يكشنبه 27 ارديبهشت 1383

آيا ايراني به راستي به دَرد هيچ كاري نمي خورد؟! منوچهرتقوي بيات

”نه بابا ايراني به درد هيچ كاري نمي خورد“ ، ” ما ايراني ها آدم نمي شويم .“ شنيدن اين گونه سخنان غم انگيزوشرم آوراست . غم انگيزترآن است كه گوينده ي چنين فرمايش هايي خود نداند كه گفتارش ساده لوحانه است وجزخودش كس ديگري را كوچك نمي كند. بيشتروقت ها گوينده ي چنين سخناني، فيلسوفانه باد به غبغب مي اندازد آنچنان كه گويي سخت ترين چيستان هاي جهان را خود گشوده است. مي گويد:” بوديم، بوديم، داشتيم، داشتيم . امروز چه هستيم ، امروز چه داريم.“ پاسخ اين است ؛ امروز به جاي بوعلي سينا وخيام بزرگاني مانند خاتمي، خامنه اي ، شما ومن را داريم!
يكي ازدوستان كه سال هاي فراوان دراروپا درس خوانده وزندگي كرده است ، تازگي هاازايران آمده بود ودل پُري از ايران وهم ميهنانمان داشت ! مردم بيچاره واسيرما را كه حق دخالت درسرنوشت خود را ندارند بباد ناسزا گرفته بود. هرچه كوشيدم كه به او به فهمانم ، آنچه ديده است معلول است وعلت نيست به گوشش نرفت وبه من مي گفت توتازگي ها به ايران نرفته اي ونمي داني من چه مي گويم. به اوگفتم روزي زنده يادمحمدعلي كشاورزصدردرخانه ي 141 خيابان فخرآباد باصداي نيرومند وجانانه اش بانگ بر داشت كه:” بكجا شكوه توان برد كه درميهن ما ـ دزدي و بي شرفي مثل نظام اجباري است.“ صد چندان آن اجبار را دراين بيست وپنچ سال حكومت اسلامي با نعلين ، سرنيزه ، زندان ، شكنجه ، كشتارهاي دسته جمعي وزنجيره اي به مردم ما تحميل كرده اند.
عزيزنسين نويسنده ي تيزبين وطنازتركيه ، طنزنوشته اي دارد زيرعنوان ” ما ترك ها آدم نمي شويم “ واين شيوه ي انديشيدن را نزد روشنفكران ترك ، بسيارشيرين وآموزنده انتقاد كرده است. درايران كه بودم يكي ازهمكارانم كه با بخش هاي مركزي حاكميت بسيارنزديك بود براي مأموريت به چند كشورعربي مسافرت كرده بود. پس ازبازگشت ازاوپرسيدم اگربخواهي اين سفررا درچند جمله خلاصه كني، چه مي تواني برايم بگويي؟ گفت درهمه ي اين كشورها مردم معتقدند كه ما عرب ها آدم نمي شويم. من بياد نوشته ي عزيزنسين افتادم. بيگانگان وگماشتگان آن ها به مردمان مرفه ودرس خوانده هاي پرمدعا وسطحي ما ياد مي دهند كه مردم بي گناه ما را كوچك بشمارند. آن ها چون آستينشان نواست و چند كلاس درس خوانده اند وقتي چنين سخناني دركوچك شمردن مردم ما برزبان مي رانند، عوام نيز به آساني آن گفته هاي ساده انديشانه را همچو طوطي بازگو مي كنند. سند گوياي اين گونه الغائات بيگانه پرستان نطق سپهبد حاجي علي رزم آرا نخست وزيرمنصوب ومقتول ازطرف محمدرضا پهلوي مي باشد. اودرمخالفت با ملي شدن صنعت نفت درجلسه ي غيرعلني مجلس شوراي ملي درسوم دي ماه 1329 گفت :”. . . مهندسان ما حتا يك لولهنگ هم نمي توانند بسازند. “ البته پس ازملي شدن صنعت نفت مهندسان ما ثابت كردند كه اگربيگانگان دست از سرشان بردارند آن ها توانائي همه كاررا دارند.
برخلاف كشورما كه با زور، زندان و كشتار مردم از راه اسلام فقاهتي به نابودي كشانده مي شود، در كشورهاي پيشرفته مردم ازراه انتخاب نمايندگان مورد اعتماد خود ( نه گماشتگان بيگانگان ) ، جامعه ، وبويژه ناتوان ها را ، اداره مي كنند. درچنين حالتي هركه و يا هرچه دچار كمبود شود، مديران جامعه با مديريت درست ، به رفع و جبران آن مي كوشند. جامعه ي هفتاد ميليوني ايران تنها با نظم و مديريت مي تواند به زندگي انساني ادامه دهد وگرنه روزبه روزازهم گسيخته تروازخود بيگانه ترمي شود. جامعه نيز مانند خانواده ، مدرسه يا هربنگاه يا سازمان ديگر، نياز به مسئول و سرپرست دارد. مسئول بايد دربرابر كسي ( غيرازخدا ) پاسخ گو باشد وگرنه همان فسادي مي شود كه آقاي خامنه اي مي كند. خانواده اي كه درسايه ي ولايت مطلقه ي فقيه، تربيت نشده، تحصيل نكرده، فن وياهنري نياموخته و بيكاراست ، راه به جائي ندارد مگر تن فروشي ، دزدي ، هروئين فروشي . چه كسي بايد به داد اين چنين خانواده اي برسد؟ اين رهبري ومديريت جامعه است كه بايد با برنامه ريزي و سرمايه گذاري درست اين گونه نارسايي ها را پيش گيري ودرصورت بروز چاره كند.
آن كسي كه كم مايه است همه چبز را كودكانه مي بيند وداوري اش نيزكودكانه وساده انديشانه مي باشد. او مي بيند همه چيزبد شده است ، آدم ها خوي زشت گرفته اند، تباهي وتيره روزي همه جاگير شده است. او كه بخت با وي ياربوده وازرفاه كمي برخوردارگرديده وخود را مسئول بدبختي مردم نمي داند، شانه هاي خود را بالا مي اندازد و مي گويد:” لابد لياقتشان همين بوده است ! “ ، ” براي ايراني همين هم زياد است .“ ، ” چرا ملت هاي ديگربه اين بدبختي ها گرفتار نمي شوند؟ “. به به ! چه فرمايش هاي فيلسوفانه اي!؟ براي پاسخ گفتن به اين چراها ، بايد خرد ودانش فراوان داشته باشيم. اگرخرد ودانش پاسخ گفتن به اين چرا ها را داشته باشيم آن گاه ديگردچاراين بدبختي ها ؛ اين چراها وچه كنم ها نمي شويم.
جامعه ي ايران امروز، ازبركت مديريت ولايت فقيه به انبوه بي شكلي ازمصنوعات و فراورده هاي گوناگون مي ماند. انبوهي است از؛ ميوه ، گوشت ، آدمي ، جواهر، آخوند ، خونابه ، حيوان ، ماشين ، لوازم آرايش ، هروئين وهزاران چيزخوب وبد ديگر، چنين تل انبوهي به زباله مي ماند ، همه چيز درآن به فساد كشيده مي شود. كسي حتا رغبت جدا كردن چيزهاي گران بها را نيزازميان آن ها ندارد. اين نابساماني ها با نيرنگ ، زور و فشار، باالله اكبر، با كشتن ، با كمك امام زمان و بيرون راندن مردم ازجايگاه تصميم گيري ، در بيست و پنج سال دردناك گذشته پديد آمده است. علي اكبررفسنجاني درآغاز يورش ملايان بي تجربه ونادان به مقام هاي دولتي ، درخطبه ي نمازجمعه به برادران بي تجربه و بي سواد خود چنين گفت :” برادرها از قبول مسئوليت نترسند مگرمن وقتي كه به وزارت كشوررفتم مي دانستم كه انديكاتور يعني چه ! “ او درجهان تخصصي شده والكترونيك امروزدودوره رئيس جمهورحكومت اسلامي شد وميهن ما را تا دوران جاهليت به عقب كشاند. ويراني ايران وبي آبرو و بي ارزش كردن مردم ما ازكارهاي ريشه اي و بزرگ ترين هدف چنين حكومت مردم ستيزي بوده ومي باشد. آن ها نشان داده اند كه درراستاي منافع مردم ما نيستند وايراني را خار و زبون مي خواهند.
