ویژه خبرنامه گویا - رضااحمدی
کروموزوم، هورمونهای جنسی، دستگاه تناسلی داخلی و خارجی خبر از آن می دهند که فردی را از بدو تولد دختر یا پسر بنامیم، و براساس آنکه چه بنامیم، لباس، اسباب بازی و نقشی متناسب با آن از نظر فرهنگی و اجتماعی را بر ظاهر او می پوشانیم، بی خبر از آنکه آیا مغز جنسی او نیز در دوران جنینی و بعد آن، همخوان با کروموزوم، آناتومی،هورمون و گرایش جنسی فرد رشد کرده است؟ ذهن و روان، خود را آنگونه احساس می کند، که ظاهرش می گوید و روپوشی که جامعه و فرهنگ بر او می پوشانند،را زیبنده حس و قامت خود می داند یا خیر؟
فرد به تدریج که ظاهر و رختش رشد می یابد،دچار تعارض میان احساس پسر یا دختر بودن و ظاهری که با آن همخوان نیست،می گردد.متعجب و شگفت زده می شود،که من چه مشکلی دارم، که حس می کنم دخترم اما در جسم پسر قرار گرفته ام و یا برعکس؟چرا مثل بقیه نیستم؟چرا لباس،علایق و هویت جنس مقابل را دوست دارم؟چرا از اینکه در سن بلوغ تغییراتی در صورت،صدا،هورمون،ظاهر و آلت تناسلی پدیدار می شود،آشفته و گیج شده ام؟چرا از اینکه مرا به این نام می خوانند و انتظاراتی براساس این نام دارند،روز به روز دلخورتر و غمگین تر می شوم؟چرا دیگر شرکت در اجتماع و میهمانی که مرا براساس ظاهرم قضاوت کنند،دوست ندارم؟
بنابراین برای کم کردن تعارض خود و اینکه دیگران او را قضاوت نکنند، راههای مختلفی را ممکن است،آزمایش کند. سعی کند خود را از دیگران مخفی کند،راز خود را پنهان کند،از کسانی که او را می شناسند،دوری کند و یا برای اینکه به خود ثابت کند،دارم اشتباه می کنم یا خیر و جواب چرایی متفاوت بودن خود را پیدا کند،در رفتارها و نقش های متناسب با آنچه خانواده و جامعه به اجبار از او انتظار دارند،بیش از حد غرق کند و اگر دیگران او را پسر می نامند،پس بیش از حد در نقش و رفتار مردانه فرو رود و این نقش را با قاطعیت و صلابت بیشتری اجرا کند،که شاید بتواند مثل بقیه هم نام های خود انتظارات را برآورده کند،اما هرچه بیشتر در نقش نام خود غرق می شود تا تعارض احساس و نقش خود را حل کند،گویی از درون بیشتر می پاشد و ناراضی تر می شود و فکر می کند،شاید به قدر کافی در نقش جامعه خواسته، فرو نرفته است و بر شدت بازی کردن آن نقش بیفزاید،تا اینکه می بیند،دیگر تحمل این نقاب را ندارد و روز به روز حالش خرابتر می شود و بخاطر از دست ندادن خانواده و جامعه،گویی دارد خودش را از دست می دهد.
اجتناب از دیگران،پنهان کردن خود و نقش بازی کردن بتدریج جای خود را به جستجو برای پاسخ به سوالات می دهد.چه کسی هستم؟چرا اینگونه هستم؟چرا حس می کنم، روانم در قفس بدنم زندانی شده است؟
در اینجا ممکن است،با فردی احساس خود را در میان گذارد، به متخصص،کتاب یا اینترنت مراجعه کند،یا به خواندن و تحصیل علوم روان شناسی،پزشکی و جنسی بپردازد.جواب را می یابد،که هویت جنسیتی او متفاوت از ظاهرش است و خوشحال از یافتن پاسخ،تصمیم می گیرد،جسارت کند و برون آیی کند،خود را فریاد بزند و حصار زندان تن را بشکند،اما متوجه می شود،بسیاری از بزرگترین حامیان و تکیه گاههای دیروزش، او را از اعلام واقعیت خود برحذر می دارند و تهدید به عدم پذیرفتن او و طردش می کنند.
خانواده نیز در دوراهی پذیرش هویت او و اینکه سالها ما هویت و ظاهر دیگری از تو دیده ایم،گیر می کنند،باخود درگیر می شوند،خود را مقصر وضعیت ایجاد شده می دانند و تا جای ممکن هویت روانی و احساسی او را انکار می کنند و زمانی هم که می خواهند از انکار در آیند و بپذیرند با فشار بزرگ قضاوت و احساس گناه دادن،اطرافیان و جامعه از اینکه پدر و مادر و خانواده خوبی نبوده اند،فرزند خود را درست بزرگ نکرده اند،مواجه می شوند و ازطرفی نگرانی از اذیت و آزار دیدن و پذیرفته نشدن فرزندی که می خواهد از بند ظاهر رها شود و اینکه همراهی با فرزندمان نکند،در آینده به ضررش تمام شود .
حال فرد خسته از تعارض درون که به تازگی با پیدا کردن جواب سوال من کی هستم،توانسته بود،اندکی تعارض خود را کم کند، و نفس نسبتا راحتی بکشد، با چالش های جدیدی رو به رو می شود،دو راهی بیان خود و تحمل کوهی از مشکلات ناشی از پذیرفته نشدن یا ادامه سرکوب خود؟دو راهی همین ظاهر را نگهداشتن همراه با تغییر در هویت یا تغییر هویت همراه با پذیرش عوارض درمان های هورمونی و جراحی تطبیق جنسیت؟
راهی سخت و دشوار و پرچالش برای دستیابی به آنچه که از مرد یا زن بودن خود در درون احساس و ادراک می کند و چه بسا سخت تر زمانی که با گذراندن همه این چالش ها و صبر و تحمل ها برای رسیدن به سحر، آنگاه که سحر دمید،او خود را تنهاتر و مواجه با انبوهی از قضاوت،طعن و سرزنش و ادراک نشدن بیابد.
بیاییم مازیار_لرستانی ها را آنگونه بفهمیم و ادراک کنیم،که آنها شجاعت کردند،درون خود را ببینند و فریاد زنند.