در ردهي جمهوريخواهان دموكرات آزاديخواهاني هستند كه گمان ميكنند در شرايط كنوني بايد براي استقرار رژيم دموكراتيك در ايران با حركت سلطنتخواه متحد شد و جبهه تشكيل داد. برحسب اتفاق اين بخش از جمهوريخواهان لزوم تسريع در دستيابي به رژيم دموكراتيك را دليلي براي اثبات نظر خود ميدانند و حاضرند به قيمت شكاف در جمع جمهوريخواه از اتحاد با حركت سلطنتخواه حمايت كنند. اين بحث هنگامي صورت ميگيرد كه مسئلهي مركزي در روند دگرگونيهاي سياي كشور همانا تأمين رژيم دموكراتيك براي ايران است و اتحادهاي بزرگ خواه ناخواه با اين هدف مركزي مرتبط ميشوند. بدينگونه، اتحادِ استراتژيك يك نيروي جمهوريخواه با حركت سلطنتخواه بايد در رابطه با رژيمي كه اين اتحاد خواستار آن است پاسخگو باشد.
بر سر مسايلي پايينتر از اين سطح هميشه امكان اتحدهادهاي بس گسترده وجود دارد. نيروهاي سلطنتخواه نيز به عنوان بخشي از مردم كشور ما حق دارند بر سر مسايل مشترك با ديگر نيروها متحد شوند و هيچ دموكراتي نميتواند چنين حقي را محترم نشمارد. آن چه در اتحاد نيروهاي سياسي تعيين كننده است هدف و شرايط مشخص سياسي است و كسي منطقاً مجاز نيست بر پايهي كيش و مرام و زير تأثير پيشداوري يا دگرستيزي براي اتحادهاي سياسي مرز تعيين كند و برخي را صالح و برخي را ناصالح معرفي نمايد. اما هدف و شرايط مشخص سياسي همچنين ميتواند عليه همكاري و اتحاد معيني حكم كند. وقتي هدف در دستور يك جنبش رژيم سياسي مشخصي باشد آن جنبش چگونه ميتواند بدون سيال و معلق كردن هدف خود با نيرويي متحد شود كه عمدهترن و سرسختترين مخالف اين هدف است و براي رژيمي كاملاً متضاد با آن تلاش ميكند؟
سلطنت و سلطنتخواهان
گروهي از جمهوريخواهان مدافع اتحاد با حركت سلطنتخواه، به ويژه آنان كه به لحاظ ايدئولوژيك در ردهي مخالفين راديكال رژيم شاهي هستند، ميكوشند از بررسي تأثير سلطنت بر هدف آنان براي رسيدن به يك رژيم دموكراتيك پرهيز كنند. آنها معمولاً روي رفراندوم و حق دموكراتيك سلطنت خواهان براي شركت در آن تأكيد ميكنند، اما در مورد تأثير نادموكراتيك حركت سلطنتخواه بر آن رفراندوم فرضي و برآمد آن سكوت ميكنند. آنها چنين نشان ميدهند كه اتحاد با سلطنتخواهان ربطي يا ربط زيادي با سلطنت ندارد. آنها معمولاً تنها از اتحاد با سلطنتخواهان صحبت ميكنند و خود سلطنت را در يك گوشهي مغز خويش منجمد و نهان نگهميدارند. اما بدون روشن شدن رابطهي سلطنتخواه و سلطنت و رابطهي چنين اتحادي با سلطنت بسياري چيزها ناگفته ميماند.
محتواي كمي و كيفي اتحاد با سلطنتخواهان چيست؟
آيا اتحاد با سلطنتخواهان ميتواند شامل خود ميراثدار سلطنت نشود و آقاي رضا پهلوي را در بر نگيرد؟
آيا اتحاد با آقاي پهلوي مدعي پادشاهي ميتواند اتحاد با سلطنت نباشد؟
مورد نخست پاسخي آسانتر دارد. نه هيچ سازمان سياسي جدي سلطنتخواه حاضر است و ميتواند به عنوان سلطنتخواه در اتحادي شركت كند كه طرف اتحاد آقاي رضا پهلوي را از محاسبه خارج كند، نه هيچ مدعي اتحادي چنانچه جدي باشد اتحاد با سطنتخواهان را از اتحاد با پهلويها جدا ميكند، و نه اتحاد با سلطنتخواهان بدون شركت عاملهاي اصلي سلطنتخواهي ميتواند حامل چنين نام و محتوايي باشد. پس، چون در اين بحث سياست آماتور مورد نظر ما نيست اصل را ميگذاريم بر اين كه طرف بحث ما چنين واقعيتي را ميشناسد و ميپذيرد.
مورد دوم جاي بحث بيشتري دارد. روشن است كه بسياري از مدافعين اتحاد با سلطنتخواهان پاسخشان ميتواند آري باشد و بگويند اتحاد با سلطنت خواهان كه آقاي پهلوي در رأس آن است از اتحاد با سلطنت جدا است. چنين موضعي طبعاً بايد اين فكر را پيش بياورد كه اتحاد با مدعي وراثت سطنت و نماد اصلي سلطنتخواهي چگونه و با كدام شيوه از اتحاد با سلطنت تفكيك ميشود. معلوم است كه در اين شرايط، آن كه جمهوريخواه است نميگويد كه پشت سر سلطنت ايستاده و از روي كار آمدن سلطنت حمايت ميكند. اما آيا جريان سلطنت نيز همين كار را ميكند، يا اين كه ميخواهد در جلو صف براي سلطنت مبارزه كند و چنين قصدي را نيز بطور مداوم تبليغ و ترويج كند؟ از سوي ديگر، مردم چه قضاوتي ميكنند و چه تأثيري ميگيرند؟ آيا با تماشاي آقاي پهلوي در چنين اتحادي وي را در رأس اتحاد و اتحاد را در مسير مبارزه براي سلطنت تصور خواهند كرد، يا تصور خواهند كرد كه ايشان و نيروهايشان تنها يكي از اجزاي معمولي اتحاد هستند و آن اتحاد نيز ربطي به مبارزه براي سلطنت ندارد يا كه عجيبتر از آن چنين اتحادي هدفش جمهوري است؟
تجربه نشان ميدهد حركت سلطنتخواه از اتحاد برداشت مطلوب خود را خواهد كرد و خواهد كوشيد آن را اتحاد با سلطنت و براي سلطنت نشان دهد. امكانات وسيع تبليغاتي كه برخي دولتها و محافل در اختيار اين حركت ميگذارند امكانات متحدين كمبضاعت را ميبلعد و شيپورهاي تبليغاتي سلطنت مانع از آن ميشود كه آواي جمهوري به طور كامل به گوش مردم برسد. حتي اگر جريان سلطنتخواه در اين زمينه كمكوشي داشته باشد بخش بزرگي از تودههاي مردم با تفسير و برداشت خود كار ناقص آنها را تكميل خواهند كرد.
پذيرفتني است كه بر سر بسياري از هدفها اتحاد با سلطنتخواهان ميتواند بدور از اتحاد با سلطنت باشد. از جمله اگر چنين اتحادي در مقابلهبا تجاوز خارجي يا براي جلوگيري از كشتار مبارزان سياسي باشد. اما آيا اين را ميتوان با شرايط كنوني مبارزهي سياسي كه در آن مسئلهي تأمين رژيم مسئلهي مركزي است و در رابطه با اين مسئله سلطنت خود يك مدعي عمده است انطباق داد؟ آيا ميتوان به هنگامي كه تعيين تكليف با رژيم سياسي در دستور است، به هنگامي كه جامعه و تاريخ اين كشور ميرود تا جواب نهايي خود را بدهد كه كدام رژيم و چگونه بايد حكومت كند، بر سر اين مسئله و براي چنين هدفي با جرياني متحد شد كه يك بار دموكراسي را به خاطر رژيمش سرنگون كرد (كودتاي 28 مرداد)، يك بار رژيمش به خاطر دموكراسي سرنگون شد (انقلاب بهمن)، و اكنون هم به خاطر رژيماش امكانات دموكراتيك گذار به دموكراسي را ناديده ميگيرد و بر امكاناتي متكي ميشود كه محافل پرخاشگر امپرياليستي براي سيطره بر كشور ما فراهم ميكنند؟ به هنگامي كه مسئلهي اصلي نفي نهايي رژيم هاي شاهي و شيخي به سود جمهوري و دموكراسي است چگونه ميتوان با نيروهاي رژيم شاهي يا شيخي در چنين راستايي متحد شد؟ چگونه ميتوان با نيرويي عليه خودش يا با نيرويي عليه خود متحد شد؟
پاسخ من در اين پرسشها نهفته است. با اين همه لازم ميدانم كه اين مسئله بيشتر باز شود و به همين خاطر به بررسي موضوع رابطه با سلطنت و سلطنتخواه در چند مرحله از تاريخ بيست و پنج سال اخير ميپردازم. در اين بازنگري توجه به اين است كه مهمترين عامل تعيين كننده در اتحادهاي سياسي هدف سياسي و شرايط مشخص است. هدف و شرايط سياسي، فارغ از پيشداوريها و حلال و حرامهاي آييني، در جايي اتحاد با نيرويي را ضروري ميكنند و در جايي منع.
سال 57
در شرايط ماههاي آخر 1357، در شرايطي كه براي بسياري معلوم شده بود استبداد مذهبي تعيين كنندهي مسير شده و در كمين نشسته است، براي آزاديخواهان سازش با مشروطي پيشنهادي كساني چون دكتربختيار و دولتي از نوع دولت وي ميتوانست به جا باشد باشد. حمايت از بختيار خواه ناخواه با تأييد موقت نوعي مشروطه سلطنتي در شرايط مشخص روز همراه بود. اما با بررسي همهي پيامدهاي سيطرهي استبداد بيش از پيش روشن ميشود كه چنين حمايتي درست بود و اگر دولت ملي بختيار باقي ميماند بسود كشور بود.
از كساني كه نسبت به روند نگران كنندهي انقلاب بنيادگرايان اسلامي بيشترين هوشياري را نشان دادهاند يكي دكتر شاپور بختيار بود و ديگري دكتر مهدي بهار بود. بختيار آزاديخواه با پذيرش نخست وزيري در آن شرايط هراسانگيز و تلاش براي مقابله با ارعاب بنيادگرايان براستي وظيفهي خود را به عنوان يك همميهن مسئول به انجام رساند. او پيران روزگار خود شد و سرنوشتي پيراني يافت. متأسفانه تراكم تاريخي بدبيني روشنفكران و آزاديخواهان نسبت به رژيم پادشاهي و وضعيت بغايت منقلب جامعه مانع از آن شد كه به دولت بختيار با ديدگاه خوشبينانهتري نگريسته شود. او به شدت تنها ماند اما «نه» دليرانهي خود را به آري حقيرانه به جنبش بنيادگرايان تبديل نكرد.
دكتر مهدي بهار يكي ديگر از هوشياران روزگار بود. او در آبانماه 1357 چنين تحليلي از روند رويدادها بدست داد:
«سه نيرو در صحنهي سياسي ايران در ستيزند، هواداران آينده (اشاره به كل چپها و مليگرايان دموكرات)، هواداران گذشتهي نزديك (سلطنت و مدافعان و موافقان آن) و هواداران گذشتهي دور (جنبش بنيادگراي اسلامي برهبري خميني). در اين ميان، جريان آيندهگرا در نبرد با نيروي گذشتهي نزديك راه همسويي و تقويت هواداران گذشتهي دور را پيشه كرده است. اين كار بسيار خطرناك و نابود كننده است. اگر جنبش مدافع گذشتهي دور (جنبش برهبري خميني) به پيروزي برسد دوراني خواهد آمد كه در قياس با آن از عصر كنوني (دوران رژيم شاه) همچون عصر طلايي ياد خواهد شد و شما انقلابيون و مبارزين صادقي كه بي مهابا آب به آسياب اين ارتجاع ميريزيد يا كشته و اعدام خواهيد شد، يا در زندانهاي هولناك اسير خواهيد ماند و يا راه فراردر پيش خواهيد گرفت و در غربت از ميان خواهيد رفت. هوشيار باشيد و تا دير نشده مسير را بگردانيد و از تقويت و حمايت مدافعان گذشتهي دور دور شويد» (نقل آزاد. كپي اين مقاله مخفيانه در زندان كرمان به دست من رسيد. ميدانم كه در يكي از نشريههاي وقت چاپ شد اما نميدانم در كجا).
متأسفانه در آن هياهو كسان زيادي به اين هوشدار بسيار آيندهنگرانه توجهي نكردند. سخن روشنفكر ايراني در وزش تند تبليغات سياسي اغلب ناشنيده ميماند. اغلب روشنفكران مستقل يا كمتر حزبي ايران از همان آغاز متوجه شده بودند كه فاجعهاي در كمين نشسته است. اما اين روشنفكران مستقل در منگنهي گروههاي سياسي و روشنفكران حزبي ما كمتر امكان نفس كشيدن مييافتند. احزاب و جريانهايي هم بودند كه بدبين كردن مردم نسبت به روشنفكران غير خودي كار و كسبشان شده بود. گروههاي سياسي افراطي واژه ي روشنفكر را نيز مثل واژهي ليبرال به دلخواه خود معني ميكردند و تا آنجا كه ميتوانستند و هركجا كه ميتوانستند به ترور معنوي روشنفكر دست ميزدند. يكي از اين ترور شدگان دكتر بهار بود كه هر سياسي قشري از راه ميرسيد خود را بو نكرده او را متهم به ضد انقلاب و فراماسون ميكرد. بسي جاي تعجب و تأسف است كه امروز نيز بسياري از همان اصحاب اختناق و فشارآورندگان بر روشنفكران و آزادگان، همان واردآورندگان اتهام و سازندگان شايعات عليه روشنفكران و جنبش آزادي، در صف اول اپوزيسيون جلوهفروشي ميكنند در حالي كه از كساني چون دكتر بهار كمتر ياد ميشود.
دههي 60
در شرايط دههي 60 خورشيدي، شرايطي كه تثبيت ارتجاع، جنگ و كشتار مبارزين موضوع آن بوده است، باسخاوتترين مدافعين صلح و آزادي و دلسوزترين مدافيعن جان انسانهاي در معرض مرگ كساني بودند كه براي نجات اين جانها آمادگي همكاري با همهي نيروهاي سياسي، از طرفداران آقاي منتظري و معتدلين اسلامي تا سلطنتخواهان را داشتند و براي اين امر تلاش ميكردند. همكاري با سلطنتخواهان براي مقابله با كشتارهاي بيامان كاملاً درست بود. سلطنتخواهان نيز نيز قرباني سركوب و كشتار بودند و دفاع از حقوق انساني و اجتماعي آنان وظيفهي انساني و اجتماعي هر انسان متمدني بوده است.
دههي 70
در دههي هفتاد شرايط تغيير آغاز ميكند. در ايران، در درون جمهوري اسلامي، از ميان جنبش مسلمانان، از ميان درياي دانشجويان و محصلين، از ميان اقيانوس زنان ناراضي، از ميان تودههاي مردم، از ميان روحانيون و رهبران مذهبي، جنبشي پشت به ولايت و استبداد و رو به جمهوري و دموكراسي حركت آغاز ميكند. اين جنبش گام به گام، با پيشبرد مباحثات شورانگيز نظري با مدافعان استبداد و سروري، با پرورش گام به گام در راستاي فهم و باور دموكراسي، با به بحث گذاشتن همهي مقولههاي دموكراسي و يك به يك باز كردن و جا انداختن آنها در ذهن جامعه، اميدهايي را براي آيندهي ايران آفريده و زمينههايي را براي دموكراسي پديد آورده است كه در تاريخ اين كشور به بيسابقه است. جنبش دوم خرداد با همهي پيروزيها و شكستها و آزمونهاي آن تنها يك جلوه از اين حركت فراگير اجتماعي در ايران بوده است. تماي سازمانهاي چپ، تمامي نيروهاي ملي و آزاديخواه، تمامي مذهبيون در مسير حركت اين جنبش بازآموزي شده و در حال بازآموزي شدن هستند. آگاهترين روشنفكران ايران آموزشپذيرترين شاگردان مدرسهي اين جنبش كبير بوده و هستند. روح عظيم اين حركت رستمانه آزادگي ميخواهد و آزادي و سمت آن پايان دادن به هرگونه سروري شاه و شيخ است. اين حركت عظيم براي اولين بار در مجموع جهان اسلام يك سنگر تودهاي براي آزادي آفريد.
بدين گونه، دههي هفتاد دههي كشف جمهوري و دموكراسي توسط مردم ايران بوده است. همهي نيروي آزادي ميبايست صرف شناختن و شناساندن اين پديدهها و بسيج نيرو براي دستيابي بدانها ميشد. سخن گفتن از سلطنت در چنين شرايطي بسي نازيبنده بود و ناهماهنگ با همهي تاريخي كه ساخته شدن آغاز كرده بود. نبرد فكري و فرهنگي و عملي با رژيم استبدادي موجود ناگزير با چنين نبردي عليه ديگر رژيمهاي نادموكراتيك، از جمله رژيم شاهي همراه ميشد.
دههي 80
هنگامي كه دههي هشتاد آغاز شد محور مبارزهي سياسي در جامعهي ايران ديگر از مسايل فرعي و اصلاحاتي فراتر رفت و به محور محورها رسيد، يعني به قانون اساسي و رژيم سياسي. دههي هشتاد دههي تدوين قانون اساسي دموكراتيك، دههي بازشناسي دقيق رژيم سياسي دموكراتيك، دههي بسيج و اتحاد براي استقرار رژيم سياسي دموكراتيك و جاري كردن قانون اساسي و سيستمهاي قانوني نوين است. دههي هشتاد دههي نبرد با رژيم نادموكراتيك براي رژيم دموكراتيك است. ارزيابي من اين است كه دههي هشتاد خطيرترين و در عين حال سازندهترين دههي تاريخ معاصر ايران خواهد شد. در اين دهه، اگر ايران مثل عراق توسط نيروي خارجي چه از راه حمله و چه از راه محاصره ويران نشود، آزاد خواهد شد و براي اولين بار در تاريخ خود در هواي آزادي واقعي نفس خواهد كشيد. با رنسانسي كه در جنبشهاي اسلامي پيش ميرود دموكراسي در ايران پايههايي نيرومندتر از هر جايي در جهان اسلام پيدا خواهد كرد. من البته در همهي جهات نظري خوشبينانه ندارم. من به نقشههايي كه در خارج براي كشورهاي نفتخيز و اسلامي كشيده ميشود سخت بدبين هستم. درپي اين همه ويراني، پس از اين همه دشمنتراشي و ماجراجويي بنيادگرايان، با اين جمعيت عظيم و درآمد اندك، امكانات ايران براي رساندن خود به كاروان تمدنهاي پيشرفته رضايتبخش نيست. كمتر كشوري از ميان پيشرفتهها ديگر مايل است كه به طور جدي به كشورهاي اسلامي براي نجات خودشان كمك كند. برخي از پيشرفتهها نقشهي پسنگهداشتن اين كشورها را در دستور دارند. با اين همه بايد تلاش خود را بكنيم و اميدوار باشيم و سرمايهي عظيم بدست آمده براي سازماندهي يك رژيم و كشور دموكراتيك را كه خود امكان بزرگي براي پيشرفتهاي ضروري است به حساب آوريم.
نتيجه
در دههاي كه رژيم دموكراسي و جمهوري دموكراتيك بايد برتري خودش را بر رژيمهاي شاهي و شيخي نشان دهد، در دههاي كه بايد مردم را به حمايت از جمهوري برانگيخت، در دههاي كه مضمونش نبرد رژيمها و نبرد براي رژيم است، چگونه ميتوان با نيروي ولايت و همتاي آن نيروي سلطنت در چنين مسئلهاي متحد شد؟ دههي هشتاد دههي نبرد نهايي با رژيمهاي شاهي و شيخي است و نه هنگام اتحاد با آنها. پس حرف دكتر بهار را چنين تكرار ميكنم كه اگر در اين شرايط آيندهگرايان مدافع جمهوري و دموكراسي در نبرد با مدافعان وضعيت حال با مدافعان وضعيت گذشته متحد شوند دچار خطايي بس بزرگ ميشوند و به زيان آماجهاي خود عمل ميكنند. بهتر آن است كه بكوشيم تا سلطنتخواهان، از آن جمله رأس سلطنتخواهي را قانع كنيم كه به عنوان همميهنان محترم همهي ما به اين همه تلاشهاي جامعهي ايراني جهت رهاكردن خود از قيد حكومتهاي نوع پادشاهي و فقاهتي احترام بگذارند و به جاي آن كه نيروي خود را بر سر تلاش جهت بازگرداندن پادشاهي صرف كنند آن را در خدمت استقرار جمهوري و دموكراسي بگذارند. سلطنت خواهان ميتوانند با پايان دادن به تلاشهاي خود جهت بازگرداندن سلطنت و پيوستن به صف جمهوريخواهان به ايران، به جامعهي ايراني و به جنبش آزادي كمك شاياني بكنند. آقاي رضا پهلوي، بانو فرح ديبا و ديگر اعضاي خوانوادهي پهلوي جزيي از خانوادهي بزرگ ايراني هستند و به نوبهي خويش بسياري احساسات نيك نثار جامعهي ايراني ميكنند. آنها بدون شك توجه دارند كه ادعاي سلطنت براي آنان جز خطر و گرفتاري و اسارت در چارديواريهاي محصور شده با گاردهاي مسلح پيامدي نخواهد داشت. اما پيوستن آنان به جنبش جمهوريخواهان هم براي آنان افتخار خواهد آورد و هم آزادي. بياييد همه با هم و به گونهاي متمدنانه ادعاي رژيم شاهي را تا آرامگاه تاريخي اين رژيم مشايعت كنيم و در صفي مشترك براي استقرار جمهوري و دموكراسي بپاخيزيم. استقرار جمهوري ارادهي آگاه ايران است.
thankyou
Dear Iranian freedom fighters
My global friends hve chosen me to be a
democratic King of Iran
All the best
آقای وستا(vesta) نوشتند
"اگر پهلوی ها پول بردند زیاد هم ندزدیده اند۰ بنظر من حقوقی است كه پدروپسر باید دریافت میكردند۰ برای ساختن یك ویرانه وخزانه خالی كه قاجار بجا گذاشته بودند۰
راستی اگر نبودند ما از افغانستان بسیار عقب تر بودیم۰ ترا بخدا تاریخ را بخوانید و بی تعصب قضاوت كنید۰ كاری كه پدرومادران ما نكردند۰"
شما نوشتید
."راستی اگر نبودند ما از افغانستان بسیار عقب تر بودیم."
اگر از منطق شما استفاده کنم نظر خیلی ایرانیها این است اگر کودتای 28 مرداد 1332 نبود و دکتر مصدق بکارش
ادامه می داد واستبداد سلطنتی دوباره بر پا نمی شد. ما مثل خیلی از ممالک دیگر به دمو کراسی و پیشزفت نائل می شدیم. با همان شیوه فکری خودتان می توان گفت .رژیم خمینی ثمره کودتای 28 مرداد است. عیب نیست که شما می نویسید "زیاد هم ندزدیده اند" این حرف ها یعنی چه؟ یعنی بیائید یک دور دیگر هم بدزدید؟هاشمی رفسنجانی و دیگرانم که می دزدند. اگر شیوه فکری شما را داشته باشیم.پول های رفسنجانی هم حقوقی است که باید دریافت می کردند.
نمی دانم نظر شما چیست. میلیونها یورو از ثریا پهلوی در
استان نورد راین وستفالن آلمان می باشد و دنبال وارث
می گردند. فکر می میکنید حقوق ثریا بخاطر چند سال با شاه این قدر باید باشد؟ این پول ها نباید در اختیار کودکان بی بضاعت در ایران گذاشته شود؟ نوشتید
"بنظر من حقوقی است كه پدروپسر باید دریافت میكردند" وبا پیشنهادشما "ترا بخدا تاریخ را بخوانید و بی تعصب قضاوت كنید" کمی با هم تاریخ را مرور می کنیم.
رضا شاه از دوران قزاقی عادت داشت روی زمین بخوابد و این عادت را در دوران سلطنت هم ترک نکرد. همین رضا شاه برای ازدیاد تملک خیلی حریص شده بود. مال اندوزی رضا شاه و غصب املاک و باغات مردم به خصوص در صفحات شمال با قدرت به پیش برد. بدین وسیله نواحی بسیاری را
در شمال و غرب و شمال شرق ایران مالک شد. رضا شاه قسمتی از وقت روزانه خود را صرف رسیدگی به حساب در آمد املاک و مهمانخانه ها و کارخانه هائی که در آن سهیم بود می کرد و دفتری برای کنترل این حساب ها داشت.
تقسیم اراضی پسرش را هم ار این زاویه می توان دید.
با نشان دادن گوشه ای از تاریخ این جمله ای که نوشتید بی معنی خواهد بود.
"بنظر من حقوقی است كه پدروپسر باید دریافت میكردند"
ایرج رشتی
باسلام:در جبهه دمکراسی ملی اشخاص وجریانات بر اساس باور ودرک شان از نحو ه جابجای قدرت باهم متحد می شوند .نه برمبنای جمهوریخواهی ویا مشروط خواهی ! به یقین تعدادی از امضا کنندگان بیانیه جمهوری خواهان درآن جای نخواهند گرفت !و تعدادی از مشروط خواهان در آن جای دارند!!! بادرود
ازخواندن مقالات شما واقعا لذت میبرم۰
فقط سخن كوتاهی دارم برای كسانی كه اینقدر از شاه و خانواده اش بد می گویند۰ در اكثر مقالات این اشخاص مینویسند ما در ۵۰ سال سلطنت پهلوی دموكراسی نداشتیم۰ چرا نمی گویید كه قبل از انها اصلا ملت ایران انسان نبودند از نظر سیاستمداران۰ ولی در همین ۵۰ سال كذایی بود كه ناگهان هزاران دنباله روی دموكراسی از اقشار پائین جامعه بوجود امد۰ فكر نمی كنید ۵۰ سال برای طی كردن مسیری كه ۴۰۰سال برای اروپا تمام شد تازه بدون دخالت خارجی كمی كوتاه است۰ در جامعه ای كه هنوز جوانان در خانواده اجازه تصمیم گیری برای اینده ندارند نمیتوان توقع برقراری دموكراسی داشت۰
اگر پهلوی ها پول بردند زیاد هم ندزدیده اند۰ بنظر من حقوقی است كه پدروپسر باید دریافت میكردند۰ برای ساختن یك ویرانه وخزانه خالی كه قاجار بجا گذاشته بودند۰
راستی اگر نبودند ما از افغانستان بسیار عقب تر بودیم۰ ترا بخدا تاریخ را بخوانید و بی تعصب قضاوت كنید۰ كاری كه پدرومادران ما نكردند۰
javid shahanshah rezapahlavi
dooste arjomand AMIR .. lotfan harf haye aghaye Amir Mombini negarande ye iin matlab ra daghigh naghle ghol konid
rejime koodeta va saltanate motlaghe ba shadravan Bakhtiar ham morede ghaboole mardom nabood
faramosh nakon ke Froohar,Sanjabi,Bazargan,Dr Sahabi,mohandes Sahabi,Ayatollah Mahmood Taleghani va 10- ha rajole siasi beyne Tehran va Paris dar hale mozakere boodand va sohbat az MAJLESE MOASESAN bood yaeni ghanoone asasi va entekhabate azad -be hamin dalil dar 12 farvardine 1358 aghayan Amir Mombini,Farrokh Negahdar va khanom Malihe Mohamadi ba hezaran nafare digar referandome khomeiny ra TAHRIM kardand pas anha ba khate emam motahed nashodand
jenab AMIR....midand ke nambordegan ba 10 ha tane digar dar anroozha ke khoshoonat harfe avval ra mizad dar sazemane cherik haye fadaee khalgh talash kardand ta hezaran havadare fadaee ra az mashye mosal-lahane be mashye siasi ashti dahand hanooz hastand kesani ke iin karha ra khianat mishemarand
shoma midanid ke barkhi ha hanooz khod ra cherike fadaee minamand
vali man ba shoma movafegh hastam ke pas az 13 aban 1358 nambordegan Aghayan Mombini va Negahdarba va rahbarane va hezaran tarafdar sazemane fadaeian aksariyt az khate emam hemayat karim ari man ham AKSARIYAT bodam va hastam va khatahaye jeddi va nabekhshodani ye khod va sazeman ra la pooshani ne-mikonam vali doost aziz shoma hagh nadarid be doostan arjomand iin ab va khak ke tamame zendegi va hasti khod ra baraye behtar shodane Iran dar mobareze sarf karde and ba taeene va etteham aloode konid
Aghaye Negahdar az aghaze dahe 40 dar daneshkade ye Fanni moaref hozoor mobarezan boode shoma ne.mitavanid be iin soorat barkhord konod
مثلا آقای فرخ نگهدار وخانم ملیحه محمدی... نزدیک به 20 سال است سیاست حمایت وحتی همکاری باجناحهای از رژیم جمهوری اسلامی در کارنامیشان دارند!!
Dooste arjomand be iin berkhordha migoyand TERORE SHAKHSIYAT lotfan ba hefze mavazee khod ba tamame aghayede digaran barkhorde enteghadi farmaeid va garne ba asami Amir..... negarande tarjih midahad be sokhanaen ashkhase rishe dar tavajoh namayaddigar zamane ramz o raz separi shode
BBC Persian
چرا برخی ها فکر میکنند که احساسات جمهوری خواهی برابراست با آزادی ودمکراسی !همان گونه که رفقا خود معتفدهستند اتحاد با بختیار عاقلانه تر بود تا اتحاد با جمهوری خواهانه خط امام!!
چرا برخي فكر ميكنند كه من بايد عين انشا آنها را در نوشتن بكار گيرم؟ آيا مدافعين دموكراسي نبايد بپذيرند كه انسانها روشهاي برخورد متفاوت دارند و نظرات متفاوت؟ همهي انسانها ويژگيهاي روحي و فكري و رفتاري خاص خود را دارند و ما نبايد سعي كنيم كه همه را در قالبي كه ميپسنديم فرو ببريم. از ديد ميتوان با كس يا كساني مخالف بود و در عين حال با احترام با آنها برخورد كرد. من قصاص و انتقام و كينهورزي را نميپسندم. از ديد من اگر عامل جسمي و مغزي و روحي انسانها باعث دست زدن آنها به كارهايي شود كه جامعه نادرست ميخواند در آنصورت آنها بايد درمان شوند نه اين كه آماج انتقام قرار گيرند. و اگر منافع فردي و گروهي و اشكالات فكري و ايدئولوژيك سبب دست زدن انسانها به كارهاي ناشايست عليه جامعه ميشود بايد مبارزهي منطقي فكري و ايدئولوژيك يكي از وسايل اصلي باشد، و آن كه مبارزهي فكري و ايدئولوژيك ميكند اگر اين مبارزه را با نفرت و قصاص و انتقام درآميزد هيچ امكاني براي تأثيرگذاري درست در طرف مقابل برجاي نميگذارد. بايد كوشيد تا خطاها و خرابيها را ساخت نه اين كه بر ابعاد آنها افزود.
با سپاس از همهي آنان كه در رابطه با اين مقاله نظر داده اند. امير
mosalaman tanha rahe dastyabi beh demokrasi malzom beh etahade tamamie kasani ast keh baraye rasidan beh in hadafe mobarezeh mikonad. man hamchenin fekr mikonam keh saltanat talabha va tamami beh estelah motahdin anha hargez nemitavanand modafean rastine demokrasi bashand ,(in melat hokomateshan ra saliane sal tajrobeh kardeh ast) chera keh payeh haye hokomate saltanat va morosi va hokomate sarvarie yek shakhs ya grohi az har shekl an keh mardom yek keshvar va tabaghate zahmatkesh an ra dar hokomat sharyk nemidanad ba asle demokrasi va jomhori dar tazade fahesh gharar darad . bashad keh tamamie azadikhahane rastin va modafean demokrasi ba hadafhaye yaganehe siasie va azadikhahaneh ba zirbanaye esteghlal braye hokomati maraomi dar Iran dar yak saf gharar gerand,va badihi ast keh ba etehade Jomhorikhahane demokrat va mobarezh dar yek gebhahe motahed bar alayhe har goneh diktatori Iran metavanad beh keshvarhaye azad ba hokomati mardmi bepayvandad. Ba arzoye Irani azad . movafagh basheed
تنها منشور حقوق بشر باید زیربنای هر حرکتی برای اتحاد نیروهای سیاسی ایران چه در خارج و چه در داخل باشد.اعتقاد به آزادی و حکومت دمکراتیکی که به حقوق انسانها احترام گذاشته و آزادیهای فردی را تضمین نماید.چه درجامعه ای که آزادی بیان محترم شمرده شود انتظارات مردم آنقدر بالاست که نه شیخ را توانائی پاسخ دادن به آنست و نه شاه را. چرا که این اصل با حکومتهای تمامیتخواه در تضاد کامل است.بنابراین شعار محوری آزادی فردی وآزادی کامل بیان میباشد.بحث اتحاد نیروهائی که به دمکراسی و حقوق بشر معتقد هستند نمی تواند و نباید افراد و گروهائی را که در زمان حاکمیتشان جان و مال مردم را مورد تجاوز قرار داده اند با زدو بندهای سیاسی از پاسخ دادن معاف کند.طبیعتا در یک جامعه دمکراتیک تمام گروهای فکری حق حیات و فعالیت سیاسی دارند و به هیچ دلیلی نمی توان از فعالیت گروهی جلوگیری کرد.حکومت متعلق به اکثریت مردم است و قانون اساسی حافظ منافع همه آحاد ملت است و تخطی از آن توسط گروهی از مردم ممنوع میباشد.اگر آزادی فردی و حقوق بشر مبنای اتحاد قرار گیرد خواه وناخواه نفی سلطنت و ولایت است و پیوستن به این اتحاد نمی تواند به نفع گروهای تمامیت خواه باشد.
شرايط جامعه بيدار شده ايران چنان در كلافها پيچيده شده كه هنوز سخن بر آينده گفتن مشكل باشد شايد آمريكايي چنان لازم كه همچون لوئي جرگه در افغانستان ويا شوراي حكومتي در عراق واجب بود در ايران نيز چنين شورايي حتمي و واجب باشد هر دولت وهر نظامي بدون نظر بر كل اقوام ومليتها زبانها گروه هاي چندان كوچك وبزرگ در ايران باشد سرنگون خواهد شد دير يا زود در غرب ايران چند قوم بزرگ مانند آذري ولري وكردي وارامنه وعربي در غرب و جنوبش داريد در مركز نيز چندين قوم در شمال ايران از تركمن صحرايش گرفته تا .... و در جنوبش نيز .... و در شرق از كردهاي شمال خراسان تا بلوچهاي سيستان و اهل سنت شرق خراسان را داريد وهمچنين اديان مختلف ..... وعلاوه بر وجود شهر هاي بزرگ با پراكندگي و بي برنامه گي آنان وبخصوص وجود جوانان بي تجربه پر شر وشور و مردم عصبي وتحت فشار..
اين نمونه چنان اقوام ومردم ايراني است پس خود بخود نظام سلطنتي ونظام متمركز با سابقه وطرز فكر عقب نگه داشته ايرانيان و فرهنگ رعيتي واربابي حاكم بر شهرهاي كوچك وروستاهها ونفوذ اسلام در بين مردم فرهنگ بازاري گرايانه وهمچنين اصل وسود منافع شخصي نه جمعي اين گونه نظام متمركز نه پارلماني مردود است و بهيچ عنوان به دموكراسي نخواهند رسيد ودر كوتاه يا دراز مدت به استبداد وسپس سرنگوني
بايد چنان از كليه اقوام گروهها شهرها اديان...
باشند وهر كدام سهم مخصوصي در نظام داشته باشند اين نظام مبتني بر پارلمان ويا شورا همچون شوراهاي شهر وروستا نه به گسيختگي وبي برنامه گي اين شوراهاي ايراني شايد چنان بهتر مانند سويس و....
اكنون متاسفانه گروههاي داخلي از راستي ها در گذشته در انقلاب و جنگ وامروز مانند دوم خرداديها در صندوقها يشان وحتي ملي مذهبي ها ويا سازمان مجاهدين در گذشته از نيروي جوانان براي خود بهر ه بردند واكنون نيز مردم وهمين جوانان از دروغ ويا بي برنامه گي و يا طرز فكر فرديشان
بسيار زده شده اند وبا كمال صد تاسف خارج نشينان نيز همين راه اشتباه را دارند طي مي كنند واي بر روزي كه خالبي بودن اين گروهها مشخص شود هر گروهي كه به تنهائي ويا فقط همراه تنهاچند گروه ديگر بدون در نظر گرفتن كل گروههاي مردمي وشرايط جهاني حاكم شود مطمئنا چندي بعد سر به سقوط خواهد داشت
ما نياز به دموكراسي حقيقي داريم نه هياهو وفرياد راسي
آقاي مٌمبيني گفته :
از كساني كه نسبت به روند نگران كنندهي انقلاب بنيادگرايان اسلامي بيشترين هوشياري را نشان دادهاند يكي دكتر شاپور بختيار بود و ديگري دكتر مهدي بهار بود. بختيار آزاديخواه با پذيرش نخست وزيري در آن شرايط هراسانگيز و تلاش براي مقابله با ارعاب بنيادگرايان براستي وظيفهي خود را به عنوان يك همميهن مسئول به انجام رساند. او پيران روزگار خود شد و سرنوشتي پيراني يافت. متأسفانه تراكم تاريخي بدبيني روشنفكران و آزاديخواهان نسبت به رژيم پادشاهي و وضعيت بغايت منقلب جامعه مانع از آن شد كه به دولت بختيار با ديدگاه خوشبينانهتري نگريسته شود. او به شدت تنها ماند اما «نه» دليرانهي خود را به آري حقيرانه به جنبش بنيادگرايان تبديل نكرد.
dooste aziz dar an salha Dr Sadighi va dah ha arjomand digar ham bodand ke ghabl az Bakhtiar baraye tashkile dolat daevat shode boodand -shoma bayad khaterate Sahh ra khande bashid ke migooyad amrikaei ha ba zire pa gozashtane moghararat va bi tavajoh be Vezarat omore khreje miraftand va ba Bazargan ,Beheshti va va tamas mi gerftand dar zemn Dr Sadighi farmoode and ke vaghti dar darbar nazde Shah va Farah boode az USA be Farah telefon mizanand ke Dr Bakhtiar nokhost vazir mishavad! shavahed ziadi neshan midahad ke poshte parde kheyli khabar ha boode ke hanooz fash neshode
Amma yadetan bashad ke USA va gharb ham ba mardome Iran ham rah shode bood va mikhast ke Shah beravad- aya mardome Iran ba gharb khaste haye moshtarak dashtand - emrooz hame midanand ke Carter va hoghooghe bashare gharb zahere ghazie boode -chon dar iin regim 25 sal eedam,jang,gharat,naghze tamami ye band haye hoghooghe bashar,ghavanine ghoroone vosta,dekhalat dar zendegi ye khosoosi ye mardom terro,mafia,sarkoob,zendan ,jang ,shekanje,sangsardekhalat dar omoore digar keshvarha ,eshghale sefarate USA aslan morede bahs naboode vali baed az 11 semptamber az khab bidar shodand ta ba eshghale nezami ya bombaran az hoghoogh bashar pasdari konand be khan beshtar aslahe besazand
dooste aziz rejime gozashte ta roozhaye akhar hich kas ra tahammol nakard
dar zendan va ghabrestan va tabeid be jaei naresidim
Mardom bayad ba har aghide ,mazhab,meliyat bedoon tabeiz az hoghoogh shahrvandi barkhordar bashand -ghorbanat gardam hanooz dar jozei tarin omoore mardom fozooli mikonanad Dr Zahra Kazemi ra hamin chandi pish be shahadat resandand hanooz Haghe entekhab shodan va entekhab kardan tavasote dinasor-ha lagad mal mishavad
Kootah sokhan USA va gharb az hozoore hokoomat ghroon vostaei nahayate estefade ra mikonand motmaen bashid ke USA va gharb nemikhahad Iran yek keshvare azad dar mantaghe bashad dar sale 57 az in mollaha aghab mande tar nadashtim be hamin khater 25 sal az iin nirooye aghab mande estefade kardand gheymate emrooz naft ra ba sale 57 moghayese konid aya iin aadelane ast dar saye ye rejim haye natavan mitavan az keshvarhaye mantaghe sooe estefade kard
Motmaen bashid ke iin mozooe baraye gharb az reayate hoghoogh bashar dar Iran mohem tar ast
Yadetan naravad ke emrooz har rejimi be gheyr az mafia va velayate faghie va eghtedar garayan ghodrat ra bedast begirad be ziane USA va gharb ast
be hamin dalil ast ke Reza pahlavi moos moos mikonad ta naghshi motie tar az akhoond ha baraye gharate Iran nasibe gharb konad
Azadi bedon raftare alani dar sahne ye zndegi dar kar va mobareze moyasar nist dar iin rah Dr Zarafshan,Ganje,Baghi nemoone and va rejim mesle Shah faghat ba zendan ,eedam va tabeid az takamole demokrasi jelogiri mi-konad
kash ma niz dar Iran boodim yek kami be iin ravand komak mikardim dar iinja ham mishavad vali na ba doshmanani demokrasi !!!!!!!!
به گمان من بهترین هدیه به طرفداران استبداد سلطنتی این است که آنان را سلطنت خواه بنامیم. کدام سلطنت؟ سلطنت خواهان چیز جدیدی نمی خواهند. آنچه پس از 28 مرداد 1332 بر سر مردم آمد برای کل تاریخ این مملکت کافی است.
آقای ممبيني !
نمی دانم در کجای این دنیا زندگی می کنید. به نظر می رسد خیلی خوش می گذرد! بابا بروید کمی مصاحبه ها و سخنرانی های این خانم ها و آقایان را بخوانید. علنا صحبت از انتقام جویی از همه ایرانیان می کنند. ( بخصوص این بانوی مورد علاقه شما!) آه که نفس ها چقدر از جای گرم بیرون می اید.
I wish we iranians will soon learn to respect each other and agree to disagree in a civilized manner.This is the time for unity and movement towards refrendom we will all have a chance to have our opinion counted then.I hope we will respect the majority of the vote in favour of what ever party it may be.doroud bar iran va ba arezooye azadi.
mrmaa
بنظر من اشتباه خواهد بود از فرح دیبا "بانو" درست کرد. و خود را جمهوری خواه نامید. من متاسفم که شما
از یک زن دزد که حدود 50 میلیارد دلار از مردم ایران
بالا کشید و هنوز جواب گو نیست و باید در یک دادگاه جوای گو باشند با مسائل جمهوری خواهان قاطی کردید. مبارزه احزاب قبل از پیروزی مسئله اتحاد
نیست.هر حزبی و یا جنبشی باید نظرات خودش را تبلیغ کند . وخواه ناخواه گروهائی که با جمهوری خواهان همکاری خواهند در طیف سلطنت طلبان نیستند.مگر اینکه سبیل بعضی ها را چرب کرده باشند. اگر اینها مثل هیتلر هم تو انتخابات رای زیاد بیاورند ما اتحادی با این گروها نداریم و این بحث شما انحرافی است و همانطوری که اقای هوشنگ عزیز نوشتند "هدف اتحادهای اجتماعي «همه شکست خوردگان متحد شويد» نيست."
ایرج رشتی
باسلام:در جبهه دمکراسی ملی اشخاص وجریانات بر اساس باور ودرک شان از آزادی ودمکراسی باهم متحد میشوند نه بر مبنای جمهوری خواهی یامشروط خواهی! به یقین تعدادی از امضاء کنندگان بیانیه جمهوری خواهان در آن جای نمی گیرند وتعدادی از مشروط خواهان در آن جای خواهند گرفت!! بادرود
آقای ممبيني عزيز!
با سلام و درود و آرزوی شادی. آن چه بر پيشاني نوشته شماست مرا به شوق آورد با شما سخن بگويم.
از نوشته شما چنين بر مي آيد که جمهوری خواهيد و جمهوری با اصول آزادی و دموکراسي و بر پايه قانون را خواهانيد، و بازگشت پادشاهي پهلوی ها را دنبال نمي کنيد. و به جز پهلوی ها هم من تا به حال نشنيده ام کسي ادعای شاهي برای ایران داشته باشد. پس بهتر است با پهلوی ها و دوستداران آنها هم با همان اصول خود برخورد بکنيد.
اصول آزادی و دموکراسي، دنبال کردن يک يک آدميان تا آنسوی دنيا و اصرار به قانع کردن همگان و بويژه تا آخرين نفر را بر نمي تابد. انسان دموکرات روی سخنش با همگان است و دموکراسي هم مبارزه ديدگاه ها و اصل اکثريت است. اکثريت مردم ايران پادشاهي را کنار زده است و پادشاهي خواهان را تا آخرين نقطه در دورترین
جاها در بيرون مرزهای ايران دنبال کردن کار پسنديده ای نيست، آنهم برای تغيير ديدگاهشان.
مبارزه ديدگاه ها درباره چند و چون جمهوری در ايران است و باز هم تا آن جا که اکثريتي برای ايده هايي گرد آيند و کار کشور را پيش ببرند. از آن جا که مبارزه ايده ها برای چند و چون جمهوری چه در کشور و چه بيرون آن علني پيش مي رود، مي توان اطمينان داشت که همه علاقمندان به آن دسترسي پيدا مي کنند. بي شک پهلوی خواهان هم در جريان قرار مي گيرند. اجازه بدهيد حق انتخاب آزادانه و بي اجبار آن ها محفوظ بماند. و اگر چيزی را نپذيرفتند تا آخرين فرد و تا آخرين نفس و تا آخرين نقطه دنيا دنبال نشوند. نادرست است که آن ها و بازماندگانشان حتي در آمريکا هم اجازه پرداختن به روياهايشان را نداشته باشند و با بسيج اجتماعي زير فشار تغيير عقيده قرار گيرند. پادشاهي برای بسياری از آن ها مرام و عقيده است نه تنها شيوه کشورداری.
هيچ چيز در زندگي به يک باره پديد نمي آيد و هيچ مرگي هم در يک آن روی نمي دهد. زندگي و مرگ هر دو آغاز و انجام دارد ولي از آغاز تا انجام راهي است که بايستي با خويشتن داری و بردباری پيموده شود. مرگ پادشاهي در ايران در سال 57 پايان يک نظام کشورداری بود، نه بيرون راندن آن از مغزها و روياهای آدمياني که به آن عادت داشتند و يا از آن سود مي بردند و يا دلبستگي عاطفي به آن داشتند و حتي زير آوار انقلاب هم به آن وفادار ماندند.
آن آدميان چه در کشور و چه بيرون آن بايستي از فشار و اجبار مصون باشند. اين عادت بدی است که برخي دارند و تا اندوه حسرت بار پيرمردی را پس از شرکت در آتش بازی شب های چهار شنبه سوری در تهران مي بينند و يادی که از خويشانش در لوس آنجلس مي کند، فرياد وای پادشاهي آمد سر مي دهند. بدتر از آن آنست که هم ميهنان در آمريکا هم از دست اين عادت بد آرامش ندارند. پادشاهي برای برخي از آن ها نظام کشورداری نبود، فرهنگ زندگي بود که با شير خورده و در خون جاری مي دانستند. من خود گريه های دردمندانه تيمساران را در آن روزها به ياد دارم. به پای شاه اخرين آنچنان مي گريستند زار، که من اگر در ميدان ژاله 17 شهريور و مانندهای آن نبودم، با ديدن حالشان کمر به برانداختن ره ورسم هر شورش و شورشي است بر مي بستم. بگذاريد با آرامش با روياهايشان به سر برند. بسيج برای اقناع چنين کساني اجباری به دور از جوانمردی خواهد بود. شهبانو هم خود تجسم آن روياها و هم شايد از همان روياداران باشد. فشار سياسي اگر اينگونه انسانيت ها را ناديده بگيرد، به همان جايي خواهد رفت که شاه آخرين رفت. او هم رويايي جز روياهای خود را برنمي تافت و برای انجام کارهايش همه را تا آخرين نفر دنبال مي کرد و فرجام خوش نيافت.
اگر به گفته های من بيانديشيد و به پذيريد که اصول آزادی و دموکراسي محدوديت هايي برای آدميان دموکرات فراهم مي آورد، آنوقت خواهيد ديد خوشبختانه آزادی و دموکراسي تنها اين محدوديت ها نيست. بلکه کوشش برای رفع تبعيض از انديشه و کردار آدميان، و برابری حقوق، و زندگي اجتماعي برپايه قانون آنها، امکان های فراواني برای آدم های خوش ذوق و خوشفکر مانند شما فراهم مي آورد. و یکي از اصلي ترين آنها کوشش برای برابر حقوقي فردی و خانوادگي و دودماني ايرانيان است. ايرانيان حق دارند بر پايه قانون اينگونه تبعيض ها را ممنوع سازند. همه خانوارهای ايراني در برابر قانون برابرند. هيچ پست و مقام که با بودجه دولت اداره مي شود موروثي نيست و دارنده آن حق واگذاری به کسي را ندارد. و همه اين ها با اصول آزادی و دموکراسي سازگار است. و البته برای پذيرش اينها هم بايد آن اصول را رعايت کرد. یعني با پذيرش اکثريت به قانون تبديل مي شود و قانون شکن باز برپايه قانون مجازات مي گردد، و مجازات آن را هم قانون تعيين مي کند. انساني که قانون را رعايت مي کند شهروند خوبي است با هر رویايي در سر و هر مراسم و آييني در خانه. شايد هم کسي پيدا شود و سالي يک بار خود را انوشيروان بنامد، و زنجير داد بياويزد و شکايت ها جمع کند و آن را با ايين و شکوه به رييس جمهور به رساند. اگر انسان ها آزاد باشند، اگر قانون حاکم باشد، و اگر اينگونه آدمهای خوش ذوق به نام شاه يک روزه به دار آويخته نشوند، جز شکوفايي فرهنگي و همبستگي ميان ايرانيان به بار نخواهد آورد. به بينيد اين سخنان را مي توان به همه مردم گفت. و اشتثايي هم قايل نشد و حق انتخاب را به آن ها واگذار کرد. اگر انسان دموکرات خود از نظر عاطفي نياز به پادشاه نداشته باشد.
آنهايي که با شنيدن واژه دموکراسي به ياد پهلوی خواهان مي افتند، من در عجبم که چگونه بر تلاش تاريخي ايرانيان چشم مي بندند، و بدون ديد تاريخي به جغرافياي ايران مي نگرند، و احترام به تلاش و دستاوردهای ايرانيان را فراموش مي کنند. همچنانکه برافتادن پادشاهي به عنوان نظام کشورداری به معني پايانش در مغزهای برخي آدميان نبود و نخواهد بود. جمهوری هم در لحظه اعلام آن تنها رسميت مي يابد و زمان مي خواهد تا ساخته شود. اين جا هم خشت بر خشت بايد ساخته شود. خشت نخست در سال 57 گذاشته شد. پادشاهي برافتاد، جمهوری اعلام شد. اما دموکراسي چون محصول کار آگاهانه انسان ها ست، کارش حتي از جمهوری هم دشوارتر و طولاني تر است. نه جمهوری و نه دموکراسي بر پايه درسنامه های دانشگاهي ساخته نمي شوند. و کسي که از کتابي همه اصول دموکراسي و جمهوری را رونويسي مي کند شايد چيزی را آغاز کرده باشد، اما تا برای تبديل آن به کردار و رفتار خود و به خواست و عمل کشوری، بايستي اکثريت شهروندان را اقناع کند. انرژی جمهوری خواهان دموکرات محدود است. بهتر است برای پرورش خود و اقناع اين اکثريت بکار رود.
هدف اتحادهای اجتماعي «همه شکست خوردگان متحد شويد» نيست. گويا کساني بوده اند که روياهای دور و دراز برآورده نشده داشته اند. و خود را شکست خورده و پايان يافته دانسته اند. و با خود مي گويند اگر آنها حق آغاز دگرباره دارند، پس پهلوی خواه های شکست خورده چرا نه. ما در ايران جز پهلوی خواه ها نيرويي که دستگاه کشورداری دستش بوده باشد و با شکست واگذار کرده باشد نداشته ايم.
شايد کساني باشند که گروهبندی های اجتماعي را بدون روح و روان اجتماعي و انسان ها را مستقل از روياهايشان تنها ابزاری برای پيشبرد هدفهايي بدانند و جمهوريخواهان را با شمارگانشان و پهلوي خواهان را با امکاناتشان بسنجند، توصيه مي کنم آنها را به خود واگذاريد که روزی هم از شما افزار خواهند ساخت و اين پسنديده نيست.
من شما را دلسوز ايران و ايرانيان يافته ام و در دعوتي که برای اقناع هم ميهنان مي کنيد دلسوزانه شرکت خواهم کرد. و در جمهوری بر پايه قانون، همه زبان و قلم خويش را به کار خواهم برد که هم ميهنان به قانون گردن بگذارند و آن چه قانون منع نکرده است آزاد است. اصول آزادی و دموکراسي استفاده از آزادی برای نابودی آزادی و بر انداختن دموکراسي را ممنوع مي کند.
هوشنگ
2 آذر 82
باسلام:بنظر من هدف از مبارزات امروزین مردم ایران کسب آزادی ونابودی استبداد است وبهترین شکل تشکل برای این مهم جبهه دمکراسی ملی است. چون صفت جمهوری خواه یک چیزخیلی کلی است ضمن درمیان امضاء کنندگان این بیانیه شخصیتهای گوناگون وجود دارد مثلا آقای فرخ نگهدار وخانم ملیحه محمدی... نزدیک به 20 سال است سیاست حمایت وحتی همکاری باجناحهای از رژیم جمهوری اسلامی در کارنامیشان دارند!!
جناب آقاي مٌمبيني با سلام
مقاله بسيار ممتع و مفيدي بود. متاسفانه واقعيت هاي جاري با آمال و آرزوهاي خيرانديشان و مصلحان اجتماعي تفاوت بسيار دارد و در ايران ما هم ناهمگوني و عدم توازن ميان فرهنگ ها و برداشت هاي سياسي و اجتماعي مزيد بر علت شده، دامنه اين تفاوت را گسترده تر کرده است.
زماني که مظفرالدين شاه تصميم گرفت بخشي از قدرت نامحدود خود را علي رغم تمايل قلبي اش به مجلس تفويض کند اطرفيان و درباريان و وزرا، سينه چاک دادند و بر سر خود کوبيدند که اعليحضرت چنين نکنند که شيرازه مملکت از هم خواهد گسيخت.
گيرم که بانو فرح ديبا و آقاي رضا پهلوي، پيشنهاد حضرتعالي را پذيرفتند و به صف جمهوريخواهان پيوستند؛ با ديگراني که چنين طرز تفکري دارند و از شاه، سلطنت طلب تر هستند چه بايد کرد؟
شما در اينجا مثال طرفداران سلطنت را زديد؛ در فرداي ايران آزاد، با طرفداران مذهب سياسي، امثال آقايان آيت الله منتظري، آقاي کديور، جناب اشکوري، حجه الاسلام نوري، اکبر گنجي چه بايد کرد؟ با نوگرايان مذهبي امثال آقاي دکتر سروش و استاد دربند آغاجري چه بايد کرد؟ از اينها که بگذريم با طرفداران استقلال قوميت هاي مختلف مانند احزاب دمکرات کردستان و کومه له و خلق آذربايجان و خلق عرب و خلق ترکمن و خلق بلوچ و ديگران چه بايد کرد؟ با احزاب کمونيست تندرو مانند حزب کارگران و امثال اينها چه بايد کرد؟ با مجاهدين خلق و نمونه هاي مشابه چه بايد کرد؟ و ده ها مورد ديگر که شايد به لحاظ کمي يا کيفي در حال حاضر مطرح نباشند يا کم مطرح باشند ولي در فرداي ايران حضور خواهند داشت و بايد حضور داشته باشند.
از تمام اينها که بگذريم با کساني که نامشان يک چيز است و عملشان چيز ديگر چه خواهيم کرد؟
من به لحاظ وقت کمي که دارم، کمتر در مجامع سياسي حضور مي يابم ولي يکبار در همين آلمان در جلسه کوچکي که عده اي جوان و نوجوان طرفدار جمهوري تشکيل داده بودند بنا به دعوتشان حضور يافتم. در اين جمع صميمي و صادق، سخن از آينده ايران و نظام جمهوري بود. البته از اين گروه به لحاظ جواني و بي تجربگي سياسي نمي شد انتظار زيادي داشت ولي طرز تلقي و تفکر ايشان چنين مي نمود که در جمهوري مد نظر ايشان، همه بايد حضور داشته باشند، ولي فقط اينان بايد حکومت کنند، چون تقريبا هر چه که گروه سياسي بود ايشان يک به يک با دلايل متقن خود حذف کردند و قلم بطلان بر آنها کشيدند! در اصل تفکر سلطنت مطلقه يا ولايت مطلقه، خواسته يا ناخواسته بر ايشان حاکم بود.
مهم نام نيست. مهم طرز تفکر و تلقي و برداشت است. نمونه جمهوري قدرت طلب را هم در همين کشورهاي عربي و غير عربي اطراف خود به عينه مي بينيم. نام، جمهورِي؛ عمل، ديکتاتوري. از آن طرف يکي دو کشور سلطنتي باقي مانده در اروپا حداقل قدرت را به نخست وزيران خود تفويض کرده اند که اگر مسائل اقتصادي و وابستگي هاي دربار به چرخ هاي صنعتي نباشد، آنها هم خيلي وقت پيش راه جمهوري را در پيش مي گرفتند. حکايت نظام هاي سلطنتي اروپا همان حکايت ِ"در اروپا مسلمان نديدم اما اسلام ديدم، و در مصر مسلمان ديدم و اسلام نديدم" است.
حال با اين مجموعه اجتماعي و سياسي و فرهنگي بسيار پيچيده اي که در ايران وجود دارد چه بايد کرد؟
البته جاي چنين بحثي اينجا نيست ولي به نظر من، يک کار هست که بايد پيش از هر کار ديگري انجام شود و به عنوان پلاتفرم به تائيد تمام گروه هاي سياسي ايراني برسد و آن تبويب و تنظيم و تدوين و تصويب قانوني است که در فرداي ايران آزاد بايد مورد استناد و استفاده تمام گروه ها قرار گيرد.
اين امر، مثل خيلي از امور، آنقدر بديهي به نظر مي رسد که کمتر کسي به آن توجه دارد. در کشوري که نام اسلام را هم يدک مي کشد، هنوز به طور رسمي شکنجه را تائيد، و قانون ِ منع ِ شکنجه را رد مي کنند. شايد باشند در ميان گروه هاي مترقي که واقعا چنين فکر کنند مثلا معتقد باشند که بايد آخوند را شکنجه داد!
ما بايد بر اساس حقوق بشر، قانوني تدوين کنيم که در آن به نوع بشر احترام گذاشته شود. مجازات مرگ، شکنجه، و تمام آن رذائلي که امروز شاهد آن هستيم از ميان برداشته شود. ضمن حفظ تماميت ارضي ايران، حقوق خلق هاي مختلف اعاده شود. در دست اشخاص و گروه ها و حتي پليس و نيروي انتظامي مگر در شرايط خاص مانند انگلستان اسلحه نباشد. هر گروهي، با هر طرز تفکري با خواست اکثريت مردم بر روي کار بيايد، همان گروه يا طرز تفکر بايد با خواست اکثريت مردم کنار برود. جائي براي نظام موروثي چه از نوع سلطنتي و چه از نوع جمهوري مادام العمر در ايران فردا نبايد وجود داشته باشد. و چيزهاي ديگري از اين قبيل که بزرگان قوم بايد با بحث و گفتگو به تهيه و تدوين آن همت گمارند.
اگر اين قانون بشري، مورد تائيد همه گروه ها قرار گرفت آن گاه مي توان بر اساس آن برنامه ريزي و کار کرد. اتحاد، کلمه درستي براي همکاري گروه ها نيست ولي مي توان با تسامح از اين کلمه استفاده کرد و حول چنين کارپايه اي، مبارزات مردمي را سامان داد و مرحله گذار را آغاز کرد.
اين که ما انتظار داشته باشيم همه در انديشه سعادت مردم، از حق و قدرت خود صرفنظر کنند، کمي ساده لوحانه است. حتي آنان که امروز قدرتي در اختيار ندارند، براي قدرتي که فردا - آنهم شايد - به دست آورند نمي خواهند شريکي داشته باشند. خيلي کم هستند کساني که مانند آقاي بني صدر در اوج قدرت، به خاطر منافع مردم و استقرار آزادي دست از رياست جمهوري و امکانات آن بردارند. کم هستند کساني مانند آيت الله منتظري که دست از مقام پر طنطنهء قائم مقام رهبري بردارند و بر روي اختناق حاکم تيغ انتقاد کشند. ولي به هر حال بايد آرزو کرد که همه و همه از راست و چپ و ميانه در انديشه بهروزي و پيروزي مردم و سربلندي ايران عزيز ما باشند.
با پوزش از طول کلام.
ف.م.سخن
Age ejaze bedin nobate refrandom ham mirese mibinid ke mardom be che kassi ray midahand,,wa omidwaram akhbare marboot be Gorjestan be tore kamel az rasaneha monakess beshe ta motewajehe manzooram beshin .
Age ejaze bedin nobate refrandom ham mirese mibinid ke mardom be che kassi ray midahand,,wa omidwaram akhbare marboot be Gorjestan be tore kamel az rasaneha monakess beshe ta motewajehe manzooram beshin .
Age ejaze bedin nobate refrandom ham mirese mibinid ke mardom be che kassi ray midahand,,wa omidwaram akhbare marboot be Gorjestan be tore kamel az rasaneha monakess beshe ta motewajehe manzooram beshin .
T A V A J O H !! lotfan
modirane mohtarame Site Gooya !!.
lotfan az ghodrate webmastery khod estefadeh konid, va ba varresye behangam sotune nazarat, , nazrate havye fahashi ya amsale in Aghaye bimare ravani ke sotun ra por az charandiat mikonan, delete namaiid.
mosalaman, agar, daghigh be in mozu pardakhte nashavad, be zudi, avamele hakem eslami, in sotun ra ba darje charandiat , mahv khahan kard.
sepas
Ba tashakor bekhatere pishnahade motemadenane
Emrooz akharin shomare az Kayhane London ra khandam aghaye Daryoosh Homayon har che dele tangash khaste bood gofte bood
Banoo Farah Diba ham ba France TV hanooz az khatahaye jeddi va vahshatnake rejim gozashte besyar mobtzal defaee mikard-mosahebe konanade daghighan nokate ra az Banoo Farah Diba porsid ke mardom Iran az babat anha jarihe dar shode boodand
Sokhan kootah
saltanat talabha manand hakaman -eghtedar gara- va hatta eslahtalabane hokoomati va mojahedin va chap haye sonati va ultra enghelabi az entekhbate azad vahshat darand emrooz dar yek entekhabate azad ara shekaste mishavad
hich kas nemidanad taghsime ara che goone khahad shod anche mosalam ast aghaze yek jamee demokratik khahad bood chizi mesle zamane shadravan Dr Mosdegh
iin be mezaghe emtiaz talaban ,enhesar garan, mafia, ..sazegar nist
be hamin jaht bashoma movafegh hastam ke barayr sakhtane yek Iran baraye hame bayad hoghoogh hame mohtarm va ghanoon va ghaza az ghoghoogh shahrvandi Iranian pasdar kond
Tarafdarane sosializm va komonizm be yek chenin jamee bishtar az hame nyaz darand
chon dar saye ye demokrasi va pluralizm mitavanand Ide haye khod ra bedoon tars az SAVAK ya VAVAK baraye mardom tozih bedehand ta tarafdarane bishtari jalb konanad
shayad pas az chand sal 10-15% be anha raet dahand
iin ra tamame groh ha midanand ke mardom dar yek entekhabate azad be kesani raey midehand ke mishe nasnd
tasadofi nabood ke da avalin dore ye Majles Khosro ghashghaei,Dr Ghasemloo,Ahmade Madani va ghandin siasatmadare sarshenas az manateghe khod be majles raftand va mollaha tahamol nakardan
Bayad tahamool kardan ra tamrin konim anha ke digar shanse arae milioni nadarnad be fekre eshghal nezami ya enghelab hastand
anha ke be haghe khod ghane hastand be hami hatta saltanat talaban ehteram mi gozarand