پراكندن تخم سستي ، كاهلي وازخود بيگانگي، با گفتن چنان سخن هايي مي تواند سرچشمه هاي گوناگوني داشته باشد. مي تواندازسوي بيگانگان برنامه ريزي شده باشد. آن ها با پرداختن پول هاي فراوان، براي قبولاندن بي لياقتي وسست عنصري به مردم ما هرچه ازدستشان برآمده كرده اند. بيگانگان درچندين سده ي گذشته درزندگي مردم ما دگرگوني هاي فراوان پديد آورده اند. ايران را با دسيسه ها و جنگ ها تكه تكه كرده ، كودتا ها براه انداخته، توي دهان دولت ها زده وخود براي ما دولت تعيين كرده اند. هنوزهم هرروز جورج بوش براي مردم ما خواب تازه مي بيند.ازسوي ديگر، يك روزوزيرخارجه، روزديگروليعهدانگليس براي نشان دادن پشتيباني دولت انگليس به ديدار سران حكومت ضد مردمي ايران مي آيند.از ديرباز دست كاري افكاروانديشه هاي مردم ما برنامه ي هميشگي بيگانگان و حقوق بگيران آن ها درايران بوده است. يكي ازراه هاي آن نيزپراكندن اين گونه سخنان بي پايه ودروغ ها مي باشد. گوينده ي چنين سخناني ممكن است با دانش كم خود واز را ه آزمون هاي تلخ و ناپسند به چنين نتيجه اي رسيده باشد وياآن كه از روي سادگي براي بزرگ نشان دادن خودچنين سخن هايي رابرزبان براند، حتااگرسرچشمه ي آن ها دستگاه هاي تبليغاتي وسخن پراكني بيگانگان باشد. خوب است گوينده هنگام گفتن چنين سخناني وياپس ازشنيدن آن ها كمي انديشه كند كه چه مي گويد ويا چه مي شنود؟ ايراني به چه كسي مي گويند ؟ به شما به من ، به پدرومادرشما و يا من ، به مردم ما كه سَروَر و ولينعمت ما هستند. براستي مردم ما اينچنين بي ارزش و بي ريشه اند؟ اگرآري ، چرا؟ اگرنه ، چه بايد بكنيم؟ ما بايد ارزش هاي خود را همچمون يك انسان آزاده بازبشناسيم، خود وهم ميهنان خود را دست كم نگيريم. بانويي ارجمند وجان باخته با همه ي شيريني وسادگي چنين سروده است : ” گفتن از زشت رويي دگران ـ نشود باعث نكو رويي “. ما بايد فرابگيريم كه چگونه به اين خاري دچارشده ايم وچگونه مي توانيم ازآن سربلند بيرون بياييم . ما بايد به كمك گنجينه هاي فرهنگ جاودانه وارزشمند خود وبه ياري دانايي ودانش هاي امروزي، بدبختي خويش را چاره كنيم. بيش ازهزارسال پيش ايرانيان هوشمند ودانشمندي بنام” اِخوان الصَفا وخُلان الوَفا “ گردهم آمدند وجنبشي ازفرهيختگان و خردگرايان بوجودآوردند.اگرنام اين گروه را به فارسي برگردانيم مي توان به آن ها گفت ؛ ” برادران يك رنگ ودوستان هم پيمان “. آن ها كوشيدند تا به ياري دانش و فلسفه مردم ايران را ازخرافاتي كه از راه دين برآنان چيره شده بود رهايي بخشند. اخوان الصفا با امكانات ناچيز آن روزگاردست به نوشتن وپراكندن كتابچه هاي علمي وفلسفي زدند. اين كتابچه ها با شيوه اي ساده پرسش هايي دربرابردين مداران وخرافه بافان مي نهادند وپديده هاي جهان را با كمك دانش و فلسفه پاسخ مي گفتند. آنها مي كوشيدند كه توده هاي مردم راازخرافات دور كنند. نويسندگان اين كتابچه ها از بيم جان، نام خودراپنهان نگاه مي داشتند. پنجاه وچهاركتابچه ازاين گروه بجا مانده است كه دردانشگاه الازهردرمصرنگهداري مي شود. نام اين ايرانيان هوشمند امروزآشكارشده است. لغت نامه ي دهخدا درباره ي اخوان الصفا گزارش بلندي نوشته است ، شمار رساله ها را پنجاه ويكي دانسته ومي نويسد : ” دراواسط قرن چهارم هجري انجمني مخفي . . . مرام اصلي يا اساسنامه ي آن ها اين بود كه مي گفتند ديانت اسلام بخرافات واوهام آميخته شده است وبراي پاك كردن دين ازاين آلودگي هاي ضلالت انگيز جزفلسفه راهي نيست . . .“ فرهنگ معين برخي ازنويسندگان اخوان الصفا را نام مي برد ومي نويسد: ” از جمله نويسندگان اين رساله ها ابوسليمان محمدبن معشر بستي معروف به مقدسي ، ابوالحسن علي بن هارون زنجاني و . . . را نام برده اند.“ آن ها مي دانستند كه رهايي با تن فولاد و نيروي جواني نيست ، آن ها باورداشتند كه شمار دانايان بايدافزون گردد. جوانان ما چنين ميراث هاي ارزشمندي درپشت سرخود دارند ومي توانند با پيش رو نهادن آن ها راه پيروزمند فرداي خود را هموار كنند. خواندن كتاب وفرا گرفتن دانش درگروه هاي كوچك هم بي خطروهم شدني است. دانش كه بالا برود، تجربه هاي سودمند كه انباشته شود، هرمشكلي آسان خواهد شد. درد ما اين است كه دشمنان ما درآن سوي درياها دانش سياسي واجتماعي ونيزتجربه شان ازما بيشتراست.
تاريخ ايران سرشارازمبارزات فرهنگي، اجتماعي ونظامي است. اما درخشان ترازكشورگشايي هاي لشگري ، پيروزي بردل ها وانديشه هاي مردمان و نژادهاي گوناگون است. مغولان بيابان گرد، درسايه ي فرهنگ وبه كمك دانشمندان ايراني به دانش وادب خوكردند. هلاكوخان درسايه ي هم نشيني با خواجه نصيرالدين توسي به جاي ويراني و خونريزي بناهاي تاريخي ، رصدخانه وكتابخانه ها برپا كرد. اولجايتو نيزنام وآيين پدران خود را رها كرده رافضي وايراني شد ، شهرسلطانيه وبناهاي تاريخي فراوان ساخت وخودرا سلطان محمد خدابنده ناميد.ازافتخارات سلطان سليم پادشاه عثماني اين بود كه ده هزاربيت شعرفارسي سروده بود. موالي ، جوانمردان ، رافضي ها، اخوان الصفا، زنديق ها، مانوي ها، سرخ جامگان، سياه جامگان، دهري ها، رندان ، قلندران ، حروفيه ، نقطويان و . . . جنبش هايي هستند كه درشماربرگ هاي درخشان فرهنگ بي مانند ايراني مي باشند. آن ها راه هاي دانايي ، دانش وفرهيختگي را بر مردم ما گشودند.
ايراني يكي يا دوتا نيست وهمه نيزباهم يك سان نيستند. دوايراني همزادهم ويژگي هايشان يكسان نيست. چگونه مي توان يك باره هفتاد ميليون انسان را كه درسرزمين پهناورايران ، درجاهاي گوناگون وبا شيوه هاي تربيتي جورا جورزندگي مي كنند يكي دانست . دردوردست هاي كشورما مردمان آزاده و ساده اي زندگي مي كنند كه از كودكان نيزساده ترومهربان ترند. واژگونه ي آن هم هست ؛ درشهرها و پستوهاي حوزه هاي گوناكون كساني يافت مي شوند كه ازاصغربروجردي، اسداله لاجوردي وصادق خلخالي هم ديوخوترند. مي دانيم كه برخي ازدانشمندان سازمان فضايي ناساايراني هستندودلشان براي مردم ما مي تپد. پزشگان ، كارشناسان ودانشمندان فراواني ازبيم جانشان ناچار خويشان، دارايي و دلبستگي هاي خود را رها كرده اندوبه كشورهاي ديگرپناه برده اند. آن ها بعنوان نيروي كارارزان ، دردانشگاه ها ومراكزعلمي درسراسر جهان پراكنده شده اند اما جان و روانشان با ماست. آيا مي توان همه ي اين ايرانيان را يكسان دانست؟
شايد گاهي ما هم مانند برخي ازايرانيان دلسوخته يا همچون ” سوم برادران سوشيانت “ ازسرخشم ونا اميدي ، زير لب با خود زمزمه كنيم:” اي گروهي برگ چركين تارچركين پود ، يادگار خشكسالي هاي گرد آلود ، هيچ باراني شما را شست نتواند.“ اما ما مي دانيم كه سراينده اين سرود هاي تلخ نيزاين نفرين ها را ازسردلسوختگي سروده و نمي خواسته به ما دشنام دهد و يا كسي را كوچك بشمارد. زيرا كه هم خود اوسروده است :” من مرثيه گوي وطن مرده ي خويشم “. حتا بلند خواندن چنين مرثيه اي نيز بايد با دورانديشي انجام شود.
ايراني ها هيچ يك به يكديگرنمي مانند. اين كه كسي دركجاي ايران پابه جهان گذاشته باشد، چگونه زندگي كرده باشد، با چه كساني دم خور بوده باشد، ، ازكدام گذرها گذركرده باشد ودركدام حوزه و كدام دانشگاه درس خوانده باشد، ازآزموده هاي خود، چه آموخته باشد، نشانگر ويژگي آن ايراني خواهد بود. اين كه ايراني دركدام دوره ازتاريخ به دنيا آمده باشد، درويژگي او داغ ونشان ويژه اي دارد. مادرگيتي ديگر ابوريحان بيروني ، ابوبكررازي ، عمرخيام يا خواجه حافظ شيرازي نخواهد زاد.
ايراني بودن اكبررفسنجاني چه ربطي به شما يا به ما دارد. او لكه ي ننگي است برتيره ترين برگ هاي تاريخ ايران . همانگونه كه آمريكايي بودن جورج دبل يو بوش براي همه ي آمريكايي ها ننگ يا افتخار نيست. كشورهاي متحد آمريكاي شمالي ، درسال هاي 1700 يا 1800 ميلادي ازهردوزخي گداخته تر بوده وسرگذشت زنان ومرداني كه درآن جهنم زندگي مي كردند بسياردردناك بوده است . امروزهم اگرازمردم اين كشوركه كباده كش پيشرفته ترين كشورغربي مي باشد بپرسيم كه آمريكايي بودن افتخار است يا ننگ ، هركس درخورفهمش پاسخ خواهد داد. آمريكايي بودن ممكن است براي كسي افتخار باشد وبراي ديگري نه. آلمان با آن همه فيلسوف ، دانشمند ، موسيقي دان و شخصيت هاي برجسته در نيمه ي نخست قرن بيستم بازيچه ي ديوانه اي چون هيتلرشد. مردم سالاري ، دمكراسي، فلسفه و هنرهاي ديگر جاي خود را به جهنمي داد كه رايش سوم نام داشت. ميليون ها آلماني قرباني يك چنين حكومتي شد. اروپا به آتش وخون كشيده شد. دمكراسي واراده ي مردم افسانه شد وجاي خود را به فرمانبرداري ازجنايتكاران داد. آياامروزآلماني ها بايد ازآنچه هيتلرو گماشتگانش انجام داده اند شرمسار باشند؟ فرانسه ي مهد انقلاب كبيرونويسنده ي اعلاميه ي حقوق بشر كه تن به خواري حكومت ويشي داد آيا بايد امروز براي فرانسوي هاي آزاده مايه ي شرمساري باشد؟
كشورپهناوروباستاني ايران ، دردرازناي هستي خود فرازو نشيب هاي فراواني داشته است ودرگذار روزگاردچارجنگ ها ، خشگسالي ها وبلاهاي بي شماري شده است وحكومت اسلامي يكي ازكوچك ترين آن بلاها مي باشد. اما همچنان برخه ي بزرگي از فرهنگ جهاني، دستاورد دانشمندان و بزرگان اين آب وخاك است . ما چرا بايد ازايراني بودن خود ننگ داشته باشيم . البته لاف بيهوده زدن نيزراه به جايي نخواهد برد. دردها ، كاستي هاي ايران امروزبايدخردمندانه بررسي وباخرد ودانش چاره شود؛” تواند بود بيند روزگار وصل ـ ز اسب افتاده است او نه ز اصل “.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ما هنوز جدا از نفت و كاني هاي فراوان ، مرده ريگ هاي ارزشمندي داريم كه مي توانيم با زنده نگه داشتن آن ها به زندگي شرافتمندانه ي خود ادامه دهيم . فراگيري و بهره وري ازكارها وهنرهاي دستي ايران تنها به نيروي كار، كمي فن وهنرنيازدارد. باايجاد شبكه ها ي كوچكي ازتعاوني ها ، حتا در روزگارسختي مانند امروز، هزاران نفر مي توانند با بهره برداري از اين هنرها به رفاه و خوشبختي برسند. درآذربايجان واراك خانواده هايي هستند كه با چهاريا پنج ، دارِفرش بافي؛ پدر، مادر، مادر بزرگ ، دختر و پسرهاي خانواده دررفاه زندگي مي كنند. آن ها هم ، اگراين هنراندك را نمي دانستند شايد ناچاربودند براي ادامه ي زندگي به كارهاي زشتي كه شايسته ي يك انسان سربلند نيست تن بدهند. امروزهمين هنرملي ما دركشورهاي پيشرفته به گونه ي ويژه اي نوسازي وباسازي شده است. فرهنگ ها ودائره المعارف هايي براي فرش نوشته اند كه بيشترواژه هاي آن را نيزازفرهنگ وزبان ما وام گرفته اند. كتابها، راهنماها، نقشه ها ومجله هاي فرش دراروپا وآمريكا چاپ كرده اند وازمرده ريگ فرهنگ ما بهره مند مي شوند. شما با نوشتن واژه ي carpet يا rug برروي شبكه ي اينترنت به گوشه ي كوجكي از شكوه فرهنگ ايران زمين پي مي بريد.آموختن كارفرش ، بافتني ، منبت كاري، مليله دوزي ، طراحي ، پارچه بافي و . . . چندان دشوار و دورازدسترس نيست . درست است كه حكومت دشمنانه درنابودي و تباهي مردم ما وفرهنگ ما مي كوشد، دربرابرآن مردم هم بايد راه هايي تازه براي برون رفت خود ازتباهي و تيره روزي بيابند. با جستجوي شيوه ها، راه و روش ها ي داهيانه، مي توان ازبازمانده هاي فرهنگ ايران زمين هنوزبهره گرفت ، به زندگي اميدواربود ودر شكوفايي آن كوشيد.
نمونه ي ارزشمند ديگري ازبازمانده هاي باستاني ايران كاريزيا قنات است. درروزگاران گذشته كه مردم به حكومت ها وابسته نبودند بلكه حكومت ها به مردم وابسته بودند، خودروستائيان ويامردمان نيكوكاردرروستاها با كمك يكديگر قنات ها را لاروبي ودرست مي كردند. آن ها هم روزگارخود رااز اين راه مي گذراندندهم به حكومت وقت باج مي دادند. كاريزسودمندترين وزيست دوستانه ترين شيوه ي بهره برداري ازآب هاي زيرزميني مي باشد. چون بااين شيوه ي بهره برداري ترازآب هاي زير زميني بهم نمي خورد وآب ارزان و بدون بكاربردن ماشين و نيروي برٍق بدست مي آيد. با كمك ابزارها وفراورده هاي امروزي بسيارارزان وخوب مي توان كاريزها را بازسازي وبهره برداري كرد. از بخت بد بهره برداري بي رويه از موتوروماشين هاي جديد و كندن چاه هاي ژرف و نيمه ژرف اين تراز و تعادل زيستي را برهم زده است وسرچشمه هاي زيرزميني آغازبه نابودي كرده اند.
يكي ديگرازراه هاي افزايش بارندگي وفراهم آوردن آب ازراه هوا درختكاري است ( درختان ابرهاي آبستن را بارور مي كنند، بخارهاي پراكنده درهوا را نيزمي گيرند واستفاده مي كنند). درايران باستان مردم برپايه ي باورهاي خود هر ساله هزاران هزاردرخت مي كاشته اند وازفرآورده هاي آن نيز بهره ورمي شدند. در1400سال گذشته اين روش پسنديده فراموش شده است. بريدن وبهره برداري بي رويه ازدرختان وجنگل ها برخشكي هرچه بيشترجنگل ها و كشتزارهاي ايران افزوده است. مردم باورهاي باستاني خود را فراموش كرده اند حتا باوربه خويشتن خويش را . در گذشته هاي دوركشاورزان باخردوكارآزموده ، سرشاخه هاي كرم زده وآلوده ي درختان را درگوشه اي گرد مي آوردند ودرجشن سده آن ها را مي سوزاندند.اين نوع مبارزه با آفات ارزان وزيست دوستانه بوده است وهنوزهم كارايي دارد. نه تنها اين روش هاي پسنديده و كارآمد فراموش گرديده است ، بلكه درجشن چهارشنبه سوري ، سودجويان ازهمه جا بي خبر، با سوزاندن خارها وگياهاني كه پوشش ارزشمند زمين هستند واز فرسايش وشسته شدن خاك ها جلوگيري مي كنند، به نابودي ذخيره هاي گرانبهاي كشاورزي ايران دست مي زنند. هرچيزايراني وهريادگاراين فرهنگ گرانبها دورريختني و بي ارزش نيست . ناآگاهي ما را به اين روزسياه نشانده است.
ساختمان سازي ومعماري هاي ارزشمند وتاريخي جاي خود را به بناهاي زشت وسست بسازوبفروشي سپرده است. طرح ها و نقشه هاي زيبا و باستاني ما ازديرباز نزد مهندسان غربي بازسازي و نوسازي مي شود. اما معماران و مهندسان ما ازطرح هاي ناكارآمد و بدرد نخورغربي ها به شيوه هاي نابجا سود مي جويند. آيا شما تاكنون به اين انديشيده ايد كه گلدسته هاي كليساي نوتردام پاريس تا چه اندازه به بادگيرهاي باستاني يزد وكرمان مي ماند؟ گواين كه هيچ يك ازسودمندي هاي بادگيرهاي يزد، درپاريس كارايي ندارد وتنها از نماي گلدسته سود برده اند.امروزبا پرداخت بهاي بسيارگران براي كولرهاي فرنگي ، پرداخت بهاي گران برق ، يك اطاق را هم نمي توانيم خنك كنيم ، اما چه ارك ها وساختمان هاي بزرگي دريزد وكرمان وكناره هاي كوير به آساني و ارزاني در تابستان تافته ي كوير ، صدها سال است كه با كمك اين بادگيرهاي زيبا خنك مي شوند.
درشهرهاي كويري دردوسوي كوچه ها خانه مي ساختند و بربالاي دالان كوچه پوششي كه ساباط ناميده مي شد.اين سرپوش ها خوداطاق هايي بودند كه برروي گذرها ساخته مي شدند. دراين شهرسازي هوشمندانه، اطاق وگذرگاه هاي زيرآن ها درزمستان ها گرم ودرتابستان خنك بودند بي آن كه يك پول سياه هزينه ي گرما و يا خنك كردن آن ها بشود.
باز شناختن وبهره گيري ازگنجينه هاي گرانبهاي فرهنگ ايراني كاري است كه فرهيختگان ، فن آوران وهنرمندان ايران زمين بايد به هم ميهنان ما بياموزند. ما حتا اگرمتـل ها و گفته هاي روزانه خود، آوازها و ترانه هاي كوچه و بازاررا با ژرف انديشي موشكافي كنيم راه را ازچاه خواهيم شناخت. افسوس كه همه گول وگنگ رسانه هاي همگاني شده ايم و خرد وهنرانديشيدن از ما روي برتافته است. جلال الدين مولوي پدر ديالكتيك متافيزيكي ( هگلي ) بيش ازهشت سده ي پيش گفته است : ” ماهي از سر گَنده گردد ني ز دُم ـ فتنه از عمامه خيزد ني ز خُم “ ما اين پند گهربار را نشنيده گرفتيم ودچار عمامه شديم . خواجه ي شيرازهفت قرن است كه بسته شدن ميخانه ها را، كه مي انگوري مغانه مي فروختند، به سوگ نشسته ، او سروده است : ” در ميخانه ببستند خدا يا مپسند ـ كه درخانه ي تزوير و ريا بگشايند“ ما مردم بدون انديشيدن به چنين رهنمودها وهشدارهاي فرهنك ايراني ، گوش به افسون هاي راديوي بي بي سي، چشم به ماه دوختيم وبه خواب بي خبري فرورفتيم . نشستيم وتماشا كرديم تا ميخانه ها، كانون هاي هنري حتا سينماهاي ما را با انسان هاي زنده به آتش كشيدند وامروز ازدست و لب گزيدن هم سودي نمي بريم.
” گفتم اي مسند جم جام جهان بينت كو ـ گفت افسوس كه آن دولت بيدار بخفت ـ حافظ “
با آرزوي خرد گرايي هم ميهنانمان ، باز خواني وباز آموزي آن فرهنگ پرباروهمان گونه كه حافظ گفت بيداري آن فرهنگ و جهان بيني خرد گرا و بيداري آن دولت خفته.
پاينده باد ايران برقرار باد آزادي
منوچهرتقوي بيات
استكهلم ـ بيست وسوم ارديبهشت 1383 خورشيدي برابربا دوازدهم ماه مه 2004 ميلادي

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7770

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آيا ايراني به راستي به دَرد هيچ كاري نمي خورد؟! منوچهرتقوي بيات' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016