Saturday, Sep 29, 2018

صفحه نخست » مذاکره یا تغییر نقش؟ چرا باید با مذاکره مخالفت کرد؟ احمد فعال

Ahmad_Faal.jpgمذاکره با آمریکا راهی جز تسلیم شدن در برابر آمریکا نیست. هر نوع تسلیمی ناقض استقلال و ناقض حقوق مردم ایران است. توافق‌نامه برجام نیز همین راه را رفت. توافق‌نامه برجام، هم تسلیم‌نامه بود و هم ناقض استقلال و حقوق مردم کشور بود. تسلیم‌نامه بود، زیرا ایران در شرایط ضعف کامل با قدرت‌های جهان وارد توافق گردید. خزانه کشور به زعم رئیس جمهور خالی، و وزارت نفت به گفته وزیر نفت، توانایی پرداخت حقوق کارکنان خود را از دست داده بود. رابطه قوی و ضعیف، رابطه‌ای جز تسلیم شدن ضعیف در برابر قوی نیست. آن توافق‌نامه ناقض استقلال بود، زیرا راه مداخله و حضور قدرت‌های خارجی در ایران را فراهم کرد. ناظران اتمی امریکایی و اروپایی حدود و میزان فعالیت‌های اتمی کشور را تعین مي‌کردند. ناقض حقوق مردم ایران بود، زیرا هم استقلال بالاترین حقی است که یک ملت از آن برخوردار است، و هم آنکه صدها میلیارد دلار کشور بدون اینکه هیچ توضحی ارائه شود، سیمان گرفته شد و از چرخه فعالیت اقتصادی خارج گردید. در مقاله‌ای که در همان ایام توسط اینجانب نوشته شد، راه‌حل‌هایی ارائه دادم که چون آن راه حل‌ها تقریبا نزدیک همین راه حل‌هایی است که هم اکنون در رابطه با دور جدید تحریم‌های آمریکا ارائه مي‌شوند، از اشاره مجدد به آنها خودداری مي‌کنم[1].

رابطه قوی و ضعیف، تا زمانی که دو طرف و به ویژه طرف قوی، یکدیگر را به مثابه دو طرف صاحب حق نشناسند، رابطه سلطه است. در رابطه سلطه همانگونه که میشل فوکو به خوبی توضیح مي‌دهد، مقاومت وجود ندارد، یک طرف مسلط و طرف دیگر تسلیم مي‌شود. موضوع مذاکره هم بخشی از روابط قوی و ضعیف بین دولت‌ها در جهان امروز است. در مذاکرات نیز اگر دو طرف و به ویژه طرف قوی، یکدیگر را به مثابه دو طرف صاحب حق نشناسند، حاصل مذاکره چیزی جز تسلیم شدن ضعیف در برابر قوی نیست.

روابط دولت‌ها در دنیای امروز سراسر رابطه ضعیف و قوی است. آیا هر نوع مذاکره‌ای میان قوی و ضعیف در دولت‌های امروز، نتیجه‌ای جز تسلیم شدن دولت ضعیف و کشور ضعیف در برابر دولت قوی ندارد؟ خیر، که اگر چنین بود، هیچ روابطی و در نتیجه، هیچ مذاکره‌ای بین دولت‌ها صورت نمي‌گرفت. گفتگو و مذاکره از میان مي‌رفت، و جنگ تنها راه حل، حل و فصل اختلاف میان دولت‌ها مي‌گردید. پس قوی و ضعیف بودن دولت‌ها، نه منعی در روابط ایجاد مي‌کند و نه منعی در مذاکره میان دولت‌ها. در مسئله برجام پنچ کشور قدرتمند حقی برای ایران قائل نبودند. آنها مي‌دانستند که ایران: اولاً بنا به ماهیت ایدئولوژیک قصد تصرف جهان و بسط تمدن اسلامی در جهان و از بین بردن کفر و فتنه در جهان را در سر مي‌پروراند. دستیابی به اتم یکی از ابزارهای رسیدن به این هدف مي‌توانست تلقی شود. دوم آنکه، پنهان کاری ایران در ساخت تجهیزات اتمی دلیل دیگری بر مدعای آنها بود. این حق و به عبارت صحیح‌تر این منفعت را، پنج قدرت بزرگ برای ایران در مقیاس صدها میلیارد دلاری که هزینه کرده بود، به رسمیت نشناختند. تحریم‌هایی که از اول انقلاب به تدریج اعمال شده بودند، در آستانه توافق برجام به تحریم کامل کشور منجر شد. ایران توافق کرد که از برنامه‌های اتمی خود دست بشوید و پنج کشور اروپایی توافق کردند که تحریم‌ها از ایران برداشته شوند. دولت ایران این توافق را پیروزی نامید. و طرفداران اصلاحات آن را بزرگترین دست‌آ‌ورد دیپلماتیک وزارت خارجه نامیدند. حکایت این پیروزی حکایت کدخدای دهی است که در روستای خود و به موجب رقابت با سایر کدخداهایی که در روستاهای اطرف او زندگی مي‌کنند، به جای کشت و زرع، تمام سرمایه‌ها و زمین‌ها و نیروی کار روستا را صرف خرید و ساخت تجهیزاتی مي‌کند، تا قدرت خود را به رخ کدخداها و روستاهای دیگر بکشاند. تمام روستاهای اطراف داد و ستد با او را تحریم مي‌کنند، راه‌های ارتباطی او را با جاهای دیگر مسدود مي‌کنند. به موجب این وضعیت کدخدا و مردم روستای او به فقر و گرسنگی مي‌افتند، تا حدی که هم تحمل روستائیان بسر مي‌رسد و هم آنکه کدخدا دیگر سرمایه‌ای در اختیار ندارد، تا قدرت خود را تجهیز کند. کدخدا بر اثر فشارهای خارجی و داخلی سرانجام تسلیم مي‌شود. تمام روستاهای اطرف داد و ستد با او را آغاز مي‌کنند و وضع به روز اول باز مي‌گردد. در این موقع کدخدای ده از کسب یک پیروزی بزرگ یاد مي‌کند. درحالی که کدخدا و روستای او با صرف و نابودی سرمایه‌های روستا، بطور کامل تسلیم روستاهای اطراف شدند، اما او همچنان در فرو شکوه پیروزی خود مغرور است. هیچ مشاور و منتقدی هم در روستا وجود ندارد که بگوید، برگشتن به روز نخست با صرف این همه هزینه‌ها و سرمایه‌ها که پیروزی نیست. چرا از روز اول این راه را رفتید، که اکنون برگشتن به آن روز را پیروزی مي‌نامید؟ پیروزی برجام و ادعای دولت از همین جنس بود.

امروز رابطه با آمریکا در بدترین و ضعیف‌ترین موقعیت قرار دارد. اقتصاد کشور با کاهش چهارصد درصدی ارزش پول ملی مواجه، و در معرض ورشکستگی کامل است. این اقتصاد با همه ادعانامه‌ها علیه اقتصاد تک محصولی رژیم پیشین، پس از 40 سال هنوز نتوانسته است خود را از چاه ویل نفت رها کند. میلیاردها دلار محصولات غیرنفتی، اغلب از دهانه‌های چاه‌های نفتی سرباز مي‌کنند. با انسداد صادرات نفتی و سایر تحریم‌ها، چیزی از این اقتصاد باقی نمي‌ماند. خزانه دولت به تدریج خالی مي‌شود و امکان پرداخت حقوق کارگران و کارمندان دشوارتر مي‌شود. سراسر کشور و به ویژه ده‌ها میلیون نفر حاشیه نشین آبستن شورش‌های خیابانی هستند. آتش درون سینه مردم نسبت به وضع موجود، به تدریج انباشته‌تر شده و دیر یا زود از زیر خاکستر وضعیت‌های سرکوب شده زبانه خواهد کشید. این وضعیت موقعیت دولت را نسبت به رابطه با آمریکا ضعیف و ضعیف‌تر مي‌سازد. جامعه ایرانی نه جامعه ونزوئلایی است که دلار 25 و 30 هزار تومانی را تحمل کند و نه دارای انضباط سلسله مراتب زرد‌های آسیای شرقی است که یک دندگی را تا آخر تحمل کنند. از اتفاق حکمرانان ایران نیز دارای همین دو ویژگی هستند. یعنی نه مي‌توانند برای ادامه بحران بعدی ورشکستگی اقتصاد و تحریم‌های نفتی را تحمل کنند و نه بنا به عقل کاسبکارانه و ابزاری آموزش‌های فقهی، یک دندگی و مقاومت را تا آخر پیش مي‌برند. در بزنگاه، سازش را نوعی مبارزه جدید مي‌خوانند و برای آن ایدئولوژی‌سازی مي‌کنند.

در چنین شرایط بد و ضعیفی هرگونه رابطه و مذاکره با آمریکا بر ضد حقوق و بر ضد استقلال ایران است. دولت آمریکا جز به تسلیم دولت ایران به هیچ رابطه‌ای و هیچ معاهده‌ای رضایت نمي‌دهد. تسلیم شدن دولت ایران برای هیچ وطن دوستی نمي‌تواند اسباب خشنودی گردد. آیندگان قضاوت خوبی درباره این دوره از تاریخ ایران نخواهند داشت. چنانچه وقتی عهدنامه ترکمنچای منعقد شد، مسئله تنها این نبود که ما با یک دولت حقیر و ضعیف مواجه بودیم، این حقارت و ضعف و ننگ قرارداد متوجه مردم ایران نیز هست. چنانچه امروز تنها دولت قاجار را شماتت نمي‌کنیم، بلکه جامعه‌ای را شماتت مي‌کنیم که درخور دولت‌های آن زمان بود. ایرانیان وطن دوست و مستقل باید مانع هرگونه رابطه و مذاکره میان ایران و آمریکا شوند. بحث ما این نیست که مواضع ایران به حق است یا به ناحق. آنچه که تعین کننده مواضع یک دولت و یا یک نظام سیاسی است، مواضع آنها نیست، بلکه نقش‌هایی است که آن دولت و آن نظام در داخل و خارج ایفاء مي‌کنند. برای شکستن تحریم و دست شستن آمریکا از دشمنی بایسته است تا:

1- زمینه مداخله خارجی باید از داخل برچیده شود. ‌"سیاستِ خارجی‌محور" زمینه مداخله خارجی در داخل کشور است. دولت‌های ایران و سیاست‌ها کلی کشور از آغاز با محور خارجی تنظیم شده است. نظم موجود بالکل "سیاستِ خارجی‌محور" است. به این معنا که "سیاستِ خارجی‌" محورِ تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری در داخل کشور است. محور قرار دادن امر خارجی در تنظیم سیاست داخلی، به خودی خود ضداستقلال است. یک فرد مستقل و یک جامعه مستقل و یک دولت مستقل، فرد و جامعه و دولتی است که امر داخلی‌محور تصمیم‌گیری آنها باشد. هر دولتی که "سیاستِ خارجی‌محور" باشد، مستقل نیست. تنها دولت‌ها نیستند که "سیاستِ خارجی‌محور" و در نتیجه غیرمستقل هستند، اغلب ما آدمیان در تصمیم‌گیری و در انتخاب کردن و حتی در تفکر "سیاستِ خارجی‌محور" هستیم. همینکه امرهای خارجی (بیرونی) محور تصمیم‌گیری مي‌شوند، همینکه حرف‌ها و حدیث‌ها و تصمیمات و اظهارنظرهای این و آن، به محور تصمیم‌گیری تبدیل مي‌شوند، به عبارتی به جای کنشگری به واکنش وادار مي‌شویم، استقلال خود را از دست داده‌ایم[2]. حتی فکر کردن به دیگران به جز آنچه که اهتمام در حقوق و استقلال دیگری است، نقض کننده استقلال است. اهتمام در حقوق دیگری نیز نمي‌تواند و نباید ناقض استقلال دیگری شود، که اگر شد، نقض استقلال است.

دولت ایران با سیاست شیعه‌گستری و کمک مادی به گروه‌های شیعه در خارج از کشور، زمینه‌های مداخله خارجی را در داخل فراهم مي‌کند. شیعه‌گستری و تبدیل شدن به امپراطوری شیعی در منطقه، تحریک کننده کشورهای عربی و سنی نشین است. امروز بیشترین کشوری که نگران گسترش شیعه در منطقه است، عربستان سعودی است. عربستان سعودی به جز نفت هیچگونه سرمایه اجتماعی ندارد. در سیاست داخلی و در فرهنگ و در مذهب و آئین، بسیار عقب مانده است. هیچ زمینه سیاسی و فرهنگی و تاریخی وجود ندارد که این کشور را به آلترناتیو سیاسی منطقه تبدیل کند. اما سیاست شیعه‌گستری، عربستان را به عنوان ملجاء و پناهگاه اعراب بدل کرده است. اگر ایران از سیاست شیعه‌گستری و کمک‌های مادی به گروه‌های سیاسی کشورهای عربی دست بردارد، عربستان نقش خود را در منطقه از دست مي‌دهد. کمک معنوی به جنبش‌های رهایی‌بخش، حق هر دولت و حق هر انسانی است. اما کمک مادی نه تنها این حق را از میان مي‌برد، بلکه با نقض استقلال گروهای مبارزه و آموزش و تربیت آنها در وابسته شدن، حقوقی به عنوان حمایت از جنبش‌های رهایی‌بخش باقی نمي‌ماند. اگر دولت ایران از این گونه سیاست‌ها دست بردارد، نه عربستان و نه آمریکا و نه هیچ دولت دیگر، هیچ زمینه مساعدی برای مداخله در امور ایران نمي‌یافتند. اگر ایران از همین فردا رسما ًاعلام کند که نقش خود را در منطقه تغییر داده است و از سیاست‌های گذشته خود دست شسته است، نه تنها خشونت‌ها از منطقه یکسره از میان مي‌روند، بلکه با اطمیان کامل مي‌توان پیش‌بینی کرد که آمریکا و اسرائیل و عربستان کاملاً سیاست خود را با ایران تغییر خواهند داد. در غیر این صورت راهی جز تسلیم شدن باقی نمی‌ماند.

2- سیاست موشکی ایران بخشی از سیاست خارجی شیعه‌گسترانه و مداخله‌جویانه است. در مقاله مبسوطی که تحت عنوان درس‌هایی به حکمرانان نوشتم[3]، توضیح دادم که برنامه موشکی ایران برفرض‌هایی استوار است که ایران را در معرض ناامنی کامل در منطقه تفسیر مي‌کند. ایران از ایام باستان در معرض تهدید و ناامنی خارجی بسر مي‌برده است. استناد به عوامل تاریخیِ تهدید و ناامنی، فرض باطلی هستند. در دوران جدید این عوامل فلسفه وجودی خود را کامل از دست داده‌اند. وسوسه تزاری‌ها در دسترسی به آب‌های سرخ اهمیت و الویت خود را از دست داده است، و نظام ارتباطی جدید نقش ایران را از پل ارتباطی میان غرب و شرق از میان برده و یا اهمیت آن را به حداقل رسانده است. در نظام ارتباطی جدید امنیت حرف اول را مي‌زند. موضوع نفت و آزادی راه‌های ارتباطی، به خصوص مسئله امنیت را در جهان و در منطقه جدی‌تر مي‌کند. وقتی همه دولت‌ها در پی امنیت هستند، فرض‌های قدیمی ناامنی و تهدید کاملا بی‌معنی شده است. دولت و نظام جمهوری اسلامی، هنوز فرض‌هایی از ناامنی در اختیار دارد که بر فرض‌های قدیمی استوار نیست. با اندکی دقت هیچ تردیدی نمي‌گذارد که این فرض‌ها نیز خودساخته هستند. نقش ایران در شیعه‌گستری و دفاع مادی از گروه‌های شیعی منطقه، بخش مهمی از ناامنی‌های خودساخته است. در سیاست‌های کلان نظام جمهوری اسلامی مسئله دولت‌سازی و جامعه‌سازی و تمدن‌سازی، سه مرحله از پنج مرحله استراتژی‌ای است که تحت عنوان "الگوی راهبردی اسلامی - ایرانی پیشرفت" تدوین شده است. تمدن اسلامی در تعریف، بسط و گسترش جامعه اسلامی در مقیاس جهانی است. پس دولت جمهوری اسلامی ایران در برنامه‌های بلند مدت تسخیر و تصرف جهان، و از بین رفتن فتنه در عالم را در سر مي‌پروراند[4]. این مسئله از دید غربی‌ها پنهان نیست و دستیابی به اتم را هم درست یا نادرست، حرام یا حلال، در همین راستا ارزیابی مي‌کنند. دفاع متعصبانه و سرسختانه دولت آقای روحانی از برنامه موشکی با یک نگاه محض امنیتی، و همصدا شدن محض با برنامه نظامي‌ها، نیز در همین راستا قابل تفسیر است. در همان مقاله‌ای که اشاره شد، توضیح داده‌ام که ایران دموکراتیک و مدافع حقوق انسان، نه به موشک‌های با برد کوتاه و بلند نیاز دارد، و نه حتی به یک گلوله. نیاز اعتیادآمیزی که دولت آقای روحانی از برنامه موشکی یاد مي‌کند، متکی بر مفروضه‌های ناامنی است. این مفروضه‌ها با یک برنامه دموکراتیک و صلح آمیز، نقش بر آب مي‌شوند. در همان مقاله توضیح داده‌ام که چگونه امیرنشینان کشورهای عربی منطقه در دور اول ریاست جمهوری آقای خاتمی تا دولت ژاک شیراک در فرانسه، با همه ناصلاحیتی‌های دولت اصلاحات، اما صرفاً به دلیل اطمینان از برنامه‌های صلح آمیز، با یکدیکر کورس مي‌بستند که خود را به رئیس دولت ایران برسانند. حاصل آنکه، اگر دولت جمهوری اسلامی ایران و تأسیسات سیاسی به دلیل پاره‌ای از ملاحظات ایدئولوژیک، نمي‌توانند الگوی دموکراسی و دفاع از حقوق انسان در ایران شوند، اما مي‌توانند با تغییر مفروضه‌های خود در امنیت، از برنامه‌های موشکی خود به طور کامل دست بشوید. در غیر این صورت راهی جز تسلیم شدن باقی نمی‌ماند.

3- برنامه اتمی ایران نیز با همان مفروضه‌های غلطی شروع شد که برنامه‌های امنیتی و موشکی شروع شدند. به ظاهر روشن نیست که هدف از برنامه‌های اتمی چیست. اگر بخواهیم به تفاسیر و نقل قول‌های حکمرانان اعتماد کنیم که برنامه‌های اتمی صرفا با هدف تولید برق و استفاده در امور پزشکی و تحقیقاتی صورت مي‌گیرد، معلوم نیست پس چرا از همان آغاز هرگاه سخن از محدود کردن و یا تعطیل کردن برنامه‌های اتمی به میان مي‌آمد، این نظامي‌ها بودند که بشدت برافروخته و عصبانی مي‌شدند؟ صدها میلیارد دلار هزینه‌های انجام شده و بنا به روایت اقتصاددانان، چند هزار میلیارد دلار هزینه‌های ناشی از آن، از جمله هزینه‌های تحریم، امری نیست که تولید برق را در کشور توجیه کند. در مقالات دیگر توضیح داده‌ام که دنیای پیشرفته امروز توسعه رآکتورهای اتمی را بسیار زیان‌بخش و ضدمحیط زیست تفسیر مي‌کند. در کشوری مانند آلمان که به سه ویژگی تاریک، نمور و سرد مشهور است، دولت برچیدن تمام رآکتورهای اتمی را تا سال 2025 در دستور کار قرار داده است. کشور ایران با وجود منابع غنی در نفت و گاز (که مي‌تواند جهان را تغذیه انرژی کند)، تا بادهای موسمی و تا انرژی خورشیدی، اگر بخواهد دنبال انرژی‌های خطرناک باشد، با این همه هزینه‌های مادی و امنیتی، بسیار شگفت‌انگیز و غیرقابل فهم است. شگفتی وقتی است که طرفداران نیروهای ارزشی به دنبال تولید بیشتر برق هستند. «آنها که فریاد اسلام‌خواهی و ارزش‌مداری را تا سینه آسمان مي‌سایند، خوب است بگویند، چه مناسبتی میان استفاده از انرژی بیشتر و استفاده از سوخت بیشتر، با ارزش‌گرایی وجود دارد؟ آیا برای آن است که سوخت چلچراغ‌ها، ماهواره‌ها، ویدئو سی دی‌ها، شب‌نشینی‌های توی منازل و باشگاه‌ها، و مغازه‌هائی که تا نیمه‌های شب، عرصه فروش و نمایش تجمل و ضدارزش‌گرایی‌اند، خوب تزریق شوند؟ آیا برای آن است که، کارخانه‌های ما بهتر و با سوخت راحت‌تر، راحت‌تر به تولید وسایل نمایش تجمل، مبادرت کنند؟ شما فهرستی از تولیدات کارخانه‌ای را تهیه کنید، از دید علمی کمتر از نیمی از این تولیدات نقش تخریبی دارند، و از دید ارزش‌گرایی نیمی دیگر مي‌توانند نقش ضدارزشی داشته باشند. پس سماجت برای دسترسی به سوخت اتمی برای چیست؟ اگر مسئله گرما و سرمایه‌ی مردم به میان است، چرا نگران مصرف‌زدگی جامعه در همان مواردی که برشماردیم نیستند؟[5]».

ایران مي‌تواند بدون هیچ نظارت بین المللی که ناقض استقلال کشور باشد، در یک سیاست روشن اعلام کند که هیچگونه برنامه اتمي‌ای را در دستور کار ندارد. در یک سیاست مستقل، چرا و به چه حقی ناظران بین المللی در کشور رفت و آمد کنند، و برنامه های اتمی کشور را تحت نظارت قرار دهند؟ آیا اگر دولت ایران از همان آغاز زمینه‌های مداخله خارجی را فراهم نمي‌کرد، اکنون کار کشور به اینجا کشیده مي‌شد، که دیگران برای ایران تصمیم بگیرند؟ یک مثال روشن درباره فوتبال مي‌زنم. به چه حقی کنفدارسیون فوتبال آسیایی و یا کنفدراسیون فوتبال جهانی، برای فوتبال ایران اساسنامه تهیه مي‌کنند؟ مگر وابستگی و نقض استقلال معنایی جز این دارد؟ مثال فوتبال، مثال روشنی است که گزارش مي‌دهد، دولت ایران از ابتدا کاری را به غلط و بر اساس مفروضه های غلط شروع مي‌کند و تا ابد باید تاوان مداخله و نقض استقلال را پس بدهد. اگر دولت و نظام جمهوری اسلامی از همان آغاز نقش سیاست، و مداخله سیاسی و ایدئولوژیک را در ورزش از بین مي‌بردند، چه زمینه داخلی برای مداخله کنفدراسیون‌های فوتبال به وجود مي‌آمد؟ این نقش هنوز به طور جدی وجود دارد، در نتیجه مداخله خارجی در امور ورزش پایانی ندارد. تمام برنامه‌هایی که تا اینجا شرح دادم، در هر سه مورد برمفروضه های بس خطرناک و غلط استوار هستند که امکان مداخله خارجی را در ایران دائمی مي‌کند.

خلاصه کلام آنکه، دولت آمریکا و ترامپ به غیر اینکه جای بحث است که فلسفه وجودی آن دولت مرهون گسترش خشونت و مهاجرت از کشورهای خشونت زده (و به ویژه جهان بلازده اسلام) به کشورهای پیشرفته صنعتی است، این دولت بنا به ماهیت پوپولیستی نولیبرالیستی و ضدمحیط زیست و ضدمهاجرت، نه مسئه حقوق بشر برای او مسئله است و نه مسئله مردم ایران. با دست شستن ایران از سه برنامه اتمی، موشکی و شیعه‌گستری، اولا این دولت فلسفه وجودی خود را برای آینده آمریکا از دست مي‌دهد و جهان از دام یک دولت شر آسوده خواهد شد. دوم اینکه، این دولت به طور کلی فلسفه مداخله‌جویانه خود را در ایران و منطقه از دست خواهد داد. مي‌گوئید نه، بسم الله تردید نکنید. اکنون ممکن است خواننده‌ای بگوید که هر سه مورد و راه‌حلی که در این یادداشت اشاره شد، کاملا آرمان‌گرایانه و ذهنی و غیرواقعی است. زیرا هیچ سیاستمداری در نظام سیاسی ایران، نه آماده است و نه جرأت می کند تا سیاست‌هایی را که به طور ایدئولوژیک در ساختار سیاسی و فرهنگی و نظام اداره کشور تعریف شده است، نقض و نفی کند. پاسخ روشن است. در صورت غیرواقعی بودن این موارد و راه‌حل‌ها، واقعیتی جز مذاکره و تسلیم شدن در برابر آمریکا وجود ندارد.

[email protected]

www.ahmadfaal.com

https://t.me/BayaneAzadi



[1] - به مقاله توافق‌نامه لوزان اثری از همین قلم مراجعه شود

[2] - برای مطالعه بیشتر در این موضوع بس با اهمیت، به مقاله تاملی فلسفی درباب استقلال اثری از همین قلم مراجعه شود

[3] - برای مطالعه بیشتر به مقاله درس‌ها و اعترضات بخش اول روی سخن با حکمرانان مراجعه شود

[4] - تفصیل این برنامه راهبردی را در مقاله‌ای تحت عنوان توهم بازگشت به اصلاحات شرح داده‌ام

[5] - بخشی از مقاله مسائل و مشکلات پیشارو اثری از همین قلم

@font-face { font-family: "Cambria Math"; }@font-face { font-family: Calibri; }p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { margin: 0in 0in 8pt; line-height: 107%; font-size: 11pt; font-family: "Calibri", sans-serif; }p.MsoFooter, li.MsoFooter, div.MsoFooter { margin: 0in 0in 0.0001pt; font-size: 11pt; font-family: "Calibri", sans-serif; }span.MsoEndnoteReference { vertical-align: super; }p.MsoEndnoteText, li.MsoEndnoteText, div.MsoEndnoteText { margin: 0in 0in 0.0001pt; font-size: 10pt; font-family: "Calibri", sans-serif; }a:link, span.MsoHyperlink { color: rgb(5, 99, 193); text-decoration: underline; }a:visited, span.MsoHyperlinkFollowed { color: rgb(149, 79, 114); text-decoration: underline; }p.MsoNoSpacing, li.MsoNoSpacing, div.MsoNoSpacing { margin: 0in 0in 0.0001pt; font-size: 11pt; font-family: "Calibri", sans-serif; }span.FooterChar { }span.EndnoteTextChar { }.MsoChpDefault { font-size: 11pt; font-family: "Calibri", sans-serif; }.MsoPapDefault { margin-bottom: 8pt; line-height: 107%; }div.WordSection1 { }

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy