Sunday, Sep 17, 2023

صفحه نخست » قطار اعتراض به نظام باید ریل عوض کند

ghadyani.jpgحسین قدیانی: سال هشتاد و نه هنوز گرم بود تنور جنبش سبز. هر روز به چند روزنامه یادداشت می‌دادم و شب‌ها هم مطالب مجزایی در وبلاگم می‌نوشتم. جنگ بیش‌تر شکل مردانه داشت و سیاست با همه‌ی زمختی‌اش بیش‌ترین موضوعیت را داشت. یک تفاوت مهم آن روزها با این روزها همین بود که من وقتی در نوشته‌های خود رجز می‌خواندم، طرف حسابم را مرحوم هاشمی فرض می‌کردم. حتی موسوی را خیلی جدی نمی‌گرفتم؛ کروبی را که هیچ حرفش را نزن. باری آن سال‌ها این جور نبود که آدمی در مقابل خود دخترهای زیر بیست سال را ببیند؛ کلاً یک ندا آقاسلطان بود و حالا بگو چند دختر دیگر. هرگز این جور نبود که هر روز یک نیکا و یک سارینا و یک حدیث، دیده از جهان ببندند و جمهوری اسلامی هم زیر بار هیچ کدام‌شان نرود.

حداقل این بود که خامنه‌ای در نمازجمعه علی‌رغم نگاه مرسوم حزب‌اللهی‌ها، سخن از سلامت اقتصادی یار دیرینش می‌گفت و این‌که هاشمی بارها تا مرز شهادت رفته. عجبا! برادر خطاب می‌کرد، همان کسانی را که ما سران فتنه می‌خواندیم‌شان. انگار عمد داشت این پیام را بدهد که من فقط ره‌بر یک طیف نیستم و تعمداً می‌خواست به یادها بیاورد دوم خرداد را؛ روزی که پای خاتمی ایستاد و پای رأی اکثریت ایستاد. واضح بود خاتمی منتخب خامنه‌ای نبود اما این هم واضح بود که نظام هنوز خیلی مانده بود به تصلب این سال‌هایش برسد. بی‌خود نبود که به یک چیزهایی امید داشتند مردم و هنوز این‌قدر ناامید بل‌که متنفر نشده بودند از جمهوری اسلامی...

کجا بودم؟ هان! داشتم می‌نوشتم که اواسط سال هشتاد و نه، درست در روزی که بیانیه‌ی شماره‌ی چندم میرحسین ساعاتی بود رسانه‌ای شده بود، متنی به یکی از روزنامه‌ها دادم که باعث شد سردبیر رسماً در عقلم شک کند. حالا حدس بزنید چی نوشته بودم؟

هیچی! نوشته بودم من اگر در این کشور کاره‌ای بودم، در اولین حرکت عکس خمینی و خامنه‌ای را از این‌ور و آن‌ور مشعل استادیوم آزادی برمی‌داشتم. نیست که مکدر پیپ می‌کشیدم و مکرر رمان می‌خواندم، ‌کم و بیش فاز روشن‌فکری از همان زمان با من بود. سردبیر درآمد وسط فتنه جای هم‌چین متنی است؟ گفتم دقیقاً وسط فتنه جای هم‌چین متنی است و این بار این من بودم که در عقلش #شک کردم. خلاصه که مجبور شدم آن یادداشت را بگذارم در وبلاگم. یادداشتی که نشان می‌داد من دوست خاله‌خرسه‌ی نظام نبودم و کاش به محتوایش عمل می‌شد. کاش جمهوری اسلامی می‌توانست به این پز بدهد که ما با وجود انقلاب اسلامی، نه به #عکس_شاه در این‌ور مشعل المپیک دست زدیم و نه به #عکس_فرح در آن‌ورش...

به جد بر این باورم که نظام می‌توانست عوض سرکوب اندیشه‌های مطهری چون بهشتی و طالقانی و صدر و چمران و خود مطهری به آن روشن‌فکران آزاداندیش، ضریب مضاعف بدهد: در برخی جاها به تصاویر #شاه و #فرح دست نمی‌زنیم، به دو نشانه:

اولاً یادمان باشد که میز و صندلی اگر قرار بود الی‌الابد به آدمی وفا کند، پهلوی‌ها از این کشور نمی‌رفتند.

ثانیاً در کنار معایب رژیم گذشته، محاسنش را نیز ببینیم بل‌که ما هم اگر خواستیم بنایی از خود به #یادگار بگذاریم، حکایت مصلای تهران نشود.

آن سال‌ها شاید جوانان جبهه‌ی روبه‌رو از خواندن مطالب من کفری می‌شدند ولی از آن‌جا که به حیث حرفه‌ای و نه محتوی، قلمم را تحسین می‌کردند، ادبیات برای‌شان جلوتر از سیاست حرکت می‌کرد. ابداً دوست نداشتم ناظر بر نوشته‌های خودم، برای جمهوری اسلامی فحش بخرم. سر همین گاهی در سیاسی‌ترین شب‌های جنبش سبز، ناگهان از فروغ و سیمین و سایه و تالستوی و داستایوفسکی و کالوینو و پله و مارادونا و مالدینی می‌نوشتم یا اصلاً پیش‌نهادی انتقادی می‌دادم که حتی به مخیله‌ی آقازاده‌ی محمدرضا هم نرسد. نه که زیاد استادیوم می‌رفتم، از نزدیک می‌دیدم که نسل جوان، چه واکنش بدی دارند نشان می‌دهند به عکس خمینی و خامنه‌ای در ورزش‌گاهی که به احسن وجه و در کوتاه‌ترین زمان ممکن در دوره‌ی حاکمیت قبلی ساخته شده...

اینک موسم اثبات برادری‌ام به جمهور است؛ با نقدی کماکان سازنده. به گمانم روح رنجور مهسا امینی تحمل انقلاب به عنوان یک بار سیاسی را نداشته باشد؛ چه این‌که ژینا نه برای جنگ بل‌که برای سفر به تهران آمده بود...

بیاییم مراقب مرز باریک میان احساس و عقل باشیم؛ نوشته‌های احساسی جای خود، نوشته‌های عاقلانه جای خود. این متن را فقط با عقل‌تان بخوانید...

من مدعی‌ام سیدعلی خامنه‌ای را، هم از همه‌ی سوپرانقلابی‌ها به‌تر می‌شناسم و هم از همه‌ی سوپرضدانقلاب‌ها. چند باری هم در سال‌های گذشته، ایشان را از نزدیک دیده‌ام.

بعضاً پیش خودم درباره‌ی قلمم حرف زده؛ به تعریف‌هایی و تذکرهایی‌. معتقدم هیچ کس اندازه‌ی خامنه‌ای؛ از راه نزدیک و بهنود؛ از راه دور متوجه چند و چون این قلم نبوده‌اند. این‌که در این ماه‌های اخیر چه نظری درباره‌ی یادداشت‌هایم داشته‌اند، نمی‌دانم اما یک چیز را خوب می‌دانم و هنوز هم مثل سال‌های قبل به آن معترفم: خامنه‌ای سیاست‌مدار بسیار زیرکی است. هوش سیاسی این آدم را من در کم‌تر سیاست‌مداری دیده‌ام. بسته به این تعریف، خمینی که او هم سیاست‌مدار قابلی بود، صدالبته به گرد پای خامنه‌ای نمی‌رسید...

خوب یادم هست که در نخستین سال‌گرد حادثه‌ی هجده تیر هفتاد و هشت که ضدانقلاب از منظر شکاف میان خامنه‌ای و خاتمی، براندازی را بسیار نزدیک می‌دید، پر کرده بود رسانه‌های خود را که این بار دیگر تا هفته‌ی بعد جمهوری اسلامی بی‌بروبرگرد سقوط می‌کند...


چه کرد خامنه‌ای در قبال این تحرکات؛ آن‌هم در دوره‌ای که نه رئیس‌جمهور، رئیسی بود و نه رئیس‌مجلس، قالی‌باف؟ درست در روز هجده تیر هفتاد و نه، همه‌ی مسؤلان کشوری و لشکری را جمع کرد بیت‌ره‌بری و نزدیک دو ساعت برای‌شان سخن‌رانی کرد. بروید آن سخن‌رانی را پیدا کنید و از بای بسم‌الله تا تای تمت گوش کنید. به این هم کاری نداشته باشید که فی‌الحال مخالف خامنه‌ای هستید یا موافقش. اساساً سخن‌رانی کلاسیک یا خطبه‌ی آکادمیک به باور من با آن صحبت‌ها معنی می‌شود...


خامنه‌ای آن روز از #گلاسنوست گفت و از #پروستریکا و کم و کیف سقوط شوروی را در قالب یک رمان جذاب، لقمه‌ی حاضر و آماده کرد و گذاشت دهان مسؤلان. در فراز آخر کلام خود هم تا می‌توانست از سیدمحمد خاتمی تعریف بل‌که تمجید کرد...


دو پیام مهم داد خامنه‌ای به آن‌ور آب:
یک- اولین حامی جمهور و به دنبال آن رئیس‌جمهور، خود منم.


دو- نقشه‌ای که غرب برای شوروی کشید، در ایران قابلیت اجرا ندارد.


سخن‌رانی صبح روز هجده تیر هفتاد و نه بود؛ اولین سال‌گرد هجده تیر هفتاد و هشت. بعد از ظهرش انگار آب یخ خورده بودند رسانه‌هایی که تا همین دیروز داشتند خودشان را برای سقوط جمهوری اسلامی آماده می‌کردند. خامنه‌ای آن جنگ را یک‌تنه برده بود؛ فقط با یک سخن‌رانی. چند سال بعد خانم رایس درباره‌ی آقای خامنه‌ای حرف جالبی زد: ما با سیاست‌مدار زیرکی طرفیم. ره‌بر ایران قادر است با یک سخن‌رانی، سال‌ها تلاش ما را بر باد بدهد...


نه! اگر فکر می‌کنید من از یادداشت‌های اخیرم عدول کرده‌ام، سخت در اشتباهید. کمافی‌السابق دارم واقعیت را روایت می‌کنم و از سیاست‌مدار زیرکی می‌نویسم که به ظرافت فهمیده جنبش زن، زندگی، آزادی از یک جا به بعد، بازی سلطنت‌طلب‌ها در زمین جمهوری اسلامی است و مادام که محور دیفرانسیل مدعیان براندازی نظام روی شعر و شعارهای این جنبش سوار باشد، هیچ خطری جمهوری اسلامی را تهدید نمی‌کند...


تحلیل من این است که تحلیل خامنه‌ای این است: همان به دشمنان بل‌که مخالفان نظام، بیش‌تر روی همین زن و زندگی و آزادی و اسی و مصی و ابی و رقص و آواز تمرکز کنند؛ خیلی روی حوزه‌های اقتصادی متمرکز نشوند و کم‌تر با جمهوری اسلامی درباره‌ی موضوعاتی هم‌چون عدالت دست و پنجه نرم کنند...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy