Sunday, Jun 19, 2022

صفحه نخست » راه حل نهایی: گذار از روحانیت!

flag_062022.jpgعرفان قانعی فرد

مساله «راه حل نهایی» ، در این روزگار در ذهن ایرانیان، به خصوص نسل جوان ایرانی، نقش بسته است. می توان در این باره، یک مبحث شخصی بر اساس مطالعه شخصی را با هموطنان، به اشتراک گذاشت تا به گفتمان مسلط جامعه مبدل شود.

«حماقت 57» و حوادث 43 سال اخیر، ثابت کرده که مردمان ایران ، علیرغم ادعای داشتن ضریت هوشی بالا، بسیار ناشی از نادانی و کج فکری عمل کرده اند. چنین اشتباهاتی را در تاریخ کمتر مملکت دیگری توان یافت.

در سال 57، شواهد آشکار و علائم غیرقابل انکاری در بی سوادی، بی تجربگی و بی لیاقتی سران حماقت 57 وجود داشت. اغلب به دلیل فعالیت های مخربه و حتی تروریستی به زندان رفته بودند. هیچکدام از مخالفین حکومت پیشین، تجربه و سابقه و کارنامه ای در هیچ گونه امور اجرائی نداشتند. تمام عمر، نق زده و غرغر کنان، شکایت و تخریب کرده بودند.

برای مردمی که در خیابان ها تظاهرات کرده و بانک ها و ادارات دولتی را آتش زده و « یا مرگ، یا خمینی» می گفتند، این سوال پیش نیامد که این مُلای بی سواد که فارسی را هم به درستی صحبت نمی کنند آخر چطور می خواهد این مملکت 35 میلیونی در دنیای پر تنش آن روز را اداره کند؟

این مردم، تمام دستاوردهای درخشان «انقلاب سفید» در دهه 40 و 50 را که باعث رشد طبقه متوسط و بهبود عدالت اجتماعی شده بود را نادیده گرفته، به وعده های توخالی و حقه بازی جماعتی روضه خوان بی سواد و مروج خرافات و موهومات دل باخته بودند و با همراهان مارکسیست توده ای و فدایی و مارکسیست اسلامی های مجاهد خلق گوش کردند. این «حماقت57»، مُلک و مملکت ایران را ده ها سال به عقب راند.

انقلابیون 57ی، باید تمام مسئولیت این فاجعه تاریخی و کژراهه را قبول کرده و دست از شماطت و ملامت شاه و آمریکا و ... بردارند. مارکسیست های چپ فدائی / توده ای تا مجاهد اسلامی که ادعا می کردند "می خواهند برابری برای خلق های جامعه بیاورند"، ندیدند که انقلاب سفید بزرگترین تغییرات و تحولات اجتماعی تاریخ ایران را رقم زده؟

موفقیت های بی نظیر اقتصادی و سیاسی شاه فقید در عرصه بین المللی، حس حسادت و دشمنی زیادی در این خائنین به وطن به وجود آورده بود.آنها می دانستند که هیچ کشور کمونیستی یا سوسیالیستی نتوانسته در طی مدتی کوتاه این همه تحول مثبت در جامعه به وجود بیاورد. آنها چپ نبودند، کور بودند! چشم شان به حقایق، نابینا بود. می خواستند با هوچی گری، جامعه را هم از فهم درست دور کنند و در تاریکی نگه دارند.

بدون استثنا ، تمامی آنان طرفدار خمینی و جمهوری اسلامی بودند. بیاد دارم در کتابی که، خود مجاهدین خلق از دفاعیات تروریست 19 ساله مهدی رضایی در دادگاه نظامی چاپ کرده بودند، [ دفاعیات مهدی رضایی ؛ ناشر: سازمان مجاهدین خلق ایران / در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱، توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری دستگیر شد و در ۱۶ شهریور ۱۳۵۱ پس از محکوم شدن برای قتل، به سه بار اعدام در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی ، تیرباران شد. ] این تروریست و آدم کش، دلیل مخالفت خود با رژیم شاه را، تبعید خمینی اعلام کرد ! این جماعت گمراه نیم درصدی و مرتجع که هنوز رهبر دارای بیماری جنسی شان - مسعود رجوی - اجازه انتخاب رنگ روسری را به فرقه مسخ شدگانش نمی دهد؛ شاه فقید را مسئول رشد آخوندیسم می داند. اما فراموش کرده اند که هم سلولی هایشان خامنه ای ، رفسنجانی ، لاجوردی، منتظری و کروبی و... بودند . ساده لوحی را باید کنار گذاشت. تجارب 43 سال اخیر ثابت کرده که سعی در همراهی و اتحاد و همکاری با مارکسیست ها - چه از نوع لنینیستی و چه از نوع اسلامی ها شان - اتلاف وقت است.

به قول یکی از چهره های مشهور سیاست معاصر - که سالیان سال تلاشش را کرده بود که بین اپوزیسیون، اتحاد و همکاری پدید آورد - مارکسیسم، مانند یک بیماری جنسی بدون علاج است که به محض ابتلا، تا آخر عمر می ماند. گویی بند ناف این جماعت گمراهان را با دشمنی با پهلوی ها و با مبارزه با امپریالیسم آمریکا بریده اند. علاقه و مهر به تاریخ فرهنگ و تمامیت ارضی ایران در دی ان ای (DNA) آنها وجود ندارد!

مثل تمام کشورهای کمونیستی، تمام قضاوت ها و تشخیص ها و تصمیم های آنها، غلط از کار در آمده و جز فقر و بدبختی و سیه روزی و ذلت و حقارت، هیچ خیر و نفعی تا به حال برای جامعه بشری نیاورده اند.

این نیم درصدی های بازنده (Loser)، هیچگاه نخواهند گذاشت اتحاد بین گروه های مخالف جمهوری اسلامی برقرار شود و در نتیجه، عاقلانه است که به طور کلی از معادلات سیاسی ، کنار گذاشته شوند. ایران آینده،احتیاجی به تئوری های شکست خورده تروریست های فدایی و یا مزخرفات فرقه رجوی و یا کمونیست ها و تجزیه طلب های مامور اجنبی ندارد - باید به طور کلی، آنها را نادیده گرفت. برای براندازی جمهوری اسلامی، نیازی به همکاری آنان نیست!

  • · ریشه یابی

ریشه پدیده کج فکری و بد فکر کردن ایرانیان به پایه و زیر بناهای فکری آنان باز می گردد . مشهور است که انسان ها ، محصول نهایی محیط شان هستند، همان اکوسیستمی که در آن رشد یافته اند.

شاید مهم ترین عامل کج فکری و بدفکر کردن مان باز می گردد به تاثیر ویرانگر مذهب شیعه و نقش مخرب و منفی مُلایان در شکل دادن افکار و عقاید و معیارهای جامعه ایران و ترویج خرافات و موهومات از منبرها در شبستان های مخوف مساجد. در طول سده های اخیر، مُلاها با اختراع و جعل هزران حدیث و روایت و قصه و نقل قول ها که 99% آنها، هیچگونه سندیت تاریخی نداشته. به طور کلی عمل گرایی و واقع بینی را در جامعه ایران، حذف کرده اند. برای مثال، ببینید با یک حادثه کم اهمیت به نام عاشورا، چه تاثیرات مخرب و منفی در جامعه ایجاد کرده اند! این جنگ کوچک ، نه از لحاظ تاریخی مهم است ( در اکثر جنگ ها، خیلی بیشتر از 72 نفر کشته می شوند) و نه از لحاظ سمبولیک، اهمیتی دارد. ( در هر جنگی، همواره یک طرف فکر می کند که مظلوم واقع شده و طرف دیگر هم ، لابد ظالم است !)

مُلاها با آب و تاب دادن و رُمان و حکایت درست کردن به ایرانیان (شیفته قهرمان مرده و مذهب زده و گرفتار استبداد فکری) آموخته اند که باید با 72 زن و بچه و نوزاد جلوی 10 هزار نفر لشکر جنگی ایستاد با وجودی که می دانیم که کشته می شویم. آیا حماقت از این بزرگتر هم می شود؟

القای این چنین استانداردهای فکری و کج فکری در طی صدها سال، باعث پدید آمدن جامعه ای می شود که بدفکر می کند و منطق و عمل گرایی ندارد. یک جامعه خوش فکر و واقع بین باید به افراد آن جامعه بیاموزد که هیچگاه با 72 نفری جلوی 10000 سپاه دشمن قرار نگیرد. همان ارتجاع سیاه و سرخی که شاه فقید درباره اش، بارها و بارها سخن می گفت و به جامعه سنتی گوشزد می کرد!

دُکان دین فروشی مُلاها بدون عاشورا و تاسوعا و اربعین ها ، کساد خواهد بود. باید مردم ناآگاه و سنتی و مذهبی و غرق در خرافات را احساساتی و تهییج کرده ، اشک آنها را به هر مناسبتی در آورد و از آنها در راه اهداف شوم خود سو استفاده کرد.

به موضوع یک تروریست مشهور به اسم قاسم سلیمانی ( فردی که دستش به خون صدها ایرانی و عراقی و سوریه ای و آمریکایی آغشته بود) دقت کنید. نمونه بارز شامورتی بازی رسانه ای و تبلیغات اسلامی مُلاها است که می خواهند با مظلوم نمایی و زجه و گریه به عنوان قهرمان ملی جا بزنند. آنها به یک کربلا و حسین دیگر، احتیاج دارند که کمی هم سس ناسیونالیسم داشته باشد.

نتیجه این شده که بعد از صدها سال، شبکه اختاپوسی مُلایان که در هر روستاو شهر و کوچه پس گوچه ای نفوذ دارد. عده زیادی را مسخ کرده و با مشوش کردن و مغشوش کردن فکر و تفکر آنها، مانع از درست و خوب فکر کردن آنها می شود. آنقدر خراقه و دروغ ومزخرفات در جامعه ایرانی نشر داده اند و معیارهای عقلانی را بهم ریخته اند که مردم، علیرغم شاید هوش کافی، دیگر تفکر درست نکرده و تصمیمات غلط می گیرد. انگار که شبح شیعه گری، پرده مزاحم شعور شناختی درست و تفکر و عقل نقاد شده است.

  • · راه حل

حالا چطور باید معیارها و استانداردهای فکری و عقلانی را تغییر داد؟ فرض کنید که در فردای حکومت نکبت و شوم جمهوری اسلامی ، پارلمانی دمکراتیک پدید آید و نمایندگان واقعی مردم، قوانینی وضع کند که در آن برابری زن و مرد و پیروان ادیان و مذاهب متفاوت هم تضمین شده باشد. این یکی از اصول اولیه و لازمه داشتن دمکراسی و نهادینه کردن آن می باشد.

آیا می توان اجازه داد همان شب، هزاران مُلای هرزه زبان در تمام مساجد کشور - در هر شهر و روستا و در جلوی میلیون ها ایرانی - با احادیث و روایات جعلی و دروغین مثلا بگویند حضرت علی گفته که مغز زن، نصف مغز یک مرد می باشد و در نتیجه احساساتی بودن ، زنان حق ندارند که در خیلی از مسائل زندگی ، دخالت و شرکت کنند؟

آیا می توان اجازه داد که هزاران مُلای بی سواد، همان شب در مساجد از برتری شیعه بر بهایی و سنی و یهودی و .. سخنرانی کرده و لاطائلات ببافد و ملت را گمراه کند؟ مغز و اندیشه شان را به بازی بگیرد؟

تکلیف قوانین تصویب شده توسط نمایندگان واقعی مردم در مجلس در صبح آن روز چه می شود ؟ اصلا آخوند، فایده و سودی برای جامعه ایرانی داشته است؟ کسی هست که دو مورد را بیان کند؟

مسلم است که مُلا به برابری زن و مرد اعتقاد ندارد ؛ اگر می داشت اصلا فارغ التحصیل از حوزه های جاهلیت و مدرسه مُلاها ( حوزه علمیه ) نمی شد. در تمام کتاب های درسی مباحث تعلیمی مُلاها این تبعیض غیرقابل انکار وجود دارد - شما نمی توانید یک مُلا پیدا کنید که به برابری بهایی و شیعه و سنی و یهودی اعتقاد داشته باشد.

واضح است که با وجود این صنف و قشر مرتجع، ضمانت رعایت تساوی حقوق برای زن و مرد و شیعه و بهایی و سنی و یهودی و ... حتی اگر هم در قانون اساسی ، گارانتی و ضمانت هم باشد، در داخل جامعه غیر قابل اجرا خواهد بود. این جماعت نادان، به اندازه کافی در سده های اخیر باعث عقب ماندگی ، تجزیه خاک ایران، جنگ، گمراهی، توسعه فقر و نابودی، خشونت و جنایت و خون ریزی در جامعه ایران شده اند.

یک جامعه دمکراتیک و آزاد ، باید این حق را داشته باشد که وقتی تشخیص داد که ضررهای یک صنف و گروه برای جامعه از منافع شان بیشتر است ، آنها را غیرقانونی اعلام کند. این چیزی از دمکراتیک بودن این جامعه کم نمی کند.

در آلمان امروز، نازی ها به دلیل ارتکاب جنایات و فجایع بسیار، غیرقانونی هستند و در قانون اساسی و قوانین مدنی آلمان، نشر و تشویق اشاعه ایدئولوژی و به کار بردن یونیفرم یا علائم نازی ها ، غیرقانونی می باشد. این درست مثل منع استفاده از هروئین و کوکائین در بسیاری از جوامع دنیا می باشد زیرا این جوامع تشخیص داده اند که مضرات این مواد افیونی از منافع آن بیشتر می باشند.

  • · ایران پس از فروپاشی نظام جمهوری اسلامی و استبداد مُلایان

جامعه ایران فردا چاره ای جز گذار از این به اصلاح روحانیت و علمای دینی ندارد. (البته هیج نشانه ای از روحانیت و علم و دانش در این قشر فاسد، فریبکار و وقیح خونخوار و بی سواد و انگل جامعه وجود نداشته و ندارد.)

این جماعت به مدرسه نمی روند تا فیزیک و شیمی و زبان و بیولوژی و اقتصاد و تکامل، تاریخ تمدن و ... بیاموزند. در مدارس جاهلیه این ها، خرافات و موهومات و دروغ ها و فریب ها و شارلاتانیسم و جهل و خدعه و وقاحت تدریس می شود. هزاران حدیث جعلی و رمان تاریخی بی سر و ته درست کرده اند تا هر امری و کاری را شرعا توجیه کنند. به مردم گمراه و خرافی زده یاد می دهند که منتظر کسی باشند که بیش از 1200 سال است بدون آب و غذا و در ته چاهی، نشسته و یک روزی با شمشیر و قمه بیرون خواهد آمد که در جامعه، عدالت برقرار سازد ؛ مگر «قران» نگفته که «محمد»، آخرین فرستاده در زمین خواهد بود؟ کدام عقل سلیم باید به دنبال این اباطیل برود؟ اگر این دروغ پذیرفته شود که نمایندگان وی چنین جانیان و فاسد هایی دزد و تاراجگر و سرکوبگر هستند، وی در کدام درجه از جنایت باید باشد!

جامعه فردای این جمهوری پر از محنت و نکبت باید قوانینی بگذارند که واسطه گری و دلالی و سو استفاده از رابطه خداوند و بندگانش را غیر قانونی اعلام کند. هیچ بشر دوپایی، «حق الهی» ندارد، یا با خدا رابطه ندارد، مقدس هم نیست و... افیون توده هایشان برای حفظ ثروت و قدرت خودشان است.

شخصا اعتقاد دارم که در فردای «سقوط جمهوری اسلامی» حکم اعدام که عملی غیرانسانی می باشد باید در ایران لغو شود. در نتیجه، پروسه گذار از مُلا، باید از طریق قانونی و بدون خشونت اجرا شود. درست مانند نازی ها در آلمان، باید پوشیدن لباس و یونیفرم مُلاها غیرقانونی شود. از این صنف مفت خور و بی مصرف و بی خاصیت - که به دروغ خود را مسئول دین داری مردم می نامند - باید خواست که به شغل های دیگر رو بیاورند. باید با تعلیمات به آنها کمک کرد در جامعه مثل اشخاص معمولی به شغل و کار شرافتمندانه بپردازند. این، به نفع آینده خودشان و خانواده هایشان هم هست. شکی نیست که امروز، مُلاها، منفورترین قشر جامعه ایران هستند. در تاریخ چند صد ساله اخیر، هیچگاه مُلا تا این حد، منفور و بی احترام و بی ارزش در جامعه نبوده است. آنها باید از خمینی و خامنه ای تشکر کنند!

نمی توان تصور کرد که در جامعه فردای جمهوری اسلامی ، لباس و حرفه مُلاها دیگر جایی و جایگاهی داشته باشد. دگر خیلی دیر شده است. بزرگترین دستاورد جمهوری اسلامی، نابودی آخوندیسم خواهد بود. به نفع خود آنهاست که بطور مسالمت آمیز و داوطلبانه کنار بروند و گرنه سیلاب خشم مردم به تنگ آمده از همه چیز و خانه آتش گرفته، آنها را به طور غیرداوطلبانه با خود خواهند برد. فردای ایران بدون آخوند، هم زیباست و هم دارای آتیه ای روشن.

  • · اپوزیسیون و رژیم مُلاها

متاسفانه در طی 43 سال اخیر، اپوزیسیون جمهوری اسلامی به دنبال هر خرگوشی که دیده، دویده و هیچ کدام را هم نگرفته است. آنها اغلب بدون تفکر، فقط بازی کرده اند برای بازی کردن و نه برای بردن بازی !

برای سرنگونی نظام فاسد و خونریز جمهوری اسلامی ، لازم نیست که 100% اپوزیسیون با هم اتحاد و همکاری کنند. نیم درصدی های کنفدراسیون و چپی ها و مارکسیست های اسلامی، جز خیانت، اشتباه در قضاوت و تشخیص و جز پهلوی ستیزی و پهلوی هراسی، هیچ چیزی در کارنامه خود از ابتدای تاسیس ندارند. اکثریت هم دستشان به خون و تروریسم و نوکری اجنبی، آلوده اند. افکارشان آنقدر خراب و مسموم است که هیچ امیدی هم به همکاری با آنها نیست. مهم تر اینکه بسیاری از مردم در ایران، مُلاها را به این گروه ها ترجیح می دهند. باید زیرکانه آنها را کنار گذاشت تا در اوهام خود، به بحث های سیاسی 60 ساله اخیرشان ادامه دهند. هیچ امیدی به خیرشان نیست جز شر و برای براندازی هم به آنها، احتیاجی نیست. کم کم در نسل جوان می گویند " از 57 ها باید گریخت!".

برای جامعه مُلا و بنیادگرایی که او ساخته، مثل سلول های سرطانی می باشند که وارد بدن سالم می شوند . سلول های سالم بدن نمی توانند در کنار سلول های سرطانی، زندگی مسالمت آمیز داشته باشد. اگر سلول های سرطانی را از بین نبریم، کل بدن و سلول های سالم از بین می روند. امروزه هم جامعه ایران، از ویروس مُلا و میکروب گروهی انان ، مسموم و مریض احوال استو خلقی ناتوان شده اند از عفونت و ویروس مُلا. اصولا بنیادگرایی و اختاپوس مُلاها، نمی توانند در یک جامعه به طور مسالمت آمیز با بقیه افراد جامعه، زندگی مسالمت آمیز کنند.

با گذار از خرافات و موهومات مُلایان و اختاپوس مذهبی مُلاها و حذف این صنف و خشک کردن تمام منابع مالی آنها میتوان جامعه ای واقع گرا، خوش فکر ، انسان دوست، پویا و موفق به وجود آورد. این به نفع تمام ادیان از جمله دین اسلام واقعی می باشد که در این روزها در معرض تهدید و خطر بنیاد گرایی - چه از نوع حزب اللهی و یا داعشی و یا طالبانی اش - قرار گرفته است. با بی اعتبار شدن و حذف قانونی مُلا، بقیه ارکان نظام جمهوری اسلامی به دلیل از دست دادن منبع ایدئولوژیک خود به طور دومینو و سلسله وار فرو خواهند ریخت. همه ابزارهای سرکوب شان - چه امنیتی و چه نظامی - هم در این رشته، از بین می روند.

خیلی ها عقیده دارند که مُلاها، فقط و فقط با توسری می روند. علیرغم این واقعیت باید به مُلاها فهمانید که روزهای جمهوری اسلامی به شمارش افتاده است. آنها باید بدانند که هر عملی را - به همان اندازه و در جهت مخالف - عکس العملی است. اگر به طور داوطلبانه کنار نروند با عکس العمل شدید مردم خشمگین و زجر دیده خواهند شد و در نتیجه، به طور غیرداوطلبانه کنار گذاشته خواهند شد. دیگر بازی تمام شده است. برای ماندن، آنها باید همیشه شانس بیاورند، ولی مردم، فقط باید یک بار شانس بیاورند!

در انتها از فرهیختگان ایران دوست و متفکران وطن پرست باید خواست که بی تفاوتی را کنار گذاشته و مانند «احمد کسروی» و «شجاع الدین شفا» به روشنگری بپردازند و با شجاعت و کوشش مستمر در این راه هدف نهایی گام بردارند.

به «وسط بازان» هم باید اخطار داد که "اگر با ما نیستید ، پس با آنها هستید!". دوره «دودوزه بازی» ، «سیاسی نبودن» و «عافیت طلبی» به اتمام رسیده است. هنرمندان واقعی و مردمی هم مسئولیت بزرگی دارند. آنها با خلق آثار هنری از جمله فیلم و موسیقی و شعر و... می توانند به جامعه در حال رستاخیز ملی کمک کنند و این مشکل چند صد ساله را یک بار برای همیشه حل کنند.

از سرمایه داران میهن دوست باید خواست با کمک های مالی خود در مسیر این هدف نهایی برای ایران فردا، سهیم شوند. ایران بدون آخوند هم می تواند به کشوری واقع گرا، انسان دوست و طلح طلب و اهل آرامش و ثبات و پیشرو و مرفه تبدیل شود.

به امید آن روز!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy