بعضی چیزها را که آدم خودش ندیده باشد، و فقط در باره اش شنیده باشد، در ذهن اش تبدیل به داستان هایی می شود که فرسنگ ها با واقعیت فاصله دارد.
کسانی که دوران انقلاب را تجربه نکرده اند، و فقط چیزهایی در باره ی آن شنیده اند، ساخته های ذهن شان می تواند کلا با واقعیت تفاوت داشته باشد.
مثلا تصور این که کسی به اسم خمینی همیشه در همه ی لحظات پیش از انقلاب حاضر و آماده بود و کسانی که انقلاب کردند با آگاهی از خباثت او دست به انقلاب زدند و خودشان و مردم را بدبخت کردند!
یا روشنفکران باعث و بانی انقلاب بودند و خوشی زیر دل مردم را زده بود و ناگهان همینجوری انقلابی شدند!
یا خارجی ها عامل اصلی انقلاب بودند و داخلی ها نقشی در آن نداشتند!
حال ما که آن روزگار را به چشم دیده ایم، خیلی از چیزهایی که در آن دوران بود و امروز به فراموشی سپرده شده و در باره ی آن ها سخن به میان می آيد تعجب می کنیم که آیا ما در آن دوران بودیم یا کسانی که در آن دوران نبوده اند و نظرهای عجیب غریب در باره ی آن دوران صادر می کنند!
شاید باور نکنید که در دوران پهلوی، تاریک نمایی و زشت بینی فقط مربوط به نویسندگان و روشنفکران نبود.
فیلم هایی که مثلا مرتضی عقیلی درست می کرد، یا فیلم هایی که گوگوش و ابی و شهرام در آن ها بازی می کردند، یا فیلم های فرزان دلجو و آیلین ویگن، هر کدام قطرات زهری بود که به کام مردم عادی و جوانانی مثل من ریخته می شد.
فقر، تبعیض طبقاتی، عشق های شکست خورده در اثر فاصله های اجتماعی، و هزار چیز دیگر که در این فیلم های مردم پسند -و نه روشنفکری- نشان داده می شد، همه چیز را سیاه نشان می داد.
ما هرگز در ایرانِ آن دوران، سینمای واقع گرایی که نیک و بد، پیشرفت و سکون، امید به آینده بر اساس تحقق تدریجی آرزوها را در قالب عادی -یعنی نه مبتذل و بازاری، و نه روشنفکری و خواص پسند- نشان دهد نداشتیم.
حتی «صمد آقا» هم در اواخر، کار کمدی اش تبدیل به کمدی سیاه شده بود.
حتی گوگوش خواننده، در فیلم «در امتداد شب» در چنگال «نظام» اسیر و معتاد شده بود.
ما سه نوع سینما داشتیم:
سینمای فردینی و آبگوشتی و فیلمفارسی و عامه پسند، که در عین حال که فقر را نشان می داد، با اتفاقات معجزه گون، شخص فقیر را به ثروت و مکنت و خوشبختی می رساند که واقعی نبود ولی در دل عوام ایجاد امید می کرد.
سینمای سیاه عامه پسند و جوان پسند، مثل «فاصله» و «در امتداد شب» و «علف های هرز» و «بوی گندم» و «فریاد زیر آب» و «شب غریبان» و امثال این ها که قهرمانان فیلم دست آخر سرخورده و شکست خورده، با مرگ یا سرنوشتی غم انگیز پایان شان رقم می خورد.
سینمای روشنفکری که خواص پسند بود و قشری خاص آن را می پسندیدند مانند «خاک» و «زیر پوست شب» و «کندو»....
از سینمای مثبت مردم پسند یعنی یک سطح بالاتر از عامه پسند خبری نبود و گیشه در اختیار دو سینمای اول بود.
پادشاه فقید در جایی شکایت کرده بود از آثار تیره و تاری که در زمان او نوشته یا ساخته می شد.
او درست می گفت، اما وزن سیاهی بر روشنی غلبه داشت.
حال امروز در دوران حکومت آخوندها، دیگر هیچکس نمی خواهد مسوولیت دوران پیش از انقلاب را بر گردن بگیرد.
هیچکس نمی خواهد از موضوعاتی که باعث ایجاد موج دگرگونی و سوار شدن خمینی بر این موج شد سخن بگوید.
با دیدن کلیپ های کوتاه ویدئویی، همه تصور می کنند همه چیز عالی بود، و عده ای دیوانه، بی دلیل و بی جهت، انقلابی شدند و انقلاب به پا کردند و خمینی را بر سریر قدرت نشاندند.
در مطلبی دیگر از تاثیر موسیقی سیاه بر روح جوانان آن زمان سخن خواهم گفت.
باز هم دربارهی تجزیهطلبان، علی شاکری زند