Thursday, Feb 10, 2022

صفحه نخست » تأثیر فریبندگیِ سهمگینانهٔ "انقلاب" اسلامی تا به امروز، نیکروز اعظمی

azami.jpgبه بهانه رویداد فاجعه ملی ۲۲بهمن ۵۷

رویدادها و وقایع مهم در هر فرهنگ یا جامعه‌ای حتماً می‌توانند متأثر از عوامل بیرونی باشند اما قطعاً عوامل درونی و نگره بومی مردمانِ هر قلمروی به موضوعات و بر حسب نیازهای مادی و معنوی منحصر بفرد خود، که بصورت کنش‌ها و رفتاری‌های اجتماعی نمود پیدا می‌کنند، مرکزی ترین نقش را در وقوع آن رویدادها خواهند داشت. ۲۲بهمن ۵۷ نمونه‌ای از این رویداد مهم بوده که عامل درونی در حد معین متأثر از عامل بیرونی گشت. بعنوان مثال، مقارن با جلسه سران چهار کشور بزرگ غربی در جزیره گوادلپ که بر سرِ پایان رژیم شاه به توافق رسیده بودند فعالیت‌های آخوند شیعی و باصطلاح روشنفکران و نخبگان که به عناوین گوناگون تجمیع می‌کردند و همچنین گروهای نظامی و غیر نظامی، دوچندان شده بود. ارتباط، دیدارها و مذاکرات غیر رسمیِ بسیاری از سران "انقلابی" با امریکایی‌ها و گزارش آن به خمینی، دیگر بر کسی پوشیده نیست. با وجود این، قطعاً نمی‌توان حقیقت تلخ "انقلاب" اسلامی را برایش عامل بیرونی دست و پا کرد بلکه عامل درونی برخواسته از ارزشهای فرهنگ ما، اصل بوده است. اما، همین میزانِ کمرنگِ نقش و عمل عامل بیرونی کاملاً مناسب بود با نیازمندی‌های مادی و معنوی که در رفتارهای درونیِ عامه مردم اعم از عوام و خواص ایران منعکس می‌شده.

ما که بار معنویِ هر دو مظلومیتِ تاریخیِ "جانشینی" و "شهید کربلا" را بر دوش می‌کشیدیم و در تب انتقام می‌سوختیم هیچ تفاوت نمی‌کرد که چگونه و با کدام وسیله بخواهیم روزی به قصد تصاحب قدرت این مظلومیت تاریخی را که آخوند شیعی آن را نمایندگی می‌کرده بر نظام سیاسی بنشانیم و ارضاء گردیم. خصوصاً اینکه انتقام از مسببان رویداد ۲۸ مرداد نیز بر آنها اضاف گردید. شیعه ایران از طریق این "مظلومیت تاریخی" توانست چنان عرض اندامی کند که گذشته از نفوذ در عوام، خواص بی دین را هم متأثر کند تا بی دینی همچون خسرو گلسرخی جانب مولا حسین را بگیرد و بگوید: "آنچه را که خلق‌ها تکرار کردند و می‌کنند راه مولا حسین است". و دست آخر بی دینان در بهمن شوم و پس از آن در تشکیل حکومت شیعی، بدان راه - بخوان چاه- یاری رسانده و ننگ آن را به جان خریدند. در هر صورت، "انقلاب" شوم اسلامی ۲۲بهمن از معنویت اسلامی فرهنگ ما برخواسته و همخوان با آن بوده و ما که از چشمه این معنویت سیراب می‌شدیم در تشریک مساعی با عوامل برونی و با کمک آنها در یک شرایط مناسب و سرِ بزنگاه که رژیم شاه در ضعف و بی بصیرتی سیر می‌کرد، آن را موفق به پیروزی رساندیم. راجع به این رویداد خانمانسوز بسیار نوشتم و نوشته‌ها در آرشیو سایت "عصرنو" و "گویا نیوز" موجود است اما اینبار به سه پاسخ در مورد سه ادعای توخالی-بخوان سفسطه ناشیانه- که همان پُرگویی و خویشگویی ایدئولوژیکی و گروهی ست و با واقعیت کاری ندارند اکتفاء می‌کنم. این سه ادعا عبارت است از: ۱- "انقلاب دزدیده شده" یا "این انقلاب همونی نبوده که ما می‌خواستیم"، ۲- "دیگر دیر شده بود"، ۳- رضاشاه و محمد رضاشاه آزادی را سرکوبیدند" و گویا همین باعث "انقلاب" شده، غافل از اینکه، انقلابی که پیروزی‌اش نه تنها آزادی به ارمغان نیاورده بلکه زمینه‌های آزادی را هم که مهیا بوده خشکاند.

پاسخ اول:

"انقلاب دزدیده شده" معنایش اینست؛ در جریان وقوع "انقلاب" که همه ما از اسلامیست تا کمونیست، جبهه ملی و نهضت آزادی، و ملی مذهبی‌های مجعول و ساختگی که اصالت "انقلاب" نقطه قوت و مشترک همه مان شده بود، در این میان کسی یا گروهی (اسلامگرایان به رهبری خمینی) عهد وفا شکست و با خنجر از پشت زدن توانست خود را سکاندار این "انقلاب" واپسگرانه کند و منحصراً آن را در کنترل خود گیرد! حتا اگر فرض را بر راستی این سخن گیریم آنوقت باید این پرسش را مطرح کنیم که گروه‌های شرکت کننده در این "انقلاب"، صاحبان کدام ایده و هویت بوده‌اند و چه هدفی را در آن بلبشو دنبال می‌کردند و اگر سکان رهبری "انقلاب" را آنها برعهده می‌داشتند و بدینوسیله قدرت و نظام سیاسی را به کنترل خود در می‌آوردند قرار بود کدام گونه از نظام سیاسی را در جامعه مستقر می‌ساختند که با نظام فعلی اسلامی متمایز می‌بوده؟ حقیقت مثل روز روشن است. تقریباً همه گروه‌های سیاسی شرکت کننده در بهمن شوم بر حسب هویت ایدئولوژیکی‌شان بر ضد آزادی بودند و هر یک در سودای غصب نظام سیاسی عزم را بر تداوم نظام سیاسی تک حزبی در ایران جزم کرده بودند. در واقع این گروه‌ها با وجود تمایزشان، هر یک خود دزدان سر گردنه نشین بودند و به اقتضای آرمانهای ایدئولوژیکی‌شان مانند همین حکومت اسلامی برای غارتگری و تخریب جامعه آمده بودند. چپ‌های فعال در شورش شوم اسلامی ۲۲بهمن که دیگر نمی‌توانند از ایده‌های دیکتاتوری خود دفاع کنند مجبورند در پشت سرِ جبهه ملی یا نهضت آزادی سنگر بگیرند و این دو را سپر بلای ایده‌های دیکتاتوری خود سازند. در این مورد، چپ‌های عهد دقیانوس و فرتوت از دستگیری سه تن از رهبران جبهه ملی در سال ۵۶ حنجره درانی می‌کنند. اما سران جبهه ملی در سال ۵۷ با پشت کردن به دولت دموکراتیک شاپور بختیار و بیعت با خمینی، عملاً چشم زمینه‌های آزادی را کور کردند. مگر اینها در نامه‌شان به شاه از وی در خصوص فضای بسته شاکی نبودند پس چرا به دولت دموکراتیک بختیار پشت کرده و رو به سوی رهبریِ وارث آن شیخ بدکردار و بدنام در مشروطه، شتافتند؟ در مورد چگونگی وضعیت آزادی‌ها در دوره محمد رضاشاه در بخش "پاسخ سوم" سخن خواهم گفت.

پاسخ دوم:

در مورد اینکه برخی از سر ناآگاهی و برخی آگاهانه می‌گویند که "دیگر دیر شده بود" و این در واقع توجیهی است بر عملکرد مفتضحانه و بی بصیرت خودشان در آن دوره، پیش از این پاسخ داده‌ام و بازهم به تکرار می‌گویم، شرکت کنندگان در "انقلاب" از سران جبهه ملی که با خمینی بیعت کرده بودند تا دیگرانی که نقش هدایت عوام را داشته‌اند، میل وافر‌شان این بوده که دیر شود و دولت بختیار سقوط کند وگرنه به همان ترتیب که مردم را به صحنه آورده بودند به همان ترتیب می‌توانستند مردم را به حمایت از دولت بختیار رهنمون کنند. چپ‌های ایرانی در این ادعای مشترک مزورانه که گویا "دیگر دیر شده بود" تلاش می‌کنند تا خطای جانکاه خود را، که در صف یک آخوند شیعیِ محیل و مکار قرار گرفته بودند، لاپوشانی کنند.

پاسخ سوم:

در مورد اینکه آزادی در دوره پهلوی اول و دوم وجود نداشته که عموماً این مسئله در زبان چپ گرایان و اسلامگریان می‌چرخد باید گفت رضاشاه، ایران شکست خورده از دو جنگ با روسیه و ویران گشته دوره قاجاری را تحویل گرفت. در تمام مناطق ایران، قدرت‌های محلی که پشتیبانشان یا روسیه بوده و یا انگلیس یکه تاز میدان بودند و عاقبت شومی در کمین ایران بود. در چنین وضعیت نابهنجار بود که رضاشاه به میدان آمد تا ایران ویران شده را نجات دهد. کدام مفهوم آزادی یا آزادیِ تعریف شده در نزد ایرانیان دوره رضاشاه رایج بوده که وی را با آن می‌سنجید؟ مفهوم آزادی صرف آزادی سیاسی نیست که اصلاً در آموزه ایدئولوژیکی چپ ایران نمی‌گنجید، وسیعتر از آن است و لازمه زمینه هایی ست. آزادی زنان، آزادی تمام عیار مذاهب، قانون مدنی سکولار، آموزش و بازسازی نیروی انسانی، از جمله زمینه هایی هستند برای آزادی‌های فردی و سیاسی. همه این زمینه‌های برشمرده شده در دوره محمد رضا شاه بطور جدی عمل می‌کرده و نمودهایی از وجوه و مظاهر آزادی و مدرنیسم در ایران بوده‌اند. آری مشکلات سیاسی و فقدان آزادی‌های سیاسی و نیز بی بصیرتی شاه و دستگاه از درون پوسیده‌اش مسائل جدی بوده‌اند اما این ضعف‌ها بهانه‌ای شدند تا مخالفان بی بصیرت تر از شاه، با تشبث از آنها به جنگ با جامعه رو به مدنیت روند. باری، شورش شیعی ۲۲ بهمن ۵۷، شورشی بر ضد انقلاب‌های اجتماعی، آزادی‌های اجتماعی و بطورکلی بر ضد مظاهر مدرنیسم در ایران بوده که منتهاالیه‌اش غلبه امت بر ملت شد.

نیکروز اعظمی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy