[وب لايت، سايت پيام فضلي نژاد]
[email protected]
برآستانه:
پيشينه ديدار و گفت و گوي من با آيتالله شيخ صادق خلخالي ، اولين حاكم شرع كل دادگاههاي انقلاب اسلامي ايران كه خود ميگويد از سوي مخالفينش قاضي جلادو قاضي قاتل لقب گرفته است ، به تابستان سال 1377 باز ميگردد. مبناي نخستين اين گفت و گو ، كه بخش اول آن به سفارش مجله هتفگي سينما ، انجام شده كيفيت نگاه اين چهره مطرح سياست و قضاوت دهه نخست انقلاب 57 به عرصه فرهنگ و هنر بود.
پس از پيشنهاد موضوع گفت و گو به آيت الله خلخالي، او بيدرنگ قراري را براي روز نخست مردادماه در منزل شخصثاش در قم مقرر كرد. گفت و گوي اول،دو ساعت به طول انجاميد. اگر چه زمان كوتاهي نبود، ولي آهنگ آهسته كلام خلخالي كه سبب آن دو عمل جراحي فتق ناف و قلب و نيز ابتلاء به بيماري پاركينسيون بود، بازدهي مورد نظر نويسنده اين سطور را به همراه نداشت.
پيش آز آغاز گفت و گو ، آن گونه كه رسم قضات و فقهاست، چند سوال از احوال شخصي من كرد و چنانكه رسم خود اوست، از نوع نگاه من به عملكردش در مقام اولين حاكم شرع كل دادگاههاي انقلاب اسلامي پرسيد. در جملهاي كوتاه صريحا گفتم كه او را برزترين نماد خشم و شور انقلابيون ميدانم و هر انقلابي در ابتداي استقرار، اتكاي فراواني به شور دارد ، نه شعور. شوري كه به هر رو پايان مييابد و جاي خود را به شعور مي دهد. به او گفتم که البته مب دانم آدم هايي که در آن رخساره شور و احساس خود را در رديف اول قرار مي دهند ، آن ها قربانيان انقلاب هستند . چه بروند و چه بمانند قرباني اند ، چرا که وقتي شور به شعور بدل گشت ، وقتي که عقل به جاي احساس نشست و نقد گذشته آغاز شد ، آنها نماد خشونت شناخته مي شوند ، گرچه شايد همينان عين انقلاب باشند ، ولي درست يا غلط ، به خلخالي گفتم که او قرباني تاريخ است و اين تراژدي اي است که کوچکترين نشانش هم در چهره من بود ، هم در چهره او.
اما گفت و گوي نخست دو محور داشت: اول، تعامل او با عرصه فرهنگ و هنر در مقام حاكم شرع دو دوم، تكيه بر مسايل مستحدثه فرهنگ و هنر با عطف به جلوس مرجعي وي ، که البته تنها نشانه اش رساله اي بود که منتشر کرد و به قول محافظش " فقط اين رساله است و حضرت آيت الله ، از مقلد و پولي که بايد بدهند خبري نيست..." اين گفت وگو، پس از تحرير در قالب ديدار با آيت الله خلخالي در سيصد و نود و هشتمين شماره مجله هفتگي سينما به چاپ رسيد و در شماره چهار صد اين نشريه به عنوان بهترين گفت و گو از سوي خوانندگان در طول عمر پربار اين هفته نامه انتخاب شد ، اما و البته پيشبيني نگارنده مبني بر جنجال برانگيز بود ن سخنان خلخالي به وقوع پيوست. نخست آيت الله خلخالي در گفت وگويي با واحد مركزي خبر (18 آبان ماه 1378) كه متن كامل آن در روزنامه رسالت (شماره 4033) درج گشت. بخش اندكي از سخنانش را تكذيب كرد. وي گفت: مشخصاً موسيقيهاي پخش شده از صدا و سيما را كه بر آن نظارت و كارشناسي ميشود مجاز دانستم. هم چنين نشان دادن زن مسلمان بيحجاب در تصوير مربوط به زنان سالخورده سپيد موي است كه همه آنها را مادر خطاب ميكنند.
با اظهارات آيت الله خلخالي روزنامه پيام آزادي در تاريخ 6 آذر 1378 خبري درباره شكايت خانواده معظم شهدا از گفت و گوي مذكور درج كرد كه نگارنده پس از پيگيري از مراجع قضايي در گفت و گويي با روزنامه فوق (23 آذر 1378) آن خبر را تكذيب كرد.
تكذيبيه آيت الله خلخالي سبب شد تا روزنامههاي محافظه كار با گشودن ستوني در قالب نظرخواهي از عوامل چرخه توليد سينما، نظريات فقهي پيرامون تك خواني و نمايش زن مسلمان بي حجاب در تصوير را به داوري همفكران خود بگذارند.(به عنوان مثال نگاه كنيد به رزونامه جوان شماره 207 تا 209)
پس از جريان سازيهاي منقدان اصلاحات در حوزه سينما، نويسنده اين سطور طي تماس تلفني با اولين حاكم شرع دادگاههاي كل انقلاب اسلامي دريافت كه جناحي خاص پيشبيني كرده بود كه با زير سوال بردن و تحريف شده خواندن گفتارهاي آيت الله خلخالي مبحث نوسازي مذهبي در سينماي ايران تخطئه شود.
طي مکالمه تلفني سه روز پس از تکذيب گفت و گو و ملاقات حضوري با آيت الله خلخالي پنج روز پس از اين اتفاق در تهران ، آيت الله گفت : " گفت و گو که چاپ شد کلي آدم به من زنگ زدند که بابا اين حرفها حاج آقا چيه شما زديد؟! گفتند آقاجان کل مجاهدت هاي خودتان را که زير سوال برده ايد. يکي از اين طلبه هاي متعصب از بس آمد در خونه و گفت تکذيب کنيد گفت و گويتان را که ديگر خسته شدم. پاشنه در رو از بس آمدند در آوردند.. اصلا تهديد ميکردند که آقا اگر تکذيب نکنيد ما به عنوان شوراي حوزه علميه قم با شما برخورد مي کنيم. البته غلطي که نمي توانستند بکنند ، ولي آخر کار تلويزيون خودش اين متن تکذيب را خواند و بعدش هم که فهميديم گفت ما بخاطر آبروي شما اين کار را کرديم. ما هم گفتيم اگر واقعا اينجوري بوده خوب طوري نيست."
خلخالي در آن هنگام خواست با زبان بي زباني حالي من کند که نمي توانسته در برابر موجي که عليه او در حوزه علميه قم و ديگر سطوح سنتي حاکميت به راه افتاده مقاومت کند و مجبور بوده تا حرفها و اظهاراتش را پس بگيرد. خلخالي در پايان اين ديگر نکته جالب و به يادماندني ديگري نيز گفت که نشان از روحيات ، کاراکتر ويژه و پارادوکسيکال او داشت. آيت الله دست لرزانش را به شانه من زد و گفت : " حالا چرا براي صانعي تيتر آيت الله العظمي زدي ، اما براي من آيت الله ؟! خب شماها بايد بگيد تا ما عظمي شويم ديگه! ". اصلا به عقلم نمي رسيد که چه بايد پاسخ دهم. گفتم: انشالله دفعه بعد!
گفت وگوي دوم، تلاشي بود براي ايستادگي بر مقصد نوسازي مذهبي در سينماي ايران. جامه نويني بر پرسشها پوشيده شد و غرض شفاف كردن نگاه قاضي شرعي بود كه ميتوانست بسياري از تعاملات نهان خود را با حوزه فرهنگ و هنر آشكار كند. البته اين فرصت مغتنمي بود تا انگارههاي نظري فرهنگي - سياسي وي نقد و بررسي شود و پروسه بحث و گفت و گو به همان نقطه هدايت شد. اين گفت و گو در زمستان 78 به انجام رسيد كه به دليل نامساعد بودن وضعيت جسمي و عارض شدن پارهاي از اختلالات ادراكي به سبب بيماري پاركينسون بر ايشان پس از يك ساعت و در نيمه راه رها شد. اما اين رها شدن مانع از آن نشد که گاه به گاه به ديدار خلخالي نروم. ديدارهاي کوتاه و بلند خصوصي زيادي ، که حتي گاه از اصلي ترين محافظانش مي خواست که از اتاق بيرون روند تا به تنهايي صحبت کنيم ، ميان من و او در همين زمستان صورت بست.
