سه شنبه 25 آذر 1382

داستان اسارت صدام و پي‌آمدهاي آن، نيوزويك، ترجمه ف. كوشا

مرد ريشوي سربراه به سربازان گفت ”تيراندازي نكنيد.“ او صدام حسين بود كه در سوراخي مخفي شده بود، همان مردي كه پنتاگون او را ”هدف بسيار ارزشمند شماره يك“ مي‌ناميد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ايوان توماس و راد نوردلند

نيوزويك - شماره 22 دسامبر

در بخشي از جهان كه غرور و وقار بسيار مهم شمرده مي‌شود كاملاً روشن بود كه آن تصاوير تلويزيوني به قصد بي‌آبرو كردن نمايش داده شد. پزشگ يا تكنيسين پزشگي بي نام و نشاني كه دستكش لاستيكي به دست كرده بود موهاي آن مرد را به دقت بررسي مي‌كرد، گويي به دنبال شپش مي‌گشت. با سيخونك يك وسيله‌ي زبان‌چلان مرد دهانش را باز كرد؛ دكتر به گوشت‌هاي صورتي‌رنگ گلوي او نگاه كرد و چند سلول آن را براي شناسايي DNA خراشيد. سپس دنيا چهره‌ي آن مرد را ديد. فرسوده، شكست‌خورده، اندكي منزجر، و بي ترديد همان صدام حسين، ديكتاتور و تروريست، ساديست و قاتل، آماج يكي از بزرگ‌ترين شكارهاي انسان در تاريخ بود.

فرمانده نيروهاي آمريكايي در عراق، سپهبد ريكاردو سانچز، به گزارشگران گفت صدام در حفره‌اي گلي پيدا شده بود. فارغ از ناوگان‌هاي مرسدس بنزهايش، گردان‌هاي پليس مخفي‌اش، كاخ‌هاي زرين‌اش. صدام متوسل به جنگ نشد؛ نكوشيد كه خود را از قيد حيات برهاند (با آنكه تپانچه‌اي داشت). “پرحرف” و “داراي حس همكاري”، واداده، از ترس كز كرده، رام و ضعيف بود. رهبر شكوهمند، نواده‌ي مستقيم پيامبر، شير بابل، پدر دو شيربچه، برگزيده‌ي خدا، جانشين بخت‌النصر، صلاح‌الدين امروزين اسلام خوارو‌زار شده بود، مجبور به تعظيم شده بود، به ”مكان نامعلومي“ برده شده بود تا در انتطار محاكمه بابت جنايات گسترده‌اش در سرنوشت خويش تعمق كند.

حاكم آمريكايي بغداد خندان و پيروزمندانه به حاضران جلسه‌ي اطلاع رساني گفت: “خانم‌ها و آقايان، گرفتيم‌اش!” در پايتخت بغداد سكوت سنگيني بر فضاي شهر حاكم بود. شايعات اسير شدن صدام خيابان‌ها را درنورديده بود. كم‌وبيش همه، به نظر مي‌رسيد كه گرد تلويزيون يا راديويي جمع شده بودند و منتظر اعلام رسمي اين خبر بودند. هنگامي كه برمر، حدود ساعت 3 و 15 دقيقه بعدازظهر يكشنبه به وقت بغداد (7 و 15 دقيقه صبح به وقت واشنگتن) زبان به سخن گشود، سكوت شهر با تيراندازي‌هاي شادمانه شكسته شد. مغازه‌داران، از ترس آنكه شادماني كنندگان از خودبيخود شوند شروع به بستن مغازه‌هايشان كردند. (هنگامي كه پسران صدام، عدي و قصي اسير و كشته شدند دست‌كم پنج-شش نفر در اثر باران گلوله‌هايي كه فرومي‌ريخت كشته شدند.) دوربين‌ها در شكار لجظه‌ها سربازان آمريكايي را در حال پك زدن به سيگار برگ نشان دادند.

شورش ادامه خواهد يافت و سربازان آمريكايي و عراقيان كماكان كشته خواهند شد. اما اسارت صدام بي‌ترديد پيروزي عظيمي در آزادسازي عراق بود. بسياري از عراقي‌ها هرگز نمي‌توانستند باور كنند كه صدام رفته است، و مانند كابوسي باز نخواهد گشت. با نشان دادن تصاوير صدام در اسارت و نه تنها در حال اسيري بلكه در حالي كه همه جايش را زيرورو مي‌كردند، سيخونك‌اش مي‌زدند، ريش‌‌وپشم‌اش را تراشيده بودند آمريكايي‌ها داشتند اين پيام روشن را به مردم عراق مي‌دادند كه مايه‌ي عذاب چندين دهه‌ي آنان براي هميشه از ميان رفته است. اكنون زمان عمده‌ترين محاكمه‌هاي جنايات جنگي فرا رسيده است. كوهي از مدارك و شواهد شناعت‌هاي صدام – با گاز مسموم كردن روستاها، شكنجه‌ي زندانيان سياسي، كشتار فله‌اي دشمنان‌اش – به دادگاه ارائه خواهد شد و جزء به جزء مورد بررسي قرار خواهد گرفت. البته اين مجاكمه از آنجا كه بعيد نيست هدفي براي تروريست‌ها شود، ممكن است مبدل به يك كابوس امنيتي شود. برخي مقامات امنيتي آمريكا روز يكشنبه به نيوزويك گفتند اسارت صدام ممكن است حمله به سربازان آمريكايي و متحدان عراقي‌شان را افزايش دهد – آخرين غليان خشونت واقعي. اما دستگيزي صدام از ديگرسو ممكن است فرصتي را براي آشتي فراهم كند، گامي باشد براي متحد كردن ملتي كه فرقه و قبيله و، براي مدتي طولاني، ترس باعث تفرقه‌ي آن شده است.

شكار صدام همواره براي ارتش و دولت آمريكا دغدغه‌ي آزاردهنده‌اي بود. اسير شدن او پايان خوشي بر شكار ديوانه‌كننده و گاه بي‌حاصل مردي است كه براي سرش 25 ميليون دلار جايزه تعيين شده بود. هنگامي كه در پي سقوط بغداد صدام ناپديد شد، مقامات اطلاعاتي آمريكا به نحوي منطقي مطمئن بودند كه او از كشور نگريخته است و حدس مي‌زدند در جايي حول و حوش زادگاهش تكريت، واقع در شمال عراق مخفي شده باشد. اما كجا؟ گفته مي‌شد كه صدام تعدادي بدل دارد و تحت جراحي پلاستيك قرار گرفته و ظاهر خود را به كلي تغيير داده است. آسياب شايعه همچنان كار مي‌كرد. در ماه ژوئن روزنامه‌اي در بغداد گزارش داد كه رئيس جمهور سابق با ريش مصنوعي، عينك و لباس بلند سنتي (دشداشه) در حال راندن يك تاكسي پاجرو در اطراف بغداد ديده شده است.

نيروهاي ويژه (دلتا، سيل‌هاي نيروي دريايي، شبه‌نظاميان CIA) روستاها را پاك‌سازي مي‌كردند. يك تيم نظامي فوق‌سري به نام روباه خاكستري مشغول تجسس بود و مخابرات آشكار راديويي يا تلفني را گوش مي داد. اما بعيد مي‌نمود كه صدام از تلفن استفاده كند، و همواره بزرگ‌ترين اميد آن بود كه هم‌وطنان ‌اش او را لو دهند. آمريكايي‌ها بعثي‌هاي رده بالا را كه به ترتيب اهميت رتبه‌بندي و توسط تشكيلات اطلاعاتي آمريكا برروي كارت‌هاي بازي شناسانده شده بودند يك به يك بازداشت مي‌كردند. پس از 249 روز، 41 نفر از آن 55 نفر بازداشت شده بودند اما آس پيك به هيچ وجه در ميان آنان نبود.

