات فوق‌الذكر بوده است. 34 جمهوري آذربايجان از همان آغاز استقلال در 1991، نقش متحد استراتژيك تركيه در منطقه را به عهده گرفت و با گسترش روابط سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود با استانبول به شريك و همكار استراتژيك تركيه در تدوين و به مرحله اجرا گذاشتن برنامه‌هاي پان‌تركي تبديل شد. جبهه خلق با هر گونه انكار ارتباطات فرهنگي، مذهبي و تاريخي خود با حوزه تمدني ايراني، پان‌تركيسم را به ايدئولوژي رسمي دولت تبديل كرد و به انجام اقداماتي نظير تغيير الفبا به لاتين و اخذ برنامه‌هاي تلويزيوني تركيه و پذيرش پوشش رسانه‌اي آن، گام‌هاي جدي نسبت به تقويت استراتژي پان‌تركي برداشت. گرچه شكست سياست‌هاي جبهه خلق و فرار ايلچي بيك از شدت موضع‌گيري‌هاي پان‌تركي باكو نسبت به ايران كاست، اما تداوم موضع‌ خصمانه نشريات پان‌تركي جمهوري آذربايجان (نظير، يني‌مساوات، زركالو، آزادليق و ...) عليه ايران، سازماندهي محافل پان‌تركي و حمايت از آن‌ها در دوران حيدرعلي‌اف و همسويي هرچه بيش‌تر باكو با استانبول در چارچوب استراتژي پان‌تركيسم، جمهوري آذربايجان را به كارگزار دولت تركيه تبديل كرده است. باز شدن فضاي سياسي در ايران از سال 1376 به بعد، فرصت تازه‌اي به جريان منطقه‌اي پان‌تركيسم داد تا با بهره‌برداري از موقعيت ايجاد شده، تبليغات پان‌تركي و سازماندهي جريان‌هاي طرفدار اين ايدئولوژي در ايران را آغاز كند. تشديد بحران سياسي ميان جناح‌هاي محافظه‌كار و اصلاح‌طلب در ايران، مشغول بودن نيروهاي سياسي در اين جنگ قدرت، خلايي ايجاد كرد كه براي جريان پان‌تركي تحت حمايت جمهوري آذربايجان و تركيه فرصت مناسب محسوب مي‌شد. به همين دليل بود كه از سال 1377 به بعد نشريات محلي با رنگ و بو و موضع‌گيري آشكار پان‌تركيستي، گفتمان‌هاي تاريخي، ‌فرهنگي و سياسي رايج در ميان محافل پان‌تركي باكو و استانبول و آنكارا را به درون ايران كشاندند، و با سازماندهي محافل عمدتا دانشجويي در جهت ترويج انديشه پان‌تركيسم در ميان آذربايجاني‌هاي ايران دست زدند. هدف از همه اين اقدامات، بسيج قومي ترك زبانان ايران، فراهم ساختن زمينه كشمكش قومي ميان ترك و فارس و ايجاد شكاف‌هاي قومي و سياسي در ايران و ترويج نوعي هويت ضد ايراني بوده است. جريان‌هاي پان‌تركي در باكو و استانبول كه در حال حاضر از حمايت مستقيم و غير مستقيم دولت‌هاي جمهوري آذربايجان و تركيه برخوردارند، به شيوه‌هاي گوناگون، استراتژي « ختنه» را در ايران دنبال مي‌كنند. اين استراتژي هم از سوي محافل رسمي پان‌تركي در باكو و استانبول / آنكارا، كه به طور غير مستقيم از حمايت گسترده دولت‌هاي اين دو كشور برخوردارند دنبال مي‌شود، و هم در سطحي داخلي از سوي محافل كوچك اما فعال پان‌تركي موجود در ايران كه در عرصه رسانه‌اي و تشكيلاتي به فعاليت شديد براي زمينه‌سازي لازم جهت اجراي تدريجي استراتژي « پان‌تركي» در مناطق ترك زبان ايران مشغول بوده و از حمايت جريان‌هاي پان‌تركي مستقر در جمهوري آذربايجان و تركيه برخوردار هستند. انعكاس مداوم ديدگاه‌هاي چهره‌هاي پان‌تركيست‌هاي ايراني در مطبوعات باكو و آنكارا، بزرگ‌نمايي اين چهره‌ها و محافل كوچك پان‌تركي ايران در جايگاه‌هاي اينترنتي پان‌تركيست‌هاي وابسته به جمهوري آذربايجان و تركيه، و تبليغ نشريات پان‌تركي محلي ايران و نشريات پان‌تركي دانشجويي دانشگاه‌هاي ايران در كنار نشريات پان‌تركي مشهوري چون يني‌مساوات، آزادليق، ... در اين جايگاه‌هاي اينترنتي، همه از ارتباط سازماني جريان پان‌تركيستي اران با تشكيلات جهاني پان‌تركيستي حكايت مي‌كند. (منبع: مجموعه مقالات‌هايش تاريخي و ادبي فراق ـ به اهتمام موسسه فرهنگي آران ـ اروميه: 28 آذر ماه 1380)
يادداشت‌ها
1- sabri Badrettin, Pan-Torkism, Past, Present and Future. 2- Ibid. 3- Michael Lelyveld, Caucasus/ Central Asia: Turkic Summit Calls For Cooperation. 4ـ در رابطه با اين فعاليت‌ها، بنگريد به: Jmny & Piccoli, opicit. pp. 23 -24. 5- Ibid. p. 26. 6- Landau, op, cit. pp. 220 - 24. 7- Ibid. pp. 222-224. 8ـ درباره اين نوع قراردادها بنگريد به: مهدي قاسمي، نقش عوامل موثر سياسي ـ اقتصادي در توسعه روابط جمهوري اسلامي با آسياي ميانه در دهه 1990 (پايان‌نامه كارشناسي ارشد علوم سياسي ـ دانشگاه آزاد واحد كرج) Ladau. op.ct. Jung & piccoli, opict.20-25. 9- Ibid 10ـ در مورد اين همكاري‌ها بنگريد به: بولنت ]بلند[ ارس، « استراتژي اسرائيل در جمهوري آذربايجان و آسياي مركزي» فصلنامه مطالعات خاورميانه (زمستان 1378)، صص 88 ـ 63. 11- Landau, op.at.pp. 21, 47. 12- Ibid. p. 38 13- Ibid. p. 50 14ـ در اين باره بنگريد به: Touraj Atabaki, Azerbaijan: Ethnicty and autonomy in After second wolre war (New York: St Mortin, 1993), 56-58 15ـ در اين باره‌ بنگريد به: وارليق، بهار 1378، ص 70 16- Landam, op.cit - p.84. 16ـ در مورد اين پيشنهاد پان‌تركيست‌هاي تركيه به نازي‌ها بنگريد به: Ibid. p. 113. 17ـ درباره جواد هيات بنگريد به: نويد آذربايجان، شماره 217 ( 25 اسفند 1380)، ص 3. جواد هيات و حميد نطقي از همان زمان به بعد با محرم ارگين شخصيت و مورخ برجسته پان‌تركيست‌ تركيه دوست بوده و بعدها و بار‌ها نيز با يكديگر ارتباط داشته‌اند. در اين باره بنگريد به: وارليق، شماره 113 ـ 112 (بهار 1378)، صص 71 ـ 70 18- Ibid. p. 86. 19- Ibid. p. 122. 20- Ibid. p. 165. 21- Ibid. p. 166. 22- درباره ديدگاه‌هاي پان‌تركيستي ضد ايراني فاروق سومر، بنگريد به: Ibid. p. 175 23ـ حسين محمدزاده، صديق (ح.م صديق) كه در دوران اوليه پس از انقلاب اسلامي در كلاس‌هاي درس نشريه افراطي چپ‌گراي «يولداش» را منتشر مي‌ساخت بعد از توقيف نشريه به تركيه (و اتحاد شوروي) رفت و در آن‌جا در محضر شخصيت‌هاي برجسته پان‌تركيست و ضد ايراني نظير فاروق سومر، محرم‌ارگين حضور يافت. در اين مورد بنگريد به نوشته خود صديق در: دكتر حسين محمدزاده صديق، يادمان‌هاي تركي باستان (تهران ـ 1380، ص 11) 24ـ بنگريد به Ibid. p.15 و نيز به: نادر انتخابي ـ از عثماني گري تا توراني‌گري: درباره خاستگاه و نقش تاريخي ناسيوناليسم ترك ـ نگاه نو ـ (مهر ـ آبان 1372) صص 86 ـ 85. 25ـ احمدي، پيشين ص 133. (نيز بنگريد به: علي آذري، قيام شيخ محمد خياباني و نيز شرح حال و اقدامات شيخ محمد خياباني (تهران: 2536) 26ـ درباره اين تغيير نام از سوي خياباني بنگريد به: احمد كسروي، تاريخ هيجده، ساله آذربايجان، ص 30ـ 29 و نيز سيروس برادران شكوهي.« سويداي قلب وطن دوستان و عدالت‌خواهان» مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني مشهد (سال 1369) شماره 1. 27ـ در اين باره بنگريد به: آذربايجان در موج خير تاريخ، با مقدمه كاوه بيات (تهران، شيرازه 1379) 28ـ در اين باره بنگريد به كتاب مهم زير: حميد ملازاده، رازهاي سر به مهر: ناگفته‌هاي بحران آذربايجان و فرقه دمكرات (تبريز: مهدآزادي، 1376). 29ـ بنگريد به: احمدي، پيشين، ص 138، به نقل از: Christopher Sukes, "Russia and Azerbaijan" Sounding (Fed1947): 51.52. 30ـ در اين رابطه بنگريد به: David Nissman. The Soviet Union and Iranian Azerb aijan (Boulder: Westview Press, 1987), pp.42-43. 31ـ از نمونه نوشته‌هايي كه به زبان تركي در باكو درباره ستارخان به چاپ رسيد، بنگريد به: محمد رضا عاقبت، سردار ملي ستارخان، رداكتور جعفر مجيدي (باكو، 1968). 32ـ براي اين نوع تاريخ نويسي‌هاي مبتني بر ديد ايده‌ئولوژيك و رمانتيك درباره آذربايجان ايران كه بيش‌تر تكرار و نسخه‌برداري از جملات تاريخي مورخان پان‌تركيست آنكارا ـ باكو است، بنگريد به: محمد تقي ذهتابي، ايران توركلرينين اسكي تاريخ (تبريز: اختر 1378). براي يك نمونه فارسي از اين نوع تاريخ‌نويسي كه تقليد و خلاصه شده كتاب زهتابي است بنگريد به: محمد رحماني فر ـ نگاهي نو به تاريخ ديرين ترك‌هاي ايران (تبريز، اختر: 1379). 33ـ بنگريد به زهره وفايي ـ نام‌آوران آذربايجان (تبريز، انتشارات زينب پاشا، 1380) ص 45. 34ـ بسياري از نخبگان سياسي فردگرا و غير پان‌تركيست باكو، ابوالفضل ايلچي بيك و جبهه خلق پان‌تركيست او را عامل اصلي تيرگي روابط تهران ـ باكو و وقوع اشغال قره‌باغ و فجايع جنگ ناگورنو ـ قره‌باغ مي‌دانسته. براي نمونه بنگريد به: ديدگاه‌هاي زرتشت علي‌زاده رئيس جزب سوسياليست آذربايجان، در ميثاق، چاپ تبريز (دوشنبه 19 آذر 1382) ص 7.

[am - October 31, 2003 03:47 AM]

/e.o/iran_4.htm

Persians
30 million
Azeris
11 million
Kurds
6.0 million
Gilakis
3.3 million
Lors
2.7 million
Mazandaranis
2.4 million
Baluchis
1.5 million
Arabs
1.5 million
Bakhtiaris
1.1 million
Turkmens
1.0 million
Armenians
350,000

[aria - October

[nasimi - October 31, 2003 03:25 AM]

Kore Korosh to Asode bekab ke in bidar ast

[Turk - October 31, 2003 02:29 AM]

Az Gooya Tashakor mionam ke be demokrasi ehteram gozashte in neshan midehad ke hastand kesani ham dar iran ke be demokrasi va azadiye bayan iman darand

[koorosh - October 31, 2003 02:24 AM]

man motaasefam ke yekseri aghaliat daran az ehsasate mardome iran makhsoosan azariha sooe estefade mikonan
aghayoone bezaher roshan fekr va dar asl mozdoor maghale be taraf dari az torkha minevisand
dar yeki az in maghalat neveshte boodand ke babake khoramdin torke mosalmoon va shie boode dar soorati ke az esme babak ghahremane irani kamelan peydast ke khoram din va peyrove dine mazdaki boode
vaghean motaasefam minevisan

[Hoshange Baktiyari - October 31, 2003 02:01 AM]

man bavaram nemishod de Turkha 30,000,000 hastan, ama in amari ke dadan (http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran)
az manabeye bi taraf hast va besiyar daqiq hast
dar in adres be tamamiye Melathaye sakene Iran eshareh shode, hata agar chand hezar nafar beshand.adrese jalibi bid
http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

[Iradj - October 31, 2003 01:10 AM]

Tavjo tavajo

Saman haman Ahora hst ke Farhsnge Fars ra neshan dadeh, kode har do yeki hast

[Afshar - October 31, 2003 01:04 AM]

Az dostani ke in Etllaat ra dadeh and motashakeram


http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH
AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information
QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More
TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN
PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.


[nabodbadiran - October 30, 2003 05:17 PM]
http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH
AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information
QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More
TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN
PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.


[Turkoqlu - October 31, 2003 12:56 AM]

Rastesh Farsha liyaqate bahs va kofego ra nadarand
Yashasen Azarbayjane
Mahv olson Irane Fars FASHISTE

[ایرج - October 30, 2003 07:27 PM]

آقای تغرل و سلجوق-مرندلی نوشتند
"ما در ايران به دنبال دموکراسی و حقوق بشر هستيم.و به دنبال برابری فرهنگی و... هستيم. چرا فارسهای عزيز از واژه دموکراسی و حقوق بشر و برابری فرهنگی می ترسند؟"

اقای محترم خیلی بطور عام گفتید "فارسهای عزیز" اگر مسخره نکرده باشید. "فارسهای عزیز" یعنی چه؟ فارسها هم مثل دیگران افکار مختلف و علایق سیاسی مختلف دارند.
شما همه را ترسو معرفی کردید؟ در ضمن واژه "ترس" یک واژه روانشناسی است نه سیاسی.

بعضی از دوستان خیلی زیاد پرحرفی می کنند و اصلا معلوم نیست چی میگن.
با زوز که نمیشه زبانی را ویا ایده ای را از بین برد. در ترکیه ترکی صحبت می کنند ولی خط لاتین را انتخاب کردن. مشکل ایرانیان ترک زبان اینست که
مسئله اقلیت ها را در مناطق ترک نشین اصلا مطرح نمی
کنند تا ببینیم اینها ئی که از دموکرا سی فقط حرفش را می زنند چیست؟ محتواش چیست؟
اقلیت کییست؟
اقلیت می تواند یک فرد بدون شناسنامه ایرانی باشد.
اقلیت همه افراد غیر ترک هستند که در مناطق ترک نشین زندکی می کنند.
اقلیت می تواند یک هم جنس باز باشد( زن یا مرد فرق
نمی کند)
اقلیت می توانند کسانی باشند که برای محیط زیست بهتری
فعالیت می کنند
اقلیت افراد با ادیان دیگر از بهائی گرفته تا...
اقلیت می توانند حتی توریستهائی باشند که در مناطق ایران سفر می کنند. گروگانگیری ها یادمان نرود. ووو

در خاتمه
رشد سرسام آور ترک ها دراستان های مختلف ایران طبق آماری که دوستان ترک اینجا آوردند. نشان دهنده این مسئله مثبت هم هست که علایقی به خاطر زندگی مشترک در مرز های ایران بوجود آمده. اینها که در Gheto
مثل یهودها در آلما ن نازی ها زندگی نمی کنند. که این همه توهین به فارسها روا می دارید .
ترک های عزیز هم یا دانشجو یا کارگر یا تاجر یا دهقان یا دانش آموز یا نعلبند یا تاکسی ران یا بیکار
یا حمال ووو ...مثل همه ایرانیان دیگر هستند. خوب اینها که حاضر نیستند در زندگی روز مزه بیفتن تو جان همدیگر.
اگردر گوشه ای از ایران تجزیه طلبی شروع شود. خطر کشته وکشتار در سطح ایران وجود دارد. یوگسلاوی را نگاه کنید که در همه مناطق برای از بین بردن اقلیت ها کشت و کشتار راه انداختند. چنین مباد.

ایرج رشتی

[ali - October 30, 2003 07:12 PM]

Jenabe kbehroz,mamnoon az neveshtehayee keh beh nazare man besyar jaleb va roshan-garaneh-and.Nevshteh boland-e shoma ra zayl-e maghaleh-ee digar ba eshtiyagh khandam.Beh nazar-e man ma kollan an "beh omgh raftani" keh shoma tazzalor dadid ra,besyar kam dareem.Baleh,bayad beh omgh-e jaryanat va vagha'ye raft,va beh hich rooy nabayad beh zavaher razi bood


Doshmanan-e ghaddar-e ma bish har chiz-e digar,saherani hastand bas pokhteh o cheereh-dast;ba zehn o ravan-e ma baziha kardeh va mekonand,beh 1001 dooz o kalak o kesafat-kari,va ba seyr-e tab'ee tarikh-e ma beh naf'e khod,bazi kardeh,dastkari mekonand ta shekl-e matloob khod ra beh seyr-e jaryanat bebakhshand.Bayad bazihaye inan ra khoob shenakht agar mekhahim keh bish az in bazi nakhorim.Anha ta jay-e momken,bazi khod ra ba neyrang o sho'badeh,beh pish mebarand.Vali albateh agar lazem ayad,chon ab-e khordan,khoon niz rikhteh va mirizand,masmoom mekonand,...,az miyan barmedarand.Az behtarin va kar-amadtrin rah-haye shenakht-e tarz-e amal va bazihaye doshmanan-e ma,hosool shenakhtee ameegh az tarikh-cheh va tarz-e amal-e fergh-e framasony mebashad

doostan,bedanid keh sar-e nakhhaye aslee in rejime dar daste Englis va Israel mebashand,hamanha keh pas az koodetay-e 60, ghodrat ra digar kamelan ghabzeh kardand;beh ebarati,haman khatte seyyed Zia/Baghayee...,har chand baraye besyari az doostan va khaharan o baradarane sadegh-e hezbollahi ya tarafdar-e rejime,moddatha tool keshid ta in vaghe'yat-e talkh ra daryaband,bebinand, ya bavar konand va amsale aghaye Aghajari dar in zomreh mebashand.alhagh keh doshmanane ma,saherani bas zebar-dastand


aghaye Aghajari,ba ankeh man va sadha hezarane digar,hatta az ghabl az sale 60, khod ghorbani setamha va vahshi-garihayee shodim,keh zendane shoma aknoon dar barabare anha tanha beh behesht-e bareen memanad,ba anke nefrinha bar shoma kardim va madaran-e pir-e ma,chon madar-e aziz-e shoma aknoon,az bidad-gah beh bidad-gah va az bedad-sara beh bedad-sara rafteh,morede zesht-tarin tohin o tahghirha gharar megerftend va hatta gah morede zarb o shatm,ba anke salha az an hokoomat va har anch-e negahash medasht,chon shomayani,beh ghayat mottanefer boodim va ya salha ghahr ba shoma,ba an hameh golha keh az ma,ya'ni az khodetan--dar haghighat, par par kardid va fesordid, va beh tojeeh-e an neshastid ,ba ankeh kheili zood in mafiayee keh shoma ra niz fareeb dadeh bood, ba ma va pedaran o madarn-e ma,keh dar enghelab bas samimaneh o garm o ashegh-var,ham-sangare shoma boodim,ba ma an kardand keh medanid,...ba hameye inha man va besyari digar,kam-dani va kam-agahi shomayani dar an zaman ra moddathast keh dark kardeh va bakhsheedeh-im.Omidvaram keh hameye shoma roozi beh an "nadanestan-ha" va eshtebahat-e gozashte beh roshani va serahat eghrar kardeh va nasl-haye ayandeh ra agah kardeh va eltiyame emrooz ra sahl-tar gardanid.Az nazar-e sedaghat va kheir-khahi shomayni,kamtar kasi dochare shakk ast va ettefaghan haman sedaghat va delavari hamisheh az janbahaye besyar jazzab-e shomayan boodeh-and.

Pas baradar,hala keh az in hameh gozashteh-im,va hala keh keh az pas-e in rah-e teereh,in hameh roshaniha amadeh,mohkam be-ist va ma niz insatdeh-im ta keh ba roohiyye va hambastagi nazir-e nasl-e rashid-e enghelabe bozorg-e 57,va in bar hameh basee hooshyar-tar, omid baz yabim,dast dar daste ham dadeh ,keshvar az doshman baz pas gerefteh, nahayatan ahdafe hayati va vajeb-e an enghelab,va enghelabate pish az an ra be manasseye zohoor resanim.omidvaram

[Shaahin - October 30, 2003 06:45 PM]

Site Gooya was a base for the Islamic Republic supporters (the reformist wing) and now after failing the scenario of "Reforms", is trying to promote the anti-Iranian propaganda by giving tribune to Alief's agents
I am ashamed to have compatriets like you (pan-Turkists)
Site Gooya (you can read it the Tudeh Party) never wants Iranian to get united against the regime

[Mohsen - October 30, 2003 05:38 PM]

Aghaye Baran! Az kodam ettehad sohbat mikonid
Ettehad baraye hefze farhang va zaban farsi?baraye ma torkha ettehad be manaye hamdardi va hamkarist. Shoma ke na hamdarde ma hastid va na hamkar. Ma vakhti az hugug insani va avvaliyye khod sohbat mikonim, shoma zod migin tagsir dolet ast. Khob ta hadi hag darid, amma hadeagal kari ke shoma mitavanid bekonid hamdarde ma bashid. Dar kodam majale ya ruzname yek farszaban az hugug torkha defa karde ast. bas konid ba in shoarhaye faribane "Ettehad va mihan". Agar ma hazer be hamzisiti va tahamole afkare shovinist farshara ra nadarim, che irdai darad ma tajziyeteleb bashim. Magar har mellati hagge tain sharneveshte khod ra nadard.Ba sepase faravan ve mazarat az inke kamputere man hurufe arab ra nadarad ta betavanam be farsi benivisam.
Mohsen

[tabrizle - October 30, 2003 05:19 PM]

http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH
AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information
QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More
TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN
PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.


[tabrizle - October 30, 2003 05:18 PM]

http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH
AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information
QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More
TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN
PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.


[nabodbadiran - October 30, 2003 05:17 PM]

http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH
AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information
QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More
TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN
PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.


[داداش - October 30, 2003 04:32 PM]

حركت ملى دمكراتيك آذرى

داداش ق.ق.
نشريه دانشجوئى دان اولدوزو-اصفهان-شماره 8
جوهر مسئله ائتنيك در ايران٫ پذيرش و تثبيت چند مليتى و چند ائتنوسى بودن كشور ايران از سوى دولت اين كشور در سيستم قانونى و حقوقى خويش است. نتيجه طبيعى اين تثبيت قانونى و حقوقى به دو شكل زير تجلى خواهد كرد:
1- مسئله زبانهاى ملى
2- مسلئله حاكميتهاى سوورن.
منظور از "مسئله زبانهاى ملى" در وجه عام آن كسب استاتوى "زبان رسمى" (كاربرد در سيستم ادارى٫ تحصيل٫ رسانه ها) بدون استثناء براى تمام زبانهاى رايج در ايران٫ و در وجه خاص آن اعلان زبان تركى آذرى به عنوان يكى از دو "زبان دولتى" ايران است. اين خواستهاى دمكراتيك٫ مىبايست آشكارا و مصرانه در داخل ايران نيز بر زبان آورده شده و همگانى شوند.
مقصد از "مسئله حاكميتهاى سوورن" برپايى حاكميتهاى سوورن –بسته به شرايط در يكى از فرمهاى خودمختار٫ فدرال٫ كنفدرال- در معناى عام آن از سوى تمام ملت- خلق- قومها و در معنى خاص آن از سوى تركها(ى آذرى) در سرزمينهايى كه به طور متراكم در آن ساكن مىباشند است.
هرچند كه تركهاى ايران در تمام سطح كشور پراكنده شده اند٫ با اينهمه اين خلق در سه منطقه جغرافيايى مشخص متراكم شده است: آذربايجان جنوبى (ائتنيك)٫ قشقايستان در جنوب ايران و اكسكلاو افشار در شمال خراسان. بنابراين هنگامى كه از مسئله آذرى در ايران (در رابطه با حاكميتهاى سوورن) سخن گفته مىشود٫ صحبت از اين سه زير مسئله ترك (آذرى) يعنى مسئله آذربايجان جنوبى٫ مسئله قشقايستان (قاشقاى ائلى) در جنوب ايران و اكسكلاو افشار (افشار ائلى) در شمال خراسان است.
در حاليكه گروههاى تركهاى آذرى ساكن در آذربايجان جنوبى (ائتنيك) و قاشقايستان (قاشقاى ائلى) هر دو به لهجه هاى آذربايجانى زبان تركى آذرى (به شيوه هاى گوناگون آن) سخن مىگويند٫ تركهاى ساكن در اكسكلاو افشار (افشار ائلى) در شمال خراسان به لهجه هاى اندك متفاوت تركى آذرى يعنى تركى خراسانى متكلمند. در هر سه منطقه تركى (آذرى) مذكور٫ باورمندان ترك همه اساسا بر مذاهب شيعه و علوى مىباشند.
روند تشكل ملى تركهاى آذرى مىبايست كه بر اساس "وحدت زبان" بنياد گذارده شود. اما مىبايست تاكيد نمود كه منظور از "وحدت زبانى" در اينجا٫ وحدتى كه گويا در آينده بناست كه ايجاد شود نبوده٫ بلكه منظور وحدت زبانى موجود فعلى بين تركهاى آذرى آذربايجان جنوبى٫ قشقايستان و اكسكلاو افشار در شمال خراسان است.
معلوم است كه در ايران به جز تركها (ى آذرى) سه گروه توركى ديگر نيز ساكن اند: تركمنها٫ خلجها و قزاقها (و بنا به بعضى منابع اويغورها). از اين سه٫ تركمنها كه در تركمنستان در شمال شرق ايران و خلجها كه در ناحيه خلجستان آذربايجان جنوبى ساكنند٫ هر دو داراى نياخاك متراكم خويش مىباشند. از سوى ديگر قزاقها در تركمنستان ايران ساكن و پراكنده بوده و داراى سرزمين متراكم از آن خود نمىباشند. زبان تركمنى مانند تركى (آذرى)٫ با آنكه متعلق به گروه اوغوزى زبانهاى توركى مىباشد٫ با اينهمه لهجه ويا شيوى اى از زبان تركى آذرى محسوب نمىشود. زبان خلج نيز به تنهايى شاخه اى مستقل از زبانهاى توركى را بوجود مىآورد. بنابراين ما تركها(ى آذرى) با اين دو گروه توركى داراى "وحدت زبانى" نيستيم و اساسا از آنجائيكه اين گروهها خقلهايى متشخص و مستقل اند٫ ايجاد "وحدت زبانى" با ايشان نيز غيرممكن است.
رابطه ما تركها (ى آذرى) با تركمنها و خلجها٫ حمايت از رسمى شدن زبانشان (مانند زبان همه ديگر ملل و گروههاى ساكن ايران) و دفاع از خواست تشكيل حكومت مليشان در نواحىاى كه به صورت كمپاكت در آن ساكن اند مىباشد.
بنابراين به اختصار:
- حركت ملى دمكراتيك ترك (آذرى) در ايران٫ صراحتا خواستار "دولتى شدن" زبان تركى (آذرى) به همراه زبان فارسى در ايران است. همچنين مدافع "رسمى" شدن تمام زبانهاى رايج در ايران بدون استثناء (و در اين ميان تركمنى و خلجى) در سيستم ادارى٫ تحصيل و رسانه ها مىباشد.

- حركت ملى دمكراتيك آذرى (ترك) در ايران خواستار برپائى حاكميتهاى سوورن تركهاى آذرى در مناطقى كه خلق ترك به طور متراكم در آن ساكن است يعنى آذربايجان جنوبى (ائتنيك) و اكسكلاوهاى قاشقايستان (قاشقاى ائلى) در جنوب ايران و افشار ائلى در شمال خراسان٫ نيز مدافع حق برپايى حكومتهاى سوورن مشابه براى همه مليت - خلقهاى ساكن در ايران در نواحىاى كه به طور متراكم در آن ساكن اند (و در اين ميان تركمنها و خلجها) مىباشد. همچنين باقى ماندن خلجستان ائتنيك در تركيب آذربايجان فدرال را خوش آمد مىگويد (هرچند كه تصميم گيرى نهايى در اين موضوع بر عهده خلق خلج است).

آذري ميللي دئموکراتيک حرکتي
قايناق: اينترنت – داداش.ق.ق
کؤچوره ن : فراهم کاظمي
تبريز بيلي يوردو اؤيرنجي سي
ايصفاهان- دان اولدوزو- سايى ٨

ايرانداکي ائتنيک مساله نين جؤوهري ايران دؤولتينين بو اؤلکه نين چوخ ميللتلي، چوخ ائتنيلي بير اؤلکه اولدوغونو اؤز قانون و حوقوق سيستئمينده قبول و تثبيت ائتمه سيدير. بو قانوني و حوقوقي تثبيتين طبيعي نتيجه سي ايکي شکيلده تجللي ائده جکدير:
1- ميللي ديللر مساله سي و
2- سووئره ن((suveren حاکيمييت لر مساله سي.
"ميللي ديللر مساله سي" ندن قصد، عومومي اولاراق بو اؤلکه ده کي ميللي ديللرين هاميسينين و ايستيثناسيز٫ "رسمي ديل" ايستاتوسو قازانمالاري (مئدىيا، تحصيل و ايداري سيستئملرده) و خوصوصي اولاراق آذري (تورك) ديلينين ايرانين ايکينجي "دؤولت ديلي" اولونماسيدير. بو دئموکراتيک ايستکلر بوتون پلاتفورملاردا، ايرانين ايچينده ده، آچيقجا و ايصرارلي شکيلده ديله گتيريلمه لي و ياييلماليدير.
"سووئره ن حاکيمييت لر مساله سي" ندن قصد، عومومي معنادا بو اؤلکه ده کومپاکت حالدا ياشايان بوتون ميللت- خالق – ائتنيک قوروبلارين٫ خوصوصي معنادا دا آذري لرين کومپاکت شکيلده ياشاديقلاري بؤلگه لرده -شراييطه گؤره- اوتونوم، فئدئرال، کونفئدئرال فورملارين بيرينده اؤز سووئره ن حاکيمييت لريني قورمالاريدير.
ايراندا آذري (تورك) لر اؤلکه نين هر طرفينه داغيلسالار دا، بونلار اساس اولاراق اوچ کومپاکت بؤلگه ده ياشاييرلار: جنوبي (ائتنيك) آذربايجان، ايرانين گونئيينده قاشقاييستان (قاشقاى ائلى) و خوراسانين شيماليندا افشار ائكسكيلاوي (افشار ائلى) ندا. دئمک آذري مساله سي دييه نده (سووئره ن دؤولتله علاقه لي) بو اوچ آلت مساله ده ن يعنى ائتنيك (جنوبى) آذربايجان٫ قاشقاييستان (قاشقاى ائلى) و خوراسانين شيمالينداكى افشار ائكسكيلاويندان (افشار ائلى) سؤز گئدير.
ائتنيک (جنوبي) آذربايجان و قاشقاييستاندا (قاشقاى ائلى) ياشايان آذري (تورك) قوروبلار عئيني ديل يعني آذريجه نين (توركجه نين)عئيني لهجه سينده يعني آذربايجانجادا (فرقلي آغيز، شيوه لرينده) دانيشديقلاري حالدا خوراساندا افشار ائکسکيلاويندا (افشار ائلى) ياشايان آذريلر (توركلر) عئيني ديلين يعني آذريجه نين (توركجه نين) بير آز فرقلي اولان آيري بير لهجه سينده يعني خوراسانجادا دانيشيرلار. بو اوچ آذري (تورك) بؤلگه سينده کي اينانان آذري لرين هاميسي اساسن شيعه و علوي مذهبلرينه اينانيرلار.
آذري ميللت لشمه حرکتي "ديل بيرلييي" اساسيندا اولماليدير. آمما بورادا تاکيد ائديلمه ليدير کي بو ديل بيرليييندن قصد، "ايندي وار اولان ديل بيرلييي" يعني جنوبي آذربايجان، گونئي ايراندا قاشقاييستاندا و خوراسانداکي افشار ائکسکيلاويندا ياشايان آذري (تورك)لرين ديلي کيمي و نه گله جکده ياراديلاجاق اولان ديل بيرلييي دير.
معلومدور کي ايراندا آذري لردن باشقا اوچ تورکي ميللت – خالق – قوروپ داها ياشايير: تورکمن لر، خلج لر، قازاقلار (و بير سيرا قايناقلارا گؤره آز سايىدا اويغورلار). بونلاردان ايرانين شيمال شرقينده ائتنيک تورکمنيستاندا ياشايان تورکمن لرين و جنوبي آذربايجانين جنوبي منطقه سينده يئرلشميش خلجيستاندا ياشايان خلج لرين اؤز کومپاکت بؤلگه لري واردير. قازاق لار ايسه ائتنيک تورکمنيستاندا ياشايير و کومپاکت بؤلگه يه صاحيب دئييلديرلر. تورکمن ديلي آذريجه کيمي، تورکي ديللرينين اوغوز قوروبونا داخيل اولسا دا بيزيم ديلين بير لهجه سي، شيوه سي و يا آغيزي ساييلماز. خلج ديلي ايسه تک باشينا تورکي ديللرينين موستقيل بير شاخه سيني تشکيل وئرير. بو ايکي قوروبلا بيزيم ديل بيرليييميز يوخدور. اساسن بو ايکي خالق بيرر آيري خالق اولدوقلاري اوچون بيزيم اونلارلا بيرلشمه ميز (ديل بيرلييي) ياراتماغيميز مومکون دئييلدير.
بيزيم تورکمن و خلج لرله اولان موناسيبتيميز، اونلارين دا٫ ايرانداکي ديگر بوتون خالقلار کيمي٫ ديللرينين رسمي لشمه سينى و کومپاکت اولاراق ياشاديقلاري بؤلگه لرده اؤز ميللي حاکيمييت لريني قورما ايستک لريني مودافيعه ائتمکده ن عيبارتدير. دوروم ييغجام شكيلده خولاصه لنيرسه٫ بئله ليکله:
- آذري (تورك) ميللي دئموکراتيک حرکتي، آذريجه (توركجه) نين ايرانين ايکينجي "دؤولت ديلي" اولماسيني طلب ائدير. ايراندا دانيشيلان بوتون ديللرين (و بو آرادا تورکمنجه و خلج جه نين ده) ايستيثناسيز رسمي ديل ايستاتوسو الده ائتمه لريني (مئدىيا، تحصيل، ايداري سيستئم لرده) دستکله يير.

- آذري (تورك) ميللي دئموکراتيک حرکتي، آذريلرين (توركلرين) کومپاکت اولاراق ياشـاديقـلـاري بؤلـگـه لـرده، يعنىائتنيك (جنوبى) آذربايجان٫ قاشقاى ائكسكيلاوى (قاشقاييستان=قاشقاى ائلى) و خوراساندا افشار ائكسكيلاوى (افشار ائلى) اوچون٫ اؤز ميللي حاکيمييت لريني قورما حاققيني (شراييطه گؤره اوتونوم، فئدئره، کونفئدئره) طلب ائدير. ايراندا ياشايان و کومپاکت بؤلگه يه صاحيب اولان ديگر ميللت – خالقلارين دا (بو آرادا خلج و تورکمن لرين) هاميسينين ايستـيثناسيز بو حاقدان فايدالانمالاريني دستکله يير. و خلجيستانين گله جک فئدئرال آذربايجان ترکيبينده قالماسيني اويغون گؤرور (اصيل قرار صاحيبى خلج خالقىدير).

[باران - October 30, 2003 04:09 PM]

هيچ انسان آزاده اي از برابري نمي ترسد. اما متاسفانه مشاهده شده آنهايي كه در اين ستون و امثال آن دم از اختناق و خفقان فرهنگي و ظلم و ستم به تركها ( منظور يكي از اقوام ايراني ) است دم مي زنند فقط قصد ايجاد تفرقه و تجزيه دارند و لاغير .وگرنه آنها بر خلاف آنچيزي كه ادعا ميكندد خيلي بيش از ساير اقوام ايراني ( لر و كرد و ... ) از حقوق شهرونديشان برخوردار بوده اند .
يادتان باشد قدرت در اتحاد است و نه چيز ديگر .

[ما - October 30, 2003 03:49 PM]


فدراليسم بر قامت ايرانی يكپارچه برازنده است!
ياشار تبريزلي
از ستم ملی و تضييع حقوق ملتها يا خلقهايی كه در چهارچوب مرزهای ايران زندگی می كنند سخن زياد رفته است كه علاقه مندان می توانند با مراجعه به منابع موجود از تاريخ مسئله ملی در ايران و پيامدهای آن آگاه شوند(1). در كنار ابعاد وسيع فرهنگی ، اجتماعی ، و اقتصادی بد نيست به عنوان شروع بحث به مهمترين پيامد يا خسارت ناشی از تبعيض های قومی يعنی مسئله عدم رشد فرهنگی ناشی از محدوديتهای فرهنگی اشاره كرد. جلال آل احمد در كتاب" در خدمت وخيانت روشنفكران"(2) در بررسی مسئله فرهنگی ملت ترك زبان می نويسد :" آيا تصديق نمی كنيد با توجه به اينكه ابزار كار روشنفكری كلام و زبان است به اين طريق قدرت روشنفكری 6-7 ميليون (تخمين از جمعيت 25 ميليونی آن زمان ايران) ترك زبان مملكت يا در نطفه خفه می شود يا وسيله عرض وجود نمی يابد يا اگر يافت به كجروی می افتد؟" . حقيقتا نيز اينچنين است ، خلاقيت يك ملت و حتی منطق افكارش به زبان اوست ، ملتی كه به زبانی غير از زبان مادری خود تحصيل كرده باشد قادر به تسلط به هيچ يك از زبانهای فوق نبوده وزبان و وسيله ای كامل برای سامان دادن به افكار خود و بيان آن را نخواهد يافت كه اين ضعف توام با تحقير های ناجوانمردانه مضاعف به انزوای بيشترآن ملت در صحنه فرهنگی و اجتماعی منجر می شود. مطمئناً پس رفت فرهنگی هر كدام از ملتهای ايرانی منجر به پس رفت و عقب ماندگی تمامی مملكت خواهد بود واين امر نيز زمينه را برای استعمار ملل توسط استثمارگران داخلی و خارجی فراهم می سازد. بعنوان مثال چنانچه تاريخ انقلاب عظيم مشروطه را بررسی كنيم (3) در می يابيم علايق و ارتباطات زبانی و فرهنگی ملت آذربايجان در ايران با همزبانان خود در آذربايجان شوروی سابق و تركيه وسيله ای برای واردات انديشه های مترقی انقلابی و آزاديخواهی از انقلاب روسيه و انقلاب مشروطه تركيه بوده است. تاثير انديشمندان و متفكران ترك زبانی چون جليل محمد قلی زاده ، ميرزا فتحعلی آخوند زاده و علی اكبر صابر و ديگران بواسطه زبان مشترك خود در جريان روشنفكری ملت آذربايجان ايران و شكل گيری نطفه های انقلاب مشروطه بر همگان آشكاراست. حال اگرانديشه شونيسم فارس زودتر از كودتای رضا شاهی ظهور كرده بود تا كمر همت به قلع و قمع زبان تركی ببندد و اين علايق فرهنگی ملت ترك زبان ايران با همزبانان خود قطع می شد آيا باز هم شاهد انقلاب مترقی مشروطه می بوديم ؟ آيا بازهم ملت های ديگر فارس و كرد و تركمن و بلوچ و سايره از اين افكار و حركات پيشرو ملت فداكار آذربايجان می توانستند بهره ببرند؟

صحبت را با بحث از ملتها و علايق و ارتباط ملتها آغاز كرديم. شروع بحث با مثالی از آذربايجان بخاطر آذربايجانی بودن نويسنده می باشد كه بخاطر اطلاعات بيشتر نسبت به مسايل آذر بايجان تمركز نمونه ها و مثالها بيشتر بر روی مشكلات و موضوعات مربوط به ملت آذربايجان خواهد بود تا ملل ديگر. قبل از ادامه بحث تعريفی از مفهوم ملت داشته باشيم ، تعريف دقيق ملت را به جامعه شناسان واگذار می كنيم و فقط به مفهومی می پردازيم كه برای ادامه بحث لازم است. شايد بتوان ملت را مجموعه ای از انسانها با يكسری علايق و خصوصيات مشترك نظير زبان وفرهنگ، دين ، تاريخ ، منافع اقتصادی ودفاعی و ... تعريف كرد. مثلا يك تبريزی ترك مسلمان ميتواند همزمان عضوی از ملت آذربايجان(بخاطر علايق مشترك زبان وفرهنگ، دين ، تاريخ ومنافع اقتصادی) ، ملت ترك(بخاطر علايق مشترك زبان وفرهنگ، دين و تاريخی) ، ملت مسلمان(بخاطرعلايق مشترك دينی) و ملت ايران (بخاطر علايق مشترك دينی و اقتصادی و دفاعی و تا حدودی فرهنگی و تاريخی) باشد. همانطور كه آشكار است اين تعريف يك تعريف انعطاف پذير است تا تعريفی صلب و جامد و عدم همگرايی تعاريف متفاوت از ملت يا مفاهيمی نظير اين نيز بخاطر سعی در معرفی تعاريفی كونكرت و ايده آل می باشد. يك مرز سياسی می تواند شامل چندين ملت باشد و الزاما نيز تمامی يك ملت داخل يك مرز سياسی مشترك زندگی نمی كنند ولی يقيناً هر چه علايق مشترك بين افراد يك ملت يا ملل بيشتر می شود پتانسيل داشتن يك نظام سياسی واحد برای آن ملت يا ملل وامكان همزيستی در چهارچوب مرزهای سياسی جغرافيای واحد نيز بيشتر می شود. از طرفی ديگر بين اهميت تاثير علايق مشترك درپتانسيل ايجاد نظام سياسی مشترك نيز بايد نوعی درجه بندی قائل شد مثلاً شايد از علايق اقتصادی بتوان بعنوان مهمترين عامل نزديكی افراد يك جامعه ياد كرد گرچه نمی توان خود اين عامل را مستقل از حكومت سياسی تشكيل شده دانست. علايق زبانی و فرهنگی نيز به عنوان وسايل ارتباطی ملت از درجه اهميت بالايی برخوردار است ، اهميت زبان بقدری است كه حكومتهای مركزی از زمان رضا شاه به اين طرف سعی و تلاش فراوانی در همزبان كردن تمام ملت ايران و نابودی زبانهای غير فارسی داشتند. مذهب نيز نقش عمده ای در بالا بردن پتانسيل تشكيل حكومت سياسی مشترك دارد ، اعلام مذهب رسمی توسط بعضی حكام خود دليلی بر اين مدعی است. البته با تجربه حكومت مذهبی در ايران و ايجاد تمايل به حكومتهای سكولار از درجه اهمييت علايق دينی در ايجاد حكومت مشترك سياسی در اين كشورنيز كاسته شده است. علايق تاريخی نيز گرچه در نزديك كردن افراد ملت به هم موثر است اما نمی تواند برای همزيستی مسالمت آميز افراد جامعه نيز الزام آنچنانی ايجاد كند. داشتن دشمن مشترك و بسيج عليه دشمن مشترك نيز در طول تاريخ از عوامل بالا برنده پتانسيل داشتن نظام سياسی واحد برای ملل بوده است.

اما وقتی به تاريخ می نگريم می بينيم كه در تشكيل بيشتر حكومتهای دنيا و به خصوص ايران توجه كمی به پتانسيل و ظرفيت انسانها بر اساس علايق مشترك آنها شده است و عامل اصلی تشكيل حكومتها اراده شخصی شاهان يا افرادی بوده است كه سعی در ارضای زياده طلبی ها و قدرت طلبی های خويش داشتند. اينان سعی در جای دادن انسانها و ملتها در چهارچوب حكومت و مرزهايی داشتند كه به بهای ريختن خونهای فراوان از مردم (هر دوسوی مرزهای تحميليشان) شكل گرفته است. يعنی اكثر مرزهای سياسی نه بر اساس خواست و اراده و علايق مشترك و ظرفيتهای ملل بلكه بيشتر بر اساس هوا و هوس پادشاهان شكل گرفته است. در مورد ايران و منطقه خاورميانه علاوه بر اراده شاهان ، اراده استثمارگران خارجی در قرون اخير نيز در شكل گيری مرزهای مذكور نقش داشته است كه به اين مطلب مجددا پرداخته خواهد شد. البته در پاره ای از موارد نيز اين علايق مشترك بوده اند كه در چهار چوب مرزهای تحميلی به مرور زمان شكل گرفته اند وملل خود را به مرزهای تحميلی وفق داده اند. هر چه به قرون معاصر نزديك ميشويم پايداری و ثبات مرزهاوحكومتهای سياسی يعنی تطابق خواست و ظرفيت ملتها با اراده حكومتها در دنيا بيشتر می شود. علت اين روند رو به رشد پايداری را نيز می توان چنين شمرد:

1. رشد انديشه دموكراسی در بين ملتها و افزايش حكومتهای دموكرات كه منجر به تشكيل حكومتهايی بر اساس خواست و علايق افراد می شود.

2. تغيير حكومتهای متمركز به گسترده در كشورهای كثيرالمله.

3. تطابق مرزها به علايق مشترك بر اساس استقلال يا ادغام بعضی ملتها و بالعكس استهلاك تفاوت علايق بر اثر مرزهای تحميلی در دراز مدت.

از اروپا می توان به عنوان يكی از مناطق پايدار دنيا اشاره كرد كه هر سه عامل فوق در طول تاريخ به خصوص تاريخ معاصر باعث روند رو به ثبات مرزها و حكومتهای سياسی شده است. كه بعنوان نمونه می توان به ايجاد حكومتهايی بر اساس اصول دموكراسی در اكثر كشورهای اروپايی، ايجاد حكومتهای فدرالی چون آلمان و سوييس و تجزيه و ادغام كشورهايی چون چك و اسلواكی و يوگوسلاوی و آلمان شرقی و غربی اشاره كرد.

از منطقه خاور ميانه نيز به عنوان يكی از بی ثبات ترين مناطق جهان و از عوامل زير به عنوان دلايل نا پايداری مرزها و حكومتهای سياسی اين منطقه می توان نام برد:

1. عدم وجود يا ضعيف بودن دموكراسی در حكومتهای منطقه.

2. عدم شكل گيری مرزهای منطقه بر اساس حداكثر علايق مشترك و پتانسيل ملل. چند پارگی ملل آذربايجان، كردستان ، تركمن و عرب ، بلوچ و حتی فارس و وجود ممالك كثيرالمله نظير ايران ، تركيه ، عراق نمونه بارز اين پارامتر می باشد.

3. رسوخ ورشد انديشه های شونيستی و ايدئولوژيكی بين ملل ودول. ظهور حكومتهای مركزگرايی چون حكومت رضا شاهی با انديشه پان ايرانيسم و برتری فارس زبانها و حكومت آتاتورك با انديشه افراطی ناسيوناليست تركی و جمهوری اسلامی ايران با انديشهای بنيادگرايی مذهبی نيز نمونه هايی ازاين پارامتر می باشد.

4. نقش استعمار در روی كار آمدن و بركناری حكومتها و تعيين مرزهای سياسی، نظير روی كار آمدن و بركناری حكومتهای رضا شاهی در ايران و بعث در عراق و شكل گيری مرزهای اين دو كشور. استعمار گرانی كه معامله با يك شخص و كنترل يك فرد جهت رسيدن به اهداف خود يعنی استثمار منابع منطقه و همچنين ايجاد سد دفاعی مقابل كومونيزم برايشان آسانتر است تا كنترل چندين مهره عامل بوجود آمدن ديكتاتورانی چون رضا شاه بودند كه دشمن حق تعيين سرنوشت برای ملل ايرانی و عامل جدايی آنها از ملل هم كيش خود فراسوی مرزها بود.

اكنون نوبت ملل خاورميانه است كه با شناسايی عوامل مثبت و منفی بسوی پايداری حكومتها و مرزهای سياسی خود حركت كرده و مرزها و حكومتهای اپتيمم (بهينه) را هدف خود قرار دهند. اگر تا امروز اين اراده افراد و پادشاهان و استعمارگران تعيين كننده حكومت و مرزهای ملل بود، امروز اين ملتها هستند كه بايد بر اساس علايق مشترك و پتانسيلهای خود حكومتها و مرزها را تشكيل بدهند. روح اصول دموكراسی نه تنها با وجود حاكمانی خلاف ميل ملل مخالف است بلكه با وجود مرزهايی بر خلاف علايق مشترك و خواست ملل نيز مغايرت دارد. دموكراسی زمانی كامل می شود كه هر دو حق تعيين حكومت و مرزها به ملل واگذار شود.

اكنون بيشتر صحبت خود را معطوف كشور ايران بكنيم. درد ملتهای غير فارس ايران در اين است كه از بدو تشكيل سلطنت پهلوی تا به امروز، به جای تطبيق حكومتها و مرزهای سياسی به علايق مشترك و خواست ملتها، حاكمان و حاميان به اصطلاح روشنفكر ايشان بگونه ای خلاف طبيعی سعی در تطبيق و تغيير علايق ملتها به نفع حكومتها و مرزهای موجود دارند! اينان ضمن مقدس نمايی مرزهای موجود سعی در معرفی مرزهای موجود ايران بعنوان عامل تشكيل يك ملت و يك نظام سياسی دارند. سعی در استحاله و نابودی زبانها و فرهنگهای تركی و كردی و عرب و بلوچ دارند. زبان مادری تركان آذربايجانی را تحميلی می خوانند و آنها را فارس زبانهای آذری شده می نامند! با ماليات اخذ شده از كرد وعرب و بلو چ و آذربايجانی وتركمن به كودك آنها به جای زبان مادری زبان فارسی ياد می دهند! زبان فارسی را عامل وحدت ملی معرفی می كنند زبانی كه حتی تكلم غير فارس زبانان به آن زبان اسباب تفريح و تمسخر فارس زبانان شده است! و بدينوسيله می خواهند بزور علايق مشترك داخل مرزهای ايران بوجود آورند . ترك آذربايجانی را آذری و جمهوری آذر بايجان را آران معرفی می كنند تا بزور علايق بين ملت آذربايجان را نابود كنند. در كنار يكسانسازی اجباری زبان به يكسان سازی تاريخی نيز می پردازند. تاريخ می سازند! نژاد برتر آريارا می سازند!ترك وكرد و بلوچ را آريايی معرفی می كنند! كوروش و داريوش عادل را می سازند! شروع تاريخ را به زمان هخامنشی جلو می كشند و تمدنهای قبل از هخامنشی را به باد فراموشی می سپارند. عرب را سوسمار خوار معرفی می كنند! و تركان را غلامان بد كاره در بار فارس زبانان!

آيا براستی آنچه با فرهنگ ملل تحت ستم كردند با فارس زبانها يا آلمانی ويا فرانسوی زبانها می كردند چه می شد؟ آيا آنها نيز صبر و تحمل ما را داشتند؟!

چيست علت اين همه تقلا؟ آيا چيزی جز خدمت به اهداف استعماری و استثمار ملل تحت ستم!؟ ملل بی زبان و بی فرهنگ و بی تاريخ آيا جز به درد استثمار به درد ديگری نيز می خورند؟ آيا تنوع فرهنگها و افكار و زبانها باعث افزايش خلاقيتها و پيشرفتها می شود يا يك زبان و فرهنگ واحد تحميلي؟! آيا تضعيف يكی از ملل ايرانی باعث تضعيف همه آنها نمی شود؟ شايد امروز مناطق فارس نشين ايران آباد تر و ثروتمندتر از مناطق ديگر باشد ، ولی آياكل ثروت ملل فارس و ترك و كرد وعرب و سايره با ثروتهايی كه روزانه از ايران استثمار می شود برابری می كند؟ سرمايه هايی كه ميروند؟ مغزهايی كه می روند؟ (بروايتی قيمت مغزهای فراری را معادل فروش صد سال نفت ايران تخمين زدند.) آيا اين است حق ملتهايی كه زمانی پديد آورندگان برترين تمدنهای روی زمين بودند؟ در زمان قرون وسطای اروپا پيشتاز علم و دانش بودند؟ جز واضعين اولين قانون اساسی ها در آسيا بودند؟ آيا با چنين يكسان سازی های اجباری علايق باعث ايجاد ضد علايق نمی شويم؟ كيست كه از اين ضد علايق در نهايت سود ببرد جز استعمارگران؟ .

چرا جدايی طلبی و استقلال خواهی به عنوان يك گناه معرفی می شود؟ آيا جدا شدن يك فرد يا زير مجموعه از يك مجموعه و تركيب احتمالی با مجموعه های ديگر حق طبيعی وانسانی هرفرد يا زير مجموعه ای نيست ؟! چيست راز بت تماميت ارزی مملكت در حاليكه مرزهای ايران خود سمبل تجزيه گری و استثمار است، مرزهايی كه آذربايجانی ها و كردها و تركمنها و عربها و بلوچها را تجزيه كرده است؟! چرا اجازه نمی دهيم روابط زير مجموعه ها و مجموعه ها بر اساس علايق مشترك آنها شكل بگيرد، يعنی روابط قوی تر بر اساس علايق قوی تر؟ چرا روابطی بيش ازآنچه مورد نياز و علاقه زير مجموعه ها است به آنها تحميل می كنيم و روابطی را كه نيازمندشان هستند از آنها دريغ می كنيم؟آيا ترس و وحشت از جدايی زير مجموعه ها و شركت آنها در تشكيل مجموعه های همگون تر و قوی تر بخاطر ترس از از دست دادن منابع آنها جهت استثمار نيست؟ . از تجزيه طلبی می ترسيم چون نگران جنگ و خونريزی هستيم !؟ اما اگر اين تجزيه و تركيب را به نفع ملتهای منطقه ببينيم و درك كنيم آيا باز هم امكان جنگ و خونريزی خواهد بود؟ آيا كسانی كه صحبت از جنگ و خونريزی می كنند آيا خود خونريزان وجنگ طلبان واقعی نيستند كه منافع نا به حق خود را در خطر می بينند و اكنون با اين حربه می خواهند ملل تحت ستم را مرعوب كنند؟ اگر اينان حسن نيت دارند و از جنگ و خونريزی می ترسند پس چرا سعی نمی كنند كه با احيای حقوق طبيعی ملل تحت ستم آنها را به ماندن در چهارچوب مرزهای ايران ترغيب كنند؟ آيا تلاش بيشتر برای يكسانسازی علايق و تحقير و تهديد ملل خود پتانسيل جنگ و خونريزی را بالا نمی برد؟ پروسه يكسانسازی اجباری علايق گرچه ممكن است زمان جدايی را به تاخير بياندازد اما قدرت تخريب جدايی و شدت جنگ و خونريزی را افزايش می دهد.

مطمئنا خواننده تا كنون نويسنده اين چند سطر را به گناه كبيره تجزيه طلبی محكوم كرده است! اما اگر كمی صبر به خرج دهد شايد به اشتباه بودن پيش داوری خود ببرد. صحبت از تجويز داروی تجزيه ايران به عنوان تنها را حل موجود نمی رود. صحبت از نابودی بتها و تابوهايی هستند كه مانع تفكری دور از تعصب برای پيدا كردن بهترين راه حل برای مشكلات ملل ايرانی است. راه حلی عملی و مطابق با ظرفيت ملل ايرانی حتی اگر تجزيه باشد.

صحبت از تجزيه مخرب نمی رود. صحبت از تجزيه و تركيبهايی سازنده و مطابق ظرفيتها می رود كه حكومتها و مرزها را به بهينه ترين و با ثباتترين شكل ممكنه سامان دهد و منافع تمامی ملتهای منطقه تامين شود. آيا دو همسايه خوب بهتر از دو همخانه بد نيستند؟ آيا ما با تمامی همسايگان محله خود رفت و آمد خانوادگی داريم؟ آيا محدود ماندن روابطمان با بعضی همسايگان در حد احوالپرسی روزانه به نفع هر دو طرف نيست؟

گرچه طرح تجزيه و تركيبهای سازنده اكنون يك ايده آل می نمايد ولی چرا يك هدف نباشد؟ حتی اگر به طبيعت اطراف خود نيز بنگريد، تجزيه و تركيب را يك قانون طبيعی و حياتی می بينيد.

ممكن است عده ای يكسان شدن زبانها و فرهنگها و علايق انسانی يعنی تركيب نهايی را خود پروسه ای طبيعی بدانند اما جواب افرادی را كه از طرح اين تئوری غرض خاصی ندارند بايد اين گونه داد: گرچه با تكامل بشريت اختلافها نيز كمتر خواهد شد ولی اين پروسه تكامل بايد بگونه ای طبيعی قدم به قدم متناسب با ظرفيت و پتانسيل بشريت پيش برود وهر نوع جهش مصنوعی بيش از ظرفيت و پتانسيل بشريت حركتی ارتجاعی در خلاف جهت بدنبال دارد. (بنظر نويسنده تفاوت انقلاب و اصلاحات نيز همينجا نهفته است) و كسانی را كه مغرضانه اين تئوری را مطرح ميكنند بايد چنين پاسخ داد:چرا يكسان سازی را با حذف زبان و فرهنگ خود شروع نمی كنيد؟! اكنون كه صحبت از علايق فرهنگی به عنوان يكی از مهمترين آنها است به مثالی از اتحاديه اروپا نيز توجه كنيم. اگرچه پيشرفت و تكامل طبيعی ملل اروپايی آنها را بسوی اتحاد بيشتر پيش می برد و امروز مرزهای جغرافيای و اقتصادی خود را بر داشته اند ولی هنوز مرزهای فرهنگی بشدت خود باقی است. شايد شنيده باشيد كه اخيرا دولت فرانسه به ادارات دستور داده است از كلمه خارجی ايميل در مكاتبات خود استفاده نكنند. كسانی كه قصد بذل و بخشش زبانها و فرهنگها را جهت احقاق شعارهايی چون پيشرفت و تماميت ارضی دارند می توانند از فرهنگ خود شروع كنند بخصوص كه بر اساس آماری كه سعی در پنهان(4) كردنشان دارند اين گروه اكثريت جمعيت ايران را نيز تشكيل نمی دهند(5)!

چيست چاره ملل در بند يا بهتر بگويم چيست چاره درد ملتهای ايراني؟ چراكه همانطور كه بحث شد ملت فارس زبان را نيز نمی توان از مصيبت وارده در امان دانست گرچه هنوزبعضی روشنفكران و قدرتمندان شونيست فارس از ابعاد آتشی كه بر پا كرده اند بی خبر باشند.

آيا جز اين است كه قبل از هر چيز انديشه شونيستی برتری ملتی به ملت ديگر را از اذهان بايد شست؟ آيا جز اين است كه بتهای تلقينی ذهنهايمان را بايد واژگون كنيم؟ آيا جز اين است كه بدون هيچ تعصبی بسوی روابط ، مرزها و نظامهايی بر اساس علايق مشترك و پتانسيل های خود پيش رويم.

به نظر اكثر متفكرين و فعالان آذربايجانی امروز تجزيه كامل چاره درد ملل تحت ستم ايران و راه حلی عملی نيست چراكه علايق طبيعی مشترك و علايقی كه به خاطر زندگی مشترك در مرزهای ايران بوجود آمده است و عدم وجود ظرفيتهای لازم در داخل و خارج از مرزهای ايران به اين امر اجازه نمی دهد. اينان تغيير روابط و حكومت سياسی را در چهار چوب مرزهای ايران توصيه می كنند (6). اينان تشكيل نظامی سياسی مبتنی بر علايق دفاعی، سياست خارجی و اقتصادی برای ملت ايران و در چهارچوب مرزهای ايران و تشكيل نظامهايی بر اساس علايق فرهنگی، زبانی، اقتصادی و تاريخی و دينی برای ملل فارس و ترك وبلوچ و سايره در چهارچوب مرزهای ايالات فدرال را پيشنهاد می كنند. يعنی تجزيه كامل كشور و نظام سياسی با تجزيه نسبی نظام و ايجاد مرزبنديهای داخلی ايالتی جايگزين می شود. امروزه نمونه ای از سيستمهای فدرال را در كشورهای پيشرفته دنيا نظير سوييس و آمريكا ، آلمان ، كانادا و استراليا سراغ داريم كه با توجه به بزرگترين مسئله تفاوت قومی در ايران يعنی تنوع زبانی و فرهنگی كشور شايد بتوان سوييس را بعنوان بهترين نمونه يك حكومت فدرال برای ايران معرفی كرد. اطلاعات بيشتر در مورد حكومتهای فدرال را می توانيم با مراجعه به مقالات و منابع خوبی كه امروزه در سايتهای اينترنتی پيدا می شود پيدا كنيم(1)و(7). آنچه كه بايد اينجا مجددا تكرار شود اين است حكومت فدرال در كشورهای كثير المله و وسيعی نظير ايران جزء لاينفك دموكراسی است. اگراصل دخالت خواست و اراده مردم در امر حكومتی را پذيرفته باشيم نمی توانيم نسبت به خواستهای فرهنگی و قومی نيز تبعيض قايل شويم. قطعا تلاش برای ايجاد هر نوع دموكراسی در ايران بدون اعطای حقوق آزاديهای داخلی به اقوام ايرانی در نهايت به ديكتاتوری منجر خواهد شد و بالعكس حكومتهای فدرال تنها در سيستمهای مردمسالار جواب مطلوب می دهد نه در حكومتهای ديكتاتوری يا ايدئولوژيك. در واقع عدم موفقيت حكومتهای شوروی سابق در تامين همه جانبه حقوق ملل وعدم اجرا يا نا كار آمد بودن انجمنهای ايالتی و شوراها در ايران را بايد در همين نكته جست. به بعضی از مزايای يك جمهوری فدرال ميتوان اينچنين اشاره كرد:

1. تضمين اجرای دموكراسی بواسطه اجرای حداكثر خواست ملل و همچنين بواسطه كنترل متقابل مجالس(و يا حكومتهای) محلی و مجلس (ويا حكومت) مركزی و در نتيجه كمتر كردن فرصتها برای سوء استفاده و رشد استعمارگران و ديكتاتوران داخلی و خارجی.

2. جلوگيری از هرج و مرجهای احتمالی بوسيله ايجاد تعادل بين انديشه های استقلال خواهی و تماميت خواهی.

3. رشد فرهنگی و اقتصادی كشور در اثر رشد فرهنگی و اقتصادی ايالات.

4. از بين بردن اثرات مهلك تمركز گرايی اقتصادی.

فدراليسم راه حلی است مابين جدايی كامل ملل و ارتباط كامل آنها. فدراليسم گزينه ايست مابين برقراری صددرصد وقطع صددرصد روابط فرهنگی ،سياسی و اقتصادی كه می تواند با توجه به ظرفيتها و علايق مشترك ملل و افراد به صورت تركيبهای متعدد و متفاوتی از اين سه رابطه عمده برقرار شود. مثلاً يك رابطه فرهنگی نسبی بصورت آموزش زبان رسمی در كنار زبانهای ملل ، يك رابطه سياسی متوسط با اشتراك در سياستهای خارجی و دفاعی و يك رابطه نسبی اقتصادی با بر قراری سيستم ماليات از ايالات جهت تامين مخارج سيستمهای سياسی و دفاعی مشترك. در كشورهايی كه تنوع فرهنگی وجود ندارد می توان اين تركيب را به صورت رابطه صد در صد فرهنگی ارايه نمود. نمونه ديگر يك فدراسيون اتحاديه اروپا می باشد با تركيبی از نوع ديگر. فدراسيون اروپا بر خلاف فدراسيون پيشنهادی برای ايران حركتی بسوی روابط بيشتر است چراكه ظرفيت و پتانسيل ملل اروپايی بگونه ای ديگر حكم می كند ، چه بسا شكل گيری طبيعی فدراسيون نوع ايرانی خود زمينه را برای شركت داوطلبانه در فدراسيونهايی محكم تر و حتی وسيع تر در آينده محيا سازد.

فدراليسم يعنی سيال و فارغ از تعصبات انديشيدن ، فدراليسم يعنی خاكستری ديدن نه سياه و سفيد ، فدراليسم يعنی تفكيك و ايجاد روابط و مرزها بر اساس تفكيك علايق و پتانسيلها ، فدراليسم يعنی تعادل بين قطع كلی روابط و اتصال كلی روابط. فدراليسم يعنی مرزها برای زيستن ، نه زيستن برای مرزها. فدراليسم يعنی تطابق متغير مرزها با علايق و ظرفيت متغير انسانها. فدراليسم يعنی تغيير روابط ملل از حاكم و محكومی به همكاری متقابل. فدراليسم يعنی حركت بسوی تعادل.

اين تعريف نسبتاً نو ازروح فدراليسم گرچه كمی ايده آل می نمايد اما می تواند ابزاری برای حل بسياری از مشكلات سياسی و مرزی جهان امروز باشد. يعنی فدراليسم به عنوان يكی از اركان دموكراسی با تكيه به خواست ملل می تواند جايگزين نسخه قديمی تعيين مرزها بر اساس مدارك مبهم تاريخی بشود.

طرح پيشرفته فدراليسم در قرن حاضر سه بار بوسيله ملت آذربايجان در انقلاب مترقی مشروطه و حركت بيست ويك آذر 1324و قيام شيخ محمد خيابانی تكرار وهر سه بار توسط سركوبهای وحشيانه حاكمان خودكامه نا كام ماند. ملت ناكام آذربايجان و ديگر ملتهای تحت ستم بار ديگربه اجرای آرزوهای ديرين خود در قالب انقلاب اسلامی اميدوار شده بودند كه حداكثر اجرت فداكاری اين ملل قانون شوراها و اصول غير قابل اجرای 15 و 19 قانون اساسی بود كه آنها نيزبعد از گذشت 25 سال هنوز بطور موثر اجرا نشده اند. اين تجربه های تلخ ناكامی ملت آذربايجان و ديگر ملل تحت ستم باعث نا اميدی عده ای از فعالان و متفكرين اين ملل از امكان همكاری با ملت فارس برای برقراری حكومتی دموكرات و در نتيجه فدرال در ايران شده است. اگر چه تعداد اين استقلال طلبان (كه متاسفانه همانند طرفداران فدراليسم به عامل بيگانه بودن و گناه كبيره تجزيه طلبی محكوم می شوند!) با تعداد طرفداران هنوز اميدوار فدراليسم برابری نمی كند ولی قطعا اين هموطنان فارس زبان ما هستند كه ضمن زدودن انديشه های ارتجاعی شونيستی و فاشيستی از جامعه استعمار زده ايران با درك كامل مسئله مظلوميت ملل و با همدلی و همفكری كامل با اين ملتها ، می توانند اين افراد را دوباره به همزيستی در يك فدراسيون اميدوار كنند.

آيا حقيقتا ملتهای ايران و منطقه خواهند توانست طرحی نو در اندازند و سفره استثمارگری داخلی و خارجی را برچينند؟





[تغرل و سلجوق-مرندلي - October 30, 2003 03:19 PM]

ما در ايران به دنبال دموکراسی و حقوق بشر هستيم.و به دنبال برابری فرهنگی و... هستيم. چرا فارسهای عزيز از واژه دموکراسی و حقوق بشر و برابری فرهنگی می ترسند؟

[kbehrooz - October 30, 2003 02:46 PM]

در ايران مردم ترك زبان ،كرد زبان ، عرب زبان داريم.اين مردم حق زندگي و حفظ زبان خود را دارند. پان فارسيت ها با زدن اتهام عقب ماندگي كشور به عرب زبانان و ترك زبانان ايران موجب خلل در هم بستگي مردم ايران هستند و موجب تضعيف ايران و زحمت مردم آن.
اين رويه فكر كردن و حقوق مردم را لگد مال كردن از سوي هر كس و يا گروهي باشد مبين خوي فاشيستي آن فرد و يا گروه است. بيائيم انسان باشيم:
تو چرا با خلق غير فارس دشمن مي شوي
يعني ضد مردم ايراني ميهن مي شوي
در دل هر فرد پان فارسي بود يك ديكتاتور
ميكند ما را خراب و حق ما را ملا خور

[navid - October 30, 2003 11:26 AM]

"دستور زبان عام ترکی در حدود هزار سال پیش توسط محمود کاشغری نوشته شده است و اولین دستور زبان فارسی در استانبول در 1875 توسط حبیب اصفهانی نوشته شده است که حدود 70سال پیش میرزا عبدالعظیم خان قریب روی آن کار کرده و بعد ها توسط چند نفر دیگر تشکیل شده است

[amir - October 30, 2003 11:04 AM]

Zabaan farsi beh az site ethnologye=
Farsi+Gilaki+Mazandarani+Luri =Aksariyat jam'iyat
site ethnologye vali bekhodash nomreyeh C midahad va ghaabeh ghabool nist. Site enthonlogye raa zabaanshenaasaan va joqraafishenaasaan neminivasand.

Maa taa beh aal bisthar az 10 site avardim keh neshaan midaham torki zabaan aghaliyati hast. Va taazeh emrooz farsi raa 84% jam'iyat mifahmand va barayeh jayi barayeh toki nist..
hmasaan farsi.


i-cias.com/e.o/iran_4.htm

World-Almanac.

http://www.worldalmanacforkids.com/explore/nations/iran.html
More than half the people of Iran are Persians, the descendants of the original Indo-European peoples who entered the country from Central Asia in the 2d millennium bc. Most of the rest of the permanent population is made up of Azerbaijani, Kurds, Lur, Baluchi, Turkomans, Bakhtiari, Arabs, and other minorities. More than 1.4 million Afghan refugees were living in Iran in the late 1990s, along with about 600,000 refugees from Iraq. The periphery of Iran is inhabited by ethnic minorities, who at times have been perceived to hold greater allegiance to their individual ethnic groups than to the national government. The Baluchi in the SE, the Turkomans in the NE, and the Kurds in the W are Sunnite Muslims. Arabs inhabit the SW. The Azerbaijani, although Shiites, have come into conflict with the politically active Iranian Shiite clergy since the late 1970s.

World-Atlas

Persian 51%, Azeri 24%, Gilaki and Mazandarani 8%, Kurd 7%, Arab 3%, Lur 2%, Baloch 2%, Turkmen 2%, other 1%

Encyclopedia Encarta

Ethnic Groups
Iran’s population is made up of numerous ethnic groups. Persians migrated to the region from Central Asia beginning in the 7th century BC and established the first Persian empire in 550 BC. They are the largest ethnic group, and include such groups as the Gilaki, who live in Gilān Province, and the Mazandarani, who live in Māzandarān Province. Accounting for about 60 percent of the total population, Persians live in cities throughout the country, as well as in the villages of central and eastern Iran. Two groups closely related to the Persians both ethnically and linguistically are the Kurds and the Lurs. The Kurds, who make up about 7 percent of the population, reside primarily in the Zagros Mountains near the borders with Iraq and Turkey. The Lurs account for 2 percent of the population; they inhabit the central Zagros region. Turkic tribes began migrating into northwestern Iran in the 11th century, gradually changing the ethnic composition of the region so that by the late 20th century East Azerbaijan Province was more than 90 percent Turkish. Since the early 1900s, Azeris (a Turkic group) have been migrating to most large cities in Iran, especially Tehrān. Azeris and other Turkic peoples together account for about 25 percent of Iran’s inhabitants. The remainder of the population comprises small communities of Arabs, Armenians, Assyrians, Baluchis, Georgians, Pashtuns, and others.

http://www.washingtoninstitute.org/watch/policywatch/policywatch2001/533.htm


BRENDA SHAFFER (A supporter of Pan-Turkism)

Only 50 percent of Iran's population is Persian, and most of the country's non-Persian ethnic groups are concentrated in border regions, close to large numbers of their co-ethnics in Azerbaijan, Turkmenistan, and Iraq.


[amir - October 30, 2003 10:59 AM]


Persians+Gilaki+Mazandarani+Luri>65%
Iranian Kurds are 10%

Turks are 20% although many of them do not speak turkish.,


com/e.o/iran_4.htm

Persians
30 million
Azeris
11 million
Kurds
6.0 million
Gilakis
3.3 million
Lors
2.7 million
Mazandaranis
2.4 million
Baluchis
1.5 million
Arabs
1.5 million
Bakhtiaris
1.1 million
Turkmens
1.0 million
Armenians
350,000

[amir - October 30, 2003 10:58 AM]

com/e.o/iran_4.htm

Persians
30 million
Azeris
11 million
Kurds
6.0 million
Gilakis
3.3 million
Lors
2.7 million
Mazandaranis
2.4 million
Baluchis
1.5 million
Arabs
1.5 million
Bakhtiaris
1.1 million
Turkmens
1.0 million
Armenians
350,000

[aria - October 30, 2003 08:20 AM]

baba tore khoda bas konid, motmaen bashid ke nevisandeye maghale va hamfekranash ke ghasde tafraghe andazi beyne ma ra darand daran alan be rishe ma mikhandan, man khod be onvane yek AZARI az doostane azari mikhaham zoodtar be in masaleh khateme bedan, ma hame IRANI hastim

[يونسكو - October 30, 2003 08:06 AM]

همه دانش آموزان بايد «تحصيلات رسمي خود را با زبان مادري شان آغاز كنند-يونسكو


تلاش يونسكو براي استمرار زبان هاي رو به مرگ مجله پيام يونسكو نوشت كه به عقيده بسياري از زبان شناسان، سالانه ده زبان دنيا از بين مي رود. بيش از نيمي از شش هزار زباني كه امروزه در دنيا كاربرد عام دارد در معرض نابودي قرار دارند. مهم تر آن كه تنوع زباني دنيا تحت تاثير مهاجرت، سياست هاي محدودكننده زبان، و فشار از سوي زبان هاي غالب، چون انگليسي و روسي و فرانسوي و عربي و چيني و فارسي روز به روز كمتر مي شود. يك زبان وقتي در معرض خطر محسوب مي شود كه دست كم ۳۰ درصد از كودكان قومي كه از آن استفاده مي كنند آن زبان را نياموخته باشند. با مرگ يك زبان، در واقع كل يك ديدگاه و بينش خاص، الگوهاي فكري، و مفاهيم اصيل وابسته به آن از بين مي رود.

سازمان جهاني يونسكو در تلاش براي ارتقاي تنوع فرهنگي در كشورها مسئله زبان هاي در حال مرگ را مورد توجه قرار داده و در كتاب «اطلس زبان هاي در خطر نابودي» كه با همكاري پژوهشگران برجسته از سراسر دنيا تدوين شده به مسائل كمي و كيفي اين پديده پرداخته است. از سوي ديگر تحقيقي هم در مورد تعداد كساني انجام گرفته است كه با اين ۳ هزار زبان رو به مرگ سخن مي گويند. علاوه بر كار با دانشمندان در زمينه بررسي برخي از اين زبان ها، يونسكو همچنين در جورجياي آمريكا متولي ضبط و ثبت و تحليل سه زبان رو به مرگ آبكاز و باتس و لار براي ايجاد يك پايگاه اطلاعاتي اينترنتي كه دستور زبان و واژگان آنها را داشته باشد بوده است. از سوي ديگر يونسكو مشوق صحبت كردن به چند زبان در مدارس نيز بوده است. اين سازمان بر اين عقيده است كه همه دانش آموزان بايد «تحصيلات رسمي خود را با زبان مادري شان آغاز كنند

[مهران بهارى - October 30, 2003 07:47 AM]

كاربرد زبانهاى ملى در چاپ اسكناس در ايران ضرورى است
سؤزوموز- -- --- ---- ----- ------ ------- Sözümüz
http://mehran1.persianblog.com/
مهران بهارى. شنبه، 2 آذر، 1381

كاربرد زبانهاى ملى در چاپ اسكناس در ايران ضرورى است

همانطور كه معلوم است و متاسفانه تاريخ رسمى خود مردم ايران را از آگاهى بدان محروم ساخته است٫ زبان تركى به همراه فارسى يكى از دو زبان رسمى دولتهاى تركى حاكم بر ايران بوده است. دو نماد بارز اين " رسميت" كاربرد زبان تركى به همراه زبان فارسى در مكاتبات ديپلماتيك خارجى (به عنوان مثال به نامه هاى تركى شاهان صفوى كه در همين سايت نيز بدانها لينك داده ام) و نيز در اسناد رسمى دولتى و در راس آنها پول (سكه و اسكناس) است.
قريب به تمام دولتهاى تركى حاكم بر ايران٫ زبان و عبارات تركى (با خط عربى و يا اويغورى) را در پولها (سكه ها)٫ مهرها٫ طغراها ٫ توقيعات ٫ فرمانها و نامه ها بكار برده اند. (توغراق٫ طغرا٫ توغرا٫ ويا تورا مهرى است كه بر فرمانهاى پادشاهان ترك زده مىشد و بدان رسميت مىداد). در اين سكه ها عبارت سؤزوموز (-سيوزمز) ويا بعضا سؤزوم (-سزم) به معنى "فرمان ما" هميشه ضرب مىشده است.
مغولها٫ ايلخانى (هولاكويىها)٫ جلايرى (ايلكانى ها)٫ چوپانى٫ اينجويى (آل مظفر)٫ تيمورى (گوركانها و ميرانشاهها)٫ قاراقويونلوها (بهارلوها)٫ آغ قويونلو (بايندري)٫ صفوى (قزلباشها)٫ افشار و قاجارها در ميان اين دولتهاى تركى هستند. زبان تمام اين خاندانها و سلاله ها به جز گوركانى٫ تركى آذرى بوده است. (تورك لهجه لرى٫ ديجله اونيوئرسيته سى٫ ائييتيم فاكولته سى يايينلارى٫ نو. 1. فاهرييه ايپكچى اوغلو٫ دييارباكير٫ 1987)
بر اين سكه ها نام سلاطين ترك عمموما به زبان تركى (و به يكى از سه خط اويغورى٫ عربى وحتى چينى) نگاشته مىشده است. بر سكه هاى سلسله هاى ترك-مغولى اكثرا عباراتى مانند "قوتلوق بولسون" (به تركى امروزى "قوتلو اولسون"=مبارك باد) چاپ شده است. بر سكه هاى چنگيزخان عبارت تركى "قاآن العادل٫ چنگيز خانين يارليغى" (فرمان شاهنشاه عادل٫ چنگيز شاه) ديده مىشود. ("يارليق" به معنى "بويروق" و معادل "فرمان" فارسى و "امر" عربى است).
نادر شاه افشار از شاهان با خودآگاهى ملى ترك در ايران است كه بالذات اقدام به چاپ پول به دو زبان فارسى و تركى (آذرى) كرده است. بر اسكناس چرمى وى عبارت "پوست شتر٫ حكم نادر٫ دئمه گؤتور" نوشته شده بود.
اساسا نام واحدهاى پول (عباسى٫ قران٫ ريال٫ ناصرى...) مانند خود تاريخ آن٫ محصول دول تركى ايران است. به عنوان مثال " تومان"٫ كه كلمه اى تركى و به معنى ده هزار٫ واحد نظامى٫ ايالت و غيره مىباشد. (برخىتومان را كه از زبان تركى وارد فارسى نيز شده است٫ از منشا چينى دانسته اند). نام نخستين اسكناس چاو-چاغ نيز كلمه اى تركى-مغولى به معنى اعلان و آگاهى است.

(واژه "چاپ" كلمه اى تركى است كه احتمالا از اصل چيني « كااو”Cao “» ويا از «چهابه» هندى گرفته شده و در حدود اواخر قرن هفتم هجري به صورت ”چاو“ وارد زبان فارسي شده است. در زمان سلطنت گيخاتو- پادشاه مغول به تهيه پول كاغذي ”چاو“ به رسم چينيان اقدام و ”چاو“ به جاي زر و سيم رايج گرديد. دستگاهي براي تهيه ”چاو“ داير شد كه ”چاوخانه“ ناميده ميشد و براي اولين بار در تبريز به كار افتاد . لازم به ياد آورى است كه ادوات و صنعت چاپ نيز در عهد دولت تركى آذرى قاجار (زمان فتحعلى شاه قاجار) از انگلستان به ايران آورده شده و باز براى نخستين بار در تبريز نصب شده است).
كاربرد دو زبان عمده رايج در ايران (تركى و فارسى) از طرف سلاطين و شاهان ترك٫ نشان از سعه صدر٫ مداراى قومى٫ حمايت بى طرفانه از زبان هاى ملى عمده كشور و البته واقع بينى در مورد تكثر ملى كشور كه براى هر دولتمردى لازم است مىباشد. يعنى همه آنچيزهايى كه ايران و مردم ايران در صده گذشته و هم اكنون نيز از بسيارى از آنها محروم بوده اند. كاربرد انحصارى زبان فارسى در چاپ پول و اسكناس از ابداعات استعمار انگليس در ايران است (توسط رژيم كودتاى پهلوى) و در تاريخ ايران سابقه ندارد.
به همين سبب يكى از نشانه هاى پاكسازى ذهنيت و نظام به ارث مانده از استعمار در ايران ٫ كاربرد دوباره زبانهاى ملى ايرانى و در راس آنها زبان تركى در چاپ اسكناس مىباشد. علاوه بر آن من شخصا تا زمانيكه شاهد اسكناس هاى ايرانى كه در آنها زبانهاى عمده ملى ايران و بويژه تركى به تساوى حضور دارند نباشم٫ به بىطرفى قومى دولت٫ تساوى و برابرى واقعى مردم و اقوام ايرانى و پايان يافتن قوميت گرايى فارسى و نژادپرستى آريايى و ذهنيت استعمارى انگليس در ايران بديده شك خواهم نگريست.
گئرچه يه هو !!!!


[aria-bahamni - October 30, 2003 06:58 AM]

معنی دادن به تفاوتات قومی در زمانیکه تنها دشمن مشترک تمام قومیت ها از آن سود می برد جز ایجاد تفرقه و بر باد دادن آرمانها ماحصلی نخواهد داشت.دمستان جهان بیرون چهار نعل به سمت هم گرایی فرهنگی می تازد و ما مشغول کندن خندق های عمیقی بین خود هستیم که تنها دشمن مشترک ما را خوشحال می کند.در این عصر و زمانه خرده فرهنگها چه فارس چه ترک لرو......همه حق حیات و زندگی دارند و هیچ قومیتی به صرف داشتن نفوس بیشتر حق ندارد خواسته های خود را تحمیل کند.در کنار فرهنگ جهانشمولی که جبرا و به حکم تاریخ و ضرورت اصل همزیستی جهانی (چه ما بخواهیم و چه نخواهیم)تسلط آشکار خود راتحمیل می کند بالندگی فرهنگهای قومی به تنوع و رنگارنگی سفره فرهنگ جهانی کمک می کند.شما هنوز غنیمت نگرفته سر گرم نزاع بر سر چه هستید؟پدیده جهانی شدن فرهنگ به هیچ قومیتی اجازه تفوق زورمدارانه و تحمیل ناخواسته را بر اقلیتهای دیگر چه فارس چه ترک..... نخواهد داد.دیگر دوران اینگونه مناسبات تبعض آمیز به سر آمده است.حکومت فدرالی و پذیرش اصل برابری بعنوان راه حل جامعی می تواند مشگل گشای تمام این بحث ها باشد.....فدری تامل کنید...آرام باشید....و به دشمن قهاری بیندیشد که در ذات جنایت کارش فارس و ترک ولروکردوعرب ایرانی برایش توفیری نداردو در سرکوب و خفه کردن صدای آزادیخواهی هر کدام هیچ تمایزی قائل نمیشود...........پس همه با هم ...زنده باد آزادی و عدالت و برابری.

[Ali Mohamad - October 30, 2003 06:19 AM]

Sasan Shore farshara neshan dadai, hameye Farsha mesle To hastand

[مهران بهارى - October 30, 2003 06:17 AM]

1-كشور ايران از مليتهاى مختلف تشكيل شده كه داراى هم وجوه مشترك و هم وجوه متفاوتى با هم هستند٫ اسم اين جدايى نيست غير از هم بودن است. به لحاظ عددى تركها مليت اول ايران٫ فارسها بعد از تركها و ...مىآيند.
2-زبان فارسى زبان ملى ملت فارس است همانطور كه زبان ملى ملت ترك, تركى است. زبان فارسى زبان ملى همه مليتهاى ايران نيست٫ زبان ملى يكى از مليتهاى ايران يعنى فارسهاست٫ زبان ملى مليت ترك٫ تركى است.
3-نام ايران به انگليسى ايران و نام ايرانىها به انگليسى ايرانين است. بنابر اين بكار بردن پرشيا و پرشين به جاى ايران و ايرانى غلط است. اگر پرشين و پرشيا٫ معادل ايران و ايرانى است پس معادل فارس و فارسستان (ناحيه فارس نشين شرق ايران)در انگليسى چيست؟ جواب معلوم است: پرشين و پرشيا. اين دو كلمه در قرون وسطى چطور بكار مىرفته اند مهم نيست. امروز به ايران و ايرانى ٫ ايران و ايرانين و به فارس و فارسستان به انگليسى پرشيا و پرشين گفته مىشود. بنابراين مليت ترك ايران به هيچ وجه پرشين نيست٫ ترك است.
4-سابقه رسمى شدن زبان فارسى در ايران به دوره رضاخان بر مىگردد٫ در قرون وسطى و در دوره صفوى زبان رسمى و غير رسمى معنى نداشت. اگر منظور زبان دولتى باشد كه در اوايل دوره صفوى تركى٫ و در اواخر آن تركى و فارسى بود. به اين آدرس مراجعه كنيد:http://www.tribun.com/Sayir%20Media/SM048.pdf
5- شاه اسماعيل به خاطر هويت ايرانى با تركان عثمانى نجنگيد٫ بر سر خاك آناتولى و خاورميانه و بر سر مذهب تركى قزلباشى جنگيد. جنگ چالدران برادركشى بين دو ارتش و دو دولت ترك است. حادثه اى باعث افتخار نيست بلكه باعث تاسف است.
6-تركهاى ايران به هيچ وجه به شاه عباس افتخار نمىكنند٫ زيرا كه وى زبان تركى را تضعيف٫ حاكميت تركان قزلباش در دولت و ارتش را شكست و پايتخت را قزوين آذربايجان به اصفهان فارسستان منتقل كرد.
7- كسى با زبان فارسى دشمنى ندارد٫ مليتهاى ايران تمام حقوق و امتيازاتى را كه زبان فارسى از آن برخوردار است براى زبانهاى ملى خود نيز مىخواهند و اين دشمنى با فارسى و يا هيچ زبان ديگرى نيست.
8-بسيارى از باورها در باره قاجاريان بافته ها و دروغهاى رژيم پهلوى است. دولت قاجار مانند خيلى از دولتهاى ديگر نقاط مثبت و منفى اى داشت ولىدر دوره پهلوى فقط نكات منفى بزرگنمايى مىشد. شخصيتهايى از اين دولت مثل محمدشاه٫ وليعهد عباس ميرزا٫ مظفرالدين شاه (‌به خاطر فرمان مشروطيت)و مخصوصا احمدشاه خدمات بىشمارى به مردم ايران كرده اند٫ باعث افتخار همه ايرانيان و بخصوص مليت ترك هستندو نامشان مخصوصا براى ملت ترك و آذربايجان هميشه عزيز خواهد بود.
9-آذربايجان در ادبيات سياسى معاصر عبارت از همه مناطق٫ روستاها٫ شهرهاى ترك نشين شمال غرب كشور است٫ چه در استان آذربايجان غربى٫ چه در استان تهران٫ چه در استان قزوين و همدان.
10-تركهاى جهان دو فيزيوتيپ عمده دارند يكى آنكه در ايران به زرد پوست مشهور است (۴۰٪ از تركهاى جهان)٫ و ديگرى آنچه كه به سفيد پوست مشهور است (۶۰٪ تركهاى جهان) . تركهاى ايران٫ تركيه٫ آذربايجان٫ عراق و سوريه و اروپا جز دسته به اصطلاح‌سفيد پوست هستند.
11-چهار آخرين موج ورود تركان به مرزهاى ايران كنونى از جنوب شرق ايران (پيرامون ميلاد مسيح٫ خلجها و غيره )٫ شمال غربى( غرب درياى خزر٫ پيش از اسلام ٫از قفقاز٫ خزرها و ٫ غيره)٫ شمال شرقى (پس از اسلام تا قرن ۱۳٫ از آسياى ميانه٫ اوغوزها و غيره) و از غرب (از قرن ۱۳ ميلادى تا قرن نوزده ٫ از آسياى صغير٫ قزلباشها) است.
12-نژادى٫ تيره اى به اسم ايرانى٫ آريايى٫ تركى ٫ تورانى٫ فارسى....نه در گذشته و نه در امروز وجود ندارد. عمده تركهاى ايران اصلا از آسياى صغير (تركيه) و آسياى ميانه هستند و اين منحصر به بهارلوها و قشقايىها وشاهسونها و قاجارها و افشارها و... نيست. مثل فارسها كه اصلشان تركيبى از بوميان غيرايرانى٫مهاجران ايرانى (از افغانستان امروزى) و گروههاى عرب و ترك هستند.
13-مشكل مردم ايران و مليتهاى آن تاريخ و نژادشناسى و ...نيست. در ايران زبان و فرهنگ مليت دوم اين كشور فارسى رسمى است و زبان و فرهنگ مليتهاى ديگر٫ از جمله مليت اول كشور تركى غير رسمىاست. اين قابل قبول نيست و بايد عوض شود. زبان مشترك دولت ايران و مردم و مليتهاى ايران هم مىتواند همزمان دو زبان عمده كشور يعنى تركى و فارسى باشد.
14-رسمى بودن و زبان دولتى و آموزشى و ..بودن تنها زبان فارسى براى مردم ايران مخصوصا مليتهاى غيرفارس مضر و غيرقابل پذيرش است. همه ايرانيان٫ كودكان٫ طوائف ...بايد به زبان مادرى خود تحصيل را آغاز كنند.
15-در ايران در مقابل آنچه براى زبان فارسى وجود دارد مشابهش براى زبان تركى هم بايد وجود داشته باشد٫ اين شامل فرهنگستان زبان تركى٫ بنياد گسترش زبان تركى٫ دانشگاهها و دانشكده هاى تركى به تعداد مشابهشان براى فارسى٫ روزنامه ها و راديو تلويزيون سراسرى تركى و .....مىشود.
16-هويت مشترك ايرانيان و مليتهاى ساكن در آن بر اساس زبان يكى از مليتهاى ساكن در ايران-فارسها تعيين و تعريف نمىشود. بر اساس منافع مشترك٫ حقوق شهروندى و شناسايى و احترام متقابل به هويت يكديگر تعيين مىشود.

[ساسان - October 30, 2003 03:38 AM]

ارسلان بی سر
مامور اطلاعات و ترک خر خودتی و اجداد و ابادته. بی شعور من هم مثل تو ازادم

[korosh - October 30, 2003 03:35 AM]

begozarid in Turkha mamlakat ra dorost bekonand ma farsha faqat baladim harf bezanim og kali bebandim. Turkha hamvare baraye Iran Mobarezeh kardand ma farsha baraye Iran kochektarin qadami var nadashtim
ba ehteram
Korosh

[Araz - October 30, 2003 02:48 AM]

Sasan nemuneye bareze farhange Fars hast.va az bachehye vatan doste iran fars hast, , tamamiye farsha msle Sasan fekr mikonand

[Arsalan - October 30, 2003 02:38 AM]

Aghaye Sasan
Be nazare man to khodat tork hasti va mikhahi ba fohsh va badobirahi ekhtelaf beyne hamvatanan beyandazi. Shayad ham mamuree ettellata hasti

[Shahin Ostajloo - October 30, 2003 02:35 AM]

30,000,000,00 turk
22000000, fars

ba salam dostane mohtaram
dar adrese zir mitavanid amare melathaye sakene joqrafiye iran ra bebinid


http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran

AZERBAIJANI, SOUTH

AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3% of the population (1997), including 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries 24,364,000. Alternate names: AZERI. Dialects: AYNALLU (INALLU, INANLU), KARAPAPAKH, TABRIZ, AFSHARI (AFSHAR, AFSAR), SHAHSAVANI (SHAHSEVEN), MOQADDAM, BAHARLU (KAMESH), NAFAR, QARAGOZLU, PISHAGCHI, BAYAT, QAJAR. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More information

KHORASANI TURKISH
KMZ] 400,000 possibly (1977 Doerfer). Northeast Iran, in the northern part of Khorasan Province, especially northwest of Mashhad. West dialect in Bojnurd region; north dialect in Quchan region (probably the largest), south dialect around Soltanabad near Sabzevar. Alternate names: QUCHANI. Dialects: WEST QUCHANI (NORTHWEST QUCHANI), NORTH QUCHANI (NORTHEAST QUCHANI), SOUTH QUCHANI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkish.
More information

QASHQA'I
QSQ] 1,500,000 (1997), or 2.38% of the population (1997). Southwestern Iran, Fars Province; southern pasture in winter, northern in summer. Shiraz is a center. Alternate names: QASHQAY, QASHQAI, KASHKAI. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Azerbaijani.
More

TURKMEN
[TCK] 2,000,000 in Iran (1997), or 3.17% of the population (1997). Northeast, mainly in Mazandaran Province, along the Turkmenistan border; important centers are Gonbad-e Kavus and Pahlavi Dezh. Alternate names: TORKOMANI. Dialects: ANAULI, KHASARLI, NEREZIM, NOKHURLI (NOHUR), CHAVDUR, ESARI (ESARY), GOKLEN (GOKLAN), SALYR, SARYQ, TEKE (TEKKE), YOMUD (YOMUT), TRUKMEN. Classification: Altaic, Turkic, Southern, Turkmenian.
More information
total:hodode 30,000,000

FARSI, WESTERN

PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population (1997), including 800,000 Dari in Khorasan, Gilan, Tat, Bakhtiyari, Lor. Population total all countries 24,280,000. Alternate names: PERSIAN, PARSI. Dialects: QAZVINI, MAHALLATI, HAMADANI, KASHANI, ISFAHANI, SEDEHI, KERMANI, ARAKI, SHIRAZI, JAHROMI, SHAHRUDI, KAZERUNI, MASHADI (MESHED), BASSERI. Classification: Indo-European, Indo-Iranian, Iranian, Western, Southwestern, Persian.
More information.

[رامین وجدنیا - October 30, 2003 02:25 AM]

خواهشمندم ادب را رعایت کنید و به هوطنان عزیز ترک توهین نکنید

[ساسان - October 30, 2003 02:08 AM]

با سلام به هموطنان عزیز

همش تقصیر این کره خر سببی بیسواد هست. زبان فارسی 2500 سال در این کشور زبان رسمی است. حالا این تجزیه طلب بی شور میخواهد لهجه آذری را زبان رسمی ایران اعلام کند. پس زبان کردی را جی میگی.
اگر فکر میکنی به شما ترکها ظلم شده پس جرا خرستان خودتان مهاجرت نمیکنی. کسی جلوی شما را نگرفته

ساسان

[اهورا - October 30, 2003 01:49 AM]

با پوزش از اینکه پیام من سه بار در سایت آمده است این یک مشکل فنی بوده است و امیدوارم سوء تفاهمی پیش نیاید.
با سپاس
اهورا

[اهورا - October 30, 2003 01:37 AM]

به قول شاعر نکته بین و نکته سنج ما صائب تبریزی.
به وجهد می آورد اندک نسیمی نی ستانی را!

می بنید که کسانی که به دروغ هموطنان فارس ما را به استثمار و... متهم می کنند اصلا کاری به کار جمهوری اسلامی ندارند، هوشیار باشیم و به سادگی احساساتی و عصبی نشویم، اینها کارشان را خوب واردند، تکه تکه کردن ما به اقوام و قبایل و عشیره های گونان...

خوب با این کار سودش به جیب که خواهد رفت، من شکی در آن ندارم که به جیب جمهوری اسلامی و همان مافیائی که هست و نیست ما را به یغما برده اند حالا ما به جای مبارزه با آن ویروس (جمهوری نکبت اسلامی) بیائیم به این بحث های واقعا ایران بر باد بپردازیم.

این حضرات اگر توجه کرده باشید هر وقت جمهوری اسلامی در بحران فرو می رود سر و کله اشان آفتابی می شود.

هم میهنان آیا فکر کرده اید که چرندیاتی که توده ای وطن فروش ناصر پور پیرار نوشته بود و در هیچ دانشگاه یا دانشکده ای آن ها را نه تنها به رسمیت نشناختند بلکه با ریشخندی بدان نگریستند و به دوری انداختندشان اما چگونه است که چند وقت پیش در سایت بازتاب محسن رضائی سیاه مشقی برای معرفی ناصر پورپیرار نوشته بودند، و این روزها سایت دیگر اطلاعاتی توده ای یعنی پیک نت هم مقاله می زند و نظریات این تفرقه اندازها را علم میکنند!؟؟؟

حقیقتش را بخواهید اغلب غریب به اتفاق این حضرات همان ورشکستگان توده ای می باشند که بند نافشان را با وطن فروشی و توطئه بریده اند و بیست و پنج سال است که در قدرت هستند و از آن جائیکه می دانند که ایرانیان حفظ تمامیت عرضیشان برایشان از هر چیز دیگری مهم تر است از این حربه که بعله ملت اگر ما رفتیم ایران را تجزیه خواهند کرد و ما را به سکوت و قبول سلطه جمهوری نکبت بار اسلامی فرا می خوانند.

امیدوارم که ما آگاهانه تر با قضیه برخورد کنیم.

و مطمئن باشید هر ایرانی که ایران را دوست دارد و به تمامیت عرضی اعتقادی داشته باشد در آینده ایران برایش ننگ خواهد بود که ببیند یک ایرانی در فقر و تهیدستی به سر می برد و این دیگر فرقی نخواهد کرد که این فقر در استان آذربایجان،کردستان، فارس، بلوچستان، خوزستان و یا ... باشد یک نیروی دمکرات و ملی فقر ایرانی برایش ننگ است سوای قومیت مذهب و یا...آن شهروند ایرانی.

و هیچ اشکال و ایرادی هم در آن نیست که هر استانی در امورات داخلی خود مستقل باشد تا جائیکه قانون بدانها اختیار داده است.

واقعا مشکل در این است که ما با یک مشت بی سواد مقرض رو برو هستیم، والا مگر استان همان نقش ایالت را ندارد حتما ما باید اسم استان را بگذاریم (state) (ایالت) بعد این حضرات بگویند به به!

اول سرنگونی جمهوری نکبت بار اسلامی بعد از آن انتخابات آزاد و انتخاب نمایندگان مردم هر آنچه که نمایندگان مردم تصمیم گرفتند ما موعظف به اجرای آن می باشیم، در ضمن این را هم متذکر شوم دمکراسی به این معنا نیست که همیشه قوانین در راستای خواسته های ما باشد چون آن فقط دیکتاتوریست که همیشه قوانین به نفع یک گروه خاص است! البته ما شاید دمکراسی دیکتاتوری هم داشته باشیم مثل دمکراسی مستبد اسلامی!

امیدوارم ما همچون نیستان نباشیم که با یک نسیم به وجهد می آید بلکه همچون کوه استوار باشیم و تحت تاثیر تحریکات این نیروهای مخرب که به حق درسشان را در به خوبی آموخته اند واقع نشویم!

پاینده ایران و ایرانی

[Shaahin - October 30, 2003 01:33 AM]

Mr. Okhtai,
You want to be an Iranian, you should know that our language (Farsi or Persian) is a part of the Iranian idendity. I personaaly do not like to be your compatriet if you feel more Turkish than more Iranian but if you want to join your Turkish brothers (from Turkey to east of Mongolia), you should leave the Azarabadegan land behind yourself and immigrated to those countries. Azarabadegan is the head of our IRAN and during our history, it has grown the best men of our country. The blood of all Iranian people have guarded the Azarabadegan same as other regions of the country such as Khuzestan and etc.
People stronger than you like Pishevari and his masters (Soviot Union) could not separate our Azarabadegan from our beloved IRAN

[اهورا - October 30, 2003 12:29 AM]

هم میهنان گرامی:
خواهشمندم این بحث را کنار بگذارید، می بنید عده ای حساب شده دارند ما را به جان هم می اندازند. من فدای هر چه ایرانیم، آذری، ترک، بلوچ، کرد لر ارمنی یهودی،آسوری، بختیاری، فارس عرب های خوزستان که من با آنها بزرگ شدم و در خوشیهای قبل از این نکبت جمهوری اسلامی با هم داشتیم و تا بدبختیهای بعد از نکبت جمهوری اسلامی و جنگ و سرکوب جمهوری اسلامی با هم بودیم.
آنچه که مهم است حقوق شهروندیست و آنهم در غالب یک قانون دمکراتیک و احترام همه ما بدان و اجرای آن است.

واقعا جای تاسف است که در این شرایط بحرانی کشورمان ما با این تحریکات دشمنان به جان هم بیفتیم و این همان است که دشمنان ایران و ایرانی در پی آن هستند. مطمئن باشید که هم میهنان آذربایجانی ما و کردهای سلحشور و بلوچی های دلاور نه قصد جدائی از ایران را دارند و نه فارس ها ما را استثمار کرده اند. از همه میهن دوتان که خواهان بر چیدن بساط جمهوری اسلامی هستند عاجزانه تقاضا دارم که همه سعی نیرو و تلاششان را به کار بگیرید که جمهوری اسلامی را بکوبید، راستی توجه کرده اید به این نکته که این حضراتی که به این بحث های تفرقه انگیز دامن می زنند اصلا کاری به جمهوری اسلامی ندارند!؟؟؟؟
اینها هر وقت که وضع جمهوری اسلامی بحرانی می شود سر وکله اشان پیدا می شود، بازیچه این پروواکاتورها واقع نشویم تا می توانید به جمهوری نکبت اسلامی حمله کنید این بهترین پاسخ به اینها می باشد.

[Arsalan - October 30, 2003 12:23 AM]

salam hamvatanane aziz!
Biyayid ma ham mesle ahali chekoslavaki sabeg neshan dahim ke adamhaye motamadeni hastim va agar mellati khahan zendagi joda az ma hastand begozarim khoxoshan sarneveshte zendagishan ra tayin konand
Ba sepas faravan;Arsalan

[Ali - October 30, 2003 12:02 AM]

I am wondering if this is not proof to show that we iranians are not ready for a political dialoque yet

[یوسف - October 29, 2003 11:05 PM]

گیلکی و مازندزانی زبان فارسی با لحجه است و هر ایرانی می فهمد و ربطی به زبان ترکی ندارد.
برای مثال هنوزم در جنوب آلمان(Bayern) و یا شمال آلمان
(Ostfriesen) با لحجه صحبت می کنند ولی آلمانی هستند.
گیلان با همه ثروت طبیعی اش یکی از عقب نگهداشته شده ترین استان های ایران است ولی من تا حال نشنیدم که یک گیلانی شعار جدائی سرداده باشد.

بعضی ها از سر نفهمی ویا آگاهانه گیلان و مازندران را هم با مسائل ترک ها و کردها ما یلند قاطی کنند.
ما داره کم کم یا د مان میره با کی مس خواهیم مبارزه کنیم. مشکلات برای همه ما ایرانیان است.

[ali - October 29, 2003 08:45 PM]

گيريم که ترکها بزرگترين ملت روي زمينند و اولين رسم الخط مال آنان است ،چه نتيجه اي از اين مي خواهيد بگيريد؟

[ali - October 29, 2003 08:26 PM]

مشکل ترکها چيست ؟آيا جز اين است که بدون اسلحه همه جا را گرفته اند ؟
ديگر دنبال چه مي گردند ؟
چه ظلمي به آنها مي شود که به ديگران نمي شود؟

[باران - October 29, 2003 07:24 PM]

جناب اختاي
من بيشتر اين شاعران را مي شناسم ولي كتابي بزبان تركي كه به خط مخصوص تركي باشد نديدم !
در ضمن جواب سوال مرا نداديد چون ميدانم كه ميدانيد بيش از آنچه كه اداعا داريد و بيش از تمام اقليت هاي قومي ايران به شما بهاداده شده

من و تو بايد ما شويم. من فقط ميدونم براي پيروز شدن و مقابله با بدي و زشتي و مخصوصا اونكه خوشبختي من و تو و اون كه همه مون از اقليت هاي اين مملكتيم رو نميخواد بايد يكي بشيم .

[Shaahin - October 29, 2003 06:54 PM]

What is the point of making up these statistical data with exajurating the percent of Turkish speakers people in IRAN. If there was no oil in Iran, people of Azarbaijaan would be poorer than their neighbore (Aran republic
How could you claim than Farses have been cruel to you, while in 950 years of the Iranian history after Arabs invasion,our country was rulled by Turk dynasty (Ghaznavian, Saljughian, Mongols, Taimurian, Khaarazmshahiaan, Ataabakaan, Ilkhaanian and finally Qajar).
In order to be Iranian, you have to know your history
People of Azarbayejan have been the most Iranian patriot and they will be always IRANIAN as the rest of the nation

[اختای - October 29, 2003 06:40 PM]

ما دهها و صدها شاعر و نویسنده ترک گو داشتیم که متاسفانه بخاطر سانسور شما فارsهای دو آتیشه نه تنها به گوش شما بلکه به گوش بعضی هموطنان ترکمان نیز آشنا نیست: فضولی ، خطایی ، نسیمی ، عظیمی شیروانی ، معجز شبستری ، خطیب تبریزی ،مسیحی ، ملا پناه واقف و صایب ........این ها فقط شهرای کلاسیک هستند.
دهها اثر ادبی و فولکلور و اثر حماسی جهانی نظیر دده قورقود و قوتادغو بیلیک و کوراوغلو و دیوان لغات ترک و اصلی و کرم و ارزی و قنبر و عاشیق قریب و...........
اگر شما امروز فضولی و دده قئرقود را نمی شناسی ولی دنیا می شناسدو توسط یونسکو دو سال به این اسامی نامیده شد.

[باران - October 29, 2003 06:16 PM]

آقا/ بانو اختاي
متاسفانه من هنوز متوجه نشدم چرا با وجود اين زبان باستاني هيچ كدام از انديشمندان و فيلسوفها و شاعران ترك زبان از آذربايجان و جاهاي ديگر , چرا به اين زبان چيزي ننوشتند بلكه از زبانهاي ديگري همچون عربي , فارسي , لاتين و ... استفاده كرده اند ؟
نگوئيد كه به زور در خانه هايتان گفتند فارسي يا عربي بنويسيد . بلكه واقعيت اينست كه زيان تركي شما يكي از لهجه هاي موجود در ايران است مانند كردي , لري , گيلكي ,‌مازندراني و ...
در ضمن من همه انسانها را دوست دارم ترك و جهود و ... اما لطفا كمي واقع بين باشيد . آيا به تركها بشتر جفا شده يا به لرها و كردها و ...
بنظر من مهم اينست كه همه بتوانيم براي ايران عزيزمان كاري كنيم و روي نقاط مشتركمان كار كنيم .
بقول دوستي هميشه نيمه پر ليوان را ببينيم . اميدوارم

[یک ترک آذربایجانی - October 29, 2003 06:03 PM]

ما از حقوق حقه خودمان صحبت می کنیم اسممان دو آتیشه می شود.
ولی فارسهایی که از ما مالیات می گیرند به ما فارسی یاد می دهند دو آتیشه نیستند.
آنهایی که انواع جلسات و فرهنگستانهای فارسی بر پا می کنند دو آتیشه نیستند.
آنهایی که به ترک زبانها اجازه نمی دهند اسم فرزندانشان را ترکی انتخاب کنند دو آتیشه نیستند.
آنهایی که برای ترکها روزانه صدها جوک درست می کنند دو آتیشه نیستند.
آنهایی که بودجه مملکت را صرف آموزش زبان فارسی در تاجیکستان و... مکنند دو آتیشه نیستند.
آنهایی که با بودجه مملکت چندین کانال فارسی برای خارج از کشور راه می اندازند دو آتیشه نیستند.
آنهایی که به ترک زبانها اجازه نمی دهند به زبان صحیح ترکی شبکه رادیویی و تلویزیونی داشته باشیم دو آتیشه نیستند.
آنهایی که فردوسی ضد ترک را علم می کنند دو آتیشه نیستند.
آنهایی که علیه زبان و تاریخ ترکان داستان می بافند دو آتیشه نیستند.
وای اگر ما بگوییم که می خواهیم به زبان ترکی آموزش داشته باشیم ، انوقت می شویم پان ترکیست ، توده ای ، کمونیست، تجزیه طلب ، جاسوس بیگانه ، ناسیونالیست، دو آتیشه و......
ما که مانند شما نمی گوییم بزور شما هم زبان یاد بگیرید . ما می گوییم بگذارید حداقل زبان خودمان را حفظ کنیم

[اختای - October 29, 2003 05:29 PM]

خط باستانی ترکی دز سنگ نوشته های یئنی سئی و اورخون ثبت شده است. وسومری ها که زبانشان نیز به عنوان مادر زبان ترکی شناخته شده است اولین مخترعین خط در جهان بوده اند.

[ایرج - October 29, 2003 05:28 PM]

استفاده از خشونت در جنبش های سیاسی گفتی ولی "یادت"
رفت از باقر خان و ستار خان که خیلی هم آدم کشتند اسمی ببری.
برای اقلیت های ترک در مناطق مختلف ایران که بخاطر ذاد و ولد بی حساب و کتاب و رشد سر سام آور یک راه
وجود دارد. در استان ها ئی که هستند بعنوان اقلیت
خواسته ها یشان را مطرح کنند.
وگرنه این تجزیه طلبی اوائل قرن بیستم هم بود . موقعی که امپریالیستهای روس و انگلیس این بر نامه را می خواستند پیاده کنند. پادو های جدید هم بازی با آتش نکنند. به نفع ایران عزیز کارکنیم.
زبان فارسی ریشه در زبان آریائی دارد.این واقعیت را
با حمله اعراب هم نتوانستند از بین ببرند.
دراز مدت ما باید اول با افغا ن ها و تاجیک ها که زبان فارسی حرف می زنند همکاری کنیم.

[باران - October 29, 2003 04:55 PM]

قابل توجه اكتاي
فارسي دري قبلا رسم الخط داشت به اسم خط پهلوي بعد از تسلط ايرانيان هم خط داشته به قول شما مشتق از خط عربي .
شما كه در طي اين همه سال هيچ رسم الخطي نداشته ايد و بازهم جواب سوال مرا نداديد .
لطفا شما مطالعه كرده و به من بفرمائيد . مرسي

[اختای - October 29, 2003 04:25 PM]

مگر زبان فارسی نیز برای خود خط دارد ، خطی که فارسی از آن استفاده می کند ، خط عربی است . بیشتر لغات آن نیز ریشه ترکی و عربی دارند. گرامر آن نیز آنقدر نارساست که برخی معاصرین در صدد اصلاح آن آمده اند. بهتر است بسشتر مطالعه کنید و بدانید که نه تنها فارسی و ترکی در زبان مجزا است بلکه از دو شاخه زبانی کاملا مجزا نیز هست.

[باران - October 29, 2003 04:14 PM]

من يك سوال مهم از اين ترك هاي چند آتيشه دارم :
؟ شمايي كه ادعا مي كنيد تركي يك زبان است كو فرهنگ لغات و دستور و زبانتان ؟؟؟ تا آنجا كه من ميدانم همه زبان هاي واقعي دنيا خط الرسمي براي نوشتن دارند شما كه در تركيه لاتين و در آذربايجانو تركمنستان روسي و در ايران فارسي و در چين چيني مي نويسيد چطور ادعاي زبان بودن ( زبان تركي ) داريد ؟؟؟
شما هم مانند همه اقوام داراي لهجه هستيد نه يك زبان . لهجه اي كه ميتوان آنرا با هر الفيايي نوشت .
شما كه اينهمه دم از فرهنگ چندين ساله تان ميزنيد پس كو خط الرسم مشترك شما ترك زبانان ؟ چرا سعي مي كنيد افتراق بوجود بياوريد ؟
من به جرات ادعا ميكنم اگر روزي قرار باشد ايران عزيزمان پاره پاره شده و تكه اي به تركها برسد درصد بسيار زيادي و حتي اكثريت آن جمعيت 36.1% تركهاي ايران ( بقول hamid ) در پارة ايراني خواهند ماند .
چو ايران نباشد تن من مباد

[اومید - October 29, 2003 03:13 PM]

تنها راه نجات این کشور ازتجزیه و مرزهای قلابی فعلی که چیزی جز تقسیم ملتها به همسایه نیست فدرالیسم برمبنای ملتهای ساکن ایران است.

[a - October 29, 2003 11:42 AM]

http://i-cias.com/e.o/iran_4.htm

Persians
30 million
Azeris
11 million
Kurds
6.0 million
Gilakis
3.3 million
Lors
2.7 million
Mazandaranis
2.4 million
Baluchis
1.5 million
Arabs
1.5 million
Bakhtiaris
1.1 million
Turkmens
1.0 million
Armenians
350,000

[Hamid - October 29, 2003 11:38 AM]

فهرست عمومى مناطق زيست تركان ايران زمين

استان:
-شهرستان-تعداد آبادى ترك-تعداد جمعيت ترك

1- مركزى
- طهران : ٢٠٩ - ٦٨٫٦٤٣
- قزوين : ٤٤١ - ٢٨٩٫٤٧٨
- دماوند : ٢٨ - ٩٫١٥٦
- قم : ١٧ - ٧٫١١٥
- ساوه : ٢٢٤ - ١٢٣٫٧٥٤
- محلات : ١٢ - ٥٫٠٤٦

2- استان يكم:
- اراك : ٣٣٤ - ٢٠٣٫٣٢٢
- بندر پهلوى : ١٠ - ٩٫٠٩٩
- رشت : ٣٩ - ٣٣٫٥٣٤
- زنجان : ١٫٠٣٢ - ٤٣٣٫٢٩١
- طوالش : ٦٨ - ٤٠٫٧٨٨
- فومن : ٤ - ٦٫٢٣١
- لاهيجان : ٤ - ٥٫١٦٤

3- استان دوم:
- آمل : ٢ - ١٫٠٢٥
- سارى : ٧ - ٢٫٧١٥
- شاهرود : ١٥ - ٦٫٢٣٠
- گرگان : ١٠٧ - ٤٣٫٦١٥
- گنبدكاوس : ٢٢١ - ٤٧٫٢٩٠
- نوشهر : ١ - ١٨٠

4- استان سوم:
- تبريز : ٦٦٨ ـ ٦٦٢٫٨٠٩
- اردبيل : ٧٣٢ ـ ٣٧١٫٥٣٦
- اهر : ٨٦٨ ـ ٢٦٢٫٦٢٤
- هروآباد (خلخال) : ٣٢٣ ـ ١١٤٫٤٢٥
- ميانه : ٢٨٩ ـ ١٢٤٫٠٥٧
- سراب : ١٧٨ ـ ١٢٣٫٨٣٢
- مرند : ١٤١ ـ ١٢٢٫٠٢٦
- خياو(مشگين شهر): ٣٢٧ ـ ٦٤٫٥٨٩

5- استان چهارم:
- رضاييه : ٣٦١ - ١٣٦٫٠٦١
- خوى : ٢٥٢ - ١٤٩٫٢٣٢
- مراغه : ٨٨١ - ٣٤٧٫٢٧٠
- ماكو : ٢٩١ - ٦٤٫١٦٧
- مهاباد : ١٠ - ٧٫١٦٩

6- استان پنجم:
- بيجار : ١٣٥ - ٤٦٫٧٣٦
- تويسركان : ٩ - ٦٫٧٢٩
- سنندج : ٨٣ - ٣٩٫٥٨٦
- شاه آباد : ٢ - ٢٩٥
- كرمانشاه : ٨ - ٣٫١٨٣
- ملاير : ٦٥ - ٣٩٫٢٦٦
- همدان : ٤٥٢ - ٣٨٩٫٩٦٥

7- استان ششم:
- اهواز : ٥ - ١٫٢٦٠
- خرم آباد : ٣ - ١٫٤٠٠

8- استان هفتم:
- آباده : ٦٥ - ٣٣٫٦١٢
- بوشهر : ٥٧ - ٢٣٫٩٧٢
- شيراز : ٢٩ - ٢٤٫٤٦١
- فسا : ٤٧ - ١٢١٫٣٤٣
- فيروزآباد : ١٢ - ٣٫٩٩٧
- كازرون : ٥٣ - ٢٩٫٨٢٧
- لار : ١٠ - ١١١٫٩٢١

9- استان هشتم
- سيرجان : ٤ - ٥٨٠

10- استان نهم
- بجنورد : ١٩٣ - ٦٢٫٣٥٥
- دره گز : ٩٩ - ٧٧٫٦٧٣
- سبزوار : ١٠٩ - ٨٠٫٨٤٩
- قوچان : ٣٣٠ - ١١٠٫٩٢٥
- مشهد : ٢٥ - ٩٫٨٩٠
- نيشابور : ٤٦ - ١٣٫٩٧٠

11- استان دهم
- اصفهان : ٧ - ٣٫٢٨٧
- شهرضا : ١٩ - ٤٨٫٣٩٥
- شهركرد : ٣٠ - ٤٢٫٤٩٨
- فريدن : ٨٢ - ٧٢٫٠٩٠

خلاصه: مجموع آباديهاى ترك نشين سراسر ايران ١٠٫١١٩ آبادى و داراى ٥٫١٨٤٫٨٤٦ نفر جمعيت در سالهاى ١٣٢٩ و ١٣٣١ بوده است. (با احتساب تركهاى شهر تهران: ٥٫٥٣١٫٥١٣ نفر٫ با احتساب كوچ نشينها ٦٫٦٧٢٫١٧٩ نفر) يعنى ٣٦٫٠٩% جمعيت كل كشور.
--------------------------------------------------
شهرستانهاى ترك نشين كل ايران-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك (به ترتيب نزولى)

- تبريز : ٦٦٨ - ٦٦٢٫٨٠٩
- زنجان : ١٫٠٣٢ - ٤٣٣٫٢٩١
- همدان : ٤٥٢ - ٣٨٩٫٩٦٥
- اردبيل : ٧٣٢ - ٣٧١٫٥٣٦
- مراغه : ٨٨١ - ٣٤٧٫٢٧٠
- قزوين : ٤٤١ - ٢٨٩٫٤٧٨
- اهر : ٨٦٨ - ٢٦٢٫٦٢٤
- اراك : ٣٣٤ - ٢٠٣٫٣٢٢
- خوى : ٢٥٢ - ١٤٩٫٢٣٢
- رضاييه : ٣٦١ - ١٣٦٫٠٦١
- ميانه : ٢٨٩ - ١٢٤٫٠٥٧
- سراب : ١٧٨ - ١٢٣٫٨٣٢
- ساوه : ٢٢٤ - ١٢٣٫٧٥٤
- مرند : ١٤١ - ١٢٢٫٠٢٦
- فسا : ٤٧ - ١٢١٫٣٤٣
- هروآباد (خلخال): ٣٢٣ - ١١٤٫٤٢٥
- لار : ١٠ - ١١١٫٩٢١
- قوچان : ٣٣٠ - ١١٠٫٩٢٥
- سبزوار : ١٠٩ - ٨٠٫٨٤٩
- دره گز : ٩٩ - ٧٧٫٦٧٣
- فريدن : ٨٢ - ٧٢٫٠٩٠
- طهران : ٢٠٩ - ٦٨٫٦٤٣
- خياو(مشگين شهر): ٣٢٧ - ٦٤٫٥٨٩
- ماكو : ٢٩١ - ٦٤٫١٦٧
- بجنورد : ١٩٣ - ٦٢٫٣٥٥
- شهرضا : ١٩ - ٤٨٫٣٩٥
- گنبدكاوس : ٢٢١ - ٤٧٫٢٩٠
- بيجار : ١٣٥ - ٤٦٫٧٣٦
- گرگان : ١٠٧ - ٤٣٫٦١٥
- شهركرد : ٣٠ - ٤٢٫٤٩٨
- طوالش : ٦٨ - ٤٠٫٧٨٨
- سنندج : ٨٣ - ٣٩٫٥٨٦
- ملاير : ٦٥ - ٣٩٫٢٦٦
- آباده : ٦٥ - ٣٣٫٦١٢
- رشت : ٣٩ - ٣٣٫٥٣٤
- كازرون : ٥٣ - ٢٩٫٨٢٧
- شيراز : ٢٩ - ٢٤٫٤٦١
- بوشهر : ٥٧ - ٢٣٫٩٧٢
- نيشابور : ٤٦ - ١٣٫٩٧٠
- مشهد : ٢٥ - ٩٫٨٩٠
- دماوند : ٢٨ - ٩٫١٥٦
- بندر پهلوى : ١٠ - ٩٫٠٩٩
- مهاباد : ١٠ - ٧٫١٦٩
- قم : ١٧ - ٧٫١١٥
- تويسركان : ٩ - ٦٫٧٢٩
- فومن : ٤ - ٦٫٢٣١
- شاهرود : ١٥ - ٦٫٢٣٠
- لاهيجان : ٤ - ٥٫١٦٤
- محلات : ١٢ - ٥٫٠٤٦
- فيروزآباد : ١٢ - ٣٫٩٩٧
- اصفهان : ٧ - ٣٫٢٨٧
- كرمانشاه : ٨ - ٣٫١٨٣
- سارى : ٧ - ٢٫٧١٥
- خرم آباد : ٣ - ١٫٤٠٠
- اهواز : ٥ - ١٫٢٦٠
- آمل : ٢ - ١٫٠٢٥
- سيرجان : ٤ - ٥٨٠
- شاه آباد : ٢ - ٢٩٥
- نوشهر : ١ - ١٨٠
مجموع تركهاى ايران ٥٫١٨٤٫٨٤٦ نفر (با احتساب تركهاى شهر تهران: ٥٫٥٣١٫٥١٣ نفر٫ با احتساب كوچ نشينها ٦٫٦٧٢٫١٧٩ نفر) يعنى ٣٦٫٠٩% جمعيت كل كشور (٢٣٫٩٨٧٫٣٣٥ سال ٢٠٠١)
--------------------------------------------------
شهرستانها با نفوس ترك در شمال غرب كشور (آذربايجان جنوبى)-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك- به ترتيب نزولى

- تبريز : ٦٦٨ - ٦٦٢٫٨٠٩
- زنجان : ١٫٠٣٢ - ٤٣٣٫٢٩١
- همدان : ٤٥٢ - ٣٨٩٫٩٦٥
- اردبيل : ٧٣٢ - ٣٧١٫٥٣٦
- مراغه : ٨٨١ - ٣٤٧٫٢٧٠
- قزوين : ٤٤١ - ٢٨٩٫٤٧٨
- اهر : ٨٦٨ - ٢٦٢٫٦٢٤
- اراك : ٣٣٤ - ٢٠٣٫٣٢٢
- خوى : ٢٥٢ - ١٤٩٫٢٣٢
- رضاييه (اورميه) : ٣٦١ - ١٣٦٫٠٦١
- ميانه : ٢٨٩ - ١٢٤٫٠٥٧
- سراب : ١٧٨ - ١٢٣٫٨٣٢
- ساوه : ٢٢٤ - ١٢٣٫٧٥٤
- مرند ١٤١ - ١٢٢٫٠٢٦
- هروآباد (خلخال) : ٣٢٣ - ١١٤٫٤٢٥
- طهران : ٢٠٩ - ٦٨٫٦٤٣
- خياو(مشگين شهر): ٣٢٧ - ٦٤٫٥٨٩
- ماكو : ٢٩١ - ٦٤٫١٦٧
- بيجار : ١٣٥ - ٤٦٫٧٣٦
- طوالش : ٦٨ - ٤٠٫٧٨٨
- ملاير : ٦٥ - ٣٩٫٢٦٦
- بندر پهلوى : ١٠ - ٩٫٠٩٩
- قم : ١٧ - ٧٫١١٥
- تويسركان : ٩ - ٦٫٧٢٩

كل: ٤٫١٠٠٫١٢٢ (با احتساب تركهاى شهر تهران ٤٫٤٤٦٫٧٨٩ نفر٫ با احتساب ٢٢% كوچنده ها: ٥٫٤٢٥٫٠٨٣ ٫ ٨١٫٣١% از كل جمعيت تركهاى ايران٫ ٢٩٫٠١% از كل جمعيت ايران) )١٩٫٢٨٣٫٤٤١ سال ٢٠٠١)
--------------------------------------------------
شهرستان ها با نفوس ترك در مركز و جنوب ايران-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك- به ترتيب نزولى

- فسا : ٤٧ - ١٢١٫٣٤٣
- لار : ١٠ - ١١١٫٩٢١
- فريدن : ٨٢ - ٧٢٫٠٩٠
- شهرضا : ١٩ - ٤٨٫٣٩٥
- شهركرد : ٣٠ - ٤٢٫٤٩٨
- سنندج : ٨٣ - ٣٩٫٥٨٦
- آباده : ٦٥ - ٣٣٫٦١٢
- رشت : ٣٩ - ٣٣٫٥٣٤
- كازرون : ٥٣ - ٢٩٫٨٢٧
- شيراز : ٢٩ - ٢٤٫٤٦١
- بوشهر : ٥٧ - ٢٣٫٩٧٢
- دماوند : ٢٨ - ٩٫١٥٦
- مهاباد : ١٠ - ٧٫١٦٩
- فومن : ٤ - ٦٫٢٣١
- شاهرود : ١٥ - ٦٫٢٣٠
- لاهيجان : ٤ - ٥٫١٦٤
- محلات : ١٢ - ٥٫٠٤٦
- فيروزآباد : ١٢ - ٣٫٩٩٧
- اصفهان : ٧ - ٣٫٢٨٧
- كرمانشاه : ٨ - ٣٫١٨٣
- سارى : ٧ - ٢٫٧١٥
- خرم آباد : ٣ - ١٫٤٠٠
- اهواز : ٥ - ١٫٢٦٠
- آمل : ٢ - ١٫٠٢٥
- سيرجان : ٤ - ٥٨٠
- شاه آباد : ٢ - ٢٩٥
- نوشهر ش ١ - ١٨٠

كل: ٦٣٨٫١٥٧ ٫ با احتساب ٢٢% كوچنده ها: ٧٧٨٫٥٥٢ ٫ ١١٫٦٧% تركهاى ايران٫ ٤٫١٦% از كل جمعيت ايران (٢٫٧٦٧٫٣٦١ سال ٢٠٠١)
--------------------------------------------------
شهرستانها با نفوس ترك در شمال شرق كشور (شمال خراسان)-تعداد آبادى ترك-جمعيت ترك- به ترتيب نزولى

- قوچان : ٣٣٠ - ١١٠٫٩٢٥
- سبزوار : ١٠٩ - ٨٠٫٨٤٩
- دره گز : ٩٩ - ٧٧٫٦٧٣
- بجنورد : ١٩٣ - ٦٢٫٣٥٥
- گنبدكاوس : ٢٢١ - ٤٧٫٢٩٠
- گرگان : ١٠٧ - ٤٣٫٦١٥
- نيشابور : ٤٦ - ١٣٫٩٧٠
- مشهد : ٢٥ - ٩٫٨٩٠

كل: ٤٤٦٫٥٦٧ ٫ با احتساب ٢٢% كوچنده ها: ٥٤٤٫٨١٢ ٫ ٨٫١٧% تركهاى ايران٫ ٢٫٩١% از كل جمعيت ايران (١٫٩٣٦٫٥٣٣ سال ٢٠٠١)
-------------------------------------------------------------------------------------

خلاصه (سال ٢٠٠١ )

تركهاى شمال غرب كشور: آذربايجان جنوبى
١٩٫٢٨٣٫٤٤١ نفر- ٨١٫٣% از كل جمعيت تركهاى ايران٫ ٢٩٫٠% از كل جمعيت ايران

تركهاى جنوب و مركز ايران:
٢٫٧٦٧٫٣٦١ نفر- ١١٫٧% از كل تركهاى ايران٫ ٤٫٢% از كل جمعيت ايران

تركهاى شمال شرق كشور: شمال خراسان
١٫٩٣٦٫٥٣٣ - ٨٫٢% تركهاى ايران ٫ ٢٫٩% از كل جمعيت ايران
--------------------------------------------------
كل جمعيت تركهاى ايران (اقلا): ٢٣٫٩٨٧٫٣٣٥ - اقلا ٣٦٫١% از كل جمعيت ايران

[همدانلى - October 29, 2003 11:34 AM]

بنا به عادت مالوف٫ در كشور كثيرالمله ايران برخى از هموطنان فارس و بالطبع بوروكراتها٫ سياسيون و قلم به دستان ايشان از زبان فارسى به عنوان زبان "ملى" و از ديگر زبانهاى رايج در ايران فله وار با صفت "محلى" ياد مىكنند. هرچند خود اين مطلب كه آيا دولتمردان و قانون نويسان منسوب به قوم فارس اساسا حق تعيين زبان قوم خود فارسى و يا حتى هر زبان ديگرى را٫ به عنوان زبان ملى (و يا رابط) براى مليتهاى ايرانى٫ دارا مىباشند يا نه٫ مىبايست دير يا زود در گسترده ترين سطوح در كشور حل و بحث شود٫"محلى" ناميدن تنها زبان سراسرى ايران تركى٫ اگر كه ناشى از بىاطلاعى از جغرافياى انسانى مليتهاى ايرانى نباشد مىتواند نشان از تمايلات قوميت گرايانه افراطى قوم مسلط در ايران باشد و در هر دو حال انعكاس اين ادعاى نادرست در قوانين كشور مانند قانون اساسى كه بر خلاف واقعيتهاى فعلى و مصالح آتى كشور و دلبخواهانه زبان فارسى را "ملى" و ديگر زبانها و از جمله زبان سراسرى تركى را "محلى" شمرده ويا دقيقتر "تعريف" كرده است٫ بىشك خطايى فاحش و مسئله ساز براى كشور و مردم آن است كه هر چه زودتر مىبايست اصلاح شود.

استانهاى مركزى و ١ و ٢ و ٣ و ٤ و ٥ و ٧ و ٩ و فرمانداريهاى زنجان و همدان و غيره در زمره واحدهاى ادارى - قلمروى است كه ساكنين آنها قسما و يا همه از تركان ايرانند. (ص ٩٨). در استانهاى مركزى و ١ و ٢ و ٣ و ٤ و ٥ تركان به طور پيوسته و در ديگر مناطق به شكل جزيره وار ساكن اند. مرز غربى غير از تركيه مرزهاى ملى اكراد ايران و از شرق و جنوب فارس و گيلك٫ مازندران و طالش است (خلقهاى گروه زبانهاى ايرانى). در استانهاى مركزى و اول و دوم ٢٫٥٢٦ آبادى ترك نشين با ١٫٢٦٩٫١٠٦ وجود دارد. تهران شهر روى مرز ملى است و يك سوم جمعيت آن ترك است.

تمام آباديهاى واقع در قسمت شرقى و قسمت معينى از آباديهاى واقع در قسمت غربى محور "همدان – بيجار – تكاب – مياندوآب – مراغه - بناب" ترك نشين اند. تمام آباديهاى واقع در قسمت شرقى و قسمت معينى از آباديهاى واقع در قسمت غربى "مياندوآب – مهاباد – رضائيه – شاهپور - خوى" ترك نشين اند. در استان كردستان در شهرستان قروه ٨٠ آبادى ترك نشين از مناطق هم مرز ترك نشين جدا شده و در اختيار كردستان قرار داده شده و برعكس در آذربايجان غربى با كردها همين عمل شده است. مانند مهاباد و بوكان و سردشت و اشنويه. در آذربايجان شرقى صايين قلعه (شاهين دژ) و قسمتى از آباديهاى بخش تكاب٫ قره آغاج٫ مراغه كردنشين است. بعبارت ديگر ساكنين اطراف محورهاى:

الف: تهران-قزوين-زنجان-ميانه-تبريز
ب: تبريز-مرند-جلفا
ج: تبريز-مرند-خوى-ماكو-بازرگان
د: تبريز-سراب-اردبيل-آستارا
ه: تهران-قزوين-تاكستان-همدان
و: تهران-عليشاه عوض-رباط كريم-ساوه دستجرد-خلجستان-اشتهارد
ز: تهران-ساوه-غرق آباد-روان-قزوين-بوئين آوج٫
همه و همه ترك نشين اند.

وجود اين آباديها در يك سرزمين پيوسته بين شهرستان تهران تا سرحدات ايران با شوروى و تركيه و قسمت شمال غرب ايران منطقه زيست پيوسته تركان را مجسم و معرفى مىنمايد. با وصف اين منطقه زيست پيوسته تركان ايران منحصر به آذربايجان نيست. تغيير نام "زبان تركى" به "زبان آذربايجانى" و محدود نمودن آن به آذربايجان نيز يكى از همان حيله هاى هئيت حاكمه است و يك غلط مشهور نيست. (ص ١٣٣) . در ظرف ٥٠ سال اخير از طرف هئيت حاكمه و دانشمندان ارتجاعى سعى مىشود كه اصولا چنين وانمود نمايند كه: آذربايجان خود ملتى است مستقل و زبان آذربايجان هم زبان مستقلى است و ارتباطى با زبان تركى ندارد.

[amir - October 29, 2003 11:33 AM]

Dobaareh migooyam. Ethnologue site zabaanshenaasaan va joqraafishenaasaan nist va baraayeh hamin khodahs beh khodash nomreyeh C midahad. Aknoon maa bishtar az 15 site avardim keh neshaan bedahad zabaan torki dar aghaliyat hast..

http://i-cias.com/e.o/iran_4.htm


World-Almanac.

http://www.worldalmanacforkids.com/explore/nations/iran.html
More than half the people of Iran are Persians, the descendants of the original Indo-European peoples who entered the country from Central Asia in the 2d millennium bc. Most of the rest of the permanent population is made up of Azerbaijani, Kurds, Lur, Baluchi, Turkomans, Bakhtiari, Arabs, and other minorities. More than 1.4 million Afghan refugees were living in Iran in the late 1990s, along with about 600,000 refugees from Iraq. The periphery of Iran is inhabited by ethnic minorities, who at times have been perceived to hold greater allegiance to their individual ethnic groups than to the national government. The Baluchi in the SE, the Turkomans in the NE, and the Kurds in the W are Sunnite Muslims. Arabs inhabit the SW. The Azerbaijani, although Shiites, have come into conflict with the politically active Iranian Shiite clergy since the late 1970s.

World-Atlas

Persian 51%, Azeri 24%, Gilaki and Mazandarani 8%, Kurd 7%, Arab 3%, Lur 2%, Baloch 2%, Turkmen 2%, other 1%

Encyclopedia Encarta

Ethnic Groups
Iran’s population is made up of numerous ethnic groups. Persians migrated to the region from Central Asia beginning in the 7th century BC and established the first Persian empire in 550 BC. They are the largest ethnic group, and include such groups as the Gilaki, who live in Gilān Province, and the Mazandarani, who live in Māzandarān Province. Accounting for about 60 percent of the total population, Persians live in cities throughout the country, as well as in the villages of central and eastern Iran. Two groups closely related to the Persians both ethnically and linguistically are the Kurds and the Lurs. The Kurds, who make up about 7 percent of the population, reside primarily in the Zagros Mountains near the borders with Iraq and Turkey. The Lurs account for 2 percent of the population; they inhabit the central Zagros region. Turkic tribes began migrating into northwestern Iran in the 11th century, gradually changing the ethnic composition of the region so that by the late 20th century East Azerbaijan Province was more than 90 percent Turkish. Since the early 1900s, Azeris (a Turkic group) have been migrating to most large cities in Iran, especially Tehrān. Azeris and other Turkic peoples together account for about 25 percent of Iran’s inhabitants. The remainder of the population comprises small communities of Arabs, Armenians, Assyrians, Baluchis, Georgians, Pashtuns, and others.


http://www.washingtoninstitute.org/watch/policywatch/policywatch2001/533.htm


BRENDA SHAFFER (A supporter of Pan-Turkism)

Only 50 percent of Iran's population is Persian, and most of the country's non-Persian ethnic groups are concentrated in border regions, close to large numbers of their co-ethnics in Azerbaijan, Turkmenistan, and Iraq.


[همدانلى - October 29, 2003 11:29 AM]

1:جمعيت كردهايى كه اكثرا در دهه هاى اخير به اورميه مهاجرت كرده اند در سال 2000 7% جمعيت شهر٫ جمعيت كردهاى شهرستان اورميه 10% و جمعيت كردهاى كل استان آذربايجان غربى 25% جمعيت استان است كه در شهرستانهاى مهاباد٫ سردشت٫ پيرانشهر و بوكان ساكنند. (در اين شهرستانها تركها هم ساكن اند).منبع: (بر اساس آمار توزيع كالابرگ مرحله يازدهم ستاد بسيج اقتصادي استان).
2: اكثريت مردم استان قزوين را طبع داده هاى دولت تركها تشكيل مىدهند. منبع: - Today most parts of Qazvin speak in Turkish Language. There are also regions in the province who speak in the Persian language.
ترجمه: امرزه اغلب قسمتهاى قزوين به زبان تركى صحبت مىكند. همچنين نواحى اى كه به زبان فارسى متكلمند در استان وجود دارند.
)http://greetings.irna.com/eturism/qazvin/qazvin.htm(.
3: زبان تركى آذرى از جهت شمار متكلمين زبان اول و زبان فارسى پس از آن و زبان دوم ايران است.منبع: Top 100 Languages by Population
4:اكثريت مردم ايران تركزبانند و تركى زبان اول ايران است. منبع: سايت ائتنولوگ
زبان تركى آذرى (مجموع كليه لهجه هاى آن) با 29.3 ميليون (بيست و نه و سه دهم ) متكلم٫ زبان اول مردم ايران است. تركها حداقل 42.3 % (چهل ودو و سه دهم درصد) جمعيت ايران را تشكيل مىدهند.

