يكشنبه 23 فروردين 1383

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین، شهرام عديلي پور

مرتضا مردیها در تاریخ 27/12/82 سر مقاله ای به عنوان بهاریه در روزنامه ی شرق نوشته است و با آن به استقبال نوروز رفته است. من در این نوشتار کوتاه می خواهم با نگاهی به این سرمقاله به عنوان نوشته ای که آن را متنی نمادین از یکی از اندیشمندان و نظریه پردازان برجسته ی جریان اصلاحات دوم خردادی در نظر می گیرم به آسیب شناسی این جریان و باز نمودن مهم ترین عامل شکست آن بپردازم.
مردیها در این سرمقاله به پیروی از عبدالکریم سروش که به تعبیر محمد قوچانی شیخ طریقت و مراد معرفت اصلاح طلبان ست ، زبانی فاخر و نثری سنگین با واژگانی کهن به خدمت گرفته است . در هر جمله ی این متن به انبوهه ای فشرده از استعاره ، تشبیه ، کنایه ، مجاز ، تمثیل ، تلمیح و اشاره به استوره های شرق و غرب بر می خوریم . متن سرشارست از اشاراتی به سخنان بزرگان ادبیات نظیر حافظ و سعدی و مولانا و حتا صادق هدایت با عنوانی دست کاری شده از شعر فروغ فرخ زاد . آن چه مردیها درا ین سرمقاله قصد گفتن یا باز نمودن آن را که حقیقتی ساده و بدیهی ست داشته جز این نیست که برگزاری انتخابات اول اسفند ماه 82 شکستی بود برای اصلاحات اما نباید نا امید بود و باید همچنان بر خواسته ها و مطالبات خود پافشاری کرد و به خود یاس راه نداد که هیچ چیز ارزان و و آسان به دست نمی آید . این درون مایه را که با چند جمله ی ساده و سرراست می شود بیان کرد ، مردیها در قالبی ادبی آن هم از نوع کلاسیک آن ریخته و چنان آن را پیچیده و مغلق باز گفته و تفصیل داده است که در نگاه اول حاکی از آن ست که نگارنده قصد به رخ کشیدن دانش و معلومات خود و مرعوب کردن مخاطب را داشته است . به راستی این زبان ادبی روزگار ماست ؟ ردیف کردن این همه استعاره و تشبیه و مجاز و تلمیح و جناس و به کارگیری افراطی شعر و زبان شاعرانه ، آن هم در گفتار سیاسی و نثر روزنامه نگارانه ی امروز چه معنایی می تواند داشته باشد ؟ این زبان ، زبان ادبی قرن های پنجم تا نهم هجری ست و با تاخیر و تکرار بسیار آخرین نمونه هایش را می توان در آثار دوره ی مشروطه و کمی پیش از آن ، برای نمونه منشات قائم مقام فراهانی و نثر منشیانه و درباری دوره ی قاجار باز جست . نگاهی گذرا به سخن آوران روزگار ما همچون هدایت ، جمال زاده ، بزرگ علوی و آل احمد تا برسد به گلشیری و گلی ترقی و ... می تواند گواهی بر این واقعیت باشد که این گونه سخن گفتن روزگارش مدت هاست سر آمده است . حتا نئو کلاسیک های پس از مشروطه همچون دشتی ، فروزان فر ، علامه قزوینی ، جلال همائی ، سعید نفیسی ، مجتبی مینوی و غلام حسین یوسفی و حتا کمی این سو تر سعیدی سیرجانی و زرین کوب هم با همه چیرگی و تسلط شان بر ادبیات آن هم در آثار ادبی، این گونه نمی نوشتند ، چه رسد به آن که کسی بخواهد این واژگان و زبان را در گفتار فلسفی و سیاسی و روزنامه نگاری مدرن به کار گیرد. حتا اگر به بهاریه های پرویز دوایی که در نوع خود بی نظیر ست و از نمونه های درخشان نثر ادبی امروز ست نظر کنیم می توانیم تفاوت آن را با بهاریه ی مردیها درک کنیم . کلی گویی ، پیچیده گویی و ابهام از ویژگی های چشم گیر و برجسته ی این متن ست . برای نمونه پاراگراف اول متن را که با این جمله ها آغاز می شود می آورم : « برای بسیاری از ما ایرانیان که اراده ی اصلاح داشتند زمستان امسال سخت پاییزی بود . سرخط این دغدغه جز این نبود که رند عالم سوز از مصلحت بینی شفقت بر خلق نگریزد و اندکی تدبیر و تامل در کار ملک کند » . معلوم نیست منظور از رند عالم سوز چه کسانی هستند ، آیا اصلاح طلبان اند ؟ اگر چنین ست بریدن چنین قبایی بر تن آنان ، آن هم در این روزگار کمی گشاد نیست ؟
اکنون به مدعای این نوشتار یعنی آسیب شناسی جریان اصلاحات با نگاهی به این متن می پردازم .
از نظر نیچه حقیقت چیزی نیست جز بازی های زبانی و استعاره و مجازهایی حقیقت نما که همه در جهت اراده و خواست قدرت قرار می گیرند . او در کتاب فیلسوف می گوید : « پس حقیقت چیست ؟ لشکری از استعاره ها و مجاز های مرسل و انسان گونه انگاری ها . در یک کلام مجموعه ای از مناسبات انسانی که به گونه ای ادبی در بیانی شدت یافته اند ، دگرگون و آرایش شده اند و پس از کاربرد بسیار ، به نظر مردم استوار ، ماندنی و اجباری آمده اند . حقایق آن پندارهایند ک از یادها رفته که پندارند ، استعاره هایی فرسوده و بی خاصیت شده اند ، سکه هایی که نقش آن ها ازمیان رفته ودیگر قطعه هایی فلزی اند نه سکه»1.
سرمقاله ی مردیها ، به عنوان یک متن نمادین کاملن نظر نیچه را در این زمینه تایید می کند. استفاده از استعاره هایی فرسوده مانند : غلاف غم ، طعم گس نومیدی ، پرده های غفلت ، دلیجان عشرت و میقات غفلت مقدس ، جز بر بازی های زبانی نمی افزاید که پرده ای بر حقیقت می کشد و مانع از دیده شدن آن می گردد .
اصلاح طلبان در چند سال گذشته بی آن که درکی درست و عینی از واقعیات اجتماعی داشته باشند ، یک سره سرگرم بازی های زبانی و مجازهای نهفته در آن و سخنان جذاب و دل ربای خود شدند و مغرور از دانش تئوریک خود دائم رقیب را طعنه زدند که درک درستی از مناسبات دنیای امروز ندارد و او را به بی دانشی و واپس گرایی و اسارت در توهم و ایدئولوژی متهم کردند غافل از این که خودشان در دایره ی تنگ زبانی که از جنس زمانه نیست گرفتارند و ندانستند که به زبان قرون گذشته سخن گفتن به ساختن جهان و استوار ساختن مناسباتی مدد می رساند که در نهایت مطبوع طبع رقیب خواهد بود و او را در جای گاه خود محکم تر می کند . اگر نگاهی به نثر مسجع و آهنگین سروش و مجازها و استعاره های پی در پی او یا زبان شاعرانه ی اکبر گنجی یا حتا گفتار شاعرانه و رمانتیک رهبر این جنبش یعنی محمد خاتمی بیندازیم ، درستی این نکته ها آشکارتر می شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

مردیها در همین سرمقاله می گوید لذت اسباب می خواهد و به طور تلویحی می افزاید که اگر چه ما از داشتن این اسباب محرومیم اما نباید غم و یاس به خود راه دهیم و باید در آستان بهار بساط عیش و طرب بگستریم. اما چه بسا اسباب لذت و عیش فراهم ست و آن چیزی نیست مگر همین زبانی که اصلاح طلبان را به خود مشغول کرده تا از واقعیت به دور افتند و با این همه تلخی و یاس اپیکورانه فرمان عشرت دهند و به پرستش « دیونیزوس » بپردازند. چه طور متفکری چون مرتضا مردیها که دائم بر عقلانیت و خردورزی پا می فشارد این گونه عنان احساسات را رها می کند ، آیا با بهره گیری از مفاهیم سنتی صوفیانه و زاهدانه ای چون قناعت که « سیرت صالحان سلف است » ! می توان در اندیشه ی تاسیس جامعه ی مدنی مدرن و دموکراسی بود ؟ روشن ست که این تفکر سر از مفاهیم ناساز و ناهمگونی چون « جامعه مدنی مدﻴﻨﺔالنبی » و « مردم سالاری دینی » در می آورد و این ست که از قضا همیشه « سرکنگبین صفرا می فزاید » . راستی چه کشف بزرگ و شگفتی کرده اند دانایان قوم که « دانا بر این هستند که زمستان 82 پاییزی بود ! » باز هم تکرار می کنم ، آیا این زبان بیان گر آن نیست که اصلاحاتی از آن دست که دوم خردادی ها می خواستند ، از اساس نمی توانسته وجود خارجی داشته باشد و جایی در مناسبات اجتماعی ایرانیان باز کند و یک سره بازی های زبانی پیچیده در هزارتوی استعاره و مجاز بوده است و به همین دلیل پروژه ی اصلاحات ناکام ماند؟ آیا بیش و پیش از این که تقصیرها را به گردن رقیب اندازیم یا سخن از موانع اجتماعی بگوییم و راه حل جامعه شناسانه ارائه دهیم نمی باید در مفاهیم کلیدی و اساسی اصلاحات و شعارهای اصلی آن مداقه کنیم ؟ فوکو بر این باور بود که دانش در هر دوره ای صورت بندی خاص خود را دارد و هر دوره از دیگر دوره ها جداست و معرفت یا اپیستمه ی هر دوره چون دایره ای بسته از دوره های دیگر دچار گسست می شود ، به این ترتیب او بر این باورست که زبان هر دوره با دوره های دیگر متفاوت ست و در هر عصری گفتمانی مسلط و رایج وجود دارد که در تعاملی دو سویه با ساخت قدرت ست و همچنان که از قدرت غالب مایه می گیرد به استحکام و پا بر جایی آن نیز یاری می رساند . طبق این نظریه و با توجه به آن چه درباره ی زبان اصلاح طلبان گفته شد ، آنان زبان دوران خود و گفتمان رایج را گم کرده اند ، به همین دلیل نمی توانند در ساخت قدرت اثر بگذارند و آن را به انقیاد خود در آورند . با این زبان که مرده ریگ اهل مدرسه است نمی توان به پیشواز دموکراسی و جامعه ی مدرن ایرانی رفت . اصلاح طلبان اگر می خواهند به ساختار قدرت راه یابند که این غیر ممکن هم نیست باید تلاشی دوباره آغاز کنند و این بار دستگاه مفاهیم خود را از اساس تغییر دهند و به جای درگیری های جناحی و در پیچیدن با محافظه کارانی که زبان توده های مردم را به تر می دانند و با داشتن گلوگاه های اقتصادی و رسانه های اصلی مانند صدا و سیما و مطبوعات ، نهاد های آموزشی ، تریبون های نماز جمعه و نهاد های مذهبی و منبرهای واعظان که هر روز در کار گسترش آن ها یند ، آنان باید زبان خود را نو کنند تا بر نخبگان جامعه و دانشجویان و گروه های مرجع و پیشرو اثر بگذارند و گفتمان غالب را به نفع خود تغییر دهند تا شاید امید گشایشی باشد. به هر روی در آمیختن شعر و سیاست و خلط واژگان سیاسی با واژگان شاعرانه که بسیاری از روشن فکران و فعالان سیاسی چه در گذشته و چه حال مرتکب آن شده اند و می شوند ، بزرگترین خطایی ست که صورت گرفته و علت آن هم فقدان احزاب و نهادهای سیاسی در این دیار و قوی بودن رسانه ی شعرست که به قول داریوش آشوری تنها رسانه ی ملی ما در طول تاریخ بوده است . اگر برای نمونه به آمیختگی شعر و سیاست و فلسفه در زبان دکتر شریعتی و سرانجامی که آن واژگان و زبان یافت بنگریم این نکته را روشن تر در می یابیم . این نوشته را با سخنی از هولدرلین به پایان می برم : «زبان خطرناک ترین دارایی بشر ست» . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

***
1- کتاب تردید ، بابک احمدی ، چاپ اول ، سال 1374 ، نشر مرکز ، ص145

در همين زمينه:

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6329

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین، شهرام عديلي پور' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016