Sunday, Jun 25, 2017

صفحه نخست » تخصص،شریعتی ،سروش و روحانیت، تقی رحمانی

taghi-rahmani-small01.jpgتخصص را امری تمدن ساز دانسته اند. تخصص نشان از پیچیدگی روابط جامعه انسانی دارد تخصص تفاوت و هم تبعیض و هم امکان سو استفاده را فراهم می کند.

حل سخن محوری این است که با افت تخصص چه می شود کرد.؟دین هم مقوله ای است که به تخصص نیاز دارد ایمان با مذهب و دین تفاوت دارد امر ایمانی شخصی است اما امر دین تاثیر و رفتار و سلوک می طلبد که هزار مسئله در پی دارد.

همیشه متخصصان را عادت به رفتار برابر انسانی نیست روحانیون هم از این قاعده مثتثنی نیستند. آنان هم متخصص امر دینی هستند حال با این اوصاف به نظر می رسد روشنفکران مسلمان در تنظیم رابطه با روحانیت دچار ناموزونی هستند که البته روحانیت خود در ایجاد این رابطه نقش مهم دارد با این وصف جریان روشنکری به تنظیم رایطه با روحانیون نیاز دارد این مقاله به نقد و بررسی دیدگاه شریعتی و سروش در باره روحانیت می پردازند

این مقاله بیشتر متمرکز بر نقد نگاه شریعتی که در مجموعه آثاری به نام جهت گیری طبقاتی در اسلام در باره تخصص ایراد کرده است همچنین سخنان دکتر سروش در مستند بی بی سی در باره زندگی دکتر سروش است.

روحانیون روشنفکران مسلمان را ابتدا خسته و سپس در آفساید مذهبی و شرعی قرار می دهند. این خستگی را در سید جمال الدین اسد آبادی تا به امروز می توان دید و حتی مرحوم بازرگان هم در کتاب گمراهان به این سو می رود؛ اگر چه بازرگان به دلیل تجربه زیستی خود به صراحت به نفی روحانیت نمی پردازد. اما شریعتی در اواخر کار خود اسلام منهای روحانیت را مطرح کرد که شبهه ناک بود و هم به نوعی به نظریه اصلاح دینی وی هم آسیب زد. اصلاح دینی، اصلاح روحانیت را نیز در بر می گیرد چرا که اصلاح فکر دینی به اصلاح اندیشه دینی خلاصه نمی شود بلکه به بستر و عامل اصلاح گر نیز نیاز دارد. یعنی خلاصه چه کسانی اندیشه و باور و رفتار دینی ما را اصلاح می کنند چون همه مردم که چنین نمی کنند. شریعتی روشنفکران را در این مقام می نشاند و گاه هم حزب را برای این کار تدارک می دید و در بلند مدت حکومت امت و امامت را چنین می خواهد. با این حال هر چند شریعتی دراواخر عمر از اسلام منهای روحانیت سخن گفت اما وی در دوره های مهم فکری خود به اصلاح دینی باور داشت و به طلاب دینی هم توجه داشت و از علمای دینی هم نام می برد.

با این همه وی گرایش عرفانی نیز داشت و این گرایش با روحانیت در مجموع سر سازگاری ندارد. این ویژگی وی هم تاریخی و هم خانوادگی بود چرا که پدر او لباس رسمی دین از تن در آورد تا سقراط خراسان شود اگر چه در دین داری از روحانیون سر آمد تر بود.

اما شریعتی با نگاه آرمانی و باور به ایده (همه امامی در یک امت برابر) باور داشت که تخصص تبعیض می آورد و در پی این نگاه، تخصص مذهبی را هم نقد می کرد. وی در کتاب مهم اما پر مسئله جهت گیری طبقاتی در اسلام، تخصص را رد می کند، سرمایه دار را پلید و نادرست می داند اما زیر پوستی برای سرمایه داری هنوز توانائی قائل است ولی در عمل بدون راه حل مشخص باز به سوسیالیسم توجه می کند و به سوی طرح آرمان خود روی می آورد. در همان اثر وی فقه شیعه را به دو ویژگی 1- عقب مانده بودن 2- ظالمانه بودن متهم می کند که در زمان خود نادرست نبود و با لایحه مجازات اسلامی در سال 1358 ه.ش این ادعای شریعتی ثابت شد. اما نقد درست به معنی تضمین درستی راه حل ارائه شده برای مشکل نیست. دیدن و عیب یابی یک مسئله است و هدف گذاری مسئله دیگر و رسیدن به هدف موضوع دیگری است. به عبارتی مسئله را پیدا کردن با حل مسئله برابر نیست. این دو را باید با هم فرق گذاشت.

شریعتی که جفای روحانیون را به خود می دید درچند ماه اخر عمر به اسلام منهای روحانیت اشاره کرد. اگر چه این ایده شریعتی در عمل از یک نقد کلی از سازمان دین فراتر نرفت اما رد تخصص در نزد شریعتی ایراد بیشتری داشت زیرا باید پرسید که در فقدان روحانیت چه کسی دین را اصلاح می کند؟ آیا حزب سیاسی فراگیر یا حکومت وقت یا روشنفکران به جای روحانیت اصلاح دینی را پیش می برنند؟ اصلاح دینی که از نظر شریعتی به اصلاح جامعه و فرد و اصلاح سیاسی هم منجرمی شود. با این نگاه، بار اصلاح دینی یا بر دوش حزب سیاسی یا روشنفکران می افتد که همین دو جریان هم باز به تخصص نیاز دارند. در عمل، تخصص به خصوص در دوره مدرن غیر قابل انکار است اگرچه انتقاد به عوام زده بودن روحانیت هم انتقادی وارد است و نقد فقه هم مسئله درستی است اما پاک کردن صورت مسئله روحانیت و تخصص نه کاری عملی نیست و نه شدنی.

شریعتی درباره اسلام منهای روحانیت توضیح زیادی نداده است اما برداشت از این جمله وی زمینه برخی از رفتارهای ناروایی شده است که برای جریان اصلاح دینی هم خوش آیند نبوده است.

شریعتی به طلاب جوان باور و امید داشت. این طلاب که نمی توانستند هویت خود را نابود کند تا اصلاح دین کنند. شریعتی بیشترین تاثیر را بر این طلاب جوان داشته است که سازمان دین را به رفورم رهنمون می کنند و امروزه این طلاب با ورود مصداقی به مقولات در عمل روشنفکران مسلمان را جا گذاشته اند.

سروش و روحانیت و فقها

داستان دکتر سروش مسئله دیگری است. شریعتی هیچگاه دلداده روحانیت نبود. تبار او از علمای دین بودند اما پدرش لباس روحانیت به در آورده بود و شخصیت شریعتی در محیط و فضایی شکل گرفت که با روحانیت مرز داشت و شرایط وی را به موضع گیری علیه یا له روحانیت سوق می داد. اما سروش با روحانیت الفت داشت و این الفت اگر چه به گفته خودش در مدرسه علوی با نقد مرزبان مدیر مدرسه به روحانیت قطع می شود اما سابقه سروش تا سال 1366 چنین قطع رابطه ای را نشان نمی دهد و وی حتی در سال 1372 در رثای رهبر انقلاب می نویسد. رهبران معنوی سروش هم روحانی یا عالمان رسمی دین بوده اند. وی امام محمد غزالی را مراد می کند و این مراد اگرچه به عرفان هم پناه برد اما حرمت دین روحانی را کم نگذاشت و از دشمنی با اسماعیلیان هم نکاست.

سروش معبودهایش برخلاف شریعتی روحانی هستند اگر چه به عرفان هم تعلق داشته باشند. اما سروش سیری دارد. وی زمانی به تصریح خودش در نقد نرم به روحانیت اعلام کرد که او در زمره منهایسون نیست.منهایون لقبی بود که به شریعتی میدادند. نقد سروش به روحانیت هم تا سال 1380 نرم و مشفقانه است و با کمک و استناد به آرای مطهری نقد را انجام می هد. اما جفایی که سازمان رسمی دین بر روشنفکران می کند به مرور زمان سروش را به تفکیکی می رساند که دین را به سه گروه تجربت اندیش و معرفت اندیش و مصلحت اندیش تقسیم می کند و در دین معرفت و اندیش و تجربت اندیش دیگری جای برای روحانیت نمی بیند. دین مصلحت اندیش هم از نظر وی نوع دین داری شریعتی و روحانیت است که جای معرفت اندیشی و تجربت اندیشی در آن نیست.

سروش در نقد به مرور زمان از منهایون هم رادیکال تر می شود که اوج تندی بیان همراه با حس دلتنگی و بیان دشمنی را نشان می دهد که متاثر از برخورد روحانیون با وی است. در مستند مدارا و مدیریت بی بی سی اوج این مرحله را می توان مشاهده کرد.

اما سیر دکتر سروش که روزی 1-در کنار مصباح یزدی روشنفکری سکولار و حتی مذهبی ها را (یعنی چپ های مذهبی و پیمان و شریعتی و مجادین اولیه) نقد می کرد، 2- نقدی نرم به روحانیت و تصریح این که وی در زمره منهایون نیست، 3 -برخوردهای نقدی تفکیکی با روحانیت و فقه در دهه1380، و 4- عاقبت سروش به مرحله اخیر می رسد که در کشور محافل و فرق مذاهب در انزوای نا خواسته و هم کمی سرخورده از رفتار ناروای روحانیون، وی با طرح رویای رسولانه با گرفتن مرجعیت تام از روحانیت و سپردن این مرجعیت به خوابگزار باز حاملان جدیدی برای دین مردم دست و پا می کند. وی سفره دلتنگی در مستند بی بی سی باز می کند و مطابق عادت دیرنه اش از گذشته اش چیزی را روایت می کند که امروز می پسندد، تا مخاطب بشنود. اما جدای از این عادت دیرینه، سروش در این مستند سخنان کلیدی دارد که نشان از موقعیت وی در سرزمین غریب می دهد که دلتنگی می آورد. او به یاران قدیم خود هم سخت شوریده است.

دکتر سروش اندیشمندی توانا است اما زبان تواناتری دارد. این ویژگی را شریعتی هم بهتر داشت. اما از ظاهر سخنان سروش که عبور کنیم آنچه می ماند این است که دین تجربت اندیش و معرفت اندیش نیازی به روحانیون ندارند. روحانیت هم مانند دیگر مردمان تنوع دارد اما سروش در این تنوع روحانیت مطابق عادت باز چون روحانیت را درخشان می خواسته اما آنان را چنین نیافته است، به نقدی که به نفی آنان می رسد اکتفا می کند. اما نتیجه این نفی چه می شود؟ سوال بنیادین در اینجا این است که آیا مردم می توانند بدون تخصص به دین رجوع کنند؟

تازه سروش که کار را سخت تر هم کرده است و مدتی است که اعلام کرده که قران خوابگزار می خواهد. این خوابگزاری هم علمی نیست و به نبوغ و سلوک نیاز دارد و بنابراین عارف به جای روحانی می نشیند و عارف خود نماینده خدا می شود.چرا که خوابگذار هم است آنچه که می بیند را دیگران نمی بینند.در این نوع عرفان محفلی مرید و مرادی شدید تر است. البته در سال 1377 آرش نراقی پیش بینی کرده بود که اصلاح دینی به ایمان فردی ختم می شود و روشنفکر دینی پروژه اش خاتمه می یابد اما نراقی فکر نمی کرد که بستر ایمان فردی به سوی محفل عرفانی می رود که امثال نراقی هم به آن معترض می شوند.

سروش نمی داند که اگر روحانیت خوب و بد دارد و به تعبیر مولوی، وقتی پول قلابی مشتری دارد که پول اصلی آن در بازار است، پس چه تضمینی است که به جای خوابگزار افرادی خوابنما نشوند و به نام عرفان دینی جهنم نسازنند و مریدان را به جهنم نیستی نبرند.

اگر به شریعتی می توان هشدار داد که در جای خالی سازمان دین که هزار نقد به آن وارد است، ناگهان جوانی به مدعای تفسیر قران می شود ابوبکر بغدادی یا مانند فرقان سلاح را به صلاح می گیرد و بعد هم تفسیر می کند ائمه کفر را باید کشت، این ائمه کفر می تواند شریعتی را هم شامل می شود. در دین تجربت اندیش و معرفت اندیش هم سروش خود شاگردانش را از مدرسه روشنفکری دینی بیرون انداخت در حالیکه شریعتی کسی را مجوز عمل خام نداد.

اما داستان زمانی مهم تر می شود که بیاندیشیم که پس از اصلاح دینی چه می ماند؟ روشنفکر دینی که قرار نیست جای روحانیت را بگیرد. همچنین اصلاح دینی به بستر نیاز دارد و روحانیت از جمله این بستر است و بنابراین اصلاح روحانیت هم در پروسه اصلاح قرار می گیرد. اما سروش در عمل اصلاح دینی را بلا موضوع می کند چرا که در نظر او افرادی دین دار می شوند که یا معرفت اندیش هستند و یا با تجربه اندیشی ایمان ورزی می کنند.

اما سروش هم تاریخ را خوانده است و می داند که محافل عرفانی هم کم آسیب نیستند. تازه اکثریت مردم چه می شوند وی می گوید که تکثر گرائی در دین به تکثر سیاسی هم می انجامد. جدای از درستی یا نادرستی این سخن این تکثر را در جامعه چه کسی انجام می دهد. جامعه که خود به خود به تکثر نمی رسد.

مشخص نیست که سروش روحانیت را به چه علت رد می کند چرا که شریعتی برابری طلبی بود که با تخصص همراه نبود.

هم شریعتی متخصص بود هم سروش، اما سروش با تخصص مشکلی ندارد. تازه وی فهم متن قران را با نگاه اشعری گری جدید فردی تر و سختر و غیر متدیک تر هم کرده است. حال سوال این است آیا کسی می توانست بدون تخصص در متن قران تفحص کند و به درکی همانند دکتر سروش نائل آید. بی گمان وی تفاسیر عرفانی را هم به دقت می خواند و هم خوب می اندیشد. حال از این نکته که بگذریم، وی قران پژوه نیست بلکه تفسیر پژوه است پس باز متخصص است.

حال سوال این است که روحانیت حق دارد تخصص را ملاک قرار دهد اما اگر دقت کنیم هم شریعتی آرمان گرا و هم سروش معقول در نقد خود به روحانیت علت را به جای دلیل گرفته اند. یعنی باید تقلید کور را نقد کرد نه تخصص و صلاحیت روحانیت را. پس مشکل تخصص نیست بلکه مشکل تقیلد با چشم بسته است. اما کار زمانی سخت می شود که در محافل عرفانی نظیر جلسات عرفانی سروش شاهدیم که شاگردان در تمجید سواد استاد خود چه قدر راه مبالغه می پیمایند و سروش چه تضمینی می دهد که در این محافل عرفانی گاه استاد یاران را به فاجعه نخواند.

با این حال در مستند بی بی سی سروش در حالیکه دین داری درست را بدون نیاز به روحانیت می بیند ناگهان به اصل نیاز باز می گردد و به درستی عنوان می کند که مردم باید از روحانیت پرسش کنند که پول خمس ما کجا می رود. این سخن درستی است اما با توجه تجویز نسخه نهائی دکتر سروش درباره روحانیت این پیشنهاد چه تاثیری دارد چرا که سروش در دین داری جایی برای روحانیت نمی گذارد. به عبارتی گفتگو و پرسش زمانی عملی است که دو طرف هم را به رسمیت بشناسند.

به نظر می رسد دکتر سروش از اصلاح طلبی دینی فاصله می گیرد و به عرفان محفلی روی خوش نشان می دهد و نفی روحانیت هم به ارائه بدیل خوابگذار مبدل می شود.

تمام این رفتار ها را سروش یک دهه بیشتر است که ادامه می دهد. شریعتی اگر چه جمله ای مبهم گفت اما امروز خوانش های متفاوت از شریعتی بر اسلام منهای روحانیت وی تاکید نمی کنند اما دکتر سروش با تاکید بر نقد و نفی روحانیت به راه رفته ای می رود که انگار رونده اش میان حکومت دینی و روحانیت دیگر قائل به فرق گذاری نیست در حالیکه این دو با هم فرق دارد. حکومت دینی با نهاد دین یکی نیست. حکومت می تواند تغییر کند و نباشد اما نهاد دین با تمام نقاط ضعف و قوتش نهادی دیر پا است. پس باید آن را اصلاح کرد و به رسمیت شناختن نهاد دین به معنی صحه گذاشتن به عقاید و رفتارش نیست بلکه آغاز گفتگوی انتقادی است که البته راه سختی است اما از پاک کردن صورت مسئله چیزی عاید جامعه نمی شود. سروش در مستند بی بی سی راه پاک کردن صورت مسئله را می رود و ناخواسته راه از چاله به چاه را به ما نشان می دهد.

اما روشنفکری ایرانی نحله های متفاوت دارد که دیگر اگر حتی یک صدا در آن بلندتر است اما تنها صدا نیست. اگر چه سروش هنوز زنده است و سخن آخرش را نگفته است.

اما هم سروش و هم شریعتی بایستی بدانند کسی که تخصص را می زند تمدن را هم می زند. عرفان راهی به تمدن ندارد بلکه تمدن ساخته شده را لطیف می کند پس چاشنی را با غذا اشتباه نگیریم.

به جمله شریعتی توجه می دهیم که دین را در فضای عرفانی بفهمیم و به فقها هم می توان چنین گفت. اما عرفان به جای فقه و حقوق و آداب و رسوم نمی نشیند بلکه در سپهرش این عناصر را انسانی تر می کند البته این انسانی شدن هم تضمین شده نیست چرا که عرفان هم می تواند به تصوف و جمود کمک کند.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy