چهارشنبه 30 ارديبهشت 1383

بابک احمدي:با اساتيدي کهنه‌‏گرا و کم سواد مواجه‌‏ايم که روحيه پرسشگري را از دانشجويان سلب ‌‏کرده‌‏اند، ايلنا

آموزش فلسفه در ايران با عقب‌‏ماندگي مواجه‌‏است؛ زيرا با اساتيدي کهنه‌‏گرا و کم سواد مواجه‌‏ايم که مباحث را به صورت بسته دنبال کرده و روحيه پرسشگري را به عنوان اولين درس فلسفه از دانشجويان سلب کرده‌‏اند.
به گزارش خبرنگار سرويس فرهنگ و انديشه ايلنا, بابک احمدي که ديروز سه‌‏شنبه 29 ارديبهشت ماه در جمع دانشجويان دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران از وضعيت فلسفه در ايران معاصر سخن مي‌‏گفت، بيان داشت:
ورود فلسفه به ايران به يکصد سال گذشته مربط است,که بيشتر از طريق سخن(گفتمان)سياسي بوده و بعداً عواملي چون علم, هنر و فلسفه نيز همراه آن وارد شدند.
وي به فلسفه تحليلي و فلسفه‌‏‌‏قاره‌‏اي اشاره کرد و گفت: مهد فلسفه تحليلي انگلستان و حوزه آنگلوساکسون است که از سنت فکري انديشمنداني چون لاک و هيوم برخوردار شده‌‏است. قلمرو اين فلسفه به وسيله منطق و رياضي تعيين شده ولي به سرعت به حوزه معرفت شناسي وارد مي‌‏شود.
احمدي به خصلت شاخه شاخه شدن فلسفه تحليلي اشاره و تصريح کرد: فلسفه‌‏هايي چون فلسفه ذهن, اخلاق, زبان, هنر, سياست و... از دل فلسفه تحليلي به‌‏وجود آمده‌‏اند و خود اين شاخه‌‏ها از فلسفه تحليلي نيز انشعاباتي دارند که پراگماتيسم آمريکايي را مي‌‏توان نمونه آن دانست. پراگماتيسم( اصالت عمل) البته در پايه و اصل به فلسفه تحليلي وفادار است و در قسمت‌‏هاي ديگر به فلسفه تحليلي پايبند نيست.
مولف "ساختار و تاويل متن" به فلسفه‌‏قاره‌‏اي(continental) به عنوان شاخه دوم فلسفه اشاره و تصريح کرد: عقايد پيروان فلسفه تحليلي و فلسفه قاره‌‏اي تا کانت به هم شبيه بود,تا جايي که تفسير انگليسي از کانت مورد پذيرش گروه ديگر و تمام نوشته‌‏هاي هايدگر درباره کانت نيز در انگلستان طرفدار دارد؛ اما بعد از کانت راه اين دو نحله از هم جدا مي‌‏شود.
اين صاحب نظر فلسفه درباره وجوه متمايز فلسفه قاره‌‏اي از فلسفه تحليلي گفت: در داخل محدوده فلسفه قاره‌‏اي به دليل اختلاف زبان, شاهد دسته‌‏بندي متضاد فلسفي و گاه جدال فلسفي هستيم تا جايي که داخل اين فلسفه مکتب‌‏هاي متفاوت فلسفي و طبعا اختلاف نظر مکتبي به‌‏وجود ‏آمده و هر مکتب آراء مکتب ديگر را به صورت پايه‌‏‏اي نفي مي‌‏کند.
وي افزود: اين مساله تا جايي که خردورزي پس از نتيجه را به‌‏وسيله بالا بردن پرچم مبارزه با خرد زير سوال مي‌‏برند ادامه مي‌‏يابد.
بابک احمدي سپس در مورد آراء فلاسفه تحليلي به هايدگر اشاره و تاکيدکرد: در فلسفه تحليلي هر کس تاريخ فلسفه خود را مي‌‏نويسد و "هايدگر" چيزي جز تاريخ فلسفه خود نيست. بنابراين اختلاف نظر آنان در تاريخ فلسفه محدود مي‌‏شود.
احمدي اظهار داشت: آنتولوژي يا هستي‌‏شناسي براي فيلسوفان‌‏قاره‌‏اي واجد اهميت بوده و فيلسوفان تحليلي نيز به اپيستمولوژي‌‏يا همان معرفت‌‏شناسي علاقه‌‏دارند. در ايران کنوني نيز با ورود اين دو نحله فلسفي مواجه‌‏ هستيم.
مؤلف"مارکس و سياست مدرن" با اشاره به حکومت دموکراتيک در يونان باستان و رابطه آن با رونق فلسفه، تصريح کرد: لزوماً نمي‌‏توان دموکراسي را در پيشرفت فلسفه دخيل دانست ولي در رژيم دموکراتيک امکان پرسشگري از غير وجود دارد که اين عامل پرسشگري نکته اصلي تفکر فلسفي بوده و ما در هيچ يک از نظام‌‏هاي ديگر شاهد آن نيستيم.
وي نسبت بين محيط فرهنگي و اجتماعي با فلسفه را واجد اهميت دانست و خاطر نشان کرد: وجود انديشه انتقادي سبب پيشبرد اهداف فلسفه است. فلسفه کار نبوغ‌‏آميز فيلسوف نيست, بلکه تاريخ فلسفه از جانب افراد مختلف در طول ساليان متمادي آمده است. نابغه نمي‌‏تواند به تنهايي انديشه فلسفي را تکامل دهد؛ زيرا فلسفه يک عمل جمعي است.
احمدي تاکيد کرد: مشکل ما در فهم و عمل فلسفي ناديده گرفتن بحث جمعي فلسفي است زيرا فلسفه يک گفتمان و توليد مفاهيمي است که ديگران در ساخت آن نقش داشته باشند و سرانجام فلسفه در عمل جمعي رواداري و مدارا نقش مهمي دارد که اين دو در دموکراسي موجود است.
احمدي در ادامه سخنانش وظيفه روشنفکر را توسعه گفتمان برشمرد و روشنفکر را کسي دانست که توانايي اجتماعي گفتمان يا سخن فلسفي را مي شناسد.
وي گفت: فلسفه به دليل جمعي بودن به نهادهايي وابسته است, نهادهايي مانند آکادمي افلاطون که در جمع شکل گرفت. همچنين به دليل جمعي بودن عمل فلسفي در قرون معاصر فلسفه به جنبه‌‏هايي از محيط فرهنگي و اجتماعي متصل شد. ورود آن در حوزه‌‏هاي علوم انساني دليل اين امر است و مي‌‏توان نمود آن را در کار فلسفي قاره‌‏اي ديد.
اين صاحب نظر فلسفه به ويژگي‌‏هاي محيط فرهنگي و روشنفکري معاصر ايران اشاره کرد و گفت: تا صد سال پيش ايران به غير از متفکراني چون ميرداماد و ملاصدرا با سده‌‏هاي خاموشي فکر و توليد نشدن مفاهيم فلسفي مواجه بود؛ چنانچه در فلسفه دين و الهيات نيز دستاورد بزرگي نداشتيم و بعد از سده‌‏ها جمود فکري در سال‌‏هاي آغازين مشروطه شاهد ورود شکلي از گفتمان سياسي به جامعه ايران هستيم.
وي در مورد ويژگي‌‏هاي محيط فرهنگي و روشنفکري دوران معاصر به نهضت مشروطه و وارد شدن عناصر رژيم دموکراتيک از قبيل قانون‌‏خواهي, مجلس نمايندگي, کاهش قدرت سلطنت و پاسخگو بودن دولت تأکيد کرد و بيان داشت: همگان به عقب ماندگي ايران در مقابل مغرب زمين واقف بودند ليکن در کشف علت آن اختلاف شديدي داشتند. چنانچه در رابطه سنت با مدرنيته, ورود علم مدرن و پاسخگو نبودن آن هنوز با مشکل مواجهيم.
احمدي با اشاره به فخر فروشي پوشالي ايرانيان در مورد گذشته با شکوه خويش گفت: فخر فروشي جايگزين عقده حقارت عقب ماندگي شده است و اين عامل درکنارگذاشتن انديشه انتقادي و پرسشگري امکان فکر فلسفي را از ما مي‌‏گيرد.
مولف "هايدگر و پرسش نهايي" با تأکيد بر به وجود نداشتن روحيه پرسشگري در هيچ يک از سطوح مختلف جامعه و حکومت، اظهار داشت: تمام مشکلات ما چون مشکل ترافيکي ماست زيرا ما خود سازنده اتومبيل و فرهنگ آن نبوديم بلکه فقط تکنولوژي آن را وارد کرده و از فرهنگ سازي و قانون سازي آن اطلاعي نداشتيم بنابراين فرهنگ استفاده از آن را دارا نيستيم.
احمدي به پناه بردن برخي فيلسوفان به کليات فلسفي و اين جمله هايدگر که" ما در دوران شب و ظلمات تاريخ هستيم و در دوران ظلماني شب نمي‌‏توان کاري کرد" اشاره کرد و گفت: تفکراتي مثل بحران جهاني فقط براي راحتي کار و توجيه وضعيت عقب افتادگي ماست زيرا بايد اين سوال را مطرح کرد که چرا در دنياي ظلمات تاريخ غربيان از ما پيشي گرفته اند و ما درجا زده‌‏ايم.
‌‏وي با بيان مشکلات پيش‌‏روي جامعه معاصر ايران تصريح کرد: انقلاب سال 57 موجب آسيب رسيدن به رابطه فرهنگي با غرب شد, رابطه با غرب نيز لزوما ويرانگر نبود. جريان فرهنگي و فلسفي تداوم داشت و زمينه پيشرفت ما را فراهم کرد، ولي به دليل ايدئولوژي ضد غرب و حتي" ضد ديگري" بودن حاکميت نه تنها رابطه با غرب از هم گسست بلکه در ميان هموطنان و انقلابيون نيز قشر بندي محدود کننده ايجاد شد.
بابک احمدي در مورد موقعيت کنوني فلسفه ايران, جايگاه نهاد آموزش را يادآور شده و گفت: ما در آموزش فلسفه در دانشگاه‌‏ها با عقب افتادگي و به نقل از دانشجويان فلسفه با اساتيدي کهنه‌‏گرا و کم سواد روبروئيم. مباحث به صورت بسته دنبال مي‌‏شود و جرات سئوال کردن که اولين درس فلسفه بوده از دانشجوان سلب شده است.
وي ادامه داد: نگاه پدرسالارانه و تشويق نکردن انتقاد, روحيه‌‏اي ضد فلسفي است که بر دانشگاه‌‏هاي ما حکم فرماست. همچنين اساتيد فلسفه در تمام طول عمر فلسفي تدريس خود به يک عقيده پايبند بوده و در عقايد خود تغييراتي نمي‌‏دهند؛ اما به واقع تمام تاريخ فلسفه رد کردن عقايد خود و بازنگري انتقادي در ان است.
وي در همين راستا به دوران‌‏هاي مختلف فلاسفه بزرگ در طول زندگي فلسفي آنان اشاره و تصريح کرد: عظمت کار فيلسوف برگشتن از عقايد قبلي خود است, ولي اين عامل مهم در جريان فلسفي ايران ديده نمي‌‏شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

احمدي به کمبود نشريات و کتب تخصصي فلسفي در ايران اشاره کرد و گفت: "سير حکمت در اروپا" به قلم محمد علي فروغي اولين کتاب جامعي است که تاريخ فلسفه غرب را به ايرانيان شناساند. البته اين کتاب با کمبودهايي روبروست, مثل آشنا نبودن فروغي با فلاسفه دوران خود از قبيل برگسون, ولي او خيلي از واژه‌‏هاي فلسفي امروزي را باب کرد.
وي سپس به"تاريخ فلسفه" نوشته دکتر شريف,"تاريخ فلسفه" دکتر مجتهدي و همچنين کتاب دکتر مهدوي در اين زمينه اشاره و تصريح کرد: ترجمه آثار کلاسيک اندک است ولي در اين وادي به ترجمه‌‏هاي زيباي مرحوم حسن لطفي از آثار افلاطون بر مي‌‏خوريم که طيف خوانندگان را از قلمرو تخصصي به حوزه عمومي گسترش داده است.
اين مترجم آثار فلسفي سپس ترجمه‌‏هاي فلسفي را از ابتدا به سه شاخه راديکال, ميانه‌‏رو و کهنه‌‏گرا تقسيم کرد و درباره مترجمان فلسفي راديکال توضيح داد: مير شمس‌‏الدين اديب سلطاني را مي‌‏توان مترجمي از اين دست به شمار آورد, زيرا ترجمه او لغت به لغت و فهم آن مشکل است, زيرا مترجم در انتخاب کلمات فارسي دقت زيادي مي‌‏کند. همچنين افرادي چون داريوش آشوري نيز در اين گروه جاي دارند.
وي مترجماني چون عبدالکريم رشيديان, عزت‌‏الله فولادوند, حسن لطفي, حميد عنايت, باقر پرهام و محمود عباديان را در زمره مترجمان ميانه‌‏رو دانست که تندروي دسته اول را ندارند و در مورد گروه سوم مترجمان, گفت: مرحوم بزرگمهر را نيز مي‌‏توان در دسته مترجمان کهنه‌‏گرا جاي داد زيرا در ترجمه او با واژه هاي نامانوس عربي زيادي روبرييم که به زبان طلاب حوزه علميه نزديک است.
احمدي از وجود نداشتن روش جمعي فکري, تحمل نکردن ديگري و فضيلت بد دهني در جامعه کنوني ايران به عنوان آسيب‌‏هاي جامعه‌‏شناختي کار فلسفي ياد کرد و خاطر نشان کرد: ما از ابتداي کودکي و در محيط مدرسه و خانواده با سئوال نکردن و عدم برخورداري از اين حق بزرگ شده‌‏ايم؛ زيرا ما ابژه‌‏هايي هستيم که سوژه به ما ياد مي‌‏دهد. خشونت هميشه به منطق ما سرايت کرده و بقاياي تفکر جزمي سياسي بر زندگي ما سايه افکنده است.
وي يادآور شد: لازمه" بحث" اين است که قبول کنيم حقيقت مي‌‏تواند نزد ديگران نيز باشد؛ تنها در اين صورت است که ما با دنياي ديگران هم افق مي‌‏شويم.
احمدي سخنانش را با اشاره به سخن از " ايمانوئل لويناس" که مي‌‏گويد" بايد پذيرفت که ديگري چهره‌‏اي غير از من داشته و مي‌‏تواند بسياري مواقع بهتر از من بفهمد" خاطر نشان کرد: کار فلسفي در ايران تا رسيدن به اين مفهوم به يک شوخي شبيه است.
گفتني است اين سخنراني در تالار کمال دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران انجام شد.

در همين زمينه:

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7904

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بابک احمدي:با اساتيدي کهنه‌‏گرا و کم سواد مواجه‌‏ايم که روحيه پرسشگري را از دانشجويان سلب ‌‏کرده‌‏اند، ايلنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016