نماينده مجلس- شعار دادم مرگ به امريكا و درود بر اروپا، موگرينى انگشت شست نشان داد!
- ببخشيد! اين شعار را به انگليسى داديد؟
نماينده مجلس- نه! به فارسى دادم!
- موگرينى مگر فارسى بلد است؟!
نماينده مجلس- نه، ولى آقاى قشقاوى داشت يه چيزايى درِ گوش او مى گفت!...»
عجب قشنگ گفت فرج، نماينده مردم شيراز در مجلس شوراى اسلامى كه:
ابوعلى سينا مى گويد اگر براى يك كار غلط، هزار دليل بياوريد مى شود هزار و يك غلط!
حالا اين يكى نماينده ى مجلس آمده ابروى وكلاى مجلس را درست كند، زده چشم آن ها را كور كرده!
كاش حاج ابوالفضل حسن بيگى، به حرف رفيق مجلس و سونايش توجه مى كرد و اين دليل را براى ما مردم نمى آورد!
خب آقاجون! اين كارِ دل ه، كه گاهى آدم هوس مى كنه، با يك خانم خارجى، عكس بگيره و اونو توو اينستا ش بذاره! ديگه توجيه و تفسير نمى خواد! مرگ بر امريكا و زنده باد اروپا نمى خواد!
ما به اين حاج آقا ابوالفضل مى گوييم، كه برادر اصولگرا! شما نماينده ى مردم يد، و مردم هم دوست دارند با خارجى ها عكس و سلفى بگيرند! اين كجايش بد است؟!
حالا نماينده ى شيراز، احساسات بَرِش داشته، و مقدارى با حركات آكروباتيك به خانم موگرينى نزديك شده، اين هم عيبى ندارد و نشان دهنده ى مردمى و خاكى بودن نماينده ى شيراز است!
ايشان اصلا بيخود عذر خواست. مگه اتفاقى افتاده كه آدم به خاطرش عذرخواهى كنه؟!
حالا اگه شماها عبوس اون وسط مى ايستاديد و مثل برج زهر مار به خانم موگرينى نگاه مى كرديد، به شما مى گفتند بيا! اينا رو نگاه كن! قيافه شون شبيه بخت النصره! زن بدبخت، حتما اين آدماي بد اخم رو ديده قالب تهى كرده و فردا خدا ميدونه ميره كشورش چيا پشت سر ما ايرونيا ميگه! ماها كه اينقدر خوش برخورد و شوخ طبع و خنده روييم!
بله. ايشون بيخود عذر خواست و شما هم بيخود موضوع امريكا و اروپا و شست رو پيش كشيديد.
همين چند وقت پيش يه خانم ماجراجوى خارجى، از غرب تا شرق ايران رو با پاى پياده طى كرد و بيچاره با تمام مردم وسط راه مجبور شد عكس و سلفى بگيره!
يه خانم و آقاي خارجى هم با دوچرخه مى خواستن از ايران عبور كنن كه موتوريا دنبال شون كردن كه خانم! آقا! كجا؟! پياده شين ما ازتون استقبال گرم به عمل بياريم! اون بيچاره ها هم به اميد استقبال گرم از دوچرخه هاشون پايين اومدن، و موتورى ها با دست و انگشت و غيره، چنان استقبال گرمى از خانومه كردن كه بيچاره ديد اگه يه لحظه بيشتر اونجا وايسه، استقبال، از گرمى به داغى مى كشه واسه همين با هزار بدبختى از دست استقبال كنندگان در رفتند!
چند سال پيش هم يه خانم خبرنگار خارجى رفت براى فيلمبردارى از زير برج آزادى و شروع كرد با مهربانى با نگهبان اونجا صحبت كردن، كه احساسات فيلميك، بر نگهبان مزبور فائق اومد و نره خر فكر كرد كه هر زن خارجى بهش خنديد ميتونه اونو ماچ عاشقانه كنه و گرفت دختر ه رو ماچ سينمايى كرد كه دخترك از شدت ناراحتى نزديك بود همونجا پخش زمين بشه!
بعله!
ما ايرونيا، بخصوص مردان ايرانى، و بخصوص مردان مقيد به آداب و رسوم اسلامى، و باز بخصوص مردان حكومتى مون، خانمِ موبور فرنگى كه مى بينيم يك احوالاتى به ما دست ميده، كه نگو و نپرس. يعنى به صغير و كبير رحم نمى كنيم. مثه اون ديپلماتى كه توو استخر چسبيد به دختر بچه هه به خاطر اختلاف فرهنگى.
شما همينو بگو! ديگه اين داستان چيه كه من فلان شعار رو به فارسى دادم، خانم موگرينى هم به من شست نشون داد!
بگو من از مانتيور روى ميز آويزون شدم؟! خوب كردم آويزون شدم!
من بودم بچه بودم به خبرنگار گفتم از فاطمه به تو اين گونه خطاب است، حالا نيشم تا بناگوش با ديدن موگرينى باز ميشه، خوب مى كنم نيشم رو باز مى كنم!
اون زمان بچه بودم خر بودم، حالا بزرگ شدم، نماينده ى مجلس شدم؛ عاقل و دانا شدم! تا چشم شما هم در بياد، حسوداى نديد بَديد!