سوال اين است كه: نخبگان ما دنبال چه نوع آزادى هستند و آزادى را براى چه مى خواهند؟
پاسخ اين سوال در نزد عامه ى مردم اين است كه خب! ما آزادى مى خواهيم براى اين كه آزادى خوب است و كشورهايى كه مردم اش از موهبت آزادى برخوردار هستند، پيش رفت كرده اند و ما هم خواهان پيش رفتيم...
اما نخبگان، طبيعتا پاسخ شان نبايد به اين شكل كلى و مبهم باشد.
ابتدا نگاهى مى اندازيم به آزادى هايى كه در گذشته، نخبگان ما «نداشتند».
مهم ترين آزادى براى نخبگان ما، آزادى بيان بود. به عبارتى نخبگان خواهان اين بودند كه آن چه در سر دارند، بنويسند و بيان كنند و جامعه را روشن كنند. حاصل اين آزادى، روشن گرى و تغيير بود -يا مى بايست باشد-. به همين خاطر است كه امروز هم هر كس سوداى روشن كردن جامعه را در سر دارد، -گيرم با بدترين روش ها-، به اشتباه روشنفكر ناميده مى شود. (قبلا توضيح داده ام كه ما در كشورمان ايران، تعداد زيادي «متفكر» داشته ايم و داريم، ولى «روشنفكر» به معناى دقيق كلمه نداشته ايم و نداريم، و اگر با اغماض به تعريف روشنفكر نگاه كنيم شايد چند ده روشن فكر فعال در سطح جامعه داشته باشيم كه تازه بيشتر آن ها ناشناسند. ما به خطا، افراد اهل فكر و متفكر را به علاوه ى افراد تحصيل كرده و اهل فرهنگ، «روشنفكر» مى ناميم. وارد اين بحث نمى شوم).
اما امروز، آزادى بيان به رغم تمام سنگ اندازى هاى حكومت اسلامى وجود دارد. آرى وجود دارد و اگر كسى شكايت كند كه به خاطر فقدان آزادى، نتوانسته اثرش را به جامعه برساند، سخن بيهوده اى مى گويد.
امروز از طريق اينترنت، انتشار مقاله در سايت ها، انتشار مقاله و مطلب در وبلاگ ها، انتشار كتاب به صورت ديجيتال و توزيع آن با فرمت پى.دى.اف يا در مرحله ى بالاتر با فرمت كتاب ديجيتال -كه بتوان آن را در كتابخوان هاى الكترونيكى دقيقا، مثل كتاب عادى مطالعه كرد-، توليد و پخش ويدئو با ساده ترين وسايل موجود و بدون كمترين هزينه، توليد و پخش برنامه هاى راديويى اينترنتى، و تمام اَشكال انتقال فكر به خواننده و بيننده و شنونده امكان پذير است و هيچ گونه هزينه اى در بر ندارد و نيازمند دريافت هيچ مجوزى از هيچ جايى نيست.
امروز، در ايران تحت سيطره ى حكومت اسلامى، با تمام بند و بست ها و فيلترينگ ها، هر كس بخواهد، به هر چه بخواهد، در اينترنت دسترسى دارد، از جمله كتاب و مقاله و ويدئو و صداى ضبط شده، آن هم با بهترين كيفيت.
سه دهه پيش اين امكانات وجود نداشت و يك متفكر، براى انتشار فكر و نظرش، بايد از هفت خوان هاى حكومتى و غير حكومتى عبور مى كرد و در نهايت اگر موفق به نشر اثرش مى شد، تنها يك عده ى سه چهار هزار نفرى به آن دسترسى داشتند. تعداد شنوندگان راديو، اگر چه مى توانست بيشتر باشد، ولى فرد متفكر كجا و راديوهايى مثل بى بى سى كجا؟! آن هم با يك برنامه يك ساعته، كه براى دريافت و شنيدن اش، بايد راديو را به گوش مى چسباندى و صداى پر خر خر و پر فش فش و نامفهوم را به زحمت مى شنيدى.
سه دهه پيش، اگر نخبه اي مي گفت آزادى، منظورش آزادى بيان بود. ولى امروز چه؟ اين آزادى هست، و در اختيار شخص هم هست، و نيازى به مراجعه به هيچ انتشاراتى و ايستگاه راديو تلويزيونى نيست. اهل فكر مى توانند در خانه شان بنشينند، هر كتابى خواستند بنويسند، هر مقاله اى خواستند بنويسند، هر برنامه تلويزيونى يا راديويى خواستند توليد كنند، و آن را با فشار يك دكمه، در كسرى از ثانيه، در سراسر جهان، دقت كنيد، در سراسر جهان پخش كنند.
سوالاتى كه مطرح مى شود اين است:
١- اگر اين طور است كه ما مى گوييم پس چرا اهل فكر ما اين كارها را نمى كنند؟
٢- اگر مى كنند، حاصل كارشان چه بوده و چه آثار موثرى توليد كرده اند و در اختيار جامعه قرار داده اند؟
پاسخ اين است:
١- برخى متفكران از وسايل و امكانات روز براى رساندن صدايشان به جامعه استفاده مى كنند.
٢- حاصل كار اين متفكران متاسفانه به اندازه اى نبوده و نيست كه قابل توصيف باشد.
اين تكرارِ همان حكايت تلخ است كه نويسنده اى از نبود آزادى مى نالد و خلق نشدن آثارش را به گردن اختناق و استبداد مى اندازد، ولى وقتى به خارج از كشور مى آيد و در كشورى آزاد اقامت مى گزيند، هيچ نوشته ى ارزشمندى از او منتشر نمى شود!
پس نخبگان ما در اين زمينه، نمره ى قبولى از جامعه نمى گيرند.
اما فكر كنيم كه همه ى متفكران ما، شروع كنند به توليد اثر. تصور مى كنيد، در باره ى چه چيز خواهند نوشت؟ فرض بگيريم كه از آزادى و مزاياى آزادى مى نويسند، ولى كدام آزادى و كدام مزاياى آزادى؟
به عبارتى، ما، دچار دردى هستيم، به نام «فقدان محتوا». اين فقدان محتوا فقط در اثر نيست؛ در مغز ما نيز هست. اغلب ما، امروز چيزى به درد بخور براى گفتن نداريم. اين يك واقعيت تلخ و ناگوار است. اغلب ما چيزى به درد بخور براى گفتن نداريم، به همين خاطر است كه نوشته هاى ما، برنامه هاى يوتيوبى ما، برنامه هاى صوتى ما، همه خالى از مطالب تازه و انديشه هاى تازه است. شما به كل توليدات اينترنتى ما كه نگاه كنيد، به سختى چيزى مفيد براى شخص و جامعه خواهيد يافت.
بايد قبول كنيم كه چنته ى ما خالى ست. ما آن قدر كه وقت براى گفتن حرف هاى تكرارى و بيهوده تلف مى كنيم، يك ده هزارم اش را صرف خواندن و تحقيق كردن و از همه مهم تر «فكر كردن» سيستماتيك و نظام مند نمى كنيم.
اغلب ما، همه چيز را مى دانيم، و نيازى به بيشتر دانستن نداريم. اغلب ما، با همان محموله ى فكرى چند دهه ى قبل وارد اين عصر و عرصه ى اينترنت شده ايم و با همان ها مى خواهيم جامعه ى خود را به سعادت و خوشبختى برسانيم.
و اين ها عبث است. عبث اندر عبث است.
من براى طرح موضوع از زاويه اى ديگر، همين مورد «آزادى» را مورد بحث قرار مى دهم.
در يك جامعه ى آزاد، مردم، فكرشان شكوفا مى شود. خلاقيت شان شكوفا مى شود. خلاقيت، فقط در امر هنر نيست؛ در همه ى زمينه هاست: در اقتصاد است، در صنعت است، در فن آورى ست، در تمام امور بشرى ست.
امروز وسيله اى در اختيار مردم جهان است، كه آزادى فردى و اجتماعى را برايشان به ارمغان آورده است. اين آزادى را به مردم جهان، فيلسوفان ليبرال، فيلسوفان آزادى خواه، فيلسوفان طرفدار اكثريت مردم، فيلسوفان طرفدار طبقه ى كارگر، فيلسوفان طرفدار نظام سرمايه دارى اعطا نكرده اند. هيچ دولت و حكومتى هم سدهاى استبداد را در هم نشكسته است.
اين وسيله چيست؟ اينترنت و زير مجموعه هاى آن.
وقتى مى گوييم زير مجموعه، هر قدر بينش مان وسيع باشد، هر قدر از جهان و اطراف و اكناف آن با خبر باشيم، باز نمى توانيم اين زير مجموعه ها را در ذهن خود به تصوير در آوريم...
اما اينترنت و زير مجموعه هاى آن يك شبه به وجود نيامده است. از سال ١٩٩٠ كه اينترنت در اختيار مردم عادى قرار گرفت، تا به امروز كه ٢٧ سال از آن زمان مى گذرد، پديده هايى در اينترنت به وجود آمده كه هيچ كس، مطلقا هيچ كس، نمى توانست به آن ها فكر كند. موضوع هايپر لينك ها و اتصال هاى صفحات و اطلاعات به هم از طريق كلمات موجود در صفحه، امروز يك امر عادى و ساده به نظر مى آيد حال آن كه اين تكنيك، باعث اتصال تك تك داده هاى بشرى به يكديگر مى شود.
زمانى كه سايت جست و جو گر گوگل در سال ١٩٩٦ طراحى شد، هدف آن يافتن برخى كلمات و لغات و نام ها بود. امروز گوگل، تنها يك سايت جست و جو گر نيست؛ يك نمايه است از بسيارى از داده هاى توليد شده توسط بشر.
زمانى كه فيس بوك توسط مارك زاكربرگ، در سال ٢٠٠٤ به شكل يك بازى دانشجويى به راه افتاد، هيچ كس، حتى خود پديد آورنده اش تصور نمى كرد كه اين سايت، تبديل به پلتفرمى براى ارتباط تك تك مردم دنيا با يكديگر از طريق نوشته و عكس و فيلم و صدا شود.
زمانى كه جف بزوس سايت آمازون را در سال ١٩٩٤ به وجود آورد، هدفش فروش كتاب بود. امروز آمازون مركزى شده است براى اختراعات فن آورانه اى كه چهره ى جهان را تغيير داده و همچنان تغيير خواهد داد.
آزادى يى كه موجب شد اينترنت در دسترس همگان قرار گيرد، با آزادى كسانى كه در اين عرصه به پياده كردن تفكرات نو و ايده هاى خلاقانه پرداختند تركيب شد، و «آزادى» را به نحوى شگفت انگيز در اختيار تك تك مردم جهان قرار داد. اين خواست دولت ها نبود، خواست نهادهاى رسمى نبود، خواست هيچ شخص مشخصى نبود. خودِ آزادى بود كه خودش را در زمان مناسب، از طريق فناورى ارتباطى، به مردم رساند، و خودش را در اختيار مردم قرار داد...
[ادامه دارد...]