پرسش هايي را در آن ديدارها پيرامون چرايي و چگونگي اقداماتش در ابتداي انقلاب طرح مي کردم ، و بدون اينکه او آشکارا به عنوان موضوع پروژه اي تحقيقي تلقي گردد ، و اين تلقي او را در قالب هاي رسمي محدود کند ، کوشيدم آيت الله را از حيث رواني ، تحول در افکار سياسي ، نوع نگاه اجتماعي ، مبداء و مقصد نقطه ديدش نسبت به پديده هاي گوناگون و... بسنجم. بسياري از اين گفت و گوها محسوس و نامحسوس ضبط شده است که متريال اصلي ارزيابي من از کاراکتر شيخ صادق خلخالي به شمار مي رود. کاراکتري که پارادوکسيکال بود و تماشايي. کسي که همواره جرات اعمال خشونت را داشت ، ليک هيچ گاه شجاعت بيان حقيقت را نداشت ، اما آيت الله سلوک ويژه اي در اين سالهاي انزوا يافته بود که بخشي از آن را گفت و گوي حاضر باز مي تاباند و بخش ديگري از آن را شايد هنگامي اي ديگر ، به مناسبتي ديگر تحرير کنم و همراه با ديگر متون مرتبط در کتابي مستقل به چاپ رسانم.
گفت وگوي سومي هم پس از آن ديدار ها ، که در آغاز بهار تا يک سال و نيم بعد رها شد ، در ميان بود. اين گفت و گو ابتدا به سفارش ماهنامه اي سياسي که توقيف شد و ديگر آفتاب طبع به روي خود نديد ، در خرداد 1380 به صورت تلفني انجام شد و نزديك به چهل و پنج دقيقه به طول انجاميد. چهل و پنج دقيقه اي که حاصل سه بار تماس بود ، چرا که خلخالي ديگر نمي توانست بيش از پانزده دقيقه در هر ساعت تقريبا ، گوشي تلفن را در دست گيرد و بيماري پارکينسون ، لرزه اي بر اندام او انداخته بود ، که صدايش نيز به درستي شنيده نمي شد.
کاملا مشهود بود که وضع جسمي و رواني آيت الله در قياس با يک سال و اندي پيش از آن به شدت وخيم تر شده بود و با اينکه خوب مرا مي شناخت در پايان گفت و گو گفت : " بابا چرا چند جلد از اين کتاب ما رو چاپ کردي و اين همه پول درآوردي را به خودمان نمي دي ؟ پس آخه من چکارم هان ؟ اين دفعه آمدي يک پنجاه جلد بردار بيار ..." آيت الله ديگر حواسش توان پيشين را نداشت. خودش همان ابتداي مصاحبه چند بار گفت : " من ديگر حواسم سر جايش نيست. بعضي چيزها را يادم نمي ياد. مثلا الان يه حرفي را با فلان روزنامه مي زنم بعد اصلا هرچي فکر مي کنم يادم نمي آيد که گفته باشم..." . خلخالي اينجا صادق بود. او حتي از ياد برده بود که مهدي بازرگان از دنيا رفته است. او حتي يادش رفته بود که بازرگان را در خاطراتش خائن ناميده و با من از انقلابي گري و صداقت و تدين او سخن مي گفت. آيت الله در اين از ياد بردن ها ، البته خيلي لحظات را به ياد داشت. او هنوز به ياد داشت که پسر پانزده ساله اي را به سبب خواندن روزنامه ارگان مجاهدين خلق شخصا در خيابان منتهي به منزلش اعدام کرده است.
مي گقت : " تازه بود که حاکم شرع شده بودم و بنا داشتم تا با منافقين قاطعانه برخورد کنم. براي خيلي از همکارانم سوال بود که چگونه مي شود اين ها را سر جايشان نشاند. عصر از پيش امام بازگشته بودم و با همراهان و همکاران و محافظانم قرار بود شام را در منزلم بخوريم. داشتيم مي آمديم داخل کوچه منزل که از شيشه ماشين ديدم دوتا بچه پانزده ، شانزده ساله گويا مخفيانه چيزي با هم رد و بدل کردند. دستور دادم بگيرند و بگردندشان ببينم ماجرا چيه. خودم از کيف پسره اين روزنامه مجاهدين را در آوردم. يادم هست فاميلش شريعتي بود از خانواده هاي اسمي قم. همانجا پسره را با گلوله زدم و به همراهانم گفتم اينجوري بايد با اين جانوران برخورد کرد! " خلخالي درست مي گفت . امين شريعتي پانزده ساله به دست او اعدام انقلابي شد و در حالي که به خانواده اش گفته بودند فلان روز از زندان آزاد مي شود ، جنازه نوجوان تحويل خانواده اش شد. به سالي نرسيد که مادرش دق کرد و مرد و پدرش راهي دارالمجانين شد. آيت الله گويي با لحظاتي چنين زندگي مي کرد.
در لابهلاي گفت و گوي سوم نكاتي نهفته است كه پس از درج قسمتي از آن در شماره صفر ماهنامه ادبي پروين با عنوان "گفت و گو با آيت الله خلخالي درباره كتاب خاطرات"و نقل در روزنامه حيات نو و سايتهاي اينترنتي واكنش هاي متفاوتي را برانگيخت. فارغ از نقد و بررسيهايي كه بر گفتارهاي آيت الله صورت گرفت، فضلالله صلواتي، نماينده مردم اصفهان در دوره اول مجلس شوراي اسلامي و سردبير سابق هفته نامه نويد اصفهان، توضيحي را براي نگارنده در پاسخ به يكي از خاطرات آيت الله خلخالي پيرامون ماجراي اعدام چهار دكتر اصفهاني ارسال داشت. به سبب حائز اهميت بودن اظهارات صلواتي از حيث تاريخي، توضيح وي را ضميمه اين مطلب ميخوانيد.
اما آخرين گپ و گفت تلفني من با آيت الله خلخالي ، در هنگامه اي بود که شيرين عبادي دو روز بود که جايزه معتبر جهاني صلح نوبل را از آن خود کرده بود. آيت الله به ارامي سخن مي گفت و سخت در بستر بيماري بود. با تکيه بر حافظه از دست رفته اش به سختي مرا شناخت و چنان سخن گفت که گويي مي دانست ديگر از اين بستر بر نمي خيزد. بخ شوخي گفتم نمي خواهيد در پيامي اهداء صلح نوبل به شيرين عبادي را تبريک بگوئيد ؟ گفت : اين نوبل که مي گويند حالا چي هست . اگر تلاش براي صلح و دوستي و انسانيته که من از همه بيشتر زحمت کشيدم ، چرا کسي از من تقدير نکرد ؟ چرا جايزه به من ندادند . " و درباره مرگ ، خيلي نا خود آگاه با آيت الله سخن گفتم . گفتم يادتان مي ايد گفتيد و نوشتيد که از مرگ در رختخواب بيزاريد ، هنوز نمي دانيد پايان ايام انزوا چگونه خواهد بود ، و به انگار که جدي گفته باشد ، ناله کرد : " مگه نشنيدي که مي گويند آدم از هرچي بدش مي ياد ، به سرش مي ياد ... "
اگر لحن ابن گفت و گو گاه پاره پاره به نظر مي رسد و تقدم و تاخر ها نيز در مقاطعي از تواي منطقي خود اندک فاصله اي گرفته است ، دليل آن عمر پنج ساله ديدار هاي من با شيخ صادق خلخالي است . اين متن كه بدون تفكيك هر گفت و گو به صورت به هم پيوسته تحرير شده است در انتظار چاپ در دو كتاب به سر ميبرد. نخست كتاب تراژدي خيال انديشان كه روايت نگارنده از ديدارهاي گوناگون با اولين حاکم شرع کل محاکم انقلابي ايران است و ديگري در سومين مجلد از خاطرات اولين حاكم شرع كل دادگاههاي انقلاب اسلامي، كه گويا حاوي مجموعه كامل گفت و گوهاي وي با روزنامه نگاران و نمايندگان رسانه هاي داخلي و خارجي است.
پيام فضلي نژاد : بدون شک اين مصاحبه ، محاکمه نخواهد بود ،چرا که فضاي گفتماني آن متفاوت است . بنابراين من مي خواهم مبنا و معناي گفت و گو و فرض راهبري آن را بر اين اساس بگذارم که اينبار شما دفاع مي کنيد در برابر پرسش هاي صريح من. يعني کسي که همواره محاکمه مي کرده است و به هيچ کس پاسخ گو نبوده ، حالا که بنا نيست محاکمه شود و پاسخ گو باشد ، در برابر يک ناظر رسانه اي شفاف و صريح سخن گويد و اگر مي توند در اين فضاي گفتماني به جاي بافتن کلياتي از خود به روش استدلالي دفاع کند. قضات اين مصاحبه نيز را خوانندگان آن ، چون هميشه ، بر مي گزينيم. موافقيد ؟
صادق خلخالي : خب البته اين هم يک جورش هست ، اما خوانندگان شما چون آگاهي ندارند ، شايد نتوانند درست قضاوت کنند ، ما که ديگه داريم کم کم خودمان را براي عدل الهي آماده مي کنيم...
حالا اگر حداقل متوسط شعور و درک استدلالي و استقرايي را براي مخاطبانمان قائل شويم ، اتفاقي نمي افتد. حداقل براي يکبار که شده همچين اعتمادي را شما بکنيد ، يا به تعبير ديگر اين مجاهدت را...
صادق خلخالي : خوب ما هميشه به اين مجاهدت علاقه داشته ايم . ديدي که روي رساله ام هم نوشته ام فقيه مجاهد ، در صورتي که مي توانستم بزنم فقيه عاليقدر...
پس اگر اجازه بدهيد با اين فرض گفت و گو را آغاز کنيم و ...
صادق خلخالي : کدام فرض ؟
فرض را بر دفاع مستدل و شفاف از برخي ابهاماتي که مطرح مي کنم بگذاريم...
صادق خلخالي : حالا بگو ديگه ، اين همه صغري و کبري نچين ، خسته شدم. من دو تا عمل کردم ، يکي فتق بود همين امسال ( 1377 ) ، يکي هم قلب. حالم زياد خوش نيست.
پس من شروع مي کنم با همان فرض . شما از سوي پارهاي روشنفكران ديني و غير ديني متهم به تلاش براي حاكميت و سيطره جزم انديشي ديني و گونه اي توتاليتاريزم در ابتداي انقلاب 57 بر گستره فرهنگ و هنر هستيد. مي گويند پيش از انقلاب در زمره طيفي بوديد که هنر مدرن و بالاخص سينما را از مظاهر فساد مي شناختيد و از اين رو همواره در برابر حادثه آتش سوزي سينما ركس آبادان در نمايش آخرين سانس فيلم گوزنها (مسعود كيميايي) در بيست و هشتم مرداد 57 كه سيصد و هفتاد نفر در آن كشته شدند، سکوت كرديد. برخي نيز گفتهاند پس از انقلاب با تسامح از كنار دلايل و مستنداتي كه بانيان حقيقي اين آتش سوزي فاجعه آميز را رسوا ميكرد، گذشتهايد و مايلند چنين بنمايند كه در آن هنگام كه ميتوانستيد مسببان حادثه را محاكمه كنيد،به سبب برخي از ملاحظات سياسي حكومت انقلابي، حقيقت پوشي كردهايد. بر اين ادعاها به چه ميزان ميتوان انگشت اعتبار نهاد ؟
صادق خلخالي: اينها سراپا دروغهايي است كه دشمنان انقلاب براي مخدوش كردن چهره عدالت و قضاوت آن به هم ميبافتند. من در مورد پرونده اميرعباس هويدا (نخست وزير رژيم شاه) هنگامي كه فهميدم مهدي بازرگان (نخست وزير وقت) ميخواهد نظر بعضي از فقها و مراجع را تغيير دهد تا دادگاه را زير فشار بگذارند تا او اعدام نشود، لحظهاي مسامحه نكردم و بيدرنگ او را كشتم. اهل رشوه هم نبودم. هويدا يك ميليون دلار رشوه پيشنهاد كرد تا دو ماه اجراي حكم او به تاخير افتد. احمق خيال مي كرد مرحوم سيد احمد خميني به داد او خواهد رسيد. در زمان رياستم در دادگاه انقلاب اسلامي پروندهاي را پيرامون حادثه آتش سوزي سينما ركس آبادان به ياد ندارم. در كار قضاوت هم براي من ملاحظات سياسي مطرح نبود. هر كس را كه تشخيص مي دادم خائن به ملت و اسلام است اعدام ميكردم. آنها بايد دلايل خود را براي مطرح كردن چنين اكاذيبي بگويند...
ميدانم كه هيچ ملاحظه سياسي و ملي و بين المللي براي شما مطرح نبود. مقتدرانه بر عقيده خود پاي ميفشرديد. آن هنگام كه در قوانين حقوقي اكثر كشورهاي دموكراتيك و ايدئولوژيك دنيا حق استفاده از وكيل براي متهم مسلم و در بسياري از موارد اجباري بود، گفتيد: "در قوانين شرع و الگوي اسلامي نداريم كه كسي بتواند براي خود وكيل انتخاب كند." اين اظهارات را حتي بر خلاف مصلحت ملك و ملت در آن برهه تلقي كردهاند. اما گويا آن هنگام مصلحت انديش شديد كه دريافتيد آتش سوزي سينما ركس آبادان نسب از اسلاف و اخلاف فدائيان اسلام مي برد. کساني که شرکاي سياسي و عقيدتي شما محسوب مي گشتند...
صادق خلخالي: اين ها سراسر مزخرف است. من هيچ شريك سياسي - عقيدتي نداشتم. اين تحليلها برايم گنگ است...
ميگويند در جلسهاي خصوصي پس از آنكه دستور توقيف فيلم قيصر (مسعود كيميايي) را صادر كرديد ، گفتيد فيلم گوزنها (مسعود كيميايي) يك فيلم ضد ديني و ضد انقلابي است...
صادق خلخالي: بله. فيلمي كه حج كردن را با نشئه شدن يك معتاد يكسان دانسته است، ضد ديني است. صريحاً هم ضد ديني است و با تساهل هم نميتوان با آن روبرو شد. منتها درآن موقع مجازات عوامل اين گونه آثار مبتذل براي من در اولويت نبود. اگر چه اينها هم مفسد بودند، اما مفسدين فيالارض ديگري هم بودند كه خشم انقلابي مردم، مرگ آنها را ميخواست...
در ابتداي پرسشهايم اشاره كردم كه حادثه آتشسوزي در حالي كه هفتصد نفر در سالن سينما حضور داشتند در واپسين نمايش گوزنها رخ داد...
صادق خلخالي: خب داد که داد ! اينها دلايل و قراين مناسبي نيست. اين عمل از مسلمانان واقعي بر نميآيد كه حتي در هنگام نمايش فيلمي ضد ديني، صدها انسان را به كشتن دهند. اين گونه از سينما را به عنوان مظاهر فساد ميشناختيم، اما حكم عوامل توليد كننده آن از حيث جزايي با حكم تماشاگران آن تفاوت بسيار دارد...
حالا هواداران فدائيان اسلام هم که معلوم نيست واقعا مسلمان باشند . آنها هم بر مبناي اين تئوري که هدف وسيله را توجيه مي کند ، مي انديشيدند و شايد آتش زدن سينما رکس را طبق انديشه و روش خود ، حتي شرعا مجاز مي دانستند...
صادق خلخالي : مردم الان چجوري فکر مي کنند؟
درباره چي؟
صادق خلخالي : درباره همين سينما رکس ...
تعابير گوناگوني هست. تعبير غالب اين است که به هر حال حادثه آن آتش سوزي فاجعه بار مساله پيچيده اي است که حقايق آن پنهان مانده است. شما هم يکي از متهمان کتمان حقيقت فاجعه سينما رکس نزد مردم در افکار عمومي محسوب مي شويد...
صادق خلخالي : خب البته من که در آنجا نبودم که ببينم کار کي بوده و چکار کردند و نکردند ، ولي الان که مي گوييد چيزهايي يادم مي آيد. اين عملي که کردم البته خيلي حافظه ام را مختل کرده است. حالا پارکينسون هم دردسرهاي ويژه اش را دارد. اما واقعا زياد از اين ماجراي سينما رکس سر در نمي آورم. چيزي هم يادم نيست. کاغذها را نگاه مي کنم ، چيزي ديدم برايت مي گويم...
با همين اوصاف حكم عوامل توليد كننده فيلمهايي كه مصداق فساد شناخته ميشوند، از نظر شما چيست؟
صادق خلخالي: يك حكم واحد ندارند. ابعاد فساد بايد بررسي شود. مسلم است فيلمسازي كه يك فرضيه الهي مثل حج را با احوال يك معتاد يكسان دانسته است، مجازات سنگينتري دارد، نسبت به فيلم سازي كه ابعاد كوچكتري از فساد را به نمايش گذاشته است، يا فيلمي كه در آن بازيگر مردي با زن شوهر داري، جلوي ديدگان مخاطب آميخته و عمل زناي محسنه مرتكب شده است با فيلم ديگري كه فقط به لحاظ روابط عادي بين بازيگران مبتذل شناخته ميشود، كيفيت اجراي حكم الهي متفاوت است. اگر فرصت مييافتم، پس از مجازات سران رژيم فاسد گذشته، براي احياي هنر اسلامي، همه عوامل توليدات فساد هنري دوران طاغوت را به محاكمه ميكشاندم. يک کتاب هم ديديد که من راجع به عرفان و هنر اسلامي نوشته ام ...
بله . البته شما در آستانه استقرار حكومت انقلابي، فيلم قيصر (مسعود كيميايي) را توقيف كرديد...
صادق خلخالي: بله. فيلم قيصر بر خلاف فيلم گوزنها فيحد ذاته مشكلي نداشت، اما در آن برهه زماني احتمال فتنه انگيزي هايي در استفاده از آن وجود داشت كه صلاح ديدم نمايش آن متوقف گردد. خود اين کارگردانش هم ( مسعود کيميايي ) که همان اول انقلاب بچه هاي کميته ظاهرا خمره شراب گيري و عرق کشي و دويست ، سيصد گرم ترياک ازش گرفته بودند...
اين اتهامي که مي گوييد درباره آقاي کيميايي تا جايي که من ميدانم در جايي ثبت نشده است ، ولي به هر روي فيلم قيصر در پايان دهه چهل، ريشههاي مورد تجاوز قرار گرفته يك جامعه و يك فرهنگ و يك مردم را باز ميگفت و همراه با فيلم گاو (داريوش مهرجويي) آغازگر موج نوي سينماي ايران محسوي مي شد. گوزنها اما و البته محبوبترين، هنرمندانهترين و سياسيترين اثر مسعود كيميايي است. تلقي ضد ديني شما از گوزنها برايم گنگ است. اين اثر از آثار بسيار معدود سياسي است كه ضمن بيان علني و آشكار مبارزات انقلابي زمانه ، ارزش هنري دارد. فيلمي كه از سوي ساواك هم توقيف شد و عوامل پديد آورنده اثر بازداشت شدند...
صادق خلخالي: درباره توقيف فيلم در ديكتاتوري شاه ساواكيها بايد توضيح بدهند، اما ما فيلم را توقيف نكرديم. در اين مورد اگر راست مي گويند چرا نمي روند آن ها را محاکمه کنند؟
البته گوزنها در هنگام استقرار حكومت انقلابي در سينماها نمايش داده نمي شد...
صادق خلخالي: به هر حال توقيف فيلمها در زمان شاه به وسيله ساواك نشانگر گوشهاي از جنايات آنهاست. برخورد قهري با هنر و هنرمندان راهكار پسنديدهاي نيست...
توقيف فيلم قيصر در آستانه استقرار حكومت انقلابي استفاده از همين راهكار ناپسند بود...
صادق خلخالي: ساواك در توقيف فيلم ها ملاحظات امنيتي را لحاظ ميكرد. مثلا به خيال آنها گوزنها ضد سلطنت بود. ما حكومت سلطنتي نيستيم. بيدي نيستيم كه با اين بادها بلرزيم. صاحب حكومت ما خداوند است و فيلمهاي سينمايي اگر مخالف اين رويه نباشد، بلااشكال است...
