Monday, Aug 28, 2017

صفحه نخست » در بارۀ حقوق بشر، آندره کنت اسپونویل، ترجمه:‌ م. سحر

André_Compte_Sponville.jpgاز انتشار بیانیۀ جهان شمول حقوق بشر که به وسیله مجمع عمومی سازمان ملل در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسید، پنجاه سال می‌گذرد (مقاله در ۱۹۹۸ نوشته شده است).

تازه از میان جنگ و توحش و دهشت بیرون آمده بودیم.
مقصود آن بود که از تکرار آن بد ترین بد * جلوگیری شود.
مبتکران در این اندیشه بودند که چنانچه همۀ حکومت‌ها به آن بپیوندند سرانجام حقوق بشر به اجرا درخواهد امد و به کرسی خواهد نشست.
بدینگونه این بیانیۀ صمیمانه با توافق جمعی آراء به تصویب رسیدبا ۴۸ رأی موافق، هیچ رأی مخالف و ۸ رأی ممتنع که عبارت بودند از: بلوک شوروی، آفریقای جنوبی، عربستان سعودی...)
این یک روز تقویمی مهمی برای تعهدی مشترک میان کشورهای گوناگون بود که برای نخستین بار در طول تاریخ با یکدیگر هم پیمان می‌شدند.
اما یک تعهد، هرچند هم که صمیمانه بوده باشد، جای عمل را نمی‌گیرد.

اگرهمۀ حکومت‌ها حقوق بشر را رعایت می‌کردند، آیا بازهم به وجود چنین بیانیۀ جهانشمول نیازی می‌بود؟
وچنین بیانیه‌ای به چه کار می‌آید، هنگامی که حکومت‌ها آنرا محترم نمی‌شمارند؟
پنجاه سال گذشته اما دهشت همچنان باقی ست.
همچنان جنگ‌ها و درهم آشفتگی‌ها داشته‌ایم و سر به نیست کردن‌ها و قتل عام‌ها.
اندونزی را به یاد بیاورید، الجزیره را، بیافرا را، کامبوج را و رواندا را...
حتی برده داری به نحو کامل ازمیان نرفته است و روزانه در بسیاری از کشورهایی که این بیانیۀ جهانروا را امضاء کرده‌اند، شکنجه و آزارانسان‌ها ــ که در بیانیه ممنوع اعلام شده ــ همچنان رواج دارد.
حق، هنگامی که نیرویی ضامن آن و بیانیه‌ای که ازابزار اجراء کردن خود، برخوردار نباشد واجد هیچ اهمیتی نیست.
ــ هیچ؟
ــ نه به طور کامل! و بگذارید بگوییم که این البته یک ایدآل (آرزو) است.
باوجود این و به رغم همه این‌ها یک ایدآل را هرگز نمی‌توان با «هیچ» برابرشمرد!
ایدآل، خود، یک هدف تعیین شده برای «عمل» است، یک هنجار و ضابطه است برای تعمق و تأمل.
از این رو به آن نیازمندیم، زیرا به خود معنای اندیشه و اقدام است.
ازدیدگاه فلسفی مشکل عمده همانا موضوع «جهانروایی» ** آن ست.
گاه می‌شنویم که می‌گویند:
ــ «این حقوق بشر از آنِ غرب است، به چه دلیل و به چه نامی قصد دارند تا آنرا به همۀ اهل کرۀ خاک تحمیل کنند؟»
ــ به چه نامی؟
به نام یک اندیشۀ بشری: به نام آزادی، برابری، برادری، عدالت... به نام جهانروایی انسانی.
می‌توان پذیرفت که: این ارزشها درغرب تولد یافته یا در آنجا به شکوفایی بیشتری رسیده‌اند.
آری می‌توان پذیرفت (هرچند این سخن میانبُر زدنی بیش نیست)، اما هرگز نمی‌توان گفت که این ارزش‌ها متعلق یا منحصر به کسی ست.
فلسفه در یونان به دنیا آمده. این به معنای آن نیست که برای فلسفه ورزیدن می‌باید یونانی بود.
نوعی اندیشه (ایدۀ) خدا در خاورمیانه تولد یافته است. این به معنای آن نیست که برای باورداشتن به آن، می‌باید یهودی یا عرب بود.
نوعی ایدآل «محبت و همدردی» *** در شرق بودایی پیدایش یافته است.
این به معنای آن نیست که می‌باید آسیایی یا بودایی بود تا شکوه آنرا دریافت.
اندیشه‌ها (ایده ها) دارایی ویژۀ هیچ ملت و قومی نیستند.
ارزش آنها تنها به ظرفیت وقابلیتی ست که دراختیار همۀ بشریت قرار می‌دهند.
ــ و حقوق بشر؟
ــ حقوق بشر ارزشی ست جهانروا یا در هرحال، جهانروایی پذیر که به ما فرصت همزیستی ارمغان می‌دارد.
این نکته که بعضی کشور‌ها در برخی از برهه‌های تاریخ خود (یونان و روم در روزگار باستان و اروپا و آمریکا در سدۀ هجدهم) توانسته‌اند بیش از دیگران به رویش و پویش آن یاری برسانند، می‌تواند سخنی درست باشد و برعهدۀ مورخان است که تأیید کنند و در صورت لزوم آنرا شرح و بسط دهند.
اماهمۀ اینها برای آن که این گونه کشور‌ها از ابتلا به بد ترین آفات درامان بمانند (تفتیش عقاید **** و نازیسم نیز در اروپا متولد شده اند) کفایت نمی‌کنند و کافی نیستند تا مانع شوند که ملت‌های دیگرنیزبه سهم خود و به شیوۀ خود از چنین مسیری دور بمانند.
این که همۀ انسان‌ها به هر جنس و نژاد و مذهبی که هستند، به لحاظ حیثیت انسانی از حقوق مساوی برخوردار شوند، اصولی نیستتند که خاص یک فرهنگ در تقابل با فرهنگ‌های دیگر باشند: بل این اصلی مشترک و فرصت ساز است برای همۀ فرهنگ هایی که همزیستی و احترام متقابل را می‌پذیرند:
اصل انسانیت یا انسانیت به عنوان یک اصل.
ــ آیا این اصلی ست جاودانه؟
ــ چرا می‌باید چنین باشد، در حالیکه انسانیت، خود نیز، جاودانه نیست؟
این واقعیت که حقوق بشر محصول تاریخ است ــ و نه ثمرۀ مطلق و ازین رو نسبی ست ــ موجب الغاء آن نمی‌شود. درست به عکس فرصتی برای موجودیت آن فراهم می‌کند.
ــ این حقوق از کجا آغاز می‌شوند و درکجا توقف می‌کنند؟
ــ تصمیم گیری در بارۀ این مسئله بر عهدۀ انسان هاست.
حقوق بشر یک مذهب متکی به وحی نیست. وبه هیچ وجه یک مذهب نیست: تنها یک اخلاق خُرد و ناچیزی ست که بیان حقوقی یافته و پس از چندین هزارسال بسیاری از انسان‌ها تقریباً بر سر آن به توافق رسیده‌اند. سرسری انگاشتن و بی اعتنایی به آن کاری ست نادرست.
این اجماع عمومی هرچند ناکامل و بی ثبات، به تنهایی جای مدنیت را نخواهد گرفت، اما از هیچ بهتر است و البته بسیار بهتر از شرّ * (بدترین) است
مارکس حقوق بشر را به شکلی که در قانون اساسی فرانسه (۱۷۸۹ و۱۷۹۳) بیان شده بود مورد انتقاد قرار می‌داد و آنرا «حقوق اعضاء جامعۀ بورژوازی» می‌شمرد. به سخن دیگر آنرا حقوق «فردِ خودخواهِ مستقل» می‌نامید.
این البته سخنی جز اعتبار بیش از اندازه قائل شدن برای بورژوازی نبود که خود، نه فرد را اختراع کرده است و نه استقلال را و علاوه بر این سخنی ست که اعتبار اندک برای جامعۀ انسانی قائل می‌شود.
این نکته که حق آزادی، حق مالکیت، حق امنیت، که مارکس به عوان نمونه برمی شمارد جزء حقوق فردِ خوادخواه تلقی شوند می‌تواند درست باشد. امااین واقعیت حقوق بشر را بی اعتبار نمی‌کند زیرا واقعیت آن است که ما خودخواهیم.
منتظر نمانیم تا جامعۀ بشری از جمع مقدسان تشکیل شود تا در چنین روزی، حقوق برابر برای زنان و مردان را به رسمیت بشناسیم. و نیز منتظر رسیدن زمانی نباشیم که دیگر از حق بی نیاز باشیم تا بتوانیم حرمت نهادن به این حقوق را به خود بقبولانیم. (چرا که گویا قراربر این است که روزی عشق و جوانمردی بر تخت بنشیند...)
این واقعیت که ما برای خود خواهی خود نیز صاحب حق باشیم نکتۀ مؤثری ست برای گوشزد کردن به همه گونه تمامیت خواهی ها***** (توتالیتاریسم ها) که همواره بر آنند تا فرد را در محرابِ جمع، قربانی کنند.
اما این سخن که هر انسانی به همان اندازه صاحب حق است که من، خود، نکته‌ای ست به حق برای یاد آوری و گوشزد کردن ِ نفسِ خودخواهی.
«اصل طلایی» اخلاق چیزی ست که اروپا آنرا اختراع نکرده و چنین ادعایی سخت از واقعیت به دور است، زیرا حضورِ آنرا به شکل هایی گوناگون در همۀ تمدن‌ها می‌توان مشاهده کرد: «هربد که به خود نمی‌پسندی، به دیگران مپسند».
خود خواهی با توسل به چنین اصلی ست که به جهانروایی راه می‌یابد: این رازی ست نهفته در «حق» و در «اخلاق».
.............................................
آندره کنت اسپونویل
برگردان:‌م. سحر

یادداشت:
+ Le pire
++ universelle
+++ Compassion
++++ Inquisition
+++++ Totalitarismes
............................................................................................

آندره کنت اسپونویل. استاد فلسفه دردانشگاه سوربن، از فیلسوفان برجسته معاصرو
عضو کمیته ملی اتیک فرانسه ست.
کنت اسپونویل آثار متعددی دارد که برخی از آنها به فارسی هم ترجمه شده است.
اثر مشهور او فرهنگ فلسفی ست که به وسیله انتشارات دانشگاهی در پاریس منتشر شده است.
کتاب مشهور دیگر او «رسالۀ کوچک در باره فضیلت‌های بزرگ» است که به بیش از ۲۰ زبان از جمله بهز بان فارسی منتر شده است
این مطلب از یکی از کتاب‌های او به نام «طعم زیستن» که در واقع مجموعه‌ای از گفتار‌های وی است برگزیده شده است.
این مطلب نخستین بار در آوریل ۱۹۹۹ در نشریه «اسپری» انتشار یافته بوده است.
اطلاع بیشتر دراین لینک قابل دسترسی ست.
https://fr.wikipedia.org/wiki/André_Comte-Sponville

از کتاب
Le goût de vivre
André Compte-Sponville

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy