Monday, Sep 28, 2020

صفحه نخست » سپاه از چشم «ایستاده در غبار»، سخنرانی عمادالدین باقی در دانشگاه تهران

Emad_Baghi.jpgفیلم ایستاده در غبار روایت زندگی و اسارت شهید حاج احمد متوسلیان است
سخنرانی عمادالدین باقی پس از اکران فیلم در تالار شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران شنبه۲۵ اردیبهشت۱۳۹۵
این نشست با سخنرانی عمادالدین باقی و غلامرضا ظریفیان برگزار شد

گرچه متن زیر یک سخنرانی متعلق به نزدیک به ۴سال و نیم پیش است اما مربوط است به بحث هایی که این روزها در پی پخش مستندی از بی بی سی درباره برخی مشاجرات اوایل دهه ۶۰ در سپاه مطرح شده است. فایل صوتی ان مشاجرات که از بی بی سی پخش شد ابتدا گمان کردم اقای گنجی نوار آن را در اختیار بی بی سی گذاشته اما وقتی مطلع شدم یک روز پیشتر این فایل صوتی در پایگاه خبری تسنیم منتشر شده تردید کردم. به هرحال هرکدام که در انتشار ان تقدم داشته باشند مسئله‌ای را عوض نمی‌کند زیرا سال‌ها بود که در خاطره کنشگران ذیربط مانده بود و سرانجام زمانی گشوده می‌شد. نزدیک به۵سال پیش که این سخنرانی ایراد شد مباحث آن نشر عمومی پیدا نکرد و مسایلی که در فیلم ایستاده در غبار مطرح گردیده بود دیده نشد تا امروز. متن زیر البته در روزنامه سازندگی با اصلاح چند کلمه منتشر شده و عبارت داخل هلال هم در نسخه ارائه شده به روزنامه نبود.

با سلام به عزیزانی که به مجلس قدم رنجه فرمودند و با تبریک و تشکری بزرگ به جناب مهدویان کارگردان محترم فیلم و همکاران‌شان آقایان گوهری و آقایی و دیگران و با اجازه دکتر ظریفیان دوست قدیمی‌ام من سخنان خو را با دو انکار آغاز می‌کنم. این مجلس بهانه‌ای شد که پس از سال‌ها من و آقای ظریفیان به گذشته مان بازگردیم. ایشان همکار من در دفتر سیاسی سپاه بودند و از نادر کسانی بودند که آن زمان پیرامون برخی بدرفتاری‌ها با او درددل می‌کردم. و اما اینکه گفتم با دو انکار آغاز می‌کنم: انکار اول اینکه در پلاکاردها و تبلیغات برنامه و در سخنان مجری محترم از من به عنوان دکتر یاد شد. من دکتر نیستم. گرچه همدوره‌ای‌ها و همقطاران من وارد مقطع دکتری شدند عضو هیأت علمی یا رئیس دانشگده هم شدند اما من به دلیل محدودیت‌ها و موانعی که کم و بیش بدان آگاه هستید موفق به طی این مرحله نشدم و ترجیح دادم در حوزه پژوهش و نویسندگی که دیگران قادر به جلوگیری کردن نیستند ادامه دهم. انکار دوم اینکه مرا یک رزمنده دوران دفاع مقدس معرفی کردند. من رزمنده نبودم. در برابر کسانی که عمری را در جبهه گذرانده‌اند و سه باز سُک سُک کردن در منطقه جنگی رزمندگی محسوب نمی‌شود. در همان سُک سُک هم کار ما رزم نبود و بیش از آنکه از جنگ بگویم درباره صلح حرف می‌زدم. من بجز دوسه سالی که اول انقلاب در سپاه و فقط در بخش‌های مطالعاتی و تحقیقاتی بودم ۳۵ سال است دیگر در شغل دولتی نبودم حتی ۸سالی که در دانشگاه تدریس می‌کردم حق التدریسی بودم و رسمی نشدم و از ۱۳۸۴ که اخراج شدم همان اندازه پیوندم هم قطع شد. من بدون اینکه بخواهم از آن مقطع دفاع همه جانبه کنم که دوره مطلق گویی‌ها و مطلق نگری‌ها گذشته است، آن مقطع را جزو افتخارات خود می‌دانم ولی آن سپاه این سپاه و حتی سپاه سال‌های ۶۵ به بعد نبود که تصادفا در این فیلم آنجاکه به اختلافات سپاه پرداخته به این نکته هم اشاره‌ای دارد.
درباره فیلم ایستاده در غبار از سه زاویه سخن گفت. یکی از زاویه هنری. دوم از زاویه تاریخی و سوم جامعه شناختی. از زاویه هنری چون من تخصصی ندارم سخنی هم ندارم و تنها می‌توانم به عنوان یک بیننده بگویم این فیلم برخلاف فیلم‌های مر. بط به جنگ، غلو کردن نکرده و در پی ساختن چهره‌ای ماورای طبیعی و مافوق انسان از شهید نبوده است و حتی ابا نداشته از اینکه نشان دهد حاج احمد متوسلیان فردی تندخو بوده است. اما از زاویه تاریخی و جامعه شناختی نکاتی را می‌توان برشمرد.
ممکن است قیل و قال هایی درباره شهادت متوسلیان مطرح شود چنانکه در خود فیلم هم اشاره دارد. آنجایی که حاج احمد با عده‌ای ازافراد سپاه برای مقابله با اسراییل به لبنان می‌روند و فیلم می‌گوید امام ابهاماتی داشت و می‌گفت اولویت با جنگ در مقابل عراق است و در نتیجه قرار شد نیروهای اعزامی از لبنان برگردند و حاج احمد عده‌ای را گذاشت و خودش با عده دیگری برگشت. این جمله معروف امام خمینی که گفت «راه قدس از کربلا می‌گذرد» سال‌ها به عنوان استراتژی عملیاتی فتح قدس مطرح شد اما واقعیت این بود که در زمانی که تفکر انترناسیونالسیم اسلامی غلبه داشت و می‌گفتند در هرجای جهان مبازره با استبدا و استعمار و استعمار باشد ما هم هستیم و برای این منظور لشگر فرستادند آقای خمینی با این شعار به مقابله با آن استراتژی رفت و می‌خواست اعزام نیرو به لبنان را منتفی کند و بگوید اولویت ما جنگ با عراق است و مانع بازکردن جبهه درگیری دیگری شود. ضمن اینکه ایشان بطور کلی نسبت به جنبش‌های آزادیبخش از جمله جنبش‌های فلسطینی خوش بین نبود. من نمی‌دانم سازندگان فیلم خبر پشت پرده این جمله معروف راه قدس از کربلا می‌گذرد را داشته‌اند که در فیلم به ابهامات امام اشاره کرده‌اند یا نه؟ اما مقصود امام خمینی برعکس برداشتی بود که از شعار او شد.
ممکن است کسی بگوید اصلا حاج احمد متوسلیان در لبنان چه می‌کرد؟ اصلا چرا باید ما در جای دیگری مداخله کنیم؟ کسی هم می‌گوید به همان دلیل که امریکا و روسیه و انگلیس در ماورای مرزهای خود عمل می‌کنند دیگری بگوید پس فرق ما با آنها که سلطه طلب هستند چیست و کس دیگری بگوید ما وظیفه کمک به همه جنبش‌های آزادیبخش دا داریم. هر دیدگاهی که داشته باشیم حاج احمد متوسلیان یکی از نیروهای برجسته سپاه و از شهدای نامدار ایران بوده است و حق بود درباره او مستندی ساخته شود. این مستند دو بخش دارد یک بخش درباره سپاه آن زمان و بخش دیگر درباره متوسلیان.

درباره سپاه

فیلم با نمایش صحنه هایی از وداع حزن آلود مردم کرد پاوه با متوسلیان و عواطف مردم نسبت به او، به خوبی نشان می‌دهد تصوری که ازسپاه ان زمان و این زمان است قطعا یکی نیست و این به مجموعه‌ای از عملکردها بر می‌گردد. پاره‌ای اقدامات قضایی، سیاسی، و اقتصادی امروز تصور دیگری از سپاه ساخته است و نیروهای اصیل و با درایت سپاه از این موضوع رنجورند و میل به بازیابی همان جایگاه پیشین را دارند. (مثلا وقتی بعضی از افراد شناخته شده این نهاد در خبرگزاری‌های جناحی رسما از یک دوره‌ای کردن ریاست جمهوری روحانی می‌نویسند و کاری که به تصمیم ملت مربوط می‌شود را به جای ملت تصمیم می‌گیرند و متوجه نمی‌شوند که چه ضربه‌ای به جایگاه یک نهاد ملی وارد می‌کنند).
سه نوع مشروعیت را نام می‌برند. مشروعیت سنتی، کاریزماتیک و دموکراتیک. مشروعیت دموکراتیک پایدارترین نوع آنهاست. اما من مشروعیت کاریزماتیک را به سه نوع دیگر تقسیم می‌کنم. کاریزمای ایدئولوژیک (و خاص تر: مذهبی)، کاریزمای ملی و کاریزمای اخلاقی. ایدئولوژیک مثل مارکس و لنین، ملی مثل جمال عبدالناصر و اخلاقی مثل بهجت. حال ممکن اشخاص یا نهادهایی واجد یک یا دو یا هرسه نوع باشند مانند پیامبر اسلام. در مقیاس‌های خردتر کاریزمای فردی و خانوادگی و غیره هم می‌توان تعریف کرد.
وجه مشترک همه اقسام کاریزما این است که وبر می‌گوید کاریزما روتینه می‌می‌شود اما به بیان دقیق تر در معرض فروپاشی هم قرار دارند. مشروعیت کاریزماتیک بر خلاف مشروعیت دموکراتیک شکننده است و دنیویت و منفعت طلبی یکی از مهم ترین عوامل فروریختگی آن است. سپاه در اوایل انقلاب کاریزمای ملی داشت. کاریزمای ملی رمزحیات نیروی نظامی است چون قوی ترین ارتش‌های دنیا و مجهز ترین به توپ و تانک و موشک هم اگر حمایت ملی را نداشته باشند به یک قدرت پوشالی بدل می‌شوند و اگر این حمایت فقط از یک جناح باشد از عدم حمایت ملی هم خطرناک تر است. سپاه در ابتدای انقلاب حمایت ملی را داشت. حتی گرو‌های بیرون از حاکمیت برایش احترام قایل بودند. من داستانی را تاکنون چندبار گفته‌ام که چون جنبه نمادین دارد بازهم تکرار می‌کنم. ما ساکن علی آباد از توابع نازی آباد در جنوب تهران بودیم و همسر من ساکن سه راه آذری بودند. اوایل انقلاب و تشکیل سپاه در محله آنها در سه راه آذری من به یک مغازه رفته بودم. شخصی از پشت به من دست کشید برگشتم دیدم او دارد به لباس من دست می‌کشد و به عنوان تبرک به صورت خود می‌مالد. او مرا نمی‌شناخت و نمی‌دانست کسی که در این لباس است فاسق و فاجر است یا نیست؟ صالح است یا ناصالح؟ اما لباس سبز سپاه برای مردم چنان قداستی داشت که از این اتفاقات زیاد رخ می‌داد و نمونه‌اش در فیلم، صحنه خداحافظی کردها با متوسلیان است. امروز شرایط چگونه است؟
اما در آن زمان اختلافات داخلی سپاه نقش زیادی در شکست کاریزمای درونی این نیرو داشت. یعنی در درون خود نیروها مسئله ایجاد کرد چون رفتارهای نامنتظره‌ای ایجاد می‌کرد. این خودش نیازمند یک مطالعه جامعه شناختی است و اگر امکان طرح مسائل وجود داشت و تبدیل به سوژه تحقیق می‌شد امکان آسیب شناسی و پیشگیری فراهم می‌شد اما چنین نشد. اختلافات در سپاه دو منشاء داشت. یکی جنبه حرفه‌ای داشت یعنی انضباط نظامی متعارف در ارتش‌های جهان و دیسیپلینی که در ارتش ایران بود در سپاه وجود نداشت و هرکس به اجتهاد خودش عمل می‌کرد و مسئله تمرکز فرماندهی و اطاعت از فرماندهی مانند ارتش نبود. این مشکل را در قسمتی از مستند که حاج احمد با یکی از فرماندهان خود درگیر می‌شود و سیلی به او می‌زند و او قهر می‌کند و حاج احمد با وساطت دیگران در ملاء عام از او دلجویی می‌کند مشاهده می‌کنید. دومین منشاء اختلاف، سیاسی بود. در سپاه چند گروه به وجود آمده بود. ۱-آقایان طاهری خرم آبادی و بعد فاکر - ۲- جمعی که شهید داوود کریمی نمایندگی‌شان می‌کرد- ۳- آقایان محسن رضایی و شمخانی و نجات- ۴- مجموعه دفتر سیاسی و آقای محمد زاده -۵- مستقل‌ها در بدنه.
یکی از اختلافات این گروه‌ها به نوع نگاه‌شان به جنگ و استراتژی‌ها بر می‌گشت. در قسمتی از فیلم عبارتی از متوسلیان می‌شنویم که به نظر من عبارت کلیدی فیلم است. در ابتدای انقلاب برخی افراد استراتژی بسیج امواج انسانی و گوشت دم توپ را اتخاذ کرده بودند و آن را فوز شهادت برای دیگران می‌دانستتند اما متوسلیان در جایی که با یکی از فرماندهانش اختلاف پیدا کرده بود بعد درباره دلیل سخت گیری‌اش می‌گوید: «من دوست ندارم تو عملیات شهید بدهیم» این جمله خیلی کلیدی است و نشان می‌دهد او برای نیروی انسانی، ارزش قایل بود و اصل را بر این می‌گذاشت که نباید شهید بدهیم و به همین خاطر سختگیری می‌کرد و در نتیجه با بعضی‌های دیگر درگیر می‌شد. در ادامه همین اختلاف دیدگاه بود که نمادین ترین صحنه این فیلم ساخته شده است. صحنه‌ای که یکی از ریشه‌های اختلافات را هم نشان می‌دهد. صحنه‌ای که فیلم با آن شروع می‌شود و در اواخر فیلم در جای خودش تکرار شده این است که حاج احمد با مسئولان قرارگاه که دائم به او دستوراتی می‌دهند بگومگو می‌کند. وقتی می‌بیند آنها حرف اور ا نمی‌فهمند گوشی بیسیم را در هوا گرفته از سنگر بیرون می‌آید و در میان دود و غبار و صدای انفجار توپ و زوزه گلوله‌ها در میدان پر از خطر به حرکت در می‌آید تا قرار گاه نشینان شاید صدای واقعی و مهیب جنگ را بشنوند. نام فیلم هم به احتمال زیاد برگرفته از همین صحنه است که در اینصورت از دید کارگردان هم این صحنه مهم ترین صحنه است. این جا نشان می‌دهد کسی که در متن جنگ تکه و پاره شدن افراد را به چشم خود می‌بیند با کسی که پشت جبهه یا در قرارگاه نشسته دیدگاه مشابهی ندارند و دغدغه‌های‌شان فرق می‌کند.
فیلم ایستاده در غبار به صورت ملایم تری از کنار موضوع اختلافات سیاسی می‌گذرد اما شاید نخستین اثری است که باب بحث درباره اختلافات را می‌گشاید و می‌شود وارد این شد که چرا در ابتدای انقلاب چند جریان پیدا شد. اینکه سرنوشت آنها چه شد؟ چرا متوسلیان وقتی اسیر شد یکی از مسئولان گفت او دندان چرکین سپاه بود که کنده شد و... چرا شهید بهمنی و رستگار که فرمانده گردان بودند در اعتراض به خط بازی در سپاه به عنوان بسیجی به جبهه رفتند و شهید شدند؟ منصور کوچک محسنی کجاست؟ حاج گردانی و پاکدل و صدها فرمانده و رزمنده مؤثر که عمری را خالصانه در جبهه گذراندند و دنبال نام و نان نبودند کجا هستند؟ چرا نامی از آنها نیست؟ چرا داوود کریمی کنج عزلت گزید و دهها چرای دیگر؟ اگر به این پرسش‌ها جواب داده می‌شد امروز برخی مشکلات وجود نداشت. گرچه پاسخ به این پرسش‌ها نیازمند تحقیقی وسیع و بیان شبکه علل و دلایل است اما برای اینکه مبهم گویی نکرده باشم و برای خالی نوبدن عریضه می‌توان گفت در این تحقیق بدون شک یکی از دلایلی که به آن خواهیم رسید سیاست است و نسبت نیروی مسلح با سیاست. این مسئله که سپاه مثل ارتش نیست که فقط وظیفه‌اش دفاع از مرزها است و نباید در سیاست دخالت کند و سپاه وظیفه‌اش دفاع از انقلاب است و نهادی است سیاسی- نظامی- ایدئولوژیک منشاء این مسائل بود و هنوز هست و چون سپاه متشکل از سیاسی ترین نیروها و برخاسته از انقلاب بود نتوانست میان وظیفه حرفه‌ای و سیاست مرز روشنی ترسیم کند بخصوص که همین ویژگی در همان فضا اساسنامه سپاه تدوین شد و هین فضا تبدیل شد به یکی از اصول اساسنامه‌اش و با وجود اینکه برساخته انسانی بود نه وحی و قابل اصلاح بود اما همان تصورات را تثبیت و نهادینه کرد.
یکی از تفاوت‌های سپاه نسل اول با بعد این بود که سپاه از نیروهای سیاسی، دانشجویان و برخی افرادروشنفکر تشکیل شد. در فیلم ایستاده در غبار مشاهده می‌کنید که حاج احمد متوسلیان در مدت۴۰ روزی که قبل از انقلاب در بیمارستان بستری بود دائما کتاب می‌خواند و به خانواده‌اش می‌گفت برایش کتاب بیاورند. این نسل کتابخوان بود اما امروز در سپاه چقدر افراد کتاب می‌خوانند؟ در سپاه لمپنیزم راهی نداشت. گرچه یکی از کسانی که خودش نماینده همان گروه بود فیلمی ساخته که در آن لمپن‌ها را خیلی برجسته می‌کند. لمپن‌ها وجود داشتند اما چون در سپاه دو مقوله اخلاق و فرزانگی ارزش بود به لمپنیزم اجازه نمی‌داد رشد کند و لمپن‌ها در حاشیه می‌ماندند. در سپاه مجلات مختلف مانند «پیام انقلاب»، «مکتب انقلاب»، «بولتن رویدادها و تحلیل» دفتر سیاسی که من و جناب ظریفیان همانجا بودیم در شمارگان زیاد منتشر می‌شد و خوانده می‌شد. کتاب‌های زیادی هم در سپاه چاپ می‌شد اما مشکل این بود که به تدریج این نشریات به سوی کانالیزه کردن افکار پرسنل سپاه پیش رفت اما نیروهای نسل اول این را نمی‌خواستند. ما در سپاه مرکز تحقیقات عقیدتی و سیاسی داشتیم. اتفاقا چون ما معتقد بودیم سپاه یک حزب بسته سیاسی نیست که نیروهایش را کانالیزه می‌کند و باید فرا حزبی باشد پروپوزال هایی که برای تدوین متون آموزشی می‌دادیم با همین دیدگاه بود و منجر به برخورد و اخراج از سپاه شد. صحنه کتابخوانی متوسلیان صحنه اختصاصی او نبود بلکه نشانگر فرهنگ کتابخوانی بود. اگر زندگی برخی از شهدا مانند باکری شناخته شود خواهید دید که او از بعضی روشنفکران امروز هم آوانگاردتر بود.
از نظر اخلاقی هم کسی در قید بند رانت نبود. مخلصانه کار می‌کردند. افراد بدون توقع اضافه کاری تا زمانی که کار بود می‌ماندند و انجام می‌دادند. کسی دنبال امتیاز نبود. فضا به گونه‌ای بود که خود من که یک بار که گذری به جبهه داشتم وقتی در هنگام برگشت برگه‌ای صادر کردند و تحویل من دادند که سندی باشد برای حضور در جبهه همانجا جلوی چشم‌شان پاره کردم چون کسی برای نان خوردن از این سوابق به جبهه نمی‌رفت اما پس از جنگ در یک دوره چندساله مسابقه بود برای سابقه تراشی آنهم از سوی کسانی که سابقه چندانی نداشتند. حتی بعضی‌ها با رابطه، درصد جانبازی را تغییر می‌دادند و کسی با ۱۵ درصد جانبازی ۷۰درصد می‌گرفت و کسی با ۷۰ درصد جانبازی ۴۰ درصد می‌گرفت.

متوسلیان

فیلم از متوسلیان یک انسان عادی ترسیم می‌کند و این یکی دیگر از ویژگی‌های فیلم است. با دوری گزیدن از ایدئویوژی اندیشی و کاریزما سازی راه را برای شناخت طبیعی تر از شهدا باز می‌کند. شهدا در همه جای دنیا مورد احترام همه ملت از هرگروه و جناحی هستند و ارزش ملی دارند بگذریم که در ایران شهدا وجه المعامله سیاست شدند و با تبدیل شدن به ابزار مشروعیت بخشی گروهی خاص آنهم گروهی که تصادفا معروف به بداخلاقی بودند چنان قداست ملی‌شان خدشه پیدا کرد که وقتی می‌خواستند شهدای گمنام را در دانشگاه‌ها دفن کنند با مقاومت و درگیری عده‌ای از دانشجویان روبرو شدند چون احساس می‌شد قصد بهره برداری سیاسی از شهدا وجود دارد. وقتی شهدا قداست ملی دارند در بزرگداشت‌های انها باید از همه شخصیت‌ها حتی دگراندیشان دعوت شود اما مجالس بزرگداشت به تریبون اختصاصی افراد خاصی با گرایش خاص تبدیل شد. حتی شهدای پس از جنگ مانند شهید آوینی را هم با مصادره به مطلوب کردن تصویر غیرمنصفانه‌ای از او ارائه دادند. این فیلم که ادامه و تکامل سبک کار آوینی است در این جهت هم متفاوت است و دعوت از دکتر ظریفیان و بنده که خارج از ان گفتمان هستیم نمونه‌ای از سبک بزرگداشت متفاوت است چون دست اندرکاران فیلم باور دارند که شهدا سرمایه‌های معنوی و ملی هستند.

اصالت صلح

در پایان متذکر می‌شوم که این فیلم و فیلم‌های مشابه انسان را متاثر می‌کند و برنگیزاننده است. البته برای نسل ما که جنگ نوستالژیک است برانگیزاننده تر است اما یک لحظه هم نباید غفلت کنیم که جنگ شوم است. بخاطر معرفی قهرمانان جنگ نباید فکر کنیم که اصل جنگ ارزشمند است. البته ما نباید بخاطر ضد جنگ بودن چنان رمانتیک و متوهم شویم که ضرورت داشتن نیروی دفاعی را انکار کنیم. جامعه همیشه برای دفاع در برابر تهدید نیاز به هزاران باکری و همت و متوسلیان و داوود کریمی و... دارد نه برای توسعه طلبی و نه برای کاربرد آن در درون مرزها بلکه برای حفظ مرزها. در عین حال آنچه در همه موقعیت‌های صلح و جنگ نیاز است متوسلیان‌های علمی و فرهنگی است. در دنیای امروز با ما مزیت‌های فرهنگی مان می‌توانیم هماوردی کنیم نه صرفا با مزیت نظامی. حتی در تاریخ گذشته هم در برابر مغولی که ایران ر ا ویران کرد مزیت فرهنگی ما بود که مغول را در عین مسلط شدن بر ایران به زانو در آورد و فرهنگ ایرانی و اسلامی را نه فقط در آنها حتی به درون مرزهای آنها برد و میلیون‌ها مسلمان در چین و مغولستان و زبان فارسی و اشعار سعدی در آنجا از مظاهر آن است.
فقط جنگ دفاعی است که شرافت دارد و جنگ توسعه طلبانه و ستیزه جویانه جز انهدام نیروها و نابودی کرامت انسان‌ها ثمری ندارد. من در خود جنگ هم از صلح می‌گفتم. جنگ همیشه ویرانگر است هم در دوره جنگ و هم پس از ان. درست است که جنگ میدان کشف استعداد است. کسانی در جنگ نبوغی نشان می‌دهند که شاید اگر جنگ نمی‌شد کودن شناخته می‌شدند چون استعداد آنها فقط در جنگ امکان ظهور دشاته است اما لزومی ندارد حتما جنگ و خونریزی برپا شود تا این استعدادها شناخته شوند. می‌توان میدان‌های مصنوعی رزم و تمرین یا رزمایش داشت و استعدادها را شناخت. اما با وجود درستی اینکه جوهر انسان در جنگ شناخته می‌شود اصل بر صلح استت نه جنگ. این هم حکم عقل است و هم حقوق بشر و هم حکم صریح قران است. اصل صلح از نادر اموری است که عقل و دین و اخلاق و حقوق بشر همگی در اینجا به هم می‌رسند و اجماع دارند. مطالعه همه جنگ‌ها نشان در طول تاریخ نشان می‌دهد جنگ ماهیتا چنین است که تا وقتی جریان دارد ویران می‌کند و پس از جنگ هم رزم آوران دیگر به خانه برنمی گردند و اگر در جنگ پیروز شده باشند حفظ تمامیت ارضی را مدیون فداکاری خود دانسته و امتیازات ویژه می‌خواهند و اگر شکست خورده باشند برای جبران آن باید تجدید قوا کنند و در هر صورت به قدرت طمع می‌کنند (یادداشت قبلی ام) جنگ روند طبعی امور را بهم می‌ریزد، نیروی جسمانی را برتر یا همعرض نیروی عقلانی می‌سازد، مکانیسم طبیعی بازار را بهم می‌زند و اقتصاد دولتی و رانتی شکل می‌گیرد. دولت به ویژه نظامیان قدرت می‌گیرند و ممکن است تا سال‌ها پس از پایان جنگ این شرایط ادامه داشته باشد در حالی که باید نهاد نظامی و نهاد سیاسی در محدوده کارکرد ذاتی خود عمل کنند و اگر غیر از این باشد تعادل کل سیستم بهم می‌خورد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

منتشر شده در روزنامه سازندگی، ش۷۶۴ دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۹ ص ۱ و ۲

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

http://www.emadbaghi.com/archives/001750.php
کانال گفتار های عمادالدین باقی
https://t.me/emadbaghi
اینستاگرام
https://instagram.com/emadeddinbaghi
فیس بوک
https://facebook.com/Emadbaqi/



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy