گروه سیاسی خبرگزاری آنا - پس از آنکه دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا بعد از حدود 2 سال کش و قوس فراوان خروج این کشور را از توافق هستهای با ایران اعلام کرد، همه نگاهها به سمت اروپا دوخته شده است. چه اینکه جمهوری اسلامی ایران بلافاصله از زبان حسن روحانی اعلام کرد چند هفته آینده فرصتی است تا اروپا از منظر دیپلماتیک اثبات کند توان ارائه تضمینهای لازم برای جبران خسارتهای ناشی از خروج آمریکا از برجام را دارد یا خیر؟
گرچه بعد از این اظهارات، موضوع بیاعتمادی به اروپا همچون گذشته نقل محافل عمومی و تیتر رسانههای خبری شد، اکنون سوالی که مطرح میشود این است که آیا میتوان با وجود اروپا به برجام ادامه داد یا اینکه به قاره سبز نیز نمیتوان همچون ترامپ اعتماد کرد؟ روابط ایران و آمریکا بعد از این اقدام ترامپ چه حال و هوایی خواهد داشت.
هوشنگ امیر احمدی استاد دانشگاه راتگرز آمریکا به سوالات آنا در این خصوص پاسخ گفته است.
لازم به ذکر است این مصاحبه بعد از خروج آمریکا از برجام و قبل از سخنرانی آقای مایکل پمپئو وزیر امورخارجه امریکا در 31 اردیبهشت انجام شده است. در آن سخنرانی،سیاست جدید امریکا در قبال ایران به صراحت مطرح شده است. همانطور که در این مصاحبه پیش بینی شده است، سیاست جدید امریکا برداشتن وضعیت "نه جنگ و نه صلح" در رابطه دو کشور و نگهداشتن دو گزینه "عادی سازی" و "فشار به غایت" است.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
*با توجه به خروج آقای ترامپ از برجام و تصمیم به تحریم شرکتهای فعال با ایران، آینده روابط آمریکا با ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
-اکثریتی از "روشنفکران" در داخل و خارج ایران، انتظار، در واقع حتی اعتقاد، داشتند که برجام به بهبودی رابطه ایران و امریکا بیانجامد. من جزء نادر کسانی بودم که عکس این را میدیدم و نگران بودم. متاسفانه پیشبینی من درست بهوقوع پیوسته است. مینویسم "متاسفانه" برای اینکه من بیش از 30 سال برای بهبود این رابطه زحمت کشیده بودم و نمیخواستم ببینم که وضعیت رابطه بدتر شود. این وضعیت نتیجه مذاکرات هستهای است که هم از نظر روشی و هم از نظر بینشی اشتباه پیش رفت. من در باره این اشتباهات به تفصیل و بسیار وسیع دراین چند سال گذشته نوشتهام و لازم به تکرار نمیبینم. امروز رابطه دو کشور در پایینترین سطح خود در چند دهه گذشته قرار دارد. دولت ترامپ بهاحتمال بسیار زیاد تحریمهای جدی و جدیدی را علیه ایران اعمال خواهد کرد و شاید هم در مسیر براندازی یا ترغیب به آشوب داخلی برنامهریزی کرده باشد.
آینده نزدیک رابطه ایران و آمریکا تاریک است اگرچه میتوانم اطمینان بدهم که جنگی درکار نیست مگرعامل "تصادف" وارد معرکه شود. اما از تحریم و تهدید و بلوکه کردن کشور حداکثر استفاده خواهد شد مگر طرفین از مسیر امروزی خارج شوند. توپ بازی برای این خروج در زمین ایران است. آمریکا هیچ دلیل و یا انگیزهای برای تعویض مسیر ندارد. هدف واشنگتن خلع سلاح جمهوری اسلامی، تضعیف ایران، و شاید هم براندازی نظام اسلامی است. متاسفانه ایران ارزش استراتژیک گذشته خود را برای آمریکا از دست داده و در عوض به یک دشمن تبدیل شدهاست. آمریکا ضمنا بعد از 40 سال از دست ایران و این وضعیت "نه جنگ و نه صلح" خسته است. یعنی مشکل فقط دشمنی نیست بلکه این یاس و بیحوصلگی و بیگزینهگی هم هست. در چهل سال گذشته، امریکاییها همه نوع تئوری و فکری را روی جمهوری اسلامی پیاده کردهاند و نتیجه نگرفتهاند. یک وقت میخواستند "رفتار" نظام اسلامی را عوض کنند، وقت دیگری خواستهاند "تغییر رژیم" کنند و یک وقت هم سعی کردهاند با یک جناح علیه جناح دیگر کار کنند و غیره. امروز دوباره برگشتهاند به سوی تغییر رژیم. این بار اما ترامپ واقعا میخواهد این رابطه را "رومی روم یا زنگی زنگ" کند.
من از همان روز اولی که ترامپ وارد کاخ سفید شد، مستقیم و غیر مستقیم به دولت آقای روحانی مشورت دادم که ترامپ هم یک "تهدید" است و هم یک "فرصت"، و پیشنهاد کردم که با دولت او مذاکره کند، حتی سر همین برجام. وسیلهای هم فراهم کردهبودم که آقای روحانی و آقای ترامپ با هم گفتگوی تلفنی بکنند. طی مقالهای چگونگی این مذاکرات را هم توضیح دادم، ولی متاسفانه به دلیل "مقدس" بودن برجام و سایر دلایل، دولت ایشان به این امر بیتوجه ماند. هنوز هم به اعتقاد من برای مذاکره با دولت ترامپ خیلی دیر نشده اگرچه بسیار مشکل شدهاست. از همان اول معلوم بود که ترامپ بلایی سر برجام میآورد مگر اینکه حرفش شنیده شود. متاسفانه بجای اینکه دقیقتر به ترامپ گوش بدهند، آقای روحانی و دیپلماتهای ایشان به اروپاییان و سازمان ملل تکیه کردند. ارزیابی آنها که "ترامپ نمیتواند از برجام خارج شود چون این یک قرارداد چند جانبه است و تضمین شورای امنیت سازمان ملل را دارد" اشتباه بود. تعجب من همیشه در این بود که بر اساس چه موازین یا معیاری آقای رئیس جمهور و دیپلماتهای ایشان چنین میاندیشیدند در حالیکه باید میدانستند که هیچ کشوری با امضا یک توافقنامه حاکمیت ملی خودش را در اختیار کسی نگذاشته و نمیگذارد. - آن هم آمریکا!
آقای ترامپ درخواست یک مذاکره "جامع" را کردهاست و من هم فکر میکنم برای حل مشکل دو کشور راه دیگری وجود ندارد. من اگر جای رهبر ایران بودم، ایران را از برجام خارج میکردم (ولی فورا به غنی سازی برنمیگشتم) و بعد بلافاصله اعلان آمادگی برای یک مذاکره جامع توسط یک تیم جدید با دولت آقای ترامپ میکردم. آقای روحانی به اشتباه دوباره دنبال اروپا افتادهاست. این روش با عزت و منافع ملی ما سازگار نیست. مذاکره غیر مستقیم با آمریکا از طریق اروپا و آن هم درحالیکه ایران در برجام مانده است هم بدترین گزینه ممکن است و این راه بینتیجه را هم قبلا از 2003 برای 9 سال پیمودند. این را هم اضافه کنم که متاسفانه دولت آقای روحانی و دیپلماتهای مذاکره کننده آنها دیگر پیش اروپا و آمریکا صلابت لازم را ندارند. این درحالی است که ایران با دستهای خالی از غنی سازی صنعتی مذاکره کند. طی مذاکرات هستهای ایران اهرم صنعت پیشرفته غنی سازی خود را داشت ولی دولت روحانی نتوانست از آن استفاده موثر بکند. بدون چنان اهرمی، ایران این بار باید با یک تیم بسیار بزرگ و با صلابت و آگاه به فرهنگ سیاسی آمریکا و بطور بسیار شفاف با مردم ایران وارد میدان شود. در این تیم باید برای متخصصین "غیر خودی ایرانی" و نظامیان حتما نقشی درنظر گرفت.
*علت دشمنی آمریکا با انقلاب ایران و قبل از انقلاب که اسناد آن در سفارت این کشور به دست آمد تا کنون در مراحل مختلف چیست؟
-در مجموع، رابطه ایران و آمریکا از عواملی نظیر جغرافیای راهبردی، فضاهای سیاسی، تضاد منافع، استفاده نادرست از قدرت و سیاستهای غلط رنج میبرد. متاسفانه درک اشتباه و ناتوانی در پیداکردن یک راه حل منطقی هم بی اثر نبودهاند. البته وضعیت این رابطه همیشه دچار عوامل بحران زا نبودهاست. درواقع میشود چهار دوره را در رابطه ایران و آمریکا مشخص کرد. دوره اول از اواسط قرن نوزده شروع میشود و تا اواسط قرن بیست ادامه دارد. در این دوره، امریکاِئیان کم و بیش نه تنها با ایران مشکل خاصی نداشتند که کمک هم میکردند. حتی یکی از جوانان آمریکا بنام هاوارد بسکرویل در کنار انقلابیون مشروطه در تبریز شهید شد. آمریکایی دیگری بنام مورگان شوستر سیستم اقتصاد و مالیات کشور را سروسامان داد.
در اواخر این دوره، متفقین جنگ جهانی دوم، شامل آمریکا، برای رساندن اسلحه و مهمات به شوروی سابق که درحال جنگ با نازیهای هیتلر بود، ایران را اشغال کردند، رضا شاه را تبعید و محمدرضا شاه را روی کار آوردند. این عمل متفقین برای ایران بسیار گران تمام شد تا جایی که میلیونها ایرانی جان خود را بدلیل امراض و قحطی و غیره از دست دادند. این اولین موقعی بود که آمریکا در ایران یک تاریخ منفی برای خود میساخت. با این وجود، آمریکا با حمایت از تمامیت ارضی ایران در مقابل استالین که نخواسته بود بلافاصله بعد از پایان جنگ مناطق تحت اشغال ارتش سرخ را به کشور برگرداند نام نیکی را هم برای خود بجا گذاشت. از این تاریخ به بعد تا انقلاب 1357، ایران در وسط جنگ سرد بین آمریکا و شوروی سابق گیر کرد. در این میان، انگلیسیها هم جای خود را به آرامی به امریکائیان بعنوان قدرت خارجی برتر دادند و رابطه ایران و آمریکا وارد مرحله دوم خود شد.
در این مرحله، "مبارزات ضد امپریالیستی" ایرانیان ملی و چپ هم به آرامی بسوی آمریکا کشیده شد. حزب توده، مهم ترین حزب آن دوران، که از هواداران سرسخت حکومت سوسیالیستی بلشویکها بود، ضدیت با آمریکا را درون فرهنگ سیاسی کشور برد و دائما و هرچه بیشتر به آن دامن زد. با این وجود، هنوز آمریکا در ایران به "شیطان بزرگ" تبدیل نشده بود. کودتای 28 مرداد 1332 علیه دولت دکتر مصدق نقطه عطف جدید رابطه بین دوکشور شد. از این تاریخ به بعد، رابطه وارد مرحله سوم میشود که در طی آن حکومت شاه طرفدار سرسخت آمریکا شد و نیروهای مخالف شاه دشمنان سرسخت آمریکا. این وضعیت ادامه داشت تا انقلاب 1357. در این مقطع رابطه دوکشور وارد مرحله چهارم خودش میشود و آمریکا رسما از طرف مرحوم آیتالله خمینی شیطان بزرگ خوانده میشود. این انقلاب علاوه بر دیکتاتوری شاه، سلطه آمریکا بر ایران را هم هدف قرار داده بود که از اولین نتایج آن گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران بود.
از اینجا دیگر، رابطه دوکشور بطور مارپیچی تیره شد. کودتای نوژه و بعد جنگ عراق علیه ایران، هر دو را انقلابیون به اسم آمریکا ثبت کردند و آمریکا هم تحریمهای خودش را علیه ایران شروع کرد. متعاقبا حوادثی نظیر جنگ کشتیها و سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران و اقدامات ایضائی ایران علیه آمریکا نظیر حمایت از حزبالله و سایر نیروهای اسلامی در حمله به تاسیسات و منافع آمریکا در منطقه مشکل رابطه را هرچه بیشتر پیچیدهتر و عمیقتر کرد. متاسفانه در این 40 سال گذشته، جز در چند مورد دوره زمانی ویژه، رابطه دو کشور هر روز دستخوش تضادها و حوادث ناگوار بوده است. یک ضرب المثل چینی میگوید "اگر بخواهی مرا دشمن خودت بکنی، حتما میتونی." جمهوری اسلامی ایران و امریکا خواستند همدیگر را دشمن کنند و موفق شدهاند.
پس اگر بخواهیم به این سؤال جواب دهیم که چرا آمریکا میخواهد ایران را تضعیف کند و در عین حال هم میخواهد رژیم را عوض کند باید گفت که مشکل آمریکا، نظام جمهوری اسلامی است و آمریکا میگوید با این نظام مشکل و مسئله دارد و این نظام هم، یعنی جمهوری اسلامی ایران، آمریکا را دشمن کرده و آمریکا هم دشمن شده است. از سوی آمریکا اساس این دشمنی، از دید من، گروگانگیری است. ما در آمریکا دوستان خوبی هم برای ایران داریم و زیاد هم هستند. اکثریتی از مردم آمریکا هم جنگ نمی خواهند و از جنگ اصلاً خوششان نمی آید. با این وجود اکثریتی از مردم، و نه فقط دولت آمریکا، هم دشمن جمهوری اسلامی هستند و این علیرغم این واقعیت است که جمهوری اسلامی نمیخواسته این مردم هم دشمنش بشوند و خودش هم دشمن آنها نیست.
نمیخواهم ریشه دشمنی دو کشور را به بدبینی انقلابیون نسبت به مقاصد آمریکا در رابطه با انقلاب اسلامی که نتیجهاش گروگانگیری شد، و بعد تاثیر گروگانگیری بر حافظه سیاسی آمریکائیان تقلیل دهم با این وجود باید تاکید کنم که آن بدبینی و این گروگانگیری ضربه مهلکی به رابطه ایران و آمریکا زد. من در سال 1998 یک گروگانگیر ایرانی را با یک گروگان آمریکایی در فرانسه در ساختمان یونسکو و چند شبی هم در هتلی در پاریس کنارهم گذاشتم تا ضمن ملاقات و صحبت کدورت زدایی بشود. در سال 2000 میلادی هم خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، را قانع کردم که از ملت ایران بابت کودتای 1953 و حمایت آمریکا از شاه و عراق در جنگ عذرخواهی کند. این اقدامات را انجام دادم تا شاید جمهوری اسلامی هم قانع شود که در مورد گروگان گیری اظهار تأسف کند. متأسفانه هنوز هم که هنوز است جمهوری اسلامی ایران حتی حاضر نیست بگوید این گروگانگیری کار اشتباهی بوده است.
باید بگویم که طی 44 سالی که من در آمریکا به سر می برم 39 سالش را با کابوس گروگانگیری زندگی کردهام. آمریکاییها از ایران خوششان نمیآید، شاید هم باید گفت خیلی بدشان میآید. البته استثنا هم وجود دارد. این حرف که در ایران پس از برجام زده میشد که "ایران هراسی" تمام شده، اساساً نادرست بود و نشان از درک غلط آنهایی میداد که این حرف را اشاعه میدادند. ایران هراسی در کشور آمریکا وجود دارد، ریشه دارد و عمیق هم است و این موضوع را نمیتوان با برجامهای متعدد هم جمع کرد. برای حل این مشکل باید حرفی نو و با شهامت و با یک دید وسیع و بزرگ زد. نباید با آمریکا با این حرفهای کوچک و این آدمهای کوچک وارد میدان شد.
بهترین راه مصالحه عزتمند با آمریکا این نیست که غنی سازی را متوقف کنیم، موشکها را نابود کنیم و یا تعداد سربازان ایرانی را کاهش دهیم، بلکه باید برگردیم به 39 سال پیش و با شهامت بگوییم که ایران 39 سال پیش علیه آمریکا کاری کرد که اشتباه بود و جمهوری اسلامی ایران برای این عمل اشتباه متأسف است. این اظهار تأسف ایران نه تنها برای دولت آمریکا که برای مردم آمریکا مهم است. با این اظهار تأسف می توان دیدگاه مردم آمریکا را نسبت به ایران تغییر داد. باید به مردم آمریکا گفت که ما ایرانیها با شما کاری کردیم که اشتباه بودهاست و از آن بابت متأسفیم. باید بگوییم شما آمریکاییها هم همین کار را در حق ما کردید و برای سیاستهای اشتباهتان اظهار تأسف کردید و ما برای آن هم متشکریم. باید اینطوری خیلی بزرگ وارد میدان شد. آمریکاییها این حرکت را نشانه قدرت و عزت ارزیابی خواهند کرد در حالیکه برجام را نشانه ضعف ارزیابی کردند. امریکاییها هم در دوستی و هم در دشمنی ثابت قدم هستند. آن ها عمدتاً کینه توزند اما احساس دوستی آنها هم عمیق است. آنها همچنین با یک غوره ترش و با یک مویز شیرین میشوند. صدها برجام هم نمیتواند کار همین یک کلمه "متأسفم" را بکند.
آمریکا یک کشور بزرگ است. جغرافیای این کشور بزرگ است. تعداد آدمهای این کشور زیاد هستند، آمریکا آدمهای بزرگی دارد، ساختمانها و معابر و بانکهای بزرگی دارد و کارخانجات عظیمی دارد و در کل، آمریکا یک کشور بزرگ است. فکر و ایده آمریکا هم بزرگ و جهانی است. در مورد چنین کشوری باید بزرگ فکر کرد و اندیشید و بزرگ حرکت کرد. نمیتوان با حرکتهای کوچک، با خرده فرمایشات، با این طرف و آن طرف دویدنهای الکی، با معاملات بیخودی و سر هم کردن این برنامه و آن برنامه با آمریکا کنار آمد. با آمریکا نمیتوان خرد عمل کرد، باید کلان بود. از انقلاب اسلامی تا به امروز، دوکشور با هم در یک وضعیت "نه جنگ و نه صلح" بودهاند اما این وضعیت دارد جدا بی ثبات میشود. بنطرم دولت ترامپ میخواهد این وضعیت را به سوی جنگ یا صلح ببرد. ایران هم باید همین را بخواهد و بسوی یک صلح انقلابی حرکت کند.
*علاوه بر مواردی که از جنایات آمریکا علیه ایران قبل از انقلاب ذکر کردید سابقه بدعهدی آمریکایی ها نشان دهنده این است که دولت ایالات متحده در زمان های مختلف تنها دنبال پیشبرد اهداف اقتصادی خود بوده و انقلاب اسلامی باعث شد دست آمریکا از منافع اقتصادی در یکی از استراتژیک ترین نقاط جهان کوتاه شود. با توجه به این موارد تقلیل علت خصومت آمریکا با ایران به تسخیر سفارت آمریکا به نظر شما درست است؟
در ضمن ذکر این نکته ضروری است که آمریکایی ها هیچ وقت به خاطر ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران عذرخواهی نکردند به نظر شما اعتماد به چنین کشوری با این سابقه خصومت درست است؟
-امریکا یک کشور امپریالیستی است و امپریالیستها معمولا بهدنبال منافع اقتصادی هستند، میگویم "معمولا" چون آنها برای پیشبرد منافع اقتصادی خود موانع ملی، مردمی و سیاسی هم دارند. تا قبل از انقلاب همه تحرکات سیاسی آمریکا در ایران با هدف بهره برداری اقتصادی انجام میگرفت. اما بهره برداری اقتصادی وقتی ممکن است که سیاست این وسط مشکل ایجاد نکند. مثلا، امریکا دولت مصدق را با کمک انگلیس سرنگون کرد چون از قدرت و نفوذ کمونیست ها (حزب توده) میترسید. از دید آنها این حزب میخواست از طریق گرفتن قدرت سیاسی به منافع اقتصادی امریکا (بنفع شوروی سابق) در ایران لطمه بزند. بعد از سرنگونی مصدق، و وقتی امریکا خیالش از کمونیستها راحت شد، دوباره برگشت به معاملات اقتصادی با ایران و از این طریق منافع خودش را تضمین کرد. و اما نکته مهم در اینجا این است که از طریق همان منافع اقتصادی، منافع سیاسی خودش را هم تامین کرد (ژاندارمی شاه برای امریکا در منطقه). بعبارت دیگر، چرخه رابطه برای امریکا از سیاست به اقتصاد و بعد از اقتصاد به سیاست برمیگردد و ....
انقلاب اسلامی در ایران، نقطه عطف مهمی در روابط سیاسی و اقتصادی امریکا با ایران بود. حکومت انقلابی، در همان ماه های اول ده ها میلیارد دلار قرارداد های اسحه و بانکی و تجاری و غیره را با امریکا لغو کرد. از اینها مهمتر، حکومت اسلامی تولید نفت و صادرات آن را هم عمدا کاهش داد و از این طریق هم به کمپانیهای نفتی امریکائی صدمات وسیع زد. در واقع از همان ابتدا، جمهوری اسلامی به سه بخش بسیار مهم اقتصاد امریکا یعنی، اسلحه سازان؛ نفتی ها و بانکداران ضربه های کاری زد. در آن موقع هنوز تکنولوژی اطلاعات و الکترونیک امروزی نقش مهمی در اقتصاد امریکا بازی نمیکردند. این بود که از همان ابتدا، امریکا بفکر سرنگونی نظام جدید افتاد که طرح کودتای نوژه بخشی از آن توطئه بود. از اینجا دیگر رابطه با امریکا در سرازیری افتاد و با گروگانگیری، سقوط رابطه شتاب بیشتری پیدا کرد که در ادامه اش به حمایت امریکا از صدام حسین، تخریب پلاتفرمهای نفتی ایران و سقوط فاجعه بار هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس منتهی شد.
امریکا در سال 2000 در کنفرانس شورای امریکائیان و ایرانیان درباره کودتای 28 مرداد، حمایت از عراق در جنگ علیه ایران و پشتیبانی از دیکتاتوری شاه عذرخواهی کرد. اما خانم آلبرایت که آن عذرخواهی را ازسوی خودش بعنوان وزیر امورخارجه وقت آمریکا و از سوی رئیس جمهور کشورش آقای بیل کلینتون ابراز کرد، اشاره مستقیمی به مسئله سقوط هواپیما نکرد. تصادفا، اینجانب که آن کنفرانس را برگزار کرده بودم و معرف خانم آلبرایت در آن جلسه بودم، چندی بعد از ایشان سئوال کردم که چرا به موضوع سقوط هواپیما اشاره ای نکرد. جواب خانم البرایت این بود که: اولا ما برای حمایت از صدام حسین که فاجعه هواپیما در آن رابطه اتفاق افتاده بود عذر خواهی کردیم؛ ثانیا، ما امریکائیها هنوز هم اعتراف نکردهایم که آن حادثه عمدی اتفاق افتاده است و بنابراین تا اطلاع ثانوی نمیشود مستقیما در آن باره اظهار تاسف رسمی کرد؛ و ثالثا، ایران حتی به همان اندازه از عذرخواهی هم جواب مناسب نداد، و اینکه اگر میداد ما آماده بودیم که درباره این حادثه هم اظهار تاسف بکنیم. متاسفانه امریکا کماکان از اظهارنظر مستقیم در این باره ابا دارد و حتی به فرد نظامی که باعث حادثه شده بود هم مدال دادند.
واقعیت این است که مشکل ایران و امریکا بعد از انقلاب بسیار سیاسی شده است. در چنین فضائی، امریکائیان حاضر به معامله اقتصادی نخواهند بود. علاوه بر کینه ای که بهدل گرفته اند، آنها افکار عمومی قدرتمندی هم دارند که علیه ایران عمل میکند و باعث میشود که سیاستمداران فرصت طلب از فاکتور "ایران هراسی" برای منافع انتخاباتی و غیره خود سود جوئی کنند. این نکته مهمی است که دولتمردان ایران بهغیر از آیت الله خامنه ای به آن بیتوجه بوده اند. مثلا، آقای هاشمی اعتقاد داشت که امریکایی ها مادی هستند و با معاملات اقتصادی میشود آنها را وادار کرد که دست از دشمنی سیاسی بردارند. در مقابل، آقای خاتمی معتقد بود که باید با امریکا یک برخورد فرهنگی کرد و اینکه از این مسیر میشود سیاست را دور زد. آقای احمدی نژاد به نظریه آقای خامنه ای نزدیک بود که سیاست عمده است. آقای روحانی هم مثل آقای هاشمی میاندیشد. برای یک حرکت در این رابطه، اول باید پذیرفت که امریکا با ایران یک مشکل سیاسی دارد و تا این مشکل برطرف نشده، امپریالیستهای امریکا نخواهند توانست وارد بازار اقتصادی ایران شوند.
