پنجشنبه 17 ارديبهشت 1383

گفتمان همبستگى در ايران، دکتر حسين بشيريه، شرق

• مورد ايران

بحث از همبستگى ملى در مفهوم جديد در ايران از انقلاب مشروطه به بعد مطرح شد. پيش از آن اصل بر تنوع قومى، فرهنگى، قبيله اى و زبانى بود. نفس عدم اعتناى دولت قاجار به مسئله همبستگى و هويت ملى يكى از نشانه هاى ماهيت سنتى آن دولت بود. جنبش مشروطه و دولت برخاسته از آن با طرح مسئله ترقى و پيشرفت اجتماعى و انديشه قدرت مركزى و تمركز سياسى و نيز تحديد قدرت مطلقه دربار به عنوان سه مسئله اساسى مشروطيت راه را براى طرح مسئله همبستگى ملى هموار كرد. ترقى اقتصادى، تمركز منابع قدرت و تحديد قدرت استبدادى نيازمند حضور ملتى يكپارچه و صاحب هويت واحد بود. در دوران پهلوى مسئله همبستگى ملى با ايدئولوژى مدرنيسم گره خورد.

تأثير اين ايدئولوژى در رابطه با همبستگى ملى تعارض آميز بود. از يك سو ناسيوناليسم جديد ايرانى تنها در بستر ايدئولوژى مدرنيسم قابل طرح و ترويج بود ولى از سوى ديگر اين ايدئولوژى با گرايش هاى عقل گرايانه خود به بسته شدن فضاى جامعه سنتى مى انجاميد و تمايلاتى به سوى بهنجارسازى و متجانس سازى ايجاد مى كرد؛ در حالى كه ميان يكسان سازى و همبستگى ملى آشكارا تفاوت هست. به عبارت ديگر همبستگى ملى تباينى با حفظ تنوعات و تفاوت ها ندارد بلكه خود نيازمند آن است. در پروژه مدرنيسم، سنت و مذهب و گروه هاى قومى و سنتى مى بايست به عنوان اغيار حذف شوند. پروژه مدرنيسم با تشويق سكولاريسم، ناسيوناليسم، صنعتى كردن و تمركز سياسى در دولت ملى، موجب بيگانه سازى بخش هاى عمده از جامعه سنتى از جمله گروه هاى مذهبى، اصناف، خرده بورژوازى، اقليت هاى قومى و شئون اجتماعى مى شد. روند صنعتى شدن نمى توانست بدون حذف يا تغيير نظام اصناف بازار و خرده بورژوازى سنتى پيش رود.

سكولاريسم تنها به قيمت ضعف و زوال نهادهاى مذهبى تحقق مى يافت. تمركز سياسى نيازمند انقياد جماعات محلى و عشاير و قبايل بود. ناسيوناليسم دولتى به ايجاد زبان ملى مركزى و تضعيف زبان ها و فرهنگ هاى محلى نياز داشت. بدين سان از يك حيث ايدئولوژى مدرنيسم و پروژه نوسازى مبانى كثرت گرايى را در جامعه تضعيف مى كرد. بدين سان در حالى كه پاتريمونياليسم سنتى دغدغه همبستگى ملى نداشت، مدرنيسم پهلوى زمينه را براى همبستگى به مفهوم مدرن ايجاد كرد، هر چند اين فرآيند و ايدئولوژى همواره متضمن ميزانى از بيگانه سازى و غيريت بوده است كه در شرايط افراطى به نقض غرض اصلى مى انجامد.

به طور كلى تر مسئله همبستگى ملى در ايران تابعى از گفتمان هاى مسلط سياسى بوده است. گفتمان پاتريمونياليسم سنتى اصولاً نيازى به مفهوم ملت و شهروند نداشت و براى مقاصد آن مفاهيمى چون رعايا كفايت مى كرد. رفتارهاى سياسى فرد در گفتمان پاتريمونياليسم سنتى به ويژه انفعال، ترس و تسليم، سكوت و اعتراض پنهان و بى اعتمادى متقابل مناسبتى با ملت سازى به مفهومى كه گذشت، ندارد. بدبينى، بى اعتمادى، احساس بى كفايتى و ناتوانى سياسى و انزوا و سياست گريزى، كه به عنوان عناصر فرهنگ سياسى سنتى در ايران ذكر شده اند، امكان تكوين مفهوم ملت به معناى مدرن را اصولاً منتفى مى سازد.

با ظهور ايدئولوژى مدرنيسم چنانكه اشاره شد، براى نخستين بار مسئله همبستگى ملى و تكوين هويت يگانه مطرح گرديد، هر چند شيوه هاى يكسان سازى مدرنيستى در شرايط اوايل قرن بيستم موجب نفى و بيگانه سازى عناصر مهمى از جامعه سياسى ايران مى شد و تنوعات جامعه سنتى تخريب مى گشت. در حقيقت به همين دليل بود كه مدرنيسم مطلقه دولت پهلوى با محدوديت ها و موانعى مواجه شد كه از ساختار سنتى و نيرومند جامعه ايران بر مى خاست و در برابر ساختار مدرن و ضعيف دولت پهلوى قرار مى گرفت. همين مقاومت در مقابل مدرنيسم پهلوى و راه حل هاى آن براى مسئله همبستگى ملى، زمينه ظهور گفتمان ديگرى را فراهم آورد كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به عنوان سنتگرايى ايدئولوژيك شكل گرفت. مى توان گفت كه در اين گفتمان، مسئله همبستگى ملى به طور كلى مغفول ماند و به علاوه مشكلات تازه اى در اين ميان پيدا شد.

ايجاد هويت ايدئولوژيك و تقويت آن به جاى هويت ملى و عمومى،تأكيد بر بسيج توده اى، تحكيم مبانى دولت شيعى از نظر تئوريك و در قانون اساسى، تأكيد بر هويت اسلامى و فرا ايرانى، كوشش براى ايجاد همبستگى ابزارگونه و ارزشى به جاى همبستگى اندام وار و كاركردى، تأكيد بر ايمان به جاى شهروندى از ويژگى هاى اين گفتمان بوده اند. گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك با مقوله دولت مدرن و مسائل بغرنج آن الفتى نداشته است بلكه حتى مى توان گفت كه خود به عنوان واكنشى در مقابل آن ظاهر شده است. به علاوه اين گفتمان، به شيوه هاى معكوس با شيوه گفتمان مدرنيسم مطلقه پهلوى، جهان مدرن و انديشه ها و نيروهاى اصلى آن را اغيار خواند و با ايجاد غيريت تازه اى مشكلات بيشترى بر سر راه هويت و همبستگى ملى و شهروندى به وجود آورد.

به طور كلى به نظر مى رسد كه گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك موجب تضعيف همبستگى هنجارى، كاركردى و ارتباطى، هر سه شده باشد. همبستگى هنجارى به معنى نهادينه شدن ارزش هاى مشترك جامعه در ساختارهاى نظام اجتماعى به واسطه مداخله عنصر قدرت و اجبار در حوزه ارزش ها دچار اختلال اساسى شده است.

حاصل اين وضعيت گسترش رفتار دوگانه است كه به اساسى ترين مبانى همبستگى اجتماعى و ملى آسيب مى رساند. نتيجه فاصله فزاينده اى ميان هنجار هاى ظاهرى و كردارى اجتماعى پديد مى آيد و فرد و جامعه دوزيستى مى شوند. جامعه و فرد دوزيستى با مقتضيات ملت سازى به مفهومى كه ذكر شد، تناسبى ندارد. همين اختلال خود به فرآيند هاى جامعه پذيرى، فرهنگ پذيرى و آموزشى انتشار مى يابد و در آنها بازتوليد مى گردد. نتيجه نهايى چنين وضعى، صورى شدن فزاينده هنجارهاى رسمى و منسوخ گشتن آنها در عمل و بالمآل بحران در همبستگى اجتماعى و مشروعيت سياسى خواهد بود. فقدان همبستگى هنجارى خود منشأ بسيارى از ناهنجارى هاى اجتماعى را تشكيل مى دهد و به بافت اخلاقى جامعه به طور كلى آسيب مى رساند. مطالعه در زمينه ها و اسباب فقدان همبستگى هنجارى در سطح ملى يكى از اولويت هاى پژوهش در حال حاضر محسوب مى شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در خصوص همبستگى كاركردى نيز اختلالات اساسى به واسطه گفتمان سنتگرايى ايدئولوژيك وارد شده است. چنانكه ديديم منظور از همبستگى كاركردى، همبستگى ناشى از اجرا و ايفاى كارويژه هاى اصلى سيستم هاى مختلف جامعه به ويژه سيستم سياسى است. حل منازعه، گردآورى و تلفيق منافع و علائق گوناگون، پردازش خواست ها، تنظيم و عرضه سياست ها بر آن اساس و تطبيق با شرايط متحول و جديد، از جمله مهمترين كارويژه هاى نظام سياسى است و به واسطه آن گروه ها، سازمان ها و نهاد هاى مختلف انسجام و ارتباط پيدا مى كنند. چنان كه ذكر شد، همبستگى كاركردى براساس الگوى بازار و روابط بازارى استوار است. اما سنت گرايى ايدئولوژيك در ايران پس از انقلاب به جاى همبستگى كاركردى و اندام وار، به ايجاد و گسترش همبستگى ابزارگونه و فرهنگى روى آورد كه متناسب با شرايط جامعه سنتى است و استقلال نسبى اجزاى مختلف نظام اجتماعى را محو مى كند.

حفظ همبستگى مكانيكى و ارزشى تنها به واسطه عملكرد حكومت متصور بوده است و اين نيز خود از گسترش همبستگى كاركردى جلوگيرى كرده است. روى هم رفته به نظر مى رسد كه كوشش براى ايجاد همبستگى مكانيكى، ارزشى و سنتى در جامعه ايران با شكست مواجه شده است و پيدايش و گسترش خشونت سياسى در سال هاى اخير به عنوان جانشين چنان سياستى خودگواه بر نارسايى آن است. بايد به صراحت بيان داشت كه در شرايط فعلى و در حال تغيير جامعه اى مانند ايران، توسل به سياست همبستگى ابزارى، شباهت _ محور و فرهنگى توفيق آميز نخواهد بود و تنها بايد به پيشبرد همبستگى به شيوه كاركردى، اندام وار و مدنى انديشيد.

چنان كه قبلاً اشاره شد همبستگى كاركردى به نحو جدايى ناپذير نيازمند همبستگى است و به عبارت ديگر همبستگى كاركردى را تشكيل مى دهد. به علاوه همبستگى ارتباطى بر پايه كنش هاى ارتباطى و كلامى استوار است. در مقابل به نظر مى رسد كه سنت گرايى ايدئولوژيك ماهيتاً به نوعى حصر ارتباطى علاقه مند است كه با همبستگى كاركردى در عصر ارتباطات فزاينده مناسبتى ندارد.

از اين ديدگاه لازمه همبستگى ملى و اجتماعى، پيدايش و استقرار افكار عمومى هم تنها در پرتو همبستگى ارتباطى قوام پيدا مى كند. در ايدئولوژى سنت گرايى همبستگى ابزارى و شباهت _ محور بر پايه يكسان انديشى استوار است، در حالى كه حفظ و گسترش تنوعات فكرى لازمه همبستگى كاركردى و اندام وار به شمار مى آيد. ضعف و بحران در همبستگى ارتباطى نارسايى و بحران در همبستگى كاركردى را تشديد مى كند. به علاوه چون همبستگى ارتباطى خود برآيند همبستگى هنجارى و همبستگى كاركردى است و ميان آن دو وحدت ايجاد مى كند، ضعف و نارسايى در آن، به همبستگى هنجارى در مقياس ملى آسيب مى رساند. بدين سان به نظر مى رسد كه بحران همبستگى از هر سه جهت هنجارى، كاركردى و ارتباطى در حال گسترش باشد.

پايان

در همين زمينه:

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7284

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گفتمان همبستگى در ايران، دکتر حسين بشيريه، شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016