از کجا بايد بدين استنباط رسيد که فيلمي مخالف رويه الهي است؟ چه معياري اين رويه را مشخص مي کند ؟
صادق خلخالي : خب فقها چکاره اند؟! اگر اين کارها را نکنند که ول معطل اند . اين ها کار مي کنند و سينما را اصلا در نظام اسلامي آخوند ها مي توانند درست کنند...
يعني فقط روحانيون در جمهوري اسلامي فيلم بسازند ؟
صادق خلخالي : نه ، اگر ديگران هم بسازند طوري نيست...
پيش از انقلاب 57 سينماي ايران صاحب طلايههايي شد كه از آنها با عنوان موج نو ياد ميگشت. انقلاب اسلامي سبب تزلزل و نابودي موج نوي سينماي ايران شد ، چرا که ادبيات ايدئولوژيك خواهان حاكميت خود بر شئون گونه گون زندگي بود و توجيهش را از پديده انقلاب و صفت اسلامي آن ميگرفت...
صادق خلخالي: انقلاب الحمدالله توانست بسياري از ميراثهاي ديكتاتوري شاه را نابود كند...
اما سينماگران پيشرو و آفرينندگان موج نوي سينماي ايران همسنگ مبارزات مردم و زمانه فرايند هنري ميساختند...
صادق خلخالي: هر موجي كه تعلق به ديكتاتوري شاه بود بايد نابود ميشد. پس براي چه انقلاب شد؟ قرار نبوده سنتهاي هنري پيشين برقرار بماند. يك عده هم مردم فريب بودند و ميخواستند خودشان را در صف مبارزات مردم بياورند. شبها عرقشان را ميخوردند و اسم پيشرو بر خودشان گذاشته بودند. فيلمهايي كه در آن ها زنا و لواط مي شد، پيشرو بودند؟!
در كدام يك از آثار سينمايي پيش از انقلاب 57، لواط را به نمايش گذاشتهاند؟
صادق خلخالي: در همين فيلم قيصر كه ميگوييد آغازگر موج نوست، يادم هست با دختر فيلم زنا ميشود. اين مخالف اسلام و تربيت ديني است. سوژه كردن تجاوز به ناموس مردم كجا در مبارزات اسلامي مردم، ضد رژيم شاه بود؟! اين ها تحليلهاي گمراه كننده است كه حقيقت سينماي قبل از انقلاب را كتمان ميكند...
پرسش من مصداق ادعاي شما پيرامون نمايش لواط در سينماي پيش از انقلاب 57 بود...
صادق خلخالي: من قبل از انقلاب همش تبعيدم مي کردند اين شهر و آن شهر. البته بيکار که مي شديم از مطالعه و تحقيق تلويزيون نگاه مي کرديم ، ولي پيش نيامد که اصلا سينما برويم. حالا شايد خيلي ها باورشان نشود که من تو عمرم سينما نرفتم ، ولي فرصتي پيش نيامد که بريم داخل اين سالن ها. فيلم ديده ام ، اما از تلويزيون بوده است . بعد هم من بيكار نبودهام كه بر سينماي فاسد آن دوره دقيق شوم و آمار بگيرم كه در كدام فيلمها لواط شده است و در كدام فيلمها زنا. كليت آن سينما چنين بود. عده فراواني از هنرمندان فاسد رژيم گذشته عفو شدند و اكنون كه آزادي ها گسترش يافته حتي آن بازيگري كه در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي متهم به زنا بود با شروطي در سينماي ايران به فعاليت پرداخته است...
کدام بازيگر متهم به زنا بود؟
صادق خلخالي : همين که ...موي سرخ را بازي کرده....
مو سرخه منظورتان است ، آقاي ايرج قادري ؟!
صادق خلخالي : آهان . همين آقا را آوردند پهلوي من ، تعريف کردند که چه کار کرده با اين زن هاي تو فيلم . حکمش اعدام بود ، اما شانس آورد که چي شد اعدام نشد يا پشيمان شدم. آزاد شد و البته اين آزادي موهبت مقدسي است كه فاسدين و فاسقين نبايد آن را به ابتذال بكشانند و به وسيله آن ارزشهاي انقلابي را نابود كنند. براي حفظ اين ارزشها جامعه به خلخالي ديگري نياز دارد و عرصه فرهنگي و هنري ايران بيشتر تشنه اين امر است...
ادامه دارد ...