اگر خودم نميديدم، باورم نميشد، خودشان بودند: فرديناند دو سوسور، سعدي شيرازي، رولان بارت و اسامه بن لادن، ضلع غربي استخر نمايشگاه كتاب تهران، روبه فوارهها نشسته و داشتند سيبزميني سرخ شده ميخوردند. هشتم ربيعالاول 2004 ميلادي مايل به قمري بود. از آسمان باران نقطه ميباريد، همه كلمات صف بسته بودند، داشتند پشت سر دموكراسي صفحه و C.D ميگذاشتند. يك نفر ني ميزد، چند كتاب ممنوعه از لاي ميلههاي قفس سرك ميكشيدند. يك عده اطلاعيه داده بودند كه عده ديگري را در اوج سربلندي با طناب و چاقو و ... يادتان باز رفت سيمان ري كجاست و پل بادامك نزديك تهران است. باد رفته بود لاي گيومه... هيگيومه... گيومه! «آقانزن، من المپيادي هستم، دن آرام ميخائيل شاملو را ندزديدهايم... واويلاي بم از غبار عقرب و يادتان ميآوريم كه برده باشيم و ريسك اقتصادي ايران، دوماه يكبار پاي مرغ، بالاترين نقطه برج فرمانيه، آپارتمان دو هزار متري؟ طويله پستمدرنيزم اگر جيم احضار... و بيخيال نقطهگذاري، تو نقطهچينها را بچسب به تحصن آراي هفتمين مجلس ختم و قلعه ميلاد روبه اتمام نبوده بوده هر فرودگاهي كه قرق به غرق قرقيانه هر زلزله تا فرحزاد كه رانش رؤيا و تغيير كاربري اراضي كشاورزي شمال گفته بودم ملاصدام ابن دبليو بنبوش. خودش ميگويد گفته بگويد را كه بوش درآمد يا گند رهاييبخش جنگهاي جلجتاهي مصائب مارمولك از اين كه اول شكنجه و تجاوز، بعد گوانتاناموي هزار و يك شب هارونالرشيد بنيبلر... ببخشيد كساد مخاطب است و هفدهمين گاه نمايش بستني و سيبزميني و من از نجف نميروم مقتدا گفت به صدر مصطبه با خط خوش به يادگار بخوان هفته بزرگداشت سعدي كه كفش زنانه پاشنه بلند و ضربه يك شيء سنگين كاظمي وگرنه نفت سنگين خليج عقبه از دلار چه ميروي بالا كه گروگان كدام نظامآباد غني شده تا متحد شويد نزول و كوپن از جزاير(ي) اعراب و دارد يك چيزي از خطر ميافتد او... را... نيوم نيوم نيوم و زيستن در سرزميني كه سعيدالصحاف گفت تبارشناسي غثيان به وقت فروش ارتش ناصري؟ دمت گرم همين بلفهاي ماه و تكرار ابلاغ حكم حذف شبنم! موشها و مارمولكهاي هي بخند مشكوك جوي آب و دروغ و... دزد پدرسوخته پشت هم اندازه كدام كلمه آقا فلسفه بخوان و گذر عمر... چاكر معرفتات، يه تيريپ بريم...؟»
گيج سماع زلزله زيستهايم همه. هزاره چهارم است. ميآيند و ميروند. مردم ميآيند و ميروند، نمايشگاه كتاب و كلمه و تبسم و ازدحام! باران ميبارد، فضاي فقير پرثروت اندوهگين مفرحي است كه لبريز از سرخ كردن هزار باره روغن منجمد و سيبزميني و تبارشناسي غثيان است. C.D سانسور نشده مارمولك فقط هزار و پانصد تومان!
يك نفر لخ و لخ ... دمپايي بر پا از كنار دوسوسور، سعدي شيرازي، رولان بارت و بنلادن (كه حالا مشغول بحث بر سر گراني زمينهاي هشتگرد هستند) ميگذرد وبا احتياط ميگويد: سيگار، علف، اكس ...، سؤالات سكرت كنكور 83، احضار روح، كوئيلو، سوسيس كوكتل، اشو، تعبير خواب، قرص قوه سه نقطه، ليفتينگ در خانه، ترانههاي متاليكا، آيندهبيني چيني، فال هندي، ده روش ساده براي خودكشي...!
advertisement@gooya.com |
|
همه داريم خفه ميشويم: مرگ مفت و زندگي گران. هنوز باران ميآيد. بارانهاي شميرانات، سيل ري را رقم ميزند. اينجا همه چيز گران شده است الا زرشك! باران بهاري همه را روانه سالنها و غرفههاي كتاب كرده است، ما هم به بخش CCU سالن پنج پناه بردهايم. يك نفر از پيچ دوم سالن، در مرز حرف «آ» و «الف»، زيربار سنگين لغتنامه دهخدا داد ميزند: «ياور اگر نشد، خفن كه هست، استادش ميكنيم.» خداحافظ نمايشگاه پنهانترين غمها! يك شب ميخوابيم و صبح خبر ميرسد كه كتابهايي از نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران گريختهاند. عصر همان روز مفسر بيبيسي اعلام خواهد كرد: «چند هزار كتاب –آن هم چاپ اول- هنگام عبور از مرز، دستگير و به قاچاق كلمات سانسور شده اعتراف كردهاند!»