یکی از نکاتی که در پی جنبش اخیر در ایران نظر مرا جلب کرد، ارائهی نظرات و تحلیلهای گاه بسیار «مشعشعانه»ای بود در باب طبقه یا طبقات شرکت کننده در این جنبش و مطالبات آنها.
جالب تر اینکه بیشتر کسانی که در تلاش برای غالب ساختن نظرات خود در این زمینه در رسانهها بودند، میانهی چندانی نیز با نگاه سنتی طبقاتی به تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، آنگونه که بطور مثال مارکسیستها دارند، نداشته و ندارند.
اینان، بیشتر همسو با نگرانی نظام از جنبش، با نادیده گرفتن آگاهانهی واقعیتهای جنبش از جمله نارضایتیهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... مردم بر اساس وظیفهی ولایتمدارانهی خود عمل کرده و عمل میکنند. یعنی بازتاب رویدادهای ایران آنگونه که دستگاه تبلیغاتی - اطلاعاتی ولایت میطلبد.
در این مسیر، تحلیلگران و گزارشگران ولایتمداررویدادهای ایران، علاوه بر داخل، رسانههای جهان آزاد را نیز جولانگاه عرضهی نظرات و تحلیل هائی ساختند بی ارتباط با واقعیتهای رویدادهای ایران والبته مرتبط با کرامات نفتی ولایت!
بررسی یک نمونه از این مطالب، سخن مرا روشن تر میسازد. این نمونه، نوشتهی سید ولی رضا نصرست که همچون پدر (سید حسین نصر)، همواره درنوشتهها، سخنرانیها و اقدامات دیگرش از فروشندگان «دموکراسی دینی- شیعه» به ویژه به مشتریان آمریکائی ست.
در همین مسیر، وی مطلبی را در مورد علل، چگونگی و پی آمدهای جنبش اخیر در ایران، ابتدا به زبان انگلیسی در نشریهی «آتلانتیک» (که پاتوق چنین مطالبی ست) و سپس با عنوان «هراس از قیام ژاکوبینی تهران را آرام نگه داشت»، منتشر ساخته است.
خلاصهی مطلب این استاد تمام وقت دانشگاه ارجمند «جانز هاپکینز» اینهاست: «تظاهرات در ایران تنها مطالباتی اقتصادی داشته و نه سیاسی و شرکت کنندگان در آن تنها طبقه فقیر و فرودست بوده است. اعتراضات درتهران چندان بروز و جلوهای نداشت و در شهرهای دیگر نیز شعلههای کوچکی بود که به علت عدم آمادگی نیروهای انتظامی فرصت بروز یافت». اما یک نتیجهی مشعشعانهی دیگراینکه: «اگر ثبات به تهران بستگی دارد، در این صورت تظاهرات باعث تحکیم جایگاه سیاسی روحانی شده است».
این سخنان تازه نیست، بل، از همان سخنانی ست که بخش بزرگی از دستگاه تبلیغاتی داخلی نظام در داخل پیش میبرد و در خارج نیز کارگزاران و پادوهای (لابی) نظام به ویژه در آمریکا سعی دارند به فعالان در عرصه سیاست و قدرت در آمریکا بقبولانند. شکل دبگر این سخنان اینگونه است که: «هر آنچه در ایران وی گذرد از جمله تظاهرات اخیر، جنگ و جدال و بگو مگوبین دو جناح حکومت است، اصولگرا و اصلاح طلب و میبینید که این از برکات دموکراسی دینی درایران است که مجال طرح این اختلافات و حتی تظاهراتی اینچنین روی میدهد». چیزی که به گفته پادوهای حکومت (لابی) «در منطقه نمونهی دیگری ندارد».
بی اساس نبود که پرزیدنت اوباما برای دموکراسی ملایان تهران غش و ضعف میرفت و میگفت ایران تنها کشوراسلامی ست که ۳ رئیس جمهوری پیشین دارد.
گفته شد و میشود که رفت و آمد ولی رضا نصر و کسانی چون او به کاخ سفیدر آن دوران در غش و ضعف پرزیدنت اوباما برای دموکراسی ملایان بی اثر نبود.
و اما از آن رفت و آمدها که بگذریم سخن کنونی سید ولی رضا نصر از همان مطلب غلط و منحرف کننده است، چرا؟
عرض میکنم.
به اختصار اشاره میکنم که «ژاکوبین»های مورد اشاره او دارو دستهی انقلابیون افراطی در انقلاب فرانسه بودند که حدود ۴ سال پس از انقلاب فرانسه به قدرت رسیدند و با اعدامهای مستمر و کشت و کشتارهای انقلابی به رهبری «ماکسیمیلین روبسپیر»، صفحه خونینی در تاریخ فرانسه نقش زدند که هنوز که هنوزست از آن دوران به عنوان دوران وحشت و از حکومت یکسالهی آنان با عنوان حکومت وحشت یاد میکنند.
با نگاه به عملکرد انقلابیونی مکتبی دراین حدود ۴ دهه، من به سید تمام وقت در جانز هاپکینز اطمینان میدهم که اصلا نگران آمدن ژاکوبینهای به ایران نباشد چرا که ژاکوبینهای اسلامی - ایرانی آمدهاند، خیلی پیشتر آمدهاند. آنها در بهمن ۵۷ درایران به قدرت رسیدهاند و تا به حال چند پوست هم انداختهاند. نه تنها این، بل اگر در امواج انقلاب فرانسه گیوتین روبسپیر و دارو دستهاش حدود سالی پائین و بالا رفت، طنا دار و گلولهها و شکنجههای منجر به مرگ توسط ژاکوبینهای اسلامی- ایرانی نزدیک به ۴۰ سال است از مردمان ایران جان میگیرند.
نکتهی دیگر اینکه این سید تمام وقت در جانز هاپکینز بر خلاف شیوهی سخن گوئی از کرسی استادی چنین دانشگاهی، سند و آمار معتبری که نشان دهد شرکت کنندگان در جنبش اخیر در ایران تنها طبقهی فرودست بودهاند ارائه نمیدهد. او حتی به این نیز اشاره نمیکند که آنچه «طبقه متوسط» شهری نامیده میشود مدتهاست در ایران تعریف اقتصادی خود را ازدست داده است. به سخنی دیگر، در پی قیام ژاکوبینهای ایرانی- اسلامی در سال ۵۷، جامعهی ایرانی از بابت اقتصادی به مرور به دو طبقهی اقلیت ثروتمند با طیفهای مختلف ولایتمداری و اکثریت فقیر تبدیل شده است. آیا حاشیهی پائینی طبقهی بالا وحاشیه بالائی طبقهی دوم را در جمع از نظر اقتصادی میتوان طبقهی متوسط نامید؟ شاید، اما این طبقه کم جمعیت، آنطور که سید ولی رضا نصر تاکید کرده است، لزوما حامی جناحی در حکومت نیست. اینرا نیز گفته باشم که در حکومت ژاکوبینهای اسلامی - ایرانی طبقهی متوسط فرهنگی و اجتماعی ایران از نظر اقتصادی عملا بخش بزرگی از طبقهی فقیر و تهیدست به شمار میآید.
فکر نمیکنم این سید لابی ولایت نداند که بسیارند از معلمان و اساتید دانشگاههای ایران وکسانی دیگر چون این اقشار اجتماعی و فرهنگی که پیشتر از نظر اقتصادی در طبقهی متوسط جای داشتند، سالیان درازی ست برای گذران زندگی خود گلیم زیر پای خود را نیز فروختهاند و در مواردی حتی کلیه خود را.
اما سید ما با مغلطه بافی خود، همانطور که پیشتر اشاره کردهام میخواهد این نتیجه را القا کند که آنچه درایران گذشت (ونیز در زیر پوست جامعهی ایران همچنان درانتظار فرصت بروزی دیگردر جریان است) چیزی نیست جزجدال داخلی و خانگی میان دوجناح خیمهی ولایت که نتیجهی آن «تحکیم جایگاه سیاسیروحانی بوده است»!
در ماست بندیها اگر کسی بپرسد چگونه میتوان از دوغ مربای آلبالو گرفت، قطعا پاسخی به فراخور شوخ طبعی ماست بند مربوطه خواهد یافت اما بر خلاف روال مشترک تولید درهمهی ماست بندیهای جهان، ظاهرادر مباحث و عرصههای سیاسی به ویژه در مورد ایران چنین نیست و هستند کسانی در این عرصه که از دوغ، مربای آلبالو میگیرند.
گذشت آنزمانی که از کرامات شیخ ما این بود که شیره را میخورد ومی گفت شیرین است، اکنون، سالهاست شیخ ما فراتر از شیره وشیرینی کرامات نفتی بسیار دارد از جمله اینکه نه تنها از دوغ مربای آلبالو میگیرد، بل، سادات تمام وقت صادراتیاش به واشنگتن نیز میتوانند از جنبشی که اساس نظام و مآلا همهی نهادها و کارگزاران آنرا نیز نشانه گرفت، نتیجه بگیرند «جایگاه سیاسی روحانی را تحکیم کرده است». یعنی آن مرگ بر روحانیها و «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا» هم نه کشک، که مربای آلبالو!
سید تمام وقت ما لزومی نمیبیند اشاره کند که بیشتر شرکت کنندگان در تظاهرات اعتراضی اخیر، به گواه گزارشهای تصویری بسیار، جوانانی بودند که در پی به قدرت رسیدن ژاکوبینهای اسلامی - ایرانی به دنیا آمدهاند. در کنار این موضوع، همانطور که پیشتراشاره کردم، از دیگر کشفیات مشعشعانهی او یکی هم اینکه جنبش هدف سیاسی نداشت!
درست که ما از سادات نیستیم اما ما هم کشفیاتی داریم از جمله اینکه، از کشف سید چنین بر میآید که گاه ولایتمداری سادات تمام وقت باعث از میان رفتن قدرت شنوائی آنان میشودو قطعا از همین روست که سیدواشنگتن نشین نشنید که مردم شعار دادند:
«جمهوری اسلامی نمیخواهیم»، «حکومت آخوندی نمیخواهیم»، «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»، «میمیریم، میمیریم، ایرانو پس میگیریم»، «خامنهای حیا کن، مملکتو رها کن» و شعارهای گوناگون دیگر در نخواستن حکومت فقیه و نیز درمواردی از جمله در مشهد، قم و خمین درستایش از نظام پیش از انقلاب وپهلوی، یا «ایران وطن ماست، کوروش پدر ماست»، یا «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران».
اینها نمونه هائی ست از بسیار شعارهای دیگر که به روشنی طیفی از مطالبات سیاسی مردمان معترض رادر تهران و بسیاری ازشهرها و روستاهای ایران عیا ن ودر مجموع دو خواست را مطرح میساختند. یکی بطور متحد «نخواستن حکومت یا نظام فقیه» و دوم «پیشنهاد یا ابراز تمایلهای مختلف برای نوع نظامهای حکومتی مطلوب معترضان».
اما گفتم، سادات و غیر و سادات ولایتمدار ما، درست که با برخورداری از کرامات ولایت، از ماست، مربای آلبالوهم میمیگیرند ولی در مواردی حس ناقابل شنوائی خود را از دست دادهاند.
در واقع ولایتمداری در دوران معاصر مثل تفنگ «حسن موسی» یا تفنگ «برنو» است. وقتی با آنها شلیک میکنی، لگدی هم به تیر انداز میزند. از همین روست که نه تنها سید ولی رضا و امثال او در خارج، بلکه در خود ایران نیز ژاکوبینهای ولایتمدار در اثر کرامات میلیون و میلیارد دلاری شیخنا که همان ولی فقیه باشد، بینائی خود رانیزازدست دادهاند. بی علت نیست که اینهمه میلیون ایرانی معترض را نمیبینند و آنچه را که در ایران روی داد، کار «دشمن» و «خارجی» میخوانند.
همان دشمن و خارجی که این سید تمام وقت در رفت و آمد بین تهران و اشنگتن، چون همتایان خود، میکوشد با مطالب خوددر نشریاتی چون «آتلانتیک» و رسانههای دیگر، همچنانکه در دوران پرزیدنت اوباما، آنانر رابه حمایت از ولایت «ژاکوبین» در تهران جلب کند.