ارتباط دیکتاتورها وقتی با واقعیتها گسسته شود و سنگینی لحظه به لحظه سقوط با تمامی حواس پنجگانه احساس شود آنان را دچار توهم میکند و به هذیان گویی میکشاند. تشویش و هراسی که سرتاسر نظام اسلامی را فرا گرفته است بار دیگر رهبر رژیم نکبت را به بافتن اراجیف و نشر جعلیات در جمع سرکوبگرانش وادار کرد. نشان دادن علائم زنده بودن و تزریق احساس امنیت با روایتهای جعلی، طبیعت هر نظامی است که در آستانه زوال قرار دارد. پناه بردن دیکتاتورها به بازگو کردن خاطرات مشترک گذشته و یادآوری «آن جمعیت عظیم» در مراسم خاکسپاری آن «سردار عارف» و آدمکش، سیاست از رونق افتادهای است که از دیرباز به منظور ایجاد حصار امنیتی برای جیره خواران حکومتی و پدید آوردن پایگاه روحی برای مزدوران سرکوبگر صورت میگیرد. تبدیل خاطره به پناهگاه و ارائه تفکرات خیالی هرگز به بقای دیکتاتورها منجر نشده و نمیشود و بیشتر نگرانی از فردای بی آینده و فضای یأس و ناامیدی را آشکار و محدودیتهای مکانی و زمانی برای تمدید عمر رژیم دیکتاتوری را فاش میکند. «آن جمعیت عظیم» در حال حاضر مجسمههای آن سردار کودک کش را به زیر میکشند و بنرهایش را به دست آتش میسپارند.
چیزی که اکنون دارد به حقیقتی مشترک و خاطره جمعی ملی تبدیل میشود، فرارسیدن مرگ یک رژیم اشغالگر است که در عبور از مراحل ناگزیر سقوط و فرار از جهان مردگان، ساختار سیاسیاش چنان دستخوش دگرگونی شده است که دیگر نه توان جلوگیری از روند ریزش سرکوبگرانش را دارد و نه قدرت مقابله با مردم را، و با هر دست و پا زدنی حضور مسلط ترس را به نمایش میگذارد.
رژیم نکبتی که با دلخوشی به خاطرات بی فروغ گذشتهاش در جستجوی آرامش در فضای خلوت ذهنی است و هیچ افقی دورتر از سرکوب و کودک کشی برای بقای خویش نمییابد، بداند که در مسیری ناشناخته و دردناک گام مینهد، مسیری که توانایی دیدن گذر زمان را از دست بدهد مانند مسافری در قطار سریع السیری است که تمام تصاویر و مرزهایی که در خارج از پنجره ظاهر میشوند و نقش پر رنگی در سیر پرشتاب تحولات سیاسی دارند را در هالهای از ابهام تصور میکند. در چنین حالتی، هم آغوشی با مرگ همچون زنده بودن در نظر میآید تا زمانی که مرز میان این دو در واقعیت ذهنی کاملاً محو شود و سرانجام با از دست دادن دائمی زمان به مدفون شدن در اعماق ابدیت میانجامد.
انقلاب ملی ایران را اغتشاش نامیدن چیزی از عظمت این جنبش مردمی کم نخواهد کرد. انقلابی که توانست تنها در چند هفته گفتمانش را به سراسر گیتی صادر کند اکنون از دیوار چین و دژ مستحکم حکومت اقتدارگرای کمونیست چین هم عبور کرده است.
رژیم مفلوکی که برای صدور انقلاب شوم و نکبت بارش و با هدر دادن میلیاردها دلار سرمایه مردم و با کمک همه دستگاههای تبلیغاتی و مشاطه گرانش، نه تنها هیچ موفقیتی نداشته است، بلکه اکنون حتی خواهر زاده در بند رهبر الدنگ هم خواستار «اخراج نمایندگان و وابستگان این رژیم سفاک از کشورهای آزادیخواه جهان» شده است.
سالخوردگان اصلاح طلب که جای خود دارند حتی بزرگتر از آنها هم هرگز نمیتوانند با حذف تنها برخی از عناصر ایدیولوژیک و تفسیرهای گلوبالیسم پسند از گفتمان رسمی انقلاب اسلامی و پذیرش برخی از اندیشههای مد روز، ولی از درون بیمعنا و بیمحتوا شده، فرصتی دوباره برای رژیم مفلوک اسلامی فراهم کنند. دستگاه تفکر آنان دارای محدودیتهای بسیاریست و با واقعیتهای جاری جامعه چندان سازگاری ندارد و دیگر نمیتوانند اندیشههای بی بو و خاصیت خود را به صد رنگ بیالایند و قالب کنند. هرگونه دست و پا زدن در این میدان نه تنها دیگر اجماع ساز نیست، بلکه میتواند زمینهساز فعال شدن گسلهای زلزله ساز گردد.
کسانی که توانایی اقناع جبهه مقابل برای برآوردن تقاضاهای خودشان را ندارند و اجابت ﻧﯿﺎزﻫﺎیشان بدون تحقیرشان مقابل استبداد و تسلیم در برابر سلاطین روزگار ممکن نیست، بدیهی است که نمیتوانند با توزیع و انتقال گزینشی قدرت در پی تغییر وضع موجود در جهت مطالباتی که بیرون از قلمرو نظم مستقر و نفی کامل رژیم اسلامی قرار دارند، برآیند.
در رژیمی که تصمیمات مهم سیاسی تنها در حلقه تنگ و محدودی از سرسپردگان کودن و نادان رهبر الدنگ اتخاذ میگردد و اعطای مناصب سیاسی و مزایای اقتصادی به عنوان ابزاری برای پیشبرد چنین سیاستهای ضد ملی در اختیار این گماشتگان و خویشاوندانشان قرار میگیرد، دم زدن از اصلاحات تنها یک دلال بازی سیاسی نیست، بلکه شارلاتانیسم نام دارد.
سالهاست که ما شاهد غوغای احمقانه اصلاحات در یک حلقه بی پایان فرومایگان هستیم که همه چیز را به دیوار بنبست کشاندند. کسانی که فاقد هرگونه فلسفه سیاسی منسجمی هستند و هنوز به جز چند اصطلاح به وام گرفته شده از دیگران، زبان سیاسی پایداری ایجاد نکردهاند و ایدههای خود را از مجموعهای متنوع از منابع خارجی استخراج میکنند و سپس آنها را غسل اسلامی ـ شیعه میدهند، فکر میکنند که هنوز هم میتوانند با بازتولید الگوهای شکستخورده و همسوسازی گرایشات بیاعتبار سیاسی برونمرزی هر راهکاری را ارائه دهند.
آنها تنها با کمک تبلیغات ماهرانه، کنترل کامل رسانهها و به خدمت گرفتن مشاطه گران و ماله کشان، و البته با کمک و همکاری اتاقهای فکر دستگاههای امنیتی، میتوانند از زودباوری مردم سوءاستفاده کنند و باورهای از رونق افتاده خود را به پیروان سادهاندیش برونمرزی مکتب اصلاحات به فروش رسانند.
باید هشیار بود و با مقایسههای نابجا به تله اتاقهای فکر دستگاهای اطلاعاتی برای منحرف کردن ذهنها از موضوع اصلی جامعه سقوط نکنیم. جوانان شجاع و دانشجویان آگاه بسیار زودتر و دقیقتر مسئله را موشکافی کردند تا مدعیان سیاسی برونمرزی.
خداحافظی از سیاست و فراخواندن کسانی به دادسرا باید در همین چهارچوب در نظر گرفته شود.
جلوگیری از روند سرنگونی رژیم اسلامی دیگر غیر ممکن شده است و پیشگیری از انفجاری که رخ داده است، سرابی بیش نیست. این واقعیت که انقلاب ملی به آرامی در حال گسترش است، تغییری در آهنگ دگرگونی رویدادها و برایند مجموعه تحولات نخواهد داشت، اکنون چگونگی سیر انقلاب مهمتر است.
گسست و تنش میان گفتمان رسمی حکومت اسلامی و اندیشههای رایج میان مردم چنان گسترده شده است که دیگر قابل بازسازی و اصلاح نیست. هرگونه دست زدن به بافت درونی رژیمی که سنگینی رسالت دینیاش به بنبست و ایستایى رسیده است، آن را از بنیاد متلاشی میکند. رژیمی که تاثیر ایدیولوژیکاش بر هنجارهای اجتماعی کاهش یافته و ارجاعات اسلامی در توجیه نظام ارزشی سیاستهایش ناممکن و دشوار گشته و جهت گیری اخلاقی جامعه مبتنی بر اسلام دیگر بخشی از فرهنگ روزمره بسیاری از مردم نیست، نجات دادنی نیست، رفتنی است.
ما از مرحله گلدن تایم (زمان طلایی) که برای زنده ماندن ضروری است عبور کردهایم و اکنون با مرده مغزی ایدئولوژیکی سر و کار داریم که با هیچ دستگاه تنفس مصنوعی هم به زندگانی باز نخواهد گشت.
سرود انقلابِ زن، زندگی، آزادی، م. سحر
"رنگین کمان" ـ در سوگِ کیان پیرفلک، مهران رفیعی