آمريكايي‌ها اطلاعات زيادي از عراقي‌هايي كه به پاداش 25 ميليون دلاري علاقمند بودند دريافت مي‌كردند، اما هيچ يك از آنها به دردبخور نبود. از اين رو ارتش فشار را بيشتر كرد. در حدود شش هفته پيش، سربازان واحد پياده‌نظام چهارم به دور روستاي دهقاني كوچك عوجا، كه صدام در دوران كودكي در آن زندگي كرده بود، واقع در 5 الي 10 كيلومتري جنوب تكريت – و چنانكه بعداً معلوم شد، در حدود 5 كيلومتري مزرعه‌اي كه صدام بالآخره در آن اسير شد -- سيم خاردار كشيدند. اين محل مانند تنگ ماهي‌اي بود پر از صداميان. در حدود 60 درصد از كمابيش هزار نفر ساكنان آن بازداشت و بازجويي شدند. سرهنگ دوم استيو راسل به نيوزويك گفت ”پدر فرد شماره 6، كه پسرعموي اول صدام بود را بازداشت كرديم، فوجي از افرادي كه سال‌خوردگان شهر را تشكيل مي‌دادند.“

زماني كه وزير دفاع دونالد رامسفلد در اوايل دسامبر به بغداد آمد مقامات ارشد مركز فرماندهي اين احساس را پيدا كرده بودند كه به هدف نزديك شده‌اند. يكي از معاونان ارشد رامسفلد به نيوزويك گفت تشكيلات اطلاعاتي، با بازداشت و بازجويي منابعي كه داشتند به شخص صدام نزديك مي‌شدند، در حال رديابي زنجيره‌ي تغذيه‌ي او بود. يك مقام ارشد به رامسفلد گفت نيروهاي آمريكايي ”بيخ گوش صدام‌اند.“ منابع انگليسي به نيوزويك گفتند صدام با يك تاكسي قراضه‌ي قديمي به اين طرف و آن طرف مي‌رفت، كه سرنخي براي رديابي هوايي بود. آهنگ حملات در هفته‌ي گذشته تندتر شده بود: يك رشته حملات سريع به مخفي‌گاه‌ها كه به قول يكي از فرماندهان ”شيريني‌فروشي فدائيان“، و درواقع قوطي‌هاي پپسي كه با موادمنفجره پر شده بودند و بمب‌هايي كه با فشار دادن زنگ در منفجر مي‌شدند را برملا كرد.

روز شنبه 13 دسامبر حدود ساعت 10 و 50 دقيقه‌ي صبح به وقت بغداد، اطلاعات ارتش سرنخي را كه منتطرش بود به دست آورد. طبق گفته‌ي خبرچين، صدام در يكي از دو مزرعه‌ي شهرك الدور مخفي شده بود. (انتخاب الدور فقدان قدرت تخيل يا استيصال صذام را نشان مي‌داد. در سال 1959كه صدام كوشش نافرجام ترور نخست‌وزير عراق عبدالكريم قاسم را انجام داد به همان دهكده گريخته و در مزرعه‌ي يكي از دوستان خانوادگي‌اش مخفي شده بود، سپس شناكنان از رود دجله عبور كرده به سوريه رفته بود و اين يكي از معدود دفعاتي بود كه پايش را از كشورش بيرون گذاشت.)

واحد پياده‌نظام چهارم سريعاً عمليات افق سرخ را به مرحله ي اجرا گذاشت: در حدود 600 سرباز – سواره‌نظام، مهندسي، توپخانه، نيروهاي ويژه – مي‌بايست به آن دو مزرعه هجوم مي‌بردند. نام رمز عمليات Wolverine 1 و Wolverine 2 بود. با تاريك شدن هوا سربازان با بستن كليه‌ي راه‌ها تا شعاع چهار الي پنج كيلومتري، دو مزرعه‌ را محاصره كردند. نيروهاي ويژه مخفيانه به درون خزيدند اما چيزي پيدا نكردند.

به گفته‌ي مقامات آمريكايي، آمريكايي‌ها خبرجيني داشتند كه از اعضاي فاميل و ”نزديك به صدام“ بود. تآكيد مي‌كرد كه ”او آنجا است. به من اعتماد كنيد. به جست‌و‌جو ادامه دهيد.“ جست‌و‌جوي كامل‌تر يكايك ساختمان‌ها و مزرعه‌ها آغاز شد و در ساعت 8 و 26 دقيقه‌ي صبح يكي از سربازان متوجه شكافي شد كه در خاك كف سايبان متصل به يك كلبه‌ي گلي واقع در يك مرتع ايجاد شده بود. آخرين مخفي‌گاه شير بابل، قصاب بغداد و كسي كه پنتاگون ”هدف بسيار ارزشمند شماره يك“ مي‌ناميد نهايتاً چنين جاي ناخوشايندي بود. يك تاكسي نارنجي و سفيد عراقي قراضه كنار آغل گوسفندان پارك شده بود. آن شكاف دري مخفي را آشكار كرد. سربازان با احتياط آجر‌ها و خاك‌ها را كنار زدند و سرپوش يونوليتي را كه با تكه فرشي پوشانده شده بود برداشتند.

درون حفره‌اي به عمق شش فوت مردي ژوليده با ريشي گوريده ديده شد. او در تنگنايي به ابعاد شش فوت در هشت فوت دراز كشيده بود. معلوم نبود از چه زماني در آنجا پنهان شده بود. آن ”سوراخ عنكبوت“، كه ژنرال سانچز بعداً آن را چنين توصيف كرد، مجهز به وسيله‌ي تهويه‌اي بود كه امكان تنفس را براي او فراهم مي‌كرد. شلنگي هم از ديوار بيرون زده بود كه حكم پيشاب‌گاهي ابتدايي را داشت.

به گفته‌ي يك منبع نظامي، مرد گفت ”شليك نكنيد. من صدام حسين‌ام، رئيس حمهوري عراق.“ سپهبد رِي اودي‌يرنو فرمانده پياده‌نطام چهارم مي‌گويد ”صدام بسيار كم صحبت كرد. تا زماني كه در آنجا بود حرفي نزد.“

صدام بعداً واداده و مطيع، حيران و سردرگم توصيف شد. ظاهراً هنگامي كه او را بيرون مي‌كشيدند سرش به جايي برخورد كرد. ژنرال سانچز گفت ”خسته بود، مردي بود خسته، و همچنين واداده به سرنوشت خود.“ اسير كردن آساني بود. هيچ گلوله‌اي شليك نشد؛ هيچ‌كس صدمه نديد. نيروهاي آمريكايي در آنجا دو كلاشنيكف، يك تپانچه – و هفتصدو پنجاه هزار دلار اسكناس صددلاري پيدا كردند. دو مرد در هنگام فرار دستگير شدند – ظاهراً آخرين بازماندگان سپاه محافظان او بودند – كه زماني چنان مهيب و درنده خوي بودند. صدام پيش از آن در يك خانه‌ي خشتي ابتدايي سكونت داشت، كه احتمالاً يكي از تقريباً 30 مخفي‌گاهي بود كه استفاده مي‌كرد، و همواره در فرار بود، و به گفته‌ي فرماندهان آمريكايي احتمالاً هر سه-چهار ساعت يك بار از يكي به ديگري نقل مكان مي‌كرد. سربازان لباس‌هاي نويي را نيز پيدا كردند كه هنوز بسته‌بندي آنها باز نشده بود.

اسير را شتابان با هلي‌كوپتر به ”محل نامعلومي“ بردند – درواقع به بازداشتگاه فرودگاه بغداد كه بازداشتي‌هاي رده‌بالا را براي بازجويي در آنجا نگاه مي‌دارند. فرماندهان آمريكايي سعي مي‌كردند بر شعف خود غلبه كنند. ژنرال جان ابي‌زيد فرمانده كل نيروهاي منطقه، تلفني اين خبر خوش را به رامسفلد داد.

در واشنگتن پنجشنبه بعداز‌ظهر بود. رامسفلد حدود ساعت 3 و 15 دقيقه بعدازظهر رئيس جمهور را كه در كمپ‌ديويد بود مطلع كرد.

او سخن خود را چنين آغاز كرد، ”آقاي رئيس‌جمهور، گزارش‌هاي اوليه هميشه دقيق نيستند…“

رئيس‌جمهور حرف او را قطع كرد و گفت ”به نظر مي‌رسد كه اين يكي قرار است خبر خوشي باشد.“

رامسفلد به جرج دبليو بوش گفت كه ابي‌زيد تلفن زده و ”يسيار مطمئن“ گفته است كه صدام اسير شده است.

بوش گفت ”خوب، قطعاً اين خبر خوشي است.“

به بغداد بازگرديم. صدام را عريان كرده مورد معاينه قرار داده بودند.، احتمالاً ضمن جست‌و‌جوي بدني بسيار كامل و گسترده. او خال‌كوبي آشكاري برروي دستش و آثار زخم‌هاي كهنه‌اي نيز بر بدن دارد. ريش‌اش را تراشيده بودند. اسيركنندگان‌اش او را از مقابل برخي از معاونان سابق‌اش كه اكنون در بازداشت به سر مي‌برند، ازجمله معاون ديرين‌اش طارق عزيز عبور دادند. ملازمان قديمي‌ هويت رئيس سابق خود را تآييد كردند.

به جانشينان صدام، شوراي حكومتي عراق، اجازه داده شد صدام را ببينند و او را مورد سوآل قرار دهند. فرمانرواي سابق فرسوده اما گستاخ بود. هنگامي كه يكي از اعضاي شوراي حكومتي مي‌خواست بداند براي چه او آن همه مردم را كشته است، صدام با حالتي پرخاش‌گونه گفت كه قربانيان او همگي ”دزد و جاسوس ايران“ بودند. (اعضاي شيعه‌ي آن هيئت هنگامي كه صدام در پاسخ به اين پرسش كه آيا در ترور آيت‌اله محمدصادق صدر در سال 1999، و محمدباقر حكيم كه در سال جاري توسط بمب كارگذاشته شده در اتوموبيل كشته شد نقشي داشته است يا نه با لحن تمسخرآميزي سخن گفت، بسيار خشمگين شدند. ”صدر“ در زبان عربي به معناي ”سينه“ است، و صدام با بازي با الفاظ چيزي در اين مايه كه دق دلش را خالي كرده است گفت ( .[getting him off his chest] عدنان پاچچي و صدام با يكديگر درگير يك مشاجره‌ ي لفظي توآم با دادوفريادشده بودند كه تلفن تبريك پرزيدنت بوش (صبح يكشنبه‌ي عراق) باعث قطع آن درگيري شد.

پرزيدنت بوش ساعت 5 صبح توسط مشاور امنيتي‌اش كوندوليزا رايس بيدار شد. مكالمه‌ي آن دو، به گفته‌ي دستياران كاخ سفيد بي روح بود. رايس صرفاً داشت به رئيس‌جمهور اطلاع مي‌داد كه هويت صدام تآييد شده است. بوش فوراً تصميم گرفت كه حدود ظهر خطاب به مردم سخن بگويد. اما او و مشاورانش توافق كردند كه جاروجنجال به حداقل كاهش يابد و نمايش اصلي در بغداد باشد.

برمر قصد داشت كه جلسه‌ي اطلاع رساني ساعت 3 بعدازظهر بغداد (7 صبح به وقت شرق آمريكا) را با سخناني به دقت موقرانه آغاز كند، اما همينكه همهمه‌ي پرهيجان روزنامه‌نگاران عراقي را كه براي كنفرانس خبري در مركز همايش بغداد جمع شده بودند شنيد، نتوانست مقاومت كند و بي‌مقدمه با خوشحالي گفت ”گرفتيم‌اش.“ دستياران كاخ سفيد مي‌گويند بوش كه در منزل كاخ‌سفيدش در حال تماشاي آن برنامه از تلويزيون بود از واكنش احساس‌برانگيز و شادمانه‌ي روزنامه‌نگاران عراقي تحت تآثير قرار گرفت و خوشحال شد.

فهميدن تآثير اسارت صدام بر شورشيان دشوار است. صدام شايد فرمانده واقعي ميدان نبود. او بيش از حد درگير فرار و پنهان شدن بود. مقامات اطلاعاتي ارتش به نيوزويك گفتند كه بسياري از افراد سرسخت شورشي از صدام متنفرند و تا زماني كه كشته يا اسير شوند به جنگيدن ادامه مي‌دهند. هنوز هم ارتش بايد عزت ابراهيم الدوري، مرد شماره 2 ي موقرمز صدام را (مي‌‌گويند به كراستي دلقك [Krusty the Clown]شباهت دارد) كه احتمالاً بخش مهمي از مقاومت عراق را رهبري مي‌كند دستگير كند. معلوم نيست كه اسيرشدن صدام منبع مالي قيام را مي‌خشكاند يا نه. عاملان القاعده دارند از افغانستان و اروپا به داخل عراق نفوذ مي‌كنند. اگر شورش خود عراقي‌ها كم‌رنگ شود اعمال تروريستي اسلام‌گرايان خارجي، كه بسيارشان از ايران مي‌‌آيند، ممكن است جنگ را شعله‌ور نگاه دارد. يك متخصص فرهيخته‌ي عرب در پنتاگون به نيوزويك گفت اسارت صدام ممكن است الهام‌بخش اسامه بن‌لادن و بخش باقي‌مانده‌ي القاعده براي حمله‌ي ديگري به سبك 11 سپتامبر، شايد در آمريكا شود.

اين خبر بدي است. براي پرزيدنت بوش، مسلماً، اسيركردن صدام نفع سياسي عظيمي بود، يك پيروزي قابل توجه در جنگي بود كه چندان خوب پيش نمي‌رفت. بزرگ‌ترين ذينفعان اسارت صدام عراقي‌هاي ضدصدام در حكومت نوپاي عراق‌اند. اين رويداد روحيه‌ي آنان را فوق‌العاده تقويت كرده است. براي مردم عراق معادل با اسيركردن هيتلر است. اين رويداد تآثير عظيمي در جهت تخليه‌ي تنش‌هاي روحي مردم خواهد داشت زيرا مظهر حكومت وحشت عراق همين مرد بود. كساني كه يك پايشان اين طرف و پاي ديگرشان آن طرف نرده بود اكنون ممكن است طرف حكومت جديد را بگيرند. ديگر نخواهند ترسيد كه روي حامي شان را زمين بياندازند و پيروي نظم‌و‌ترتيب جديد شوند. البته اين به آن معنا نيست كه دست از جنگ و نزاع با يكديگر برخواهند داشت. مقامات آمريكايي هنوز هم بسيار نگران جنگي داخلي بين سني‌ها، شيعه‌ها و كردها هستند.

و خشونت كماكان ادامه خواهد يافت. روز يكشنبه، درست چند ساعت پيش از آنكه اسارت صدام اعلام شود، يك بمب‌گذار انتحاري با اتوموبيل به يك كلانتري در خالديه، 50 مايلي غرب بغداد زد و 10 پليس عراقي را كشت و 20 شهروند عراقي ديگر را نيز مجروح كرد. سه روز پيش از آن يك تروريست انتحاري عراقي ديگر در شمال بغداد يك سرباز آمريكايي را كه در بيرون از يك پايگاه مشغول نگهباني بود به قتل رساند. مسلماً منطقه به طور ناگهاني آرام نخواهد شد. در حالي كه در هياهوي اسارت صدام كسي چندان توجهي نكرد، رئيس‌جمهور پاكستان پرويز مشرف در جاده‌ي نزديك به اسلام‌آباد هدف يك اقدام تروريستي جدي قرار گرفت. بمبي نزديك كاروان خودروهاي او منفجر شد. حدس هاي اوليه حكايت از آن داشت كه فرد دست‌اندركار اين حمله اسامه بن‌لادن بود – كه كماكان آزاد است.

پيش از آنكه صدام محاكمه شود مورد بازپرسي قرار خواهد گرفت. اگر تمايل داشته باشد مي‌تواند پرسش هاي بي پاياني را پاسخ گويد: بقيه‌ي ثروت عظيم‌اش كجااست؟ بقيه‌ي معاونان وفادار او كجا هستند؟ سلاح‌هاي نابودي جمعي كجا هستند، چنانچه واقعاً وجود داشته باشند؟ اگر صدام شيشه‌هاي كوچك حاوي ميكرب را در جايي پنهان كرده باشد – اگر آنها را از كشور خارج كرده باشد تا مورد استفاده‌ي تروريست‌هاي آتي قرارگيرد – اسرار او بيش از حد تصور حياتي خواهد بود. اما اسيركنندگان صدام چندان وسيله‌ي اعمال فشاري ندارند كه او را وادار به سخن گفتن كنند. صدام مي‌داند كه سرنوشت‌اش رقم خورده است. براي او بسيار نامحتمل خواهد بود كه بتواند در مورد اتهامات‌اش اقدام به نوعي توافق يا معامله كند.

احتمال زيادي دارد كه صدام در كشور خودش محاكمه شود. چهارشنبه‌ي گذشته شوراي حكومتي عراق دادگاهي را تآسيس كرد تا در آن صدام و هم‌پالكي‌هاي ارشدش را مجاكمه كند. اين دادگاه در موزه‌ي عظيمي واقع در مركز بغداد كه به اشياء مربوط به صدام اختصاص داده شده است برگزار خواهد شد. اعضاي شوراي حكومتي عراق گفتند كه مجازات اعدام در عراق را كه در خلال اشغال توسط آمريكا به حالت تعليق درآمده بود مجدداً برقرار خواهند كرد. صحنه‌ي مجاكمه‌ي صدام ممكن است مانند يك سيرك، و از نوع خطرناك آن باشد. احساسات به اوج خواهد رسيد؛ هر تعداد از سرسخت‌ها كه باقي مانده باشند ممكن است سعي كنند ”نمايشي تماشايي“ را به صحنه بياورند. براي دادستان‌ها تصميم اينكه از كجا شروع كنند دشوار خواهد بود. تعداد قربانيان صدام در طول اين چند دهه، اگر نه چند ميليون، به صدهاهزار نفر رسيده است. اما اين محاكمه، به شرط آنكه صرفاً به گردهم‌آيي ويژه‌ي انتقام مبدل نشود، مي‌تواند باعث ختم كابوس طويل المدت سركوب در عراق شود.

براي جرج بوش ارزش سياسي اين رويداد برحسب تعداد دقايق اخبار سرشب سنجيده خواهد شد. جزئيات شكنجه و سركوب يادآور هر‌شبه‌ي اين مسئله است كه چرا بوش اشغال عراق را موجه مي‌‌دانست. اسارت صدام دموكرات‌ها را به تقلا واداشت، و اين هشدار را داد كه جشن و سرورها شگفت‌انگيزند اما ممكن است كوتاه ‌مدت باشند.

بوش كمي از ظهر گذشته در مقابل دوربين قرار گرفت تا به سربازان آمريكايي تبريك بگويد و اعلام كند كه ”نيروهاي آمريكايي تا آنگاه كه در اين جنگ پيروز شوند كوتاه نخواهند آمد.“ او به عراقي‌ها گفت اكنون مي‌توانند ”عزت“ ي را كه سزاوارشان است داشته باشند – در عين آنكه هشدار داد كه خشونت به پايان نرسيده است.

در منطقه‌ي سبز بغداد، جايي كه سربازان و ديپلمات‌هاي آمريكايي پشت سيم‌هاي خاردار و پست‌هاي نگهباني اقامت دارند گروهي از سربازان وظيفه با فرارسيدن شب به تماشاي حركت قوسي منورهايي كه به نشانه‌ي شادي اسارت صدام به آسمان شليك مي‌شد مشغول بودند. يكي از سربازان، گروهبان خوزه كاوارين از گروهان صدوسي ام پزشكي از ناحيه‌ي سر مورد ضربه‌ي گلوله‌اي كه از آسمان فروافتاد قرار گرفت. البته بدون آنكه آسيبي به او برساند به كلاه‌خودش خورد و كمانه كرد. فرمانده او گروهبان يكم ميشل فورنيه به كاوارين گفت حالا ديگر داستان جنگي مهمي براي تعريف كردن داري. و اضافه كرد ”من اين گلوله را به چند قسمت برش مي‌دهم و سوراخ مي‌كنم و براي هركدام‌مان يك گردن‌بند خوش‌شانسي درست مي‌كنم.“

لحظه‌ي شادي بود. اما بعد، با فرارسيدن نيمه‌شب، صداي انفجارهايي در مركز شهر بغداد شنيده شد. شاهدان گزارش دادند كه بمبي ماشيني منفجر شده بود. يا شايد فقط ظرف‌هاي بنزين درون يك وانت بود؟ به هر حال، قيام هنوز خاموش نشده است. جنگ ادامه دارد.

With Tamara Lipper, Daniel Klaidman, Babak Dehghanpisheh, Christian Caryl, Steve Tuttle, Holly Bailey, Michael Hirsh, Christopher Dickey, Mark Hosenball, Michael Isikoff, Howard Fineman, Richard Wolffe and John Barry

[اصل مقاله]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2235

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'داستان اسارت صدام و پي‌آمدهاي آن، نيوزويك، ترجمه ف. كوشا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016