تغییر در گفتمان سیاسی فرآیند «تبدیل ایده به عمل» است که در جوامع مدرن و مردمسالار زمانۀ ما توسط نیروها و کنشگران سیاسی از طریق یک پیکار قانونمند و غیرقهرآمیز مدیریت میشود و عینیت پیدا میکند. عامل مشروعیتبخش به این عمل سیاسی تأئید مردم و آراء شهروندان است.
تقسیمبندی نیروها و اردوگاههای سیاسی ایران در درون و بیرون حاکمیت و در داخل و خارج از کشور و خاستگاه و رفتار آنها جهت رهایی میهن ما از چرخه استبداد، تبعیض و توسعه نیافتگی را شاید بهتر بتوان به کمک یک «تابع و منحنی گاوسی» تعریف و تبیین کرد.
در دو حاشیه منتهیالیه چپ و راست این نمودار متکی به انحراف استاندارد (σ) دو نیروی اقلیت تمامیتخواه و غیردمکراتیک «ولاییهای رانتی و ویرانیطلب» از یکسو و «ویرانیطلبان غیرولایی» (شاهاللهیها، مجاهدها و چپهای استالینیست) در دگرسو قرار دارند. این هردو اردوگاه در مشخصه بارز خود که ویرانی «حرث و نسل» در میهن ما میباشد مشترکند. این اشتراک در باورها آنانرا حتی در برخی از اوقات به یک همکاری ناخواسته و ناپیدای راهبردی و لجستیکی بر علیه اکثریت تحولخواه ایرانیان نیز کشانده است.
اکثریت که در حکومت مردمسالار عامل اصلی و پیشران فرآیند تغییر هستند امّا در مرکز این منحنی قرار دارد، رنگینکمانی از نیروهای سیاسی و مدنی باورمند به انگارههای دمکراتیک
- تغییرطلب،
- گذارطلب،
- جمهوریخواهان سکولار در بیرون و درون نظام موجود
قرار دارند که طرفدار یک گذار آرام و غیرقهرآمیز به یک نظام دمکراتیک و غیرایدئولوژیک و قائل به انگاره «جدایی نهاد دین از نهاد دولت» در ایرانی مستقل و آزاد و یکپارچه هستند. این اکثریت به خاطر پاکدستی و سلامتنفس اما از رانتهای حکومتی و همچنین مواهب همکاری با بیگانگان محروم هستند و از همینرو در زمان فراگیر نبودن جنبش دارای امکانات مالی و لجستیک رقبا خود نمیباشند و از همین رو در پیکار سیاسی مبتنی بر موازنه قدرت در نقطه آغازین مناسبی قرار ندارند.
این رنگینکمان گرچه به لحاظ وسعت بزرگ است امّا شاید به لحاظ عمق درک تاریخی و معرفتی از مقوله یک نظام مبتنی بر انگارهای دمکراتیک دارای ژرفاهای متفاوت باشد. اینجاست که هر گونه تغییر پایدار در ایران ما همواره در ورای پیکارهای عاجل سیاسی نیازمند کنکاشهای نظری با زمینههای معرفتی کشورداری در جهان متکثر زمانه ما میباشد. این مبارزه تؤامان سیاسی و فرهنگی بایستی همچنان از نیازهای عاجل جامعه در حال گذار ما انگاشته گردد. در این پیکار امّا ما تنها میتوانیم به نیروی لایزال مردمان و اقوام این میهن تکیه داشته باشیم.
همایون کاتوزیان در این رابطه از ایجاد حکومتی با صفت ملی به جای دمکراتیک نام میبرد که من نیز آنرا معادل و جایگزینی نیک و پسندیده برای این مفهوم میدانم. حکومتی که با باور به آزادی و حاکمیت ملت متکثر ایران و استقلال بهمعنای حاکمیت ملی ایران یکپارچه را در بیرون از روابط سلطه جهانی به عنوان اهداف غایی حکمرانی در میهن ما میداند. حکومتهای ملی و مردمسالار با اعانات دولتهای ظالم و سلطهگر منطقهای و فرامنطقهای تشکیل نخواهند شد.
باید با ابزارها و سازوکارهای کنش شهروندی و دمکراتیک بکوشیم که رهبری و مرجعیت سیاسی جامعه ایرانی دگربار در اختیار این اکثریت و در داخل کشور شکل بگیرد تا دوباره ایران خانه همه ایرانیان بگردد حتی برای آنانی که زیرمجموعه این مرکز سیاسی و دمکراتیک نباشند. ملتی که توانایی سازماندهی یک پیکار رهاییبخش برخاسته از نیروها و تواناییهای خودی را نداشته باشد قطعاً لیاقت و استحقاق زیست در آزادی و استقلال را نیز نخواهد داشت. حکومت ملی و مردمسالار را بیگانگان و پادوهای آنان به ما هدیه نخواهند داد.
«نجات ایران» یقینا از درون گفتگو با پروژهبگیران بیگانگان درجرج تاون و... میسر نخواهد شد بلکه همانطور که دیدیم این نشستها برای امثال... شاید نون و نوایی باشد برای مصطفی تاجزادهها، کیوان صمیمیها و... اما تشدید شرایط کنشگری و به بنبست کشانیدهشدن تلاشهای پیکارگران داخل کشور بوده است.
مصطفی قهرمانی
نوسازی کشور ایران، نصرت واحدی
اسلام مرد، زنده باد انقلاب! جلال ایجادی