*اروپاییها ادعا دارند که بدون آمریکا برجام را ادامه می دهند؛ به نظر شما چقدر در این تصمیم جدی هستند و آیا عملی است؟
-اروپا بعنوان یک مجموعه اقتصادی قدرت قابل ملاحظهای است و اگر بخواهد برای امریکا دردسر درست کند تا حدی میتواند. مثلا میتواند از دست آمریکا بخاطر تحمیل "تحریمهای ثانوی" (فرا مرزی) برای حفاظت از کمپانیها و منافع اقتصادی خود با ایران به سازمان جهانی تجارت شکایت کند. همچنین میتواند قوانین خاص داخلی بگذراند و مانع تنبیه کمپانیهایش از سوی آمریکا بشود. اما آیا اروپا این کار را میکند؟ متاسفانه جواب منفی است. به دو دلیل. اول، درون اتحادیه اروپا انسجام لازم برای چنین حرکتی علیه آمریکا وجود ندارد و در مجموع اتحادیه یک مجموعه سیاسی ضعیف است. این اواخر بدلیل رشد ملی گرایی درون این کشورها حتی ضعیفتر هم شدهاست. ثانیا، اروپا منافع بسیار زیادی در آمریکا دارد و آن منافع قابل قیاس با منافع اقتصادی اروپا در ایران نیست. مثلا، امریکا و اروپا با هم بیش از 600 میلیارد دلار در سال معاملات تجارتی دارند. این رقم بین ایران و اروپا چیزی در حد 20 میلیارد دلار است. هیچ عاقلی 600 را بخاطر 20 بهخطر نمیاندازد، اروپا حتی وقتی آمریکا در برجام حضور داشت هم به تعهدات خودش در برجام کامل عمل نکرد و جانب احتیاط را همیشه حفظ کرد. مثلا، انتظاری که بعد از برجام به سرمایه گذاری اروپا در ایران بود، اتفاق نیافتاد.
دو مورد دیگر را هم نباید از یاد برد. اول، در اروپا، تصمیمات تجاری و سرمایه گذاری را عمدتا شرکتهای خصوصی میگیرند و نه دولتها، و این شرکتها از جریمههای بسیار سنگین وزارت خزانه داری آمریکا میترسند. آنها هم اکنون بارها میلیاردها دلار جریمه شدهاند. هیچ یک از دولتهای اروپایی حاضر نخواهد بود که از این کمپانیها در مقابل جریمههای احتمالی امریکا پشتیبانی کند. دوم، دولتهای اروپایی هم مثل آمریکا میخواهند که ایران تحت فشار قرار گیرد تا امتیازات جدیدی از آن بگیرند. آنها گفتهاند که در برجام "میمانند" چون میخواهند که ایران "بماند". ولی تهدید هم کردهاند که ماندنشان مشروط به اجرای دقیق برجام، طولانی کردن تاریخ انقضای آن ورای ۲۰۲۵، کاهش قدرت موشکی کشور، و خروج ایران از منطقه است. به این شروط حتی در اعلامیه مشترکی که فرانسه، آلمان و انگلیس بعد از خروج آمریکا منتشر کردند هم اشاره شدهاست. در مذاکراتی هم که آقای ظریف اخیرا برای گرفتن "تضمین" با اروپائیان کرد، آنها به صراحت گفتند که چنین امری ممکن نیست. خلاصه اینکه بدون آمریکا، وضعیت ایران برمیگردد به قبل از برجام با این تفاوت که تله برجام کماکان میماند مگر اینکه ایران از آن خارج شود.
*راه حل به نظر شما چیست؟
-برجام بعنوان یک توافق که منافع ایران را هم تامین کند از مدتها قبل نیمه جان بود و آقای ترامپ آنرا کشت و نعش آنرا هم بگور سپرد. هر کس غیر از این فکر کند دارد خودش را یا مردم ما را گول میزند. وجود اروپائیها بدون آمریکا السویه است. حتی روسها هم بههمراه چینیها کمترین عکسالعمل را علیه تصمیم ترامپ داشتند. آنها هم نمیخواهند درگیر یک جنگ اقتصادی با آمریکا بنفع ایران بشوند. چینیها مخصوصا بسیار محتاط عمل خواهند کرد چون بیش از 400 میلیارد دلار در سال با آمریکا تجارت دارند. در بهترین شرایط روسها و چینیها همان کاری را خواهند کرد که قبل از برجام میکردند. یعنی هم آمریکا را داشتند و هم کمکی به حکومت ایران میرساندند. در همین حال اسرائیل و عربستان هم پشت سر ترامپ دارند دعا میکنند و فشار میآورند که بین دوکشور درگیری نظامی پیش بیاید که انشاالله پیش نخواهد آمد اما ایران باید جدا مواظب باشد.
با اینکه از برجام هیچوقت حمایت نکردم، ولی از مردنش هم خوشحال نیستم چون میدانم تعفن لاشهاش برای ایران و ایرانی بسیار مضر خواهد بود. تا امروز، بقول وزیر امور خارجه انگلیس، برجام یک "دستبند" بدست ایران بود. از امروز مردهاش، با حفظ زنجیر، چه ایران در آن بماند یا نه، منشا ویروسهای خطرناکی هم خواهد بود مگر اینکه برای رابطه ایران و آمریکا یک چاره جامع تری اندیشه شود که در بالا به آن اشاره کردم. واقعیت این است که ترامپ و دارودسته او دنبال تضعیف و بیثبات کردن کشور هستند تا از این مسیر از جمهوری اسلامی امتیازات کشنده امنیتی بگیرند و بعد اگر شد ساقطش کنند. نگرانی من برای مردم و کشور است که حتما هزینههای بسیار سنگین بیشتری خواهند پرداخت بدون اینکه نتیجهای عایدشان شود.
و اما آنچه مرا حتی بیشتر نگران میکند بی تدبیری و یاسی بود که در حرفهای اقای روحانی بعد از خروج آمریکا از برجام به نمایش گذاشته شد. ایشان در صحبت کوتاه خود گفتند که به وزارت امور خارجه دستور دادهاند که مذاکره با اروپا را ادامه دهد تا ببینیم آنها چگونه میتوانند به تعهداتشان بدون آمریکا بطور کامل عمل کنند و "تضمین" هم بدهند. یعنی آقای روحانی نمیداند که حتی با حضور آمریکا هم اروپائیان به تعهداتشان بطور کامل عمل نکردند؟ ایشان همچنان گفتند که به سازمان انرژی اتمی هم دستور دادهاند که آماده از سر گرفتن غنی سازی صنعتی باشد. یعنی آقای روحانی نمیداند که چنین برگشتی بعد از نابود کردن صنعت هستهای کشور سالها طول خواهد کشید و اینکه شروع دوباره آن بعد از برجام تنها توسط یک دولت مردمی و مقتدر ممکن خواهد بود؟ با این وجود باید به دولت آقای روحانی کمک کرد که کشور را از این مخمصه برهاند.
اول، جمهوری اسلامی باید بپذیرد که برجام قابل دوام در چهارچوب منافع ملی ایران نیست و باید از آن بگذرد و برای بعد از برجام برنامه ریزی کند. متاسفانه بجای چنین برخوردی، جناحهای حکومتی مشغول جدلهای "دیدی گفتم؟" یا "دیدی انچه گفتی نشد؟" هستند. مثلا، مخالفین برجام اصرار دارند ثابت کنند که حرفشان از اینکه "نمیشود به آمریکا اعتماد کرد" ثابت شد. در مقابل، طرفداران برجام اصرار دارند ثابت کنند که اصرار مخالفین به اینکه "آمریکا از برجام خارج نمیشود" صحیح نبود. بحث عبث دیگری هم که در جریان است این است که "مقصر" شکست برجام کیست؟ دولت آقای روحانی دوست دارد که سپاه را مقصر اعلان کند، مخصوصا عملیاتش در منطقه را. مخالفین دولت، از انطرف خود دولت را مقصر میدانند که نتوانسته یک توافق خوب مذاکره کند و "گول" غرب را خورد. باید این بحثهای عبث را کنار گذاشت. اولا، شکست قراردادی به عظمت برجام را نمیشود صرفا به مشکل "اعتماد" کاهش داد. در روابط بینالملل اصل منافع ملی و چیره دستی دیپلماتیک است و نه اعتماد. فعالیتهای منطقهای ایران هم که اصلا جزیی از برجام نبود.
دوم، باید معنی و علت واقعی "خروج" آمریکا از برجام را با دقت بیشتری فهمید تا برایش چاره لازم را اندیشید. سطحی نگری در این باره، ایران را به سوی راه حلهای نامناسب میبرد. بعد از حدود 16 ماه، آقای ترامپ بالاخره امریکا را از برجام خارج کرد. ظاهر قضیه این است که آقای ترامپ برجام را یک قرارداد ناقص و یا بد میدانست و در همین حال هم نمیخواست که دشمن سیاسی او، یعنی آقای باراک اوباما، از آن برای خودش یک "سابقه تاریخی" خوب ماندگار بسازد. این هم ممکن است که ایران با طرح این ادعا که "امریکا نمیتواند از برجام خارج شود" چون آن یک توافقنامه "چند جانبه" و "تضمین شده توسط شورای امنیت" است، آقای ترامپ مغرور و یکدنده را تحریک به خروج از برجام کرد. عده ای هم تاثیر اسرائیل، عربستان و تندروهائی نظیر جان بولتون، مایکل پمپئو و نیکی هیلی را عمده میدانند. البته آقای ترامپ دلیل اصلی خروج از برجام را نقض تعهد از سوی ایران اعلام کرد، اتهامی که تقریبا هیچ مرجع معتبر و مربوط جهانی نمیپذیرند و حتی برخی از مقامات سیاسی و امنیتی دولت آقای ترامپ هم قبول ندارند.
ضمن اینکه همه ویا برخی از این دلایل بی تاثیر بر تصمیم آقای ترامپ نبودهاند، بنظر من دلیل اصلی را باید "تاکتیک مرحلهای خلع سلاح ایران" دانست که از همان آغاز مذاکرات هستهای توسط دولت آقای اوباما و همپیمانان اروپائی آمریکا کلید خورد. این مذاکرات بعد از 12 سال به نتیجه نرسیده بود و دلیل اصلی این شکست هم اصرار جمهوری اسلامی به حفظ غنی سازی اورانیوم در سرزمین ایران بود. در همین حال هم تحریمها نتوانستهبودند جلوی رشد صنعت غنی سازی را بگیرند و ایران هر روز کمی به توانایی ساختن بمب نزدیکتر میشد، وبقول آمریکائیها حداکثر "تا دوماه" میتوانستند اولین بمب را بسازند. در این وضعیت بود که آقای اوباما با اکراه ولی آشکار "شرط ایران برای غنی سازی در سرزمین ایران" را پذیرفت. این یک نقطه عطف خارق العاده در مذاکرات هستهای بود.
نکته اینجاست که برای امریکا این یک تغییر تاکتیکی بود و نه راهبردی. آمریکا میخواست که کمر صنعت هستهای ایران را در مرحله اول بشکند و بعد در مراحل بعدی آن را نابود کند. آمریکا ضمنا فکر میکرد که بعد از نابود کردن این صنعت، خلع سلاح مرحلهای ایران برای تقلیل برد موشکها و کاهش قدرت قراردادی نظامی ایران آسانتر خواهد بود. حضور دولت جدید و "معتدل" آقای روحانی هم به آقای اوباما و شرکا قدرت قلب بیشتری میداد. اینکه دولت آقای روحانی "گول" این تاکتیک را خورد یا آن را فهمیده بود ولی اهمیت نداد قابل تامل است. یک واقعیت اما غیرقابل انکار است: که روی "پذیرش حق غنی سازی" ایران توسط امریکا مانورهای وسیعی داد و از آن برای پیشبرد هرچه سریعتر مذاکرات استفاده کرد. به اعتقاد من اوباما این تاکتیک را به ترامپ گفته بود و از اشاراتی هم که در گوشه و کنار آمریکا میشنوم به این نتیجه رسیدهام که دولت ترامپ درنظر دارد روی آن تاکتیک اوباما "دبه" دربیاورد. ایران باید با این درک به مشکل هستهای خود با آمریکا روبرو شود.
سوم، تا قبل از خروج آمریکا از برجام، سیاست رسمی آمریکا تغییر رژیم ایران اعلام شدهبود و جان بولتن و مایکل پمپئو هم در همین راستا بود که وارد دولت شدند. آنچه امروز موجب تعجب بعضیها شده است این است که آقای بولتون و همکارانش بعد از خروج آمریکا از برجام اصرار دارند که دولت ترامپ تغییر رژیم را در دستور کار ندارد. این حرف را ایران نباید بپذیرد. این تغییر لحن تاکتیکی برای کشاندن ایران به میز مذاکره است. ایران البته باید از مذاکره با آمریکا استقبال کند اما در همین حال هم باید بداند که تغییر رژیم روی میز قرار دارد و اینکه آمریکا این بار دنبال بیرون رفت از تاکتیک اوباما هم خواهد بود. هیچیک از این دو هدف آمریکا نباید در وضعیت مذاکرات احتمالی تاثیرمنفی بگذارند. آنچه برای ایران باید مهم باشد "جامعیت" مذاکرات است و نه اهدافی که آمریکا را برای نائل آمدن به آنها سر میز مذاکره میآورد.
چهارم، ایران باید هر مذاکره جدیدی را با امریکا "مستقیم"، بدون وساطت اروپا، و با "صلابت" پیش ببرد. اگرچه اهرم صنعت غنیسازی تا حد زیادی از بین رفتهاست، با این وجود کشوری با وسعت و عظمت ایران و مردمی ملی و مغرور همیشه دارای اهرمهای قدرت مند خواهد بود. این است که اصرار دارم باید نیروهای جدیدی را وارد مذاکره کرد و مردم را در صحنه مذاکرات نگه داشت. این امر نیاز به شفافیت در مذاکرات و مصلحت اندیشی با جامعه وسیع تر دارد. بینش و روش مذکرات ایران هم علل دیگری بودند که برجام را ناقص الخلقه کردند. این بار باید آن نواقصی که بطور وسیع از سوی منتقدان، منجمله اینجانب، مطرح گردیدهاند برطرف کردند. به عنوان نمونه؛ (1) پرهیز از ضعف و زبونی و بعد عجله و بی برنامه گی و بی توجهی به منافع ملی. (2) عدم تکرار یا یادآوری اینکه "بمب هستهای در اسلام حرام است". (3) هدفمندی درست ورای رفع تحریم (شاید عادی سازی محدود رابطه). (4) اصرار بر جامعیت مذاکرات که آقای ترامپ هم خواهان آن هست. (5) رسیدن به توافق با آمریکا و نه فقط یک حزب. (6) درک بهتر بازی پلیس خوب و بد طی مذاکرات و استفاده از آن در داخل. و(7) بی توجهی کامل به تحریم و تهدید در حین مذاکرات.
*درپایان اگر صحبت نهایی دارید بفرمایید
برجام مرده است اما شانس حل مشکلات ایران و آمریکا کماکان وجود دارد. ترامپ هم یک تهدید و هم یک فرصت است. میدانم که در شریط فعلی عادی کردن رابطه با آمریکا ممکن نیست اما کوشش در آن جهت حتما بی ضرر خواهد بود بشرطی که در آن مسیر اشتباهات بینشی و روشی مذاکرات برجام تکرار نشود. آقای ترامپ یک مذاکره جامع میخواهد و ایران هم باید با شجاعت پیشنهادش را بپذیرد و دولت ایشان را به چالش فراخواند. بهترین راه مصالحه عزتمند با آمریکا این نیست که غنی سازی را متوقف کنیم، موشک ها را نابود کنیم و یا تعداد سربازان ایرانی را کاهش دهیم، بلکه باید برگردیم به 39 سال پیش و با شهامت بگوییم که ایران 39 سال پیش علیه آمریکا کاری کرد (گروگان گیری) که اشتباه بود و جمهوری اسلامی ایران برای این عمل اشتباه متأسف است. ایران شاید گزینه بهتر دیگری نداشته باشد. بعلاوه، بعد از 40 سال "نه جنگ و نه صلح"،وقت آن رسیده است که جمهوری اسلامی با آمریکا وارد یک میدان بزرگ برای حل انقلابی مشکلات فیمابین شود.
گفتوگو از احمد جاننثاری