دو نوع سیاست
عباس عبدی
میگویند که یک نفر کودکی را بغل کرده بود، او چهره ترسناکی داشت و کودک بیتابی و گریه میکرد. هر چه کرد نمیتوانست او را آرام کند. نکتهسنجی به او گفت اگر کودک را بگذاری بر زمین آرام خواهد شد، از چهره تو هراسان و ترسیده است.
ماجرای سیاست نیز همین گونه است. نوعی از سیاست داریم که همه را نگران میکند و هر جای جامعه را زخمی کرده و تعادل آن را به هم میزند. کافی است این سیاست اجرا نشود تا روند بهبودی غالب شود. نوع صحیح سیاست، دخالت حداقلی است، زیرا مردم و جامعه خودشان میدانند که بر چه اساسی زندگی خود و امور را اداره کنند. حکومتهایی که سیاست دخالت حداکثری را پیش میگیرند، هر جایی که وارد میشوند زخمی میکنند و موجب نگرانی میشوند.
یکی از بدترین این سیاستها قیمتگذاری، سهمیهبندی و تولیت همه امور مردم شدن است. براساس این سیاست دخالت در امور با هدف مثلاً عدالت و خدمترسانی و... آغاز میشود، ولی جز فساد و تباهی و رانت و خرد شدن اعصاب مردم و نارضایتی آنان نتیجه دیگری ندارد.
از این رو و در ادامه این سیاست به مرور و به ناچار منجر به غلبه قاعدهای جدید در سیاست میشود. به قول یکی از جامعهشناسان، سیاست در این مرحله ناچار است که به جای انتخاب تأمین رضایت برای شهروندان، کنترل نارضایتی آنان را پیشه کند، و این شیوه نتیجه نمیدهد. چرا؟
چون از یک سو توان دولتها محدود است، اگر همه توان خود را صرف مهار نارضایتی کند، دیگر توانی برای خدمترسانی و تأمین رضایت باقی نمیماند و از سوی دیگر نارضایتی را ممکن است بتوان در کوتاهمدت مهار کرد، ولی نمیتوان آن را محو یا تبدیل به رضایت کرد، بنابراین نارضایتی انباشته میشود و هر چه جلوتر برویم، امکان مهار آن کمتر میشود و مهار آن نیروی بیشتری را طلب میکند و به مرحلهای میرسد که سد نارضایتی شکست میشود.
مهار مردم ایراد دیگری هم دارد که دولتها را از دیدن و شناخت نارضایتی مردم محروم میکند. مثل درد که ما را به وجود عفونت و بیماری آگاه میکند، هر چه مسکن و مواد مخدر مصرف کنیم، طبعا درد را متوجه نمیشویم، در مقابل متوجه بیماری و درمان آن نیز نمیشویم.
برخوردهای رسمی در بهترین حال دقیقاً مثل ریختن آشغال زیر فرش است، که آشغال را خارج نمیکند، بلکه در بهترین حالت آن را پنهان میکند و دیر یا زود دیگر قابل پنهان کردن نخواهد شد، چرا که پنهان نمودن ظرفیت محدودی دارد.
برخوردهای رسمی که این روزها و در موضوعات گوناگون با افراد میشود جملگی بیانگر غلبه این نوع از سیاست بر اداره امور است. اگر دقت کنیم، مردم به معنای واقعی کلمه در این برخوردها غایب هستند. البته حتماً چند نفری یا حتی چند صد نفری حمایت میکنند، ولی کو تا مصداق کلمه مردم شدن.
از سوی دیگر این برخوردها کاملاً توان و قدرت بازدارندگی رسمی را مستهلک میکند. نمونههایی از این نوع در سیاست جاری کشور فراوان است. بر فرض که با افزایش هزینه بتوان نمود برخی رفتارها را در کوتاهمدت کم کرد، اگر آن رفتارها از سوی جامعه و مردم مذموم نباشد، همین مواجههها میتواند به گسترش آنها منجر شود.
آنچه که برای هر ناظر اجتماعی و سیاسی اهمیت دارد و موجب تعجب میشود، بیتوجهی مفرط سیاستگذاران کنونی به این بدیهیات است. چه در مسأله ورزشکاران و چه هنرمندان و چه در موضوع دانشگاهها و نیز زنان؛ شاهد اجرای این نوع از سیاست هستیم.
مسأله این است که اغلب ورزشکاران و هنرمندان و استادان و دانشجویان اینگونه فکر میکنند و حتی در این نحوه تفکر نیز به دلیل برخوردهای موجود تا حدی افراطی هم شدهاند، و الا چرا باید کسی که برای امام زمان سرود خوانده یا اذان میگوید در مدت کوتاهی برای برداشتن روسری چنین شعری را بخواند.