از معایب «اپوزیسیون»ِ اهل قلم، که یکی و دو تا هم نیست یکی این است که همیشه در حال از این شاخه به آن شاخه پریدن و موضوع اصلی را با هزار موضوع فرعی قاطی کردن است!
این، یکی از شیوه های «افسران جنگ نرم» حکومت نیز هست که بحث های مهم و اصلی را به بیراهه بکشانند و در این امر بسیار موفق نیز هستند.
امروز، یکی از مقامات مهم قضایی حکومت اسلامی در آلمان است. مخالفان حکومت فرصت دارند برای افشای جنایت های او و از همه مهم تر «درس ها و فتواهایی که برای انجام جنایت می دهد».
امروز، کسی در خاک آلمان حضور دارد که فتوای به صلیب کشیدن انسان داده است. فتوای از بلندی افکندن انسان. فتوای سوزاندن انسان. فتوای بریدن دست و پای انسان، آن هم به شکلی که درد با آن همراه باشد. و این شخص با این طرز تفکر بالاترین مقام قضایی کشور بوده است.
امروز، کسی در خاک آلمان حضور دارد که فتاوی و فرامین جنایتکارانه و ضد انسانی اش به صورت نوشته شده و سندِ در دسترس در اختیار ماست...
آنگاه ما چه می کنیم؟! هیچ. به جای این جنایتکار، گریبان پزشک معالج او را می گیریم که چنین است و چنان است و دست اش با حکومت در یک کاسه است و چه است و چه است! به عبارتی خان را رها می کنیم یقه ی نوکر خان را می گیریم!
بیش از این وارد این بحث نمی شوم که هر جمله و هر کلمه در این باب بنویسم، من نیز در این دام بیشتر خواهم افتاد.
ما، ایرانیان خارج از کشور، باید آلمانی های آزادیخواه را با «دیدگاه های» فقهی و قضایی این موجود که اکنون در آلمان است آشنا کنیم و آن ها را به همصدایی با خودمان فرا بخوانیم.
ورود به بحث پروفسور سمیعی در این مقطع، یکی از بیجا ترین و بی محل ترین بحث هاست که باید از آن پرهیز کنیم.