Sunday, Sep 10, 2023

صفحه نخست » صادق قطب زاده در دام KGB

kgb.jpgآرمان مستوفی - خبرنامه گویا

در میان رهبران انقلاب اسلامی ایران، صادق قطب زاده از دیگران متمایز است؛ او یکی از نزدیک‌ترین یاران آیت الله خمینی (فرزند معنوی) یکی از رهبران اولیه انقلاب اسلامی (عضو شورای انقلاب) و یکی از بلندپایه‌ترین مقامات جمهوری اسلامی (وزیر امور خارجه) بود که اعدام شد.

صادق قطب زاده، متولد سال 2494 ایرانی (1314 هجری)، برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت ولی تحصیل را به پایان نرساند. او در واقع یک انقلابی حرفه‌ای بود که همه وقتش را به کارهای سیاسی ضد رژیم محمدرضا شاه می‌گذراند.

شایع کرده بودند، هنوز هم برخی بر این باورند، که قطب زاده به چهره اردشیر زاهدی، سفیر وقت ایران در آمریکا، سیلی زده است. این شایعه راست نبود. حقیقت این بود که غروب 29 اسفند 2519 (1339)، به مناسبت فرارسیدن نوروز، در سفارت ایران در واشینگتن میهمانی شام برپا بود. علاوه بر مقامات آمریکایی، ایرانیان مقیم واشینگتن و دانشجویان ایرانی هم در جشن شرکت داشتند.

قطب زاده و چند تن از یارانش تصمیم گرفتند جشن سفارت را به هم بزنند. هنگام سخنرانی‌ها، صادق قطب زاده میکروفون را در دست گرفت و به محض این که گفت: « .... من به نمایندگی از دانشجویان .... »، دانشجوی دیگری، طبق قرار قبلی، از وسط سالن فریاد کشید که: « ... تو غلط می‌کنی که از سوی دانشجویان حرف میزنی. تو نماینده ما نیستی ...». و بلافاصله میز شام را چپه کرد. در نتیجه سالن به هم ریخت و کار به مداخله پلیس کشید که اخلالگران را جلب کرد. ولی قطب زاده و همفکرانش به هدف خود رسیدند و جشن سفارت را برهم زدند. با این همه، یکی دو ساعت بعد، اردشیر زاهدی به کلانتری رفت و کتباً اعلام کرد که سفارت ایران هیچ شکایتی از دانشجویان ندارد. در نتیجه، همه آنها، از جمله صادق قطب زاده، همان شب آزاد شدند.

پس از این حادثه، نام صادق قطب زاده در محافل مخالفان شاه بر سر زبان‌ها افتاد و او، به ویژه پس از اخراج از آمریکا، به صورت یکی از رهبران سرشناس مخالفان شاه در خارج از کشور درآمد.

در جریان فعالیت علیه محمدرضا شاه، قطب زاده، پس از گذشتن از "کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور" و "انجمن‌های اسلامی دانشجویان" به آیت الله روح الله خمینی رسید که در آن روزگار در نجف در تبعید به سر میبرد. او خیلی زود به حلقه نزدیکان آیت الله خمینی راه یافت و اعتماد او را جلب کرد. در همان دوره بود که خمینی او را "فرزند معنوی" خود لقب داد. با این حال قطب زاده اعتقادات مذهبی نداشت. او خوش سر و زبان، جذاب و زنباره بود. درباره خوشگذرانی‌های قطب زاده داستان‌های زیادی گفته می‌شد.

قطب زاده، علاوه بر همه گروه‌های سیاسی مخالف رژیم محمدرضا شاه، از چپ و راست، با بسیاری از شخصیت‌های سیاسی، نمایندگان پارلمان‌ها و حزب‌ها در اروپا و آمریکا ارتباط داشت. او فردی بلند پرواز بود که خود را در قامت رهبری آینده ایران می‌دید ولی این را هم می‌دانست که در ایران کسی او را نمی‌شناسد و آنگونه فعالیت‌های خارج از کشور، در هر حال، به سرنگونی رژیم نمی‌انجامد.

با این آگاهی و هوشمندی بود که او در آیت الله خمینی آن توانایی را یافت که با بهره‌مندی از شبکه گسترده مساجد، توده مردم را علیه شاه به میدان بیاورد. اکنون که به گذشته می‌نگریم، می‌بینیم که قطب زاده درست تشخیص داده بود و در آن روزگار هیچ رهبر بالقوه دیگری برای به حرکت درآوردن مردم علیه محمدرضا شاه وجود نداشت.

قطب زاده، با توجه به رابطه نزدیکی که با آیت الله خمینی داشت، به احتمال قریب به یقین، بر این باور بود که پس از تثبیت اوضاع، آیت الله، آنگونه که در نوفل-لو-شاتو هم می‌گفت، فقط به امور مذهبی خواهد پرداخت و اداره کشور را به او می‌سپارد. در جریان فعالیت‌های ضد محمدرضا شاه، صادق قطب زاده از طریق امام موسی صدر با رژیم حافظ اسد در سوریه و همچنین رژیم معمر القذافی در لیبی مربوط شد. ارتباط با معمر القذافی امکانات مالی فراوان در اختیار مخالفان محمدرضا شاه قرار می‌داد.

با پول قذافی، قطب زاده، و بسیاری دیگر از مخالفان محمدرضا شاه، هیچ مشکل مالی نداشتند و با خیال راحت خرج می‌کردند. با چنین امکاناتی، در پاریس، رستوران شیک و گران لا کلوزری دِ لیلا La Closerie des Lilas، واقع در نبش بولوار مونپارناس و خیابان ابزرواتوار پاتوق همیشگی صادق قطب زاده بود. او، وقتی در پاریس بود، تقریباً هر روز صبح و بعد از ظهر ساعت‌هایی را در این رستوران می‌گذراند.

پرویز ثابتی، مدیرکل امنیت داخلی ساواک، تاکید می‌کند که صادق قطب زاده، مانند مصطفی چمران و ابراهیم یزدی، عامل آمریکایی‌ها بوده است ولی ولادیمیر کوزیچکین Vladimir Kuzichkin، افسر پیشین KGB که از تهران به انگلستان گریخت، روایت دیگری می‌دهد. به نوشته کوزیچکین: « صادق قطب زاده در اوایل دهه شست [قرن گذشته میلادی] که نوجوان بود، برای تحصیل روانه آمریکا شد. در آنجا، به زودی، مجذوب ایده‌های چپ گرایانه شد که در میان دانشجویان ایرانی مقیم خارجه محبوبیتی داشت. در این حال و هوا بود که نظر GRU (سرویس اطلاعاتی ارتش شوروی) را که در آن زمان نمایندگانش در میان دانشجویان چپگرا به شکار می‌پرداختند، به خود جلب کرد.

به خدمت گرفتن قطب زاده چندان مشکل نبود. GRU می‌خواست او، تحت سرپرستی‌اش، در ایالات متحده بماند و پس از خاتمه تحصیلاتش در آنجا برای GRU کار کند اما قطب زاده می‌خواست برای ادامه تحصیل به شوروی برود. سعی کردند قطب زاده را قانع کنند که تصمیمی عجولانه گرفته است اما او در تصمیم خویش استوار بود. سپس به اعمال فشار بر او پرداختند و حتی تهدیدش کردند. در اثر این وضع، میان او و افسر سرپرستش مشاجره درگرفت و در نتیجه قطب زاده از ادامه همکاری امتناع کرد. داستان معاشقه او با کمونیسم به سر رسید. کینه صادق قطب زاده نسبت به اتحاد شوروی از همان روزهای اولی که به وزارت امورخارجه منصوب شد خودنمایی کرد. اینک فرصت آن را یافته بود تا توهینی را که در جوانی به او شده بود جبران کند. در زمانی که روحانیت سرگرم مبارزه سنگین علیه آمریکا بود، قطب زاده هم مبارزه ضد شوروی را آغاز کرد ».

باور کردن آنچه کوزیچکین درباره انگیزه مخالفت قطب زاده با شوروی می‌گوید، آسان نیست. صادق قطب زاده از همان آغاز دوره فعالیت‌های دانشجویی با حزب توده و سیاست‌های شوروی در مورد ایران مخالف بود. او از هواداران سرسخت محمد مصدق بود و در خارج از کشور، بیشتر با "دانشجویان مسلمان" رابطه داشت. ابوالحسن بنی صدر، مصطفی چمران و حسن حبیبی از یاران و همفکران او به شمار می‌رفتند. او خودش را نزدیک به « نهضت آزادی » و مهدی بازرگان معرفی می‌کرد. بر چنین زمینه‌ای شاید بتوان گفت مخالفتش با شوروی و حزب توده، از احساسات ملی گرایی سرچشمه می‌گرفت.

وقتی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید، گروه‌های چپ و روشنفکران خودخوانده انتظار داشتند در رادیو تلویزیون تریبون آزاد داشته باشند ولی وقتی فرصت تبلیغات از آنها دریغ می‌شد، آن را به حساب دشمنی دیرینه صادق قطب زاده با کمونیست‌ها می‌گذاشتند. فراموش کرده بودند که رهبرشان یک آخوند است و اطرافیان درجه اول و مورد اطمینانش را آخوندها تشکیل می‌دهند. قطب زاده، قدرت طلب و فرصت طلب، در آن شرایط ترجیح می‌داد آیت الله خمینی و اطرافیان او را از خود راضی نگهدارد تا دشمنان دیروز (و امروز) را. از این رو، تبلیغات همه گروه‌های چپ، مذهبی و غیر مذهبی، علیه صادق قطب زاده از همان نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد، تبلیغاتی که در آن، قطب زاده را عامل آمریکا جلوه می‌دادند.

حمله به سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن دیپلمات‌های آمریکایی، بی تردید کار عوامل شوروی، به رهبری آیت الله محمد موسوی خوئینی‌ها (معروف به آیت الله سرخ) بود تا نگذارند آمریکا به هدف‌هایش از سرنگون کردن محمدرضا شاه و روی کار آوردن ملی-مذهبی‌ها دست یابد. آیت الله خمینی، به عنوان یک قهرمان فرصت طلبی، از گروگانگیری برای از میدان بیرون کردن همه رقیبان بالفعل و بالقوه‌اش استفاده کرد. دولت مهدی بازرگان، و همراه با او، شخصیت‌های سیاسی وابسته به جبهه ملی و نهضت آزادی از رده خارج شدند.

ابوالحسن بنی صدر که پس از سقوط دولت بازرگان به جای دوست و همفکرش ابراهیم یزدی به وزارت امور خارجه منصوب شده بود، ناتوان از ارائه راه حلی برای بحران گروگانگیری، پس از بیست روز استعفا کرد و جایش را به صادق قطب زاده داد.

قطب زاده، پس از تصدی وزارت امور خارجه، از یکسو کوشش کرد با بازگرداندن محمدرضا شاه به ایران به بحران گروگانگیری خاتمه دهد و از سوی دیگر، کوشید جلوی گسترش نفوذ شوروی را بگیرد. حمله به سفارت و به گروگان گرفتن دیپلمات‌های آمریکایی تنش در روابط با آن کشور را به اوج رسانده و برای گسترش نفوذ شوروی در ایران، بولوار عریضی گشوده بود.

در مورد نخست، کم مانده بود قطب زاده موفق شود و "شاه را از ژنرال عمر توریخوس Omar Torrijos، دیکتاتور وقت پاناما، بخرد".

در مورد دوم، قطب زاده به عنوان وزیر امور خارجه، اشغال نظامی افغانستان از سوی شوروی را به شدت محکوم، و تهدید کرد که اگر ارتش شوروی از افغانستان بیرون نرود، ایران حق خود می‌داند که جنگ افزار در اختیار مجاهدین قرار دهد.

با استناد بر دخالت نظامی شوروی در افغانستان، او رسماً به شوروی اعلام کرد که ایران فصل‌های پنجم و ششم قرارداد 1921 (2479 ایرانی) را، که تحت شرایطی، به شوروی حق دخالت نظامی در ایران را می‌داد، دیگر قبول ندارد و آن را کان لم یکن می‌داند. او همچنین دبیر اول سفارت شوروی را، به اتهام جاسوسی، عنصر نامطلوب اعلام و از ایران اخراج کرد.

قطب زاده سپس از شوروی خواست تعداد دیپلمات‌های خود در ایران را کاهش دهد و آن را با شمار دیپلمات‌های ایرانی در شوروی برابر سازد. به علاوه، او از شوروی خواست، در برابر بسته شدن کنسولگری ایران در لنینگراد (سن پترزبورگ) به ایران اجازه دهد در دوشنبه کنسولگری بگشاید. و وقتی دولت شوروی با این درخواست موافقت نکرد، او دستور داد تا شوروی کنسولگری خود در رشت را ببندد.

همه اینها در زمانی بود که آیت الله خمینی آشکارا به سوی شوروی متمایل شده بود و می‌گفت: « بعضی‌ها شوروی را مطرح می‌کنند که این قضیه مرگ بر آمریکا منسی بشود ».

کوزیچکین ادامه می‌دهد: « ... آنچه قطب زاده می‌کرد طبعاً مقامات شوروی را خشمگین می‌ساخت زیرا چنین رفتاری را از ناحیه وزیر خارجه یک کشور کوچک همسایه نمی‌توانستند تحمل کنند. از این رو، پولیت بورو (دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی) به KGB دستور داد قطب زاده را از سر راه بردارد ».

برای آگاهی از چگونگی اجرای این دستور، باید به بایگانی واسیلی میتروخین Vassili Mitrokhine مراجعه کرد. میتروخین یک سرهنگ KGB بود که در سال 1992 با بیش از 25000 سند محرمانه KGB به انگلستان پناهنده شد، اسنادی که به « بایگانی میتروخین » شهرت یافتند. بر پایه اسناد میتروخین، صادق قطب زاده به عنوان یکی از هدف‌های "تدابیر فعال" KGB در درون رژیم خمینی، تعیین شد. "تدابیر فعال" اقداماتی است که توسط سرویس‌های امنیتی اتحاد شوروی، و سپس روسیه، علاوه بر وظیفه گردآوری اطلاعات، برای تأثیرگذاری بر روند رویدادها در کشورهای مختلف انجام می شود. تبلیغات، اطلاعات نادرست و جعل اسناد رسمی از جمله این "تدابیر فعال" هستند.

به نوشته میتروخین: « "بخش آ " نخست نامه‌ای از سناتور آمریکایی هریسون ویلیامز Harrison A. Williams Jr. خطاب به قطب زاده جعل کرد. قطب زاده این سناتور را از 20 سال پیش که در آمریکا دانشجو بود، می‌شناخت. در این نامه، اطلاعاتی بود که قطب زاده را در معرض بدگمانی قرار می‌داد.

در ژوئیه 1980 (تیر 2539) مدرک دیگری از همین نوع، به دست سفیر ایران در پاریس رسید که در آن ادعا می‌شد قطب زاده با پشتیبانی آمریکایی‌ها در تدارک سرنگون کردن خمینی است. در این مدرک، همچنین ذکر شده بود که قطب زاده در برابر کمک به فرار 6 دیپلمات آمریکایی که به سفارت کانادا در تهران پناه برده بودند، رشوه‌ای به مبلغ 6 میلیون دلار دریافت کرده است. هرچند در این موارد هیچ سندی وجود نداشت، این "تدابیر فعال" احتمالاً موجب شد قطب زاده یک ماه بعد از کار برکنار [و خانه نشین] شود ».

پس از این برکناری و خانه نشینی، ارتباط صادق قطب زاده با آیت الله خمینی نیز قطع شد. او کوشش کرد روزنامه‌ای منتشر کند ولی آخوندها نگذاشتند. تنها باری که توانست در یک برنامه تلویزیونی شرکت کند و نظراتش را با مردم در میان بگذارد، تقریباً دو ماه پس از برکناریش بود. او در یک مناظره با محمد مبلغی اسلامی، قائم مقام پیشین صدا و سیمای جمهوری اسلامی، از عملکرد آن سازمان انتقاد کرد و از جمله؛ گفت: «... اعمال نظرهاي شخصي و گروهي باعث شده است که اخبار صحيح به گوش مردم نرسد و هر روز به تعداد کساني که گوش به رادیوهای بيگانه براي کسب خبر صحيح می‌دهند افزوده شود ».

فردای پخش این برنامه، صادق قطب زاده در 16 آبان 2539 (1359) بازداشت شد. بازداشت قطب زاده موجی از اعتراض و تظاهرات هواداران او را برانگیخت. مهدی بازرگان، آیت الله مرتضی پسندیده (برادر آیت الله خمینی)، آیت الله بهاءالدین محلاتی و شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، در پیام‌های جداگانه، از آیت الله خمینی خواستند قطب زاده را آزاد کند. او دو روز بعد از زندان آزاد شد و به دیدار خمینی رفت. این، آخرین دیدار صادق قطب زاده با آیت الله خمینی بود.

در آن خزان 2539 (1359) صادق قطب زاده همه رویاهایش را نقش بر آب می‌دید. او که انتظار داشت پس از پیروزی انقلاب، اگر نه رهبر سیاسی ایران، دست کم یکی از رهبران سیاسی کشور باشد، در همه زمینه‌ها با شکست روبرو شده بود؛ شاه را نتوانسته بود به ایران بازگرداند، برای بحران گروگانگیری نتوانسته بود راه چاره‌ای بیابد، در انتخابات ریاست جمهوری با کسب سه دهم درسد آرا بین هفت کاندیدا هفتم شده بود و اکنون، بر اثر "تدابیر فعال" KGB، آیت الله خمینی به او بدبین و از همه کارها برکنار شده بود.

میتروخین ادامه می‌دهد: « ... علی‌رغم طرد قطب زاده، دستور پولیت بورو به KGB به قوت خویش باقی ماند. دستور، دستور است و اقدامات جدی به عمل آمد. از جمله این اقدامات آن بود که اطلاعاتی در اختیار مقامات ایرانی گذاشته شود که قطب زاده را عامل CIA معرفی کند. در میان دیگر چیزها، این کار هم به وسیله حزب توده صورت گرفت. اقناع مقامات چندان مشکل نبود زیرا قطب زاده سالیان درازی را در ایالات متحده گذرانده بود».

از 19 شهریور 2539 (1359) که قطب زاده از وزارت امورخارجه برکنار شد، تا 17 فروردین 2541 (1361) که بازداشتش کردند، هیچ کاری او محول نشده بود. برای کسی که یکی از نزدیک‌ترین یاران آیت الله خمینی به شمار می‌رفت، کسی که آیت الله خمینی او را "فرزند معنوی" خود نامیده بود، کسی که در پرواز بازگشت خمینی به ایران، در هواپیما، در کنار آیت الله نشسته بود، عضو پیشین شورای انقلاب، سرپرست رادیو تلویزیون و وزیر امورخارجه قابل قبول نبود که یک سال و نیم پس از پیروزی انقلاب اینگونه از همه امور کنار گذاشته و خانه نشین شود.

از یاد نبرده‌ایم که در دوره اقامت آیت الله خمینی در نوفل-لو-شاتو، همه کارها را صادق قطب زاده سازمان می‌داد؛ از مصاحبه‌ها و صدور بیانیه‌ها گرفته تا رد و بدل پیغام‌ها و ملاقات با فرستادگان دولت‌ها، به ویژه آمریکا و فرانسه. رابط روزنامه‌نگارانی که در ایران به سود آیت الله خمینی فعالیت می‌کردند، قطب زاده بود.

طبیعی بود که این انقلابی حرفه‌ای حذف شدن از رهبری انقلابی که او خود را سازمان‌دهنده اصلی آن می‌دانست، به سادگی برنتابد و در فکر یافتن راهی برای دستیابی به قدرت باشد. با استفاده از این فرصت بود که KGB دست به کار شد و "توطئه کودتای صادق قطب زاده" را سرهم بندی کرد.

اطلاع رسانی حکومت اسلامی درباره "توطئه کودتای قطب زاده" و شمار کسانی که با او دستگیر و محاکمه شدند، بسیار ناقص، آشفته و ضد و نقیض بود. آیت الله محمد محمدی نیک، معروف به ریشهری، رئیس دادگاه انقلاب ارتش، در آن زمان گفت: « از یک سال و نیم قبل در جریان کار قطب زاده بودیم ». او همچنین، چهار سازمان یا تشکیلات زیرزمینی را مرتبط با صادق قطب زاده معرفی کرد که عبارت بودند از: سازمان پارس (پاسداران رژیم سلطنتی) با ۶ عضو، سازمان نمارا (نیروهای مسلح انقلابی رهایی بخش ایران) به رهبری سرتیپ محسن پزشکپور با 9 عضو، سازمان نیما (مخفف چی؟) به رهبری منوچهر شایگان با 9 عضو و گروه نجات انقلاب ایران به رهبری صادق قطب زاده با 7 عضو.

سازمان پارس به احتمال فراوان اصلاً وجود خارجی نداشت و همان سازمانی بود که تصور وجودش را KGB از طریق سازمان نظامی حزب توده به قطب زاده القاء کرده بود.

او تعداد متهمانی را که با قطب زاده محاکمه شدند، 13 تن اعلام کرد در حالی که جمع اعضای گروه‌هایی که آیت الله ریشهری مدعی بود با "توطئه قطب زاده" ارتباط داشتند، 28 تن می‌شود. 1۵ تن دیگر چه شدند؟ آیا همه آنها توانستند به موقع از کشور بگریزند؟

در جریان محاکمه قطب زاده، فقط هفت متهم حضور داشتند ولی سرانجام، خبر از مجازات 1۵ تن داده شد در حالی که شمار دستگیرشدگان را 13 تن اعلام کرده بودند. از این 1۵ تن، پنج تن به اعدام محکوم شدند: صادق قطب زاده، سرهنگ ابوالقاسم محمدحسینی (رئیس اداره یکم ارتش)، حجت الاسلام عبدالرضا حجازی، سرهنگ داریوش دهقانی آذر و حجت الاسلام مهدی مهدوی.

احمد عباسی، امیر قطب زاده، حجت الاسلام جواد مناقبی و چهار تن دیگر (کی؟ سرهنگ نجفی معاون اداره یکم ارتش، حسین شاه اویسی استاندار پیشین کردستان در دولت موقت، جواد خدایی و شخصی به نام زندی؟) به زندان، از دو سال تا ابد، محکوم شدند و پرونده سه تن دیگر (کی؟) برای تکمیل به دادسرا بازگردانده شد.

در برابر چنین آشفته گویی دادستانی انقلاب ارتش، روایت قطب زاده درست‌تر به نظر می‌آید که در دادگاه گفت: « ... از حدود سه ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلاً در کشور ما می‌گذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه نظرهایی داشتم و آنها هم همچنین. بعد از قبول نقطه نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتگو راجع به قصد براندازی حکومت، و نه نظام جمهوری، شد که در اطراف بیت امام چه می‌توان کرد ».

قطب زاده در دادگاه ابراز تاسف کرد که نمی‌دانست آن افسران سلطنت طلب بوده‌اند. او هرگز ندانست که آن افسران، اعضای سازمان نظامی حزب توده بودند که در اجرای دستور KGB برایش دام گذاشته‌اند.

روایت قطب زاده با آنچه پیروز دوانی، پیش از کشته شدنش، در « کتابچه حقیقت » نوشته و در میان دوستانش پخش کرده بود، جور در می‌آید.

پیروز دوانی تماس "سازمان افسری" با قطب زاده را کار سازمان نظامی حزب توده می‌داند و می‌نویسد: « ... سرهنگ بیژن کبیری، عضو سازمان نظامی حزب توده، شخصی را در ایلام می‌شناخت که در کار قاچاق مرزی آدم بود و از طریق این شخص به جریانی برخورد کرد که پی برد که سر نخ این جریان به صادق قطب زاده وصل می‌شود. سرانجام با قطب زاده ملاقات کرد. معرف کبیری (کی؟) خیلی مورد اعتماد قطب زاده بود.

کبیری خود را به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی یک سازمان گسترده نظامی که افسران زیادی در اختیار دارد، معرفی می‌کند. اعتماد قطب زاده جلب ‌می‌شود. صحبتهائی در ارتباط با کودتا و چگونگی انجام آن صورت می‌گیرد. قطب زاده خواهان دیدار با مسئول نظامی کبیری می‌شود ».

قطب زاده مطمئناً می‌دانست که با 6-7 نفری که با او در ارتباط بودند، کاری نمی‌تواند بکند ولی KGB با واسطه سازمان نظامی حزب توده، قطب زاده را دچار این توهم کرده بود که با این "سازمان نظامی گسترده" به راحتی می‌تواند زمامدار ایران شود.

کبیری به ریشهری پیشنهاد می‌کند که سرهنگ هوشنگ عطاریان، یکی دیگر از اعضای سازمان نظامی حزب توده، را به عنوان مسئول سازمان نظامی به قطب زاده معرفی کند. ریشهری نیز خوشباورانه با این پیشنهاد موافقت می‌کند.

کبیری، عطاریان را به عنوان مسئول سازمان خود به قطب زاده معرفی می‌کند. قطب زاده نیز اعتماد می‌کند و طرح خود را توضیح می‌دهد و میگوید که رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش، سرهنگ ابوالقاسم محمدحسینی رئیس اداره یکم، با او ارتباط دارد، آنها به امکانات توپخانه در اطراف تهران و خانه ای در جماران مشرف به خانه خمینی مجهزند و با آیت الله العظمی کاظم شریعتمداری و بازار نیز همآهنگ هستند.

قطب زاده که کاملاً به دام افتاده، با توهم در اختیار داشتن "یک سازمان گسترده نظامی" هم طرح نهائی کودتا و هم نام و نشان همه کسانی را که مستقیماً با خود او در ارتباط بودند، نظامی و غیر نظامی، در اختیار سرهنگ بیژن کبیری گذاشت.

بر پایه این طرح: « ... جلسات شورای عالی دفاع هر چند وقت یک بار در خانه خمینی برگزار می‌شود. آنها در همان زمان خانه او را با توپخانه می‌کوبند و مراکز حساس را تصرف می‌کنند و کودتا صورت می‌گیرد. یعنی کودتای واقعی که خمینی و مسئولان کشته می‌شوند و یک کودتای ظاهری، به هواداری و خونخواهی از امام، کودتاچیان را مثلأ سرکوب کرده‌اند و آیت الله شریعمتداری نیز در رادیو و تلویزیون به طرفداری از کودتاچیان و قطب زاده صحبت می‌کند. احمد عباسی، داماد آیت الله شریعتمداری، رابط او و قطب زاده بود ».

کبیری و عطاریان گزارش این عملیات را به ریشهری می‌دهند. آیت الله ریشهری نمی‌دانست که سرهنگ کبیری و سرهنگ عطاریان عضو سازمان نظامی حزب توده هستند. او ماجرا را به آگاهی خمینی می‌رساند. خمینی باور نمی‌کند و می‌گوید که سند می‌خواهد. ریشهری به کبیری می‌گوید باید حرفهای قطب زاده را ضبط کنید. بار دیگر کبیری و عطاریان با کیف حاوی ضبط صوت مخفی به منزل قطب زاده می‌روند و گفتگوی خود با قطب زاده را ضبط می‌کنند و ریشهری نوار را به خمینی می‌دهد.

پس از شنیدن نوار، خمینی به ریشهری اجازه سرکوبی می‌دهد. قطب زاده و چند نفر از افراد نظامی که با قطب زاده مستقیمأ رابطه داشتند، دستگیر می‌شوند. قطب زاده اتهامات وارده را، حتی پس از تحمل شکنجه‌های فراوان، انکار می‌کند. به او می‌گویند که بخش افسری (کبیری و عطاریان) را هم گرفته اند. به دستور ریشهری، کبیری را به عنوان زندانی با قطب زاده روبرو می‌کنند. قطب زاده مجبور به اعتراف می‌شود ».

دادگاه انقلاب اسلامی ارتش صادق قطب زاده را به اعدام محکوم کرد. او در دادگاه شجاعانه ظاهر شد، ابراز پشیمانی و درخواست بخشش نکرد. او به برخی از دوستان نزدیکش، که به او هشدار داده بودند که در صورت شکست، کشته خواهد شد، گفته بود که از مرگ نمی‌ترسد.

صادق قطب زاده روز 24 شهریور 2541 (1361) در سن 47 سالگی در زندان اوین تهران اعدام شد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy