محرم است دیگر
تک و تنها در سالن حسینیه درندشت لواسان نشسته است
و به نوحه مداح میلیاردر خویش گوش سپرده است
بر سوگ سجاد میگرید
*
مگر سجاد که بود؟
هر که بود در چهارده قرن پیش دفن شد و تو اکنون بر مرگ او اشک میفشانی؟
صدها و هزاران جوان پاک برومند را به خاک و خون نشاندهای
چرا که بر تو سجده نکردند و ترا باور نداشتهاند؟
*
گریه کن! گریه کن!
برای سجاد و سجادهات اشک بریز!
مردم از شدت بینوایی در گور میخوابند و تو برای سجاد گریه میکنی؟
مردن نان ندارند و تو پس از چهارده قرن برای حسین سوم و هفتم و چهلم میگیری؟
اما مردم حق ندارند برای جگرگوشههایشان که تو بیگناه بر دار کردهای سوگواری کنند
مردم از کرونا میمیرند و تو دسته سینه زنی راه میاندازی و برای سجاد اشک میریزی؟
مردم دسته دسته در جبهههای جنگ تلف شدند و امثال تو از روی منبر حکم جهاد دادید؟
شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» را یادتان هست؟
میخواستید «قدس» را بگیرید؟
جگرگوشههای مردم را به نام «دفاعِ مقدس» فرستادید روی مین، خط اول، جلوی توپ، جلوی تانک!
چه نداها و نویدها و امیدها و امیرها و پویاها و جوانان و نوجوانان نازنین ملت را که به گلوله نبستید
آری برای سجاد چهارده قرن پیش گریه کن که سجادهات خونین است!
پشت آن ماسک کرونایی، تک و تنها در حسینیه لواسان، از چه میترسی؟
از مرگ؟
اما این مرگ است که باید از تو گریزان باشد.
***
مهستی شاهرخی