آسیب هایی را که نظام آخوندی از 23 بهمن 1357 به این سو بر کشور وارد کرده است می توان به سه بخش آسیب های کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت تقسیم کرد. فهرست کردن تعداد آن ها به دلیل پرشمار بودن ناممکن است اما در مورد اثرات این ضررها و ضربه ها می توان گفت که تجمیع آنها به تدریج یک کشور، یک جامعه، یک فرهنگ و حتی یک تمدن را به سمت نابودی در معنای مجازی و فیزیکی سوق داده اند.
یکی از صدها اثر مخرب این آسیب ها «محو کارکردی دولت» در ایران است. میهن ما به واسطه ی ویژگی های جغرافیایی-تاریخی خود یک کشور دولت محور بوده است. تاریخ ایران بیشتر از آن چه از «ملت ایران» نشانی با خود داشته باشد با سیر عملکرد «دولت» های حاکم بر ایران شناخته می شود. ایران یک سرزمین «دولت مدار» است و مفهوم دولت-ملت به شدت تابع این واقعیت می باشد. روند فرپاشی دولت در ایران معادل فروپاشی ایران خواهد بود.
نقش دولت در ایران
دولت به طور متعارف نهادی است که در طول سده ها ساخته شده و در خود دانش و تجربه ی کشورمداری را ذخیره می می کند تا در جهت خیر و رفاه جامعه مورد بهره برداری قرار گیرد. ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی، ظهور دیوانسالاری عقلانی را شاخص مدرنیته قلمداد می کند. چنین نهادی با تمام نقاط ضعف و قوت باقیمانده از دوران قاجار و پهلوی در نظام آخوندی با بدترین حملات هدفمند مواجه شد. بسیاری از مدیران و کارمندان خوب و مجرب را اخراج کرده یا از بین بردند تا دست برای آشوب سالاری آخوندی-پاسداری-بازاری و طرح های دزدی و غارت آنها باز شود. اوج این جریان که از همان اسفند 1357 با تصفیه کادرهای مجرب اما «سیاسی» در وزارتخانه های مختلف و از جمله در آموزش و پرورش شروع شده بود، در نیمه ی دهه هشتاد خورشیدی بروز کرد. در یک اقدام، در دور اول دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، نزدیک به 26 هزار تن از مدیران سطح بالا و آشنا به کار را از دستگاه دولت اخراج و بازنشسته و بازخرید کردند و آنها را با پاسدارانی بیسواد و طماع و بی تجربه جایگزین ساختند. این بزرگترین ضربه به دستگاه دولت از زمانی که امیرکبیر پایه های شکل بندی مدرن آن را در ایران بنا گذاشته بود محسوب می شد. ترکیب کابینه ی دولت رئیسی و بیسوادی و حماقت مدیریتی بارز خود وی نمادی است روشن از آن چه در این 44 سال بر سر این نهاد آمده است. آشوبی که اینک بر کشور حاکم است نتیجه ی طبیعی تخلیه ی نخبگان دولتی و تعطیل سازی کارکردهای بدیهی و ضروری دولت است.
در یک برداشت عام، چه در ایران و چه در هر «دولت-ملت» دیگری در معنای امروزی آن، محو دولت، معادل خطر محو یک کشور است، اما این امر در باره ی سرزمین ما به دلیل بافت جغرافیایی و اداری آن بسیار برجسته تر است. چنان چه می بینیم سال های سال بی دولتی در لیبی بعد از سقوط رژیم قذافی و یا یمن در دوران درگیر جنگ داخلی اخیر آن سبب از میان رفتن کل انسجام درونی آنها و زیر سئوال رفتن تمامیتشان به عنوان کشور نشده است. این چیزی است که شانس و امکان نظری بازسازی دولت و ترمیم تمامیت دولت-ملت را در این موارد میسر می سازد.
این امر اما به دلیل وسعت خاک، تنوع جمعیتی، تنوع قومی، موقعیت جغرافیای سیاسی و نیز پیچیدگی مدیریتی، در ایران به احتمال بسیار زیاد سخت و یا حتی ناممکن خواهد بود. محو دولت در ایران در عمل، کشوری با این درجه ی بالا از خصلت گریز از مرکز را، در کنار مجموعه ای از دولت های دشمن و رقیب که در کمین فرصت نشسته اند، به یک مجموعه ی قابل تجزیه و غیر قابل پیوند مجدد تبدیل خواهد کرد. اسرائیل، ترکیه، جمهوری آذربایجان، امارات متحده ی عربی، عربستان سعودی و حتی طالبان در انتظار از هم پاشی ما هستند تا هر یک تکه ای از «ایرانستان» را با خود ببرند. آیا کسی می تواند تصوری از حداقلی از زندگی عادی در جایی و گوشه ای از این کشور چند پاره را داشته باشد؟
با وجود جدی بودن خطر، فرایند محو دولت در ایران بی سر و صدا و در حالی که مردم درگیر مشکلات ابتدایی معیشتی و ماجراهای تحمیلی حجاب و امثال آن هستند، در حال صورت گرفتن است. این امر را می توان در دو حوزه ی داخل و خارج از کشور دید. دولت در ایران به نحو بارز و ملموسی در حال از دست دادن کارآمدی خود است و به این واسطه، نوعی انحلال تدریجی ساختارهای دولت در جریان است.
در عرصه ی داخل کشور
در درون کشور در تمام آن چه به واسطه ی سنت ساختار مدیریت کلان اقتصاد و نیز نهادهای اداری در اختیار دولت بود نارسایی های عظیمی دیده می شود؛ اگر روند این گونه به پیش رود و دولت از ارائه ی خدمات و کالاهایی که بر عهده ی و وظیفه ی اوست شانه خالی کند، از آن جا که این حوزه ها در «انحصار» دولت بوده است، انواع بحران های اقتصادی، صنفی، معیشتی و اجتماعی بر کشور حاکم خواهد شد.
در حال حاضر می بینیم که دولت خود را به یک ستاد متشکل از نیروها و نهادهای نظامی، انتظامی، امنیتی، اطلاعاتی، شبه نظامی و تبلیغاتی تقلیل و سایر امور کشور را در قالب شبه-مدیریت نسبی، حدودی و «آتش به اختیاری» به کسانی که دست اندرکار هستند حواله داده است؛ هر کجا هم که به دلیل ناتوانی مطلق با مشکل جدی و تهدید کننده مواجه می شود سرکوب، انکار یا در نهایت، کشور را برای چند روز تعطیل می کند. این روزها زندان ها و چوبه های دار فعال ترین بخش های موجودیت دولت هستند.
با نگاهی به اوضاع عمومی ایران در می یابیم که مشکلات جدی در زمینه ی تامین آب آشامیدنی، آب کشاورزی، آب صنعتی، برق، گاز خانگی، مواد خوراکی، قیمت کالاهای اساسی، نرخ تورم، حجم نقدینگی، قیمت دلار، کسب درآمد ارزی برای نیازهای وارداتی کشور، تامین ذخایر استراتژیک خوراکی، تامین نیاز مواد اولیه و قطعات لازم برای صنایع از جمله صنعت داروسازی، مشکل واردات نهاده های دامی، مشکل مدیریت بیمه های تامین اجتماعی، حقوق بازنشستگان، تاخیر در پرداخت حقوق کارکنان دولت مدیریت چالش های اقلیمی، تعمیر و نگهداری صنایع نفت، گاز، پتروشیمی و ... مواجه است.
ساختارهای اقتصاد ایران در عمل فرو پاشیده و ترکیبی ازتورم افسار گسیخته و رکود عمیق، و شاخص های اقتصاد ایران را به پایین ترین و وضعیت کلی آن به مفلوک ترین موقعیت خود در یک صد سال گذشته سقوط کرده است. دولت به جز برای مواردی مانند حجاب اجباری، ساخت زندان های جدید، گسترش بی سابقه گورستان ها و نیز سرمایه گذاری گسترده روی صنایع نظامی و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی و سرکوبگر ویا دستگاه ایدئولوژیک و مذهبی خود در هیچ عرصه ای پول خرج نمی کند؛ ندارد که خرج کند.
اظهارات رئیس سابق بانک مرکزی در مورد این که در دو سال نخست ریاست جمهوری آبراهام رئیسی «چاپ پول ۸۳ درصد و نقدینگی ۷۳ درصد رشد داشته است» به خوبی گویایی موقعیت فاجعه بار اقتصادی است که به واسطه ی نبود کارکرد واقعی، آن چه مدیریت دولتی می نامند به سوی فروپاشی به پیش می رود.
در عرصه ی خارجی
کارنامه ی پدیده ای به اسم «دولت» در حوزه ی روابط بین الملل تمام مرزهای ناکامی، فضاحت و فاجعه را رد کرده است.
در حالی که رژیم مایل بوده است چین و روسیه را به پناهگاهی برای فرار از آوارگی و انزوای سیاسی و اقتصادی خویش در صحنه ی بین الملل تبدیل سازد، این دو قدرت با آن، نه به مثابه یک حکومت دارای استقلال و اقتدار به معنای متعارف کلمه، بلکه به مثابه یک دولت وامانده (failed state) رفتار می کنند. پیوستن پکن و مسکو، هر دو، به مجموعه ی کشورهای ثروتمند عرب حاشیه ی جنوبی خلیج فارس برای «استرداد مالکیت» جزایر ایرانی به امارات متحده ی عربی به خوبی گویایی نگاه آنان به دولت ایران به مثابه یک تفاله ی سیاسی فاقد مشروعیت در منطقه است.
به همین ترتیب تو دهنی محکم عربستان سعودی در پیوستن به کویت برای ادعای مالکیت انحصاری میدان گازی آرش و نیز سرعت بخشیدن پشت پرده ی مذاکرات برای تعامل با اسرائیل نشان می دهد که فتح الفتوح بزرگ دستوری برقراری روابط میان رژیم ایران و عربستان سعودی یک بنای سوار شده بر پایه های سست و ناپایدار در سمت تهران است.
مجموعه ای به اسم دولت ایران در سال های اخیر در همه ی عرصه های بین المللی به جز ارسال پول و اسلحه به برخی از گروه های شبه نظامی وابسته به نیروی قدس سپاه پاسداران، صادرات بدون برگشت پهباد به روسیه، و یا فرستادن نفت تقریبن مجانی به چین و محصولات پتروشیمی رایگان به ونزوئلا هیچ موفقیت دیگری در کارنامه ی خود ندارد. به طور مثال:
- · در حل وفصل پرونده ی اتمی شکست خورده است.
- · در احیای برجام اولیه شکست خورده است.
- · در راضی سازی آژانس بین المللی انرژی اتمی برای فعالیت های مشکوک خود شکست خورده است.
- · در مذاکره برای مبادله ی زندانیان دو تابعیتی با آمریکا شکست خورده است.
- · در ماجرای کشمکش با جمهوری آذربایجان برای ممانعت از احداث جاده ی ترانزیتی در مرز ایران و ارمنستان و نیز پس گرفتن حجم از دست رفته ی آب رود ارس شکست خورده است.
- · در گرفتن حقآبه ی هیرمند رود از طالبان افغانستان شکست خورده است.
- · در بازپس گرفتن پول گاز و برق فروخته به عراق به ناکام بوده است.
- · در بازپس گیری پول صادرات نفت خود به کره ی جنوبی شکست خورده است.
- · در بازسازی کامل روابط دیپلماتیک با عربستان سعودی وارسال سفیر به ایران از جانب ریاض شکست خورده است.
- · در تبدیل شدن به یک عضو تمام عیار در پیمان شانگهای شکست خورده است.
- · در بازکردن پای چینی ها به سرمایه گذاری کلان و عده داده شده (400 میلیادر دلار) در ایران شکست خورده است.
- · در دریافت هواپیمای سوخوی 35 از روسیه در ازای پهباد و موشک های ارسالی برای جنگ علیه اوکراین شکست خورده است.
- · در هرگونه جذب سرمایه گذاری خارجی در ایران حتی درحد چند ده میلیون دلار ناکام بوده است...
این کارنامه ی فاجعه بار به خوبی گواه آن است که این جا نیز در طول 100 سال گذشته هرگز نهادی به نام دولت در ایران تا این حد در صحنه ی روابط دیپلماتیک و مراودات بین المللی تا این حد رقت بار، مفلوک، بی اهمیت، منزوی، توسری خورده، بی عرضه، دست و پا چلفتی، خرفت، بی ابتکار و مطرود نبوده است. اتاق های فکر نظام برای توجیه این انزوای بی سابقه ی رژیم عنوان های پرطمطراقی مانند «تنهایی استراتژیک» و یا «تنهایی راهبردی» اختراع کرده اند که معادل پرتعارف همان از این طرف ماندگی از آن طرف راندگی حکومت آخوندی در صحنه ی جهانی است.
نتیجه گیری:
با در کنار هم گذاشتن این دو عرصه و مواردی که -از حیث مثال و نمونه- آورده شد در می یابیم که به سوی موقعیتی حرکت می کنیم که در آن «ظاهر» دولت وجود دارد اما «کارکرد» دولت وجود ندارد. این به معنای آن است که در کشوری که هستی تاریخی آن با حضور دولت قوی عجین بوده است، به دورانی وارد می شویم که در نبود یک دولت کارآمد، هستی و بقای آن زیر سئوال می رود.
نگارنده بر این باورست که در شرایط بحران زده ی اقلیمی، اقتصادی وسیاسی در سطح جهانی و آشوب های بالقوه ای که در انتظار منطقه ی خاورمیانه است، با تکمیل شدن روند محو دولت در ایران، ما دیگر فرصتی برای ساختن چیزی که بتواند جایگزینی برای آن از پایین باشد نداریم. دیدگاه ها و نظریه ها و پیشنهادها در مورد مشارکت اجتماعی در مدیریت کشور بسیار ارزشمند است، اما باید به امکان پذیری آنها و حساسیت مقطعی وضعیت کلی کشور توجه کنیم. اگر رویدادی به نام «فروپاشی نهاد دولت» رخ دهد، شیرازه ی ایران از هم خواهد پاشید، ساختارهای چهارگانه ی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی فروخواهند ریخت، آشوب ایران را فراخواهد گرفت و کشور به سوی جنگ داخلی و تجزیه خواهد رفت.
فرصتی اگر در پایین، برای مردم ایران، باقی مانده باشد این است که پیش از کامل شدن روند اضمحلال دستگاه دولت در ایران، این نهاد حساس و سرنوشت ساز را از دست مشتی دزد و فاسد و لواط کار دست نشانده ی دشمن بیرون آورند و با سپردن آن به یک نیروی کارآمد و مردم گرا کشور را از رفتن به سوی خلاء مدیریت عمومی کشور و سقوط به نقطه ی شوم و سیاه غیر قابل بازگشت نجات دهند.
به نظر می رسد که شرایط وخیم اقتصادی و اجتماعی به زودی فرصتی برای این منظور فراهم خواهد کرد. می ماند که آیا ما نیروهایی که به اضطرار و اهمیت موضوع مطرح شده در بالا واقفیم خود را برای بهره بردن از این فرصت از پیش آماده ساخته ایم یا خیر. اگر بلی، جای امیدی خواهد بود و اگر نه، جای هیچ امیدی. پس، آگاه باشیم، مجهز شویم، سازماندهی کنیم و آماده ی هدایت و مدیریت موج بعدی اعتراضات و تبدیل آن به جنبش براندازی باشیم. داشتن یک نقشه ی راه دقیق و عمل گرا در این مورد ضروری است. یک استراتژی برای بقای ایران از طریق خاتمه بخشیدن به بقای رژیم کنونی. باز هم می گوییم: یا ایران می ماند، یا رژیم. جا برای هر دو نیست. به قدرت خود باور آوریم. شدنی است، اگر بخواهیم.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
توئیتر: KoroshErfani@