نقطه - اگر مکر آیتاللهها ایران را به مذاکره با آمریکا بنشاند، اگر کشور درگیری نظامی را پیش رو داشته باشد و اگر خروش مردم کشور را در بر گیرد، مردم ما باید خواهان و همصدا بر سر چه باشند تا کشور از تلاطمهای سیاستهای جهانی و شرایط وخیم داخلی دور بماند؟ امروز، در آستانهی بهار ۱۳۹۸، خواص ما برای پاسخ به این پرسش چه میکنند و چه میگویند؟ آیا این پرسش اصلا ضروری و بهروز است؟
این یادداشت دارای دو بخش است. بخش نخست به «رخدادهای» سیاسی چند هفتهی اخیر میپردازد و بخش دوم به کمبود توجه فعالین سیاسی به یک نیاز سیاسی و کارساز در میان «رویدادهای» سیاسیی که مردم کشور ما را بزودی لمس خواهند کرد اشاره خواهد نمود.
توضیحی دربارهی تصویر این یادداشت **
دوران دههی انقلاب در بین براندازان و اصلاحطلبان
۱- اینروزها به بهانه و به مناسبت دوران انقلاب اسلامی ایران بسیاری از صاحبنظران و کنشگران سیاسی نوشتند و گفتند. بیشترین اینها دارای جانمایههای بیان خاطرات و نقد گذشته بود. اینکه «چه کردیم و چه شد و چرا اینطور شد» هنوز در لابلای افکار اکثر افرادی که به دعوت رسانهها و یا از روی علائق شخصی دیدگاههای خود را بیان میكنند، دیده میشود. گویی انسان و تاریخ همچون دو شبح در هم میلولند.
۲- گروهی نیز مدام در یاد شاه فقید و آن روزگار و اشتباهات و هشدارهای درست آنروزها ابراز نظر کردند. گفتهی اخیر فرح پهلوی که «به جای گذشته به فردای ایران فکر کنیم»، باید فصل الخطاب بر این مقولهها در این ماههای حساس سال ۲۰۱۹ میلادی باشد. ماندن در از دستدادهها یاس میزاید.
۳- گروهی نیز تلاش میکنند بتوانند برای اجرای نقش و وظیفهی «تاریخی» خود به اَدمینستریشن ترامپ نزدیک شوند و جای در میان سیاستهای دولت ترامپ پیدا کنند. یا همان تشبیه خطابهای «راهروهای وزارت امور خارجه آمریکا»! و با پخش خبر کنفرانس ورشو نیز بسیاری به این فراست مهم افتادند که جایگاه «آنها» در اپوزیسیون خارج کشور چیست و چه بهتر که بتوانند به آن کنفرانس و یا تصمیمگیریهای پس از آن برای ایران, سهمیهی نظر داشته باشند و نقشی مفید ایفا نمایند.
۴- گروهی باز به سراغ «ابوالحسن بنیصدر» رفتند و حتی در برشمردن فضائل اخلاقی سید محمد بهشتی، بعنوان آخوند با مرام دوران انقلاب خواندیم. در حالیکه که همه میدانیم نگاه و درک روحالله خمینی از سیاست حتی در حد طلاب آنزمان نجف هم نبود و او بسیار دگم و جزمی مسائل را میدید و میفهمید. انقلاب، دستپخت همین کتوشلواریهای کنار خمینی و در آلمان درس خواندهای چون بهشتی بود. بدست ناتوان امکان اشتباه دوم را نباید داد.
۵- یکی دو سازمان جدید تاسیس شد و این سازمانها نیز توئیتهای تایید رضا پهلوی را اعتبار شروع کارشان به همراه دارند. گروه «ققنوس ایران» و گروه «ایرانیاران»، یکی با اهدافی نهفته در پروژههای علمی بلندمدت برای آیندهی عمران و توسعه کشور، و دیگری با اهداف سیاسی کوتاهمدت رایج اپوزیسیون، شروع به کار کردند.
۶- در هفتهی اخیر دو ملاقات از سوی وزیر خارجهی امریکا، مایک پمپئو و معاون رییس جمهور آمریکا، مایک پنس با مسیح علینژاد و احمد باطبی صورت گرفت. ملاقاتی هم از سوی نمایندهی کنگرهی آمریکا با رضا پهلوی صورت داده شد که در این ملاقات امیرحسین اعتمادی ( از گروه فرشگرد) و سعید گنجی شاهزاده را همراهی نمودهاند. همهی اینها اخبار خوشی هستند و اینگونهها قبل و بعد از کنفرانس ورشو ادامه خواهد داشت. به هرحال، بجاست که افزون بر سازمان مجاهدین خلق، فعالین سیاسی دیگری هم از سوی آمریکاییها و شاید بزودی اروپاییها شنیده شوند. اما، محتوی این دیدارها بار سیاسی چند جانبهای را برای مبارزات مردم ما نداشتند. در ادامهی این یادداشت در اینباره و همینطور گزینش این افراد بی پرده باید گفت.
۷- گروهی نیز در خارج کشور و بسیار جالب است که یکباره از زمان اوج اختلافات دولت دونالد ترامپ با حکومت ولایت علی خامنهای، چپ و راست دربارهی «جمهوریت» و چند لایه بودن و سلسله مراتب تحقق آن مینویسند. از واقعی بودن یا نبود انقلاب در ایران مینویسند. میبینند خراب کردهاند، بلافاصله بعدی را برای اصلاح مینویسند و خلاصه دغدغهشان اینگونههاست.
۸- اصلاحطلبان نیز روی به اصول انقلاب آوردهاند و با آگاهی تلاش میکنند با بیان دیدگاههای فردی و جمعی، مردم را از مرکزیت قضیه دور سازند تا جوهر اصلی مبارزات مردم مخدش شود. فکر کنیم که چهل سال قبل «شعور سیاسی» مردم و خواص ما در چه میزانی بوده است که امروز هم باز بگوییم ما به آنچه در انقلاب میخواستیم نرسیدهایم و باید به دنبال آن بگردیم و آن را بیابیم؛ جمهوریت! نکته، حساس است و میدانیم اخم به ابروها میآورد. سخن در دفاع از سیستم پادشاهی نیست و در بخش دوم این یادداشت بدان خواهیم پرداخت.
9- گروهی نیز خواهان همکاری دوستان محمد مصدق و دوستان شاه فقید شدند. حرفی نیست. اما یادمان نرود که دوستان محمد مصدق چشمشان را بر دیدگاههای «ملی-مذهبی» برخی از یارانشان برای بافت سیاسی ایران آینده، نبندند و با آن با تسامح رویارو نشوند که بلایی بزرگ برای کشور ما بوده است و خواهد بود.
ولی، آنچه در این جمعبندی ناپیدا است و یا دستکم اینکه برجسته نیست، نبود دو مسئله مهم است. ۱) نبود استراتژی سیاسی مشخص برای قرار گرفتن در «کنار» آمریکا و ۲) پیام ما به مردم ایران که در رویارویی با آشفتگیهای کلان کشور، اینبار به چه باید متوسل شوند. چه کمبودی این نیاز مردم برای اتکا و اتحاد دور چنین چیزی را در مبارزاتشان، مسجل و حیاتی کرده است؟ در بخش دوم این یادداشت به این دومی نیز خواهیم پرداخت. به هر روی وظایفی فرای آنچه تاکنون کردهایم رودرروی ماست. یکی از این وظایف اتخاد و اجرای نقش «درست» در برابر سیاستهای آمریکا برای ایجاد تحول بزرگ در ایران است.
آمریکا چه دارد میكند؟: ما با آمریکا چه کنیم؟
سیاستهای متفاوت کاخ سفید، متاسفانه با تکیه بر «رفتار» سیاسی دونالد ترامپ، دستخوش و بهانهی فروش و محبوبیت رسانههای بسیاری میشوند. مایک پمپئو اما بسیار تلاش میکند این موج منفی را کاهش دهد و عقلانیت و نظم فکری پشت این سیاستها را مدافع باشد. در ایران نیز تلاش رسانههای رژیم برای خرد کردن و تخریب بیشتر دونالد ترامپ در چشم مردم ایران در اوج خود است. عین این چهل سال جمهوری اسلامی با یک سیاست کاربردی دو تیغه توانسته است نگاه مردم را به آمریکا منفی گرداند. اول اینکه جمهوری اسلامی فقط حاضر است خودش را با «کاستیهای آمریکا» مقایسه کند، و گویی این مقایسه یکسویه بطور روان و قابل قبولی از سوی بخشی از مردم ایران پذیرفته شده است. دوم اینکه هر اشتباه استراتژیک و سیاسی آمریکا را همیشه در بوق بدمند تا نشان دهند که جمهوری اسلامی درست میگوید.
با کمال تاسف بخش زیادی از رسانههای خارجی و کنشگران سیاسی خارج کشور نیز در همین راستا کار میکنند. این روشها و سخنها در برابر سیاستهای دولت مقتدر آمریکا، وقتی سخن از استفادهی «پراگماتیک و کوتاهمدت» از دیپلماسی آمریکا، برای رهایی از جمهوری اسلامی باشد، بیشتر به خودزنی شبیه است. با اینکه اقرار به اینکه دشمنی با آمریکا و اسراییل منافع ملی ما را در چهل سال زیر سوال برده و ضایع کرده است عمومی است، اما گویی این واقعیتها وقتی به مرحلهی ارزیابی و تصمیمهای تازه میرسیم، تنها اشاراتی در حد اندرز بیش نیستند.
بیپرده و بخاطر ایران
وقتی کنشگران ما با مقامات سیاسی و دقیقا تصمیمگیرنده و شریک در تصمیمهای دولت آمریکا در مقابله با حکومت مخوف و سیاه جمهوری اسلامی ملاقات دارند باید از چه بگویند؟ آیا مایک پمپئو نمیداند صدای آمریکا چه میگوید و یا از نظرات و رفتار سیاسی «ستاره درخشش» بیخبر است؟ آیا دپارتمانهای نظارت بر رسانهها در سازمان سیا نمیدانند «بی بی سی» چه میکند که ما، که سالهاست منتظریم ما را بشنوند، باید بخاطر یک وظیفهی تاریخی گوشزدشان نماییم که حواستان باشد رسانههای شما چه میگویند؟ آیا برای تقویت مبارزات مردم ایران اینگونه بیدارسازیها برای آمریکاییها مهم است یا اینکه راهکردهای مبارزه با رژیم را بیاد گفت. و اگر گفته میشود، چرا نباید در حد معقول و ممکن بازتاب رسانهای داشته باشد؟
اینکه کسی به آمریکاییها بگوید «ما جنگ نمیخواهیم»، آیا یک حرف سیاسی پراگماتیک است؟ یا یک آرمانگرایی و بیان وظیفهی تاریخی است؟ راستی کسی فکر میكند اگر دولت آمریکا بدنبال عملیات نظامی علیه ایران باشد، به حرف یکی دو تن که هیچ، حتی صدها کنشگر سیاسی ایرانی و اروپایی گوش میکند؟ آمریکا برای اقدامات جنگی جرج دبلیو بوش علیه صدام با میلیونها اروپایی معترض روبرو بود که خیابانها و دانشگاههای اروپا را پر کردند. چه شد؟ کدام ایرانی است که نداند زمانیکه سران آمریکا تصمیم به جنگ بگیرند هیچ نیرویی در جهان ما جلودار آنها نیست؟ قدرت نظامی یکی از دو مشت آهنین آمریکا است.
اما اینکه در گفتگو با مقامات آمریکایی تاکید بر «قدرت» مبارزات مسالمتآمیز مردم ما شود، جای بازی و تقلا برای ما را باز میگذارد و تنها با لبخند دوستانه و تایید گذرای آنها روبرو نمیشویم. دردا، که اگر برای این رفتار مردم خود، ساز و کاری را نتوانیم نشان آمریکاییها دهیم و یا نتوانیم نشان دهیم امکان و راههای ارتباط با مردم را جهت دعوت آنها به مبارزهی مسالمتآمیز داریم، حرفمان باز پراگماتیک نیست.
اما چرا اینگونه شد. پاسخاش عیان است. وقتی سازمانهای مجرب و کاركشته و خواص نتوانند نمایندگانی به پیش بفرستند، که حتی پست موز هم زیر پای هم بیاندازند، آنوقت سران قدرت اینگونه ما را برای گفتگو انتخاب میکنند. به گفتهی میرحسین موسوی که هدفی جز آرامکردن کردن جنبش سبز نداشت: «هر ایرانی یک هستهی مبارزه است!» آیا اینطور است؟پس، تا زمان هست بشتابیم و برای ایران گردهم آییم!
آمریکاییها باز هم ملاقاتهایی در همین حد با کنشگران ایرانی خواهند داشت! ما نباید آنها را مایوس کنیم! زیرا مایوسترینهای تاریخمان هستیم! پس از چهل سال از پس یک سلطنتسالاری مرتجع و متحجر آیتاللهها بر نیامدهایم. برای دولتمردان قدرتمندترین و یکی از دموکراتترین حکومتهای جهان ما، آمریکا، شنیدن حرفهای «اخلاقی» و «ایدهالیستی» چیزی جز باختن زمان و امکان نیست. هرچند در سیاست، اصلیترین و مهم ترین حرفها در خفی و غیر علنی بیان میشوند و باید هم اینطور باشد، اما پس از چهل سال مبارزه نباید همچنان قهرمان همهپسند برای بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور و چپهای ایدهالیست و برخی رسانهها ماند. ترس از چه داریم، به باخت نزدیک نیستیم؟
تحلیل/نقطه
۸ فوریه ۲۰۱۹
** - «تخمهای گلآفتابگردان» از هنرمند و کنشگر چینی آی وِی وِی, Ai Wei wei
کودتای نافرجام علیه ابوبکر بغدادی رهبر داعش
واکنش بهشتی به شعار «شاه زنازاده است»