انتقاد صریح مهدی نصیری از خامنهای و سیاست خارجی ایران و پاسخهای «علم روابط بینالملل». مهدی نصیری در مناظره اخیر به تندی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای انتقاد میکند.
بیبیسی - کیوان حسینی
مهدی نصیری که بسیاری او را به عنوان سردبیر و مدیر مسئول سابق روزنامه کیهان میشناسند، اخیرا در یک مناظره به تندی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی انتقاد کرده و آن را یکی از دلایل دشواری و رنج مردم ایران خوانده است. در مقابل یکی از خبرنگاران جوان اصولگرا مدعی است که چنین حرفی با «علم روابط بینالملل» سازگار نیست و با ارجاعاتی سعی میکند آقای نصیری را بیاعتبار کند.
آنچه موجب شده تا نظرات آقای نصیری توجه بسیاری جلب کند، نقدهای صریحی است که به طور معمول، کمتر در فضای عمومی در ایران بیان میشوند. او در مناظرهای با یکی از تندروترین خبرنگاران جوان هوادار آیتالله خامنهای، از بیان هیچ انتقادی از شخص رهبر جمهوری اسلامی و سیاست خارجی تهاجمی و تجدیدنظرطلبانه ایران در ۴۰ سال گذشته ابایی ندارد.
این در حالی است که آقای نصیری خود زمانی یکی از اصولگرایان نزدیک به آیتالله خامنهای محسوب میشد و علاوه بر حمایت سیاسی همه جانبه از او و کلیت نظام جمهوری اسلامی، آشنایی نزدیکی با شخص آقای خامنهای دارد و حتی به عنوان طلبه، در عالیترین سطوح کلاسهای درس رهبر جمهوری اسلامی حضور داشته است.
البته تغییر مواضع مهدی نصیری، تازگی ندارد. او چند سالی است که نه فقط با اظهارنظرهای انتقادیاش، که حتی با نگارش کتابهایی درباره فقه و حکومت اسلامی نشان داده که دیگر با مدل حکمرانی «ولایت مطلقه فقیه» همفکری ندارد و برعکس، به عنوان یک پژوهشگر علوم دینی، به منتقد نظام سیاسی «جمهوری اسلامی» به عنوان یک حکومت دینی تبدیل شده است.
او پیشتر در ارتباط با موضوعاتی مانند حجاب یا «ناکامیهای جمهوری اسلامی» انتقادات تندی درباره سیاستهای حاکم مطرح کرده است. اینبار نیز حرفهای آقای نصیری در در افکار عمومی طرفداران بسیاری دارد؛ اینکه یکی از مشکلات بزرگ ایران در ۴۰ سال اخیر، سیاست خارجی نظام حاکم بوده است.
اما در این مناظره، کسی که روبهروی آقای نصیری نشسته است، اصرار دارد که بر اساس «علم روابط بینالملل» آنچه مهدی نصیری میگوید، به کلی اشتباه است. این در حالی است که آثار منفی سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر اقتصاد و جامعه ایران، یکی از دهها دلیل نارضایتی از این نظام سیاسی در میان مخالفانش است. با این وصف آیا واقعا «علم روابط بینالملل» حرفهای آقای نصیری را رد میکند؟ مهدی نصیری دقیقا چه گفته و پاسخهایی که میشنود تا چه اندازه با مطالعات دانشگاهی روابط بینالملل مرتبط است؟
مهدی نصیری چه گفت؟
آنچه این روزها خبرساز شده، نتیجه اظهارنظرهای مهدی نصیری در مناظرهای با مهدی خانعلیزاده است که به عنوان «کارشناس روابط بینالملل» معرفی میشود، اما عموما به عنوان یک خبرنگار تندروی طرفدار حکومت شناخته میشود. مناظره در دانشگاه امیرکبیر و در جمع دانشجویان طرفدار جمهوری اسلامی برگزار شده است.
آقای نصیری در این مناظره در واقع یکی از توصیفات قدیمی در ارتباط با سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب اسلامی را به زبان ساده تشریح میکند و میگوید که این نظام، هنوز در ارتباط با جهان خارج، از ماهیت انقلابی خود خارج نشده و به عنوان یک «عضو نرمال» جامعه بینالمللی شناخته نمیشود.
به گفته او، انقلابیون از ابتدای استقرار نظام سیاسی جدید تلاش کردند تا از مخالفان مسلح در کشورهای دیگر - به ویژه در خاورمیانه - حمایت کنند و آنها را تشویق کنند که حکومتها کشورهای خود را سرنگون کنند؛ رویکردی که در میان نظامهای انقلابی سابقه دارد و نتیجه بیاعتبار دانستن عرف و قوانین بینالمللی موجود از سوی سران انقلابی است.
آقای نصیری همچنین از غربستیزی و مشخصا آمریکاستیزی جمهوری اسلامی انتقاد میکند و آن را نتیجه اثرگرفتن انقلابیون اسلامگرای سال ۵۷ از مخالفان چپگرای حکومت پهلوی میداند. او میگوید که این سیاست خارجی، ارتباطی به باورهای دینی شیعیان ندارد و به دلیل عدم شناخت انقلابیون از سیاست بینالملل برای سالیان طولانی پیگیری شده است.
او در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مذاکرات اخیر ایران و عربستان و از سرگیری روابط دو کشور، پیشبینی میکند که جمهوری اسلامی سرانجام در برابر آمریکا نیز ناچار به عقبنشینی خواهد شد و میگوید که سیاست خارجی تهاجمی و خصمانه ایران در این ۴۰ سال، خسارات قابل توجهی به جامعه و اقتصاد کشور وارد کرده است.
مهدی نصیری میگوید که ایران به دلیل آمریکاستیزی «غیرعقلانی» به شکل قابل توجهی به کشورهایی مانند روسیه و چین وابسته شده است و کار به جایی رسیده که مثلا پکن میتواند سیاست خارجی مورد نظر خود را در ارتباط با توازن قوا در خاورمیانه به تهران تحمیل کند.
در طرف روبهروی این مناظره، مهدی خانعلیزاده بیش از آنکه به استدلالهای آقای نصیری پاسخ بدهد به اظهارنظرهای همسو با نظرات خودش به عنوان «فکت» و «علم روابط بینالملل» اشاره میکند که عموما توسط آمریکاییها بیان شدهاند. و البته در این نقل قولها به جزئیات اظهارنظرها هم چندان وفادار نیست و هرازگاهی با اغراق در اعتبار گویندگان، تلاش میکند انتقادهای آقای نصیری را زیر سوال ببرد.
خانعلیزاده یکی از طرفداران متعصب سیاست خارجی ستیزهجو و تجدیدنظرطلب جمهوری اسلامی است و مبنای نظراتش همان نکاتی است که سالهاست چه از سوی دستگاه تبلیغاتی حکومت و چه مقامهای عالیرتبه از جمله شخص آیتالله خامنهای تکرار شده است؛ اینکه آمریکا «دشمن ملت و کشور ایران» است و هرگز از این دشمنی دست بر نمیدارد و تحریمهای کمرشکن و موقعیت منزوی ایران در سطح بینالمللی، نتیجه همین «دشمنی» است.
ترجیعبند تکراری آقای خانعلیزاده در پاسخهایش این است که مهدی نصیری «کارشناس علم روابط بینالملل» نیست و صلاحیت اظهارنظر درباره سیاست خارجی ایران را ندارد. و در عوض، او که در رشته روابط بینالملل تحصیل کرده، با ارجاعات «علمی» در تلاش است تا اثبات کند، حرفهای آقای نصیری درست نیست.
آیا بر اساس «علم روابط بینالملل» حرف نصیری اشتباه است؟
پاسخ کوتاه به این سوال این است: خیر، اشتباه نیست.
اساسا چیزی به اسم «علم» روابط بینالملل که تعیین کند سیاست خارجی جمهوری اسلامی «درست» است یا نه، وجود ندارد. «روابط بینالملل» یک حوزه مطالعات دانشگاهی است که از حدود ۱۰۰ سال پیش در دانشگاههای غربی تدریس میشود و مجموعهای است از نظریههای مختلف که بسیاریشان با هم همسو نیستند.
در این رشته دانشگاهی، اساتید روابط بینالملل در تلاش هستند تا مناسبات قدرت را فراتر از آنچه در سطح کشور و جامعه ملی رخ میدهد، توضیح بدهند. برای توضیح این مناسبات تاکنون نظریههای مختلفی ارائه شده و اختلافنظرهای عمیقی میان اساتید این رشته دانشگاهی وجود دارد.
در حال حاضر حتی بر سر مفاهیمی مانند اینکه چه سیاستی «عقلانی» یا «غیرعقلانی» است یا اینکه «منافع ملی» دقیقا چیست، یا از اینها مهمتر، رهبران سیاسی چگونه درباره سیاست خارجی تصمیم میگیرند، بین نظریهپردازان روابط بینالملل تفاهمی وجود ندارد.
حتی بر سر اینکه سیاست خارجی کشورها بر پایه تعریفی (هر قدر ذهنی subjective) از«منافع ملی» طراحی میشود یا همواره باید در خدمت «منافع ملی» باشد نیز بین نظریهپردازان توافق نظر وجود ندارد. این اختلاف نظر به حدی عمیق است که برخی نظریهپردازان، درباره اینکه در روابط بینالملل، چه چیزی باید محل مطالعه باشد نیز توافق ندارند.
در میان نظریات روابط بینالملل، در دانشگاههای آمریکایی نظریه «رئالیسم» از همه محبوبتر است؛ وضعیتی که مثلا در دانشگاههای بریتانیا که زادگاه این رشته دانشگاهی است، دیده نمیشود و سالهاست که مهمترین مراکز نظریهپردازی روابط بینالملل - از جمله مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن - به خانه منتقدان سرسخت رئالیسم تبدیل شده است.
ظاهرا مهدی خانعلیزاده نیز به همین نظریه به عنوان «علم» روابط بینالملل ارجاع میدهد و به نظریه «سیاست قدرت» برای توضیح روابط بینالملل باور دارد؛ اگرچه او در طول مناظره به نام دو نظریهپرداز معتبر روابط بینالملل اشاره میکند که هر دو منتقد رئالیسم هستند.
یکی از دو نفر، جوزف نای است که به عنوان یکی از مهمترین منتقدان آمریکایی رئالیسم، در کنار رابرت کوهین، نظریه «نئولیبرالسم» در روابط بینالملل را بنیان گذاشته است. دیگری نیز بری بوزان است که در این سالها به یکی از ستارههای نظریه «جامعه شناسی تاریخی» در روابط بینالملل تبدیل شده است.
در نهایت آنچه مهدی نصیری میگوید، نتیجهگیریهای شخصی اوست. او سابقه نزدیکی به سطوح بالای قدرت دارد و چه بسا به همین دلیل نیز شنیدن نظراتش میتواند برای عدهای جذابیت داشته باشد. آیا آنچه میگوید به مستندات قابل بررسی اتکا دارد؟ این پرسشی است که چه بسا یک مناظره دانشگاهی، محل مناسبی برای یافتن پاسخ آن باشد.
معمای سیاست خارجی ایران و «منافع ملی»
همانقدر که در بین نظریهپردازان روابط بینالملل در ارتباط با مناسبات قدرت در دنیای امروز اختلاف نظر وجود دارد، در میان صاحبنظران ایرانی روابط بینالملل نیز برای قضاوت درباره سیاست خارجی ایران - قبل و بعد از انقلاب - توافق نظر وجود ندارد.
گفتههای آقای نصیری درباره سیاست خارجی تجدیدنظرطلبانه جمهوری اسلامی با پیگیری استراتژی «صدور انقلاب» یا بیتوجهی به عرف و قوانین بینالمللی، حرف تازهای نیست. اما آیا ایران باید چنانکه آقای نصیری میگوید به همه خواستههای غرب تن بدهد؟
مساله سلسله مراتب در ساختار بینالمللی فعلی، موضوعی است که نه فقط روحانیون جمهوری اسلامی، بلکه پادشاهان پهلوی و قاجار نیز به آن انتقاد میکردند. تلاش برای دستیابی به استقلال کامل سیاسی و کاستن میزان نفوذ قدرتهای بزرگ بر کشور، مسالهای نیست که لزوما آیتالله خامنهای یا اسلامگرایان حاکم آن را برای نخستین بار مطرح کرده باشند. اساسا یکی از افتخارات محمدرضا شاه در سالهای پایانی حکومتش، کاستن از میزان همین نفوذ و قدرت کشورهای غربی بر کشور بود.
ضمن اینکه مسایلی مانند سلطه قدرتهای بزرگ بر نظم بینالمللی، اعمال نفوذ و قدرت آنها برای پیگری اهدافشان و اتهام بیتوجهی آنها به منافع کشورهای دیگر یا ناعادلانه بودن سیستم بینالمللی در دنیای امروز، از جمله موضوعات مورد بحثی است که با جمهوری اسلامی یا بدون جمهوری اسلامی، کماکان وجود دارند.
و به همین دلیل است که گاهی، حتی برخی از صاحبنظران روابط بینالملل که میانهای با جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی غیردموکراتیک و سرکوبگر ندارند، چه بسا با آقای نصیری مخالف باشند و اصرار داشته باشند که تهران باید از «حقوق» خود مانند غنیسازی اورانیوم دفاع کند و جایگاهش در مناسبات قدرت منطقه به رسمیت شناخته شود.
این گروه بسیاری از اقدامات جمهوری اسلامی - از جمله پیگیری برنامه هستهای، کمک به شبهنظامیان در عراق، لبنان و یمن، حمایت از بشار اسد، حمایت از مخالفان عربستان و بحرین و کمکهای همه جانبه به گروههایی نظیر حماس و جهاد اسلامی - را اقداماتی «عقلانی» در مسیر افزایش قدرت و تامین امنیت کشور ارزیابی میکنند.
اما در اردوگاه مخالف نیز، پرسشهایی بسیار مهم و کلیدی درباره رفتارهای جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی وجود دارد و حتی در چارچوب نظریه رئالیسم نیز، «عقلانی» خواندن تصمیمات تهران، آسان نیست.
آیا بین مساله نجات ایران از سلطه کشورهای دیگر با سیاست خارجی تهاجمی جمهوری اسلامی در این ۴۰ سال، تناسبی عقلانی وجود داشته؟ آیا مبنای تصمیم گیریهای تهران، اهدافی مانند افزایش امنیت کشور، بالا بردن سطح رفاه مردم و ارتقای موقعیت بینالمللی ایران است؟ یا اینکه اولویتهای ایدئولوژیک و اسلامگرایی شیعه، دلیل تصمیماتی مانند حمایت از شبهنظامیان کشورهای دیگر یا غربستیزی است؟
یکی از مهمترین مبانی سیاست خارجی ۴۰ سال اخیر ایران، اسرائیلستیزی متعصبانه و آشکاری است که با تبلیغاتی گسترده پی گرفته میشود و به رغم اثراتی که این موضوع بر جزئیترین امور بینالمللی مرتبط با ایران دارد، هرگز کمرنگ نشده است.
کسانی که با اصرار بر «سیاست قدرت» و اولویت تامین امنیت برای ایران از سیاست خارجی خصمانه جمهوری اسلامی دفاع میکنند، برای «عقلانی» خواندن اسرائیلستیزی حکومت فعلی ایران نیز، نیازمند دلایلی محکمهپسند هستند.
در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، کم نیستند مواردی از این دست که بسیاری آنها را نتیجه ایدئولوژی اسلامگرایانه نظام حاکم میدانند؛ مبانی مهمی که در نگاه روحانیون حاکم اگر نادیده گرفته شوند، اساس مشروعیت یک حکومت دینی و «اسلامی» در ایران امروز، زیر سئوال میرود.
طرفداران سیاست خارجی جمهوری اسلامی از منظر رئالیستی با این پرسش مهم روبهرو هستند که آیا اسرائیلستیزی پر از تعصب و بیوقفه جمهوری اسلامی نیز با همین نظریه قابل توضیح است؟ یا ضربهای که تحریمها بر اقتصاد، جامعه و حتی قوای نظامی ایران وارد کرده، تناسبی با غربستیزی ۴۰ ساله و بمبگذاریها و حمایتهای مالی از گروههای شبهنظامی کشورهای دیگر دارد؟
و در نهایت، نتیجه مجادله بر سر این پرسشها با اتکا به یکی از نظریههای روابط بینالملل، به پرسشی مهمتر و اساسیتر دامن میزند: آیا اصولا اتکا به یک نظریه مشخص در روابط بینالملل، پاسخ همه سوالات را فراهم میکند؟ آیا اساسا این روش برخورد با روابط بینالملل، روش درستی است؟ یا اینکه برای فهم سیاست بینالملل و تصمیمات کشوری مانند ایران، تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، به مجموعهای از نظریات متفاوت و چه بسا نظریهپردازی جدید نیازمندیم؟
ایران در راه دوباره ایران شدن
بیم ها و امیدهای «جنبشِ مَهسا»،علی میرفطروس