يكشنبه 20 ارديبهشت 1383

تندروها در انتظار فرشته خون، مسعود بهنود

اين تندروهای لجام گسيخته به فرصت يگانه ای که از ملت ايران گرفته اند، زخمی که بر باورهای دينی مردم ايران زده اند، فقری که بر جامعه هموار کرده اند، نوميدی که در دل ها نشانده اند، پريشانی که به يک هفتم خانواده های ايرانی تحميل کرده اند، تنها يک بخت دارند و آن صبوری مردم ايران است که آن را هم دارند گام به گام به انتها می برند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در خبرهاهست که نمايندگان مجلس آمريکا، همچنان که مجلس لردان بريتانيا، در مصوبه ای خواستار سخت گيری بر حکومت ايران شده اند و پی گير مساله فعاليت های هسته ای و ماجرای حقوق بشر، با اشاره ای به عقب گرد جنبش اصلاح طلبی در انتخابات اخير و تاکيد بر اين که رهبران ايران بايد به ارزش و بايستی رعايت حقوق مردم و دموکراسی متوجه شوند. در مقابل همه اين اعتراض ها که يکی و دوتا نيست. رييس جمهور فرانسه، رييس اتحاديه اروپا، کميسر خارجی آن اتحاديه و وزير خارجه آلمان تنها کسانی نيستند که همين روزها در ديدار با وزير خارجه ايران برای تهران هشدار داده اند که نگران خود باشند و تدبيرها که به کار می آورند.

از اين مجموعه چه خبری به مردم ايران می رسد جز بيانيه های پی در پی که مذاکرات در اين جا موفق بود و در آن جا صريح. و در پی هر يک از اين ديدارها متحد المالی به گوش مردم ايران رسانده می شود که نشان می دهد ايرانيان از رهبر، رييس دولت، ائمه جمعه و وزيران مشغول نصيحت دنيا هستند که چنين کنند و چنان نکنند.

راست نوشته بود روزنامه دنيای اقتصاد هفته پيش که بالاخره مردم که آن بيانيه های مژده ده پيروزی را از دستگاه های خبری داخلی می شنوند و خبر عتاب و خطاب ها، اعتراض ها و تهديدها را رسانه های جهان به گوششان می رسانند حق دارند از خود بپرسند کدام درست است.

راست نوشته بود آفتاب يزد روز شنبه که اگر ديدار وزيرخارجه ايران از بلژيک، آن چنان که گفته بود، بسيار موفق بوده است چگونه همان وزيرخارجه امروز در فرودگاه بروکسل به استقبال دو دختر ايرانی رفته که از دو ماه پيش در سفارت بلژيک پناهنده بودند و سرانجام بی سروصدا به مادرشان سپرده شدند که به وطن دومشان بروند. اگر حضور وزيرخارجه بلژيک در استقبال از دختران جوانی که از ايران نجات داده شدند نشانه موفق شدن فشارهای ديپلوماتيک پشت پرده نيست، بگوئيد که نشان چيست. سردبير آفتاب يزد با احتياط به اين زمينه نزديک شده بود که آيا از همين جا نبايد نگران گفتگوهای مهم و سياسی اين روزهای ايران و اروپا بود که مضمونش همچنان از مردم پنهان است. و مردم بايد چشم بسته بپذيرند که منافعشان تامين می شود. چنان که نصب لوح رستوران ميکونوس هم لا سبيلی در شد. موقع سروصدا و سخت گيری نبود. چرا که هم موقع باريک است و هم فشارها زياد و هم کسی ناز ما را گوئی به چيزی نمی خرد.

در حالی که چنين اخبار مهم و نگرانی سازی از عموم مردم پنهان نگاه داشته می شود و تنها به کسانی می رسد که دسترس به منابع خبری ديگر دارند، سهم مردم در کجاست. به سرمقاله های دو روزنامه جمهوری اسلامی و کيهان، هر دو از نظر ناظران سياسی نزديک به حکومت و بالاترين مقام ها، که نگاه کنيم چنين می نمايد که تهران فقط در انتظار يک فرشته است برای نجات. فرشته ای که از لبانش خون می چکد. چرا که اين هر دو روزنامه – مثلا در روز شنبه در سرمقاله های خود - نوشته اند در مقابل ظلمی که آمريکا و اروپا به مسلمانان می کنند بايد نفت را قطع کرد، علما فرمان جهاد دهند، مسلمانان کفن بپوشند و جان و امن آمريکائی ها و اروپائی ها را در هر جا هستند، در خطر اندازند. به نوشته حسين شريعتمداری « خون در برابر خون». چرا نوشتم فرشته ای که از لبانش خون می چکد چون که اگر علمای اسلام به توصيه روزنامه جمهوری اسلامی عمل کنند و همگی يکصدا فرمان جهاد دهند و کشورهای مسلمان متحد شوند و ... چه می زايد از اين داستان. آرزوی اتحاد مسلمانان رخ نخواهد داد اما نوشتنش اين نشانه را در خود دارد که نشان می دهد تندروها فقط در چنان موقعيتی است که راه نجاتی برای ايران از وضعيتی که خود گرفتارش کرده اند می جويند. فرشته های اينان يا مقتدا صدرند و يا بن لادن. و آمران هم يا آقای مصباح يزدی و يا احمد جنتی.

حال شما بشويد رييس ديپلوماسی ايران و در هر مذاکره هزار دليل و سند بياوريد که ما را با بن لادن و القاعده و دارودسته مقتدا صدر ربطی و راهی نيست. مخاطب ترجمه همين متون را جلويتان می گذارد و چشم انتظار می شود که جوابی بدهيد. يا بدتر از آن در حالی که از لوح ميکونوس چشم پوشی کرده و به آلمان رفته ايد همتايتان خبر تائيد حکم اعدام هاشم آقاجری را در مقابلتان می نهد. نمی توان به او گفت آقای يوشکا فيشر اين را جدی نگيريد، حاصل خشم يک رييس دادگستری از نامه رييس جمهور است که به حکم قاضی او ايراد گرفته بود و گرنه همان طور که خود رييس دادگستری همدان اعلاميه داده خبر تازه ای از پرونده اين استاد دانشگاه نيست. اصلا به شما قول می دهم ايران جائی نيست که در آن استاد دانشگاهی را که يک پای خود را در راه دفاع از وطنش از دست داده، به جرم سخنرانی و گفتن عقايدش اعدام کنند.

همه اميتازهای درشت و ريز، از قراردادهای يک و نيم ميلياردی توتال تا ماجرای سارای و سيمين و لوحه رستوران ميکونوس داده می شود، تحمل تحقير رييس جمهور چک می شود که در آخرين لحظه گفت من قرار ملاقاتی با وزيرخارجه ايران ندارم. و دولتمردان همه را به جان می خرند چون کاری بزرگ در پيش دارند و آن جلب نظر اروپائی هاست - که چه بی موقع هم گسترش يافتند و کار راضی کردن ده عضو تازه را هم به کارها افزودند – تا مانع از آن شوند که پرونده فعاليت های هسته ای ايران چنان که آمريکا می خواهد به شورای امنيت سازمان ملل برود.

حال اگر مردم ايران از خود بپرسند که چرا دولت از رفتن به جمع بين الملل می هراسد. اگر ايران در سطح جهانی در انزوا نيست به قاعده بايد از رجوع پرونده بی سوسه اش که در آن حق با اوست به مراجع بين المللی استقبال بلکه آن را تشويق کند، پاسخ واقعی اين است که در حقيقت در انزو هستيم و بايد موضوع را در اين جمع کوچک تر با امتيازدادن ها جمع کنيم. اگر اين واقعيت را دولتمردان با مردم در ميان گذارند آنگاه ناگزير خواهند بود فاش کنند که چرا در انزوا افتاده ايم و به کدام گناه به اين گوشه گرفتاريم. و اين خود چقدر با تصويری که تندروها به مردم ايران ارائه می دهند مغايرست.

واقعيت اين است که در جهانی مانند اين، در منطقه ای چنان که ما در آنيم. و کشورهای کوچک و فقير همسايه مان هم به انرژی هسته ای و بلکه به بمب اتم دسترسی دارند اين حق ايران است که به تکنولوژی برتر هسته ای دست داشته باشد. اما جهان به خود حق می دهد تا از اين تندروها که بر مقدرات کشورما سوارند بترسد. بترسد از کسانی که در مقابل چشم همه جهان قادرند برنامه های دولت و قانون اساسی را نديده بگيرند و مدام در شعارهای خود نابودی بخشی از جهان را ندا سر دهند و آن چنان که مدير کيهان در سرمقاله روز شنبه خود نوشته بود شعار خون در برابر خون بدهند. چرا نترسد.

دولت ايران به بهترين شيوه ای که ممکن بود از دو سال پيش شفافيت را به فعاليت های هسته ای خود بخشيد. و در پشت سازمان بين المللی انرژی اتمی پناه گرفت تا نشان دهد که جز به فعاليت های صلح آميز مايل نيست. حتی به رخ ها کشيد که از نظر شرعی استفاده از بمب اتمی را برای خود حرام می داند. اين کرد تا جهان باورش کند و مخالفانش – که در راس آن ها دولت اسرائيل است – بی صدا شوند. سياستی که اثر کرد. سه کشور بزرگ اروپائی توان و نفوذ خود را ضمان کردند. اما مخالفان دائم حرکات تندروها را پيش می کشند. از قتل زهرا کاظمی تا کاری که شورای نگهبان در انتخابات اخير کرد تا نشان ديگران دهند که بی هوده بر وعده های دولت ايران دل نبنديد که اين ها کاره ای نيستند و کليد در دستان ديگران است. حتی حضور آقای روحانی به عنوان نماينده مورد قبول رهبر جمهوری اسلامی – و نه دولت بی اختيار – ديگر اطمينانشان نمی دهد چرا که دريافته اند که کسی در ايران تندروها مواخذه نمی کند و مجازات نمی دهد.

خواب که نيستند ماجرای انتخابات را می بينند. آن چه بر سر زندانيان سياسی و مطبوعاتی می آيد را با دقت دنبال می کنند. تنها در عالم سلاح و سياست نيست که، همين ماجرای چند روزه فرودگاه بين المللی جديد را ضبط و ثبت می کنند که دولت همه توان خود را گذاشت ولی سرانجام در لحظه ای که اولين هواپيما در آسمان ظاهر شد دو کاميون نظامی باند را بستند. از ديد تکنوکرات های جهان، در خوش بينيانه ترين برداشت ها، اين همه نشانه نبود هماهنگی و پريشانی در ايران ست. و به اين ترتيب است که کارهای تندروان دارد حق طبيعی جامعه از داشتن صنعت صلح آميز هسته ای را از کشور می گيرد. چنان که اسرائيليان جرات می کنند به صراحت از طرح بمباران مراکز هسته ای بوشهر و اراک و نطنز سخن بگويند و نگران نباشند مگر کسی آن ها را به دليل زدن مرکز هسته ای عراق محکوم و يا سرزنش کرد. اين جا هم سينه جلو می دهند.

نيک که به حوادث سرنوشت ساز منطقه بعد از يازده سپتامبر بنگريم می بينيم در ماجرای افغانستان و اينک عراق به حرکاتی که از اين گروه ها سر زد، ايران نتوانست از اين بخت که دو دشمنش به دست آمريکا و متحدانش نابود شدند بهترين استفاده ها را برد. به قول رييس مجمع تشخيص مصلحت بهترين همراهی را در کار افغانستان کرد اما حقش را ندادند و در محور شرارت جا گرفت. در عراق هم جز اين نيست. دولت ايران بارها اعلام داشته که به عقلای شيعه دلبسته است و آيت الله سيستانی و مجلس اعلا و حزب الدعوه را سخنگوی شيعيان عراق می شناسد اما آن ها دنيا را قانع می کنند که پشت مقتدا صدر به تهران است. و به شاهد مثال نوشته ها و گفته ها و کرده های تندروان را می آورند.


در ماجرای عراق آن چه برای مردم ايران نگرانی آورست، به واقع سرنوشت عراق نيست که فرهيختگانشان در هر دو دوره به رنج اندر بوده اند و لات ها و غوغاييانشان هم به دوره صدام و هم امروز به جشنی حيوانی مشعوف بودند و هستند، چه رقصيدن بر جنازه سربازان اسير ايرانی و تجاوز به زنان کويت، چه غارت موزه بغداد و اينک بازی با اسلحه در خيابان های فلوجه. آن چه موضوع نگرانی ماست؛ لحظه هائی است که ايران را در آن آينه می بينيم.

به باورم آن ناهماهنگی که امکان رشد اقتصاد، امکان به راه انداختن فرودگاه بين المللی، امکان پيشرفت اقتصادی، حتی وقتی نفت چهل دلار شده است، حتی زمانی که در هشت سال به اندازه کل بيست و پنج سال آخر دوره پادشاهی درآمد دلاری به دست می آيد – را از ما گرفته است. اين که فيلمساران بزرگ برآمده از همين دوران دست از کار می کشند. اين که دانش آموختگان حتی وقتی که از حوزه برآمده و از نيروهای انقلابی و مذهبی هستند جايشان در زندان است مانند آقاجری و گنجی. يا جانشان در تعب است مانند محسن سازگارا. اين که سرمايه ای نمی آيد به ايران مگر با تضمين سود چند برابر توسط بانک مرکزی با شرايطی چرب تر از هر جا. خلاصه اين که فرصت های بزرگ از دست می رود. دانش آموختگان می گريزند و تکنوکرات های مدير همين جمهوری تاب نمی آورند. نسل اول اگر پای و خری داشته اند گريخته اند. اين که سياست خارجی شده سياست سرافکندگی. و اين که .... همه از همين جاست. از اين که پای تدبيرها به زنجير بی عقلی و بی درايتی و خون در برابر خون، بسته است. از روايت عراق از اين رو نگرانی می زايد که نمونه ای ديگر از آن پريشانی هاست که همه تدبير ديگری را خنثی می کنند و موازی هم در حرکتند. به شرح ماجرای همين هفت ساله بنگريد. نامه ای به فردا رييس جمهور را بار ديگر بخوانيد نکته ها در آن است. بهترين تدبيرها در اين کلاف به هم پيچيده که به زحمتی منسجم نمايش داده می شود، به هدر می رود و با بی تدبيری يکی در گوشه ای بی فايده می ماند.

همين داستان خارج شدن موضوع نقض حقوق بشر ايران از دستور کار کميسيون حقوق بشر سازمان ملل از آن جمله است که با چه وسواس و تدبير و چه ميزان از گفتگو و مذاکره با مقامات مختلف جهانی به دست آمد و با بخشنامه رييس قوه قضاييه پی گيری شد. به مرخصی فرستادن نمايشی زندانيان سياسی و مطبوعاتی هم جزئی از آن بود. اما هرچه رشته شده بود را بی تدبيری دادگستری همدان با فرستادن يک فکس پنبه کرد.

تندروان امکان هر نوع هماهنگی و توسعه را از ايران گرفته اند و کشور مدام در انفعال به دنبال حوادث می دود. نگران از تاکيد بر توسعه اقتصادی به دنبال توسعه سياسی می رود و وحشت زده از اصلاحات سياسی بعد از بيست و پنج سال همه بزرگان به همان جا می رسند که شاه رسيده بود و مدافع معيشت مردم می شوند. نقيض گفته های دو سال پيش خود می گويند. و در هر يک از اين گام ها کسی نيست بگويد در جهان امروز و با جمعيت امروزی و با مديرانی که نبايد هيچ از تندروها بد بگويند و جز تائيد و سرپوش گذاشتن بر کار آن ها برای نشان دادن التزام خود کاری نمی توانند کرد چگونه می توان چشم به فردا دوخت. چگونه می توان فردائی بهتر برای نسلی ساخت که خوب می داند. کافی است که در همين روزها سری به نمايشگاه بين الملی کتاب تهران زده شود تا معلوم گردد که سطح برداشت و گفتگوی جوانان ايرانی تا کجا رفته است و چقدر از مديريت کلان ارتقا گرفته است. چگونه می توانند بر چنين جامعه ای حکومت کنند کسانی که مانند آقای جنتی که نديده درباره فيلم مارمولک قضاوت تند می کند و حکم می دهد و در عين حال مقدرات قلب دموکراسی که انتخابات مجلس باشد در دست آن هاست.

ماجرای عراق، و هم افغانستان، فرصتی برای ايرانيان پديد آورد. چنان که فروپاشی اتحاد جماهير شوروی هم فرصت يگانه ای در اختيار همسايگان آسيای ميانه گذاشته بود. هنرمندی می خواهد همه اين فرصت ها را به باد دادن. و تنها چشم به آسمان داشتن که بهای نفت ترقی کند و مانند بتونه ای روی سوراخ را بپوشاند. مردم ايران سزاوار آنند که مدام از خود می پرسند ما را چه نسبت به مقتدا صدر و قمه زنان و عربده جويان کشور صدام زده عراق. راستی چرا ما بايد با اين همه نيروی انسانی برجسته همه فرصت های نيکو را به ديگران بگذاريم از شيخ نشين های جنوب خليج فارس، ترکيه، قبرس، لبنان، و کشورهای دور تا بيايند چنان که در آسيای مرکزی آمدند و هم الان در شرق و غرب ما مشغول شده اند. موقعيت برتر در بحرخزر، رهبری خليج فارس، ترانزيت شمال به جنوب، چهارراهی غرب و شرق و... همه را بفروشيم به زمان. در مقابل به نوشته روز شنبه جمهوری اسلامی چشم انتظار آن باشيم که اعراب متفرق با هم متحد شوند – که اگر شدند هم بر ضد ما عمل خواهند کرد – و جوی خون به راه اندازند. اين است منتهای آرزوی ما.

به باورم که اين تندروهای لجام گسيخته به فرصت يگانه ای که از ملت ايران گرفته اند، زخمی که بر باورهای دينی مردم ايران زده اند، فقری که بر جامعه هموار کرده اند، نوميدی که در دل ها نشانده اند، پريشانی که به يک هفتم خانواده های ايرانی تحميل کرده اند، تنها يک بخت دارند و آن صبوری مردم ايران است که آن را هم دارند گام به گام به انتها می برند. درست نود سال پيش، به سال 1293خورشيدی ، ملک الشعرای بهار سرود:

يا مرگ يا تجدد و اصلاح
راهی جز اين دو پيش وطن نيست
ايران کهن شده است سراپا
درمانش جز به تازه شدن نيست

[سايت مسعود بهنود]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7421

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تندروها در انتظار فرشته خون، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016