يكشنبه 27 ارديبهشت 1383

حسين انصاري‌راد: كساني كه مردم كشورشان را درو كردند نمي‌توانند مسائل اين مملكت را حل بكنند، امروز

در ارزيابي كارنامه مجلس اصلاحات، «كميسيون اصل نود» را بايستي يكي از فعال‌ترين و موفق‌ترين اجزاي قوه مقننه دانست. هرچند، نتيجه تلاش‌هاي اعضاي كميسيون، به دليل، فقدان ضمانت اجرايي در مواردي و بي‌اعتنايي رقيب به اختيارات قانوني آن در موارد ديگري، نتايج ملموس عيني به همراه نداشت، اما پايمردي اعضاي كميسيون در دفاع از حقوق شهروندي و تهيه گزارش‌هاي حساس و بحث‌برانگيز پيرامون نقض قانون، چنان مؤثر بود كه اعتبار و آبرويي براي اصلاحات و اصلاح‌طلبان ايجاد كرد. در اين ميان، شنيدن نام «كميسيون اصل نود» مجلس، بلافاصله، نام روحاني سپيد مويي را به اذهان متبادر مي‌سازد كه در مقام رياست اين كميسيون و با صراحت لهجه خاص خود، نقش انكارناپذيري در فعال‌سازي كميسيون داشت و شايد به همين علت بود كه به عنوان اولين برنده جايزه «قلم طلايي» توسط انجمن دفاع از آزادي مطبوعات، معرفي شد. با انگيزه مرور كارنامه «كميسيون اصل نود» مجلس، به ديدار حسين انصاري‌راد رفتيم، اما اشتياق وي براي ارزيابي اصلاحات و آينده آن، مسير گفت‌وگو را تغيير داد. نماينده مشهد در مجلس ششم ضمن ارزيابي انتقادي اصلاحات، هنوز، سرخورده نشده و بارقه‌هاي اميد را در جملات و پس‌زمينه تحليل وي، به وضوح، مي‌توان مشاهده كرد.
براي شروع بحث بفرماييد به نظر شما چرا اصلاح‌طلبان در عملكرد خود، كامياب نشدند؟
مردم حس كرده بودند مديريت قبل از سال 76 نتوانسته مطالباتشان را برآورده كند و درواقع، نتوانسته، قانون اساسي را تحقق ببخشد و حاكميت ملي و دموكراسي را به‌طور دقيق عملي سازد و در بخش‌هاي اقتصاد و فرهنگ و در سياست خارجي و تفاهم با دنيا ناموفق است، لذا در دوم خرداد 76، واكنش نشان دادند. اين واكنش و پيروزي آقاي خاتمي، تا حدي طبيعي هم بود. زيرا وضعيتي كه وجود داشت، چيزي نبود كه ملت ما آن را مطلوب بداند، درنتيجه عده‌اي كه وضعيت موجود و مطالبات مردم را مي‌شناختند آقاي خاتمي را كه ديدي منطبق با مطالب مردم داشت را با اصرار به عرصه فعاليت سياسي فرا خواندند و ايشان را به عنوان كانديداي رياست جمهوري وارد صحنه رقابت كردند. مردم هم با شور و شوق به آقاي خاتمي و اطرافيان و حاميان ايشان كه مدعي اصلاحات بودند، رأي دادند و عرصه كشور و فضاي روحي و اخلاقي و سياسي كشور خيلي تفاوت كرد.
علت دقيق رويكرد مردم به خاتمي چه بود؟
درواقع، مطالبات و مقاصدي كه كشور ما و مردم ما در زمينه‌هاي مختلف داشتند، تأثيرگذار بود. ملت ايران، به لحاظ حضوري كه بايد در عرصه جهاني داشته باشد، جايگاهي كه جمهوري اسلامي در عرصه جهاني بايد داشته باشد، رتبه‌اي كه به لحاظ بازرگاني بايد داشته باشد، مقامي به لحاظ فرهنگي و اخلاقي بايد داشته باشد، حساس است. زيرا داراي يك حكومت ديني است، يك حكومت اخلاقي است، اصلاً دين يعني اخلاق، اگر ما اخلاق را از دين و حكومت ديني بگيريم، اصلاً، جوهره اين حكومت را از آن گرفتيم، الزاماً و ضروراً در يك حكومت ديني اخلاق و عدالت هست و اگر هركدام از اين دو شاخه مخدوش ‌بشود، حكومت ديني مخدوش شده، عقلانيت هم جداي از اخلاق و عدالت نمي‌تواند باشد، اينكه بعضي‌ها تضادي بين عقلانيت و مصلحت‌گرايي با اخلاق و عدالت قائلند به نظر من مطلق نيست. به هر صورت، اين يك واقعيت است كه ملت ما به عنوان يك ملت متدين و ملتي كه به جمهوري اسلامي رأي داده به اسلام رأي داده، خيلي بجاست كه متوقع باشد كه مديريت كلان كشور هم اخلاق داشته باشد و هم عدالت و قانون را رعايت بكند و هم مصالح كلان در بخش‌هاي مختلف ايجاب مي‌كند كه اين سياست‌ها و روش‌ها عقلاني و حكيمانه باشد و بتواند مصالح كشور را در بخش‌هاي مختلف تأمين بكند. لذا ملت از شعارهاي آقاي خاتمي استقبال كرد و با شور و شوق در انتخابات شركت كرد و شگفتي آفريد. حقيقتاً، ملت ما نشاطي پيدا كردند، گفت‌وگوي تمدن‌هاي آقاي خاتمي را به ياد داريم كه در سازمان ملل با چه استقبالي روبه‌رو شد و اين، همان چيزي بود كه روح ملت‌ ما مي‌خواست. گفت‌وگوي تمدن‌ها، بازگوكننده و خواست جدي ملت ما بود و آقاي خاتمي به حق و به درستي آن را مطرح كرد و دنيا هم استقبال كرد و مردم ما هم ذوق‌زده شدند و لذت مي‌بردند و ميل داشتند كه اين مطلب ادامه پيدا بكند و اين روابط چالشي كه حداقل بخشي از حاكميت ما با دنيا دارد و در داخل با جناح‌ها و گروه‌ها و اصحاب عقايد و افكار سياسي خاصي دارد، برطرف بشود و فعالان سياسي در قالب گروه‌ها و عقايد مختلف وارد فعاليت بشوند و هم در عرصه بين‌المللي ايران به عنوان يك طرفي كه جايي دارد و مقامي دارد، كه دارد، به لحاظ فرهنگي، به لحاظ موقعيت اقتصادي، به لحاظ موقعيت جغرافيايي كه دارد، جاي خودش را داشته باشد، اينها چيزهايي بود كه ملت ما هدف‌گذاري كرده بود و آقاي خاتمي هم در يك مرحله اين را بازگو كرد ولي كارشكني‌هاي جناح محافظه‌كار، البته كار را بر اصلاح‌طلبان مشكل كرد.
اينجا اين سؤال مطرح مي‌شود كه اصلاح‌طلبان چه مي‌توانستند بكنند؟ آيا راهي جز همين كه رفتند داشتند يا بايد به همين صورت كژدار و مريز يكي به نعل و يكي به ميخ حركت مي‌كردند؟ ملت ما در دور دوم رياست جمهوري آقاي خاتمي همچنان با همه ناكامي‌ها به آقاي خاتمي رأي دادند، بار اول بيست ميليون رأي دادند و در دور دوم بيست‌ودو ميليون رأي دادند و اين نشان مي‌داد كه ملت هنوز اميدوار است.
البته در دور دوم چهارده ميليون هم در انتخابات شركت نكردند كه ادامه آن را در دور دوم انتخابات شوراها ديديم؟
رأي ندادن‌ها هم پيام داشت ولي بيست‌ودو ميليون هم پيام داشت، ما بايد هر دو را ببينيم. در همين مرحله برخي از اصلاح‌طلباني كه زندان رفته بودند، از زندان به ملت ايران توصيه كردند كه به خاتمي رأي بدهيد، اين معناي خودش را دارد.
چرا دو سال بعد وضعيت، در سطح مردم و نخبگان، تغيير كرد؟
مردم دچار عدالت و تا حدي يأس شد و اين يأس را در انتخابات شوراي شهر نشان دادند و اين البته به آن معنا نيست كه اصلاح‌طلبان در شعارهايي كه دادند، صادق نبودند. بنده، در كل، معتقدم اصلاح‌طلبان در شعارشان صادق بودند.
فكر مي‌كنيد داشتن صداقت به تنهايي براي پيشبرد مطالبات ملت، كفايت بكند؟
به صراحت عرض مي‌كنم آقاي خاتمي به آنچه مي‌گفت اعتقاد داشت امروز هم اعتقاد دارد، بنده آقاي خاتمي را معتقد به دموكراسي و اصلاحات و مؤمن به عدالت و دموكراسي، مؤمن به اخلاق و اسلام و ديانت مي‌دانم و او را يكي از شخصيت‌هاي مبرزي مي‌دانم كه بين دين و دموكراسي توانسته جمع بكند و اين دو را سازگار و هماهنگ تشخيص مي‌دهد و بسياري از اصلاح‌طلبان در اين حول و حوش چنين حالتي داشتند.
آيا ايمان تنها براي پيشبرد چنين حركتي كافي بود؟
نه، تصورم اين است كه به هيچ عنوان اصلاح‌طلبان يأس مردم را نبايد تحمل مي‌كردند و خودشان را از مردم جدا نمي‌كردند، هر جا كه به يك بن‌بستي رسيدند كه نيروهاي محافظه‌كار (بدون اينكه بخواهم به شخص يا گروه خاصي اشاره كنم) ايجاد مي‌كردند، بايد اين را صميمانه با مردم در ميان مي‌گذاشتند، موانعي را معرفي مي‌كردند، بر اصلاحات پاي مي‌فشردند، اصلاح‌طلبان از شخص آقاي خاتمي تا كساني كه در دولت و مجلس بودند و من هم يك فرد كوچكي از اين مجموعه هستم، مي‌توانستيم با سماجت و پافشاري بيشتر بر شعارها و اصلاحات تأكيد بكنيم و اصرار بورزيم و تا حدي مردم را در جريان بگذاريم.
اين را شما در شرايطي مي‌فرماييد كه ديگر چند روز بيشتر به پايان كار مجلس ششم و حدود يكسال هم به پايان كار دولت آقاي خاتمي باقي نمانده است و عملاً در اين مدت جبهه اصلاحات حاكميت را به‌طور كامل در اختيار محافظه‌كاران قرار خواهد داد سؤال اينجاست كه چه مسائلي باعث مي‌شد كه شما در آن زمان اينگونه عمل نكنيد؟
اينجا، جاي خيلي باريكي است، تصميم گرفتن در اينجا معنايش همان رهبريت، يعني رهبري مردم در جهت اصلاحات است و اين لزوماً بايد يك فعل و انفعالي، يك بده بستاني، بين مردم و اصلاح‌طلبان و رهبران اصلاح‌طلب وجود داشت.
ممكن است در يك جنگ، يك فرمانده شكست بخورد ولي در عين حال از مردم و از ارتش خودش جدا نماند، ممكن است شكست بخورد ولي ارتش خودش را مأيوس نكند و باز هم همچنان سرجاي خودش بماند، به عنوان مثال، يك نمونه عرض مي‌كنم.
در جنگ سال 1967 عبدالناصر از اسرائيل شكست خورد و شكست بسيار سنگيني هم خورد، اما عبدالناصر، بلافاصله، خيلي راحت آمد و اعلام كرد شكست خورديم و مردم مصر من در اختيار شما هستم، بخواهيد مي‌مانم و نخواهيد مي‌روم. مردم مصر يك صدا گفتند، نه، بمان. شكست را پذيرفتند، معتقدم اصلاح‌طلبان اصلاً به آنجا نرسيده بودند و شكست آنچناني هم نخورده بودند، من معتقدم اگر اصلاح‌طلبان رهبري متحد و واحدي داشتند، اوضاع تفاوت مي‌كرد، حالا نمي‌خواهم خيلي مسائل را باز كنم.
اين فرمايش شما درست، اما همانطور كه شما فرموديد مردم در سال 76 مطالباتي داشتند كه دست يافتن به اين مطالبات را در رأي دادن به آقاي خاتمي مي‌ديدند اما امروز با كاركردي كه اصلاح‌طلبان از خود نشان دادند اين انگيزه هم در مردم تضعيف شده و مردم آن اميد سابق را ندارند با اين وضعيت چه بايد كرد؟
بالاخره مطالبات مردم سرجاي خودش هست، يعني مردم از مطالبات خودشان دست برنداشته‌اند و بلكه اين مطالبات شدت بيشتري پيدا كرده، همه صلح با دنيا را طالب‌اند و هم صلح داخل را مردم طلب مي‌كنند. اصلاً مردم ما از اين خودي و غيرخودي و بيرون راندن بخشي از مردم از مشاركت سياسي، ناراضي بودند و الان هم ناراضي‌اند، الان هم دنبال اين هستند كه فرهنگشان اصلاح بشود، اقتصادشان روابط داخلي و خارجي‌شان بايد اصلاح بشود و مردم اينها را طالب‌اند، بايد اين مسائل هم به يك شكلي رفع بشود، محافظه‌كاران كه مجلسي را به هر شكلي تصاحب كردند و در آينده هم درصددند كه قوه مجريه را تصاحب بكنند، اگر بتوانند به اين مطالبات پاسخ بدهند، خوب ما هم راضي و خوشحال مي‌شويم.
فكر مي‌كنيد آنها بتوانند اين كار را بكنند؟
نمي‌توانند. كساني كه مردم كشورشان را به اين صورت درو كردند و دو هزار كانديدا را و هشتاد نفر از نمايندگان مجلسي را حذف كردند، شخصيت‌هاي برجسته و مورد اعتماد مردم را از عرصه رقابت خارج كردند، اينها، نمي‌توانند مسائل اين مملكت را حل بكنند. اساساً اين نگاه، قادر به حل كردن مشكلات نيست توان در جلب اعتماد مردم را ندارد. اين مديريت حتي اگر احتمالاً در آينده همه مديريت كشور را كنترل كند يا نكند، نمي‌تواند اعتماد مردم را جلب بكند، بنابراين اين مردم بايد دنبال راهي بگردند، اين راه چيست؟ بلاخره اين مردم كه سرجاي خودشان نمي‌ايستند، اين نيروها و انرژي‌هاي در حال قليان و شدت است، يعني جامعه نمي‌ايستد و دنبال اين است كه اين مسائل را يك جوري حل كند.
شما فكر مي‌كنيد مردم بايد چه كار بكنند، آن هم در حالتي كه به تعبير شما رهبري واحد و تشكل ندارند؟
دو راه بيشتر ندارد. يكي اين است كه ملت ما نگاه به بيرون بكند كه دستي از برون آيد و كاري بكند، يعني همان وقايعي كه آمريكا در عراق و افغانستان، ايجاد كرد. اين نگاه، قوي نيست و نخبگان كشور ما كه اساس هم آنها هستند و بخش عظيم صاحبان فرهنگ و تفكر در بخش‌هاي مختلف در دانشگاه در حوزه در بين اصناف در آموزش و پرورش، به اين راه اعتقادي ندارند، يك راه دوم اين است كه از درون كشور و ملت و از بين همين فرهيختگاني كه وجود دارند، يك افرادي بيايند و مردم به طريق دموكراتيك و مسالمت‌آميز و فرهنگي و سياسي و حركت در جهت ورود به انتخابات و يا عدم مشاركت فعال در انتخابات، (چون عدم مشاركت فعال در انتخابات هم خود، نوعي انتخاب و اعلان رأي است) اهداف خود را پيش ببرند. جمهوري اسلامي، بالاخره، به رأي مردم احتياج دارد و بدون رأي مردم، نمي‌تواند به حيات خودش ادامه بدهد. اهرم رأي ما هنوز، دست مردم است.
اصلاح‌طلبان، فرهيختگان، دانشمندان و مخصوصاً كارشناسان سياسي كاملاً در اين جهت حركت مي‌كنند كه ملت ما را در جهت دموكراسي و در جهت دخالت صندوق‌هاي رأي و آراي عمومي به صورت دو شكل فعال و غيرفعال، طوري هدايت كنند كه صاحبان قدرت و دولتمردان، ناگزير به انتخاب عادلانه و رقابتي، حتي به صورت نسبي، تن بدهند و من اين را دور از دسترس نمي‌بينم.
من معتقدم اگر اين ردصلاحيت‌ها به اين صورت گسترده انجام نمي‌شد و در آن صورت نسبي بود باز هم اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس هفتم، پيروز مي‌شدند.
در هر حال، اصلاح‌طلبان، اجازه حضور در انتخابات مجلس هفتم را نيافتند. برخي معتقدند در وضعيت فعلي اكثريت مردم از اصلاح‌طلبان نااميد هستند و از محافظه‌كاران بيزارند، اما همين محافظه‌كاران اكثريت شاكله قدرت را در اختيار دارند و يك اقليت ده، پانزده درصدي از جامعه به شكل سنتي طرفدار آنها هستند، در جايي كه اكثريت منفعل جامعه ايران در انتخابات شركت نمي‌كنند محافظه‌كاران با اتكا به همان طرفداران اندك خود به صورت شبهه قانوني، قادرند باقي اركان حكومت را در اختيار بگيرند.
نه خير، اين كار، قانوني نيست.
عرض كردم شبهه قانوني و نه قانوني. در چنين حالتي كه اكثريت جامعه از يك جريان نااميد است و از جريان ديگر دلزده، دچار يأس مي‌شود و خطر چشم دوختن به بازيگران فراسوي مرزها، جامعه را تهديد مي‌كند. اين تهديد را تا چه حد واقعي مي‌بينيد؟
من آنقدرهم از مردم دور نيستم و در عين اينكه آخوندم با همه اصناف و طبقات با هر گرايشي ارتباط دارم. بنده معتقدم تمام تحليلگران سياسي كشور ما، تقريباً بدون استثنا و حتي بخشي كه در بيرون هستند اعتقاد به نگاه به بيرون ندارند، يك بخش كوچكي شايد، اينكه در بدنه جامعه يك افرادي هستند كه متأثر از برخي از مسائل هستند و چه بسا نگاه به بيرون دارند و حل مسائل را از بيرون طلب مي‌كنند، نمي‌خواهم بگويم اين نيست، مي‌خواهم بگويم كه اين به صورتي نيست كه كارساز باشد، به هيچ عنوان، كارساز نيست.
بلكه آنچه براي جامعه كارساز است در نهايت، مثل همه دنيا، نخبگان هستند كه تأثير بر بدنه جامعه مي‌گذارند و بدنه جامعه را به طرف خاصي مي‌كشند، من معتقدم نخبگان به هيچ عنوان به اين اعتقاد ندارند و نگاه به بيرون را خطرناك مي‌دانند و بدنه جامعه با نظر آنها همسو هستند.
اينكه در نهايت جامعه به نخبگان خود روي مي‌آورد را بنده هم قبول دارم، ولي حدفاصل بين بي‌اعتنايي احتمالي به نخبگان تا رويكرد مجدد به آنان، مستلزم صرف هزينه و زمان است كه خود مي‌تواند ضربات جبران‌ناپذيري را به جامعه وارد كند و ...
نه، معتقدم هنوز، به بن‌بست نرسيديم، فكر مي‌كنم راه اصلاحات باز است و نخبگان كشور ما هنوز معتقد به اصلاحات هستند، انتخابات رياست جمهوري پيش‌روست، باز هم كليد دست مردم ما است، مردم رأي بدهند، رأي ندهند، بالاخره اينها رئيس جمهور را كه نمي‌توانند از آسمان بياورند، بالاخره، بايد رأي جمع كنند. تصور مي‌كنم در اين انتخابات تا درجه‌اي وضعيت روشن مي‌شود و نهايت اين است كه ما بازهم انتخابات داريم، انتخابات شوراي شهر داريم، انتخابات مجلس آينده را داريم، بنده معتقدم نخبگان چنين فكر مي‌كنند، مردم مصلحت‌انديشي كه در بدنه جامعه هستند و كارشان هم سياسي و فرهنگي و علمي نيست، آنها هم دور از اين مسأله نيستند و بقيه هم از آنها پيروي مي‌كنند، كه از طريق فعاليت سياسي و فرهنگي و دخالت در انتخاباتي كه يكي بعد از ديگري مي‌آيد، بالاخره تفكر غيرپاسخگوي كشور را خواه و ناخواه مجبور مي‌كنند كه به آراي عمومي و به اصلاحاتي كه يك ضرورت اجتناب‌ناپذير است تن در دهند و جناح محافظه‌كار هم اين را تا حدي پذيرفته است كه اصلاحات بايد انجام شود.
در دنيايي كه تكنولوژي به شدت درحال پيشرفت است تا چه زمان مي‌توانيم فرصت‌‌ها را از دست بدهيم و هزينه‌هاي گزاف براي كسب بديعي‌ترين حقوق جامعه پرداخت بكنيم؟ ملت چقدر صبر و حوصله به خرج خواهند داد؟
صدسال از مشروطيت ايران مي‌گذرد، يعني يكصدسال است كه ملت ما دنبال حكومت متكي بر رأي مردم و حكومت پاسخگوست و هر از چند گاهي، انجام شده، ولي هنوز به هدف اصلي نرسيده‌ايم. بديهي است، ما فرصت زيادي نداريم، هم در سطح منطقه و جهان و هم به لحاظ دروني فرصت، بسيار محدود است، ولي معتقدم بعد از انتخابات دوم شوراي شهر مردم ما فهميدند كه نتيجه عدم شركتشان چيست؟ نمي‌خواهم به شوراي فعلي شهر جسارت كنم ولي قطعاً اين شورايي نيست كه نماينده را قاطبه واجدان حق رأي در تهران باشد. مردم ما هم وقتي مي‌بينند تبعات عدم مشاركت آنها چيست، خب احتمالاً، ترجيح خواهند داد تا در آينده‌ رأي بدهند بازهم عرض مي‌كنم اگر در انتخابات مجلس ردصلاحيت‌ها اينگونه نمي‌شد، باز هم اصلاح‌طلبان اكثريت نسبي را مي‌آوردند. زيرا بخشي از مردم هم به اين نتيجه رسيده بودند كه در انتخابات بايد شركت كنند. الان تنها راهي كه براي مردم باز است، انتخاب است. البته با اين پيش‌فرض كه در بطن جامعه، فعل و انفعالاتي در جهت روشن‌بيني، روشنگري، انسجام و جهت‌دهي نيروها، كاملاً ايجاد شده كه در جهت اصلاحات حركت مي‌كند. البته ما يك عده‌اي داريم كه دنبال رفراندوم هستند، آن هم يك نوع اصلاح است، رفراندوم لازمه حكومتي است كه متكي بر مردم است و لازمه حاكميت ملي اين است كه هرازچندگاهي، رفراندوم برگزار كند.
رفراندوم يك ملزوماتي را احتياج دارد كه درحال حاضر ممكن نيست.
بله، مشكل دارد.
اما اين نظر كه مي‌فرماييد بعداز انتخابات شوراها مردم به اين نتيجه رسيدند كه بايد در انتخابات شركت و اگر انتخابات درحد نسبي آزاد باشد اصلاح‌طلبان پيروز مي‌شوند نگاه واقع‌گرايانه است يا نگاه آرمان‌گرايانه؟
از قضا، نگاه واقع‌گرايانه است. آرمانگرايي به اين معناست كه منتظر باشيم دستي از غيب برون آيد و كاري بكند، اين براي ملتي مثل ما وحشتناك است. فكر نمي‌كنم هيچ حكيمي، هيچ دانشمندي و هيچ كارشناسي و متخصصي اين را قبول ندارد كه نيرويي از خارج بيايد و مملكت ما را درست بكند. يك انقلاب داخلي هم كه توأم با خشونت و هرج و مرج باشد، زمينه پذيرش ندارد زيرا منجر به اصلاح و نجات و آرامشي نخواهد شد، پس يگانه راه باقيمانده، تداوم اصلاحات و انسجام دروني ملي و نزديك شدن نيروها به هم و فعاليت انتخاباتي است. بايد به اين نكته توجه كرد كه راه انتخاب، هنوز باز است و جمهوري اسلامي، هنوز اصل برگزاري انتخابات را حاشا نكرده است. هيچكس اعلام نكرده، كشور در وضعيت فوق‌العاده است و انتخابات نبايد برگزار شود، بالاخره، انتخابات انجام مي‌شود و در آينده هم يكي بعداز ديگري، رقابت‌هاي انتخاباتي، آغاز خواهد شد.
تكليف بي‌اعتنايي احتمالي مردم چه مي‌شود؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

به‌نظر من اين يك انتخاب است، اگر مردم در انتخابات شركت نكنند، طبيعتاً حاكميت نمي‌تواند دوام بياورد و ناچار مي‌شود تجديدنظر بكند و بايد كاري بكند كه انتخابات زمينه را براي شركت مردم مهيا كند، يعني ناچار مي‌شود، مي‌خواهم اين را عرض بكنم، حتي مشاركت غيرفعال هم يك گام است و مي‌تواند مسالمت‌آميز و كاملاً حكيمانه و يك تصميم سياسي مبتني‌بر اراده ملي و مردمي باشد.
من خيلي با صراحت بگويم، اگر اينها بخواهند انتخابات رياست جمهوري را به همان شكل انتخابات مجلس برگزار كنند و نامزدها، يعني رقيب را حذف كنند، ميزان مشاركت مردم كاهش جدي خواهد يافت و اغلب گروه‌‌هاي سياسي هم با جديت در انتخابات شركت نخواهند كرد و چنين وضعيتي، به معناي تضعيف نظام خواهد بود كه من فكر مي‌كنم حتي عقلاي محافظه‌كار ما هم به آن، تن نمي‌دهند.
آيا شما اين خردورزي را در محافظه‌كاران مي‌بينيد و اصولاً، بنابه چه شواهدي به اين نتيجه رسيده‌ايد؟
اينجا، مي‌خواهم مقداري آرمانگرايانه محافظه‌كاران را ارزيابي كنم، هم آنها را دعا كنم و هم فرض كنم در بين آنها خردمنداني هستند كه وقتي ببينند واقعاً راه بسته است و ملت از انتخابات استقبال نمي‌كنند و جمهوري‌اسلامي، لطمه مي‌بيند، بالاخره، يك تعديلي در كارشان ايجاد كنند. اگر قرار شود، يكبار ديگر، درباره كانديداهاي مجلس هفتم قضاوت بشود، اين قضاوت به آن شدت و حدتي كه قبلاً انجام شد، نخواهد بود. زيرا جناح محافظه‌كار، از اين كاري كه كرده تاحدي منفعل شده، چون كار بسيار بدي بود. زيرا حذف رقبا، لطمه قابل ملاحظه‌اي به بناي جمهوري اسلامي كرد.
فرض كنيم محافظه‌كاران به آن خردمندي برسند، در اين صورت، آيا اصلاح‌طلبان مي‌بايست از حالا برنامه‌اي براي آينده داشته باشند.
البته برنامه، برنامه اصلاحات است، اما قطعاً دقيق‌تر، قوي‌تر و عميق‌تر و در عين حال محكم‌تر و با استواري بيشتري خواهد بود.
تغييري در عملكرد اصلاح‌طلبان به‌وجود خواهد آمد؟
قطعاً، قطعاً. اگر اصلاح‌طلبان اين‌بار فرصتي پيدا بكنند-كه فرصت پيدا مي‌كنند-اين‌بار به شكل گذشته عمل نمي‌كنند.

در همين زمينه:

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7712

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'حسين انصاري‌راد: كساني كه مردم كشورشان را درو كردند نمي‌توانند مسائل اين مملكت را حل بكنند، امروز' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016