نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش / خیمه در مزرعهی آب و گِلِ آدم زد
همهی ادیان آمدهاند تا ما انسانهای بهتری باشیم، رشد کنیم، تعالی پیدا کنیم، اخلاقی تر شویم، آگاه تر و بیدارتر شویم، فروتنی پیشه کنیم، راهرو و کوشنده صدیق راه آزادی و عدالت و انصاف باشیم واز غرور و تکبر و هرگونه زشتی پرهیز کنیم، مدارا و رواداری و تحمل پیشه کنیم، از خشونت پرهیز کنیم و با همهی خلایق مهربان باشیم، و صلح جو و دادگر و حق جو باشیم. اما پیروان ادیان و مذاهب به جنگ و تفرقه و آتش افروزی و تعصب و جمود و دروغ و ریا و تزویر و کهنه اندیشی و دین پرستی و متون مقدس پرستی که جایگزین بت پرستی و شخصیت پرستی شده و بسیاری از رذائل اخلاقی دیگر مشغول شدهاند. آنان در عمل چنان زندگی میکنند که گویا آموزههای ادیان بر رذالت و پستی و تیرگی و سردی اهتمام دارند و همین شاخصهها را از پیروان خود انتظار دارند؟ چرا عقاید و رویکردهای دینی (البته نه در مورد همگان) از ما انسانهای بهتری نساخته است؟ چرا عمل دینی که انجامش را وظیفه خود میدانیم، به برابری و رفع تبعیض و عدالت و آزادی از مراجع سلطه درونی و بیرونی و شادی و توسعه و امنیت مدد نرسانده و نمیرساند و بالعکس موجد نابرابری و تبعیض و فقر و تیره روزی و درنده خویی و جنایت شده و میشود؟ چرا قتل و غارت و جنایت و بردگی و بندگی و چند همسری و برتری مردان بر زنان و داشتن کنیز و ارث و دیات و شهادت نصف و نیمه زنان نسبت به مردان و عدم امکان راهیابی آنان در پستهای کلیدی و رأس مملکت و اعدام و قصاص و نفی بلد و بریدن انگشتان دست و پا و تکفیر و تفسیق و شلاق و شکنجه و ترور و تحمیل و تفتیش عقاید در همهی عرصهها و تبعیض و ترس و تحقیر و سنگسار و نابرابری و فقر و ناتوانی و غیره که سابقاً به نامهای دیگری صورت میگرفت این بار همان اَعمال به نام خدا و به نام دین و در پوشش کتاب مقدس و پیامبر و جانشینانش صورت میگیرد؟ تو گویی مشکل و مسئله نه نفسِ قتل و شلاق و اعدام و قصاص و ترور و سنگسار و تبعیض و نابرابری (جنسیتی و دینی و مذهبی و قومی و زبانی و غیره) و تکفیر و تفسیق و عدم رواداری و قطع دست و پا و گردن و اعدام و قصاص و چند همسری و داشتن کنیز و خرید و فروش برده و ازدواج زیر سن رشد و تبعید و تفتیش عقاید و حکومت انحصاری و تمامیت خواه و توتالیتر و غیره است بلکه مسئله این است که اکنون اگر هر جنایت و قساوت و عمل غیر اخلاقی و غیر انسانی را به نام خدا و کتاب خدا و دین و پیامبرو جانشینانش انجام دهیم مشکل و مسئله حل میشود!؟ آیا احکام و قانون و سیاست و تجارتِ و... مندرج در متن مقدس، نباید توأمان با افزایش آگاهی و معرفت ما نسبت به اساس دینداری یعنی پاسداشت کرامت و منزلت و حرمت و حریت انسان و زیست انسانی توحیدی تغییر کند، همچنان که خداوند در متون مقدس مقام و مراتب انسان را هم در روایت داستانِ فرشتگان نسبت به انسان و هم در حکایت شیطان نسبت به انسان چنان والا و ستایش برانگیز دانسته که آنها را وادار به تعظیم و ستایش انسان نموده و متأسفانه اغلب دینداران این آموزه بزرگ و برجسته را به غفلت یا به عمد از یاد بردهاند و دیگر این که وقتی ما آگاه تر و داناتر میشویم، عناصر و زمینههای تبعیض و نابرابری و بی عدالتی و ستم را بهتر تشخیص میدهیم و بهتر میتوانیم بر ناملایمات و بستری که تبعیض زا و ستم پرور است غلبه کنیم. حال، اگر بخواهیم موارد و زمینههای این بی عدالتی و تبعیض را که در متن مقدس با توجه به افزایش دانش و دامنه مطالبات جهان کنونی کم هم نیستند را از بین ببریم چه باید بکنیم؟
تجربه دردناکی که پس از قتل عام و تجاوز و ارعاب و سرکوب و شکنجه و ترور و تحدید و سلب آزادی و نفی انتخاب و نهی استقلال فردی و انسانی و بسیاری دیگر از جنایات بواسطهی حکومتهای دینی در طول تاریخ بدست آمده به اثبات میرساند که دین با شرایط فعلی دیگر نمیتواند پاسخی شایسته و در خور توجه و جذاب و امید آفرین و معنی بخش به پرسشها و نیازهای معنوی انسان امروز بدهد و جدایی دین از نهاد سیاست و نهادهای عمومی، اگرچه تا حد بسیاری توانسته مشکلات و چالشها را کاهش دهد اما به تنهایی نمیتواند بر همهی آن مشکلات و بحرا نها فائق آید. زیرا بسیاری از پیروان ادیان و مذاهب که طالب پیوستن دین و نهاد سیاست و نگرش معطوف به قدرت برای اجرای احکام شریعت دارند، در جامعه باقی خواهند ماند و مترصد فرصتی برای کسب قدرت جهت اعمال و اجرای احکام شریعت بصورت تمام عیار باقی میمانند. کما اینکه تجربه طالبان در افغانستان، حکومت اسلام شیعی در ایران و داعش در عراق واخوان المسلمین در مصر و بسیاری دیگر این را نشان میدهد. مسئله اساسی این است که چارچوب و رویکردهای دینی دچار اعوجاج و انحراف شدهاند، زیرا اولاً به مقام والای انسان بماهو انسان و اهتمام ویژه متون مقدس در حکایت فرشتگان و شیطان نسبت به انسان هیچ توجهی ندارند. کما این که میبینیم، برای توزیع قدرت و ثروت و منزلت و معرفت انسانها را به درجات مختلف تقسیم میکنند و غیریت میپرورانند و حقوق و مزایا و منافع را همچون قرون وسطی که هویت نه بر اساس انسانیت بلکه بر اساس دین و دین داری بود تقسیم میکنند و بر همین اساس بسیاری از انسانها را از بسیاری از مواهب و مناصب و مشاغل محروم میکنند و همچنین تصورشان بر این است که انسان باید قربانی خدا و دین و مذهب شود تا رسالت دینی و الهی تحقق پیدا کند. ثانیاً نسخ و ابطال برخی از آیات متون مقدس که دیگر با نیازها، ترجیحات، مقبولات و دانش و بینش و ظرفیتهای انسان امروز نمیخواند را غیر قابل تغییر و ابطال و نسخ دانسته و آنها را همیشگی و جاودان میدانند. ثالثاً پرستش خدا را با پرستش دین و متون مقدس یکی میگیرند و نمیخواهند بدانند یا منافع آنها در حفظ وضع موجود است که دین و متن به اصطلاح مقدس، نیست جز تذکر و شفا و هدایت و توجه به حرکت مستمر و تعالی و آگاهی ومعرفت یافتن و منزه شدن و پاک شدن همواره و غرق نشدن در مظاهر دنیا و حساسیت ویژه (تقوا) داشتن به گفتار و رفتار و پندارمان و رعایت حقوق همهی موجودات از انسان تا حیوانات و طبیعت و محیط زیست و استفاده از همه استعدادهای مان و متلائم شدن ابعاد وجودی مان با یکدیگر به این معنی که وقتی خداوند را به عنوان مجموعه فضایل هماهنگ و متلائم میبینیم و میدانیم. به این معنی که فضائل در او وحدت (توحید) دارند یعنی نزد او بین عدالت و آزادی و خیر و زیبایی و عشق و هنر و خرد و دانش و... هیچ تعارضی وجود ندارد بلکه بین آنها وحدت و هماهنگی تام و تمام وجود دارد. بر این اساس ما نیز باید در روند تکاملی و در پرتو فزاینده آگاهی و دانش و خلوص و ارتفاع و ارتقاء و تعالی بیشتر بین معارف و فضایل خودمان در هر زمانی بعنوان مجموعه یی یکپارچه، تلائم و هماهنگی ایجاد کنیم و این روند را همواره ادامه دهیم، در غیر این صورت ما از کاروان هستی و جهان جا خواهیم ماند این یعنی ماندن در اسفل السافلین یعنی ماندن در دنیا. انگشت دین، توجه به خدا یعنی سرچشمهی هستی بعنوان مجموعه فضایل (علم، زیبایی، آزادی، عقلانیت، انتخاب، آفرینش، عشق، خیر، عدالت و...) هماهنگ و متلائم است و انسانی که سعی میکند و اراده میورزد تا عالم و آزاد و مختار و انتخاب گر، سیال و رونده و نوآور باشد، آفرینشگر و در جستجوی خیر و زیبایی باشد، مستقل از ارادهی تحمیلی و مستبدانه دیگران زندگی کند و به عنوان موجودی خردمند که خلیفهی خداست، حرکتی تدریجی و ارگانیک و هماهنگ و دمکراتیک و آزاد و برابر و همبسته به سمت مجموعهی فضائل هماهنگ و متلائم (خداوند) در گستره زمان داشته باشد تا بتواند احساس موجودیت و شرافت و کرامت و منزلت کند تا جانشین به حق خداوند باشد. اما حاکمان و دین سالاران و دین پرستان، متاسفانه خودِ دین و متون مقدس را اصل و اساس و غایت و هدف تشخیص داده و لازمه حیات دینی تلقی نموده و برای اِعمال آن دستگاه و نهادهای پر جلال و جبروت و پر طمطراق ساختهاند و سعی کردهاند بدین واسطه چشمها را خیره و عقول و هوشها را بربایند و صنف یا طبقهای برای آنها آماده ساخته و آنها را با سلسله مراتب مسئول اجرایش قلمداد کرده و خدم و حشم و نیرو و ابزار و امکانات و نهاد و ساختار و تبلیغات و تلقین و سرمایه و لشگر برای تحقق آن بسازند و برای بسیج و ساماندهی تودهها به ایدئولوژی متوسل شده و در صورت عدم تمکین با شدید ترین وضع ممکن برخورد کنند.
دین و متون مقدس پرستان اعتقاد دارند چون آیات متن مقدس از ناحیه خداوند نازل شده بنابر این هیچ تغییری در آن جایز نیست اما زیست مندان انسانی توحیدی اصل را بر تکامل و آزادی و عدالت و برابری و مساوات و خلاقیت و نوآوری و... میدانند و بنابر این معتقدند هر آنچه در گستره زمان با توجه به ارتفاع و افزایش آگاهی و علم و دانش، تبعیض و نابرابری و ظلم و تحقیر تلقی میشود باید آن آیه یا آیات را بدون هیچ تردیدی نسخ نمود چون هدف تعالی و تکامل و خداگونه شدن است و در راستای خداگونگی بیشتر، زدودن هر آن چیزی است که ما و شخصیت و کرامت و منزلت و مقام خلیفگی ما آسیب میرساند و به همین دلیل باید حذف و ابطال شود نه اینکه آیات و دین را مقدس بسازیم وفوق چون و چرا تلقی کنیم و با وجود این که دیگر قادر به حیات آفرینی و آزادی و رهایی بخشی و معنی بخشی نیستند بگوییم چون خدا گفته زدودن آن امری غیر الهی و ضد خدایی است. تو گویی که خدا بعد از ارسال و انزال کتاب مقدس به غیبت کبری رفته و عاجز است از آفرینش و ارسال آیات جدید و نسخ و ابطال آیات قدیم از طریق عقل جمعی و دادو ستد و گفتگو در جامعه آزاد و برابر بوسیله خلیفه خود.
باری، آنان از دین و متن مقدس باری سنگین ساخته و بر دوش ما نهادهاند که وجود ما را خُرد و متلاشی نموده و حرکت و رفتن را از ما سلب نموده است. دین قرار بود ما را رها سازد از بند و زنجیرهای بندگی و بردگی اغیار، از سلطه ورزیدن و تحت سلطه واقع شدن، از دام و دانه، اما آنان از دین و متن مقدس زنجیرهای طلایی بر دست و پا و گردن ما ساختهاند و قاشق طلایی در دستان ما قرار دادهاند که با آن به صد فریب و هزاران افسون از رفتن از شدن و از تعالی و تکامل و از خودآگاهی باز داشتهاند و ما را مشغول پوچی و هیچی ساختهاند. از ما بردگان جدید ساختهاند از نوع بردگی برای اصحاب و متولیان دین و به صورت پرستی از متن مقدس و قرائتهای برده وارانه از دین و متون دینی و ایدئولوژیهای از خود بیگانه ساز مشغول ساختهاند. خب، وظیفه برده چیست و چه میتواند باشد؟ بله قربان، چشم قربان، البته که شما درست میفرمایید. شما دست و پا و زبان و مغز و... ما هستید برده از خودش چه دارد و چه اراده ایی میتواند داشته باشد، هیچ، جز بردگی جز انجام وظیفه. ما ذوب در ولایت شماییم، اساسا خدا ما را برای بردگی و ذوب شدن در شما سا خته است. آیا خدا ما را جانشین خود ساخته؟ آیا گفته " بل عباد مکرمون یا مقربون" آیا به ما منزات و کرامت و حرمت و حریت داده و برای تحقق آنها زمینهها و بستر رشد فراهم ساخته؟ نه این تعارف است برده جانشین هیچکس نیست برده خوب برده لال و کور و کرو خر است. برده خوب بجای عقل از قدرت فیزیکیش برای حمایت از اربابش استفاده میکند و لاغیر. با این وصف اگر با وضعیت سرشار از فقر و ناتوانی و فقدان درمان و بهداشت و عدم رشد و توسعه و استیصال و نومیدی و بردگی و بندگی و اسارت که نتیجه این چنین رویکردی است، مواجه شویم چه اتفاقی میافتد و چه باید بکنیم؟ آیا باید با زمینهها و بستر ضد انسانی و مناسبات ظالمانه مبارزه کنیم؟ خیر، ارباب میگوید مبارزه لازم نیست زیرا دنیایی دیگر با حوری و غلمان و رود عسل و کاخهای مجلل و زندگی راحت وجود دارد لازم است تا اینجا برده خوبی باشی، درد بکشی، رنج و مصایب را تحمل کنی؛ گرسنگی و تشنگی را به جان بخری، بی درمانی را با فلان امام و امامزاده حل کنی و میزان تحملت را بالاتر ببری، مگر محمد نگفت در عالم دیگر عموم بهشتیان از عوامند، خب تو هم عوام کالانعام باش، نفهم، ندان، جاهل و بیسواد باش بگذار مواهب و مناصب و مشاغل و نعمات را ببلعند، قدرت را از تو بگیرند و به تبع ثروت و منزلت را از تو بربایند مشکلی نیست چرا؟ چون بهشت در انتظار توست در آنجا سروری خواهی کرد. آخر کسی نیست تا به این قوم الظالمین و اربابانش بگوید، ما را چه فرض کردهاید؟ آن دنیای بردگان و خفتگان و اسیران و بندگان چگونه خواهد بود؟ آیا جز بندگی و بردگی و کوری و کری و خری دستاوردی دیگر خواهند داشت؟ در این دنیا چه کردند که نتیجهی مبارکی در آن دنیا حاصلشان شود؟ نتیجه همهی این سیاست ورزیها و رویکردهای برده پرور و بنده ساز، چه شده است؟ آیا به انسانی آگاه و نقاد و مهربان و آفرینشگر و خلاق تبدیل شدهایم؟ یا به انسانی از خود بیگانه و مسخ شده تبدیل شده و تبدیل به کالا و شی شدهایم، که عامدانه به جای صعود و رفتن به اعلی علیین، به اسفل السافلین سقوطش دادهایم. نه فقط در آمارهای اقتصادی و معیشتی و اجتماعی و هنری و سیاسی و انسانی بلکه در همهی آمارهای دینی و اخلاقی و معنوی که ادعایش را داریم، به سرعت نور به قعر اسفل اسافلین حرکتش دادهایم. باز چشم به آن دنیا دوختهاید؟ دوستان همهی این قصهها برای خام کردن ما و یغمای همهی داشتههای ماست. آن که در این دنیا کر و کور است حتما در آن دنیا خر مجسم میشود نه انسان نیک و متعالی. دوست عزیز با این غفلت و خامی و نادانی و رخوت و عدم مبارزه بهشت نیز از دست بهشت.
درست است که ما راهی بس دراز آهنگ و طولانی از بت پرستی و شخصیت پرستی و روح پرستی و شی پرستی و ستاره و خورشید پرستی و پرستش دست ساختهها و ذهن پرداختهها و موهومات و همچنین خدایان متعدد به آگاهی و پرستش خدای یگانه و توحید رسیدهایم، اما لازم است بدانیم که نگرش و عبادت و پرستش ما نسبت به خدای یگانه و زیست موحدانه نمیتواند نهایی و غایی و کامل باشد، به این دلیل که علم و دانشِ انسان همانند علم و دانشِ خداوند کامل و مطلق نیست. از اینروست که دین ورزی انسان دین ورزی ناتمامی است. لذا شیوه یا روشهای پرستش یا احکام و قوانین و دستورات دین و کتاب مقدس و فهم انسان از توحید و خود انسان همواره باید مورد اصلاح و تحلیل و نقد مستمر و تغییر و بعضاً مورد نسخ قرار گیرد. اصل بنیادین در دین، توحید است و کرامت و منزلت انسان. یعنی این انسان منزلت و کرامت یافته است که باید زیست موحدانه پیشه کند در دیالوگی همواره بین خود و خدایش و بین انسانها با هم و بین انسانها و جهان. انسانی که خلیفهی خداست و زمانی این خلیفه شدن معنا مییابد که بسان خداوند تجلی و ظهور داشته باشد و بیآفریند و از اختیار وانتخاب و ارادهی معطوف به هدف برخوردار باشد. خب، این مسیر در مقام عمل چگونه امکان پذیر و محقق میشود؟ زیست موحدانه در مقام عمل از طریق از بین بردن موانعِ تجلی خداوند از طریق رفع مستمر نابرابریها و زدودن اسارت و تبعیضات و ستم که با آگاهی فزاینده و گشوده بودن در مسیر حق و همچنین با ایجاد فرصتها و امکانات در یک جامعه آزاد و برابر (زن و مرد) و با ایجاد زمینههای رشد و تعالی ممکن میشود تا هر کسی بنا به استعدادی که خدا در نهاد وی قرار داده و روشی که خود اتخاذ میکند، استعداد و آمال و آرزوهای خود را که در تعارض با آمال و آرزوهای دیگران نباشد، بدون ترس و لکنت به فعلیت برساند.
چرا همهی ادیان به برابری و عدالت و مساوات و محبت و انفاق و هدایت و رحمت و شفا نه جباریت و سبعیت و عبوسیت و شقاوت و نابرابری (البته همهی آنها، هم به صورت فردی و جمعی و هم سیستماتیک باید باشند) تاکید دارند؟ چون جامعهی سرشار از اختناق و خفقان و استبداد و استحمار و استکبار و نابرابر و پر از تبعیض انسانیت زداست و انسانیتِ انسان و حرمت و حریت و کرامت و منزلتش را نابود میکند و با از بین رفتن و کشتن شخصیت و استعداد انسان اساساً انسانی باقی نمیماند تا رشد کند یا دین ورزی کند و انسانیت بورزد، اساساً دینداری و هر چیز دیگری در فضا و زمینه تبعیض آمیز و ستم آلود و نابرابر و در نبود عدالت و آزادی، دینداری در فضای مسموم و آلوده است و در چنین فضایی انسان و جامعه سقوط خواهند کرد نه صعود. انسان زمانی میتواند از خدا پر و پرتر شود و بمثابه او ظاهر شود که آزاد و برابر باشد و امکانِ خلاقیت و آفرینش و نوآوری در همهی عرصهها را داشته باشد، نه در زنجیر و اسارت و تحمیل و تبعیض و سرکوب و زیر یوغِ استبداد و صغیر پنداری تحت عنوان حاکمیت دین و هر چیز دیگری. انسان موجودی خردمند و جستجوگر است و بهتر از هر کسی دیگر میتواند خیر و مصلحت فردی و اجتماعی خود را تشخیص دهد، او باید از ارادهی مستبدانه و پدر سالارانه دیگران رها باشد تا با کنشگری و مشارکت فعال در یک جامعه دموکرات از طریق تضارب آراء و تعامل و گفتگو راه و مسیرِ تعالی خود را پیدا کند.
نباید تصور کنیم وقتی از دنیا صحبت میکنیم، دنیا یعنی مشغول شدن به تعلقات از جمله مال و جاه و فرزند و قدرت و سرگرم شدن به امور فانی و گذرا و اسیر انحطاط و پستی و غفلت شدن است. خیر، در مسیر زندگی یا بطور مشخص تر در مسیر زیست موحدانه علم و دانش و معرفت و هنر و دین و ساختار و نهاد و هر رهاورد و دستاورد حتی نیکی، وقتی به عنوان امر و موضوع نهایی و کامل در نظر گرفته شود و در آنجا سکونت و اقامت کنیم، آن امر، امرِ دنیایی و راهزن اندیشه و مانع سیر صعودی و تکاملی و تعالی انسان میشود یعنی هر آنچه علم و آگاهی بدان مییابیم اگر چه در قیاس با گذشته امری متعالی به نظر میرسد، اما همین علم و دانش و هنر و شرع و قوانین و آداب و رسوم چنانچه بعنوان نگاه و تفسیر و تحلیل و رویکرد نهایی و غایی و در نظر گرفته شود، دنیاخواهی و دنیا پرستی و غرق شدن در آن نتیجه میشود، حتی اگر نام و عنوان دین و شرع بر آن بنهیم. یعنی اگر ما احکام و قوانین و آیات حاصل از نگرش مردمحور به این دنیا و دنیای دیگر و برتری مردان بر زنان و بسیاری دیگر از آیاتِ مندرج در متون مقدس را برای امروز همچنان پا بر جا بدانیم دنیا پرستی پیشه کردهایم و خلاف مسیر توحیدی عمل نمودهایم. چرا؟ چون علم و آگاهی و دانش ما نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده است و همین مسئله باعث شده تا زندگی متفاوت تری نسبت به گذشته داشته باشیم، چرا که پاسخ به نیازهای گذشته در خور دانش گذشته بود و پاسخ به نیاز امروز در خور دانش امروز و خلاف مسیر توحیدی است که یک پاسخ و یک قانون و یک ساختار و یک حکم را برای همیشه الزام آور بداند. این خوی و خصلت دین و متون مقدس پرستان است که اصل را بر دین و متن مقدس میدانند و به جای پرستش خداوند به پرستش دین و متن مقدس میپردازند و به دلیل پرستش دین و متون مقدس همه چیز را ثابت و دایم و همیشگی و جاودان و لا یتغیر میبینند و به همین دلیل است که در سکون و سکوت هستند و در ظل و ذیل مقبولات و ترجیحات و موضوعات و نیازها و دغدغهها و هوای گذشته تنفس میکنند و سعی در بازتولید مناسبات و روابط گذشته دارند و تغییر و تحول و تکامل را ضد دین میدانند. اما زیست انسانی توحیدی ضمن حفظ ارزشهای نیک، بطور مستمر در حرکت و تکامل و تعالی است و اصل را بر زایندگی و آفرینش و خلاقیت و روندگی و سیالیت و نوآوری میداند و تغییر عناصر و شعائر و مراتب دین و متون مقدس را عین حیات دینی تلقی میکند. زیست انسانی توحیدی معتقد است فرشتگان به این دلیل به انسان تعظیم نمودند (تعظیم فقط نسبت به خدا رواست نه غیر او ولی جالب اینجاست که این خداست که به فرشتگان میگوید به انسان تعظیم کنید. آیا زمان آن فرا نرسیده که دین مداران دین پرست به انسان ارج بگذارند، آیا در غیر این صورت چون شیطان نخواهند بود که دین و عبادت و زهد خود را بالاتر از اغیار میدانست و در مقابل انسان تعظیم نکرد) چون صفات انسان همانند صفات حضرت حق در حیات آفرینی و جلوه گری و زیبایی پروری و آفرینشگری و روشنایی بخشی است و ثبات و سکون و سکوت و ایستایی و جمود و تعصب وعدم حرکت و مطلق اندیشی و عجب و تکبر از صفات شیطان است. آنان که دین و متن را اصل و اساس قلمداد میکنند، آن را بصورت کلی و مطلق میبینند و تغییر در اجزاء دین و بطور اخص متن مقدس را نادرست، بدعت و خیانت تلقی میکنند، بزرگترین ضربه را به خود دین و دین داران میزنند. اما زیست مندان انسانی و توحیدی نسخ و ابطال برخی از آیات متن مقدس را بنا بر آیه ۱۰۶ سوره بقره در خصوص نسخ و همچنین آیه ۱۰۱ سوره النحل که میگوید " ما هرگاه آیتی را از راه مصلحت نسخ کرده و بجای آن آیتی دیگر آوریم در صورتیکه خدا بهتر داند تا چه چیزی نازل کند میگویند تو بر خدا همیشه افترا میبندی چنین نیست بلکه اکثر اینها نمیفهمند" کاری موحدانه تلقی میکنند و میگویند اگر چه رسولان خدا روی در نقاب خاک کشیدهاند (جالب اینجاست تازه همین مردم در زمان زیست محمد اورا بدلیل نسخ آیات زیر سئوال میبردند که تو به خدا افترا میبندی؟ یعنی پیروان ادیان اغلب ذهن گشوده به حق ندارند و همین قدر ذهن متصلب و متحجر و بسته نسبت به حقیقت و جایگزینی آیات با تغییر مناسبات دارند.) اما خدای محمد و عیسی و موسی و داود و سلیمان و سایر رسولان و کل هستی که همچنان زنده است، انسانها هم که همچنان زندهاند و در تکامل و تعالی. لذا خدای رسولان و همهی انسانها و موجودات بواسطهی عقل جمعی و روندی دموکراتیک به تغییر و نسخ و ابطال و متروک ساختن بسیاری از آیاتی که اکنون و در آینده سالب راه توحیدی و انسانی هستند اقدام میکنند. و انسانی که جانشین خداست در وحدت با او به تغییر و نسخ و ابطال مناسبات ظالمانه و تبعیض آمیز میپردازند و همچنین دست به آفرینش مناسبا ت عادلانه و اندیشهها و رویکردهای تعالی بخش در وحدت با خدا دست میزند. حیات و حرکت موحدانه در زیست انسانی توحیدی بواسطهی انسان و از طریق انسان ادامه دارد نه صنف و طبقه ایی خاص. در چشم انداز انسانی توحیدی هیچ دین و متنی مقدس نیست، جز جان انسانها و چون مقدس نیست، اصل بر تغییر مناسبات و روابط و سنتها و موضوعات نادرست و نا هماهنگ با درک انسانی توحیدی در هر گام تاریخی است که برای جهان و انسان امروز و فردا تباه و ویران کننده است در هر جایی و به هر نامی که وجود دارد. زیرا هدف از حرکت توحیدی همبستگی همه با هم و محبت و شفقت بر کلیه خلایق و آگاهی و آزادی و عشق و هنرورزی و زیبانگری و آفرینشگری و گشوده بودن دل و جان بر حقایق عالم در هر نقطه یی از جهان از هر که باشد و اشتیاق و جستجو گری دیگر فضائل متلایم است. نه دین پرستی و مقدس سازی و متن پرستی و شخصیت پرستی و اصرار بر مرده میراث گذشتگان و پرستش دین و مذهب آباء اجدادی و صورت پرستی و احکام و قانون و شریعت و سیاست و تجارت پرستی و اطاعت آنان بجای اطاعت از خداوند. مسیر توحیدی گذر از دنیا را با یافتن افقها و راهها و حقایق تازه امکان پذیر میداند و حقایق و افقهای نو و تازه بدست نخواهد آمد و جانها تازه نمیشود جز با آگاهی و خلوص و اصلاح و نقد مستمر و میدان دادن به همهی دیدگاهها و به رسمیت شناختن تکثر و تفاوت و حق انتخابِ سبک زندگی و تعیین سرنوشت برای همگان بطور مستمر.
انسان این امکان را دارد آن گونه که قرآن میگوید به اعلی علیین برود یا اینکه در خود بماند و با سکون یا سقوط به اسفل السافلین برود و به بازتولید و بازنمایی آداب و رسوم و زنده ساختن ساختارها و مناسبات کهن و قوانین گذشته بپردازد (حاکمیت اسفل السافلین) و گذشته را به صورت مطلق برای امروز راهگشا بداند هر چند این ساختارها و قوانین و رویکردها در گذشته نیک و پسندیده باشند و تصور کند چون برای گذشتگان خوب بود پس برای همیشه خوب است. عدهای میگویند قانون یا ساختار شرعی مثل قصاص، اعدام، ارث، شهادت، قضاوت و بسیاری دیگر، چون از ناحیهی خداوند بیان شده است بنابراین برای همیشه مناسب بوده و ابدی و غیر قابل تغییراست. خب در پاسخ باید گفت طبق قرآن مگر نه این که نطق و بیان را هم خداوند به انسان آموخته و همچنین نوشتن و ساخت کشتی و لباس رزم و بافت لباس برای در امان ماندن از گرما و سرما و ایجاد بسیار چیزهای دیگر را، آیا انسان باید مثل گذشتگان حرف بزند و بنویسد و کشتی و لباس رزم بسازد و لباس ببافد و نقاشی و خطاطی و طراحی کند و با ابزار چند هزار سال یا صدها سال قبل به مصاف دنیا برود؟ آیا خدا نگفته از عقلتان استفاده کنید؟ آیا عقل دررشد و تکامل نبوده ونیست؟ یا این که چون خدا گفته عقل چیز خوبی است ما باید مغزمان را آکبند تحویلش دهیم؟ خدا نگفته اخلاق را رعایت کنید آیا اخلاق در رشد و تکامل و تعالی نبوده و نیست؟ آیا خدا نگفته از علم و دانش بهره ببرید آیا علم و دانش در رشد و تکامل نبوده و نیست؟ آیا آیات خدا فقط در متن مقدس خلاصه شده است و خدا آیاتی دیگر نازل نکرده است و آیا تک تک هستی آیات خدا نیستند؟ چگونه است آیات دیگر تغییر و تحول پیدا میکنند اما آیات متن مقدس، دست کم در مورد احکام سیاست و تجارت و دیات ارث و شهادت و... ثابت و جاودان و غیر قابل تغییراست؟ چگونه انسان به لحاظ ظاهری و باطنی تغییر میکند، کهکشانها در زایش و زندگی و مرگ و پیوستن به ابدیت هستیاند، طبیعت در طی میلیاردها سال در تغییر و تطور و تکامل بوده است اما آیات متن مقدس ثابت و جاودان و غیر قابل تغییر است؟ آیا در سیر روزگار نباید بین آیات دیگر خدا و آیات کتاب مقدس هماهنگی و تلائم ایجاد کنیم؟ آیا نباید بسیاری از آیات متن مقدس از طریق آیات دیگر متن تغییر یافته و نسخ شوند؟ میشود همه اینها در تکامل باشند اما وقتی به قصاص و اعدام و کنیز و برده و ارث و چند همسری و سیاست و تجارت و... میرسیم آنها ثابت و همیشگی باشند یا وقتی از تغییر و نسخ آنان صحبت به میان آوریم، عنوان شود که خلاف گفتههای خداست!؟ آیا با این وصف خدا را به بازیچه نگرفتهایم؟ به جای روند تکاملی و استعلایی که زیست انسانی توحیدی بر آن تکیه دارد، دین پرستی و متن مقدس پرستی پیشه نکردهایم؟
باید بدانیم حیات شیطانی یک رویه است. یعنی هرکسی اگر ایده و رویکرد و عبادت ودین و یا مذهب یا هر چیز دیگری را برتر و بالاتر از دیگران بداند و بر آن روش تکبر بورزد و رویکرد خود را کامل و غیر قابل تغییر بپندارد، شیطانی عمل نموده چرا که شیطان بدلیل خود برتر پنداری در مقابل انسان تعظیم نکرد و بر همین روال و منوال اگر کسی یا طبقه یا صنفی در مقابل حقیقتی، خیری، اندیشه تازه و گرمابخش و تفکر روشنی افروزی تعظیم نکند نیز شیطانی عمل نموده و در مقابل حق استکبار ورزیده است.
در حکایت آدم و بر حذر داشتن او از نزدیک شدن و خوردن میوه درخت ممنوعه از سوی خداوند، فلسفه ایی بس بزرگ وجود دارد، به این معنی که نباید برای جاودانه شدن یا حکومت یافتن یا به طورکلی معرفت یافتن بر هر چیزی یا دست یافتن به هر موقعیت و وضعیتی و مقام و هر چیز دیگری بدون آن که ظرفیت و توان و شایستگی و توانمندی و کارآمدی آن شاخصهها را پیدا کرده باشیم واین شایستگی و توانمندی همچنان ادامه داشته باشد، از خوردن آن خودداری کنیم. وگرنه همچون آدم از فرایند رشد توحیدی به دلیل خوردن میوه ممنوعه سقوط خواهیم کرد و خودکامه خواهیم شد و خود و جان و جهانی را به رنج و تعب مبتلاء خواهیم ساخت. آنچه همواره باید بدانیم این است که اساساً وسوسهی بدست آوردن و خوردن موقعیت و وضعیت و شرایط ممنوعه همواره با ما خواهد بود و باید هشیار باشیم تا از آن اجتناب کنیم. به عبارت بهتر هر کسی در هر موقعیت و وضعیتی که قرار دارد خواه برای کسب شغل یا تحصیل یا قدرت یا ثروت یا جایگاه و منزلت یا هر چیز دیگری و همچنین نگهداشتن آنها به هر طریق و وسیله و ابزاری باید واقف باشد که مسیر توحیدی مسیر حرکت و آگاهی فزاینده و تکامل تدریجی و ممارست و تلاش و و زیست اخلاقی و دیگربینی که شامل همهی موجودات میشود است. تحصیل را نه برای مدرک، نان را نه برای اندوختن ثروت، قضاوت را نه برای رشوت و جمع آوری ثروت و کسب را نه برای استثمار محیط زیست و دیگر موجودات و قدرت را نه برای تمایلات خودخواهانه و دیکتاتور مآبانه و این که با دستیابی به قدرت و اجرای شریعت دنیا گل و بلبل خواهد شد و نمایندگی را نه برای شهوت مقام و موقعیت بدست گیرد و از وسوسه زودتر رسیدن و وسوسه صاحب هر مقام و موقعیتی شدن و همچنین نگهداری آن به هر قیمتی خودداری کند. یعنی اینکه شیطان از دین پرستی به خودپرستی رسید و آدم از خوردن و بلعیدن میوه موقعیت و شرایط ممنوعه به جای علم یا عمر جاودان از مسیر توحیدی دور افتاد. و ما اکنون فکر میکنیم که پرستش دین یا متن مقدس یعنی پرستش خدا یعنی پرستش خوبیها و فضائل، در صورتی که خدا برتر و فراتر از دین و متن مقدس است و دین و متن مقدس تنها خدا را نشان میدهند و خدا در جعبه دین و متن مقدس نیست. این درست به این میماند که ما حروف الفباء را بپرستیم زیرا تصور کنیم حروف الفباء یعنی دانش و علم و پرستیدن آن ما را صاحب علم خواهد ساخت در صورتی که حروف الفباء مقدمات یادگیری و خواندن و نوشتن است نه به یکباره دانشمند شدن.
علم و دانش، آگاهی، علوم و فناوری، اکتشافات و اختراعات، انقلاب صنعتی، صنعت چاپ، اینترنت و ماهوارهها و کم رنگ تر شدن مرزها و مسافرت و مهاجرت و رشد و گسترش شهرنشینی و تولد و برجسته و پر رنگ شدن دموکراسی، حقوق شهروندی، حقوق بشر، تفکیک قوا، حکومتهای انتخابی و نمایندگیهای واقعی و جامعهی مدنی وغیره به افزایش فهم و آگاهی بشر و بواسطه آن دیدن و زدودن تبعیضات و نابرابریها کمک شایانی کرده است بنابراین چشمها گشوده و گوشها و هوشها بازتروعقول فربه تر و چشم اندازها وسیع تر شده است و به همین روی تبعیض و نابرابری بواسطهی زن بودن یا اقلیت دینی و مذهبی و قومی و عقیدتی بودن یا تبعیض بین مردم و حاکمان یا دین داران و غیر دینداران و یا حق ویژه و ذاتی قائل شدن به موجب دین و نژاد و مذهب و زبان و جنسیت و... مغایر برابری انسانی و تولید کننده خشم و کینه و احساس تحقیر و سایر ناملایمات اجتماعی و لذا غیر موحدانه است. ما نمیتوانیم بگوییم چرا سیاهان در نظام آپارتاید و تبعیض نژادی و یهودیان در نظام نازیها و بردگان در امپراطوری رم و مسلمانان ایغور در کشور چین و زنها و اقلیتهای دینی و مذهبی و قومی در کشور افغانستان و جمله مردم در کشور کره شمالی و بسیاری از کشورهای دیگر از حقوق برابر و آزاد و انسانی برخوردار نبودند و نیستند ولیکن امروز همان ظلم و تبعیض و تحقیر و روش را نسبت به زنها و اقلیتهای مذهبی و قومی و زبانی و دینی و غیره ادامه دهیم، یا این که مردان آن هم از طیفی خاص بدون دخالت زنان در حق تعیین سرنوشت و حق انتخاب سبک زندگیشان تصمیم گیر و سیاست گذار و میدان دار باشند و با خصوصیات جهان پیشامدرن که مرد سالار و حاکم سالار و انسان در آن مکلف و مقلد و متعبد و رعیت بود به ارزیابی جهان مدرن که انسان در او سالار و محق و محقق و شهروند است و از حق انتخاب و تغییر دین برخوردار میباشد بپردازند و فاصله ایی چنین عمیق را نبینند و فتوا صادر کنند و تصمیم بگیرند و سیاست اتخاذ کنند. چرا؟ چون خدا گفته! کی گفته؟ هزار و اندی سال قبل. برای کی گفته؟ برای همیشه گفته. خب الان خدا کجاست که دیگر نمیگوید؟ خسته بود رفته خوابیده یا این که رفته گل بچیند یا مشغول تماشا شده و از کار مانده و یکی نمیپرسد که خدا با آن خدایی که دانای نهان و آشکار است، چگونه فاصله ایی چنین عظیم بین گذشته و حال را ندیده و رشد دانش و تغییر نسلها و جوامع و افزایش آگاهی و شتاب علوم و فنون و تکنولوژی و آفاق نوردی آن و غیره را مورد توجه قرار نداده و با این وصف امر و حکمی جاودانه و غیر قابل تغییر را برای همیشه و همهی انسانها صادر فرموده و برای همین نیابت و اجرای احکام و دستورات دین را به عده ایی متخصص دین واگذار نموده است.
زیست موحدانه یعنی برابری، آزادی و همبستگی همه با هم و اندیشه و عمل رهاننده و نجات بخش و حیات بخش، حال اگر احکام و قوانین و ساختارها و سبک زندگی و آداب و رسوم و بسیاری از موضوعات دیگر نجات بخش و حیات بخش و رهاننده نیست بلکه سالب راه است، نباید آنها را کنار بگذاریم هر چند آیات خدا باشند؟ توحید یعنی این که ادیان و متون مقدس برتر از جان و زندگی آدمی نیستند و دین از جمله برای تذکر نسبت به بزرگداشت و تکریم منزلت انسان و حفظ جان او به لحاظ کمی و کیفی و تعالی و تکامل انسانها آمده است، نه این که خود تبدیل به دام و بند و زنجیر شود و انسانها را در حصر و اسارت و بندگی و بردگی نگاه دارد و وقتی به این درد افکنی اعتراض شود آن را به شرع و خدا و پیامبر و امامان و یا دنیای دیگر حواله دهند. زیست توحیدی یعنی تذکر برای بزرگداشت و ستایشِ زندگی و آزادی و عدالت و حقیقت و شادی و نفی سلطه در هر صورتی، چرا که سلطه ورزیدن یعنی ابزاری دیدن و کالایی دیدن دیگران و همچنین ابزار و کالا دیدن محیط زیست و طبیعت و سلطه پذیر بودن یعنی ابزار شدن وسیله شدن و کالا شدن و این نفی جایگاه و منزلت انسان و زیست توحیدی است. زیست توحیدی یعنی با آگاهی و دانایی و توانایی بیشتر با هر گونه تبعیض و جنگ و تحقیر و ظلم و هر رذیلت دیگری که در راه و مسیر رشد جوامع انسانی دیده میشود مبارزه نموده و آن را براندازیم. زیست توحیدی یعنی یاد آوری این نکته که دنیا با ما بالا میآید آن هنگام که موضوعی را کامل و نهایی بدانیم و سرگرم آن شویم. زیست توحیدی یعنی عمل ما شیطانی خواهد بود اگر تصور کنیم که دین و عبادت و نژاد و ایدئولوژی و عقیده و مذهب و طریقت ما کامل و تمام است و چون دین ما کامل است پس دینداری ما هم کامل است، پس فرد دیندار هم کامل است و این که اگر در مقابل اندیشه و تفکر و رویکردهای نو سر تعظیم فرو نیاوریم، آنچنان که شیطان در مقابل انسان تعظیم نکرد (تعظیم انسان یعنی گشوده بودن در مقابل صفات انسان و البته گشوده بودن انسان نسبت به حق) شیطانی عمل نمودهایم واین که چرا خداهمچنان برای زنبور عسل وحی میفرستد ولی دیگر برای انسان وحی نمیفرستد و وحی را منحصر به آیات کتاب مقدس بدانیم؟ زیست انسانی توحیدی توزیع قدرت و ثروت و منزلت و معرفت را بر اساس مرد، مسلمان، شیعه یا سنی، خداباور، خودی، در حلقهی وابستگان بودن و اِعمال تفتیش عقاید در توزیع و اِعمال آنها را غیر انسانی و ظالمانه میداند. زیرا حق برابر و آزاد انسانها را در برخورداری از حق کمی و کیفی حیات و آموزش و بهداشت و درمان و شغل و مسکن و آزادی و عدالت اجتماعی وغیره را نادیده میگیرد و لذا به کرامت و منزلت و حرمت و حریت انسان آسیب عمیق میرساند.
زیست انسانی توحیدی امر به معروف و نهی از منکر توسط جامعهی مدنی و رسانهها و شبکههای اجتماعی و اتحادیهها و سندیکاها و مطبوعات و احزاب و... صورت میگیرد نه توسط دولت و حکومت، چرا که معلوم است وقتی نهاد و ستاد و فردی از ناحیهی حکومت مأمور انجام امری میشود و بابت انجام مأموریت از حکومت پست و مقام و پول میگیرد نمیتواند ترجیحات و مقبولات و سیاستهای حکومت را زیر سئوال ببرد و روش آنان را نقد کند و بالتبع مجری اوامر آنان است، به همین دلیل ظرف را از مظروف تهی و امر به معروف و نهی از منکر فرو کاسته میشود به پوشش و حجاب، که موضوعی کاملا عرفی و انتخابی است نه تحمیلی و سرکوب گرایانه. باید بدانیم دامنه و گستره امر به معروف و نهی از منکر به همهی حوزههای سیاست و اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و دین و مذهب و غیره مربوط میشود نه صرفاً حجاب. به همین دلیل این آموزه دموکراتیک و بنیادین خلاف تاسیس و زمان سنجی آن عمل میکند و نتیجهی غیر موحدانه حاصل میشود.
امنیت از منظر انسانی توحیدی امنیتی فراگیر باید باشد. یعنی همهی آحاد جامعه و همهی موجودات باید احساس امنیت کنند چه امنیت فکری و چه امنیت فیزیکی. به عبارت دیگر امنیت فقط شامل حال یک عده نخواهد بود که برای پاسداشت امنیت آنان دیگران از لحاظ ذهنی، معنوی و فیزیکی با نا امنی و سختی و تنگنا مواجه شوند یعنی اگر سخنی بگویند، قلمی بزنند، عرف و آداب و رسوم حاکم بر جامعه را نقد کنند، قرائت رسمی از حاکمیت را زیر سئوال ببرند، سیاستهای منجر به فقر و تبعیض و نابرابری و اسارت و عدم آزادی را نقد کنند و خواهان حق انتخابی باشند که خداوند به انسان داده و آنها خطوط قرمز فراوانی بر آن نهادهاند و آن را بسیار محدود ساختهاند، با عواقب حبس و بازداشت و مجازات مواجه شوند. در این صورت این امنیت، امنیت حاکمان خواهد بود نه امنیت عمومی و همگانی.
در زیست توحیدی دستگاه قضایی و اجرایی و پلیس و هر نهاد عمومی دیگری باید بی طرفی ایدئولوژیک پیشه کنند، چنانچه در ظل و ذیل نظام و قرائت ایدئولوژیک و رویکردها و قرائت خاص دینی اداره شوند، در این صورت حقوق و آزادیهای بسیاری از مردم قربانی ایدئولوژی و رویکردهای حکومت و قرائت دینی میشود. دستگاه اجرایی و قضایی و پلیس و نهادهای عمومی زمانی میتوانند وظایف و رسالتشان را به خوبی انجام دهند که از شیوههای ایدئولوژیک و رویکردها و قرائت خاص دینی پرهیز کنند تا بتوانند کارایی و وظیفهی تعریف شدهی خود را که در همهی دنیا مرسوم است را انجام دهند در غیر این صورت اصل بنیادین بی طرفی را از بین میبرند و دستگاها و نهادها به سود حکومت و ایدئولوژی حاکم عمل میکنند نه حق وعدالت و مساوات و آزادی. عدم رعایت بی طرفی در تعلق واختصاص مواهب و مناصب و فرصتها و امکانات یعنی زیست مشرکانه نه موحدانه.
زیست انسانی توحیدی این است که ما آن هنگام با خدا به وحدت و یگانگی میرسیم و جانشین و خلیفهی او میشویم که خلاق باشیم و بیآفرینیم و آزاد باشیم و تجلی بورزیم و تا حد امکان از همهی استعدادها و ظرفیتها که در وجود ما به ودیعه نهاده شده است استفاده کنیم و آن را به فعلیت برسانیم. وقتی برای جامعهی آزاد و برابر و بدون محرومیت مبارزه میکنیم، تا احساس کنیم که هستیم، موجودیت داریم، شرافت و کرامت و منزلت داریم. وقتی تلاش میکنیم و جهد میورزیم تا که فرزندی متولد شود دیگر دغدغهی نان و آزادی و عدالت اجتماعی و کار و مسکن و بهداشت و درمان و بسیار چیزهای دیگر را نداشته باشد تا سعی و تلاش و کوششِ خود را معطوف اندیشههای متعالی تر کند. وقتی کسی بیمار شد با تامین و ایجاد امکانات مجهز به دانش روز دغدغهی پول و درمان و درمانگاه نداشته باشد تا از سر اضطرار و فقر و نداری و بیچارگی در فلان امام و امام زاده جل نبندد تا شفا یابد. ما زیست موحدانه داریم، وقتی فرزندی متولد شد وبه سن آموزش رسید دغدغهی آموزش و تحصیل و مدرسه و آموزشگاه و کتاب و دفتر و دانشگاه و تأمین نیازهای آموزشی را نداشته باشد. وقتی فرزندی متولد شد دغدغهی شناسنامه و هویت و تحصیل و کار و رفاه و امنیت و توسعه نداشته باشد. وقتی در کنار هم همبسته و متحد علیه ناملایمات و تبعیضات و نابرابریها مبارزه میکنیم. وقتی یکدیگر را به مهر و محبت در آغوش میگیریم. وقتی به صلح میاندیشیم و برای آن از جان مایه میگذاریم. وقتی فرصتها و امکانات و بستر رشد و تعالی همگان را بی مزد و منت فراهم میکنیم. آن هنگام که نمیپرسیم تو زنی یا مرد و مسلمانی یا مسیحی یا یهودی یا هندو یا بودایی یا کنفوسیوس یا لائوتسه یا بهایی یا بی دین و خدا ناباور یا خداباور یا کاتولیک یا ارتدوکس یا پروتستان یا سنی و شیعه و غیره تا از مواهب و مناصب و مشاغل برخوردار شوید. در زیست انسانی توحیدی آنچه مقدس است جان انسان است نه دین یا ایدئولوژی یا مذهب یا سنت و هر چیز دیگری که آزادی و رشد و تکامل و بروز و ظهور استعداد را از انسان بگیرد. هر ارادهی غیر انسانی که به سرکوب فکر و بیان و پس از بیان و تکثر و تفاوتها میپردازد نامقدس است و غیر توحیدی. هر ارادهی که راه بر تحقیر و تبعیض و نابرابری و استحمار و استثمار و استبداد بگشاید عمیقاً نامقدس است و منحط. مقدس جان شیفته ایست که برای آزادی و احقاق حق خود و دیگران و برای عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه هر چیزی تلاش و مبارزه میکند. مقدس جانِ انسان معمولی و عادی است که میخواهد انسان باشد، شاد باشد، مستقل از اراده خودسرانه دیگران زندگی کند، رها باشد از سلطهی هر کسی که میخواهد آزادی و حق خوردن و پوشش و رفت و آمد و حق تعیین سبک زندگی را از او بگیرد، برقصد آنچنان که باد و باران و برف و ابرها و شاخهها و دریا و کهکشان و جملهی هستی در رقص و سماعند، بنوازد آنچنان که برگها و باران و جویبار و رودها و دریا مینوازند، بخواند چون پرندهها در دشتها و کوهها و بر شاخساران و ابر گرفته هنگام باران. در سر شور و امید داشته باشد و دغدغهی فردا را به دل نداشته باشد و با حفظ احترام نسبت به باور دیگران و دیگران نسبت به او زندگی کند.
باری، خدا یعنی مجموعه فضائل متلائم و معاد اندیشی یعنی نکته سنجی و عاقبت نگری و تأمل در گفتار، رفتارو پندار بر اساس مجموعه فضایل متلائم که خداست. هر سیستمی که در او انسان بابت عقیده و دین و مذهب و جنسیت و قومیت و غیره تحقیر شود و به تبعیض گرفتار آید و از رشد و بالندگی استعدادهایش باز داشته شود قطعا آن سیستم شرک آمیز و غیرموحدانه است، چرا که خداوند کامل است و همه را به سوی کمال میخواند، او عالِم است و همه را به سوی علم وعقلانیت میخواند، او عادل است و همه را به سوی عدالت میخواند، او صادق است و همه را به سوی صداقت میخواند. او زیباست و هنرمند و همه را به زیبایی و هنرمی خواند و او... چگونه خدایی که مجموعهی همهی خوبیها و داناییها و زیباییها و بزرگی و عظمت است میتواند ظلم و تبعیض آفرین و مروج نکبت و سیاهی و تباهی و بند و دام و اسارت باشد و شکاف طبقاتی و قومیتی و نسلی و غیره ایجاد کند و مردم را از دانش و اطلاعات و حق آگاهی و حق دانستن از هر مرجعی و حق رهایی از ظلم و ستم و تبعیض و نابرابری و فقر و مجموعهی رذائل محروم کند. به نظر میرسد این راه شیطان باشد نه خدا.
در زیست انسانی توحیدی، حمد و ستایش و پرستش خدا یا عشق به وجود خدا با حمد و ستایش آزادی و عدالت و مهر و رحمت و خیر و علم و دانش و زیبایی و هنر و مجموعهی فضایل امکان مییابد. مگر نه اینکه خدا را به هر اسمی بخوانید اسماء نیکو مخصوص خداست. پس هر کسی آزاده زندگی کند، حق جو و داد ورز باشد، عدالت پیشه کند، به خیر و رحمت با همگان یعنی همهی موجودات برخورد کند، در جستجوی علم و دانش باشد و به واسطه هنر جانش را جلا دهد و از آینه دلش زنگار بزداید و وجود و جانش را بر هر نیکی و خوبی و زیبایی گشوده کند، خدا را ستوده است.
آن چه باید بدانیم این است که ساختار و قانون و سنت گذشتگان برایند فهم، درک، علم و روابط و مناسبات آنان بود پس نظمی تا حدود زیادی هارمونیک و ارگانیک داشتند که در خور جهان آنان بود. ولی نظم جدید نظم هارمونیک و ارگانیک با درک و علم و افق و چشم انداز مناسبات دنیای جدید باید باشد نه نظمی مکانیکی و تقطیع شده. بر همین اساس زیست انسانی توحیدی یعنی هماهنگ شدن و به وحدت رسیدن هارمونیک و ارگانیگ نظام فکری و اجتماعی در هر زمان. یعنی کوشش و جهد علمی و عقلی و اخلاقی و انسانی تا حد ممکن جهت هماهنگ نمودن یافتهها و برانداختن کهنهها. شریعت در یکی از معانی آن یعنی راه روشن بنابراین هر آن چه دیوار باشد سد راه خداست، ضد رنگ خداست، ضد تجلی خداست، به جای روشنی بخشی تاریکی گستر است. هر چه مانع توزیع عادلانه و برابر و آزادِ قدرت و ثروت و منزلت و معرفت شود بستن راه خداست و خلاف شریعتی که ما ادعایش را داریم. عقل برای تفکر و آگاهی است و راه و شریعتِ عقل عقلانیت وخلاقیت و آفرینش و سیالیت و نوجویی است، هنر برای خلاقیت و آفرینش و پرواز روح و پاک ساختن جان است و راه و شریعتِ هنرخلاقیت و آفرینش و طراوت و نوآوری است و قس علی هذا.
این اصل بنیادین را نباید از نظر دور داشت که آنچه از قرآن یا نسبت به قرآن ثابت و جاودانه تلقی میکنیم، لفظ قانون و اخلاق و انسانیت و حکومت و ساختار و نهاد و نظم و حدود به معنی حکومت قانون و قانونی بودن حکومت است اما آنچه در تغییر است محتوای قانون و ساختار و اخلاق و انسانیت و حکومت و هر چیز دیگری است. اگر چه رشد و تکامل اندیشه و پیشرفت علم و دانش باعث میشود تا اَشکال نویی آفریده شود و بعضأ اَشکال قدیم تر را منسوخ کند.
سیامک صفاتی
بهشت سیاهپوشان، مهستی شاهرخی