«شهروندان و خارجیهای مقیم شهر، یک مرض ناشناخته چند وقت است در شهر ما شیوع پیدا کرده. راحت و آرام زندگی میکردیم ... ناگهان، بدون دلیلی روشن، مردم شروع کردند به مردن، تو خانهها، تو کلیساها، گوشه و کنار کوچهها و توی میدانها ... گروه گروه میمیرند به شکل تصاعد هندسی، تصاعد هندسی مرگ! دکترها، مورخین، علمای مذهبی و جامعهشناسها! ... این مرض دور زمین میگردد ... این اتفاق وحشتناک در نقاطی بسیار دوردست پیش آمده. در پاریس و در یک شهر دیگر دوران باستان (آتن)، در برلین. میگویند در سیسیل (ایتالیا) هم آمده ولی سند و مدرک کافی در دست نداریم که بدانیم در سیسیل بوده یا آرژانتین ... غیر قابل تصور است که نوبت ما شده باشد ... در بعضی خانهها تمامی خانواده دستهجمعی از بین رفتهاند ... من برای آخرین بار شما را در این میدان فرا خواندهام تا به شما توضیح بدهم که چه بر سر ما آمده ... ما با مرگومیری مواجه هستیم که دلایل آن ناشناخته است. باید به اطلاع شما برسانم که کشورهای مجاور و حتی شهرهای دیگر ورود ما را قدغن کردهاند. هیچ کس نمیتواند وارد شود و شما هم نمیتوانید خارج شوید ... ما به شهامت و تحمل و ازخودگذشتگی نیاز داریم ... هر فرد مظنونی که وارد خانهای میشود، دیگر افراد آن خانه و خود آن فرد حق خروج ندارند. با اشخاص مشکوک به بیماری تماس نگیرید. به خاطر خودتان و دیگران آنها را معرفی کنید. ما برای این مرض درمانی نمیشناسیم. فقط شاید بتوانیم از فراگیر شدن آن جلوگیری کنیم ... دیگر گدایی، ولگردی، مهمانی و جشن گرفتن قدغن است. هر نوع نمایش و سینما ممنوع است. مغازهها، کافهها و رستورانها باید در کمترین ساعات باز باشند تا سرایت بیماری کم شود. دیگر تشکیل هر اجتماعی ممنوع است و اجتماعاتِ بیش از سه نفر متفرق خواهند شد. گردش کردن و پرسه زدن قدغن است. باید افراد و ساکنان شهر دو به دو حرکت کنند تا مراقب هم باشند... به خانهها برگردید و بیرون نیایید. فقط برای کارهای ضروری خارج شوید. روی درِ تمام خانههای آلوده، صلیب قرمز بزرگی کشیده میشود با ذکر نوشتهی: خدایا، به ما رحم کن!»
شاید این طور تصور شود که این گفتار، یکی از همان دستورالعملهای پزشکی است که با شیوع گستردهی بیماری کرونا در ماههای گذشته، هر روز از رسانههای دنیا میشنویم. اما اینها فقط صحنهای از نمایشنامهی «بازی کشتار» اثر اوژن یونسکو، نمایشنامهنویس فرانسویِ رومانیاییتبار است که در سال ۱۹۶۹ نوشته شده است. در این صحنه، شهردار شهر خطاب به شهروندان و خارجیهای مقیم شهر ــ رو به تماشاگران ــ این سخنان را ایراد میکند.
اوژن یونسکو و ساموئل بکت را پیشگامان سبک نویی در تئاتر دنیا میدانند که در ایران به نام «تئاتر اَبزورد» یا «تئاتر پوچی» شناخته میشود.
تئاتر پوچی
صدمات و بلایای حاصل از دو جنگ جهانی و اضطراب نسبت به آغاز سومین جنگ جهانی همهی مبانی فکری و اخلاقیِ گذشته را متزلزل کرد. بشر در پی یافتن پاسخ به پرسشهای جدیدی بود تا زندگی پس از جنگ را بر اساس آنها تعریف کند اما مکاتب فلسفی و هنری قدیم قادر به پاسخگویی به آنها نبود. بشر با دنیایی تهی و بیجاذبه روبرو شده بود؛ دنیایی که در آن نه زندگی معنا داشت نه مرگ! نه جای امیدی بود و نه راهی برای نجات!
از سوی دیگر، ظهور پنج اندیشمند جهانی در فاصلهی سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۵۰ بستر فکری لازم را برای پیدایش مکاتب جدید هنری و فلسفی ایجاد کرده بود. نیچه با اعلام مرگ معنویت در غرب، داروین با نظریهی تکامل بوزینه به انسان، اینشتین با تأکید بر نسبی بودن امور جهان، فروید با ارائهی نظریهی انگیزهی جنسیِ سازندهی شخصیت انسان و مارکس با اشاره به اقتصاد به عنوان زیر بنای جامعه و مناسبات آن، در ایجاد دنیای جدید نقش عمدهای داشتند، دنیایی که عمدتاً در تقابل با مکاتب فکریِ گذشته بودند.
تئاتر که همیشه همچون یک موجود زنده و پویا همراه با تغییر و تکامل جامعه متحول شده است در آن دوره هم پس از دو جنگ جهانی، شکل نویی به خود گرفت. دنیای بحرانزده، دیگر علاقهمند به تئاترهای پرزرق و برق اشرافی یا کلاسیک نبود و نمایشهای ناتورالیستی و رئالیستی (واقعگرا) از رونق افتاد زیرا به گفتهی برتولت برشت، هنرمند بزرگ آلمانی، آنها نه حاکی از واقعیت بلکه نمایش فریبی از واقعیت بودند.
سبکهای جدیدی در تئاتر جهان پدید آمد که سرآغاز شکل نویی از تئاتر بود؛ تئاتری که بعدها به تئاتر آوانگارد یا پیشرو معروف شد. سمبولیسم، دادائیسم، سورئالیسم، اِپیک (روایی) و تئاتر پوچی (ابزورد) از شناختهشدهترین سبکهای تئاتر در این دوره بود.
آیا در دوران پساکرونا باید همچون دوران پس از جنگ جهانی منتظر شکل نویی از تئاتر بود؟
تئاتر پوچی از پایدارترین شکلهای تئاتر تا کنون است. مارتین اسلین، منتقد و نظریهپرداز معروف تئاتر که مبدع این نام برای سبک نوشتاری نمایشنامهنویسانی نظیر یونسکو، بکت، پینتر و آداموف است، تئاتر پوچی را کوشش و جستوجویی میداند در جهانی که از معنویاتِ گذشته تهی شده و دیگر نمیتوان ریختهای هنری را بر بنیاد باورهایی بنا نهاد که برای بشریت باورپذیر نیست.
بازی کشتار
در کارنامهی اوژن یونسکو ۱۱ نمایشنامهی بلند و ۱۷ اثر نمایشی کوتاه دیده میشود. «بازی کشتار» یکی از آثار بلند نمایشی یونسکو و از معروفترین آثار او در حوزهی تئاتر پوچی بهشمار میرود. در این اثر نمایشی با مهمترین شناسههای تئاتر پوچی مواجهایم: دنیایی خالی از معنا، درهم تنیدگی زندگی و مرگ، ترس و اضطراب از آیندهای نامعلوم و ناامیدی و نداشتن راهی برای نجات.
ناگهان بیماری واگیردار ناشناختهای در شهری شیوع پیدا میکند و به مرور تکتک ساکنین شهر به آن مبتلا میشوند و میمیرند. افراد مسن بیشتر از دیگران در معرض این بیماری مرموز قرار دارند و کشته میشوند. خبر میرسد که این بیماری خطرناک در جهان هم در حال گسترش است و به هر شهر و دیاری سرایت پیدا میکند. هیچکس در امان نیست. شاید تنها راه جلوگیری از گسترش بیماری، در خانه ماندن و دوری گزیدن از اجتماعات بشری باشد. کمکم اضطراب و خشونت جای خوشبختی و خوشحالی را میگیرد. این طرح کلی نمایشنامهی «بازی کشتار» است که امروز تصویری آشنا برای همهی مردم جهان است.
نمایشنامه در هجده صحنه نوشته شده است. از جمله صحنههای این نمایش میتوان به بازار، کوچه، درون خانه، درمانگاه و زندان اشاره کرد. این بیماری وضعیت خاصی را در روابط و زندگی افراد ساکن این اماکن به وجود آورده است. برای مثال، صحنهی درون خانه با ورود دو خدمتکار دستکشپوشیدهای شروع میشود که در حال ضدعفونی کردن هستند. از مقابل پنجره، مردی ماسکپوشیده عبور میکند. صاحبخانه با نگرانی وارد میشود و از خدمتکاران میپرسد «آیا همهچیز ضدعفونی شده است؟ درزها را بستهاید؟» حتی مویی نباید به خانه وارد شود، فاصلهی اجتماعی را باید حفظ کرد. او به کار خدمتکاران اعتماد ندارد و هر لحظه بیشتر مضطرب میشود.
مهمترین موضوعی که ذهن بشر را از ابتدا به خود مشغول کرده و بزرگترین تراژدیهای تاریخ بر اساس آن نوشته شده، مرگ» و نگاه انسان به آن است. بر مبنای این تعریف، «بازی کشتار» نوعی تراژدیِ امروزی است که در آن، ساکنان شهری به دلیل ویروسی ناشناخته با نابودی و مرگ دست و پنجه نرم میکنند. اما یونسکو از آن به عنوان تراژدی- کمدی نام میبرد. او مرگ را مسخره میکند و مشکل انسان را نه بیماری واگیردار ناشناخته بلکه خود انسان میداند. ویروس ناشناخته درِ خانهی انسانها را به صدا در نمیآورد تا جان آنها را بگیرد؛ این خودِ انسان است که با اضطراب و ناامیدی حاصل از ترسِ مرگ، آن را به خانهاش دعوت میکند. شاید به همین علت است که نقش مرگ را هم یک انسان (راهب) در نمایشنامه بهعهده دارد. در نمایشنامه، هر چه آشفتگیِ ناشی از ترس، بیشتر جایگزین شادی میشود، بیماری هم بیشتر شیوع پیدا میکند و تلفات افزایش مییابد. در پایان، این پریشانی و اضطراب به آشوب و اغتشاشی فراگیر تبدیل میشود.
یونسکو، نمایشنامهاش را با نگاهی به آتشسوزی بزرگ لندن در سپتامبر ۱۶۶۶ و «یادداشتهای طاعون» دانیل دفو، که شرایط سخت و سیاه دوران طاعون را توصیف کرده، نوشته است. او خواسته در اثرش، تصویری از وضعیت بشر در مواجهه با خطری به بزرگی یک بیماری واگیردار، ارائه دهد. شاید تا چند ماه پیش، «بازی کشتار» صرفاً اثری نمایشی از یونسکو بود که تنها در تحقیقات دانشگاهی از آن نام برده میشد و به ندرت به روی صحنه میرفت اما امروز یکی از مهمترین آثاری است که باید خواند. ویروس کرونا همچنان در تمام نقاط جهان قربانی میگیرد و هنوز هیچ واکسن یا دارویی برای جلوگیری و درمان کامل این بیماری معرفی نشده است. بسیاری از مردم جهان همچنان با رعایت فاصلهی اجتماعی و استفاده از ماسک زندگی میکنند.
هنر تئاتر در دورهی کرونا همچنان نفس میکشد و زنده است. هر چند چراغ بزرگترین صحنههای نمایش دنیا در نیویورک و لندن خاموش است اما هنرمندان تئاتر به لطف اینترنت و با استفاده از نرمافزارهای کاربردی یا شبکههای اجتماعی، سعی در حفظ ارتباط با مخاطبان هستند. اما پرسش این است که آیا در دوران پساکرونا باید همچون دوران پس از جنگ جهانی منتظر شکل نویی از تئاتر بود؟