گسل هاي عميق طبقاتي در لايه هاي خاموش و پنهان اقيانوس اجتماع با يک حرکت غيرمنتظره جا به جا شد و موجي سهمگين به حرکت در آمد. اين موج بعد از تشکيل کابينه ي احمدي نژاد و ارائه ي برنامه ها و تصويب آنها در مجلس رهبري به ساحل خواهد رسيد و تخريب گسترده ي خود را آغاز خواهد کرد. تجهيز ايران به سلاح اتمي، تخريب اقتصاد و روابط بين المللي، اختلال در روند سرمايه گذاري هاي خارجي، تقسيم فقر، محدود کردن آزادي هاي سياسي و اجتماعي، اعمال سانسور شديد، گسترش زبان و فرهنگ لمپني در عرصه هاي مختلف حکومتي، بخشي از عوارض ويرانگر اين موج ِ به حرکت در آمده خواهد بود.
کار به جايي خواهد رسيد که حتي مخالفان حکومت در موارد عديده چشم به حکم حکومتي رهبر خواهند دوخت و تعديل مناسبات و رفتارهاي مسئولان اجرايي را از ايشان طلب خواهند کرد. بعد از خاتمه ي مراسم جشن و سرور و در روند کارهاي اجرايي، تماميت خواهان به چند بخش کوچک و بزرگ منشعب خواهند شد و بر سر تقسيم غنائم و قدرت به جان هم خواهند افتاد. جدال اصلي اين بار ميان اقتدارگرايان ِ فرمان بريده با اقتدارگرايان ميانه رو و خردگرا خواهد بود. اين جدال اندکي فضا را براي ما اهل قلم خواهد گشود.
از هم اکنون اهل سياست و انديشه، دوربين کشيده اند و به موجي که در حال نزديک شدن به ساحل کشور است چشم دوخته اند و سعي در تجزيه و تحليل علل بوجود آمدن آن دارند. تکان اصلي بي گمان در اثر فقر مفرط و وضع اسف بار معيشتي مردم به وجود آمده است. اينها مسائلي است که اقتصاد دانان ما لابد به غوررسي خواهند نشست و ريشه هاي آن را مشخص خواهند کرد.
اما عامل ديگري در اين ميان هست که کمتر به آن توجه شده است و آن تاثير دين و زبان مذهب بر اکثريت مردم کشور و عدم اطمينان به نيروهاي مخالف دگرانديش است. اگر فقر و مشکلات معيشتي مردم دليل اصلي به وجود آمدن اين موج قلمداد مي شود، به چه دليل کمونيست ها که دقيقا با تکيه بر همين عامل سعي در به وجود آوردن امواج اجتماعي دارند موفق نمي شوند؟
واقعيتي که انتخابات اخير به ما نشان داد، دور بودن سازمان هاي سياسي و اهل قلم و انديشه از مردم عادي است. اين دوري البته براي نويسندگان و انديشمندان عيب نيست ولي براي سازمان هاي سياسي سمي مهلک است که چندان به آن عنايتي نمي شود. شايد پيشنهاد استاد والا شان فولادوند براي راي دادن به آقاي هاشمي نتواند بيش از ده هزار راي ايجاد کند، ولي وقتي تحريم گروه هاي سياسي خارج از کشور به هيچ گرفته مي شود و يا دعوت به راي دادن گروه هاي اصلاح طلب داخلي با بي اعتنايي شديد مردم عادي و حتي روشنفکران رو به رو مي گردد، آن گاه بايد دنبال علت العلل ماجرا گشت.
به اين مسائل بعدها خواهيم پرداخت ولي يک چيز را مي توان از هم اکنون با قاطعيت ابراز کرد و آن اين که با شعار ِ بي عمل هيچ تغييرمثبتي در عرصه ي سياسي کشور به وقوع نخواهد پيوست. مردم در وهله ي اول خواهان عمل – آن هم از نوع مستمر و نه فقط يکي دو ماه مانده به انتخابات – هستند و دوم صداقت و نزديکي به فعالان سياسي.
از گروهک هاي حراف بي اثر که مشتي آدم مريض و پارانويائي رهبري آن ها را در اختيار دارند سخن نمي گويم چه نوشتن در باره ي يک مشت بيمار روحي که خود را با مارکس همطراز مي پندارند و چون انگلس نظريه صادر مي کنند و کاري جز فحاشي به ديگران ندارند وقت تلف کردن است. با اصلاح طلبان به زوال رسيده ي داخل حکومت نيز فعلا کاري ندارم چه اينها نيز بيش از "اثر ِ قدرت" به "خود ِ قدرت" چشم دوخته اند و با نزديک شدن هر انتخاباتي فعاليت هاي شان را تشديد کرده و بعد از پيروزي يا شکست به سر کار و زندگي خود باز مي گردند.
روي سخنم اينجا با سازمان هايي مانند اتحاد جمهوري خواهان است که متاسفانه کمترين اثري در روند سياست کشور ندارند. اين دوستان اگر قصد دارند به واقع فعال و "مردمي" باشند بايد دست از بحث هاي فرساينده و بي حاصل بر دارند و به عمل موثر و سازنده قيام کنند. کمترين کار يک گروه سياسي آگاهي دادن به مردم است. انتقال آگاهي و انديشه سازي صرفا از طريق خطوط اينترنت و جلسات پالتاک عملي نمي گردد بلکه بايد در داخل ِ ايران و در متن ِ شهرها و روستاها صورت تحقق پذيرد. اتحاد جمهوري خواهان يا هر سازمان دمکرات ديگري بايد در يک کار بلند مدت و برنامه ريزي شده به ميان مردم بروند و با آن ها تماس مستمر برقرار کنند. آگاهي بايد به صورت گفتاري و نوشتاري به مردم ارائه شود. بايد به مردم، به خصوص قشر محروم جامعه نزديک شد و با آن ها زندگي کرد. بايد درد آن ها را فهميد و درمان درد را نشان داد. زندگي فقط آزادي قلم و بيان و مبارزه با اختناق سياسي نيست. زندگي در مرحله ي نخست درآمد کافي و رفاه و امنيت و سلامت و تحصيل و مسکن و پوشاک است. نبايد آن قدر در سياست و نظر غرق شد که واقعيت هاي مادي زندگي مردم را فراموش کرد.
احمدي نژاد يک شخص نيست، يک جريان است؛ يک موج است. موجي در راه که بايد منتظر رسيدن آن به ساحل کشور باشيم. موجي که اميدواريم قدرت تخريب زيادي نداشته باشد و با سد هاي ايجاد شده در مقابلش از شدت ويرانگري اش کاسته شود. بايد بکوشيم تا ضربه ي اوليه ي اين موج ما را از ميان نبرد و يقين داشته باشيم که اين موج نيز به مانند هر موج بلند ديگري دير يا زود فرو خواهد نشست و بر ويرانه هاي آن زندگي از سر گرفته خواهد شد. نقش سازنده ي ما در آن روز مشخص خواهد شد.