زبان فارسى (مجموع كليه لهجه هاى آن) با 25.6 ميليون (بيست و پنج و شش دهم) متكلم٫ زبان دوم مردم ايران است. فارسها حداكثر 36.9% (سى و شش و نه دهم در صد) جمعيت ايران را تشكيل مىدهند

[فرمان - October 29, 2003 11:08 AM]

از اقای امیر متشکرم. این را هم من اضافه می کنم.

http://i-cias.com/e.o/iran_4.htm

Persians
30 million
Azeris
11 million
Kurds
6.0 million
Gilakis
3.3 million
Lors
2.7 million
Mazandaranis
2.4 million
Baluchis
1.5 million
Arabs
1.5 million
Bakhtiaris
1.1 million
Turkmens
1.0 million
Armenians
350,000

[amir - October 29, 2003 10:23 AM]

Site ethnologue bekhodash nomreyeh C midahad vali bist taa site digar migooyand keh tork-
zabaanaan aghalliyat hastand.
Barayeh hamin chaarei joz beh ijmaa' bishtarin site-haa nadaarim.

Hamantor keh jenaabeh Iraj Rashti goftand, hich laazemi nist keh zabaan torki ham-gaam zabaan farsi dar iraan rasmiyat peydaa konad. Behtar hast keh in zabaan dar ostaanhaayi keh aksariyat tork-zabaan mibaashand, rasmiyat daashteh baashad taa jang o da'waa nashavad.

Taazeh aanhaayi keh dar ethnologye kaar mikonand aslan zabaan shenaas ya goghraafiyaa shenaas nistand, balkeh faghat tarjomeyeh ketaabeh moqqadas anjil va tooraat raa beh in zabaan -haa mikonand.


Zabaan melli ham zabaan farsi hast ziraa aksariyat iraaniaan in zabaan raa mi-fahmand.

Agar ham az manabe' dowlat dar mored qazvin miporsid pas baayad sanad dowlat raa ghabool konid.
http://www.iranembassy.hu/oniran_people.html

Iran's population is made up of numerous ethnic groups. Persians migrated to the region from Central Asia beginning in the 7th century BC and established the first Persian empire in 550 BC. They are the largest ethnic group, and include such groups as the Gilaki, who live in Gilan Province, and the Mazandarani, who live in Mazandaran Province. Accounting for about 60 percent of the total population, Persians live in cities throughout the country, as well as in the villages of central and eastern Iran. Two groups closely related to the Persians both ethnically and linguistically are the Kurds and the Lurs. The Kurds, who make up about 7 percent of the population, reside primarily in the Zagros Mountains near the borders with Iraq and Turkey. The Lurs account for 2 percent of the population; they inhabit the central Zagros region. Turkic tribes began migrating into northwestern Iran in the 11th century, gradually changing the ethnic composition of the region so that by the late 20th century East Azerbaijan Province was more than 90 percent Turkish. Since the early 1900s, Azeris (a Turkic group) have been migrating to most large cities in Iran, especially Tehran. Azeris and other Turkic peoples together account for about 25 percent of Iran's inhabitants. The remainder of the population comprises small communities of Arabs, Armenians, Assyrians, Baluchis, Georgians, Pashtuns, and others.


[amir - October 29, 2003 09:51 AM]

Hameh midaanand keh Kurd-haa aksariyat Azarbaijan gharbi hastand . Alaki shomaa pan-turkistaan cheraa tahrif mikonid? Kasi too qazvin torki- sohbat nemikonad, beravid bebinid.

Ki beh shomaa alaki goft keh kurd-haa 10% urumiyeh hastand baa vojood inkeh
khod majalaat pan-turkist migooyand keh Kurd-haa 30% urumiyeh hastand.


Beh safheyeh bist o hasht in majaleyeh fascist zed-armani ze-d-kurd zed- fars negaah konid:

http://www.cst.uwaterloo.ca/~garousi/azbiltop/oyrenci11.pdf

Naql:
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
.
Vali kurd-haa agar beqowl in majaleh fascist sih dar-sad hastand beqowl har kasi keh beh aan shahr beravad mitavanad did keh kurd-haa aksariyat hastand.
Pas urumiyeh ba vojood aksariyat kurd-haa, asuri-haa , armanihaa va digaraan aslan jozv manateqi
keh pan-turkistaan mikhaahand ostaan besaazand nist.

[amir - October 29, 2003 09:36 AM]

To cheh bisharafi hasti keh shomaareh Aksariyaat urumiyeh yani kurd-haa raa tahrif mikoni beh 10%! Ahmagh moghei keh manabe' pan-turkist migooyand keh shahr urumiyeh 30% Kurd mibaashad va hameh midaanand keh bishtar az 70 dar sad kurd hast digar to che kaarei.:
Bekhaateh shomaa ham hast keh federalism dar iraan kaar nakhaahad kard, ziraa shomaa fascisthaayeh pan-turkist zamin digaraan raa Pars,Kurd-haa, GIlak-haa, Lur-haa(aksariyat hamadaan) raa mitalabid.

[amir - October 29, 2003 09:30 AM]

Zabaanhaayeh Iraani daaraayeh bein 60-78% jam';iyat mibaashand.
Parsi+Luri+Gilaki+Kurdi+Tabari.. va zabaan bein-ol-qowmi iraniaan ham faarsi mibaashad keh zabaan saraari va ghaabel fahm hameh mardom Iraan hast. Vali zabaan torki dar maraahel khod mitavanad rasmi baashad vali in maraahel Qazvin, Rasht, Tehraan, Urumiyeh, Hamadaan .. nistand. Baayad aval yek amaar rasmi az saazmaan bein-ol-melal shavad va ba'd natijeh raa gereft vali har kasi mitavanad beh Qazvin yaa urumiyeh beravad va khodash bebinad keh aksariyat in do shahr ghair turk-zabaan hastand.

Dar har jaayeh internet ham mishavad amaar pedyaa kard. Vali shomaa beravid urumiyeh yaa qazvin va yaa kermanshah va mah-abaad yaa rasht bejaayeh inkeh zamin digaraan raa bekhaahid.

Azerbaijan, Iranianancient AtropateneTwo provinces of northwest Iran: Eastern Azerbaijan (population (1991) 3,278,700, capital Tabriz); andWestern Azerbaijan (population (1991) 2,284,200, capital Orumiyeh). Azerbaijanis in Iran, as in theRepublic of Azerbaijan, are mainly Shi'ite Muslim ethnic Turks, descendants of followers of the Khans fromthe Mongol Empire.There are about 5 million Azerbaijanis in east and west Azerbaijan, and 3 million in the rest of Iran wherethey form a strong middle class.

[Amir - October 29, 2003 09:22 AM]

tanhaa sanad shomaa ham beh khodash nomreyeh C yanni ghair ghabool midahad. Pas moghei keh khodeh site beh khodash C midahad digar ghair ghabool nist..

Inkeh shomaa alaki migooyid kurd-haa 10% urumiyeh hastand vaghean chakhaan hast. Hameh emrooz midaanand keh az jam'iyat 400,000 nafari urumiyeh taqriban 70% Kurd hastand va in ravand hamintor edaameh daarad hamantor keh dar tehran yek sevvom jam'iyat Azarbaijani hastand.

a site called www.ethnologue.com that mentions
some of Iran's population as:

AZERBAIJANI, SOUTH [AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3%
FARSI, WESTERN [PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population
MAZANDERANI [MZN] 3,265,000 or 4.7% of the population (1993).
LURI [LRI] 4,280,000 in Iran (1993) 6.5%
MAZANDERANI [MZN] 3,265,000 or 4.7%
KURDI [KDB] 3,250,000 in Iran 4.7%

According to this site Iran's total population is 65,758,000 around
1998.

This was interesting to me because from the same site that use
ethnologue site 2 years back
http://www.christusrex.org/www3/ethno/Iran.html
http://people.a2000.nl/kvthoff/Iran/Languages/countries/Iran.html
Iran's total population was 64,525,000 (1995).

AZERBAIJANI, SOUTH (AZERI) [AZB] 13,000,000 (1991),
FARSI, WESTERN (PERSIAN, PARSI) [PES] 25,300,000 (1993),50.2%
LURI (LUR, LOR, LORI) [LRI] 4,280,000 in Iran (1993)
GILAKI (GELAKI, GILANI) [GLK] 3,265,000 (1993),


The mathematical mistakes are obvious for example 25,300,000 does not
make 50%.
And on both sites adding the various population of Iran, we have a
greater
ration than 100% mentioned in the site.

The reader of Ethnologue should be aware that although Ethnologue is an invaluable source of language statistics, but the authorities for its facts are mostly Summer Institute of Linguistics (SIL) Bible translators

[a@a - October 29, 2003 09:21 AM]

tanhaa sanad shomaa ham beh khodash nomreyeh C yanni ghair ghabool midahad. Pas moghei keh khodeh site beh khodash C midahad digar ghair ghabool nist..

Inkeh shomaa alaki migooyid kurd-haa 10% urumiyeh hastand vaghean chakhaan hast. Hameh emrooz midaanand keh az jam'iyat 400,000 nafari urumiyeh taqriban 70% Kurd hastand va in ravand hamintor edaameh daarad hamantor keh dar tehran yek sevvom jam'iyat Azarbaijani hastand.

a site called www.ethnologue.com that mentions
some of Iran's population as:

AZERBAIJANI, SOUTH [AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3%
FARSI, WESTERN [PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population
MAZANDERANI [MZN] 3,265,000 or 4.7% of the population (1993).
LURI [LRI] 4,280,000 in Iran (1993) 6.5%
MAZANDERANI [MZN] 3,265,000 or 4.7%
KURDI [KDB] 3,250,000 in Iran 4.7%

According to this site Iran's total population is 65,758,000 around
1998.

This was interesting to me because from the same site that use
ethnologue site 2 years back
http://www.christusrex.org/www3/ethno/Iran.html
http://people.a2000.nl/kvthoff/Iran/Languages/countries/Iran.html
Iran's total population was 64,525,000 (1995).

AZERBAIJANI, SOUTH (AZERI) [AZB] 13,000,000 (1991),
FARSI, WESTERN (PERSIAN, PARSI) [PES] 25,300,000 (1993),50.2%
LURI (LUR, LOR, LORI) [LRI] 4,280,000 in Iran (1993)
GILAKI (GELAKI, GILANI) [GLK] 3,265,000 (1993),


The mathematical mistakes are obvious for example 25,300,000 does not
make 50%.
And on both sites adding the various population of Iran, we have a
greater
ration than 100% mentioned in the site.

The reader of Ethnologue should be aware that although Ethnologue is an invaluable source of language statistics, but the authorities for its facts are mostly Summer Institute of Linguistics (SIL) Bible translators

[a@a.com - October 29, 2003 09:19 AM]

Fascist khodeti va atoorpaategaan maaleh man nist.
Boro ghazvin va urumiyeh raa bebin. Zabaan torki dar qazvin aslan peydaa nist. Khodet safar kon bejaayeh inkeh harf bezani. Hich kasi fekr nakonam baavar konad keh shahr urumiyeh 7% faghat Kurd hast! Moghei keh manaabe' pan-turkist migooyand had-aqal 30% urumiyeh Kurd hast!

Britannica.com:
The people "
Iran is a multilingual and diverse cultural society, and the majority of the population is extremely young. Nearly one-half of the people speak Farsi, and another one-fourth speak some other Indo-European language or dialect.

About one-fifth of Iranians speak a variety of Turkic languages."

Tanhaa sanad shomaa az site www.ethnologue.com hast

http://www.cst.uwaterloo.ca/~garousi/azbiltop/abtam/abtam_iraq_az.pdf


hamaknoon bish az 70 % azarbaijan gharbi kurd hast.


Dar har jaayeh internet ham mishavad sanad dar baareyeh aghaliyat boodan tork-zabaanaan peydaa kard, hamantor keh shakhshi digar dar safheyi avardeh/

http://www.cia.gov/cia/publications/factbook/geos/ir.html
Population of Iran: 66,622,704 (July 2002 est.)
Persian 51%, Azeri 24%, Gilaki and Mazandarani 8%, Kurd 7%, Arab 3%,
Lur 2%, Baloch 2%, Turkmen 2%, other 1%


2. The (US) Library of Congress under the Country Studies/Area
http://lcweb2.loc.gov/frd/cs/irtoc.html

PEOPLES AND LANGUAGES
Iran has a heterogeneous population speaking a variety of
Indo-Iranian, Semitic, and Turkic languages. The largest language
group consists of the speakers of Indo-Iranian languages, who in 1986
comprised about 70 percent of the population. Approximately 28 percent
of the population speaks various dialects of Turkish. Speakers of
Semitic languages include Arabs and Assyrians

http://www.mindspring.com/~gwil/uir.html

From my own visit to Iran, I believe that Qazvin province is mostly
Persian with aa turkish speak minority whereas Zanjan province is the
opposite case with the addition of Kurdish and Gilaki minorities. I
did not have any problems communication in Persian in both provinces.
In fact I did not hear much Turkish spoken in the city of Zanjan and
maybe this is a recent change.

Based on this site:
If we add Eastern Azarbaijan, half of Western Azarbaijan, all of
Zanjan+1/3 of Tehran, we will get:
9190579/60055488=15%
If we listen to our Azari nationalistic friends and count 1/3 of
Hamadan+1/3 of Gilan and all of Qazvin, we will get:
19%.

[همدانلى - October 29, 2003 07:34 AM]

به سازمان فاشيستى آتورپاتگان:

1:جمعيت كردهايى كه اكثرا در دهه هاى اخير به اورميه مهاجرت كرده اند در سال 2000 7% جمعيت شهر٫ جمعيت كردهاى شهرستان اورميه 10% و جمعيت كردهاى كل استان آذربايجان غربى 25% جمعيت استان است كه در شهرستانهاى مهاباد٫ سردشت٫ پيرانشهر و بوكان ساكنند. (در اين شهرستانها تركها هم ساكن اند).منبع: (بر اساس آمار توزيع كالابرگ مرحله يازدهم ستاد بسيج اقتصادي استان).
2: اكثريت مردم استان قزوين را طبع داده هاى دولت تركها تشكيل مىدهند. منبع: - Today most parts of Qazvin speak in Turkish Language. There are also regions in the province who speak in the Persian language.
ترجمه: امرزه اغلب قسمتهاى قزوين به زبان تركى صحبت مىكند. همچنين نواحى اى كه به زبان فارسى متكلمند در استان وجود دارند.
)http://greetings.irna.com/eturism/qazvin/qazvin.htm(.
3: زبان تركى آذرى از جهت شمار متكلمين زبان اول و زبان فارسى پس از آن و زبان دوم ايران است.منبع: Top 100 Languages by Population
اكثريت مردم ايران تركزبانند و تركى زبان اول ايران است. منبع: سايت ائتنولوگ
زبان تركى آذرى (مجموع كليه لهجه هاى آن) با 29.3 ميليون (بيست و نه و سه دهم ) متكلم٫ زبان اول مردم ايران است. تركهاى آذرى حداقل 42.3 % (چهل ودو و سه دهم درصد) جمعيت ايران را تشكيل مىدهند.

زبان فارسى (مجموع كليه لهجه هاى آن) با 25.6 ميليون (بيست و پنج و شش دهم) متكلم٫ زبان دوم مردم ايران است. فارسها حداكثر 36.9% (سى و شش و نه دهم در صد) جمعيت ايران را تشكيل مىدهند.

[a@a.com - October 29, 2003 07:09 AM]

www.atoorpaatekaan.persianblog.com

[a - October 29, 2003 06:57 AM]

Azarbaijan gharbi taghriban 70% kurd neshin mibaashad va in pan-turkistaan akhiran beh aghaayeh khatami naameh neveshtand keh jeloyeh "Zaad o valad" kurd-haa raa begirad.
Har kasi ham mitavanad beravad urumiyeh va ashkaaran haqiqat raa bebinad. Hamchenin dar ghazvin aslan kasi torki sohbat nemikonad. Cheraa beh iraan safar nemikonid va khodetaan moshaahedeh nemikonid?

tok-zabaanhaa ham aghaliyat hast va haqq nadaarand keh zabaaneshaan raa jaaygozin zabaan bein-ol-qowmi iraan konand.


[ایرج - October 29, 2003 05:40 AM]

اقای همدان علی نوشتند
" مناطق ترک نشین استانهای کردستان ....مناطق ترک نشین استانهای تهران...تا ...گیلان هم به ایالت آزربایجان ادغام گردند."
بنازم به این اشتها. ترک های مهاجری که میلیو ن ها توی شهرهای آلمان مخصوصا برلین ( Kreuzberg) هستند یادتان رفت.
در باره گیلان بدانید
" دیلمان آل بویه 323 447 هجری قمری.
آل بویه اقوام ایرانی و فرزندان ماهی گیر گیلانی بویه نام بودند و خود را از اعقاب پادشاهان ساسانی
می شمردند. سه پسر به نام های علی حسن و احمد به علت
لیاقت و کاردانی از طرف مرد آویج هر یک به حکمرانی منطقه ای بر گزیده شده بودند. پس از کشته شدن مرد آویج سه برادر آل بویه به نامهای دیلمان فارس
عراق خوزستان کرمان ری اصفهان و همدان حکومت داشتند."

من خودم که یک روزنامه چپ را جلوی دانشکاه تهران فروردین ماه 1358پخش می کردم از طرف یک ترک که قیا فه وحشتناکی داشت تهدید شدم. گفت " اگر اقا( منظور خمینی )دستور بده سر همه شما را می بریم". این کار را بعدا به انجام رساندند. بگذریم امید وارم ایندفعه
سر ترک هارا برای تسخیر گیلان خود گیلا نی ها ببزند.
بعد هم داد بیداد راه نندازند. ما مظلومیم. حیف که این رشتی ها حضرتی را یک دوره نماینده رشت کردند. این کودن یک کار مثبتی برای رشتس ها نکرد. همه اش شعار داد.

ایرج رشتی

[Ali Reza - October 29, 2003 03:35 AM]

Salam Ahora, Shoma haman nazariyate tamamiye Farshaye Iran ra Matrah kardid: Turkha bayad baraye yad giriye zabane kodeshan albate Pol bepardazan da qere in sorat bayad Iran ra tark konand ma farhange Shahnameye Ferdovsiye Tusi ra sahebil, nejade ma Farsha Pak va Bartar ast

[همدانلى - October 29, 2003 02:36 AM]

آقاى هورا-اهورا در نوشته تان گفته ايد: در استان آذربایجان غربی (ارومیه) تا آنجائیکه بنده مطلع هستم اکثریت را هم وطنان کرد ما تشکیل می دهند.... نکند چون اسمش استان آذربایجان غربیست کردهای آنجا معظفند که بالجبار زبان آذری را بعنوان زبان دوم در کنار زبان فارسی بیاموزند!؟؟؟

در اين جمله تان شايد به دليل دورى از ايران و عدم آشنايى با كشورتان و همچنين آذربايجان٫ چند اشتباه فاحش وجود دارد:

اسم مركز استان آذربايجان غربى اورميه است نه اروميه. در اين استان زبانى به اسم آذرى وجود ندارد و شناخته نيست٫ در اين استان تركها كه زبانشان تركى است ساكن اند.

جمعيت كردهايى كه اكثرا در دهه هاى اخير به اورميه مهاجرت كرده اند (بر اساس آمار توزيع كالابرگ مرحله يازدهم ستاد بسيج اقتصادي استان) در سال 2000 7% جمعيت شهر٫ جمعيت كردهاى شهرستان اورميه 10% و جمعيت كردهاى كل استان آذربايجان غربى 25% جمعيت استان است كه در شهرستانهاى مهاباد٫ سردشت٫ پيرانشهر و بوكان ساكنند. (در اين شهرستانها تركها هم ساكن اند).

منطقى است كه مناطق كردنشين آذربايجان غربى به ايالت آينده كردستان ملحق شود٫ البته تنها در صورتيكه به طور همزمان مناطق تركنشين استانهاى كردستان و كرمانشاهان و همچنين مناطق تركنشين استانهاى تهران٫ مركزى٫ قم٫ همدان٫ قزوين و گيلان هم به ايالت آذربايجان ادغام گردند.

اگر كردهاى غرب كشور حق دارند كه در يك واحد ادارى جمع شوند٫ كه البته حق هم دارند٫ تركهاى شمال غرب كشور هم حق دارند كه در يك واحد ادارى گرد آيند. در يك كشور نمىتوان استاندارد دوگانه بكار برد.

در ضمن مقاله آقاى سببى نمى گويد كردها موظف باشند در كنار زبان فارسى زبان تركى را هم بياموزند٫ ايشان مىگويد كه زبان تركى و فارسى توامان دو زبان دولتى كشور ايران اعلام شوند و مليتهاى ايرانى مثل كردها علاوه بر زبان ملى خودشان كه كردى است يكى از دو زبان دولتى و سراسرى ايران يعنى تركى و فارسى را هم بياموزند به هر دوى آنها را.

[Alp Arsalan Turkesh - October 29, 2003 02:05 AM]

be Salam
mofasefane bayad begoyam ke nasionalisme Fars dar iran hech gone haq va hoqoqi baraye digar melatha qael nist va in bozorgtarin katar baraye mamlakateman Iran hast ke miravad Iran ra be Yogoslavi tabdil konad. omid ast ke ham vatanane qeyre Farse ma ( Turk, Arab , Kurd, Turkman va...) az radikalizm parjiz konand
Alp arsalan
Denmark.

[Alpalpe - October 29, 2003 01:44 AM]

Faqat tajiye ra man qabol daram. Chon ke nasinalisme Fars hich ehterami be Meliyathaye Iran az jomle Turkha nadarad
Baraye Turkha faqat Tajziye iran qabele qabol hast va bas.

[Atila Turkchü - October 29, 2003 01:40 AM]

Be nazare man Federalim rahe hal nist.tanha rahe hale moshgele Iran Haman TAJZIYEYE Irane Fars hast, ta afradi mesle Ahora nagoyan ke Azariha va ya Kordha baraye amozeshe zabane kodeshan bayad az jibe kodeshan pol bedehand, Ahora Turkhaye Azari ra ba kodash ke dar karej zendegi mikonad moqayese mikonad.Aya ba afradi hamchon Ahore mishevad ham vatan mand?
ba Ehteram
Atila Turkchü.

[koorosh - October 29, 2003 01:07 AM]


bande faghat mikhastam chand ta noktaro dar rabete ba in bahse jadide dolate federal ke bishtar az tarafe hamvatanhaye azarbayejan(azarabadegan) tarh mishe arz konam. ghabl az har chiz behtare in ro begam ke man daghighan nemidoonam ke fars hastam ya tork va ya kord chon ajdade man ahle hamedan boodan va be ostane markazi mohajerat kardand va kolan chizi ke baram moheme va behesh eftekhar mikonam ine ke irani hastam.

yeki az nokate ashkar ke mishe hata az nazarate doostan be onha pey bord ine ke motaasefane kheyli az ma dochare taasobate ghomi hastam. Masalan dar nazarate ghabli doos torki az melate tork, melate kord, melate balooch neveshte va dar hamoonja az ghome fars dar soorati ke agar shoma ghabool darid ke farsha ghom hastand pas ghabool konid ke masalan torkha ham ghom hastand.

nokteye dige inke keshvarha ba ham motefavet hastand va hichvaght nemishe keshvare amrica ya bazi keshvarhaye oroopai ro ba iran moghayese kard va noskheye hokoomathaye onha ro baraye iran pichid. yeki az faktorhai ke tasire ziyadi bar rooye har keshvari dare masaleye eghtesade. beonvane mesal man fekr mikonam bekhatere servatmand boodan va jazabiyathaye amrica, kheyli az mardome kocheke donya agar forsat dashte bashand mayel hastand ke be amrica bepetvandand va yeki az iyalathaye amrica beshand ke khob mosalaman in dar morede iran sedgh nemikone va bekhatere vaziyate bad eghtesadi mitoone kamelan bar aks bashe.

Akharin nokte inke man paye sohbate kordhaye aragh neshestam. hasasiyate ziyadi neshoon midan nesbat be inke keshvareshoon federali beshe va in ro ghadame aval baraye joda shodane az aragh midoonan. Jaleb injast ke hamin hasasiyat ro nesbat be iran ham darand. vali ghafel az in hastand ke iran ba aragh kheyli fargh mikone. Escalate iran kheyli bishtar az inhast ke mardomesh ejaze bedan tikei az khak in keshvar azash joda beshe.

Dar akhr arezoo mikonam ke on aghaliyati ke dochare taasob shodand, in pardaro kenar bezanand va eja ze nadand ke digaran az in taasob soestefade konand. Hamin amrica ke hala pishroe demikrasi va azadi shode hichvaght ejaze nemide ke masalan Mekzikihaye California ke aksariyat ham daran californiya ro be Mekzik bechasboonand dar sorati ke zamani ham jozve mekzik boode.

[haghgoo - October 28, 2003 06:09 PM]

in tor ke Pantorkistha az toroghe mokhtalef pish miravand v say darand ta ba 1000ro yk dali sabet konand ke IRAN bayad federal )an ham az noyee ke ma mikhahim shavad) . Emrooz IRAN dar change Mafiyaye Azarbayejanhast, Faghat be BAZARE Tehran nergah konik, Aksariyate Akhondhaye dar hokoomat ham Tork hastand, faghat kafist be asamiye anha negah konid, Ansare hezbolah ham aksartan az mohajerine Azarbayejane dar Tehran hastand, Torkha IRAN ra kharab kardand v hanooz ham ezafe tar mikhahan, Baba Eyvallah

[یاشار تبریزلی - October 28, 2003 02:48 PM]

هموطن گرامی آفای مناف سببی

بخاطر مقاله خوبتان ممنون ، انتقادی چند به مقاله شما داشتم که می خواستم قبل از پرداختن به آن ابتدا نظر خوانندگان و پاسخ دهندگان را به مقاله خودم و سئوال و جوابهای فراوان بعدی آن جلب کنم :

http://news.gooya.com/politics/archives/000776.php

اما انتقادات و نظرات بنده:

همانطور که خود شما نیز اشاره کردید صحبت روز افزون امروز از فدرالیسم اصرار متعصبانه بر اجرای فی الفور آن نیست بلکه باز کردن بحث ، تبادل اندیشه و آگاه کردن ملتی است که شاید در آینده ای نه چندان دور فرصت انتخاب نوع حکومت آینده خود را بدست آورند. تجربه های گذشته ما در انقلاب اسلامی شاید رهنمون ما در سعی برای تعریف دقیقی از آنچه باشد که می خواهیم داشته باشیم. این خود نشانی از رشد فکری ما ملت ایران می باشد. اکنون کم و بیش ملت ایران فهمیده اند که عدم تعریف صحیح و دقیق سه شعار عمده استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی در آن زبان امروز باعث سر خوردگی شان شده است.
شما نیز مانند بنده اصرار به حرکت بر اساس ظرفیتهای فرهنگی و پتانسیل ملت و ریز کردن حرکت ملت به پله هاو قدمهای کوچکتر و بی خطر تر دارید. و توصیه می فرمایید که فعلا قدم کوچکتر و میانه توزیع قدرت و تقویت شوراهای محلی را برداشت.
اولا باید در نظر داشت که این ریز کردن قدمها را همچنان می توان ادامه داد ولی باید برای این آهسته روی نیز حدی قائل شد که ملاک آن نیز خواست و ظرفیت مردم است. مثلا می توان مدعی شد که اکنون مردم ایران پتانسیل فرهنگی یک حکومت دموکراسی را ندارند و حتی برای آنها حکومت دموکراتیک متمرکز نیز زود است. ولی آیا می توان جلوی خواست مردم را برای رسیدن به دموکراسی مهار کرد حتی اگر آنها هنوز با مفهوم دموکراسی انس نگرفته باشند.

دوم اینکه در تاکید قسمت اول حرکتهای ما نه کند و نه تند بلکه باید بر اساس پتانسیل ملت باشد. پتانسیل ملت نیز میانگین پتانسیل مردم است، نه فقط پتانسیل قشر روشنفکر و نه فقط پتانسیل مردم عادی. البته گروهی نیز همیشه در حرکتهای اجتماعی غیر فعال هستند، اگرچه بهتر است متظر بالا رفتن پتانسیل همه مردم شد ولی نمی توان انرژی خود را مستهلک عده ای هم کرد که داوطلبانه گوشه عزلت برگزیده اند. خواست ملت نظیر آب پشت سد است، اگر دریچه سد را بطور ناگهانی و کامل باز کنیم ، سیل می آید و هر آنچه بر سر راهش باشد ویران می کند و اگر دریچه را خیلی کم باز کنیم هر آن ممکن است در اثر فشار آب سد ترک بخورد وباز همان سیل جاری شود. باید دریچه سد را حساب شده و بر اساس خواست و پتانسیل ملت باز کرد. مثال عملی چهارچوب اصلاحات آقای خاتمی بر اساس حرکت طبق قانون اساسی بود که تنگتر از خواست ملت بود و اکنون شاهد ترک خوردن این چهارچوب هستیم. در مورد موضوع فدرالسیم نیز در نظر بگیرید که اگرچه هنوز قشر وسیعی از ملت ما فاقد پتانسیل فرهنگی لازم برای فدرالیسم باشند ولی در قشری دیگر نیز پتانسیل همزیستی یکپارچه وجود ندارد و از طرفی دیگر در بین فعالین جامعه خواست استقلال کامل نیز مطرح می شود که آنرا نیز نمی توان نادیده گرفت. یعنی به نظر می رسد میانگین خواست و ظرفیت ملت بیش از طرح پیشنهادی شما باشد و باید مواظب بود که آرام بودن حرکت ما صبر و حوصله عده ای را که فراموش کرده ایم سر نبرده و با عث اغتشاش در تعادل حرکتمان نشود.

سوم اینکه ، همانطور که گفته اید قبل از حاکم شدن فدرالیسم به عنوان رکن اصلی دموکراسی در کشور ما ، نیازمند افزایش پتانسیل فرهنگی ملت هستیم. البته این مسئله تا حدودی مسئله مرغ و تخم مرغ است. یعنی بطور کلی اول سیستم ، بعد فرهنگ لازم برای سیستم یا برعکس؟ بنظر من در همه موارد نمی توان منتظر تکمیل پتانسیل ملت شد و بعد سیستم حاکم شود. چراکه بدون سیستم نیز امکان بالا بردن پتانسیل ملت نیز نیست. مثلا در سیتم های فشار و خفقان حکومتهای دیکتاتوری امکان بالا بردن آگاهی ملت بسیار مشکل است. پس لازم است عده ای پیشرو با پتانسیل فرهنگی بالاتر زمینه ایجاد سیستمهایی اولیه را برای فراهم ساختن کسب پتانسیل ملت فراهم سازند. البته نه سیستم های دیکتاتوری بلکه دموکراتیک. برنامه ریزی برای حرکت های اجتماعی همانند دیگر برنامه ریزی ها می تواند موازی یا سری باشد. یعنی لزومی ندارد که بصورت سری اول منتظر تکمیل پتانسیل ملت بود و بعد مرحله بعد یعنی اجرای سیستم را انجام داد. بلکه می توان به موازات تکمیل پتانسیل ملت ، با استفاده از پتانسیلهای موضعی موجود در برخی اقشار، پروژه اجرای سیستم را نیز شروع کرد و بدین ترتیب از پتانسیل های موجود برای کوتاه کردن زمان برنامه ریزی استفاده کرد. هرچند این متدهای برتامه ریزی برای حرکتهای اجتماعی کمی تئوری به نظر می رسد ولی برای مجموعه های کوچکتر جواب مثبت خود را پس داده است و می توان برای حرکتهای وسیع تر نیز مد نظر قرار گیرد.

چهارم اینکه در هر طرحی بهتر است آنالیز نقاط قوت و ضعف و فرصتها و تهدیدها(SWOT Analysis) انجام شود. ببینید طرح شما این نقطه قوت را دارد با نزدیک شدن بیشتر به سرعت رشد فرهنگی مردم احتمالا از ثبات بیشتری بر خوردار است . ولی علاوه بر نقاط ضعفی که در بالا ذکر کردم ، تهدیداتی را نیز بهمراه دارد. می دانید که ما در آستانه تغییراتی در کشور هستیم نیروهای مختلفی برای حکومت آینده ایران در حال برنامه ریزی هستند. که متاسفانه غیر از گروهای منتسب به اقوام غیر فارس ، در اکثر این گروهها اندیشه های شو نیستی را در درجات متفاوت و حتی بسیار شدید می توان مشاهده کرد. و در صورت ملایمت بیش از حد امکان بر روی کار آمدن سیستمهایی کاملا مرکزگرا یا گسترده صوری وجود دارد که در آنصورت حتی فضای لازم برای رشد فرهنگی نیز بسته می شود. تهدید دیگر اینکه همانطور که می دانید ، متاسفانه اندیشه شونیست در جامعه ما ریشه افکنده است و امکان ریشه کن کردن این مصیبت اجتماعی از جامعه ما صرف با دیالوگهای سیاسی و فرهنگی امکان پذیر نیست و باید ضمانت اجرایی داشته باشد که به این نیزبه غیر از قانون ها قوی نیست. به نظر من در مقطع فعلی قوانین فدرال راهکار و ضامن اجرایی نسبتا خوبی است که حقوق طبیعی ملتهای مختلف ایرانی را از تهدید شونیست مصون بدارد. وگرنه راهکارهای ضعیفتری نظیر قانون شوراها و انجمنهای ایالتی قبلا نیز مطرح و تدوین شده ولی هرگز عملی نگشته است.

پنجم صحبت از تناقضی است که در نوشته شما بود و اینکه شما نوشته بودید موج خشونت در هند و اسپانیا توسط اصول فدرالیسم کنترل شد ولی از طرف دیگر نگران هرج و مرجهای ناشی از جهش ناگهانی فدرالیسم هستید. و دیگر اینکه آیا ملت ما به اندازه ملت آن زمان هند نیز ظرفیت لازم را کسب نکرده است؟ خواهشمندم توضیح بفرمایید.

ششم و آخر اینکه از نفوذ خشونت در عمق جامعه ما صحبت کردید. حق با شماست اما آیا بهتر نیست که در کنار آن رشد فرهنگی جامعه را نیز در نظر بگیریم. به عنوان مثال اگر امروز دوباره ملت ایران را به همه پرسی دوازده فروردین 58 دعوت کنیم ، آیا دوباره آنها بدون پرسیدن اینکه جمهوری اسلامی یعنی چه باز رای می دادند؟ آیا بازهم مانند 25 سال قبل به سادگی در هر تشکل سیاسی شرکت می کنند یا حرکات خود جوش و عظیمی نظیر رای گیری خرداد 76 و یا مجلس پنجم را ترجیح مدهند؟ همرایی خود جوش ملت در این رای گیری خود روایت از این می کند که ملت نمی خواهند تجربه یک حرکت انقلابی نظیر انقلاب 57 را تکرار کنند و نتیجه نهایی این دو رای گیری تجربه خوبی برای ملت ایران شد که برای رای گیری زمستان امسال باز همرایی خود جوش خود را به نمایش بگذارند.

با احترام
یاشار تبریزلی

[حيدري از اهواز - October 28, 2003 11:18 AM]

بهترين گزينه براي ايران سيستم فدراليسم است زيرا هم اكنون هيچكدام از افراد ملتها(قونيتهاي)ساكن در ايران احساس تعلق به ايران را ندارند .و با پياده شدن سيستم فدراليسم بر اساس ناحيه زباني ملتها با اميدواري بيشتر و احساس تعلق بيشتري در توسعه و پيشرفت ايالت خود مي كوشند كه در نتيجه باعث توسعه و پيشرفت كل دولت فدرال (ايران ) خواهد شد.
تا كي قوم فارس حاصل زحمت و منابع طبيعي ساير ملل موجود در ايران را جهت توسعه خود وفرهنگ وزبان خود به غارت ميبرند.

[اهورا - October 28, 2003 08:14 AM]

اجبا، از کی تا به حال آمریکا یک ملت واحد بود که ما از آن بی خبر بودیم؟؟؟؟

جناب در کالیفرنیا تا آنجائیکه بنده خبر دارم اکثریت با مکزیکهاست، اما در آمریکا بر اساس قومیت این تقسیم بندی را انجام نداده اند، شما اگر این تقسیم بندی را بر اساس قومیت بخواهید انجام بدهید در استان آذربایجان غربی (ارومیه)که تا آنجائیکه بنده مطلع هستم اکثریت را هم وطنان کرد ما تشکیل می دهند چگونه می خواهید انجام بدهید، نکند چون اسمش استان آذربایجان غربیست کردهای آنجا معظفند که بالجبار زبان آذری را بعنوان زبان دوم در کنار زبان فارسی بیاموزند!؟؟؟ یا در استان خوزستان بعلت تمبلی هم میهنان در شناخت اقوام اکثریت مردم آن استان را که غیر عرب زبان ها تشکیل می دهند را به غلط عرب می خوانند را می خواهید در کنار زبان فارسی زبان عربی را بر آن ها حقنه کنید! و یا شهرهای کردستان که هموطنان آذری ما در آنها زندگی می کنند را می خواهید کردی به آنها آموزش بدهید؟؟؟.

چهارتا آدم بی اطلاع که معلوم نیست سر درآغول کدام دشمن ایران دارند راه افتاده اند و ملت ایران را به جنگ ملی و یو گسلاویزه کردن ایران تهدید می کنند و یک دفعه این شد مهم ترین مشغله خوش نشینان خارج از کشور که در آن خانه های کوچک خود نشسته اند و ایران و مسائل آن را هم از همان دریچه تنگ و تاریک خانه های خود می بینند، ایران بر باد رفت دیر بجنبیم آمار معتادین به مرز ده میلیون خواهد رسید، دریای مازندران را روس ها بالا کشیدند و هزار و یک بدبختی دیگر آن وقت شما بدون پرداختن به ریشه این دردها(جمهوری نکبت اسلامی) رفته اید و خود را بازیچه تشکلات وابسته به علی اوف و اتحادیه ضد ایرانی اروپا و بازی های وزارت اطلاعات جمهوری انیرانی اسلامی مشغول کرده اید؟؟؟

در ثانی شما چرا حقیقت را به مردم نمی گوئید، چرا نمی گوئید که در کاناد بلژیک ... اگر زبان دوم تدریس می شود مردم خودشان با پرداخت مالیاتهای کلان بودجه اش را تامین میکنند، پارسال در کانادا به علت رکود اقتصادی دولت بودجه کلاسهای زبان خارجیها را نپرداخت و کلاسهای آنها راتعطیل کرد نکند می خواهید با فروش نفت همه این بودجه ها را تامین کنید در همه چیزتان در حرف می خواهید اروپائی بشوید اما این اصل اساسی را در غرب نیاموخته اید که در کنار ارائه هر طرحی بودجه و محل تامین آن رانیز مشخص کنید؟؟؟؟؟

من هم به سر شکن کردن قدرت مرکزی و تقسیم آن به استان ها، شهرستانها، و بخش ها (بر اساس تقسیم بندی جغرافیائی نه تقسیم بندی واپس گرای قومی ایلی عشیره ای) نه تنها مخالف نیستم بلکه طرفدار آن نیز می باشم به استثنای سیاست خارجی و نیروهای نظامی چون به هیچ وجه مایل نیستم فردا مشکلات جمهوری اران با ارمنستان و یا مسئله کردهای ترکیه به ایران و مسئله ایران مبدل شوند!!!.
در خاتمه امیدوارم که در آینده در ایران فرزندان ایران در کنار زبان فارسی زبان انگلیسی را بیاموزند که دکتر برنده جایزه نوبلش (شیرین عبادی) نگوید ههههههها واررررررررر یو!

دنیا دارد با هم متحد می گردد آن وقت این دشمنان ایران شعار تکه تکه ایران را می دهند و برایش نقشه و طرح ارائه می دهند!.:((((((((


در خاتمه خدمت شما و همه هم میهنان عرض کرده باشم که بنده خودم را در وهله اول دوم و سوم یک ایرانی می دانم و بعد از ایرانی بودن یک ایرانی بختیاری و من هم زبان خودم را دارم اما به هیچ وجه مایل نیستم که به دوران ایل خانی و ملکوک الطوایفی چند صد سال پیش برگردم و امیدوارم که روزی همه اقوام در ایران نشریات مجلات روزنامه های به زبان خودشان را هم داشته باشند منجمله لرها و بختیاری ها.

پاینده ایران
اهورا


[داريوش - October 28, 2003 03:01 AM]

اين ازادی که ملتی از جنبش مشروطه تا کنون برای بدست آوردن آن فرياد کشيده .خون داده و اين همه هزينه پرداخته کجاست؟ اين دموکراسی که هر انسانی می تواند در پناه آن به شيوه يک انسان نفس بکشد . چه شکلی دارد . تا وقتی در جهانی که امروز از زرد و سرخ وسياه می توانند يکپارچه شدن ملتهای متمدن را شاهد باشند . رفاه
ارادی و زندگی مرفح تر انان را درک کنند .بی معنی شدن
مرز های چغرافيايی ببينند و بازهم از آن سوی مرزها ديکتا تور ديگری از آذربايجان بگويد و آن ديگری از منم ها و غيره . گفتن از حکومت های فدراتيو که به درستی يکی از بهترين شِوه هاست برای ما آرزويی بيش نیست . حتی بزای شوروی نیز شاهد بوذيد که بعد از آن همه سال چگونه در هم پاشيد . فدراتو بودن و ديکتاتوری
سازگار نمی باشد .

[ایرج - October 28, 2003 02:48 AM]

اقای سببی با عرض سلام
شما از واژه "خشونت" همانطوری که Hقای kbehrooz نوشتند نتیجه گرفتید ملت ایران برای دموکراسی امادگی
ندارند. این حرف را اروپائی ها تو دهن شاه گداشتن.
و شاه هم غربی و مدرن فکر نمی کرد وگرنه احزاب سیاسی مثل غرب در ایران رشد میکردند.
ببین عزیز
نگاهی کوتاه به تاریخچه خشونت در اروپا بیانداز.
برای مثال آلمان ها 6 ملیون یهودها را در کوره های ادم سوزی سوزاندن. در تمام اروپا در همین قرن خشونت تقریبا در بیشتر ممالک وجود داشت. هنوزم خشونت مضمن وجود دارد. ولی آلمان توانست پس از شکست فاشیسم جمهوری فدرال را همان طوری که نوشتید با موفقیت بر قرار کند.
نتیجه می گیریم خشونت در سیاست یک پدیده ای فقط مربوط به ایران و ایرانی نیست.مسائل ایران را از زاویه خشونت دیدن انحرافی است وکمکی برای حل مشکلات نمی کند.
در رابطه با جمهوری فدرال می توان در همان استانهای
موجود مجالس استانهارا تشکیل داد.نماینده ها هرچهارسال یک بار انتخاب میشوند و فقط در این رابطه شوراهای محلی با بودجه ای که در اختیارش هست کارهای مخوله اجتماعی را به نحو احسن انجام می دهند. راه دیگری
همانطوری که نوشتید نیست. شو را هائی که در ایران
تشکیل شد هیچ بودجه ای برای کار های فرهنگی و برای آبادانی همان محل خود ندارند.
مسئله مهمی که در رابطه با دموکراسی باید ذکر کرد مسئله اقلیت ها در مناطق کرد نشین و ترک نشین ووو هست.
دموکراسی یعنی تضمین حق اقلیت ها.

به نظز من زبان سرتاسری فارسی بماند بهتر است. زبان
دوم هم انگلیسی. زبان ها دیگر در همان مناطق خودشان
جنب زبان فارسی تدریس شود.
بهتر است نویسندگان محترم جواب نظرات ما را در همینجا
بنویسند

با سپاس

ایرج رشتی
همانطوری که فرمودید

[kbehrooz - October 28, 2003 01:03 AM]

اين كه گفته مي شود ملت ايران براي دموكراسي آمادگي ندارد ريشه قديمي دارد و شاه سابق هم اين حرف را ميزد. بيان اين حالت تا حدي تفكر ايستايي را نشان ميدهد. اگر در طي مدتي كه اين حرف ها زده مي شود به ملت ايران اجازه مي دادند كه راه خودش را برود اين مسايل به ملت ايران تحميل نمي شد. ملتي كه براي زندگي راحت و سر بلند در بين ملل جهان انقلاب مشروطيت و حركت مصدق و انقلاب ۱۳۵۷ را راه انداخت، يك احمق بي شعوري بنام خميني كه از علم چيزي نمي دانست ، راه اين ملت را منحرف كرد و به اين روز سياه انداخت. مگر مردم ما مشكلي با اسلام داشتند. مگر مردم ما به دنبال سنگسار و قطع كردن دست دزد بودند. اگر اين مردك احمق با خلوص قلبي اين كار را ميكرد حرفي نبود و آن چه كه او كرده است براي منافع خودش بوده است كه امروز فقر و فساد و فحشا را بر كشور حاكم كرده است و رانت خواري (بخوانيد دزدي از بيت المال) يك پديده عادي اين حكومت است. بعضي ها ميگويند كه اشكال در فرهنگ ايراني است كه ديكتااور پرور است و اين موضوع تا حدي درست و ما به اصلاحات فرهنگي و رنوسانس فرهنگي نياز داريم كه بعد از مشروطيت را مي توانستيم براي اين كار بگذاريم. البته ملايان و تفكر ديني مانعي در اين راه بوده اند كه امروز با توسري خوردن از تاريخ دارند گور خودشان را از صحنه حيات سياسي و مذهبي كشور گم مي كنند.
اگر در اوايل كار صنعت يك پروژه و طرح بعد از جند سال به اجرا در مي آمد حالا اين زمان ممكن است به چند روز و هفته رسيده است كه به علت پيشرفت امكانات تكنيكي است. اگر تا ۱۹۰۰ فقط علم بشر دو برابر شد امروزه علم بشر هر ۵ يا ده سال دو برابر مي شود و ما در دنياي بسيار متحولي زندگي مي كنيم و بايد خودمان را با اين دنيا تطبيق بدهيم و گر نه نابود خواهيم شد.
طرز اداره كشور تا زمان حكومت پهلوي يك حالت فدرال داشته است كه رضا شاه با سوء استفاده از درآمد نفت و تجدد گرايي و در واقع براي تحكيم سلطه سياسي خود آن را به اين صورت در آورده است كه در جمهوري خميني هم از همان روش استفاده شده است. با توجه به پيشرفت هاي وسايل ارتباط جمعي ما مي توانيم به تغييرات لازم در كوتاه مدت براي اجراي فدراليسم در ايران موفق شويم.

Copyright: gooya.com 2016